ارزیابی دور رویکرد اپورتونیستی و راه گفتگو(بخش ١و٢)

جمشید عبدی
November 05, 2020

ارزیابی دور رویکرد اپورتونیستی و راه گفتگو

بخش نخست: "برانگیختن گفتگو در عمق"

با تحلیل دقیقی از دو سوی نزاعی که گاهی به صورت ساده لوحانه " اختلافات غیر قابل حل" نامیده می شوند، دو نام برجسته می شود که هر دو مخاطبان اصلی این نوشته هستند. اما باید به یاد داشت که قصد این نوشته برچسب زنی به این دو رفیق نیست و آنچه در تحلیل رویکردهای آنان به دست می آید، همچون نتیجه استفاده دیگران از نام و گفته های آنان است و اینکه تفکرات این دو رفیق شاید به گونه ای ناخواسته به چه پیامدهایی منجر شده است. در واقع  رویکرد این متن ادامه سنتی است که همبستگی و انسجام درون تشکیلات را به هر موضع دیگری ارجعیت می دهد و ایجاد فضای گفتگو را ضامن اصلی تعهد به آرمانهای آزادی خوانه تشکیلات و رسیدن به یک استراتژی همه جانبه می داند. از این منظر است که نه تنها این اختلافات را قابل حل می داند که سعی دارد نشان دهد که به هر دوی این "افراط کودکانه" در تاریخ تشکیلات پاسخ داده شده است و آنچه به دلایل روی سطح آمدن دوباره این مسائل برمی گردد، در واقع نه تنها عمقی ندارد، که حتی به گونه ای غیر مستقیم هم در راستای منافع حزب و طبقه قرار نمی گیرد. هر چند شاید منافع جمعی و فردی عده ای را فراهم کند. فشار ناشی از این تعارض های درونی تنها هنگامی توانسته تشکیلات را هدف قرار دهد که مناسبات سیاسی با تاثیر برخوردهای فردی به واژگونی اخلاق رفیقانه منتهی شد و در واقع به بازنده بیرون آمدن بخشی از رفقای قدیمی از آزمون اخلاق گفتگویی انجامید. ما تنها در این فرازهای تاریخی می توانیم رهبران خود را مورد آزمون قرار دهیم و جامعه هر بار به بازبینی در انتخاب هایش خواهد رسید. فضای وسیع نقد در تشکیلات ما این مجال را فراهم نموده که هر چند دست و پا شکسته و گاهی خسته اما بتواند بر موانع پیش روند یک حزب فعال سیاسی که قصد دارد آلترناتیو فضای سیاسی جامعه باشد، فایق آید و این سنت نقادی، بزرگترین دستاورد تاریخی تشکیلات ما و از ذخیره های غنی تفکر  مارکسی در پاسخ تاریخیِ به معضلات  مشخص در جامعه سیاسی و از دلایل نامگذاری اندیشه پیشرو بر این نظریه اجتماعی است.

زمینه نخست : فرصت طلبی و کانفورمیسم در فرهنگ سیاسی

کم نیستنند روزهایی که ما با افراد و موقعیت های روبرو می شویم که در نامگذاری برای دسته بندی اینان دچار مشکل می شویم. برای مخاطبان من که در فرهنگ سیاسی چپ جامعه مشغول فعالیت هستند و همه یا درون احزاب یا بیرون آن به نحوی با مسائل مربوط به استراتژیِ مبارزه و دیگر وامور سازمانی آشنا هستند، اصطلاح اپورتونیسم نیز، هم آشنا است و هم به علت تکرار و کاربردهای غلط ناآشنا شده است  و به عبارت روشن تر از معنای اصیل خود تهی گشته است.

در فرهنگ معین برای معادل اپورتونیسم یا فرصت طلبی دو معنا  پیشنهاد شده؛

 1 - استفاده از هر زمان و فرصت مناسب برای رسیدن به مقاصد شخصی .

2 - تغییر جهت و نظر بر مبنا و فراخور دگرگونی اوضاع.

