|
||
تودهييها مانند ويروساند. نميميرند. بازتوليد ميشوند.(٢٠)سهراب.نOctober 01, 2020 تودهييها مانند ويروساند. نميميرند. بازتوليد ميشوند.(٢٠)
کودتاي 28 مرداد 1332 حجم عظيمي از مکتوبات در مورد کودتاي 28 مرداد 1332، انتشار يافته است. نويسندهگان آنها هريک به فراخور نوع نگاه خود به آن پرداختهاند. ما هم جمعبندي و دريافت خود از آنها را، در اين رابطه، بيان ميداريم. همانطور که قبلا" نوشتيم، سران حزب توده، بخصوص اعضاي کميتهي مرکزي، هيچگاه استقلال فکر و انديشه و عمل از خود نداشتهاند؛ کليهي فرمانهايي که جهت اجرا به سران حزب توده، صادر ميشده است، نه در ارگانهاي رهبري حزب توده در ايران، بلکه در کاخ کرملين و يا سفارتخانههاي روسيه صادر ميشده است. تمام رفتارهاي سرگيجهآور سران حزب توده در سال 1332، ناشي از پنهانکاري و عدم افشاي، وابستهگي تمام و کمال سران اين حزب به مسکو بوده است. آنها با اين رفتارها، در صدد شيره ماليدن بر سر، اعضاء و هواداران صديق رده پايين حزب خود بودهاند. در حقيقت هدف مسکو از راهاندازي حزب توده در ايران اين نبوده است که اين حزب، روزي براي گرفتن قدرت سياسي، خيز بر دارد. او چماقي بوده است، که بايد بر سر هرکسي که با اميال مسکو مخالفت ميکرده، وارد ميآمده است. فقط همين. کودتاي 28 مرداد بايد در اين چارچوب مورد ارزيابي قرار گيرد، نه اينکه در فلان روز و فلان ساعت، کي چه کرد؟ و کي تلفن کرد؟ و کي چه گفت؟ ارزش تاريخي ندارد. در سال 1332، حزب توده با سازمان وسيع و منظم و منسجم خود، و سازمان مخفي افسران نظامي که نزديک به 600 ، تن افسر در آن عضو بودند و نيز يک انبار مخفي اسلحه، کوچکترين اقدامي در برابر کودتاچيان نکرد. از اينها مهمتر در ماههاي پس از کودتا که رژيم جديد هنوز ضعيف و متزلزل بود و در عين حال تشکيلات مدني و نظامي حزب توده کاملا" بر قرار سابق بودند، بازهم هيچ اقدامي نکرد. برخلاف نظر برخي که اختلافات دروني حزب توده را عامل عدم مداخله در جريان کودتا 28 مرداد 32، ميدانند، علت اصلي عدم مداخله همانطور که گفتيم، اين بود که رهبران حزب توده هرگونه رفتار و تغيير رفتار حزب خود را در اين رابطه به دستور «رفقا» در مسکو تنظيم کرده بودند، البته نه به ميل و رضاي خود، بلکه به ميل و رضاي مسکو. حزب توده نظارهگر اين شد که بسياري از اعضاي نظامي و غيرنظامي آن به زندان افتادند و بر ضد حزب توده «تنفرنامه» نوشتند و عدهي بسياري از اعضاي صادق و وفادار و رزمندهي آنها مانند «وارتان سالاخانيان» که خبر از نوکر صفتي رهبران حزب توده نداشتند، اعدام شدند. و نيز انبار اسلحه و چاپخانه هم لو رفتند و اعضاي کميتهي مرکزي هم به دستور «رفقا»، به کرملين فرار کردند. بنابراين حزب توده حزبي نبود که روي پاي خود ايستاده باشد. حزبي نبود که افکار و انديشهي مستقلي داشته باشد. حزبي نبود که تبيين