گفت و گو: محمود احمدی با عزت مصلی نژاد در باره شکنجه و مذهب

تلويزيون رو در رو
February 01, 2019

مذهب و شکنجه :
این مطلب بر اساس مصاحبه ی محمود احمدی از تلویزیون رو در رو با عزت مصلی نژاد مسئول مرکز کانادائی پشتیبانی از قربانیان شکنجه تدوین شده است. لینک یوتیوب این مصاحبه نیز اینجا خواهد آمد.
با تشکر از انتشار آن توسط همه ی دوستان گرامی و  مخالفین شکنجه:
بابک یزدی

https://www.youtube.com/watch?v=DDo-eh7QhWM

محمود احمدی پس از معرفی عزت مصلی نژاد.:

شکنجه یکی از هولناک ترین جنایات انسان علیه انسان است که متاسفانه به اندازه ی تاریخ بشر قدمت دارد. اگر در گذشته های دور و دراز شکنجه را به نوعی تنبیه علیه متخلفان و مخالفان نظام های حاکم اعمال می کردند، در دوران مدرن از شکنجه به عنوان یک ابزار سیاسی به خاطر کسب اطلاعات یا گرفتن اعتراف یا ایجاد ترس و وحشت در بین مردم استفاده می کنند. در حوزه حقوق بین الملل، در هیچ زمینه ای این قدر قرارداد، اعلامیه، مقاوله نامه و مصوبه وجود ندارد که در رابطه با مخالفت با شکنجه و مجازات شکنجه گران. با وجود این براساس گرازشات منتشره توسط سازمان عفو بین المللی و "سازمان نگهبان حقوق بشر" (Human Rights Watch) شکنجه در نیمی از ممالک جهان اعمال می شود. در 80 کشور شکنجه به صورت منظم اعمال می شود به نوعی که مرتباً به مرگ قربانی منتهی مـــی گردد و در 50 کشور کودکان را نیز شکنــــجه می کنند. دراین برنامه گفتگویی ترتیب داده ایم با آقای عزت مصلی نژاد کارشناس وتحلیل گرمرکزکانادایی پشتیبانی ازقربانیان شکنجه. با پرسش اولم آغازمی کنم که شکنجه را چگونه تعریف می کنید؟
 عزت:
براساس ماده 1 کنوانسیون ضد شکنجه ی سازمان ملل، شکنجه درد جانکاهی است که بصورت عمدی ازلحاظ جسمی یا روانی وارد می شود که ازاو اطلاعات یا اعتراف بگیرند بشرطی که ازطرف یک مقام رسمی اعمال شود ویا با رضایت وچشم پوشی او.
 محمود:
لیکن تبصره ی همین ماده اعلام می دارد که هرفشاری که بخاطراجرای قانون یا ذاتی قانون  کشورباشد شکنجه محسوب نمی شود. نیک می دانیم که امروزه دربرخی ازکشورها ازجمله ایران قوانین مذهبی حاکم است واین قوانین شکنجه را درذات خود دارند. آیا به نظرشما این تعریف ناقص نیست؟
عرت:
درست می فرمایید این تعریف شکنجه های دینی را شامل نمی شود همچنین شکنجه توسط گروه های غیردولتی مانند داعش وطالبان وبوکوحرام والشباب وغیره همچنین شکنجه علیه زنان را.
محمود:
تمامی ما انسان ها درانسان بودمان مشترکیم وتحول وشکوفایی فردی بدوی شکوفایی جمعی ودرنهایت تعالی نوع بشری مان ممکن نیست. دراین صورت چرا یک انسان یک هم نوع خودرا شکنجه می کند؟
عزت:
تازمانی که من شما را خودی بدانیم غیرممکن است شما را شکنجه کنم. این را می گویند منطق شاملیت. توخود منی. هرکارنیکی هم که برایت انجام داهم انسانیت خودرا درتو تسری داده ام. لیکن به محض آنکه تو "دیگری" بشوی وبدترازآن دشمن. من به خودم اجازه می دهم که نسبت به شما رفتارتوهین آمیزیا شکنجه بارداشته باشم. این را می گویند منطق طرد یااستثناء.
محمود:
دراین صورت مذهب خود به صورت عامل شکنجه درمی آید زیرا انسان ها را دربرابرهم قرارمی دهد....
عزت:
به نظرمن درکلیت سخن شما درست است ولی این بستگی به نوع مذهب وقرائت ما ازهم مذهب دارد. مارک تواین درمورد قدرت خشونت بارمسحیت می گوید: ما هریکشنبه به کلیسا می رویم وبرای برادری مؤمنان دعا می کنیم. ما به همسایه مان عشق می ورزیم ولی اگرهمسایه ی ما آئینی غیرازما داشته باشد گلویش را می بریم. با وجوداین ما درمسحیت ما افرادی مثل مارتین لوترکینگ داریم، درهندوئیسم گاندی ودراسلام عبدالغفارخان. درکیش هایی مانند کویکرها ومنونایت ها درمسحیت، بهائیان، جین ها وعارفان دراسلام خشونت را اندک می بینیم.
محمود:
ممکن است تشریح کنید که درکدام یک ازادیان خشونت وشکنجه دست بالا را دارد؟
عزت:
درادیان شرقی خشونت کمتراست وشکنجه جنبه ی روحی دارد. دانشمند نروژ پروفسور گولتانگ می گوید درهردینی شیطان قوی ترباشد خشونت بیشتراست. دراین ادیان شکنجه یا وجود ندارد یا ضعیف است. برعکس درادیان غربی خشونت وشکنجه های روحی وجسمی نقش مهمی را ایفا می کند. زرتشتیگری جهنم را به دیگرادیان عرضه کرد. دین یهود سنگساروکشتاردگراندیشان بویژه درکتاب های پنج گانه ی موسی بنام تورات. همچنین درمسیحیت که جهنم زرتشتیگری را زنده کرد. دراسلام خشونت الهی درجهنم به اوج می رسد وکیفرمجازات انسانی شکنجه های هولناک است ومن این را درکتاب خود تحت عنوان جرایم ومجازات دراسلام تشریح کرده ام.
محمود:
ممکن است انواه شکنجه هایی که جنبه ی دینی دارند را برای ما تشریح کنید.
