تئوری "چراغ زرد" ابراهیم علیزاده و نفی"ایدئولوژی " در برنامه و سیاست حزبش چه هدفی را دنبال میکند
محمد آسنگران
August 29, 2020تئوری "چراغ زرد" ابراهیم علیزاده و نفی"ایدئولوژی " در
برنامه و سیاست حزبش چه هدفی را دنبال میکند.
اخیرا بخشی از اختلافات درونی کومله و حزب کمونیست ایران مباحثی را در رسانه ها و میدیای اجتماعی دامن زده است. من از جزئیات این مباحث و چند و چون آن هنوز بطور دقیق خبر ندارم. اما تا جایی که این مباحث علنی شده اند، از چند زاویه قابل توجه هستند. در میان مجموعه مباحثی که علنی شده اند دو فرمول و دو ترم بکار رفته از جانب ابراهیم علیزاده در مصاحبه با رادیو دیالوگ بیش از بقیه موارد توجه من را بخود جلب کرد.
1/ علیزاده میگوید: ما ایدئولوژی نداریم و تمام برنامه ما یک کلمه از عقیده و ایدئولوژی حرف نمیزند، بلکه از عمل و کاری که باید انجام داد حرف میزند. 2/ باید فکری به حال دوره گذار بکنیم و مثال ضرورت و خاصیت "چراغ زرد" در قوانین رانندگی در میانه چراغ سبز و قرمز را برای توضیح و ضرورت این سیاست به کمک میطلبد.
این دو مورد برخلاف دیگر موارد و نظرات ابراهیم علیزاده تکراری نیستند. باید دید علت کار برد و برجسته کردن آنها در شراط امروز چیست.؟ برجسته کردن این دو ترم فوق در کنار انکار اختلاف نظر و انکار وجود گرایشات مختلف سیاسی در حزب کمونیست و کومله و حتی انکار تاثیرات مارکسیسم انقلابی در سطح سیاسی و تئوریک و در شکل دادن به حزب و برنامه حزب کمونیست ایران و انکار وجود گرایش ناسیونالیستی و سنتهای ناسیونالیستی در کومله و.... که سالها است بخشی از تفکر و سیاست او را تشکیل داده و مرتب تکرار کرده است معنی ویژه ای دارد.
اگر فهم این جمله (ایدئولوژی نداریم و تمام بحث برنامه و حزب ما بر سر پراتیک و عمل است) ظاهرا سر راست و روشن به نظر میرسد و میخواهد خود و جریانش را از "جزمیت" مارکسیسم و ایدئولوژی مارکسیستی رها کند، تئوری "جدید" "دوره گذار" که با مثال"چراغ زرد" در میانه چراغ سبز و قرمز توضیح داده است مسئله محوری تفکر و سیاست او را تشکیل میدهد.
در پرتو دلایل طرح این دو موضوع "ایدئولوژی زدایی و تئوری چراغ زرد" از جانب ابراهیم علیزاده تلاش میکنم در حد وسع خود به پایه ها و بستر عمومی تر و ریشه ای تر این مباحث اخیر دو جناح راست و چپ حزب کمونیست ایران و کومله بپردازم.
مثلا چرا گرایش ناسیونالیستی در کومله دوباره فعالترشده است؟ بستر این مسئله چیست؟ هدف خیز برداشتن این گرایش در شرایط امروز چیست؟ آیا اختلاف سیاسی آنطور که ابراهیم علیزاده قبلا مدعی بود دیروز وجود نداشت و امروز وجود دارد؟ اگر وجود دارد و امروز او مدعی است اختلاف همیشه وجود داشته است و مخالفینش در حد یک آ چهار هم اختلافشان را بیان نکرده اند، پس بحران سیاسی این تشکیلات و دو قطبی شدن آن چه دلایلی دارد؟
و یا اینکه سخنگویان جناح مقابل ابراهیم علیزاده و در راس آنها صلاح مازوجی میگوید دو گرایش چپ و راست ناسیونالیست و کمونیست نیروی محرک این اختلافات هستند تا چه حد واقعی است.؟
اجازه بدهید برای وارد شدن به این بحث از ایدئولوژی زدایی ابراهیم علیزاده شروع کنم. زیرا این ترمی است که در چند سال اخیر در میان بخشی از رهبران و فعالین چپ مدافعینی پیدا کرده است. آنها از شدت "سیاسی" بودن پراتیک بودن و عاقل و واقع بین بودن از نظر خودشان دست به ریشه برده و منکر وجود و نقش ایدئولوژی در سازمان خود هستند.
