ما هم شکنجه شده ایم

هەژار علی پور
January 21, 2019

ما هم شکنجه شده ایم
میخواهم در مدت سالیان سالی که توسط اداره اطلاعات جمهوری اسلامی شکنجه‌های متوالی بر هریک از اعضای خانواده ما روا شده نکاتی را برای شما عزیزان بازگو کنم.  من ( هه ژار علی پور ) در یکی از خانواده‌های مبارز و کمونیست بدنیا آمده ام، زمانیکه بدنیا آمدم روستای پدری و مادری ام یعنی بیژوه و تیت در منطقه الآن - سردشت محل جمعی از مبارزان کمونیست از سرتاسر ایران بود که بعلت یورش جمهوری اسلامی به کردستان و بعد از انقلاب ۱۳۵۷ در این منطقه اردوگاه هایی بوجود آورده بودند که همزمان با آن به تشکیل حزب کمونیست ایران انجامید.
من هم به مثل اکثر جوانهای آن دوران احساسی قوی در مبارزه علیه جمهوری اسلامی داشتم، نسبت به تبعیضات و نابرابریها ،کشتارها و ستمی که این رژیم در حق مردم کردستان و کل مردم در سرتاسر ایران انجام داده بود میزانی از نفرت و انزجار علیه این سیستم دیکتاتور گونه در من بوجودآورد و چون در بین اقوام و دوستان خانوادگی مرتبا این بحث و جدل ها موجود بود و هرروز که می گذشت بیشتر از قبل در من تاثیر می گذاشت.
در طول سالهای گذشته بارها و بارها از طرف مقامات اطلاعاتی‌ و امنیتی جمهوری اسلامی مورد تهدید، شکنجه و رفتارهای غیرانسانی و تبعیض آمیز قرار گرفته ایم و این فقط بخاطر فعالیتهای سیاسی در مخالفت با رژیم جمهوری اسلامی بوده است.
پدر یعنی مصطفی علی پور بارها مورد بازداشت و تهدیدات جانی از سوی مقامات جمهوری قرار گرفته است. چندین بار به دلیل فعالیت های سیاسی واتهام همکاری با احزاب چپ و کمونیست بازداشت و به زندان افتاده است. پرونده هایی در دادگاه سردشت و انقلاب مهاباد مبنی بر اقدام علیه امنیت ملی و روابط نزدیک با احزاب مخالف رژیم که احکام زندان و چندین بار به پرداخت جریمه های نقدی محکوم شده است برایش باز کرده اند. یکبار من بهمراه یکی از برادرانم و پدرم به اداره اطلاعات شهر سردشت توسط شخصی به نام انوری البته شاید اسم مستعار آن مامور هست احضار شدیم و بمدت چندین ساعات از ما جداگانه بازجویی بعمل آوردند. هریک از ما را به اتهامات گوناگونی متهم می کردند، ازجمله پخش نشریات کمونیستی و اینکه تبلیغ علیه نظام و ارتباط با خارج و همچنین حزب کمونیست ایران از جمله اتهامات وارده به ما بود. زمانیکه بازجویی از من صورت میگرفت آن شخص بارها و بارها با هتاکی و توهین به من وهریک از از اعضای خانواده و حتی رهبران کمونیستی که بخشا درقید حیات نبوده ویا آنان که هنوز در رهبری تشکیلات احزاب کمونیستی درحال مبارزه هستند سعی میکرد هم تنفر و خشم خود را به نمایش بگذارد و هم اینکه با تهدید و اجبار از من بتواند مدرکی بدست بیاورد و اینگونه با برخوردهای روان گونه آرامش ما را برهم بزند. پدر و برادرم هم هریک جداگانه در اطاق های دیگر و توسط ماموران اطلاعاتی دیگر مورد بازجویی قرار گرفته بودند. قبل ازاینکه یادم برود درعین بازجویی وهرچقدر سعی میکرد باخشم رفتار کند من باخونسردی و پوزخند او را هو می کردم و او بیشتر عصبانیتش را به رخ من میکشید و حتی میگفت" اگر آنقدر قدرت داشتم، کل روستای شما  یعنی بیژوه / اسلام آباد را با خاک یکسان می کردنم،چون همگی شما کمونیست و ضدانقلاب هستید". پدرم هم مثل سابق مورد سوال و جواب قرار گرفته بود و برادرم را بعدازاینکه مارا فرستادند برویم خانه مان در اطاقی دیگر دست و پا و چشم بسته از سقف اطاقی که بازجویی میشد آویزان وتهدید به مرگ کرده بودند و این اتهام را به وی زده بودند که داخل یکی از عروسی های فامیل اسناد و اعلامیه هایی از کومله( حزب کمونیست ایران ) را در بین مردم پخش کرده است که کاملا دروغ وبی اساس بود اما آنها نسبت به خانوداه ما و مثل کلیه خانواده هایی که سیاسی و مبارز بودند رفتار میکردند و با اتهامات واهی و پرونده سازی هرکسی را به راحتی محکوم و به زندان می انداختند.
