|
||
تودهييها مانند ويروساند. نميميرند. بازتوليد ميشوند.(٢٦ و پاياني)سهراب.نOctober 21, 2020 تودهييها مانند ويروساند. نميميرند. بازتوليد ميشوند.(26 و پاياني)
حزب توده و انقلاب 1357
سران حزب توده در مقطع انقلاب 1357، به منظور اثبات دريوزدهگي خودشان به طبقهي حاکمه جديد و اثبات اينکه استالينيسم آنها مغايرتي با مبانى اسلامى ندارد، ف.م. جوانشيرشان در مقالهيي با عنوان «اقتصاد اسلامى از ديدگاه آيتالله محمود طالقانى» بيان ميدارد که آنچه آيتالله طالقاني در مورد «اقتصاد اسلامى» بيان ميدارد، دقيقا" همان «راه رشد غير سرمايهداري» است كه «رفيق» خروشچف در شوروي به مرحله اجرا در آورده است. در حقيقت عمده کار و فعاليت سران حزب توده در مقطع انقلاب 1357 و تا کنون اين بوده است که به جمعآوري اطلاعات در سطح جامعه از سازمانها و احزاب و گروههاي مخالف خط مشي حزب توده، به پردازند و ارسال اين گزارشها به قول خودشان به «رفقا» براي گرفتن «نوالهها» و سپس در اختيار قرار دادن آنها به حاکميت جديد بوده است. سران حزب توده و چريکهاي فدايي اکثريت، اين دو جريان ضدبشري در مقطع انقلاب 1357، اعضا و هواداران خود را مکلف و موظف کرده بودند، تا در سازمانهاي سياسي آن هنگام، نفوذ کنند،(1) و از فعاليتهاي به قول آنها «ضد انقلابي» اين «گروهکها» گزارش تهيه کرده و به مقامات بالاتر ارائه نمايند. در تصويبنامه پلنوم 16 حزب توده در يکم بهمن 1357، آمده است: «تحکيم پيروزي انقلاب و کوشش در بازگشتناپذير ساختن آن به مثابه اولين و مهمترين وظيفه حزب ما در زمينه سياسي، از راه همکاري همهجانبه با همهي نيروهاي راستين انقلابي خلق و در درجه اول با نيروهايي که تحت رهبري آيتالله خميني قرار دارند و جلوگيري از هرگونه توطئه احتمالي عمال امپرياليسم و ارتجاع از طريق متوجه ساختن مردم از خطرات احتمالي، برداشتن ماسک از چهره تفرقهاندازان به هر لباس که در آيند و پيشبرد گام به گام امر اتحاد نيروهاي ملي و دموکراتيک ضمن تمام کوشش براي پشتيباني از تصميمات مترقي دولت مهندس بازرگان و پس از آن از دولت ملي که بر پايه انتخابات آزاد به وجود خواهد آمد.»(خاطرات اسکندري: قسمت چهارم:ص240) اسکندري سپس ميافزايد:«کوشش در ايجاد جبهه متحد خلق، براي آنکه وعدههاي اجتماعي و اقتصادي که آيتالله خميني به عنوان وظايف جمهوري اسلامي مطرح کرده به وسيله دولتها عملي گردد. حزب بايد بهکوشد با اتکا به طبقهي کارگر و ساير زحمتکشان شهر و روستا، به ويژه با نيروهاي فعال انقلابي که تحت رهبري آيتالله خميني هستند، از جمله سازمان مجاهدين خلق و همچنين با ساير نيروهاي انقلابي مانند سازمان چريکهاي فدايي خلق و گروههاي مترقي روشنفکران و بخش دموکراتيک سرمايهداري ملي بر پايه يک برنامه مترقي و خلقي زبان مشترک پيدا کند و جبهه متحدي به وجود آورد و اين جبهه را به صورت سدي در برابر تلاشهاي سازشکارانه جناح سرمايهداري ليبرال ايران قرار دهد.» (پيشين:241) کيانوري نيز در پاسخ پرسش مجله نيوزويک که «آيتالله خميني و حزب توده تا کجا ميتوانند مسير مشترکي داشته باشند؟» پاسخ ميگويد: «مدت