عزت:
1ـ نخست ازجهنم شروع می کنم که هم درمذاهب شرقی وجوددارند وهم ادیان غربی
2ـ سنگسارکه ازقوانین حمورابی به دین یهود وارد می شود وازآنجا به اسلام. اگرچه درقرآن هیچ آیه ای درمورد سنگساروجود ندارد.
3ـ رسم خودآزاری مانند ساتی درهندوئیسم، سینه زنی وقمه زنی وزنجیرزنی درکشورهای شیعی مذهب، رقص آتش دربرخی ازمذاهب سرخ پوستی، ریاضت کشی دربرخی ازآئین های هندو، بودیسم، حینسم وروزه درتمامی ادیان.
4ـ شهادت درتمامی مذاهب
5ـ شکنجه ی مقدس علیه هم جنس گرایان
6ـ مثله کردن آلت تناسلی دختران
7ـ مفهوم گناه وشکنجه روحی واینکه تمامی مسیحیان ذاتاً گناه کارند
8ـ به صلیب کشیدن عیسی که نوعی تقدیس شکنجه است
محمود: شما که درمرکزپشتیبانی ازقربانیان شکنجه کارمی کند، تاکنون چند نفرایرانی را دیده اید وبفرمایید که نوع شکنجه ی آنان چه بوده است.
عزت:
ازسال 1992 وصدها نفروانواه شکنجه تا همین امروز
محمود:
می دانیم که جمهوری اسلامی ایران از لحاظ شدت و وسعت جنایت شکنجه دست جبارترین و ستم پیشه ترین رژیم ها را از پشت بسته است. در دنیایی که مجازات اعدام به سرعت به عنوان یکی از میراث های سده های میانه لغو می شود، ایران از معدود کشورهایی است که بی رحمانه انسان ها را اعدام و حتی قتل عام می کند. کشتار جمعی سال 1367 یکی از وحشتناک ترین جنایاتی است که هنوز هم وجدان بشری را تکان می دهد و نسل های بسیاری را آزار خواهد داد. ایران از معدود کشورهایی است که کودکان را اعدام می کند و اعدام ها را در جلوی چشم همگان به نمایش می گذارد. ممکن است بفرمایید که ویژگی شکنجه درایران چیست؟
عزت:
یکی از ویژگی های شکنجه در ایران اسلامی آمیزش آن با مذهب و جزم های دینی است. دریغ و درد که در دهه اول قرن بیست ویکم در جامعه ای که زمانی مهد تمدن بشری بود جنایت شکنجه تقدیس می شود. به عنوان مثال تجاوز جنسی که بر اساس مصوبه ی رم و اساسنامه ی دادگاه بین المللی جنایی جنایتی است علیه بشریت در ایران امروز به عنوان امری مقدس در زندان ها اعمال می گردد. سنگسار که جنایتی است که حتی انسان های عادی را به صورت شکنجه گر در می آورد به عنوان فعلی ثواب که پاداش اخروی دارد، مورد تقدیس و احترام قرار می گیرد.
متأسفانه شکنجه درایران بخشی ازقانون کشوراست که حتی درقانون اساسی با نام هایی مانند تعزیز یا ارشاد آمده است.
ازدیگرخصوصیت شکنجه درایران چیزی است که درعرف حقوقی به آن "عدم تناسب" می نامند ـ ناهمخوانی جرم ومحازات. به عنوان بریدن دست  بخاطریک دزدی ساده ویا اعدام به خاظرچهاربارشرابخواری ویا شلاق زدن بخاطرکم حجابی. واقعا که هولناک است.
مفهوم جهنم به عنوان شکنجه گاه الهی که قبلا در کتاب های قدیمی مذهبی دیده می شد امروز در جامعه ی ایران سر از قبر به در آورده و رژیم مذبوحانه تلاش می کند که آن را به عنوان یک کالای مصرفی به خورد مردم بدهد. این مفهوم به طور مداوم درجهت شستشوی مغزی انسان ها به کاربرده می شود. رژیم به توده های مردم تلقین می کند که شکنجه های این جهانی آنان با شکنجه ی الهی در جهنم تکمیل خواهد شد. مثلا زن یا مردی را که به قتلگاه سنگسار می برند مرتبا تهدید می کنند که فکر نکنی با خوردن چند سنگ بعد از چند ساعت راحت خواهی شد، تو گناهکاری و به جرم این گناه تا ابد در جهنم الهی خواهی سوخت وشکنجه ی سنگسار در برابر عذاب اخروی تو هیچ است.
تلقینات اینچنینی همراه با تحمیل قوانین شریعت بویژه قانون قصاص که آن را باید قانون بربرمنشانه ی شکنجه گران نامید از جامعه ی ایران یک جهنم واقعی ساخته است و باعث شده که هزاران نفر انسان روشنفکر و روشنی طلب از جامعه ی ایران فرار کنند.
محمود:
می دانیم که ایران کنوانسیون بین المللی ضد شکنجه را امضاء نکرده است. آیا این موضوع می توان ازآن درمجامع بی المللی سلب مسئولیت کند.
عزت:
خیر. به دودلیل نخست آنکه برای حساب پس دهی نسبت به برخی ازجنایات هولناک مانند شکنجه وجنایت علیه بشریت امضای هیچ قراردادی ضرورت ندارد. دوم آنکه ایران قراردادهای مشابه را امضا کرده است
محمود:
پس از پایان جنگ های آسیای جنوب شرقی، پزشکان و روانپزشکانی که قربانیان شکنجه و بازماندگان جنگ های ویتنام و کامبوج را معالجه می کردند، به این نتیجه رسیدند که معالجه ی بالینی این افراد کافی نیست و باید علاوه بر معالجات بالینی (درمان پزشکی، روانپزشکی و روانشناسی) به آنان کمک کرد تا قدرت درونی خود را بالا ببرند و به صورتی معنی دار در زندگی اجتماعی شرکت کنند. این روش را شیوه ی جامع بازسازی قربانی شکنجه می نامند.  روش جامع و همه جانبه نیاز به ایجاد تغییرات مثبت هم در قربانی شکنجه دارد و هم در جامعه ای که او در آن زندگی می کند.