هر چند در معنای دوم عناصری از فرصت طلبی وجود دارد، اما تداخل معنایی نزدیکی با اصطلاح کانفورمیسم هم پیدا می کند. در واقع این هر دو مفهوم در قرابت معنایی نزدیکی و دیوار به دیوار یکدیگر خانه دارند و هر کانفورمیستی بنا به مصلحت و فرصت طلبی، اصول و عقاید خود را تنظیم می کند و این وجه تشابه بین این دو را نشان می دهد و روشن می کند. وجه مخرب فرصت طلبی در ساختار  "درون گفتمانی" رخ می دهد، که گویا جنبه اصلاح گرانه و مترقی دیالوگ را به گونه ای دلسوزانه دنبال می کند. یعنی نه یک دشمن خارجی است که سخن می گوید و کینه ورزانه نقد می کند، بلکه فردی از داخل سازمان حزبی و بر صلاح منفعت آرمانی در تلاش است. عنصر دلسوزی در این میان بسیار حائز اهمیت است، چرا که با تسخیر منبرِ دلسوزانه، در واقع فرد فرصت طلب در هدف پیشبرد منافع شخصی با چهره خیر عمومی است. نمایندگان دروغین طبقه کارگر، با این به اصلاح نقد های دلسوازنه، نه در جایگاه یک اصلاح گر که در زمانه ما به گونه ای نادر شده اند، بل به دنبال کنندگان منافعی مشخص و مطبوع برای خود مشغولند. با تغییر گفتمانی در هر دوره، مضمون این دلسوزی ها نیز معطوف به موارد و درون مایه های تازه ای می شود و این وجه قرابت فرصت طلبی و کانفورمیسم را قوی تر می کند و استفاده مشترک و گاه معادل از این دو مفهوم را نه به گونه ای جدا از هم که در قرابت هم قرار می دهند.

زمینه دوم:  در غلتیدن دو سوی یک افراط کودکانه به اپورتونیسم

قرار گرفتن در نهایت چپ و راست مواضع هیچگاه تعیین کننده خروج از دایره اپورتونیسم نیست، بلکه می توان نشان داد که این نهایت ها، همیشه با خاصیت احساسی و نه تعقلی خاصی که ایجاد می کنند، فضا را برای هر نوع بهره برداری منافع برای خود هموار تر می کنند. در این رابطه چه دفاع محافظه کارانه ای که سعی در بازگشت به نهادهای گذشته دارد و چه عناصر فکری به ظاهر بدعت آمیز و رادیکالی که به سوی تغییر، جهت گیری کرده اند، هر دو می توانند در تحلیل واقعی ماهیتشان فرصت طلب باشد و ارائه این صورت های ظاهری به رغم دعاوی شخصی آنان، هیچ مؤلفه‌ ای مبتنی بر  خروج از صورت بندی فرصت طلبانه یا کانفورمیسم به حساب نمی آید. البته باید در اینجا ذکر کرد که با کنار گذاشتن ادعای افراد و آنچه نشان می دهند، به هیچ وجه نباید تصور کرد که به صورت بندی عوام فریبانه ای که بر "نیت خوانی" از مواضع افراد تکیه دارد، حقانیت داده می شود، بلکه برعکس این خوانش تاریخی از پراتیک افراد و نه نیات آنان است که می تواند و باید ما را در تمایز گذاری بالا راهنمایی کند. موضوع بحث ما دو رویکرد به ظاهر متضاد است که در صورت بندی نهایی مکمل یکدیگر هستند و هر دو با تهیج احساسات سعی در تلقین دیدگاهای خود به منظور کسب بیشترین حمایت و مشروعیت را دارند.  آنچه نقطه مشترک حدنهایت راست و چپ تشکیلات ما است، همسویی در یک بیماری به نام "افراط کودکانه" است. اما تعریف این افراط کودکانه چیست؟

