منظومۀ : درسهای کمون ، از پاریس تا تهران
شعر
March 17, 2019
منظومۀ : درسهای کمون ، از پاریس تا تهران
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مزدا پرتو
[ گرامی باد 18مارس سالروز برپایی کمون پاریس ، اولین حکومت کارگری زحمتکشان ]
(1)
تبیین جهان
ــــــــــــــــــــــــ
تاریخ نیست تصویر مکرر صعود قله و باز ،
به دره سقوط .
تاریخ تندیس بی تکرار فرا رفت هاست ،
بی هیچ هبوط .
(2)
از ناله بر تیرگی ها بگذر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ای آنکه در تاریکی مانده ای !
از نفرین ناله بر تاریکی بگذر .
برخیز و از کین
شعله ای در دل برافروز و سینه ات را
بشکاف و آن شعله را به مشت گیر و
برافرازش .
آنگاه ست بی شک
زمان سوختن تیرگی ها .
این ست اولین درس "کمون"
شک داری ؛ به سیاهکل بنگر .
(3)
ما انبوه بی ثروتان ثروت ساز را ، عصیان باید !
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ای به هیچ گرفته شده ها
با شمایم : کارگران ، ستم دیده ها .
آری با شما هستم
با تو : بهروز ، مسعود ، یا بهرام ؛
با تو : ناهید ، راضیه ، یا دلارام .
نامت هر چه باشد ؛
چه فرق دارد!
که "به هیچ گرفته" شده ای ، بیش نیستی .
و نامت
جز در ردیف های کار و رنج
دیگر ، محلی از اعراب ندارد .
با خودت بیاندیش و با من باز بگو ؛
آیا بس نیست دگر رنج های ما ؟
آیا ؟
باز باید هیچ مان گیرند و
سهم مان از زندگی
فقط کار باشد و فقر و رنج ؟
خودت بگو!
آیا هنوز طاقتت هست :
تو کار کنی و نوش جان کنند اربابان
آن ثروتی که تو می سازی .
آیا هنوز بس نیست
گردش جهان بر مدار رنج ما و
آسایش آنها ؟!
و اگر بس است و دگر
طاقتت نیست ؛
شک نکن که این دور بستۀ رنج و ستم ،
باید بپاشد از هم .
و نگاهی بیانداز به دور و برت
ببین ؛
من ، تو ، او ؛ بسیاریم که "ما" ییم
ما بسیاریم آری
- بی شماران رنج و کار -
انبوه شمارش ناپذیر هیچ انگاشتگان
به هیچ گرفته هایی که همه چیز را می سازند .
- انبوه بی ثروتان ثروت ساز -
پس تو هم ، اینک ؛
به صف مان درآی ؛
به صف رفیقان زندگی ساز ؛
صف عصیان رهایی .
(4)
توپ های طغیان
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
این شلیک تـوپ های طغیان است
که از دهان های گرسنه
کوفته می شود بر در های بسته انبار ها
بـرای قـرص نـانـی یا تـکـه گـوشـتـی !
(5)
رنگ ما ، فراز همه بیرق هاست
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سبز و سفید و آبی ،
بنفش و زرد و عنابی ؛
این رنگ ها قشگند .
اما این فانتزی ها را کناری بیانداز ؛
که رنگ درفش ما
زیبا تر است
- همان رنگ جاری زندگی -
آری ، چه رنگی زیباتر از
جاری رگ ها مان .
همانی که تا
فریاد مان در آید به اعتراض ؛
سنگفرش های خیابان را آذین می کند .
چه رنگی زیباتر و لایق تر از سرخ
برای درفش ما .
پس ؛
بیا تا برافرازیمش
فراتر از تمام بیرق ها .
(6)
فریاد می سازد
ـــــــــــــــــــــــــــــ
ای فریاد های عصیان
در تو ، توان دوباره ساختن است
پس از نو بساز
نه گذشته که آینده را .
(7)
رفقا ؛ ما را با تفسیر جهان چه کار!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رفقا ؛
بگذارید آنها ،
دنیا راتفسیر کنند و تئوری ببافند !
اینک اما ؛
جهان را، نوبت تغییر است .
پس ؛
به پیش رفقا
دنیایی پیش روی ما است
که بسازیمش از نو .
دیگر بس است چرخیدن جهان
بر کهنه مدار ستم .
رفقا ؛
بگذارید ، آسودگان ِ اینک ،
ناله و فغان سردهند از انقلاب و
ضررهایش !
بگذارید ، هزار افسانه ببافند
در اصلاح پذیری نظم اینک و
نیکویی های این راه .
ـــ خب ، آره !
انقلاب ضرر داره و اصلاح گری خوبه .
اما خودمانیم ؛ برای کی ؟!
ما یا اون ها ؟؟ ـــ
انقلاب ؛ آری ضرر دارد ،
اما نه برای ما و اصلاح طلبی
خیلی خوب ست ، فقط برای اربابان ؛
که در اینک
هیچ خوشایندی نیست انسان را .
پس بگذارید حامیان نظم اینک
وراجی ها کنند !
ـــ هر چی باشه ، سودشان به اینک ست ـــ
اما ، ما ؛ نه اینک ،
که فردای نویی می خواهیم .
پس فریاد می کنیم :
انقلاب - انقلاب - انقلاب .
چون و صد البته زیرا :
انقلاب نه فقط یک آرزو ؛
که تجربۀ بهروزی و فضای زیستن ماست .
پس بگذارید ، آنها باز دنیا را تفسیرکند !
