چه باید کرد-ایسم غنیشده
گروه کمونیستهای انقلابی سنتز نوین در ایران
October 29, 2019
«چه باید کرد-ایسم غنیشده»
تسریع کردن در حین انتظار کشیدن- نه سر فرود آوردن در برابر ضرورت
یادداشت سردبیران نشریه انقلاب: موارد زیر گزیدهای از شش پاراگراف اول قسمت ۲ از سخنان باب آواکیان، صدر حزب کمونیست انقلابی، در سال ۲۰۰۷ است. این سخنرانی برای انتشار ویرایش شده است و پاورقیها به آن اضافه شده است.
باب آواکیان:
نکتهی بعدی بحث من در مورد «گرایش چه باید کرد-ایسم غنیشده» و نقش آن در ساختن یک جنبش انقلابی و کمونیستی است. میخواهم به بازبینی برخی از نکات مهم مربوط بهکل جهتگیری و رویکرد استراتژیکی بپردازم که از آن تحت عنوان «تسریع کردن در حین انتظار کشیدن» یاد میکنیم؛ که این به معنی انتظار کشیدن برای تکوین یک اوضاع انقلابی در کشوری مانند آمریکا است.[1]
قبلاً در مورد بینش و رویکردی رویزیونیستی که آن را «واقعبینی ارادهگرایانه» (“determinist realism”)[i] مینامیم صحبت کردم. یک معنی آن، اتخاذ رویکرد منفعل نسبت به واقعیت عینی (یا ضرورت) است. به این شکل که عامل عینی را یک عامل عینی ناب (و بهعبارتدیگر، یک پدیدهی کاملاً «خارجی») میبیند و رابطهی دیالکتیکی زندهای که بین عوامل عینی و عوامل ذهنی هست را نمیبیند. این گرایش، قابلیت عامل ذهنی (یا عمل آگاهانهی مردم) در واکنش نسبت به عامل عینی (یا شرایط عینی) و تغییر دادن عامل عینی (یا شرایط عینی) را نمیبیند. بهعبارتدیگر، این «واقعبینی ارادهگرایانه»، جهتگیری اساسی (تسریع در حین انتظار) را درک نمیکند و امکان تبدیل ضرورت[2] به آزادی[3] را نمیبیند. کلیهی واقعیتها، ماهیتی تضادمند دارند. اما این گرایش، قادر به درک کامل یا واقعی چنین واقعیتی نیست. ضرورتی که انسان در هر مقطع با آن روبرو است نیز تضادمند است. بنابراین یکی از مشخصههای اساسی «واقعبینی ارادهگرایانه» این است که هرگونه درک دیالکتیکی از رابطهی میان عوامل ذهنی و عینی را تحت عنوان «ولونتاریسم» (ارادهگرایی) رد میکند و پدیدهها را بهجای آنکه زنده و پویا و در حال حرکت و تغییر ببیند، بسیار مستقیمالخط، با اجزایی نامتمایز، یکدست و بدون تضاد میبیند.
البته نباید دچار ارادهگرایی بشویم؛ گرایشی که خود را به شکلهای مختلف نشان میدهد و به انواع خطاها و انحرافها(معمولاً «چپ افراطی») منجر میشود؛ ازجمله به شکل کوتاه آمدن در حرکتهای بدون فکر ماجراجویانه یا کودکانه که بهنوبهی خود بسیار مضر است. اما خطر واقعبینی ارادهگرایانه که رابطهی دیالکتیکی میان عوامل عینی و ذهنی را درست درک نمیکند و این رابطه را ساکن، غیردیالکتیکی و نامتغیر میبیند بسیار بیشتر است. بهخصوص در اوضاعی که مدتها است شرایط عینی انقلاب (یعنی مبارزه با تمام قوا برای کسب قدرت سیاسی) هنوز پدیدار نشده است.