با توجه به تجربیات مربوط به معالجه ی بازماندگان جنگ آسیای جنوب شرقی بود که در سال 1980 انجمن روانپزشکان آمریکا (American Psychiatric Association)  مقوله ی جدیدی را در معالجه ی قربانیان شکنجه معرفی کرد. این موسسه اعلام داشت که قربانیان شکنجه و جنگ معمولاً از ناهنجاری "اضطراب پس از سانحه" رنج می برند. مقوله ی "اضطراب پس از سانحه" در سال 1987 گسترش یافت. اضطراب پس از سانحه براساس نظر دو تن از روانشناسان مشهور "یک وضعیت روانی است که در مورد افرادی اتفاق می افتد که واقعه ی بسیار اضطراب انگیز و فاجعه باری را در زندگی تجربه کرده اند." کسانی به این عارضه مبتلا می شوند که فاجعه یا ضربه ای  را تجربه کرده اند که از حد تحمل یک انسان عادی فراتر می رود. ممکن است دراین رابطه  برخی از تجربیات خود را شرح دهید.
عزت:
در این رابطه توضیح این نکته لازم است که به خاطر رعایت اصل محرمانه نگه داشتن زندگی یاری جویان مجبور به تغییراتی در سرگذشت ها شده ام، لیکن به اصل واقعه وفادار مانده ام. 
کودکی از مدرسه به خانه می رود. او و خانواده اش در منطقه ی جنگی و زیر بمباران زندگی می کنند. ناگهان آژیر به صدا درمی آید، راهگذری کودک را با خود به پناهگاه می برد. بمباران به مدت نیم ساعت ادامه می یابد. بعد از قطع بمباران مردمان بسیاری از جمله کودک مورد بحث ما از پناهنگاه بیرون می آیند. کودک به خانه می رود. ساختمانی که تمام اعضای خانواده اش (از جمله عموها و خاله ها و عموزاده هایش) در آن زندگی می کردند با خاک یکسان شده است. او در میان ویرانه های ساختمان به سر و دست و دیگر اعضای بدن عزیزترین عزیزانش برخورد می کند. کودک تا مدت زیادی منگ باقی می ماند: نه گریه می کند و نه با کسی کلامی رد و بدل می نماید. پس از چند روز که به خود می آید رفتارش غیرعادی است. او را به یتیم خانه ای می برند که در آنجا تا مدتها به خاطر رفتار غیرعادی اش مورد تنبیهات شدید بدنی قرار می گیرد. این کودک هم اکنون به عنوان یک مرد میانسال در کانادا زندگی می کند لیکن متاسفانه دچار ناهنجاری شدید روانی است و تا به امروز روانشناسان از درمان او عاجز مانده اند.