اجتماعي، اقتصادي و سياسي مستقلي از خودش داشته باشد. حزبي نبود که مستقلا" براي گرفتن قدرت سياسي خيز بردارد. اين حزب چون در ماجراي کودتاي 28 مرداد 1332، ابزاري بيش نبود، به آنها دستور داده شده بود که نظارهگر اوضاع باشند، فعلا". اما اگر اين حزب مستقل بود و مغزش هم مغز خودش ميبود ميتوانست به راحتي يک ليوان آب خوردن، مانع از پيروزي کودتا شود. حزب اجازهي هيچ حرکتي نداشت، اما اگر اجازه ميداشت: «1. با وجود کادرهاي آماده، 2. با مقدار مهماتي که در انبارهاي وسيع و به مقدار لازم ذخيره شده بود، 3. نيروي ضربتي سازمان افسران که بسياري از کادرها را زير تعليمات نظامي چريکي خود قرار داده بود، 4. با تجهيز کارگران تهران، قطعا" ميتوانست به راحتي کودتاي ضعيف و سردرگم 28 مرداد را بياثر و متلاشي سازد.» (عبدالله برهان: بيراهه:127) خسرو شاکري تحقيقات مبسوط و مستندي در مورد حزب توده و کودتاي 28 مرداد 1332، که براساس اسناد و مدارک متقن، انجام داده است. او مينويسد که «با تکيه به اسناد بريتانيا، آمريکا و فرانسه نشان دادم که علت اساسي کودتا همان منافع اقتصادي غرب از نفت ايران و همچنين اين بود که دول بزرگ غربي ميهراسيدند _ و در گزارشهاي محرمانه به آن معترف بودند _ که امر ملي کردن نفت ايران سرمشقي براي ساير ملل در قارههاي آسيا، آفريقا و آمريکاي لاتين خواهد شد و البته، بهرغم کودتا، چنين هم شد.» «برپايه اسناد محرمانه آن دو دولت[انگليس و آمريکا] و همچنين پژوهشهاي دانشگاهي ثابت ميشود که آن دو دولت، از همان روزهاي نخستوزيري مصدق خواهان براندازي آن بودند و در درجه نخست از طريق فشارهاي مالي و اقتصادي؛ اما بهتدريج چون دريافتند که مصدق توانست با موازنه ارزي و موازنه بودجه کشور وضعيت اقتصادي را روز به روز بهتر کند و لذا، سقوط او از طريق انهدام اقتصادي کشور ميسر نبود، برنامه کودتا را ريختند. بنابراين تصميم به امر کودتا بر دو اساس بود: نخست منافع غرب در منابع زيرزميني ايران و سرزمينهاي مشابه و ناتواني فشارهاي اقتصادي که مصدق موفق شد ترميم کند.»(گفتوگوي فريد مرجايي، روزنامه «بهار» با زنده ياد خسرو شاکري زند) «در يک کلام، آمريکا و بريتانيا ميگفتند: يا مصدق شرايط ما را بپذيرد، يعني مليکردن نفت را بياعتبار سازد، يا ما او را ساقط خواهيم کرد.» (خسرو شاكري زند: نقدي بر پارهيي از نظرات پيرامون نقش حزب توده در روزهاي ۲۵ تا ۲۸ مرداد 1332) مطالعهي آرشيو آمريكا مربوط به ايران نشان ميدهد كه هراس آمريكا درست از اين بود كه ديگر كشورها در مليكردن منابع طبيعي خود به ايران تأسي جويند. مصدق خود گفته است که: «از آنچه گذشت خوب معلوم شد که عزل من براي ترس از کمونيسم نبود، و ترس از کمونيسم بهانهيي براي عزل من و چپاول مال ملت بوده است، که چنين قراردادي [اميني-پِيج، 1954] تصويب شود و معادن نفت کماکان در يد شرکتهاي خارجي