بسيار طولاني، من فکر نميکنم هيچگونه تفاوت فوقالعادهيي بين سوسياليسم علمي و محتواي اجتماعي اسلام از سوي ديگر وجود داشته باشد. برعکس جهات مشترک فراواني هم دارند.» (روزنامه اطلاعات 16 بهمن 1357) ايرج اسکندري در مصاحبه با تهران مصور شماره 21، 25 خرداد 1358، در پاسخ پرسشي که چرا حزب توده در برابر اقدامات ضد دموکراتيک نيروهاي انحصارطلب هيچگونه موضع انتقادي ندارد، مثلا" در مورد تحريم مطبوعات يا حمله و تهاجم به آزاديهاي سياسي و اجتماعي. در برابر اين اقدامات ضد دموکراتيک سکوت کرده است، ميگويد: «امام بارها گفته است «همه با هم» و اين به معني اتحاد کليهي نيروهاي مترقي و مردمي صرفنظر از اعتقادات مسلکي و عقيدتي آنها است. ... در ايران يک جريان انقلابي وجود دارد. مرحله اول آن يعني از بين بردن ديکتاتوري شاه و سرنگوني سلطنت به پيروزي رسيده است. انقلاب به تمام مردم تعلق دارد و امام در موضع ضدامپرياليستي قرار دارد ما بايد از او پشتيباني کنيم. انقلاب ايران دو محتوا دارد: ضدامپرياليستي_ملي، و ضد ديکتاتوري دموکراتيک اما در هر لحظه بايد ديد که کدام جهت عمده است. ... اما جهت عمده مبارزه، مبارزه ضد امپرياليستي است و بر همين اساس از امام پشتيباني ميکنيم. اين درست است که آنها ما را قبول ندارند اما ما آنها را قبول داريم.» (يادماندهها و يادداشتهاي پراکنده ايرج اسکندري: 90-91) و در پلنوم هفدهم حزب توده در فروردين 1360، تصويب شد که: «رهبري حزب توده با پيروي دقيق و همهجانبه و با ارزيابي علمي از واقعيت انقلاب ايران به اين نتيجه رسيد که از خط امام خميني پشتيباني کند. ما عناصر عمده و تعيينکننده پنجگانه زير را در اين خط تشخيص داديم و زندهگي دو ساله نشان داد که ما در اين تشخيص خود اشتباه نکردهايم.»(خاطرات اسکندري: قسمت چهارم:242) و علي خاوري در مصاحبهيي با «نامه مردم» در سال 1398 گفت که «رفيق کيانوري گفته اگر از روي جسد ما هم رد بشوند ما خط امامي هستيم.» کيانوري گفته است: «بين سوسياليسم و محتواي اجتماعي اسلام تفاوت چشمگيري وجود ندارد» و حتا در مصاحبه با يک روزنامهنگار غربي اعلام کرد که «برنامههاي آيتالله با برنامهي حزب توده ايران مطابقت دارد.» علي خاوري جانشين کيانوري تز «اتحاد يکجانبه» براي حزباش اجرا کرد که مفهوم آن تسليم بدون قيد و شرط به حاکمان جديد جمهوري اسلامي بود. حزب توده در زمستان سال 1358، نوشت: «حزب توده ايران از همهي اعضاء و هواداران خود و مردم ايران دعوت ميکنند که ... هرچه وسيعتر در رفراندوم قانون اساسي شرکت کنند و به اين سند راي مثبت دهند.» واقعيتهاي تاريخي اين حقايق را انکار نميکنند که دو جريان استالينيست ضد هم، يعني تودهييها و مائويستها [رنجبران] که در ريشه، با هم يکي هستند؛ در جريان انقلاب 1357، به عنوان بازوي راست بورژوازي عمل کردند و با طبقهي جديد حاکم بر ايران، هم کاري بيقيد و شرطي را خالصانه آغاز کردند. سران هر دو جريان حتا به اعضاي و هواداران خود دستور دادند که در جنگ ايران و عراق شرکت کنند. با شروع جنگ «هلران يکي از نقاطي بود که ارتش ايران از ما نيروي متخصص ميخواست... در سه راه دهلران پلي وجود داشت که آن سوي پل نيروهاي عراقي متمرکز بودند و از آنجا دهلران را زير آتش ميگرفتند. به همين دليل هم پيشرفت نيروهاي ارتش را فلج کرده و هم در کار جمعآوري محصول دهقانان اختلال ايجاد ميکردند. تنها راه حمله نيروهاي ارتش ايران به نيروهاي عراق، گذشتن از اين پل بود...