|
||
کودتای نظامی در بولیوی پایان جنگ ترکیبی نیستمطالب ترجمه شدهNovember 28, 2019
کودتای نظامی در بولیوی پایان جنگ ترکیبی نیست آندریوف کوریبکو مرکز مطالعات جهانی سازی، 22 نوامبر 2019 Par Andrew Korybko Mondialisation.ca, 22 novembre 2019 OneWorld 11 novembre 2019
دربارۀ آندریوف کوریبکو تحلیلگر سیاسی آمریکائی مستقر در مسکو، کارشناس امور استراتژیک ایالات متحده در آفریقا، اورآسیا، راه ابریشم نوین و جنگ ترکیبی[1]ست. او در حال حاضر به عنوان تحلیلگر سیاسی در آژانس اسپوتنیک کار می کند و دورۀ دکترا در انستیتو دولتی مناسبات بین المللی مسکو MGIMO بوده و مونوگرافی « جنگ ترکیبی، رویکرد انطباقی غیر مستقیم برای تغییر رژیم» Guerres hybrides: l’approche adaptative indirecte pour un changement de régime (2015) یکی از نوشته های اوست. مقالۀ حاضر به کتاب نظریۀ جنگ ترکیبی در آینده ضمیمه خواهد شد.
رئیس جمهور مورالس به «درخواست» ارتش، پس از اینکه سازمان کشورهای آمریکائی (OAS ) با حضور مخفیانۀ ایالات متحده در پشت پرده اعلام کرده بود که مدارکی مبنی بر بروز تقلب در انتخاب مجدد او کشف کرده است مجبور به استعفا شد، ولی کودتای نظامی به جنگ ترکیبی علیه بولیوی پایان نخواهد داد. در بهترین سناریوهای احتمالی، شانس خیلی کمی برای توقف اوج گیری خشونت وجود دارد. پیامدهای ساختاری و نهادینۀ این اردو به شکل اجتناب ناپذیری به واژگونی حقوق اجتماعی و اقتصادی می انجامد که اکثریت بومی جمعیت بولیوی از آن بهره مند بودند : در نتیجه این خطر وجود دارد که میلیونها نفر به نقطۀ آغازین بازگردند یعنی به برده هائی برای نظام نئو لیبرال جهانیست تبدیل شوند.
آغاز پایان ؟ در این مرحله، جنگ ترکیبی علیه بولیوی موفق شد رئیس جمهوری را که به شکل دموکراتیک برگزیده شده بود و رئیس دولت قانونی کشور را سرنگون کند، پس از اینکه رئیس جمهور مولارس به «درخواست» ارتش مجبور به استعفا شد، [در واقه یک کودتا بود] و این کودتا ممکن نبود مگر به دلیل نفوذ از پیش تدارک دیده شدۀ سرویس های اطلاعاتی ایالات متحده و کنترل نیروهای نظامی بولیوی، و بر این اساس که چنین فرجامی برای آنان حتا پیش از اعلام رسمی آن تضمین شده بود. در ظاهر، ممکن است بنظر رسد که جنگ ترکیبی[2] به پایان رسیده، پیروزی قطعی برای تغییر رژیم بدست آمده. ولی واقعیت چیز دیگری ست، و بولیوی، دولتی که کاملاً در قلب ژئواستراتژیک[3] آمریکائی جنوبی واقع شده با منابع سرشار لیتیوم[4] خیلی از پایان اردوی جنگ ترکیبی به دور است، و برای اثبات این امر واقع نیز دلایل متعدد خیلی مهمی وجود دارد. جنگ داخلی از هم اکنون شروع شده است نخستین دلیل، که در عین حال روشنترین نیز بنظر می رسد، این است که به حد پیشبینی ناپذیری طرفدران رئیس جمهور قدیمی رئیس جمهور مورالس که عموماً از بومیان تشکیل شده اند می توانند دست به مقاومت بزنند، چه در اشکال تظاهرات خیابانی، یا حتا شورش خود جوش که متعاقباً می تواند به آغاز محسوس جنبش رهائی بخش ملّی بیانجامد که هدفش آزاد سازی کشور از سلطۀ اولیگارشی نظامی به پشتیبانی ایلات متحده خواهد بود که بولیوی را ناگهان مجدداً پس از 13 سال آزادی به اسارات خود درآورده است. ارتش بولیوی سعی کرده بود از این سناریو به شیوۀ پیشگیری کننده جلوگیری کند، دقیقاً پیش از کودتا، همانگونه که رویترز گزارش داده است « عملیات هوائی و زمینی به هدف خنثی کردن گروه های مسلح که علیه قوانین عمل می