در آيد تا هرچه ميخواهند ببرند و هر حسابي ميخواهند درست کنند ... »( محمد مصدق، خاطرات و تألمات، تهران، 1358، ص 205.) اين در حالي است که سران بيشرم حزب توده در جديدترين کنگرهشان بدون اينکه وارد مبحث کودتاي 28 مرداد 1332 شوند، ميگويند: «امروز [1391] پس از گذشت نزديک به شش دهه و در پي گشوده شدن و انتشار سندهاي محرمانه سازماندهندهگان اين کودتا، روشن شده است که يکي از هدفهاي عمده کودتاي 28 مرداد، سرکوب خونين حزب توده ايران بود.» (ششمين کنگره حزب توده ايران:بهمن1391:ص20) شاکري ميافزايد که جاسوسان و سفارت آمريکا با جعل خبر مبني بر همکاري حزب توده با مصدق و سر دادن شعارهاي تودهييها در 30 تير 1331، به منظور جا انداختن اقدام کودتايي خود در پيش رئيس جمهور وقت آمريکا، نشر ميدادند در حالي که «گفتني است كه حتا پس از سيام تير 1331، حزب توده در روزنامههاي علنياش چون «بسوي آينده» و «نويد آينده» همچنان به مصدق ميتاخت: «مصدق بيش از پيش در ورطهي دشمني با مردم ايران غرق ميشود. مردم ضد استعمار [ايران] طومار قوانين ارتجاعي مصدق را در هم خواهند پيچيد و مزدوران امپرياليسم را كه به دستور او بر منصب قدرت نشستهاند به زير خواهد كشيد.»(خسرو شاکـري زند:پشتپردههاي سيام تير: شرق، 31 تير 1386) زيرا که نگاهي به مطبوعات شوروي در زمان ملي شدن صنعت نفت (1) ايران توسط مصدق، نشان ميدهد که رهبران آن کشور مصدق را نماينده فئودالها و سرمايهداران به شمار ميآوردند و او را سازشکار ميدانستند. که حزب توده هم دقيقا" به پيروي از مسکو همين خط را دنبال ميکرد. به گفتهي شاکري تنها در ماههاي آخر او بود که سياست شوروي در جهت مثبت حرکت آغازيد. (خسرو شاکري:کارنامهي مصدق و حزب توده 1: ص407) نشريه چلنگر وابسته به حزب توده در 29 ارديبهشت 1331، شعري از محمدعلي افراشته شاعر تودهيي انتشار داد که در اين اشعار طنزآلود و توهينآميزي، در مورد فروش اوراق قرضهيي [دويست ميليون تومان] که مصدق از مردم خواسته بود که به کمک دولت منتخب خود بيايند، حزب توده اينگونه واکنش نشان داد: پيشوا چشم عقل را واکن مملکت را کمي تماشا کن قرضه از بهر ملت آوردي راستي هم چه معجزي کردي بيش از اين خلق را به حيله مدوش پيت بردار و نفت را بفروش و آنکه دارد نميدهد آسان چون به دولت ندارد اطمينان ... بندهي خاصِ ينگه دنيايي خصم سرسخت ملت مايي چرا هرجا که يک جاسوس باشد به خان پيشوا مانوس باشد رئيسِ دولت اين کشور ماست و يا، آفتابهدار ينگه دنياست برو اي پيشوا اطوار کم کن بساط خود را در آمريکا علم کن تو پيشوا نيستي جانم، بلايي تو ميکروب سلي، مالاريايي تو ميخواهي دو دستي نفت ما را به آمريکا دهي، اي بيبخارا؟ بنابراين يک بار ديگر مسلم شد که اين اقتصاد است که راهنماي سياست است و نه بر عکس. آيا سران حزب توده سياست خود را در مخالفت با مصدق مستقلا" اتخاذ كردند يا اينكه مسکو آنها را سياست ميكرد؟ كمتر كسى است كه در بارهي شق دوم ترديد نمايد. پرسش ديگر اين است که چرا مسکو تا ماه ژوئن 1953 سياست خصمانه خود را نسبت به جنبش «ملى» ايران دنبال كرد و حزب توده را به كارشكنى بر ضد آن وا ميداشت؟ (2) پاسخ اين است که استالين، چند ماه پيش از مرگاش در 5 مارس 1953، توسط خود وى در كنگرهي نوزدهم حزب كمونيست شوروى اعلام شد: بنابر گفتهي يك عضو كميتهي مركزى حزب توده كه در آن كنگره شركت داشت، نطق استالين در آن گردهمايى، كه طى آن وى «بورژوازى ملى» را به دور افكندن «پرچم استقلال و دمكراسى» متهم ساخت، «باز بهانهاى به دست برخى از اعضاى رهبرى حزب توده داد تا سياست غلط خود را در قبال مسئلهي نفت و بخصوص دولت مصدق، توجيه كنند، كه تلاش[ى] بىحاصل بود.» (فروتن: خاطرات، مجلد يكم:220) اين چنين است كه حزب توده از سال 1322 به بعد تحت كنترل عملى عبدالصمد كامبخش به گفتهي خسرو شاکري، مهرهي اصلي شورويها در حزب توده، يكى از همكاران دستگاه اطلاعاتى شوروى، و پس از او نورالدين كيانورى، برادرزن وي، قرار داشت. بدينسان، كمتر ترديدى مىتواند وجود داشته باشد كه، در حالىكه مخالفت حزب توده با مصدق اصولا" از جانب دستهي قفقازىِ گِردِ استالين تعيين مىشد، تغيير در سياست آن كشور در اواخر ماه ژوئن 1953 نتيجهي بركنارى آنان توسط خروشچف بود. خسرو شاکري مينويسد، آيا اكنون مىتوان براى اين ادعاى آبراهاميان داير بر اينكه «رهبران حزب توده به مصدق پيشنهاد كمك كردند و او رد كرد» كوچكترين اعتبارى قائل شد؟ هيچيك از ادعاهاى آبراهاميان در اين زمينه شايسته يك مورخ نيست. اگر او در سال 1980 از اين اسناد خبرى نداشت، بعد از 1993 مىتوانست و بايد هم، به اسناد آذرنور دربارهي مواضع و كاهلى حزب توده در 28 مرداد، كه به راحتى در دسترس هستند، رجوع مىكرد. عدم علاقه به گفتن واقعيتها دربارهي حزب توده و بد نام كردن مصدق، همچون در گذشته، آشكار است. او به روشنى خود را در همان موضع مورخان شوروى قرار مىدهد.(3) به قول خسرو شاکري تنها کمک حزب توده به مصدق، آن هم بعد از کودتا، اين بوده است که به مصدق پيام داده ميشود که آيا مايليد شما را فراري بدهيم؟ مصدق پاسخ ميدهد: من با فرار به سه دليل عمده موافقت ندارم.» او سپس سه دليل برمىشمرد:
بايد تأكيد ورزيد كه ادعاهاى كيانورى و كسانى (چون جوانشير) كه از خط او پيروى كردهاند، داير بر اينكه سازمان نظامى حزب توده به راستى نيرومند نبود، از بن نادرستاند. آذرنور اظهار مىدارد كه سروان علىاشرف شجاعيان،( محكوم به حبس ابد با كار) يكى از افسرانى كه از خانهي مصدق دفاع كرد، تنها يكى از 70 درصد فرماندهان تانكهاى شرمن در تهران بود كه عضو سازمان افسرى حزب توده بودند. او، علارغم جراحتهايى كه برداشته بود، با سلطنتطلبان جنگيد. او بدون فرمانى از سوى حزب در اين نبرد ايستادهگى كرد. يك عضو ديگر سازمان افسرى كه در مقام فرمانده تانك به عنوان عضو نيروهاى سلطنتطلب به خانهي مصدق حمله كرد ستوان مرتضى ايروانى بود. آذرنور مطمئن است كه اگر به او دستور داده بودند، او سلطنتطلبان را نشانه مىگرفت. آذرنور با اطمينان اظهار مىدارد كه همهي افسران حزب توده در انتظار دستور از بالا بودند ــ دستورى كه هرگز نرسيد. 