تنها پل موجود از لحاظ استحکام قدرت آن را نداشت که تانکهاي ارتشي از روي آن عبور کنند... فرماندهان ارتش ايران به اين نتيجه رسيده بودند که به هر قيمت بايستي نيروهاي عراق را از آن منطقه بيرون برانند. بر اين اساس اعلام کردند که به مهندسان راهسازي نياز فوري دارند تا امکاني براي عبور تانکهاي ارتش پيدا کنند...يکي از اعضاي حزب رنجبران به نام ايرج فرهومند را به ارتش ايران معرفي کرديم... فرهومند تحصيلات خود را در رشته راهسازي در آمريکا به پايان رسانده و تخصصاش را در بخش محاسبه پلسازي از دانشگاه برکلي کاليفرنيا گرفته بود. او در ادامه بررسيهاي علمي، در رشته سنجش زلزله و محاسبه خطرات آن براي نيروگاههاي اتمي در فرانسه کار ميکرد. برخي از تحقيقات علمي او در اين زمينه هنوز «سال هفتاد و شش» در دانشگاه برکلي کاليفرنيا تدريس ميشود... ايرج فرهومند موفق شد در ظرف چند روز، با محاسبههاي دقيق براي زدن پايههاي اضافي به زير پل، اين امکان را فراهم آورد که تانکهاي ارتش... از روي پل عبور کنند. نيروهاي ايراني موفق شدند صدمات سنگيني به ارتش عراق وارد سازند... من شنيدم که فرماندهان ارتش و سپاه پاسداران همه شيفته او شده بودند... اما او سرنوشت تلخي داشت... او را به عنوان عضو حزب رنجبران شناسايي و دستگير کردند... آنطور که شنيديم، فرمانده اصلي منطقه دهلران، يک افسر ارتش عضو حزب توده ايران بود. او احتمالا" پس از مدتي با نظرات سياسي ايرج آشنا شده و پي ميبرد که عضو حزب رنجبران است. وي به خاطر جلوگيري از نفوذ حزب رنجبران... ايرج فرهومند را به عنوان عامل نفوذي به کميته انقلاب اسلامي منطقه دهلران معرفي ميکند ...خبر دستگيري او... در منطقه پيچيد... او را اعدام ميکنند. در مورد... فرهومند نکته قابل توجه ديگري نيز وجود دارد. سالها پس از مرگ او ايران با دولت فرانسه تماس گرفت تا يکي از متخصصان خود را براي ارزيابي از موقعيت نيروگاه اتمي بوشهر و سنجش زلزله و خطرات آن براي نيروگاه به ايران اعزام کند. دولت فرانسه در پاسخ به اين درخواست اعلام کرده بود که متخصصان در اين رشته در جهان انگشت شماراند. يکي از آنها يک ايراني به نام ايرج فرهومند است که مدتي در نيروگاههاي اتمي فرانسه به کار اشتغال داشته و تا آنجا که دولت فرانسه اطلاع دارد مدتي است به ايران بازگشته است.»