زمانی / شمی صلواتی
شعر
January 09, 2019زمانی،
چون درخت کهنسال
شاخه و برگی داشتم
در اوج ساده گی
نامهربانی را به باد می سپردم
***
سر کلاس درس،
لطافت،
لبخند و بوسه از گل
موضوع جدی انشاء بود
و من در آن عشق را به تصویر کشیدم
معلم خندید
گویی خطا بود و گناه کردم
*** *** ***
و امروز،
دوباره می نویسم
غرور اسب را باید ستود
با خر هم پیاله شد
گربه صفت را از لیست انداخت
***
به مقدسات. شاشید
تابوها را شکست
بی موقع خندید
به درون دل باید رفت
زندگی یک شوخی ساده یست
که در آن همه عبادگاهها پوچند
شمی صلواتی