|
||
افسانهی«طبقه متوسط» و لیبرالها و رفیق ابراهیم علیزاده! (۲)عباس منصورانOctober 04, 2020 افسانهی«طبقه متوسط» و لیبرالها و رفیق ابراهیم علیزاده! (۲) بخش نخست این نوشتار، زیر عنوان «تفاوتها یا تناقضهای سیاسی در حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان آن (کومهله)» با این جمله به پایان رسید ... «آشکار است که با چنین رویکردی، رفیق ابراهیم در راهبری و در آغاز راهی است که امروزه دو جریانی که خویش را «کومهله» میخوانند اکنون در پایان آن هستند.»... یکی از اتیکها (برخلاف اخلاق) در همین چارچوب مناسبات بورژوایی حقیقت گویی است. اما ادعای چند روز پیش رفیق ابراهیم علیزاده در گفتگوی دوم با «رادیو دیالوگ» مرا هم نگران ساخت و هم به تاسف واداشت – تاسف و نگران از سفری پرشتاب تر از آنچه میپنداشتیم. این ادعای ایشان است: «قضاوت من در مورد این مباحث این است که آنچه از آن به عنوان اختلاف سیاسی نام برده میشود، در عین اینکه سایه روشنی از تفاوت نظر را در خود دارد، اما اختلافات جدی نیستند و بزرگ نمائی میشوند. این اختلاف نظرها در عین اینکه ظاهراً در حوزههای سیاست و تاکتیک مطرح هستند، اما به هیچ واقعیت اجتماعی بیرون از ما متکی نشدهاند.» با ابراز تاسف برای مدعی این انکار، به گفتگوی دوم ایشان در نوشتارهای بعدی بازخواهم گشت. اما برای ثبت در تاریخ، بخشی از سند درونی مربوط به ۳سال پیش (سال ۲۰۱۸) که برای بولتن درونی مباحثات تنظیم شده بود، بدون هیچ بازنگری در ادیت آن میپردازم. این نوشتار درونی بنا به مخالفت تند ایشان که هرگونه مباحثات درونی را بر نمیتابیدند و منتقدین را پیوسته به بیماریهای روانی و پارنویا و... که باید به تیمارستانهای روانی (که انسان را به یاد اردوگاههای کار اجباری، سیبری، شوکتراپی و... میافکند) معرفی میشدند روبرو شد و همانند دهها نوشتار دیگر، هرگز اجازه انتشار به صورت بولتن را نیافت. در آن روزها هنوز امیدی به بازگشت و پشتیبانی ایشان به استراتژی و اصول و پیمانهای انقلابی حزب کمونیست و کومهله را داشتیم و واژههای به کار برده شده با توجه به شرایط و پندار آنزمان ما برای ارائه درونی تنظیم شده بود. رفیق ابراهیم علیزاده در کنفرانس کمیته آلمان حزب([1]) در اوایل سال ۲۰۱۸، به سبک و شیوهی ویژهی خود، به بستر سازی پرداخت و همراه با زمینه سازی و به سبک استقراء سنتی و کلیگوییهایی پرداخت تا در دقیقه ۳۶ بینش خود را با مونتاژ، بنا کند. این همان لحظهیاست که بینش منسجم شدهی رفیق ابراهیم علیزاده که در طلب فرصت، فرصت را مناسب یافت تا با واکسیناسیون قطرهای از بینش خویش، به مناسبات حزبی و منسوبین تزریق شود. در سال ۲۰۱۸ همزمان سخنان ایشان در کنفرانس آلمان علنا پخش شد، اما متاسفانه، در بیرون کمتر به آن توجه شد، اما در درون به ویژه از سوی اعضا با واکنشها انتقادی چندی روبرو شد، ولی به زودی از آنجا که از سوی رهبری و ارگانهای کمیته مرکزی اشاره و توجهای به آن نشد، به فراموشی سپرده شد. این سخنرانی در آلمان، در دقیقه ۳۶، ادامه همان سیاستهای پیشرونده و راستگرایانه گرایشی بود که عزم خود را برای قبضهی ارگانهای رهبری و حساس حزب و کومهله جزم کرده بود. این بینش برای مادیت یابی به عناصری دلخواه نیاز داشت، به ویژگی تشکیلاتی که از درون با طراحی و موفقیت یکی در پی دیگری به وسیله تیم نیابتی خود در کمیته خارج و رهبری کومه له را که خود و چند تن انتصابی برای کنترل اردوگاه، عضوگیری، تعلیق، اخراج، اخطارهای کتبی و شفاهی و تهدید و... به پیش میبردند، نیاز داشت. در آن زمان این نوشتار را در هنگامهی کمپین درونی، تومار نویسیهای از بالا علیه ما به شدت برنامهریزی شده بود، با این مقدمه بدون ویرایش از سویی در پاسخ دوستانی میآورم تا نشان داده شود که دستکم واکنشهای ما هر چند نه جمعی و سازمانیافته، همواره در سالهای گذشته، جاری بوده و از سوی دیگر، فاکتهایی در برابر بگذاریم تا ادعای رفیق ابراهیم که کسی تا کنون «یک آ.چار» هم ننوشته را نشان دهیم.
نوشتار درونی بدون ویرایش، سال ۲۰۱۸ اینگونه آغاز کرده بودم: «این نوشتار تلاشی است برای نقد یک بینش در حزب کمونیست ایران و آغازی برای دیالوگ بینشها. جامعه ایران، دریک برههی گذار و پیش به سوی اعتلاء انقلابی به سر میبرد. در این برههی حساس، سرنوشت ساز و تاریخی، حزب کمونیست ایران، با ویژگیهای جدا از هر سازمان سیاسی دیگری در ایران به ویژه با توجه به سازمان کردستان آن، نقش سنگین و حساسی در مبارزه جاری دارد. حزب کمونیست ایران، همانند هر حزب سیاسی دیگری، درون خود دارای نگرشی نیز میباشد که در برخورد و پالایش به دیدگاهها نه به سان نقطه ضعف، بلکه با دیالوگ و رهبری آگاهانه و سازنده و رفیقانه میتواند به نقطهی توانمندی بینش و روش و پراتیک کمونیستی دگرگون شود و در مبارزه جاری به ویژه نقش آفرین باشد.