درنتیجه برادرم را از آنجا به زندان و فردای آنروز که پیگیر وضعیت وی بودیم فهمیدیم که در بازداشتگاه شهر سردشت او را زندانی کرده و متعاقبا پدرم را نیز بازداشت و روانه همان بازداشتگاه مرکزی شهر سردشت و هردو بمدت ۱۳ روز را دربازداشت تا با قرار وثیقه و پرداخت جریمه نقدی آزاد شدند. در طول این سالها پدرم ممنوع الخروج بوده و حتی برای سفر به کردستان عراق یا ترکیه که من از سال ۱۳۹۱ تا ۱۳۹۴ در آنجا پناهنده بودم باید میرفت اداره اطلاعات و مجوز میگرفت.
رفتار وحشیانه ماموران جمهوری اسلامی به کرات ادامه داشت از شنود مکالمات تلفنی و کنترل رفت و آمدها هربار چندین صفحه از مکالمات تلفنی را در هربازجویی روی میز قرار میدادند و به این صورت رعب و وحشت زیادی را بر بچه ها و هریک از اعضای خانواده وارد کرده بودند.  دنبال کوچکترین بهانه و فرصتی بودند تا هریک از بچه ها را به زندان بیاندازند، مادرم بخاطر کلیه این شرایط دشوار دچار بیماری های روحی وعصبی زیادی شده است، بارها به منزل یورش می آورده اند با مجوز و خودسر بدون مجوز و همه جای خانه را بدنبال یافتن مدرکی علیه ما جستجو می کردند و با بی شرمی تمام حتی لباس های دختر ها و مادرم را این  طرف و آن طرف پرت می کردند. پدر از ناراحتی قلبی رنج می برد و زمانیکه بار دوم پدر را به یکسال حبس محکوم کردند در دادگاه انقلاب مهاباد در داخل زندان هم این رفتار وحشیانه و بخصوص روی این کیس کماکان وجود داشت و با برخوردهای روانی و پرخاش و ایجاد سروصداهای عجیب وغریب درداخل زندان بارها سعی در شکنجه های روانی بر پدرم داشته اند. یکبار وی را مجبور به خواندن نماز میکردند،یکبار او را مجبور به وضوگرفتن ویا روزه گرفتن میکردند،بارها چشم بسته وی راداخل ماشینی میگذاشتند وبه خارج شهر می بردند وتهدید به مرگ کرده اند. این رفتار فاشیستی بود که جمهوری اسلامی برهریک از اعضای خانواده وارد کرده است.
درنتیجه این گونه اعمال زشت وغیرانسانی یکی دیگر از بردارهایم یعنی پیشرو نیز حدودا ۱۵-۱۶ سال پیش مجبور به ترک ایران شد و به کردستان عراق رفت. او هم فعالیتهایش را در حزب کمونیست ادامه داد و تا آنزمان که در این حزب مشغول فعالیت بود مدام فشارها و تهدیدات بیشتر وبیشتر میشد. تا اینکه در جریان چهارشنبه سوری در سال ۱۳۸۸ بردار دیگرمان یعنی هوشمند که در حال حاضر هم در زندان مرکزی شهر سنندج محبوس است در جریان جشن چهارشنبه سوری آن سال ودرحین درگیری با نیروهای حفاظتی اداره اطلاعات سردشت با مردم دستگیر وبا اتهامات سنگینی مواجه شد و بمدت چهارسال زمانیکه که ۱۶ سال بیشتر سن نداشت به ارومیه منتقل شد ودر کانون اصلاح وتربیت تا رسیدن به سن قانونی در آنجا وسپس به بند جوانان الف انتقال داده شد.
دراین سالها وضعیت روحی و فضای سرکوب و پلیسی که برخانواده و بسیاری ازخانوده های سیاسی تحمیل شده بود واقعا هریک ازما بیشترین ناراحتی و اذیت و آزارها را ازسوی این رژیم کشیده ایم. هوشمند پس از آزادی بازهم مرتب ازسوی اداره اطلاعات تهدید به همکاری با آنان میشد که درنتیجه بخاطر ترس از برگشت به زندان ونجات جانش به کردستان عراق رفت وبمدت ۴ سال علیه وحشی ترین گروه تروریستی یعنی داعش در دفاع از مردم کردستان علیه آنان جنگید. چندین بار زخمی شد و امسال یعنی ۱۲ مرداد ۱۳۹۷ هم برای انجام فعالیت سیاسی و روشنگری بین مردم به داخل ایران رفته بود که سرانجام  شناسایی و هدف گلوله نیروهای جمهوری اسلامی قرار که دوست همراهش یعنی محمد استاد قادر زخمی و هوشمند هم دستگیر میشود. تا به امروز کماکان در بازداشت دادره اطلاعات شهر سنندج  و درانتظار محاکمه اش هست.
این تراژدی هست که فکر کنم بیشتر خانواده های سیاسی،فعالین کارگری و غیره در حاکمیت جمهوری اسلامی با آن دست وپنجه نرم می کنند و تنها و تنها بخاطر اینکه خواهان یک زندگی بهتر، فارغ از تبعیض و بیعدالتی وبیحقوقی هستیم با آن روبه روهستیم.
به امید یک دنیای بدون سرکوب و شکنجه و کشتار
هه ژار علی پور
۲۰ ژانویه ۲۰۱۹


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com