ـــ هر قدر که می خواهند ـــ
ما اما ؛
تغییرش می دهیم و آوارش می کنیم
بر سر همۀ مفسران .
(8)
رفقا ! ما نه آن دلخوشان اینک ایم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رفقا ؛
ما نه آنهاییم که دل خوش
به تفسیر جهانند .
ما نه آنهایم که دل خوش
به تسلیم و سکوتند .
و نه آنهایی که
دلخوش به سازش و پچ پچ های نق نقند و یا
به اعتراض های اتو کشیده دلخوشند .
خلاصه ؛ نه آنهاییم که اینک را
پاس می دارند .
ـــ چه آگاهانه ؛ چه ناچار ـــ
ما صف بی پایان "فردا"یم !
پس بی هیچ تردید و ترحم
"اینک " را در هم بکوبیم و دیروز کنیم .
آری رفقا ؛
بی هیچ ترحم و تردید ، به پیش !
که جهانی که باید داغانش کنیم
بزرگ است و بزرگ تر از آن ،
دنیایی ست که باید بسازیم از نو .
(9)
ای کاش ، با سلام و صلوات می شد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ای کاش آزادی را راهی جز انقلاب بود .
اما نیست .
که اربابان ، هرگز و هرگز ؛
حق مان را به زبان خوش و
پشت میزهای مناظره و مذاکره نمی دهند .
ـــ ای کاش که می دادند ـــ
عدالت را نیز ، راهی جز انقلاب خون نیست ؛
که سروران ، نه خود از گرده های مان پایین می آیند
نه از دسترنج ها مان در می گذرند .
ـــ ای کاش که در می گذشتند ـــ
ای کاش !
دست یافتن به آزادی و عدالت را
جز انقلاب خون ، راهی بود ؛
اما نیست .
نه آنکه ، این را ما بگوییم ؛
که این را اربابان ،
خود به کردار می گویند !
وگرنه ،
این همه پادگان پر از مامور و
تلنبار زرادخانه ها
به چه کارشان می آید .
نه! سروران سرمایه و ثروت ،
با انبوه زرادخانه هایی که دارند
ـــ پر از تفنگ و سرنیزه و باطوم ـــ
تا قیام قیامت
دست از آقایی شان
برنمی دارند و آزادی و آسایش را
دریغ مان می کنند .
پس نیست راهی مان ، جز :
انقلابی همه سرخ و همه خون .
خون ما که دیری ست
آذین کارخانه و زندانها ست و سنگفرش خیابان ها
پس ؛ از ین پس
نوبت همان هایی ست که
سرکوب و کشتار مردمان را تصویب می کنند
و نیز آنهایی که فرمانش را فریاد می کشند
و هم ، آنهایی که
شلیک می کنند و به سرنیزه و باطوم و قمع
می درند ما را .
ـــ آنهایی هم که تطهیرشان می کنند ، در لیستند ـــ
(10)
نه سندان که پتکیم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کارگرم و
واژه ای سه حرفی ست همۀ وجود من ؛
واژه ای به سادگی زندگی ،
اما هم سنگ زایش ؛ هم نغمۀ ساختن .
همه وجودم ، آری ؛
خلاصۀ می شود در : کار .
زندگی ام ساده و پیشه ام
هر چه باشد ، چه فرق می کند .
که همه یکی ست :
ساختن و آفریدن .
منم که می سازم ، با این همه اما ؛
اینک خدایان سودند که
می انبانند برای خویش
ثـروت های بـی کــران .
از این رو ،
خاموشم می خواهند و
سندان .
اما ؛ نه قورباغه ای آواز خوان می شود
نه هیچ نهری سر بالا می رود ؛
پس آنچه می خواهند شدنی نیست ؛ که من
پتکم و همه ذرات وجودم
طغیان .
و روزی از پس این روز ها ، بر می خیزم ؛
چه اسفناکی روزی خواهد بود آن روزشان .
چون :
روزی که بر خیزم ،
جاری پولاد خواهم بود
رود ی از پولاد گداخته .
و ، می سوزانم همۀ نظم شان
تا دوباره از نو بسازم
جهانی برای همه
جهانی همه رفاقت .
(11)
نقد تفسیر اینک تان ، عصیان بی دریغ ما ست
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از پاریس تا تهران
درس های کمون
تنها تکرار یک آموزه است :
نقد هر تفسیرتان بر "اینک" و ثبات "ایدون"
عصیان بی دریغ ما ست
ـــ عصیان تام و تمام ما ـــ
مایی که همیشه
هیچ مان انگاشته اید ؛
شما ، اربابان و خادمان
سود و سرمایه .
(12)
دیگربس ست این ...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دیگر بس است
گردش زندگی بر مدار رنج های ما و
محرومیت های ما .
اینک ، نوبت ؛
نوبت کشتار عام سرکوب است و ستم .
پس بی هیچ تردید و ترحم
به پیش .
به پیش !
اینکی در برابر داریم
که بایدش نابود کنیم .
و دنیایی که باید
بسازیمش از نو .
پس بی هیچ تردید و ترحم ؛
به پیش رفقا !
که انقلاب سرخ
دیری ست که شکیبای برپایی ست .
به پیش رفقا !
که اکنون نوبت ماست ؛
نوبت انقلاب کارگران و محرومان .
و درفش سرخ ما
آکنده از عطش برافراشتن است .
پس بپا !
بپا و بی هیچ ترحم و تردید
به پیش ؛ رفقا .
26 / 12 / 97
***************************