ضرورت نقد و دیالوگ سازنده کاستی حزب کمونیست و سازمان کردستان آن اما در این است که بینش درونی، علیرغم ضرورت مبارزه ایدئولوژیک درون سازمانی، هیچگاه به دیالوگ و شفاف سازی و مکتوب نمودن خویش بر نیامده است. سخنرانی واعلام دیدگاه رفیق ابراهیم علیزاده در کنفرانس سالانهی تشکیلات حزب در آخرین هفته ژانویه ۲۰۱۸ آلمان، نشانه از یک بینش درون کومهله و حزب باشد. توجه به سخنرانی رفیق ابراهیم علیزاده در بخش پایانی و جمعبندی خود، به باورم در این برههی تاریخی، در جهتگیری و استراتژی حزب، از اهمیت تعیین کنندهای برخوردار است. با دریافت از این دیدگاه، مرا با یک نگرش گاه و بیگاه خودنمای درونی و بیرونی دیرآشنا و بازآ (دژ آوو) به ویژه از سوی تنی چند از رفقای کومه له و حزب، روبرو ساخت. این نگرش علیرغم دیرمانی خود، هنوز مدون نشده و به دیالوگ و نقد و چالشگری درونی نیامده، اما در اینجا و آنجا به بیان آمده، نمایان شده و گاهی و بیشتر در عمل به پراتیک در آمده است. چنین روند و شیوهای در یک حزب سیاسی نمیتواند به دستاورد سازنده و استحکام ساختاری و پیشبرد وظایف انقلابی و طبقاتی پرولتاریا، انجام یابد. آنچه از برخی نوشتارهای فردی و مصاحبههای فردی و به ویژه آنچه که در آزمون اتحاد عمل مشترک تحریم انتخابات دومین دور ریاست جمهوری حسن روحانی، در ایران بین چند گروهبندی ناسیونالیست فرمیستی کردستانی در منطقه رخ داد، نمونههای عملکرد این بینشاند. بههمین سبب بود که در کنگره ۱۷ کومهله در تابستان سال ۱۳۹۶ مورد چالش بسیار جدی درون و برون حزب قرار گرفت و بههمین منظور نیز به نوشتارهایی چند، بیانیه سیاسی و قطعنامه و قرار تشکیلاتی انجامید. این همان نگرشی است که نهفته و مزمن، گاهی آکتیو میشد. این نگرش بیآنکه مدون شده و رسمیت یافته باشد، در تحلیل نهایی، اگر مبهم، ناگهانی و پراکنده و در زمان و مکانهای گوناگون، بیان و یا به عمل درآید، بهنوعی آنارشیسم و سردرگمی میانجامد و سیاست و خط و مشی حزب به گونهای دیگر تداعی میشود، ابهام و تردید میآفریند که در یک سازمان سیاسی پیآمدهای بسیار تخریبی داشته و به انقلاب و استراتژی طبقه کارگر آسیب جدی میرساند. بخش پایانی و جمعبندی رفیق ابراهیم در کنفرانس آلمان، از این زاویه اهمیت سرنوشت سازی در حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان حزب و به پیرو آن در مبارزه طبقاتی دارد که میتواند ابهام بیافریند، مورد بهرهبرداری و تقویت نگرشی شود که میکوشند حزب کمونیست را انکار و از کومه له، سازمانی ارائه دهند که در کنار دیگر گروهبندی بورژوایی ناسیونال رفرمیست، سهمی به شراکت گیرند. رفیق ابراهیم به باورم هیچگاه با چنین سرانجامی همراه نیست [توجه شود این باور و بیان سه سال پیش من بود]، اما مدافعین این بینش میکوشند رفیق ما را نماینده دیدگاه خویش بشناسانند. مدافعین این بینش، پدیدهای بهنام حزب کمونیست ایران را بر نمیتابند و با آن همراستا و همگرا نیستند. این بینش که از فرایند بنیانگذاری کومهله و حزب کمونیست ایران و گذر از میان آتش و خون با پراتیک و نقش سازنده رفیق ابراهیم تا کنون همخوانی نداشته است، متاسفانه دارای اندکی مدافع درکومهله و حزب است و نباید به نام رفیق ارزنده حزب و کومهله تمام شود. این پرچم بهتراست به دست همان کسانی باشد که سزاوار چنین بینش و راهی هستند. بینشی که پیوستن کومهله به اتحادهای بورژوا ناسیونالیستی را در دستور کار و برنامه دارد و همان سویی را میسوید که دیگران به نام کومهله رفتند، اینک در جایگاهی قرار گرفته است که با آن گسست طبقاتی، هیچ سرانجام دیگری جز این قهقرا در انتظارشان نبود. از آنجا که ابهام در بیان نگرش و سیاست، با پرنسیپ های کمونیستی همراستا نیست، و طبقه کارگر و اعضا، دوستان و یاران حزب و جنبش کارگری و سوسیالیستی بهسان «سلسله اعصاب» حزب کمونیست، باید با شفافیت، نگرشهای موجود را داوری کنند، تلاش برای زدودن ابهامها و پالایش دیدگاهها، عرصهی مهمی است از مبارزه طبقاتی. لازم به تاکید نیست که بیان رفیق ابراهیم در اعلام نگرشها، در عرصهی برخورد دیدگاهها، از منظری، اقدام و گامی مثبت مییابم؛ زیرا که روش برخورد و سازماندهی دیالوگ و نقد دیدگاهها میتواند در بالندگی و غنای دیدگاهها به سازندگی نیرو بخشد، زیرا که وجود گرایشها در سازمانهای سیاسی درجای خود نه تنها زیانمند نیست، بلکه در بالندگی وغنای تئوریک آن سازمان، بهسازندگی و توانبخشی بنیادهای تئوریک و پراتیک سازمانی یاری میرساند. از آنجا که نگاه رفیق ابراهیم در رابطه با تحلیل از شرایط طبقه کارگر ایران، کردستان، و توازن نیروها و نیز همکاری با گروهبندی سیاسی به ویژه گروههای کردستانی را نسبت به مصوبات کنگرهها و سیاستهای حزب کمونیست ایران است، پلنومها در ابهام یافتم، به سهم و مسئولیت خویش، خود را وظیفهمند دانستم که دیدگاه و ملاحظههای خود را با دریافت خویش از برنامه و استراتژی سوسیالیستی حزب کمونیست ایران و کومهله، به داوری بگذارم؛ زیرا که مبهم ماندن و غیرشفاف گذاردن گرایشها را به سود طبقه کارگر و انقلاب کارگری نمیبینم و هرگونه واگذاری به گذر زمان، بیآنکه دیالوگ و یا نقد دیدگاهی انجام گرفته باشد، هدر رفتن لحظههای سرنوشت ساز