وقتی که مشغول تهیه یک متن خطابه هستید، آنچه بیش از همه مد نظر است، استفاده از کلمات و عباراتی هستند، که به وسیله آن بیشترین تاثیر را در مخاطبان مشخص و در لحظه معین بگذارید. کمتر متن خطابه ای از آنچه افراط کودکانه نام نهاده ایم خالی است و بیشتر این افراط معطوف به احساسات مخاطبان حاضر در آن متینگ هستند. اما وقتی یک سیاستمدار متعهد مجبور به ارائه خطابه شود، همیشه این تضاد او را آشفته می سازد که چگونه همزمان با عامه پسند بودن از یک سو و واقعیات موجود از سوی دیگر و رابطه این دو مصالحه ایجاد نماید. توجه داشته باشید که عوام گرایی و کسب تصدیق عامه به درازای تاریخ با حقایق واقعی در یک نزاع آشتی ناپذیر قرار داشته اند و این مساله هنگامی دشواری مضاعفی پیدا می کند که صاحبان دو رویکرد متفاوت در جدل قرار گیرند و هر کدام سعی در تطمیع "مخاطبانی مشترک" داشته باشند. در این مورد مشخص که مربوط به تشکیلات حکا است، هم صلاح مازوجی که سعی در نشان دادن چهره ای از خود را دارد که گویا مردم و احزاب را مخاطب قرار می دهد و سعی در کسب حمایت و دخالت آنان را دارد، با این عوام فریبی سعی در کسب ایجاد فرصت درون حزبی برای جمع خود را دارد و هم جمال بزرگپور که حکا را مانع پیوستن یک حداکثر کومه له ای برای ورود به تشکیلات می داند، به صورت عوامانه یا عوام فریبانه همان هدف صلاح مازوجی را دنبال می کند. از سویی ما حکا را داریم که توانسته در مقاطع تاریخی پاسخی مشخص به شرایط داشته باشد و تشکیلات کومه له که در تنظیم مناسباتش با دیگر جریان ها در کردستان به حفظ و توسعه هژمونی خود مبادرت ورزیده است. یعنی پراتیک واقعی تشکیلات حزب و کومه له به گونه ای تاریخی و مشخص، پاسخ هر دو نگرانی این رفقا را داده است و آنچه به ادامه و خلق این بحث ها از سوی این رفقا انجامیده، تنها نزاع دالان های تشکیلاتی برای فرصت طلبی درون حزبی است، که با سطحی ساده لوحانه به تکرار مواضع پیشین آنان منجر شده و مجال دیالوگ را حتی برای خود آنان مسدود کرده است. اما تحلیل عینی هر در دو رویکرد را تنها در نمونه های مشخص باید برسی کرد و در تمام طول بحث نیز آن دید گسترده تر تشکیلاتی را حفظ کرد. ........ ادامه دارد

با رسیدن به این فراز،  بخش اول این نوشته را پایان میدهم تا از نقدی که رفقا به طولانی بودن نوشته دارند خود را خلاصی بخشم و همچنین بخش دوم این نوشته را با توجه به نظراتی که رفقا برایم ارسال می کنند ادامه دهم و نوشته وجهی دیالوگ گونه و زنده به خود بگیرد.

لازم می دانم روشن کنم که در این نوشته منظور از "نقد" همان برداشتی است که  در ترجمه ای که در سایت نقد از مقاله  "مارتین نیکلاوس" آمده، یعنی: ("نقد" به معنای "طرد" نیست، بلکه در این مورد به معنای نفوذ به تراز عمیق‌تر است.)  به کار می برم. چرا که معتقدم آنچه اختلافات را غیر قابل حل می کند، ماندن در سطح موضوعات و مانور دادن یا به قولی اسکی کردن روی این یخ نازک روی رودخانه است و این تنها سطح است که مجال فرصت طلبی را ایجاد می کند و نقادی واقعی، شنا کردن در عمقی است که این دو گرایش از آن واهمه دارند.

 

 

 

+++

ارزیابی دو رویکرد اپورتونیستی و راه گفتگو(بخش دوم)

جمشید عبدی

«اصول نظری کمونیست‌ها… بیان عام مناسبات واقعی مبارزه‌ی طبقاتی موجود است، بیان جنبشی تاریخی که پیش چشمان ما در جریان است.»‍ (مانیفست کمونیست)

بخش پیشین این نوشته با دو مقدمه، (زمینه نخست)، "تعریف و جایگاه فرصت طلبی و کانفورمیسم در فرهنگ سیاسی" و  (زمینه دوم )،"در غلتیدن دو سوی یک افراط کودکانه "، سعی در بازگشایی بحث داشت. در این بخش و در ادامه همان تعاریف سعی می کنم که رابطه این دو رویکرد را با مفهوم "دنباله روی"، "عمومی نشان دادن بحران" و" معیار برای ارزیابی"  مشخص کنم.