در آخرین اطلاعیه کمیته مرکزی کومله در مورد این اختلافات هم تاکید کرده است آنها سرنگونی جمهوری اسلامی و شرایط سخت زندگی مردم را در اولویت دارند و این اختلافات حاشیه ای و جدی نیستند و....
این ادعا چقدر واقعی و راست گویانه و صادقانه است؟ آیا کمیته مرکزی کومله بر این عقیده است که جناح چپ منتقد، واقعا زندگی مردم و سرنگونی جمهوری اسلامی برایش مهم نیست و جدال چپ و راست و تقابل سیاست "ناسیونالیستی و کمونیستی" در حزبشان جدالی ایدئولوژیک و غیر سیاسی است؟ یا نه این طرفندی برای متهم کردن و سیاستی ریاکارانه از جانب کمیته مرکزی کومله است که در مقابل منتقدین خط راست قرار میدهند و آنها را به غیر سیاسی بودن و کم اهمیت کردن سرنگونی جمهوری اسلامی متهم میکنند ؟ برای ورود به این مباحث اجازه بدهید ابتدا این کلاف سردرگم ایدئولوژی که حکم پتکی بر سر منتقدین پیدا کرده است را کمی بشکافیم.
ایدئولوژی چیست و هدف از ایدئولوژی زدایی کدام است؟
واژه ایدئولوژی یا مرام و مکتب و نظام فکری(به انگلیسی: Ideology) اولین بار توسط "آنتوان دو تراسی" فیلسوف فرانسوی دوران روشنگری به کار رفته است. در ادامه متفکرین دیگر ایدئولوژی را مجموعهٔ سامانمند از باورها و اندیشههای سیاسی و اجتماعی از جمله سیستمهای فکری، فلسفی فرد، گروه یا جامعه تعریف کرده اند. ایدئولوژی در تعیین خطمشی، عمل یا موضعگیری و سیاست معتقدان به آنها در مسائل سیاسی-اجتماعی نقش قطب نما را بازی میکند.
در این تعریف، ایدئولوژی نظامی از باورها است. بنابر این ایدئولوژی یک نظام و مکتب فکری است. دقیقتر بگویم ایدئولوژی مجموعهای است از ایدهها، نظرات، اعتقادات و نگرشها مانند جهانبینی یک طبقه یا گروه اجتماعی.
تئون وندایک زبانشناس هلندی معتقد است که ایدئولوژی به عنوان نظامی از باورها تعاریف گوناگونی را داشتهاست اما آنچه در تمامی این تعاریف مشترک است این است که ایدئولوژی در حافظهٔ جمعی افراد قرار میگیرد و در نتیجه ایدئولوژی جنبهای شناختی و روانی دارد.
با توجه به موارد فوق میتوان گفت معنی لغوی ایدئولوژی یعنی تئوری و روش و متد شناخت ایده ها. مانند رادیو لوژی، اپیدمی لوژی، تکنولوژی، پسیکولوژی و... کلمه "لوژی" یا شناخت شناسی با پیشوند "ایده" (ایدئولوژی) در طی زمان چنان پیچیده و غامض شده است که هم معنی کامل و جامع، هم معنی کاملا منفی و غیر قابل قبول را به این کلمه منتسب کرده اند. در حالیکه روش ایده شناسی در خود میتواند هم منفی و هم مثبت باشد. بستگی به این دارد از کدام ایده و شناخت کدام ایده حرف میزنید. ایده های طبقات حاکم و مذاهب و خرافات یا شناخت شناسی از ایده های برابری طلبانه و آزادیخواهانه و رهایی بخش. بنابر این اگر مشکلی هست در خود ایده است نه در شناخت شناسی آن و یا درک همه جانبه از ایده مورد نظر.