29 تن از اين افسران در نيروى هوايى بودند، 7 تن فرمانده توپخانه، 17 تن افسر پياده، 25 تن مهندس ارتش و 23 تن افسر ژاندارمرى. افزون بر اينها، از 47 تن افسر حزب توده در شهربانى 24 تن در پستهاى كلانترىهاى تهران بودند. اينها نيروهاى قابل اغماضى نبودند و اقدام آنان مىتوانست از كودتاى دوم پيشگيرى كند. بدينسان، آذرنور ادعاى كيانورى را رد مىكند كه قدرت سازمان نظامى حزب توده افسانهيى بيش نبود. (آذرنور:مصاحبهي اختصاصى:44) وى مىافزايد كه تعداد افسران تودهيى از پنج افسر عراقى، 12 افسر مصرى، و 22 افسر ليبيايى كه آن سه سلسلهي سلطنتى را برانداختند، بهمراتب بيشتر بود. بايستى افزود كه جنبش ضدامپرياليستى ايران از توشهي چند سال مبارزاتى نيز برخوردار بود كه اعراب فاقد آن بودند. حزب توده افسرانى داشت كه در پستهاى مهمى قرار داشتند و مىتوانستند مانع از كودتا شوند. سه افسر تودهيى ــ ستوان ژاندارمرى عبدالله مهاجرانى، (محكوم به پانزده سال حبس) ستوان صادق قائممقامى، (محكوم به پانزده سال حبس)و سروان حسين كلالى (4)ــ محافظان سرتيپ زاهدى، رهبر عمليات كودتا بودند. سرهنگ كاظم جاويد (5) عضو سازمان افسرى، آژودان شخصى شاه بود. او نيز مىتوانست شاه را پيش يا پس از سفر 25 مرداداش به قتل برساند. اين افسران مىتوانستند در يكى از مراحل، دستكم، در صفوف كودتاچيان اغتشاشى جدى ايجاد كنند. علاوه بر اين، معاون سرهنگ بختيار، رئيس بعدى ساواك كه در آن زمان فرمانده هنگ كرمانشاه بود و گفته مىشد كه به سوى تهران حركت كرده بود كه، در صورت مقاومت با کودتا، از كودتاچيان حمايت كند، سرگرد عبدالعزيز رستمى گوران بود. (محكوم به حبس ابد با كار.) او نيز مىتوانست با دستور از طرف حزب، بختيار را در راه عزيمت به سوى تهران از ميان بردارد. بايد افزود كه، بنابر متنى كه سرگرد امير شفابخش از سازمان افسرى در اختيار اميرخسروى گذاشت، در شب كودتا سرهنگ مبشّرى گفته بود كه از چند ماه پيش از اين، هيأت اجرائيهي كميتهي مركزى حزب از برنامه رويارويى چشم پوشيده است.» بنابر دادههاي بالا، سازمان افسري با داشتن چندين افسر در کنار شاه و زاهدي و ديگر کودتاچيان ميتوانست با دستگيري يا حتا ترور آنان ورق را برگرداند و مانع از پيشرفت کودتا شود. البته، به نظر اين نويسنده، با توجه با وضعي که بر ک.