زمینه سوم: ایجاد فضای دنباله روانه

در ادبیات سیاسی "دنباله روی" مترادف:  "اقتدا، پیروی، متابعت و تقلید" به کار برده می شود و در تضاد با "خود فرمانفرمایی و پیشروی و اندیشه مستقل" است. استفاده از این مفهوم بسیار راهگشاست و کلید فهم بخش وسیعی از کنش و واکنش در رفتارهای سیاسی کنونی را به دست می دهد. پیش از هر چیز "دنباله روی" را باید به عنوان یک "واقعیت" قبول کرد. یک واقعیت سیاسی که واقعی بودن و سیاسی بودنش هر دو در معنایی منفی عمومیت یافته اند، اما هر دو نیز اولین واکنش فعالین سیاسی در رابطه با هر موضوعی است. به عبارت دیگر با وجود اینکه در واقعیت سیاسی، دنباله روی به یک معنای منفی کاربرد پیدا کرده و هر جمعی طرف مقابل را به آن متهم می کند، اما این موضوع باعث نشده که در سطح عمیق تر به بازنگری در رفتارهای دنباله رونه منتهی شود. از برجسته ترین سویه های مشترک دو جناح صلاح مازوجی و جمال بزرگپور، استفاده حداکثری از کاربرد این دنباله روی در فضای عمومی و حزبی است. در واقع ما با پشت سر گذاشتن حداقل دو سال از علنی بودن مباحث این رفقا دریافته ایم که مانور اساسی این دو رفیق ، نه در بازگشایی جدل سیاسی مشخص، که مانور بر "ایمان دنباله روانه" طرفدارانشان بوده است. در واقع در دوسال گذشته این رفقا تولید هیچ اندیشه ای یا بحث سیاسی مستدلی در دوسوی این اختلافات را در دستور کار نداشته اند. با این وجود تنها پدیده ای که به کرات فضای رسانه ای را پر کرده ، لشکرکشی دنباله روانه اعضای هوادار دو کمپ بوده است. استفاده از لفظ"کاک فلان گفته"، "کاک فلان میگوید"، "برشی از سخنان کاک بهمان"، همگی موید یک "تفکر گله ای و دنباله روانه" است. کانت در مقاله روشنگری چیست، انسان را به جرات اندیشیدن دعوت کرد و پروژه تفکر روشنگرانه را خروج آدمی از صغارت خودخواسته  تعریف می کرد. در واقع ما بعد از حدود چهار قرن، شاهد رویش گسترده تفکر بزدل و ترسویی هستیم که شهامت اندیشه را از خود سلب می کند و هنوز خواهان تبعیت و اقتدا بر مراجع و دنباله روی از نام هاست. هر چند که ما باید شاهد رهبری اندیشه ساز باشیم، اما بهره برداری از بنیان های دنباله روانه حتی، پیشروان این جامعه را نیز به بضاعت علمی کشانیده است. رهبری بی بضاعت در همه فرهنگ های سیاسی، همیشه می داند که تنها بر بستر تفکرات "دگر آیین" و اندیشه هایی که استقلال رای ندارند، می تواند، فرصت ماندگاری داشته باشد. اینجا آنچه به نقد و ارزیابی کشیده می شود، اصل دنباله روی در قامت کلی آن است. و این به چالش کشیدن و رادیکالیسم واقعی است که نقد را تا منتهای خود پیش برد. نه اینکه تنها تا زمانی که منافع ما ایجاب می کند، به طرف مقابل حمله کنیم و هنگامی که به ارزیابی بنیان های واقعی مشکل می رسیم و می بینم که خود نیز همان متد مورد نقد را دنبال می کنیم، متوقف شویم. به این ترتیب است که مفصل بندی اصلی مقولات مورد مناقشه هویدا می شود و ما را "به صورت عریان در مقابلِ واقعیتِ ناخشنود" رها می کند. تا زمانی که هر فرد در جامعه مدنی در بستر کلی و در بحث مورد نظر ما هر عضو یک تشکیلات جرات اندیشیدن نداشته باشد و در فرهنگ دنباله روانه به زیست خود ادامه دهد، تکرار در غلتیدن هر اندیشه انقلابی و از جمله مارکسیسم، به ورطه استالینیسم و پل پت ناگزیر است. اینجا جایی است که باید به رفیق صلاح متذکر شد، هنگامی شما از "فرهنگ مترقی و پیشرو در حزبی در هزاره سوم"  بحث به میان می آورید، که خود تولید کننده و محصول این پدیده  دنباله روانه هستید. وضعیت کنونی تشکیلات اگر شما آن را نادموکراتیک می خوانید، ساخته چند دهه رهبری شما در حساس ترین ارگان این تشکیلات بوده است. هنوز هم اکثریت کمیته رهبری حزب از مواضعی پشتیبانی می کنند که شما برایشان فرموله می کنید. ناکارآمدی شما در چهار دهه اخیر ما را به این نقطه کشانیده، اکنون ابقای شما در این سمت چه توفیری در تغییر این فرهنگ به عمل خواهد آورد. وابستگی دوسویه ای که رفیق صلاح و به طبع آن رفیق جمال، با فرهنگ غیر دموکراتیک در تشکیلات دارند، انتقادِ از ایجاد و وجود این فضا را نامربوط می کند. به مفهوم دنباله روی دوباره بازخواهم گشت به خصوص وقتی که به ذکر موارد مشخصی از برخورد این دو محفل بپردازیم که در قبال یکدیگر انجام داده اند.