حقیقت این است که ما صرفاً با اراده یا حتی با اعمال خودمان نمیتوانیم شرایط عینی را بهطور کیفی تغییر دهیم، یعنی به اوضاع انقلابی تبدیلش کنیم. اوضاع انقلابی صرفاً از کاری که ما روی شرایط عینی انجام میدهیم یا از واکنش ما در برابر این شرایط که یک ابتکار عمل آگاهانه است، بروز نخواهد کرد. از طرف دیگر، بازهم میخواهم از گفتهی لنین که در این مورد کاربرد دارد استفاده کنم. لنین هنگام صحبت در مورد اشرافیت کارگری (یعنی بخشهایی از طبقهی کارگر در کشورهای امپریالیستی که به مقدار قابلملاحظهای توسط سودهای حاصل از استثمار و غارت امپریالیستی در سراسر دنیا بهویژه در مستعمرات، تطمیع شدهاند) میگوید، هیچکس بهیقین نمیتواند بگوید که این بخشهای «بورژوا شده»ی طبقهی کارگر هنگام بروز انقلاب کجا خواهند ایستاد. وقتیکه رویارویی نهایی انقلاب فرامیرسد کدام بخش از آنها با انقلاب سمتگیری خواهند کرد و کدام بخش با ضدانقلاب. هیچکس نمیتواند دقیقا بگوید که این صفآرایی چگونه خواهد بود. بر همین مبنا ما نیز میتوانیم بگوییم که هیچکس نمیتواند دقیقا بگوید که ابتکار عمل آگاهانهی انقلابی در واکنش به اوضاع عینی در هر مقطع زمانی، چه چیزی تولید خواهد کرد. بخشا بهاینعلت که هیچکس نمیتواند تمام کارهایی که نیروهای گوناگون در دنیا انجام خواهند داد را پیشبینی کند. در هر مقطع زمانی، دانش هیچکس نمیتواند تمام آن حرکات و اقدامات را پوشش دهد. ما میتوانیم روندها و الگوها را شناسایی کنیم اما هم علیت نقش بازی میکند و هم تصادف. این هم واقعیتی است که هرچند تغییر در آنچه برای ما شرایط عینی محسوب میشود کاملاً یا حتی عمدتاً ناشی از «عملکرد» ما روی شرایط عینی (به یک معنای مستقیم و یکبهیک) نیست، ولی «عملکرد» ما روی این شرایط میتواند باعث تغییراتی معین درون چارچوبی معین از شرایط عینی شود. عملکرد ما در پیوند با «مخلوطی» قرار دارد که دربرگیرندهی عناصر متعدد دیگر است، ازجمله نیروهایی که از زاویهی دید خود بر شرایط عینی تأثیر میگذارند. عملکرد ما خود جزئی از این «مخلوط» بهحساب میآید. بنابراین تحت شرایط معین، عملکرد ما روی شرایط عینی میتواند بخشی از ترکیب عواملی باشد که منتهی به یک تغییر کیفی میشود. بازهم تأکید میکنم که هیچکس نمیتواند بگوید که کل این فرایند دقیقا چگونه تکوین خواهد یافت.
انقلاب توسط «فرمولها» یا با عمل کردن طبق ایدههای کلیشهای و ایدههایی که بدون درک حقیقت عینی از قبل به آن معتقد شده، انجام نمیشود. بلکه فرایندی بسیار زندهتر و غنیتر و پیچیدهتر از اینها است. یکی از مشخصههای اصلی رویزیونیسم (کمونیسم قلابی که یک جهتگیری تدریجگرا و نهایتاً رفرمیستی را بهجای یک جهتگیری انقلابی مینشاند) این است که اعلام میکند تا زمانی که یک نوع عامل خارجی خدا گونهdeus ex machina) - یک قدرت یا رویدادی غیرمنتظره که موجب نجات و تغییر در یک وضعیت به ظاهر ناامیدکننده می شود-مترجم) دخالت نکند نمیتوان تغییری اساسی در شرایط عینی به وجود آورد و نهایت کاری که در هر مقطع میتوانیم بکنیم این است که چارچوب فعلی را بپذیریم و درونش کار کنیم. حالآنکه درست باید عکس این عمل کرد. یعنی همانطور که بهدرستی فرموله کردهایم: ما باید مرتباً به محدودههای چارچوب عینی فشار بیاوریم و در هر مقطع زمانی تلاش کنیم شرایط عینی را به حداکثر درجهی ممکن تغییر دهیم. ما باید همیشه برای فرصتی حاضر به یراق باشیم که در آن، عناصر گوناگون باهم ترکیبشده، یک گسست و جهش کیفی واقعی در اوضاع عینی به وجود میآورند یا ایجاد چنین تحولی را امکانپذیر میکنند.