(حميد شوکت: «نگاهي از درون به جنبش چپ، گفت وگوي حميد شوکت با ايرج کشکولي: ص220تا223) نمايندهگي حزب توده در آلمان، در 1360، در مورد مبارزان گفته بود است: «حزب توده ايران اعلام ميدارد به موجب مسئوليتي که در قبال انقلاب و جمهوري اسلامي و مردم انقلابي ايران احساس ميکند هرگونه اطلاعي را که در مورد فعاليت توطئهگرانهي ضدانقلاب به منظور براندازي جمهوري اسلامي ايران «به اعتراف صريح برخي از رهبران اکثريت در کنگرهي اول اين سازمان، دستکم از ماههاي آغازين سال 1360، رئوس کلي سياست اين سازمان توسط هيئت سياسي حزب تودهي ايران تعيين ميشده است. يعني بين دو سازماني که خواهان يکي شدن بودند، يک نوع يگانهگي در تحليل و عمل وجود داشته است. سازمان اکثريت و حزب توده ايران در اسناد رسمي خود به همکاري لازم است اينجا گفته باشيم حزب توده در سال 1360، کتابچهيي با تيراژ بسيار بالا منتشر کرد و در آن مدعي شد که حزب توده «هيجده سال در خط امام» بوده است. يعني از سالهاي 1342 به بعد حزب توده پيرو خط امام بوده است. سران حزب توده در سال 1361، بلافاصله بعد از دستگيري توبه کرده و به ريشهي اصلي خود رجعت فرمودند. آنها در اعترافات تلهويزيوني رذالت را به نمايش گذاشتند. و نيز در يک نمايش به غايت مبتذل، که محمدعلي عمويي آنها را به صف کشيده و به مبصرشان تبديل شده بود، به نوبت جهالتهاي خود را به نمايش ميگذاشتند. از جمله در آنجا رضا شلتوکي اعلام داشت که «در زندان متوجه شده تمام اين سالها کتابهاي اشتباهي ميخوانده است!» و نويسنده قلم به مزد حزب توده (به آذين) در تاريخ 17 بهمن 1361، بازداشت ميشود و در هنگام پر کردن پرسشنامه در بازاداشتگاه مينويسد: «رهرو راه انقلاب بودهام و هستم. و با نظام برخاسته از انقلاب، هرچند که با من سر ناسازگاري داشته باشد، نميخواهم ناسازگار باشم. مينويسم. بيپرده پوشي.» (به آذين: بار ديگر و اين بار:7) «من خود را با اين بازجوي جوان و قدرت انقلابي که او نمايندهي آن بود در يک صف ميدانستم. ... انقلاب را ...اکنون با صورت اسلامي آنکه سرانجام پيروز گشته بود کمترين دشمني يا ستيز نداشتم. انقلاب اسلامي ايران بيشترين بخش آرزوهاي مرا در زمينهي استقلال کشور و آزادي تودهها، آنگونه که من در آخرين مرحلهي تکوين و تدارک انقلاب در «مباني عقيدتي اتحاد دموکراتيک مردم ايران» نوشتم و منتشر ساختم ... در برنامهي عمل آيندهي خود داشت. ... بازجو و من، هر دو، سوداي انقلاب در سر داشتيم، هر دو سرباز انقلاب بوديم.» (به آذين: بار ديگر و اين بار:8) اکنون بقاياي اين حزب با همان سبک کار گذشته خود، انديشهي مخرب و ضد انساني خود را تبليغ و ترويج ميکنند. آنها خوب ميدانند که «شوروي» استالينيست و «اردوگاه سوسياليسم» بورژواييشان براي هميشه به تاريخ پيوست شده است و ديگر تکرار نخواهد شد، مگر به صورت کمدي. اما بقاياي دو جريان ارتجاعي حزب توده و فدايي اکثريت بي اعتبار و رسوا شدهاند، و براي اينکه اداي دَين کرده باشند از پوتين فاشيست حمايت ميکنند، اما تودهييها مانند ويروساند. نميميرند. بازتوليد ميشوند. نقدمان از سران حزب توده را با گفتار احمد شاملو به پايان ميرسانيم؛ احمد شاملو در مصاحبه با مجله تهران مصور در چهار خرداد ۱۳۵۸، ابتدا از تجربه کوتاه مدت خود در پيوستن به حزب توده ميگويد: «بعد از کودتاي بيست و هشت مرداد رسما" به عضويت حزب توده درآمدم اما پس از جمعبندي مجموع کجرويهاي کميتهي مرکزي (اگر نخواهم بگويم خيانت مسلم) از قبيل مبارزهي جاهلانه با حکومت مصدق و تاييد منافع