م. حزب کمونيست شوروي پس از کودتاي خروشچف عليه برييا (Beriya) حاکم بود، سران جديد شوروي نه هنوز سياست روشني در مقابله با آمريکا داشتند و نه وسايل تشکيلاتي لازم را، که هنوز در دست عمال برييا بود در اختيار داشتند که به رهبران حزب توده خط مشي لازم را براي اقدام عليه کودتا را بدهند. خسرو شاکري بيان ميدارد که بسيار پرسيدهاند که چرا دکتر مصدق خود مردم را همانند سيام تير به ميدان مبارزه براي مقابله با کودتا فرا نخواند؟ قيام سي تير 1331، که در حمايت از مصدق، و به دعوت تشکيلاتهاي سياسي مدافع محمدمصدق مانند جبهه ملي شکل گرفت. زيرا در 25 تير 1331، مصدق از سمت نخستوزيري به خاطر اختلافنظر با شاه بر سر تعيين پست وزارت جنگ، استعفا داد، صورت گرفت. شاه ميخواست پست وزارت جنگ منتخب خودش باشد. مصدق پس از استعفا شخصا" مردم را به تظاهرات فرا نخواند، بلکه اين خود مردم بودند که در تهران و شهرستانها با پخش خبر استعفاي او دست به تظاهرات زدند و سپس نمايندهگان جبههي ملي در مجلس طي اعلاميهيي روز سيام تير را روز اعتصاب عمومي اعلام کردند و سپس ملا کاشاني نيز اين دعوت را تأييد کرد. مصدق چون مردي لگاليست (قانونگرا) و پاسيفيست و هوادار مبارزهي مسالمتجويانه با هرگونه اقدامي که موجب قتل مردم به دست ارتجاع ميشد مخالف بود. از همين رو نيز، در خاطرات و تألماتاش متذکر ميشود که استعفاي او، که به کشتن چند صد نفر از مردم در سيام تير منجر شد، اشتباه بود. بنابراين، تفکر و منش سياسي مصدق، نميتوانست تن به اقدامي دهد که، با توجه به خطر پياده کردن نيروي نظامي توسط بريتانيا در خوزستان و حمايت از «نخست وزير قانوني» شاه سرلشکر زاهدي (که مطابق خبر ارگان مخفي حزب توده، تحت نظر کيانوري، به خوزستان رفته بود)، (کيانوري، خاطرات، ص 294.) از يک سو، و ورود نيروهاي شوروي به ايران به بهانهي قرارداد 1921 ايران و شوروي، از ديگر سوي، موجب جنگ داخلي شود که ميتوانست به تجزيهي ايران بيانجامد.» به گفته شاکري «مصدق شخصا" اهل ايجاد حزب و تشکل مردم نبود. او عقيده داشت که اين کار احزاب سياسي بود که ميبايستي در يک جبههي ملي گرد ميآمدند. مصدق اين نظر را حتا پس از 28 مرداد نيز به کنگرهي جبههي ملي ايران و به سازمانهاي جبههي ملي ايران در اروپا نيز نوشت. اما احزاب متشکل در جبههي ملي تشکيلات محدودي داشتند. حتا حزب توده در دو دورهي حساس، سيام تير و 28 مرداد نشان داد که توانايي بهرهبرداري از نيروي صوري خود را نداشت. نيروهاي مدافع منافع ايران ميبايستي تشکيلاتي وسيع پديد ميآوردند و بدان وسيله در برابر خطر کودتا ميايستادند. اين اشکال اساسي مصدق در مبارزهي سياسي بود.» حزب توده که از 25 تا 27 مرداد طي تظاهرات خود با دروغ و رياکاري ذاتياش شعار «جمهوري دموکراتيک» را ميداد که تحريک کنندهي ارتشيان شاهپرست بود، در بزنگاه دست روي دست گذاشت. پرويز بابايي از قول يکي از هم حزبيهاي خود به نام لولاچي، که به هنگام تظاهرات تحريکآميز حزب توده در 27 مرداد 1332، دستگير شده