اگر در جنگ با مرگ / شمی صلواتی
شعر
April 06, 2019اگر در جنگ با مرگ
بازنده شدم
بگذارید
وجودم
مث شعرهای که
در نهایت ساده گی نوشتم
باد ببرد!
به میان حاشیه نشین های جنوب شهر
به کوچه های تنگ و تاریک !
تا شاید معتادی!
از آن زرورقی بسازد برای تسکین درد
دردهای که من هرگز نتوانستم بفهم
["معنای سر شکستگی "
درد ناشی از شرمساری
یارنج حقارت.
٭٭٭
شاید شعرم بهانه ای باشد
تا آن زن تن فروش !
غلیتده در رنج
بدور از تحقیر ها
با من به تعمق بنشیند
تا به یاد آورد
رویاهای زیبای نوجوانی را
[پر زدن دوباره !
اوج پرواز
درنهایت غرور؛
فتح را؛ زندگانی را
٭٭٭
شعرهای من کودکانه است
آنقدر کودکانه که
دنیای کوچک کودکیم
زیبا همچون اسب طناز در تاخت است.
٭٭٭
زمانی که آه در بساط نبود
خونه سرد و - بدوراز امید
خسته تر از کار
خواب عمیقی مرا می بلعید
همچون مار قوی پیکر دشت
در میان خواب و بیداری
رویاهای شکل گرفته در ذهنم
دلیل زندگی بود.
٭٭٭
کودکانه می نویسم
اگر روزی ترکها دلم ترمم شود
زحمهای آن التهاب یابد
بزرگتر از کوه و-
زلالتر از دریاست.
پدر هر کودک کارم
[ هر زن تن فروش
من همان کارگر غلیتده در فقرم
که دخترش در دام سیاهی
و پسر غلتیده در آتش اعتیاد
به اسارات گرفتار است.
٭٭٭
برای رهای از درد
باید همچون بارش باران
همچون سیل بی امان
طغیان شد و پرچم عشق را
را به هر خونه برد
نه چون سیلابهای وحشت که
زحمهای تازه را با حفره های پر درد
در وجود هزاران انسان رنجدیده به جا گذشت.
زندگی حاصل رویاها است
همان آرزوها،
با همان خوابهای دیده در خواب
ما با رویا زنده ایم
و درد ها را به امید فردا بهتر
تحمل می کنیم..
۰۶/۰۴/ ۲۰۱۹ شمی صلواتی