بنابراین در بحث «تسریع کردن در حین انتظار تکوین یک اوضاع انقلابی را کشیدن» نکتهای وجود دارد که مربوط به جهتگیری اساسی است: به کار بستن ماتریالیسم و دیالکتیک. اما نکات دیگری هم هست. به یک مفهوم اخلاقی مجرد، تسریع کردن بهتر از انتظار کشیدن است. بدون شک چنین است، اما این کار را باید با یک درک پویا از حرکت و رشد واقعیت مادی و تداخل تضادهای گوناگون انجام داد. لنین در همین ارتباط بر حقیقتی تأکید گذاشت: تمام محدودهها در طبیعت و جامعه، درعینحال که واقعی هستند، اما مشروط و نسبیاند نه مطلق. (مائو نیز بر همین اصل پایهای تأکید گذاشت و خاطرنشان کرد، ازآنجاکه دامنهی پدیدهها بسیار گسترده و درهمتنیده است آنچه در یک چارچوب، عام محسوب میشود در چارچوبی دیگر، خاص بهحساب میآید.) اگر بخواهیم این اصل را در بحث بالا به کار ببندیم باید تأکید کنیم که شرایط عینی فقط بهطور نسبی برای ما «عینی» است، نه بهطور مطلق. شرایط عینی برای ما عینی هست اما نه بهطور مطلق. بهعلاوه، آنچه برای یک اوضاع معین، عامل خارجی محسوب میشود درنتیجهی حرکت تضادها و تغییرات ناشی از این حرکت میتواند به عامل داخلی تبدیل شود. بنابراین اگر به پدیدهها فقط بهصورت مستقیمالخط نگاه کنیم، آنگاه صرفاً فرصتهایی را میبینیم که مستقیماً جلو چشممان ظاهر میشوند. انگار مثل اسب درشکه به ما چشمبند زده باشند که اطراف را نبینیم. برعکس، اگر رویکرد درست ماتریالیست دیالکتیکی داشته باشیم میتوانیم رخدادهای زیادی که بهطور غیرمنتظره روی میدهند را تشخیص دهیم. پس، درعینحال که باید پیگیرانه برای تغییر ضرورت به آزادی فعالیت کنیم، باید همیشه برای آن فرصتهای غیرمنتظره حاضر به یراق باشیم. اینیکی از نکات اساسی جهتگیری است.
پاورقی
[1] - «تسریع کردن در حین انتظار کشیدن» اشاره به این جملهی مائوتسه دون است که: تسریع اوضاع از طریق پیشبرد مبارزهی انقلابی برای کسب قدرت سیاسی، و درعینحال انتظارِ فرارسیدن اوضاع مساعد در سطح بینالمللی را کشیدن برای دست زدن به مبارزهی نهایی برای کسب قدرت سیاسی. باب آواکیان «تسریع کردن در حین انتظار کشیدن» را یک جهتگیری و رویکرد استراتژیک برای انقلاب در کشوری مثل آمریکا میداند. او همواره نسبت به دو درک انحرافی از این رویکرد و جهتگیری هشدار میدهد: ازیکطرف، انحراف انفعال و فقط انتظار فرارسیدن اوضاع انقلابی را کشیدن و در هر مقطع زمانی معین، فعالیت انقلابی را به حداکثر برای شکستن محدودههای اوضاع پیش نبردن. و از سوی دیگر، جهش زودرس در سطح مبارزهی انقلابی برای کسب قدرت قبل از فرارسیدن اوضاع انقلابی که آواکیان یکی از مشخصههای اصلیاش را به میدان آمدن میلیونها تودهی انقلابی میداند. (توضیح از مترجم)
[2] - «ضرورت» یا واقعیت عینی مقولهای فلسفی است که اشاره دارد به محدودیتهای عینی که برای عمل آگاهانه و تغییردهنده وجود دارد.(توضیح از مترجم)
[3] - «آزادی»: مقولهای فلسفی است که اشاره دارد به شکسته شدن محدودههای عینی برای عمل آگاهانهی انسان. درک رابطهی ماتریالیستی دیالکتیکی میان ضرورت و آزادی در انقلاب، اشاره دارد به درک محدودیتهایی که در هر مقطع زمان معین برای انقلاب کردن وجود دارد و برطرف کردن آن محدودیتها از طریق دخالت گری آگاهانهی انقلابی. تبدیل «ضرورت» به «آزادی» یعنی تبدیل محدودیت به فرصت و امکان(انقلاب).(توضیح از مترجم)
1) توضیح واقعبینی ارادهگرایانه(دترمینیست رئالیسم) در بخش اول سخنرانی فوق آمده است که در اینجا با توجه به منابع رفیق آواکیان آن را ترجمه میکنیم:
لنین گفت یکی از جلوههای عمدهی رویزیونیسم این است: آنچه ممکن است مطلوب است و ممکن، آن چیزی است که هست.
