![]() |
||
|
||
اخبار و گزارشات هفتگی از وضعیت زنان / تهیه و تنظیم: عزیزه لطف الهیاخبارJanuary 16, 2019 اخبار و گزارشات هفتگی از وضعیت زنان تهیه و تنظیم: عزیزه لطف الهی
انتقال سحر کاظمی به زندان سنندج کاظمی سحرکاظمی، شهروند بازداشتی در سنندج به زندان این شهر منتقل شده و مادح فتحی همسر وی همچنان در بازداشتگاه اداره اطلاعات تحت بازجویی است. این در حالی است که هیچ کدام از این دو شهروند تاکنون نتوانستهاند با خانوادههای خود ارتباط برقرار کنند و از دسترسی به وکیل هم محروم هستند. “مادح فتحی” شهروند بازداشت شده در سنندج از زمان بازداشت، تاکنون در بازداشتگاه اداره اطلاعات در این شهر تحت بازجویی است و همسر وی “سحر کاظمی” به بند زنان زندان سنندج منتقل شده است. انتقال سحر کاظمی به زندان سنندج و تداوم بازداشت مادح فتحی در حالی است، که تاکنون از دلیل بازداشت این دو شهروند اطلاع دقیقی به دست نیامده است.
ظهر روز یک شنبه زنی 28 ساله در اشنویه دست به خودکشی زد. براساس گزارش دریافتی اکیپ امداد و نجات موفق به احیای قلبی وی شده و جهت مداوای بیشتر به ارومیه اعزام شد. افسردگی شدید دلیل اقدام به خودکشی این زن جوان اعلام شده است
عسل محمدی برای رفقای روزهای سخت؛ سپیده قلیان و اسماعیل بخشی که فریاد آزادیخواهی و برابری طلبیشان خاموش شدنی نیست. برخورد امنیتی با کارگران و فعالان کارگری توسط حاکمیت مدافع صاحبان سرمایه دور از ذهن نبود. قرنهاست که مشت آهنین سرکوب همانجاییست که صدای حق طلبی طنینانداز میشود، چراکه تداوم استثمار در گرو قلع و قمع و منکوب کردن هرآن کسیست که رویای برابری در سر دارد. رشادت کارگران هفتتپه در جهت احقاق حقوق به تاراج رفتهشان آنچنان برحاکمیت گران آمد که سراسیمه مشغول پروندهسازیهای امنیتی برای کارگران و فعالین کارگری شدند و برای مرعوب ساختن آنان از تهدید و افترا و حتی شکنجه فروگذاری نکردند و من شاهد ستمی شدم که بر شما میرفت. آنچه در بازداشتگاه و زندان بر خودم گذشت را کنار میگذارم و از لحظاتی میگویم که شاهد زجر رفقایم بودم. بخاطر میاورم روزهای بازداشت را در بازداشتگاه امنیتی اطلاعات اهواز. روز ششم بازداشتم در اهواز به سلول کوچک و نموری منتقل شدم که هفت زندانی در آنجا محبوس بودند. یکی از آنان سپیده قلیان بود که برای شناختن چهرهاش زمانی مکث کردم. باورم نمیشد که در مدت کوتاهی چهره بشاش و شادابش چنان تکیده و لاغر و نحیف شده باشد. هنوز آثار کبودی بر گردن داشت و جای چنگ و خراش روی دستهایش. برایم از ستمی گفت که در آن بیستویک روز بر او گذشته بود و دیدنش در آن وضعیت گفتههایش را اثبات میکرد. من شاهد ساعتهای طولانی بازجوییش بودم، از ده صبح تا پاسی از نیمه شب که تقریبا هرروز این پروسه تکرار میشد. من صدای فریادها و توهینهای بازجویش را از اتاق کناری میشنیدم. من شاهد روزی بودم که چنان فشاری برای اعتراف دروغ بر او آوردند که پنجه بر چهرهی نازنینش میکشید. من صدای ممتد سرفهها و تنگی نفس شدید اسماعیل را از اتاق بازجویی مجاور میشنیدم و تمسخر ماموران را که میگفتند "فیلمشه حالش از ما بهتره". چه رنجی بود دانستن اینکه رفیق شریفم در اتاق کناری در حال آزار است و حداقل اقدامات درمانی از او دریغ میشود. من روزی که برای هواخوری به حیاط بازداشتگاه میرفتم صدای فریادها و توهینها و افترای بازجو به اسماعیل را شنیدم. من حاضر به شهادت برای آنچه که شنیدم و دیدم هستم. احتمالا اینها فقط گوشههایی از آنچه بود که بر رفقایم گذشت و من با چشمان بسته شاهد آن بودم اما یقین دارم حالا که جز زنجیرهایمان چیزی برای از دست دادن نداریم این گردنکشیها قدمی ما را به عقب نمیراند. چراکه ما عاشقان مست دل از دست دادهایم.