است. بارها رخ داده است که جامعه و حتی دوستداران حزبها، همانند سوم شخصها، به ناگهان در بیرون، با جداییها و شایعهها، اتحادها و تماسها و اراده گراییهای گوناگون روبرو میشوند، بی آنکه فرصت مداخله گری و حضوری سازنده در کنش و واکنشها داشته باشند و یا نقش و مداخلهای در سوخت و سازها و سرانجامِ سازمانی که در راه آن زندگی و جان بخشیدهاند، بیابند. در پیش درآمد، اشاره شد که دو- نگری در گروهبندیهای سیاسی، پدیدهی تازهای نیست؛ در تمامی حزبها، از حزب سوسیالیست کارگران آلمان که در پایه گذاری، لاسال، مارکس، انگلس، کائوتسکی، روزا لوکزامبورگ و لیبکنشتها در رهبری آن بودند و در چرخشگاههای تاریخی، در کنگره و برنامه گوتا (رویارویی لاسالیستها و ایزوناخیستها) در کنگره و برنامه ارفورت (رویارویی کائوتسکیها، برنشتاینها، هیلفریدینگها از یک سو و درسوی دیگر، ببلها، لیبکنشتها و انگلس، در جنگ جهانی نخست (طرفداران جنگ میهنی از سویی به رهبری کائوتسکی و درسوی دیگر روزا لوکزامبورگ و ببل و لیبکنشتها) و سرانجام تا انشعاب اسپارتاکیستها به رهبری روزا-کارل لیبکنشت و اعلام حزب کمونیست آلمان در برابر اپورتونیستها، در سال ۱۹۱۹ که با ترور رفقای کمونیسم شورایی به همدستی فاشیستها و سوسیال دمکرات ها، به خون نشست و در حزب سوسیال دمکرات کارگران روسیه، از منشویسم تا بلشویسم به رهبری مارتفها و پلخانفها از سویی و در سوی دیگر، لنین و بوخارین و کولنتایها و کروپسکایاها ووو چنین روندی جاری بوده است. در حزب کمونیست ایران نیز در انشعابهای تولیدی و بازتولیدی بورژوا- ناسیونالیسم، و گرایشهای غیرکارگری، در پیوست با مبارزه طبقاتی، همانگونه که در جامعه، پیدا و پنهان، در برههی معین، به بیرون جهیده است...» (بخشی از سند درونی نگارنده، مربوط به ۳سال پیش (سال ۲۰۱۸) برای بولتن درونی مباحثات). با یادآوری پیشگفتار بدون ویرایش سال ۲۰۱۸ در بالا، نقد موضع ابراهیم علیزاده را پی میگیریم. لازم به اشاره است که بر خلاف فرصتی که رفیق ابراهیم برای فاصله گیری و بازگشت به استراتژی حزب و کومهله و یا شفافیت دیدگاه و پذیرش دیالوگ برای نشان دادن اختلافها، تفاوتها و یا اشتراکها داشت، اقدامات بعدی و پرشتاب وی به همراه افراد خویش در رهبری و به بحران حزبی دامن زد و نشان داد که بر خلاف تلاش ما به رفاقت برای وی از بیراههی دیدگاه ناسیونال رفرمیستی، خود پرچمدار و همان بینش است. با این پیشگفتار، به تصویرسازی نیروهای سیاسی در ایران، منهای کردستان از زبان رفیق ابراهیم در کنفرانس کمیته حزب کمونیست ایران (ژانویه ۲۰۱۸) در آلمان بنگریم. رفیق ابراهیم علیزاده، تحلیل خویش را اینگونه بیان می کند تا نقش گروهبندی سیاسی خویش را به آن همراه سازد:
بافت طبقاتی جامعه و آرایش نیروهای سیاسی رفیق ابراهیم علیزاده، برای انکار جنبش سوسیالیستی و نیروها و سازمانهای سوسیالیستی و کمونیستی، همه را آگاهانه در «طیف چپ» در هم میپیچید و در کنار «بورژوازی لیبرال!» - که تاریخ ایران هیچگاه لیبرال نبود و جز استبداد طبقاتی نپیمود و نمیپوید- مینشاند و تلاش میورزد تا تلقین کند که این دو طیف، نه «روبروی هم» بلکه در کنار هم، اما با «شعارهای مقابل هم» که هردو به بیان ابراهیم علیزاده «سرنگونی طلب» هستند و اینگونه جلوه داده میشوند: «اما طیف لیبرال پشتیبانی بینالمللی، دولتها، تبلیغاتی، مالی، تدارکات... را دارند و درجامعه ای ایران طبقه در خود جامعه ایران طبقات اجتماعی ناراضی وجود دارند که دلخشویی از چپ، سوسیالیسم و جمهوری اسلامی ندارند.» در این تحلیل ابراهیم علیزاده، «چپ و سوسیالیسم» را در کنار «جمهوری اسلامی» مینشاند و تلقین میکند: «طبقات اجتماعی ناراضی وجود دارند که دلخشویی از چپ، سوسیالیسم و جمهوری اسلامی ندارند». این نیروی جذاب و دندانگیر که برای جذب دندان تیز کردهاند، از سوی رفیق ابراهیم اینگونه رونمایی میشوند: «نیروی اجتماعی واقعی هستند و میلیونها هم هستند. نیروی اجتماعی- طبقات متوسطه-«لیبرال»- با «پایگاه داخلی میلیونی». توجه کنیم که ابراهیم علیزاده زمانی که از «نیروی اجتماعی» سخن میگوید، نه تنها تمامی آمال آرزوهای و دلبستگیهای خود را به همین نیرو گره میزند، و نه تنها حزب کمونیست و کومهله و تمامی نیروهایی که آنها را «چپ» مینامد، بلکه طبقه کارگر که او آنها را در ادبیات خویش، «مردم کارگر» و «مرد م زحمتکش» مینامد به گرداب طبقاتی و سیاست آنان فرا میخواند. پرسیدنی است که این «که این طبقات اجتماعی ناراضی که دلخشویی از چپ، سوسیالیسم ... ندارند» با چه بهای و هزینه و ملزوماتی از چپ و سوسیالیسم دلخوش میشوند!؟ توجه کنیم که رفیق ابراهیم علیزاده از «طبقاتاجتماعی» سخن میگوید و توجه کنیم که بنا به تبیین طبقاتی از جامعهای مفروض، آنگاه که از «طبقات اجتماعی» در مناسبات حاکم نام برده میشود، دو طبقه اصلیِ بورژوازی و کارگر و لایههای گوناگون خرده بوروازی را در نظر داریم و شاید که گوینده، وجود بقایای طبقاتی دیگری (فئودالها و یا بردهداران!) را در نظر داشته باشد! به پندار ایشان، هم گروهبندی سیاسی و هم اجتماعی و نیز طبقاتی آن-«نیروی اجتماعی- طبقات متوسطه-«لیبرال»- با «پایگاه داخلی میلیونی» که به بیان ایشان « طبقات ناراضی، که دلخشویی از چپ، سوسیالیسم و جمهوری اسلامی ندارند» را بهسان نیروی «سرنگونی طلب»، و «طیفی» نه «روبروی هم» بلکه با «شعارهای مقابل هم» در کنار هم و متحد در نظر بگیریم و بهسان «دو طیف» که «نه در روبروی هم» بلکه «با شعارهای مقابل هم» به نیرویی هم طیف به شعارهای در کنار هم تبدیل کنیم. چرا؛ چون همه با هم «سرنگونی طلب» هستیم. تلاش ر. ابراهیم با استدلال کهنهی استقرایی، آن است که بگوید این دو طیف چپ و بورژوایی در «سرنگونی طلبی» تضاد چندانی با هم ندارند و«روبروی هم» قرار نگرفته و نباید روبروی هم قرار گیرند، تنها «با شعارهای مقابل هم» قرار دارند که وظیفه ماست تا این «طبقات اجتماعی ناراضی که دلخوشی هم به چپ و سوسیالیسم» ندارند به صلح و صفا و سازش بکشانیم. ابراهیم علیزاده، آنگاه که از چپ سخن میگوید باید از طبقات اجتماعی و پایگاه داخلی آن، گروهبندیهای سیاسی چپ و طبقاتی آن، یعنی کارگران و تهی دستان شهر و روستا نامی ببرد. اما ایشان به هیچ روی وجود چنین بافت طبقاتی و سیاسی نمیپذیرد و وجود آنها را انکار میکند. او حتی چپ را همانند بسیاری از مخالفین چپ و کارگر و سوسیالیسم، «چپ حاشیهای» بیپایه و بی ریشه و برنامهای روی کاغذ که پول هم ندارد به بیان ایشان بدون «هیچ پشتوانه مالی». لازم به یادآوری است که «پشتوانه مالی» برای زندگی و مبارزه سیاسی لازم است، اما نه از هر کس و ارگان و منبع و با هر بهایی! زیرا برای کمونیستها و هر انسان آزادهای، «هدف وسیله را توجیهد نمی کند». برای دستیابی به اهداف انسانی و والا باید از وسایل والا استفاده کرد. و بدون پشتوانهی در داخل و بینالمللی معرفی میکند و دیگر هیچ! در اینجا پردهای نمایان میشود تا طبقه کارگر، یک طبقه جهانی و دارای پیوند انترناسیونالیستی دیده نشود. این عین سخنان رفیق ابراهیم علیزاده، دبیر اول کومهله (سازمان کردستان حزب کمونیست ایران): «چپ، که پشتیبانی بینالمللی، مالی این حرفها را ندارد... تنها چیزی که دارد برنامه روشنی برای تغییر زندگی کارگر و... دارد.». این تحلیل از طبقه کارگر و تحلیل دیالکتیکی، به شدت بیگانگی و غریبگی به چشم میخورد. وی بعدها نه تنها نقدی به دیدگاه فاصله گیری پر شتاب از کمونیسم، به ویژه در شرایطی که در جنبش دیماه ۹۶ و آبانماه ۹۸ امید آفرین شد، بخشی به میدان آمد، و روز به روز سیاسی تر و حضور طبقاتی مییابد وارد نیاورد، بلکه با شتاب در حالیکه در هر فرصت نه تنها از استراتژی حزب و کومهله دور میشد در عمل برای پیشبرد عملی دیدگاه خویش با تشکیلات سازیهای درونی و چیدمانهای نفرات خویش به اشغال ارگانها و ابزارهای حزبی به پیش میرفت و از سانتریسم مزمن خویش فاصه میگرفت. با نگرانی مسئولانه از شرایط رفقایی که به امید مبارزه به صفوف حزب کمونیست ایران و کومهله میپیوستند و نیز رفقایی که در اردوگاه زیر سنگینترین فشارها و تهدیدها قرار داشتند از سویی و در سوی دیگر متاسفانه روحیه وحدت طلبی ما که چندان فاصلهای با خوش بینی و مماشات نداشت و در شرایطی که ارادهی انقلابی به ارادهگرایی برداشت میشد، ارادهی راست، به شدت اعمال میشد. قدرت طلبی برای همیشهی روزهای ر. ابراهیم علیزاده، با قاطعیت، در حالیکه در حزب و کومهله در حرف و روی کاغذ، تمامی بیانیههای سیاسی در پلنومها و کنگره کومهله و … را میپذیرفت، در عمل به انحلالطلبی ادامه میداد وهمچنان هدف خویش را دنبال میکرد. البته با تلاشهایی برای گنجاندن کُلاژی از نگرش خویش در - میان خطوط - سرانجام با نجوایی زیر لب میپذیرفت و مانند همیشه طنزآلوده «به روح کلی بیانیه»ها رای میداد.
افسانهی«طبقه متوسط» و لیبرالها در سال ۲۰۱۸ که درپیشگفتار نوشتار پیشروی به آن اشاره شد و در نقد درونی بینش و تلاش ابراهیم علیزاده نوشتم: «حضور شعارها و بازتاب حضور کارگران و تهیدستان و خاموشی «طبقه متوسط» به گونهای بود که رسانههای تبلیغی سرمایهداری و همان لیبرالها و خود حکومت اسلامی، از بافت طبقاتی و اجتماعی بیکاران و فرودستان اعتراف کردند. تصویر ورشکستگی و نابودی چپ و کارگران، از زبان ما پذیرفتنی نیست. از جنبش کارگری و فعالین سوسیالیستی و از تهی دستان شهر و روستا، از حضور سازماندهندگان خیابانی و محلی و منطقهای اعتراضها و همایشهای شبانه روزی کارگران، از کارگران اتوبوسرانی تهران و حومه گرفته تا هفت تپه، شورای سراسری آموزگاران، کارگران هپکو، معادن، سازماندهنگان همایش های سراسری اما پراکنده تمامی مراکز کار و خدمات و… جایگاه و وزنی در میان تحلیل رفیق ابراهیم (سال ۲۰۱۸) ندارند.» رفیق ابراهیم علیزاده، در حالیکه، از شمار کارگران و آمار و پتانسیل و نقش طبقه در ارزش افزایی و اینکه کل مناسبات بر دوش استثمار نیروی کار میچرخد، اشارهای ندارد، از شمار این طبقه، از اعتصابهای روزانه بیش از ۳۰ اعتصاب (در سال ۲۰۱۸) و همایشهای همراه با درگیری با نیروهای سرکوب نیز سخنی نمیگوید. و تنها از وجود «چپ» که «تنها چیزی که دارد برنامه روشنی برای تغییر زندگی کارگر و... دارد» با نگاهی متفرعن و تحقیرآمیز حرف میزند تا سازمانها و نیروهای سوسیالیست و کمونیست و چپ رادیکال نفی کند و نیز جنبش کارگری و سوسیالیستی را انکار کرده باشد. از سوی وی تنها به یک «برنامه چپ» روی کاغذی