کنند» عمل کرد، یعنی موضوعی که در وضعیت سیاسی حاضر در بولیوی چیزی بجز نفی واقیعات نیست، عملیات علیه هواداران رئیس جمهور مورالس که غالباً از بومیان تشکیل یافته به اجرا گذاشته شده، و مطمئناً علیه اپوزیسیون راستِ هم پیمان با نیروهای نظامی نبوده که در واقع منشأ شورشهائی بودند که اینجا و آنجا از چند هفته پیش به راه افتاد. در اینجا باید به یک موضوع جزئی در رویدادهای سریع روز یکشنبه توجه کنیم که از نگاه بسیاری از ناظران پنهان مانده بود، ولی موضوع به روشنی این بود که ارتش حتا پیش از درخواست استعفا از مورالس قانون را نقض کرد، زیرا بی آنکه هیچ گونه صلاحیت قانونی داشته باشد علیه آنانی که به احتمال خیلی قوی پشتیبانان مورالس بودند دست به عملیات زد. با نگاهی به گذشته، می بینیم که نه فقط کودتای نظامی صورت گرفته بوده بلکه مسبوق به راه اندازی غیر رسمی (بخوانید مخفیانۀ) جنگ داخلی بوده است : نیروهای نظامی از چارچوب قانونیِ عملکردشان خارج شدند(در حالی که هنوز از مورالس درخواست استعفا نکرده بودند) و علیه مردم موضوع گرفتند[5]، در حالی که نظامیان هر گونه نیّتی در این راستا را نفی می کنند. این تغییر دراماتیک وقتی به وقوع پیوست که «اپوزیسیون» رسانه های دولتی در پایتخت را تصرف کرده بودند، در شب شنبه نیز خانۀ خواهر رئیس جمهور مورالس و دو نفر از فرماندارانش را به آتش کشیدند، و چند روز پیشتر یک شهردار (هوادار مورالس) بدست « اپوزیسیون» به روی زمین کشیده شد [مترجم : موهایش را بریدند، او را کثیف کردند...][6] مورالس در تبعید جای شگفتی نیست که رئیس جمهور مورالس در سخنرانی به مناسبت استعفایش از شهروندانش تقاضا کرد[7] که « حمله به برادران و خواهران را متوقف کنند، آتش زدن و حملاتشان را متوقف کنند»، زیرا پس از آنچه روی داده بود به ویژه با احتساب احتمالی این امر که از عملیاتی که ارتش از همان روز علیه آنان آغاز کرده بود اطلاع داشت، برای جان طرفدارانش ابراز نگرانی می کرد. به همین دلایل، پیش از آنکه بتوانند او را به اصطلاح با اعلامیۀ پی گرد[8] (احتمالاً به اتهام ارتباط با «بزهکاری» در انتخابات یا بهانۀ دیگری) مانند قذافی به قتل برسانند، برای پیشگیری از بهانه ها و دعاوی اثبات ناپذیر مبنی بر اینکه مسلح بوده و یا در بازداشت مقاومت کرده یعنی همان بلائی که نیم قرن پیش سر چگوارا آوردند، از پایتخت گریخت. در فقدان توفیق برای بازداشت سریع او، نیروهای نظامی به پشتیبانی ایالات متحده احتمالاً می توانند در راستای اقدامات «ضد تروریستی» از ایالات متحده یا برزیل درخواست کمک کنند، و مدعی شوند که او و طرفدارانش با پاسداران انقلاب اسلامی در ایران و یا با فارک (نیروهای مسلح انقلابی کلمبیا FARC ) در کلمبیا در تماس بوده اند، و به دلیل مناسبات تنگاتنگ رئیس جمهور مورالس با جمهوری اسلامی ایران، و طرفدارای سرسختانه اش از سوسیالیسم. نیروهای نظامی در عین حال می توانند درخواست مداخلۀ نظامی مستقیم خود را به اتحاد او با مادورو رئیس جمهور ونزوئلا اتکا دهند و ادعا کنند که با فعالان به اصطلاح « تروریست» در تبانی هستند و حتا با «چاقاق مواد مخدر». در نتیجه با حساب احتمالات وضعیت برای مورالس و طرفدارانش نامساعد است، حتا در فرضیه ای که به توفیق ایجاد اردوی آزادیبخش ملی می انجامد، یعنی موضوعی که به حقوق قانونی آنان بستگی دارد، البته پس از تصرف دولت توسط قدرت خارجی با حکم میانجیگری و پس از اینکه جنگ کم شدت داخلی آغاز شود.