بود، ميگويد: «ما را در عصر 27 مرداد دستگير کردند (دستور داده بودند که تمام تودهييها را که تظاهر ميکردند بگيرند). مصدق هم دستور داده بود که روز چهارشنبه کسي از طرفداران من در خيابانها نباشد. حزب [توده] هم دستور داده بود که کسي از اعضاي حزب توده به خيابانها نيايد. اين حرفها مسلم است.» بابايي ميافزايد: «عصر 27 مرداد حدود 600 الي 700 [تن] از تودهييها را، که تظاهرات ميکردند، ... [گرفتند.] اين رفيق ما تعريف ميکرد: «در راه آهن ما را دستگير کردند، و در اتاقي زنداني بوديم. رئيس کلانتري سروان دُرمشيان آمد.» سروان درميشيان پرسيد آيا در ميان دستگيرشدهگان کسي عضو حزب توده بود؟ وي سپس گفت: «من يک پيغام دارم براي حزب توده. دوست من بلند ميشود و ميگويد: «من تودهيي هستم.» سروان دُرمشيان ميگويد: «برو به اين رهبران فلان فلان شدهي حزب توده بگو دارند تدارک ميچينند. تمام چاقوکشها را تجهيز کردهاند برويد اطلاع بدهيد.» بعدا" معلوم شد که [دُرمشيان] عضو سازمان افسري بوده، ولي ارتباطاش قطع شده بود. ... »(6) بنابراين به قول خسرو شاکري حزب توده، دستور در هر امري، از جمله در قضيهي آذربايجان _ به رغم مخالفت اوليهاش _ مطيع دستور رفقاي شوروي بود، نميتوانست، هنگامي که رهبري کرملين در سردرگمي سياست خارجي قرار داشت، در مقابله با کودتا بدون توافق شوروي اقدامي کند. دست آخر، نميتوان از نقش عمال سيا ويا اينتليجنس سرويس در ردههاي بالاي حزب توده غافل ماند، اما تعيين هويت چنين عناصري و خرابکاري آنان به ويژه طي آن دو سال و اندي کاري است که پژوهش بيشتري ميطلبد.(خسرو شاکري(زند):29 مرداد 1392:پژواک ايران)
ادامه دارد سهراب.ن 10/07/1399
توضيحات: (1): -«اينک به پرسيم آيا سياست موازنهي مثبت حزب توده به سود امپرياليسم بود يا سياست موازنهي منفي مصدق؟ آشکار است، سياست موازنهي مثبت در پايان به اين نتيجه رسيد که نفت جنوب از آن انگليسيها باشد و امتيازهاي تازهيي هم به انگليس و آمريکا داده شود، يعني زنجير نيرومندتر شود. اما دربارهي دادن امتياز به شوروي حزب توده ميپنداشت که چون دولت شوروي ضد استعماري است، امتياز دادن به آن هم ضداستعماري خواهد بود. اما خطا در همينجا است. زيرا با امتياز دادن به يک دولت ضد استعمار، امتياز ضد استعماري نميشود؛ بلکه دولت ضد استعمار به سبب گرفتن امتياز، سرشت ضد استعماري خود را از دست ميدهد. سياست موازنهي منفي مصدق چون مخالف دادن امتياز نفت به نيروهاي خارجي بود، سياستي ضدامپرياليستي محسوب ميشد.» (خسرو شاکري:کارنامهي مصدق و حزب توده 1: ص54)
(2): گفتني است که مورخان شوروي (چون ايوانف، صالح علياف، آگايف، و ...) پس از برکناري خروشچف همواره همان مواضعي را راجع به مصدق اختيار کردند که دولت شوروي در زمان استالين دنبال ميکرد. دراين باره بنگريد به: دفتر ششم کارنامهي مصدق ...، در دست انتشار.