یکی از یاری جویان مرکز ما مهندس قابل و برجسته ای است که در سطح جهانی پروژه هایی اجرا کرده است. او را در ایران مدیر چندین پروژه می کنند که همه را به نحو احسن انجام می دهد. در جریان جنگ ایران و عراق او را به منطقه ی جنگی می فرستند و از او می خواهند که یک پروژه ی جنگی را برایشان انجام دهد. او از این کار سر باز می زند. ابتدا عواقب هولناک این "تمرد" را به او یادآوری می کنند، لیکن پس از آن که این مهندس عالیقدر زیر بار نمی رود، او را دستگیر می سازند. فشار و شکنجه تأثیری بر اراده ی آهنین این تکنوکرات برجسته به جای نمی گذارد. زن و فرزندانش را دستگیر و جلوی او شکنجه می کنند. مهندس تسلیم نمی شود. تمام خانواده اش را جلوی چشمش قتل عام می کنند و پس از مدتی در حالی که همه ی ثروتش را از او گرفته اند، او را با حال پریشان در خیابان رها می کنند. این فرد هم اکنون در کانادا زندگی می کند و گرچه تلاش دارد تخته پاره های زندگی خود را جمع و جور ساخته و زندگی را از صفر شروع کند، لیکن تا امروز موفق نبوده است.