اشاره میشود و همین و بس. از همهی این نام نبردنها و نیز از نام نبردن ۲۴ میلیون زاغه نشین، چشم پوشی از شمار ۵۳ میلیونی کارگران با خانواده، و عمده کردن شمار سرمایهداران و طبقات متوسط و تاکید بر میلیونها نفر بودن آنها، بی آنکه کوچکترین اشارهای به شمار و کیفیت و نقش طبقه کارگر در تولید ارزش افزوده و انباشت و مناسبات طبقاتی حاکم داشته باشد و با این هم نادیده انگاشتنها، تلاش وی در دادن آمارهای نادرست و انکارها، خواهی نخواهی، رویکرد وی به نتیجهی دیگری میانجامد. رفیق ابراهیم پس از سال ۲۰۱۸، بر همان نفی حضور طبقاتی کارگران پای میفشارد. برای یادآوری، کافی است به آخرین آمار دولتی از زبان عضو «کانون عالی شوراهای اسلامی کار» در البرز(علی اصلانی) در همین هفته گذشته اعلام کرد: «۱۱میلیون کارگر با قرارداد موقت که بین ۸۰ تا ۹۵درصد از کارگران ۱۳ میلیون نفری را در بر میگیرند و با خانواده افزون بر ۵۳ میلیون نفر» افزایش مییابند، توجه کنیم (۹ بهمن ۹۶ سایت ایسنا و الف،http://my.alef.ir/news/3961109026.html ) روش ابراهیم علیزاده، منطق کهنهی متافیزیکی ارسطویی است. در نقد این بینش بود که در نوشتاری برای درون کمیته مرکزیها، دو سال پیش، اشاره شد که «استفاده از منطق ارسطویی یا استدلال صوری برآمده و استقرایی با منطق دیالکتیکی که درک مارکسی از دیالکتیک و ماتریالیسم، در تضاد است. به بیان دیگر، دیالکتیک روش فهم و درک علمی ناشی از وحدت نسبی و برهه ای تناقضهاست که در فرایند تاریخی، (در اینجا تاریخ انسان که جز تاریخ پیکار طبقاتی معنایی نمییابد)، دارای ارزش واعتبار هستند. بر خلاف این درک، برداشت ارسطویی که پدیدهها را ثابت و همیشه ایستا میپندارد و نه در تضاد دیالکتیکی و در تناقض، با وحدتهای نسبی و گذرا اما آشتی ناپذیر(مانند تضاد و وحدت گذرای کار و سرمایه) میانگارد و آنها را با استقراء یا صغرا و کبراهای ارسطویی می نگرد تا به نتیجه گیری دلخواه خود دست یابد.» (بخشی از نقد برای بولتن بدون ویرایش،سال ۲۰۱۸) در اینجا، استراتژی و تاکتیکها، همه دگرگون میشوند و دیگر از سرنگونی انقلابی و سوسیالیسم و انقلاب کارگری و استقلال طبقاتی، حاکمیت شورایی برای پیشبرد سوسیالیسم نمیتواند سخنی در میان باشد. این روش استدلالی در فلسفه سنتی، مردود و قیاس ارسطویی که به روش «صغرا و کبرا» چیدنهای منطق صوری و شناخته شده است و منطق دیالکتیکی، چنین استدلالی را مردود میشمارد، بسیار بی پایه میباشد. ر. ابراهیم چه این منطق را بشناسد یا نشناسد، همین منطق صوری را کارآترین مکانیزم برای پذیراندن فرضیههای «الف» و «ب» خویش میشمارد تا حکم «جیم» طبقاتی خود را بر آنها بنا نهد. فرض الف: «طبقات ناراضی»،«سرنگونی طلب» نه «روبرویهم»،«نیروی اجتماعی واقعی هستند و میلیونها هم هستند. نیروی اجتماعی- طبقات متوسطه-«لیبرال»- با «پایگاه داخلی میلیونی». فرض ب- «چپ، که پشتیبانی بینالمللی، مالی این حرفها را ندارد...» و «مثلاً اینکه در جامعه طبقاتی، توازن به نفع طبقه کارگر نیست...»، ««دچار این تصور نباید شد که همه چیز مقدرات این جامعه به تصمیم گیری کمونیستها گره خورده است! این علمی نیست، عینی نیست...» از این «صغراها»، منطق کبرای (ج) به دست میدهد: ج: «به میان مردم بروند تا مردم انتخاب کنند.» رفراندم به شیوه پارلمانتاریستی و مجلس موسسانی این یا آن. حکومت اسلامی – حاکمیت احزاب-آری یانه!؟ با این تصویر پردازی و مقدمه چینی بی پشتوانه آماری و فاکت از طبقه کارگر و بورژوازی (که چپ و لیبرال نامگذاری شده) و نتیجه استدلال صوری، هر شنوندهی سادهای به این باور میرسد که این بار نیز، «دو طیف لیبرال و چپ» و کارگران، در کنار هم با محوریت «سرنگونی طلبی»، آن یکی با همه امکانات و آن دیگری، بی نام و بی نشان، «به میان مردم بروند تا مردم انتخاب کنند» و آشکار است که فرمول و تحلیل رفیق علیزاده، «رفراندم» را تداعی میکند. در این رفراندم، با منطق ماوراء طبقاتی ارسطویی با ملاحظهی تصویر اجتماعی و طبقاتی ر. ابراهیم مسخی به دست داده میشود تا پیشاپیش به کارگران انکار طبقاتی خویش، تلقین شود. جدا از اینکه، رفیق علیزاده، با پرهیز از نام بردن از وجود حزب سازمانهای کمونیستی و سوسیالیستی و رادیکال، آگاهانه همگی را زیر نام «چپ» - که تنها پوپولیسم و پیروزی منطقی «طیف لیبرال» از آن بهدست میدهد، انکار میکند. بینش رفیق ابراهیم علیزاده و چند تن از همفکران و سخنگویان وی، دیدگاهی پوپولیستی و نئوتودهایستی است و با حزب چپ اکثریت و «جمهوریخواهان» و «شورای مدیریت گذار...» به رهبری فرخ نگهدارها و شریعتمداریها پهلو میزند. این دیدگاه، به طبقه کارگر بهسان نیروی انقلاب نمینگرد. این دیدگاه به قدرت میاندیشد و نیروهای رقیب بورژوایی و خرده بورژوایی پیرامونی و به حزب و سازمان های دارای پشتوانه مالی و داخلی و وزن آنان چشم امید بسته است. در بزرگترین سازمان چپ خاورمیانه (که در ماه می نزدیک به ۸۰۰ هزار نفر را به خیابانهای تهران با خود داشت) در سال ۱۳۵۸ با بهرهگیری از تز«نبرد علیه دیکتاتوری شاه» به وسیلهی یکی از رهبران سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، بیژن جزنی، که در سال ۱۳۵۴ در کنار ۸ تن از فداییان