زمینه چهارم: عمومی و سراسری نشان دادن بحران درون تشکیلات

عکس العمل دو رویکرد رفقا صلاح و جمال در این زمینه به شکلی متفاوت اما باز هم مکمل یکدیگر است. همچنان که رفقا به خاطر دارند، وجه بیرونی این اختلافات زمانی خود را نشان داد،  که رفقای همسو با مازوجی و خود او، این را یک بحران سراسری در حزب ترسیم کردند. اما متون و گفته های اولیه آنان تنها در نقد رویکرد جمال بزرگپور بود و گفته ها و افکار او را به عنوان فاکت برای نقادی خود می آورد. اما هیچگاه اختلاف با نظرات یک شخص نمی توانست، موجبات منافع محفل مازوجی را که ابقای حداکثری در رهبری بود تامین کند. به این صورت از همان ابتدا و با یک خبط مبحث آگاهانه، سعی در بسط دادن دیدگاه های جمال بزرگپور بر تمام تشکیلات برآمدند و ناکامی در کنگره 16 کومه له و شکست کامل دیدگاهایشان در کنگره خارج کشور را نشان را همسویی اکثریت تشکیلات با او نشان دادند. این سفسطه از طبیعی ترین واکنش ها در مقابل به بنبست رسیدن است. در واقع مازوجی به جای اندیشیدن در دلایل واقعی روبرگردان اکثریت تشکیلات از فکرهای او و به حاشیه راندن جمع همسو با او، سعی در خلق یک بحران سراسری به واسطه گفته های جمال بزرگپور کرد و خطاب به مردم و احزاب دیگر اعلام کرد که، ای مردم اینها می خواهند حزب را منحل کنند و به حزب کمونیست ایران اعتقادی ندارند. اما واقعیت مساله این بود که این یک فریب آشکار از سوی خود مازوجی و اطرافیانش بود، چرا که خود نیز بر این امر واقع بودند که نمی توانند نظرات یکی از اعضای رهبری را به همه تشکیلات بسط دهند. در صورتی که خود بر این امر واقف بودند که اکثریت تشکیلات اهمیت حزب را به خوبی درک می کنند و در حفظ آن به صورت روزانه در تلاش هستند. ما بارها در جلسات تشکیلاتی و مقالات و نوشته ها تصریح کردیم که مخالفت ما با دیدگاهای صلاح مازوجی، دلیلی بر تصدیق گفته های جمال بزرگپور نیست و به یک اندازه هر دوی این رویکردها را منفعت طلبانه و نادرست می دانیم. اما اهمیت سراسری نشان دادن این اختلاف و منافعی که از این زاویه نصیب رفیق صلاح و جمع همسو با او می شد، باعث می شد که هر بار این واکنش ها را نادیده بگیرند و بر همان توهماتی که برای فکر عمومی ساخته اند، پای فشاری کنند، که هم یک فریب و هم یک دروغ وقیح بود. از سوی دیگر جمال بزرگپور با سکوت در قبال این موضع آنان، احساس در مرکز قرار گرفتن یک اندیشه جدید در تشکیلات را داشت. در نهایت یکی با ایجاد فضای ابهام به سراسری بودن بحران تاکید می کرد و دیگری با سکوت این موضوع را برای او تایید می کرد.