اما واقعبینی ارادهگرایانه جلوههای دیگری هم دارد، مثلاً ندیدن امکان تغییرات ناگهانی و گسستهای رادیکال. این گرایش همیشه با ظاهر و سطح پدیدهها سروکار دارد و قادر نیست به تضادهای درونی و قوای محرکهای که با این تضادها گره خورده٬ نفوذ کند. دید گسترده نداشتن ازآنچه در دنیا رخ میدهد و میتواند با آنچه در این یا آن بخش دنیا میگذرد تداخل کند و به آن تحمیل شود، از دیگر خصوصیات این گرایش است. خصوصیات دیگر آن: نداشتن نگاه جدید و رویکرد خلاق به واقعیت، فقط الگوهای همیشگی را دیدن و امکان ظهور چیزی دور از انتظار را از دل تضادهای موجود ندیدن، و نداشتن جهتگیریای که ما را برای چنین اوضاعی آماده کند.
همهی اینها به «رئالیسم دترمینیستی» منجر میشود. با این گرایش، به دنیا آنطور که هست مینگرید و آنچه را که در سطح است بهعنوان آنچه در دنیا امکانپذیر است میبینید، و فرض میکنید که تا ابد اینطور خواهد بود. درنتیجه انتخابهایتان محدود و محدودتر میشود. چشماندازتان تنگ و تنگتر میشود.
ما اراده گرا نیستیم که فکر کنیم فارغ از اینکه واقعیت مادی چیست، هر چه را که بخواهیم میتوانیم انجام دهیم. اما همینجا است که دیالکتیک همراه با ماتریالیسم پا به میدان میگذارد. به همین خاطر است که کاملترین و پیگیرترین ماتریالیسم، یعنی ماتریالیسم دیالکتیک، به « دترمینیست رئالیسم » منتهی نمیشود. ماتریالیسم دیالکتیک با واقعیت مادی و نقاط تمرکز واقعیت مادی در هر مقطع زمانی معین درگیر میشود و آن را در متناقض بودن، زندهبودن، خصلت متغیر و ارتباط متقابلش با دیگر جنبههای ماده در حال حرکت در نظر میگیرد . و نسبت به آن، رویکرد ایستا ندارد و فرض نمیکند که پدیدهها تا ابد همانطور که هستند باقی میمانند. ماتریالیسم دیالکتیک به زیر سطح نفوذ میکند تا زیر شالودهها و محرکهایی که فرایندها و پدیدهها را بهپیش میراند عمیقتر ببیند. ماتریالیسم دیالکتیک تلاش میکند راههایی که میتواند به بروز گسستها و جهشهای رادیکال بینجامد را بفهمد و همزمان جهتگیریاش، انتظار غیرمنتظرهها را کشیدن٬ باشد.
ترجمه و ویرایش توسط
گروه کمونیستهای انقلابی سنتز نوین در ایران
آبان ۱۳۸۹[i]