و مجاهدین در تپههای اوین به دستور شاه بهرگبار بسته شد، نتیجهای جز اکثریت فدایی در کنار حزب توده نبود. آن تز نیز نبرد با دیکتاتوری را و نه نبرد با مناسبات و طبقه حاکم را آماج قرار داده بود. همه پرسی، آری یا نه به جمهوری اسلامی، همان رفراندم ۱۲ فروردین ماه ۱۳۵۸، نتیجه منطقی استراتژی طیفی بود که تنها برکناری شاه را با شعار مرگ بر شاه، سگ زنجیری آمریکا! برنامهی خویش ساخته بود. در سال۱۳۹۶به جای دیکتاتوری شاه، سرنگونی دولت مرکزی است که استراتژی میشود و نه پیروزی انقلاب کارگری. رفیق ابراهیم میگوید: البته «طیف چپ در یک مبارزه اجتماعی پالایش مییابد.» یعنی ذوب شدن در دیگ «طبقه متوسط» و خرده بورژوایی و مطالبات دیگر لایهها و طبقات و نه از یک مبارزه طبقاتی! مفهوم مبارزه طبقاتی در ادبیات ابراهیم علیزاده غایب است، همانگونه که مفهوم سوسیالیسم و انقلاب کارگری. «مبارزه اجتماعی» حفرهای برای انحلال «مبارزه طبقاتی» و این مبارزه نامعلوم بی پایان تا بینهایت و ناکجا آباد. میتواند از هم اکنون تا بینهایت ادامه یابد. با چنین رهبریاست که پیروان ایشان، در ردیف حسن رحمان پناه و جمال بزرگپور، نیروهای کمونیست و سوسیالیست و چپ رادیکال را «چپ محجبه»،«چپ حاشیهای» و.... مینامند که بنا به گفته دبیر اول خود «پشتیبانی بینالمللی، مالی این حرفها را ندارد... تنها چیزی که دارد برنامه... است» زیرا این طیف با چنین تصویری، به راستی که باید محکوم به چنین آیندهی تاریک و مبهمی باشد. تا اینجا مقدمه منطق صوری چنین است:
سخن رفیق ابراهیم از دقیقه ۳۶ نتیجه گیری این صغرا و کبرهای صوری است که با این پرسش آغاز میشود: «کومه له چه باید بکند؟» «... جامعه کردستان را باید بشناسیم... در مورد کردستان جامعه فراموش میشود...» از سوی چه نیرویی؟ آیا کومهله حزب کمونیست و حزب کمونیست جامعه کردستان را فراموش کردهاند! آیا منظور رفیق ابراهیم از «طبقات اجتماعی» مورد نظر خویش است؛ آیا ایشان به «احزاب متحد خویش برای به دست گرفتن قدرت سیاسی در کردستان» نظر دارد! آشکار است که ایشان در آنجا که به «فراموش»کاری اشاره دارد، روی سخن به حزب کمونیست ایران است. ایشان، به یک یادآوری یعنی مشخصه جامعه کردستان از نظر مناسبات تولیدی و طبقاتی اشاره میکند که کمونیستها آنها را «فراموش میکنند»! در اینجا یک حکم کلی ایراد میشود و آشکار نیست کدام کمونیستها، چه وقت و کجا؟ تا آنجا که به حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان حزب باز میگردد، حتی در کنگره ۱۷ کومهله با آن مهندسی در چیدمان رهبری، ما برنامهی آنرا پیشا کنگره و در کنگره بازنگری و تدقیق کردیم و بنا به برنامه حزب کمونیست ایران وفادارانه، با تحلیل طبقاتی دیالکتیکی و مارکسی از طبقه کارگر، بافت طبقاتی، استراتژی و نیز جنبش انقلابی در کردستان ارائه داده شد، به جامعه کردستان متمرکز شده بود. بنابراین چیزی در اینجا «فراموش» نشده است، مگر آنکه منظور از«فراموشی» مورد انتقاد، نپرداختن به محوریت نیروهای طبقاتی و سیاسی مورد عنایت رفیق ابراهیم در طیف بورژوا- ناسیونالیستها باشد. «فراموشی» مورد اعتراض ایشان باید به رسمیت شناسی و تجدید نظر در تحلیل طبقاتی و اجتماعی باشد، که خود نیاز به ارائه چنین تحلیلی در حزب و کومهله در پلنومی ویژه داشت و رفیق ابراهیم هنوز موقعیت برای ارائه آن را مناسب نمییافت. رفیق ابراهیم، خود در جایگاه دبیر اول کومهله و کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران، اما ما را از دردسر و زحمت حدس و جستجوی معادلهی یک مجهولی یاری میدهد و خود تصویر فراموش شده را یادآور میشود: «مثلاً اینکه در جامعه طبقاتی، توازن به نفع طبقه کارگر نیست...» آشکار میشود که ما با منطق صوری و سنتی و مردود ایشان، میبایستی به جای رویکرد به طبقهکارگری که «توازن به نفع» او نیست، به «طبقه متوسط- لیبرال»روی آورد که هم «وزن» دارد،«هم پشتوانه مالی و بینالمللی» و هم «دلخوشی به چپ و سوسیالیسم ندارد» روی آورد. چنین دیدگاهی، نه سازمان نایافتگی و یا نبود آگاهی طبقاتی، بلکه عینیت طبقاتی طبقه کارگر انکار میشود: «از نظر تعداد، یعنی طبقه متوسط و طبقات بالا از نظر تعداد بیشتر هستند... و اینکه در این جامعه، طبقه کارگر در کارگاهها، در مراکز کوچک کارگری پراکنده و هنوز کارگران زیر سقف یک کارخانه نیستند، تشکلها وجود ندارند...» در اینجا یک اصل دیالکتیکی عینیت و ذهنیت، یعنی مادیت خود طبقه، انکار میشود. این حکمی ذهنی است، اما فاکت و سندی به همراه ندارد، بدون ارائهی آمار و استناد، تکراری را تداعی میشود که دستکم از سال ۲۰۰۰م تا کنون در حزب کمونیست ایران، از سوی برخی شنیده و نوشته شد و رفتند و خود را کومهله نامیدند و یا ماندهاند تا کومهلهای از همان قماش بازتولید کنند. پیشنیه این تز مرحلهبندی «انقلاب» و ضرورت گذر از مرحله ی «بورژا دمکراتیک» سالهای ۱۳۲۰ تودهایسم تا کنون را بازگو میکند. به این منطق صوری باز میگردیم و به ادامه استدلالهای رفیق ابراهیم میپردازیم: «در کردستان ما یکی جامعهای با دو تفاوت سنت و سابقه، مقاومت در برابر جمهوری اسلامی و تحزب یافتگی، احزاب سیاسی در آن پایگاههای رسمی دارند، خیلی راحت میتوانند حرفهای