(3): خسرو شاکري:يك تحريف بزرگ غيراخلاقي آبراهاميان در مقاله اخيراش تكرار گفتهي غيراخلاقى مازيار بهروز است كه به حسام لنكرانى (يكى از چهار تن از اعضاى حزب توده كه توسط رهبر نظامى آن حزب به قتل رسيدند) در کنار سرهنگ فرزانگان و برادران بوُسكوُ، به حسام لنکراني برچسب «عامل محلى» سيا در كودتاي 28 مرداد مىزند (آبراهاميان آنقدر «مطلع» است كه از حسام لنکراني به نام «احسام» (Ehsam) لنکراني ياد مىكند، حتا در کتاب اخيراش!). چنانكه پيش از اين هم نشان دادهام، اين اتهام مُهملى است كه از جانب رئيس محلى بخش سيا به نام اُونى به يك كادر بالاى حزب توده وارد شد، كه بنابر دستور اعضاى كميتهي مركزى در تهران يك سال پيش از كودتا توسط خسرو روزبه به قتل رسيده بود. آبراهاميان توجيهات روزبه را پيرامون قتل لنكرانى تكرار مىكند و مىگويد كه او به «مشكل اعتياد» دچار آمده بود. او لنكرانى را يك «آژان پرووكاتور تمامعيار» مىنامد كه به «خانهي يک روحاني سرشناس بمب انداخت و به منازل ديگر [روحانيون] به نام حزب توده اعلاميه مىفرستاد و طى آنها طلوع بامداد قريبالوقوع جمهورى "لاخداى" روشنى را بشارت مىداد.» اين اقدام «برخى، از جمله «رهبران آيندهي جمهورى اسلامى، را به هراس مىانداخت. نکتهي مهم اينجاست که برخلاف اخلاق حرفهيي (deontology) آبراهاميان کسي را که به ناحق يک سال پيش از 28 مرداد به اتفاق آراء اعضاي کميتهي مرکزي تهران به قتل رسيده بود به اين متهم ميکند که در جريان کودتاي 28 مرداد در کنار برادران رشيديان به خدمت به ارتجاع و اينتليجنس سرويس و خيانت به نهضت ملي مشغول بود، و مي افزايد همينکه همکاري وي با اينتليجنس سرويس اشکار شد به قتل رسيد! آبراهاميان اتهام همکاري لنکراني با سيا را در کتاب اخيراش تکرار نميکند. اينکه وي در مقالهي 2001 خود، لنکراني را به «اعتياد» متهم ميکند نشان ميدهد که او با منابع حزب توده آشناست که هيچکدام لنکراني را به جاسوسي متهم نميکنند، آن هم يک سال پس از قتلاش! شگفتانگيز است که يک مورخ دانشگاهي، که حتا نميتواند، ظرف 13 سال، اسم کوچک لنکراني را به درستي بنويسد، بدون ذکر کوچکترين منبعي، چنين اتهام بزرگي را وارد ميآورد _ يک بار چون جاسوس سيا و ديگر بار همچون همکار اينتليجنس سرويس. شگفت انگيزتر اين است که هيچ يک از خوانندهگان حرفهيي مقاله و کتاب آبراهاميان اين تحريف خشن را نه به وي و نه به ناشر وي تذکر ندادهاند. بي قيدي در تاريخ ايران تا چه حد؟
(4): از منصور همامى پاريس و يوسف حمزهلو (استُكهلم)، هردو از اعضاى سازمان افسرى حزب توده كه سالهاى زيادى را در تبعيد اروپاى شرقى گذراندند، از جهت ارائه اين اطلاعات ممنونم. كلالى جزو دستهي نخستين افسرانى بود كه به سال 1333 تيرباران شدند.
(5): محكوم به حبس ابد با كار. يك زندانى سياسى تودهاى كه با برخى از افسران تودهاى همبند بود مىافزايد كه سرگرد صمد خيرخواه محكوم به اعدام و بعد مشمول يك درجه تخفيف آجودان شخصى شاه و در روز كودتا همراه او در رامسر بود و مىتوانست با يك گلوله سربى او را بكشد و نگذارد كه او به خارج بگريزد. ن.ك. به: ا. ا. سرابى، سالهاى پشت سر. از قزلقلعه تا زندان قصر، كلن، 1384، صص 205 ـ 206.
(6): بنگريد به: «مصدق، نفت، کودتا،» مصاحبهي علي رضا ثقفي با پرويز بابايي، نــقـد نــو، بهمن 1384، صص3-22. سروان درمشيان پس از دستگيري به حبس ابد محکوم شد.
|
||
مطالب مرتبط |
||
|
||
Copyright © 2006 azadi-b.com |