دو زن دیگر اعلام کردند که سلمان خدادادی به آنها نیز تجاوز کرده است. زهرا نوید پور ٢٨ ساله ، بعد از تجاوز سلمان خدادادی به او، به افشاگری در این مورد پرداخت و به قتل رسید. زهرا بارها از طرف متهم به تجاوز، تهدید به قتل شده بود. همچنین زهرا بارها به مقامات حکومت اسلامی مراجعه و علیه متهم شکایت کرده بود و همواره پاسخ منفی گرفته بود. قتل زهرا نوید پور و دفن شبانه پیکر او، بدون کالبد شکافی و اعلام فوری اینکه زهرا خودکشی کرده، سناریو را تکمیل کرد. ما در اینجا با می تو در ایران مواجه هستیم. حکومتی که تجاوز به زن جزو قوانین آن است و مقامات این حکومت بارها و بارها به زنانی که بدلیل اداری و یا مشکلات به آنها مراجعه کرده اند ، تجاوز کرده و پرونده ها را به کمک همدیگر پرده پوشی کرده اند. اکنون و بعد از سر و صدای زیاد در مورد پرونده زهرا دو زن دیگر با مراجعه به هرانا گفته اند که آنها نیز درست شبیه به زهرا در همان دفتر کار سلمان خدادادی مورد تجاوز قرار گرفته و درست بهمان شیوه ، خدادادی آنها را تهدید کرده است. قربانیان که این نماینده مجلس را به سواستفاده از موقعیت و تجاوز متهم می کنند پس از مدتی که مدعی هستند از ترس “جان، امنیت و آبرو” سکوت کرده بودند در مقام استیفای حقوق خود برآمدند و اکنون لب به سخن گشوده اند. یکی از این زنان به هرانا گفته : "پس از این حادثه، روزها، ماهها و سالهای بعد با من با عناوین و بهانه های مختلفی تماس گرفتند و حداقل یکبار دیگر به بهانههای واهی من را به منزل مسکونی خود در شهرک پرواز تبریز کشاندند و مجددا تجاوز کردند.” ز.ن مدعی است اقدامات این نماینده مجلس قربانیانی بیش از یک مورد دارد او یادآوری میکند “مدتی بعد بود در جمعی از دوستانم نشسته بودم و از یکی از دوستانم شنیدم که گفت خدادادی به او وعده کار داده و بعد هم به او تجاوز کرده و طی این مدت بارها خواسته دست به خودکشی بزند. آنجا بود که فهمیدم فقط پای من در میان نبوده است. مدتی پرس و جو کردیم و در نهایت متوجه شدیم چند نفر دیگر هم هستند که چنین بلایی سرشان آمده است. اما هیچکدام از ترس جانشان حاضر نشدند جایی شکایت کنند.” کمپین بگذار سخن بگویم از همه زنانی که مورد تعرض و تجاوزاز سوی مقامات رژیم و یا هر فرد دیگری قرار گرفته اند دعوت میکند به این حرکت بپیوندند! کمپین بگذار سخن بگویم! ٢٤ دی ماه ١٣٩٧ / ١٤ ژانویه ٢٠١٩ بر گرفته از صفحه مینا احدی
آقای منتظری دادستان تهران میخواهم رنج نامه مرا بخوانید در جواب مصاحبه شما در اخبار تلوزیون داخلی و میلی که در برابر خبر نگار و دوربین گفتید اقای اسماعیل بخشی،اهداف سیاسی داشته و با جاهایی در ارتباط بوده و برای سرپوش گذاشتن بر جرایمش موضوع شکنجه را مطرح کرده. حال من به شما به عنوان یک فعال حوزه زنان و یکی از دختران جنبش خیابان انقلاب پاسخ میدهم که انکار شما کاملا با اهداف سیاسی میباشد چرا که من خودم بارها مورد شکنجه قرار گرفته ام که به دومورد آن اشاره میکنم. از چندین تجربه تلخ شکنجه شدنم زمانی که پای من در حمایت از جنبش دختران خیابان انقلاب شکست آن هم در یک اعتراض مسالمت آمیز مدنی بی صدا و جنجال و خشونت زمانی که نیروهای امنیتی منو با پای شکسته از بیمارستان به بازداشتگاه منتقل کردن با پای گچ گرفته به من عصا برانکار و ویلچر ندادن و منو مجبور کردن تمام مسیر پیاده شدن از ماشین تا بازداشتگاه و نزدیک به بیست پله را بدون کمک و با یک پا به حالت لی لی و پرش برم که هر پریدن چقدر درد در پاها و جانم ایجاد میکرد وقتی با نفسی بریده به پایین پله ها ی بازداشتگاه وزرا رسیدم مرا مجبور کردن لخت مادر زاد بشوم وحتی لباس های زیرم را در آورم و خصوصی ترین جاهای بدنم بازرسی شد. من گریه میکردم که اینکار را نکنید درست نیست نگاه نکنید. آیا این شکنجه نیست؟ آیا زمانی که من در دادگاه ویژه روحانیت در خیابان زعفرانیه تهران باضرب شتم و خشونت توسط حفاظت آن دادگاه باز داشت شدم از شدت ضرب شتم و اسیب بدنم کبود و لباسم خونی نشد که خود ماموران نواحی آسیب دیده را دیدن و گزارش نوشتن و آیا بعد از آن بی جرم گناه تقصیر به بیمارستان روانی روزبه منتقل شدم و یک ماه و سه روز آنجا حبس شدم. جناب آقای منتظری عالیجناب عباپوش بفرمایید آیا این بازداشت های همراه با خشونت شکنجه نیست ؟ طبق اصل سی و نه قانون اساسی هتک حرمت و حیثیت کسی که به حکم قانون دستگیر و بازداشت شده زندانی یا تبعید ممنوع و موجب مجازات است. بفرمایید من برای خشنوندی کدام یک از عالیجنابان نظام ولایی و اسلامی آزار و شکنجه شدم و برای کدام اهداف سیاسی من باید چنین تجربیات سخت و تلخی به عنوان یک زن جوان داشته باشم. #من_هم_شکنجه_شدم #نه_به_خشونت_علیه_زنان برگرفته از اینستاگرام لیلا میرغفاری.
ایسکرا ۹۷۱
|
||
|
||
|
||
Copyright © 2006 azadi-b.com |