خود را بزنند. مهمترین ویژگی، مردم با کمونیستها بیگانه نیستند، عادی شده که از کومهله تشکیلات کمونیستی بشنوند و بحث کنند ... بنابراین دچار این تصور نباید شد که همه چیز مقدرات این جامعه به تصمیم گیری کمونیستها گره خورده است! این علمی نیست، عینی نیست... چون کمونیستها منافع طبقاتی متفاوتی را نمایندگی میکنند و این منافع نمیتواند از صفحه سیاسی ما حذف شود [رفیق ابراهیم به واقعیتی اشاره دارد و واقعیتی را می پذیرد که جز مخالفین کمونیسم کسی مایل به حذف آن از صفحه سیاسی ما نیست و نمیتواند آن را حذف کند.] و [باید ایمان آورد که مقدرات این جامعه به دست بورژوازی («طبقات اجتماعی ناراضی»، «سرنگونی طلب»، «لیبرالها» و «طبقه متوسط» و چپها»... همه با هم گره خورده است] و «دچار این تصور نباید شد که همه چیز مقدرات این جامعه به تصمیم گیری کمونیستها گره خورده است! این علمی نیست، عینی نیست...» رفیق ابراهیم ادامه میدهد: «باید کاری بکنیم، این جنبش قدرتمند در برابر دولت مرکزی ظاهر شود و مردم ایران، مردم معترض در ایران، به جنبش کردستان اتکا میکنند، احساس کنند که نیروی واقعی پشتیبان است... بحثهای زیادی داریم که سعی میکنیم قد علم کند. بحث همکاری با نیروهای دیگر، به نظر من همکاری با نیروهای دیگر، طیفی از لیبرال – ناسیونال کرد، طیفی از نیروهای چپ هم هستند.» ویژگی نخست: جان دادن به یک ضرورت. دبیر اول کومهله، در اینجا نامی از طبقه کارگر، متحدین این طبقه در سراسر ایران و در کردستان را در پوپولیسم «مردم» میپوشاند و با کاربرد آگاهانهی مبهم مفهوم«مردم ایران» و «مردم کردستان» مرزهای طبقاتی، استقلال طبقاتی، موجودیت و هستیمندی طبقاتی طبقات متضاد و آشتی ناپذیری و آنتاگونیسم کار - سرمایه انکار شود. ویژگی دوم خیلی مهم، «این جنبش مسلح دارند اگر کسی دلسوز است و به فکر آینده این جنبش است، نمی تواند نسبت به این مسئله بی تفاوت باشد و آنرا نادیده بگیرد که این نیروهای مسلح می تواند ظرف چند ساعت چندهزار نفر ادم مسلح را در فاصله چند روز در پشت مرزها جمع کنند، به معنای این است که نسبت به این جامعه هیچ تصویر واقعی ندارند. رفیق ما خیلی راحت مینشیند و این واقعیت را حذف می کند و این به معنای بی تفاوت بودن به ریختن خون هزاران جوان دیگری در یک شرایط مساعد یا نامساعد دیگری تصویری که میتواند شرایط را به نفع ما تغییر دهد... حزب مسئول که می تواند رهبری این جامعه باشد باید راههایی بیابد برای یک جور تفاوهم، یک راههایی برای اینکه جنگ بین احزاب را دشوارتر کند... نمیتواند در نقشه حزب کمونیست در کردستان نباشد. نمی دانم چگونه...؟» در اینجا، پوپولیسم موج میزند. این همه صغرا و کبراها به این هدف بود تا سخن آخر اینگونه تزریق شود: بند جیم: «مردم ایران، مردم معترض در ایران، به جنبش کردستان اتکا میکنند، احساس کنند که نیروی واقعی پشتیبان است... بحثهای زیادی داریم که سعی میکنیم قد علم کند. بحث همکاری با نیروهای دیگر، به نظر من همکاری با نیروهای دیگر، طیفی از لیبرال –ناسیونال کرد.» (ابراهیم علیزاده دبیر اول کومهله-کلن آلمان- ۲۰۱۸)
جانا تو سخن از زبان ما میگویی): همزبانی در همزمانی عبدالله مهتدی، دبیر کل «حزب به اصطلاح کومهله، کلن آلمان،۱۶ دیماه ۱۳۹۷[۲۰۱۸] در دومین کنفرانس «شورای دمکراسی خواهان ایران» (استراتژی حزب خویش را به «طرح مدیریت «مردم کُرد» و «ما کردها» اینگونه بازتاب مییابد: «آیا نیرویی هست که تا استقرار اولین مجلس کنترل اوضاع را در دست داشته باشد» و میافزاید «هر کس بخواهد یا نخواهد او طرفدار این مجلس است.» مهتدی، دوره گذاری را برای مدیریت این دوره ضروری میشمارد تا خود به یاری احزاب برادر، حاکمیت احزاب را به نیابت به دست گیرند. مهتدی همانند رفیق ابراهیم، «مسلح بودن احزاب و مردم» را تهدیدی میشمارد که باید به کمک احزاب، و ستاد پیشمرگهها ی احزاب - در راس آنها دمکراتهایی که زیاد شدهاند و کومهلههایی که زیاد شدهاند- آنها را مهار کرد و رفیق ابرهیم برای این منظور«چراغ لایت» زرد را پیشنهاد میکند. مهتدی از خطر تخریب اماکن عمومی، مدارس و بانک ها و ادارات دولتی و نیروهای سپاه و ارتش توسط مردم ناراصی را به میان میآورد و نگران آن است که با شرایط ویژه «مردم شهر را تخریب کنند و دولت مرکزی هم دخالت کند و شرایط سرکوب هم درست شود.» آقای مهتدی خواهان تشکیل ستاد نیروی پیشمرگ زیر نظارت مشترک احزاب برادر است و ر. ابراهیم علیزاده نیز با چراغ زرد و سبز و قرمز و زیر نظارت مشترک احزاب، «مردم» را به اجرای قوانین و اداره امور، و امرو ترافیک همزبان میشود. هممکانی نسخهی رفیق ابراهیم علیزاده در کلن آلمان با عبدالله مهتدی،آن نیز در کلن آلمان را میتوان رخدادی تصافی پنداشت، اما همزبانی و همزمانی علیزاده- مهتدی چگونه!: این وعده و واگذاری آزادی و سرنوشت کارگران و تودههای فرودست شهرو روستا به ستاد پیشمرگههای «دمکراتها و کومهلههایی که زیادتر شدهاند» نه تنها طنزی تلخ، بلکه توهینی شرمآور به شعور انسان بهشمار میآید. رفیق ابراهیم سرنوشت «مردم ایران» و «مردم کردستان» را به کسانی واگذار میکند که در سالهای ۶۰ در کردستان در برابر کارگران و تهی دستان شهر روستا در کردستان، در برابر کومهله و حزب کمونیست و پیکار و رزمندگان و سازمان چریکهای فدایی خلق و... کارنامهای خونین دارند. رفیق ابراهیم علیزاده ادامه میدهد: «در این باره صحبت کردهایم. دو سه هفته گذشته [سال ۲۰۱۸] نشستهایی بین احزاب در منطقه صورت گرفته...»