تأثیر تجارب فاجعه بار این چنینی بر بازماندگان شکنجه هولناک است. براساس تجربه ی ما در مرکز پشتیبانی از قربانیان شکنجه برخی از بازماندگان به صورتی باورنکردنی در برابر آثار شکنجه مقاومت می ورزند. آنان از چنان قدرت روحی برخوردارند و چنان شور و شوقی برای زندگی نشان می دهند که می توانند برای نسل های آینده درسی ارزشمند از پایداری و نرمش انسانی به جای بگذارند. اینان به گذشته فکر نمی کنند، بلکه از گذشته برای ساختن آینده ای روشن درس می گیرند. این افراد در هر لحظه برای زندگی بدیل پیدا می کنند. لیکن تعداد این افراد بسیار اندک است و فقط بین پنج تا ده درصد از قربانیان شکنجه را تشکیل می دهند.

نقطه ی مقابل این افراد کسانی هستند که تجربه ی شکنجه و شقاوت های جنگی آنان را دچار افسردگی شدید روانی کرده است. زندگی روزمره ی این افراد مختل است به نوعی که نمی توانند به هیچ شغلی اشتغال ورزند. اینان گاهی بی هیچ دلیلی دائماً در رنج و عذابند. برخی از این قربانیان تمایل زیادی به خودنابودی و یا خودکشی دارند. یکی از هم زندانی های نویسنده ی این سطور که در زندان از روحیه ی شادی برخوردار بود پس از آزادی از زندان، آن چنان تحت تاثیر اضطراب پس از سانحه قرار گرفت که خودکشی کرد.

بین دو گروه بالا ، گروه وسیعی از قربانیان شکنجه قرار می گیرند که به درجات مختلف از عوارض اضطراب پس از سانحه رنج می برند و به درمان جسمی و روحی و مراقبت ویژه نیاز دارند. دلیل این امر این است که عوارض جسمی و روحی شکنجه (بویژه عوارض روحی آن) هرگز از بین نمی رود. انسان باید تا آخر عمر آنها را با خود یدک بکشد، چرا که شکنجه با فجایع دیگری که ممکن است زندگی هر انسانی را دچار نابسامانی کند تفاوت دارد. شکنجه گر در جریان ارتکاب جنایت شکنجه تلاش می کند که شخصیت قربانی خود را نابود سازد بدون آن که او را الزاماً از نظر جسمی بکشد. قصابان بشریت در حالی که قربانیان خود را شکنجه می کنند آنان را مورد انواع و اقسام تحقیرها و توهین ها قرار می دهند به نوعی که به قربانی تلقین شود که وجودی است بی ارزش. شکنجه گران انسان شکنجه دیده را گاهی تا حد دفاع از ابتدایی ترین غریزه ی بقا پایین می آورند. در آن زمان ممکن است فرد دوستان خود را لو دهد و یا اسراری را برملا سازد که تا آخر عمر او را دچار عذاب وجدان سازد. کمتر کسی است که وقتی باسن هایش را می سوزانند بتواند زبان باز نکند. علاوه بر همه ی اینها یک زندانی سیاسی در تمام دوران زندان نه تنها باید علیه زندانبان مقاومت کند بلکه باید در برابر وسواس دائم خود که ممکن است او را در حد یک انسان بریده یا جاسوس پایین بیاورد، مقاومت نماید. تمام این موارد آثار مخربی بر روان انسان شکنجه دیده به جای می گذارد.