نهادینه سازی برده داری نئولیبرالیسم سناریو در بدترین حالت چنین خواهد بود، ولی سناریوی « بهترین حالت» نیز درخشان نیست زیرا با به قدرت رسیدن جبهۀ راست به پشتیبانی ایالات متحده، حقوق اجتماعی و اقتصادی بدست آمده برای بومیانی که اکثریت جمعیت کشور را تشکیل می دهند، طی 13 سالی که مورالس در پست ریاست جمهوری بود، بی آنکه به جنگ داخلی شدید بیانجامد، این حقوق در این سناریویِ «بهترین حالت» به سرعت از بین خواهد رفت. به سخن دیگر، در این سناریوی بدترین حالت شاهد خواهیم بود که هواداران [مورالس] سلاح هایشان را تسلیم کنند و اجازه دهند که این روند بدون مقاومت فیزیکی به انجام رسد : ولی برای این وضعیت احتمال خیلی کمی وجود دارد، با وجود این، در صورتی که اردوی تروری که علیه آنان براه افتاده موفق به جمع کردن مردم شود، می تواند به وقوع بپیوندد. باید این موضوع را نیز به عنوان یک عمل انجام شده در نظر بگیریم که شورشگران به نظامیانی خواهند پیوست که از سوی ایالات متحده پشتیبانی می شوند، حاصل این پیوند تشکیل اسکادران های مرگ خواهد بود که هر کسی را که بخواهد مقاومت کند از پا درخواهند آورد، و مقدماً اعضای دولت [مورالس] هدف آنان قرار خواهند گرفت (چه آنانی که هنوز در پستهای خود باقی مانده اند و چه آنانی که اخیراً برای حفاظت از خانواده هایشان که خطر حمله تهدیدشان می کرد استعفا دادند)، به همین گونه هوادارانی که بخواهند برای اعتراض و سرنگونی دولت غیر قانونی راهی خیابانها شوند. در هر صورت، هدف استراتژیک کلی که توطئه گران پی گیری می کنند پاکسازی مجموع ساختارهای دولت از سوسیالیستهاست تا آسانتر رژیم هیپر نئولیبرال را به محض فراهم آمدن امکانات تحمیل کنند، یگانه پرسشی که بر جا می ماند این است که آیا مردم فعالانه با «موفقیت» مقاومت خواهند کرد یا نه. یکی از پیشبینی پذیر ترین نتایج برای ساختار مؤسسات دولتی این است که خودگردانی مالیاتی (و شاید حتا سیاسی) به پایگاه های « اپوزیسیون » تعلق بگیرد، غنی از گاز، دشتهای «مدیا لونا»که تقریباّ همۀ مستیسوها ( دو رگه ها mestizos) در آنجا زندگی می کنند، علاوه بر این کاهش شدید مالیات روی عملیات معدنی خارجی ها در مناطقی که مملو از جمعیت بومی ست : و این بدان معناست که هواداران رئیس جمهور مورالس که غالباً بومی هستند از منابعی که برای تأمین برنامه های اجتماعی اقتصادی شان بدان نیازمندند محروم خواهند شد. نتیجۀ نهائی طبیعتاً چنین خواهد بود که میلیونها نفر در خطر بازگشت به نقطۀ آغاز قرار خواهند گرفت، یعنی وضعیت اسارتباری که بومیان پیش از به قدرت رسیدن مورالس با آن آشنا بودند.
«لاتین و آمریکائی به سبک لیبی» اگر کودتای نظامی پیروز شود، [بومیان] به آینده ای که انتظارشان را می کشد کاملاً آگاهند، غارت حقوق اجتماعی و اقتصادی که به سختی بدست آوردند، و نهادینه شدن وضعیت بردگی برای نظام نئو لیبرال جهانی مسلک به پشتیبانی الیگارشی کشورشان و با حمایتهای ایالات متحده و برزیل، پس جای شگفتی نخواهد داشت که سناریوی « بدترین حالت» به وقوع بپیوندد و هواداران بومی رئیس جمهور مورالس برای رهائی ملی دست به قیام تمام عیار بزنند. چنین احتمالی با خود خطر بزرگی را به یدک می کشد، زیرا دولت استراتژی « ضد شورش» خود را به شکل «ساده تر» یعنی اسکادرانهای مرگ سازماندهی خواهد کرد و به این ترتیب آنها را به جان هر فردی با میراث بومی بولیوی خواهد انداخت (به ویژه در مناطق روستائی)، و این روند اگر به مرحلۀ تکوین منطقی خود برسد بی گمان به پاکسازی قومی و حتا نسل کشی خواهد انجامید. برای وضعیت کنونی در حالت کلی، خیلی زود است که بخواهیم جنگ داخلی را پس از استعفای رئیس جمهور مورالس خاتمه یافته اعلام کنیم، این اردوی جنگ ترکیبی با توجه به نتیجۀ کاملاً فاشیستی که پی گیری می کند به پایان حقیقی خود نخواهد رسید : بازگشت جمعیت بومی به وضعیت بردۀ نئولیبرال. اگر نیروهای محرک حاضر در صحنه را در نظر بگیریم، بولیوی می تواند در آینده به عنوان لیبی در آمریکای جنوبی تلقی شود، و نتایج نیز می تواند به سادگی در مجموع کشورهای آمریکای جنوبی گسترش یابد، همان گونه که برای لیبی اتفاق افتاد و سپس به کل آفریقا سرایت کرد. ***
لینک متن اصلی : ترجمۀ حمید محوی گاهنامۀ هنر و مبارزه. پاریس، 27 نوامبر 2019 [2] مراجعه شود به مقالۀ «جنگ ترکیبی. 1. قانون جنگ ترکیبی [3] en plein cœur géostratégique [6] https://www.youtube.com/watch?v=y0PSBvBiRKs
|
||
مطالب مرتبط |
||
Copyright © 2006 azadi-b.com |