نفتي انگليس در ايران در بحبوحهي مبارزات همهگاني در جهت مليکردن صنايع نفت، و ساکت نشستن در برابر کودتاي شاه، علارغم سازمان نظامي گستردهيي که داشت، و لو دادن اين سازمان که منجر به اعدام شريفترين مردان اين مملکت شد (چنان که من هنوز نتوانستهام پس از ۲۵ سال غم شهادت مرتضا کيوان را کهنه کنم) و خطاهاي متعدد ديگري که بيشتر عمدي مينمايد تا سهوي، از اين حزب کنار گرفتم، و امروز [1358] معتقدم که اين حزب يکي از دهها لطمهيي است که روسها از ۱۹۲۱ تاکنون به ما زدهاند و شايد يکي از بزرگترين اين لطمات است. راهي که کميتهي مرکزي ميرود، پنداري به عمد در مسير بياعتبار کردن سوسياليسم است. آخرين شاهکارشان شکستن تحريم رفراندوم[جمهوري اسلامي آري يا نه] بود. آقايان که پس از شهريور بيست با چپروي بيمارگونهيي با شعار بيجان «دين ترياک تودههاست» به ميدان آمدند و سبب شدند جواناني که براي کار دهقاني به روستاها ميرفتند با بادمجان و کدو مورد تجاوز قرار گيرند. حالا کاسهي گدايي به دست گرفتهاند و به دريوزهگي کفي نان، مسلمان شدهاند.» سپس او ادامه ميدهد: «به شما گفتم که، من شخصا" عضو هيچ يک از احزاب نيستم. اما به فرض که بودم، چهگونه توقع داشتيد اتحاد حزب توده را مثلا" ـ در هر مقولهيي که باشد ـ با حزب خود بپذيرم؟ من معتقدم، و براي اعتقاد خود دلايل متعدد دارم، که پذيرفتن حزب توده در هر اتحاديهيي نقض غرض است و براي اينکه همه چيز را گفته باشم اين را هم بگويم که در قضيهي رفراندوم، از اينکه حزب توده آن را تحريم کند بيشتر دلهره داشتم تا تاييدش؛ که خوشبختانه دلهرهي من بيجا بود و «رفقا» ثابت کردند هميشه همان خروس بيمحلاند که بودهاند.» شاملو در همين مجله در ارتباط با دفاع حزب توده از قانون مطبوعات که حاکمان جديد به تصويب رسانده بودند تا از مطبوعات آزاد خبري نباشد، ميگويد: «حزب توده هم که اين اواخر آب توبه به سر ريخته و ختنه را براي اعضاي خود اجباري کرده، دنبال فرمايشات «آقا اسلام» زبان گرفته بود که آره بابا، نغوذبالله مگر «مطبوعات بيضابطه» هم ميشود؟» (احمد شاملو:هفته نامه تهران مصور شماره ۳۲ يکم تير ۱۳۵۸)و به دنبال آن نتيجهگيري ميکند که «برنامه طلوع خورشيد، به کلّي، لغو شده است. کلاغهاي سياهي در راهاند تا سراسر اين قلمرو را اشغال کنند. خبرهاي بدي در راه است امّا کلاغها براي شما نيز حامل خبر خوشي نخواهند بود.»(پيشين) سهراب.ن 30/07/1399
پايان منابع مورد استفاده:
محمود طوقي:تاريخ مختصر حزب توده ايران 1320-1358
خسرو شاکري: ميلاد زخم
102: آوازخوان رقص بردهگان: گزيده سخنراني و مقالات پيشهوري: ترجمه الناز انصاري و هژير پلاسچي
توضيحات: (1): به قول کتابچه حقيقت 1377، «درسال 1358، سعيدآذرنگ [مامور حزب توده] در رهبري سازمان چريکهاي فدايي خلق قبل از انشعاب نفوذ کرد، در بهمن1358، ســـــــازمان چريکها پلنوم مخفي برگزار کردند. سعيد آذرنگ موفق شد که کليه اسناد پلنوم وگفتوگوها را به کيانوري تحويل دهد. کيانوري نيز سازمان مخفي را مسئول چاپ و انتشار آن نمود.»
|
||
مطالب مرتبط |
||
|
||
Copyright © 2006 azadi-b.com |