زمینه پنجم: معیار برای ارزیابی

اکنون که بستر هایی برای واکاوی اختلافات به دست دادیم، پیش از ادامه شناسایی زمینه هایی که میتواند مورد ارزیابی قرار گیرد، به سنجه و معیاری نیاز داریم که در ادامه بحث که به متون انتشار یافته و سخنان این رفقا می پردازیم، بتوانیم  حدود درستی و دامنه نادرستی استدلال های آنان را مورد ارزیابی قرار دهیم و با ذکر نظرات مکتوب این رفقا مجالی برای واکاوی به دور از هیاهوسالاری دنباله روان آنان به ریشه های موضوع مورد اختلاف دست یابیم

سنجه ای که ما برای ارزیابی دیدگاه این رفقا نیاز داریم، در وهله ی نخست باید میدان جدل این رفقا  را مشخص کند، تا  به این ترتیب موضوع و هدف مورد گفتگو روشن شود. در واقع بستر اصلی این نزاع، در کلیت خود مربوط به مبارزه طبقاتی و استراتژی پیروزی این مبارزه به نفع طبقه کارگر است. با این وصف منافع طبقاتیِ گروهی مدنظر است که با پیش فرض گرفتن اهمیت وجود حزب، در استراتژی های متفاوتی برای مبارزه به جدل می پردازند. به این صورت سنجه یا معیاری که میتواند نظرات این رفقا را نادرست یا مطلوب بنمایاند، "امکان و کیفیتِ این امکان" در پیشبرد نزاع طبقاتی به سود طبقه کارگر است. اما می بایست، نهایت توجه را صَرفِ این مساله کرد، که دامنه نظروزی این رفقا را در "آنچه هست" بسنجیم و به روایت های "آنچه باید باشد" های آنان و آرزوهای این رفقا، تنها به عنوان یک انتزاع نگاه کنیم که در شرایط فرضی آنان صورت می پذیرد. در واقع امکان "نیت خوانی" را از خود و این رفقا سلب کنیم. "نیت خوانی" موضوعی است که سعی می کنم در این نوشته با تفضیل بیشتر و اشاره به نمونه های مشخص، به آن بپردازم و نشان دهم که بخشی از اختلافات اصلی این رفقا به تصورات خود ساخته آنان در قبال دیگری برمی گردد، که خود بر آن نهاده اند و بیشتر یک انتزاع من ساخته است تا عملی واقع. همچنین بخش دیگری که این اختلافات به آن اختصاص دارد، جدل هایی است که ارتباط مستقیمی با واقعیت کنونی حزب و مبارزه اجتماعی ندارد و در راستای هیچ باید کرد کنونی قرارنمی گیرند. اهمیت این موضوع از آنجاست که عینی بودن تفکرات و پاسخ مشخص به مشکلات واقعی، از خصوصیات اصلی یک مبارزه طبقاتی و اهم وظایف یک حزب انقلابی است و هر چه دغدغه های فعالان حزب که در اینجا مشخصا این دو رفیق مخاطب قرار داده شده اند، از میدان اصلی مبارزه طبقاتی فاصله داشته باشد، به همان نسبت، آن حزب و جریان سیاسی را بی ربط تر به طبقه می کند و آن را در انزوا قرار می دهد. نمونه های مشخصی که در فضای سیاسی ما وجود دارد، به صورت روشن این رابطه دوگانه را تایید و تصریح کرده اند.

ادامه دارد......


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com