قربانیان شکنجه معمولاً از عوارضی مانند حواس پرتی، فراموشی، یادآوری دائم شکنجه های قبلی، کابوس، حساسیت بیش از حد، نگرانی، کم اشتهائی و سردرد رنج می برند.  تقریباً همه ی قربانیانی را که اینجانب با آنان در ارتباط بودم از بی خوابی رنج می بردند. یکی از وخیم ترین عوارض شکنجه زمانی رخ می دهد که فرد تصور می کند پلیس، افراد نظامی یا شکنجه گرانش و یا عوامل سازمان مخوفی که او را شکنجه داده اند، همه جا به دنبال او هستند و جزئی ترین شرایط زندگی اش را کنترل می کنند. این وهم روانی قربانی شکنجه را به سوی روان نژندی و گاهی خودکشی سوق می دهد.

روانپزشکان تحقیقات زیادی را در مورد عوارض پس از سانحه انجام داده اند. یکی از علائم عوارض اضطراب پس از سانحه آن است که فرد مرتباً شکنجه ها و رفتارهای نامناسبی را که تجربه کرده برای خود زنده می سازد و آن را به صورت جزء جدایی ناپذیر زندگی روزمره ی خود درمی آورد. برای چنین کسانی زندگی جهنم می شود حتی اگر سالها از تجربه ی شکنجه شان گذشته باشد، چنان زندگی می کنند که گویی هر روز و هر ساعت شکنجه می شوند. انسان هایی که از عوارض اضطراب پس از سانحه رنج می برند ممکن است به مرگ عاطفی دچار شوند.آنان ممکن است در کنج تنهایی خود بخزند و حتی از دیدن مناظر زیبا دوری گزینند. سروکار فرد ممکن است به جایی برسد که حتی دلش نخواهد نزدیک ترین اعضای خانواده ی خود را دیدار کند. شعر ذیل از باباطاهر عریان زبان حال کسانی است که به این درجه از اضطراب پس از سانحه رسیده باشند.

این قربانیان ممکن است از فکر کردن پرهیز کنند و از فراموشی به عنوان یک مکانیسم دفاعی استفاده کنند. آنان ممکن است از شکنجه ی نخستین خویش برای خود دیوی بسازند که گویی همه جا در کمین آنان است.

عوارض مربوط به اضطراب های پس از سانحه ممکن است با دیگر ناهنجاری های روحی همراه باشد یا از آنها سرچشمه گرفته باشد. افرادی مبتلا به این ناهنجاری ممکن است با مصرف زیاد الکل یا مواد مخدر تلاش کنند که آثار این عوارض را در خود تخفیف دهند، لیکن افسوس به قول صادق هدایت این چیزها پس از مدتی بر شدت درد می افزاید. بیمار حتی ممکن است به فعالیت های جنایی مانند حمله به دیگران یا دزدی دست یازد. روانپزشک برجسته ی ایرانی دکتر عباس آزادیان که سالهاست به درمان روانی بازماندگان شکنجه اشتغال دارد، بر آنست که در بدترین حالت در فرد تمایل به مرگ به وجود می آید و درصد خودکشی در بین این بیماران بسیار بالاست.
 
محمود: می رسیم به پرسش پایانی که آیا روزی خواهد رسید که شکنجه وخشونت درزندگی انسان ازبین برود وانسان به انسانیت خود بازگردد. همانطورکه می دانید دراین زمینه دونظرخوددارد: نخست دیدگاه کسانی مانند هایس وشوپنهاورکه می گویند انسان گرگ انسان است وروح خبیثی برجهان حاکم است که هرتلاشی را برای انسانی کردن جهان بی ثمرمی سازد. دوم نظرمارکس که می گوید درآینده ای نه چندان دورانسان قادرخواهد شد جامعه ی بی طبقه جهانی بسازد که بردرفش خواهد خواهد نوشت ازهرکس به اندازه توانش وبه هرکس به اندازه ی نیازش. نظر شما چیست؟
عزت:
من مهرتایید خود را بردیدگاه دوم فرو می کوبم.