! پرسیدنی است آیا کمیته مرکزی حزب و کمیته اجرایی از این «نشستها» و جزییات گفتگوها باخبر بودهاند!؟ آیا ایشان از سوی کمیته مرکزی حزب و کمیته اجرایی چنین وظیفهای داشته است!؟ گزارش چنین نشستی آیا به ارگانی ارائه داده شده است؟! و آیا... «سیاست ما: یک حداقلی از یک وحدت قابل قبل که حساسیت زیادی ایجاد نکند [از سوی چه کسانی؟ مگر ما با توجه به حساسیتها به وحدت دست میزنیم!] و بتواند همکاریهای دیگری حول و حوشش صورت گیرد یا بایستی این کار را بکنیم، یا نبایستی پای اتحادها یا همکاریهایی رفت که تفرقه را دامن بزند.» این مطلق نمودن گزینه بین وحدت با نیروهای مورد نظر رفیق ابراهیم و یا هیچ وحدتی صورت نگیرد، به این استدلال صوری «که تفرقه را دامن میزند»، متاسفانه نشان نمیدهد که کدام وحدت «تفرقه برانگیز» است و چرا برای وحدت تنها یک گزینه در پیش روست و غیر ولاغیر! رفیق ابراهیم با اشاره به نیروهای مورد نظر برای همکاری که «بایستی این کار را بکنیم» ادامه میدهد: «و ما پیشنهاد کردیم، خیلی هم بحث شده در یک سال اخیر، سازمانهای سیاسی مختلفی در کردستان وجود دارند، قضاوتی هم نداریم [یعنی مهم نیست، تحلیل طبقاتی نمیکنیم که بورژوایی، اسلامی ...اند] که کی از کی خوبتر و بدتر است حتمن آنکه مقنعه سر کرده و با آنکه فکل و کراوات دارد، بدتر یا بهتر نیست... ما انتخابی نداریم [ آیا این مطلق نگری ولایی است یا برمبنا و مصوبهی حزبی و جمعی به این نتیجه رسیدهاید که انتخابی نداریم!؟ و چرا انتخابی نداریم؟]، بین آنها بیاییم یک فرمولی پیدا کنیم [ یعنی با مبادله امتیاز و بده بستان، میانگینی برای سازش!!]، قبلاً هیئت نمایندگی خلق کرد داشتهایم [ در نورزو ۵۸] با هم گفتگو کردیم هرچه بود مذاکره ، جنگ بود، صلح بوده هرچی بوده، انجام می داده، حالا هم بیایند، کومه له و دمکرات با هم جمع شوند. منتهی حالا کومهلهایها زیاد شدهاند، دمکراتیها هم زیاد شده اند. به اصطلاح ... حالا هرکه به نام کومه له، مستقل از آن که چقدر حق داشته که حق نداشته، و این اسم را تصاحب کرده، شناسانده شده مسئلهی دیگری است. حالا بیایید نه اینکه کومهلهایها و دمکراتها بنشینند با هم نه اینکه جبهه یا تقابلی، بلکه بنشینند چاره جویی برای حل این معضلات- دو معضل- ، دوم هماهنگی برای جلوگیری از تناقضات و جنگ که بین نیروی مسلح می تواند به وجود آید، ما سمپاتی با این نشان داده، بین نیروها کشمکش بین جناح ها ونیروهای مختلف ایجاد شد واجازه نداد شکل بگیرد...» تمام آن منطق سنتی و مردود صوری برای تزریق این سازش طبقاتی بود. و آشکار شد که یُنهای آزاد درون حزب ما بر مدار کدامین جاذبه می چرخند: خود میگوید: « کومهلهایهایی» که «زیاد شدهاند، دمکراتیها هم زیاد شده اند... حالا هرکه به نام کومه له، مستقل از آن که چقدر حق داشته که حق نداشته، و این اسم را تصاحب کرده، شناسانده شده مسئلهی دیگری است.» با این بیان، رفیق ابراهیم، و حزب کمونیست و کومهله از سال ۵۷ تا کنون، بیش و پیش ازهرکسی تجربه کرده اند که حزب دمکرات در هیئت نمایندگی خلق کرد که همزمان با حکومت اسلامی دست به سازش میزد، و امروزه با همان ماهیت برای شرکت در قدرت سیاسی در اتحاد و ائتلاف با چه نیروها، حکومت و چه طبقهای است؟ آیا میتوان زنده یاد شیخ عزالدین، را با خبات و متحدین و روابط و دیدگاه و استراتژیاش در کنار مریم رجوی و سکت مافیایی مجاهدین، سلطنت طلبان و ... یکی دانست؟ و یا آقای عبدالله مهتدی را که «حالا» در رهبری یکی از «کومهلهایها زیاد شدهاند» از همراهانی همانند محسن سازگاراها، یاران، بینش، جایگاه طبقاتی، متحدین و عملکرد و وظیفه و نقشههایش در برابر کومه له و حزب کمونیست ایران، با آقای عبدالله مهتدی که روزی در رهبری کومه له، حزب و تئوری پرداز و مدعی سوسیالسم و انقلاب کارگری بود، به همین سادگی معرفی کرد که «کومهلهایها و دمکراتها بنشینند با هم نه اینکه جبهه یا تقابلی، بلکه بنشینند چاره جویی برای حل این معضلات- دو معضل «در برابر دولت مرکزی ظاهر شود » و - دوم هماهنگی برای جلوگیری از تناقضات و جنگ که بین نیروی مسلح می تواند به وجود آید» ؟! به بیان رفیق ابراهیم، در این جبهه بورژوا ناسیونالیستی، یکی از «کومهلهایها که زیاد شدهاند» سازمان کردستان حزب کمونیست ایران است! براین بینش برای«چاره جویی...حل معظلات... جلوگیری از جنگ...» برای «بحث همکاری با نیروهای دیگر، به نظر من همکاری با نیروهای دیگر، طیفی از لیبرال –ناسیونال کرد، طیفی از نیروهای چپ هم هستند...» با این منطق صوری، ما برای پرهیز از تفرقه و جنگ، یک انتخاب بیشتر نداریم، آن هم وحدت با نیروهای بورژوا- ناسیونالیستی است با «مقنعه و کراوات و قضاوتی هم نداریم»… ادامه دارد. سپتامبر ۲۰۲۰
[1] . https://www.youtube.com/watch?v=K2tjRz0niHA&fbclid=IwAR1BLyjVfu6XfKGHZy_SAT-cUQW-dSczDIL9YGNtPPRS0zwubwbaPyXQySQ
|
||
مطالب مرتبط |
||
Copyright © 2006 azadi-b.com |