امروز ایدئولوژی همان بلایی بر سرش آمده است که در دوره انقلاب 57 بر سر کلمه "لیبرال" آمده بود.
در دوره مارکس تمام ایدئولوژیهای تا آن زمان ایدئولوژیهای طبقات حاکم و مکاتب ارتجاعی بودند. به همین دلیل مارکس در مورد ایدئولوژیهای دوران خود میگوید: ایدئولوژی "آگاهی معکوس یا وارونه" است. اما با سامان دهی و تئوریزه شدن ایده رهایی بشر که بخش مهمی از آن بوسیله خود مارکس تئوریزه شده است دیگر نمیتوان گفت ایده های مارکس یا روش شناخت شناسی از ایده های او آگاهی وارونه است.
مفهوم «خنثی» از ایدئولوژی به طور مشخص توسط لنین فرموله شد او ایدئولوژی را همچون یک مفهوم مشخص طبقاتی میفهمید و مطابق همین برداشت مارکسیسم را نیز یک ایدئولوژی رهایی بخش و انقلابی در نظر میگرفت. گرامشی و لویی التوسر، و استوارت هال و... از "پروژه تئوری ایدئولوژی" حرف زده اند.
(Projekt IdeologieTheorie).
آنها ایدئولوژی را به عنوان مجموعهای از دستگاهها و اشکال عملی و روش شناخت از ایده ها در نظر میگیرند که رابطه افراد با خود و جهان را توضیح میدهد.
با این مقدمه اجازه بدهید به دوره معاصر برسیم و ببینیم منصور حکمت مارکسیست برجسته اواخر قرن بیستم که نویسنده اصلی برنامه اولیه حزب کمونیست ایران و نویسنده تمام و کمال برنامه حزب کمونیست کارگری ایران است چه برداشتی از ایدئولوژی دارد.
منصور حکمت یکی از وظایف مهم و پایه ای جنبش طبقه کارگر و کمونیسم کارگری را مبارزه با ایدئولوژی و افکار و اخلاقیات بورژوایی میداند. این مسئله از نظر او آنقدر با اهمیت است که یک بند برنامه یک دنیای بهتر را با تیتر "فرهنگ، ایدئولوژی و اخلاق" را به آن اختصاص داده است. او در اصول سازمانی حزب ماهیت حزب را این چنین بیان میکند: "حزب كمونیست كارگری ایران یك سازمان انقلابی ماركسیستی است كه برای متشكل كردن و هدایت طبقه كارگر برای تحقق انقلاب كمونیستی تشكیل شده است،"
در برنامه حزب کمونیست ایران هم که علیزاده منکر وجود ایدئولوژی در آن است چنین نوشته شده است: "حزب کمونیست ایران، به مثابه حزبی مارکسیستی، برای پایان دادن به حاکمیت سیاسی و اقتصادی طبقۀ سرمایه دار، برقراری حکومت کارگری و ایجاد یک جامعۀ سوسیالیستی مبارزه میکند."
بنابر این روشن است برای بزیر کشیدن سیادت بورژوازی باید دولت بورژوایی را سرنگون و دولت کارگری را بر ویرانه های آن برپا کرد. هم مارکس و انگلس و هم کمونیستهای برجسته ای مانند لنین و در دوره ما منصور حکمت، همگی خلع ید از بورژوازی و سیادت دولت کارگری یا دیکتاتوری پرولتاریا را برای گذر از جامعه بورژوایی به جامعه کمونیستی مورد تاکید قرار ده ادند.
از نظر آنها ایدئولوژی و فرهنگ حاکم بر جامعه افکار و عقاید و ایده های طبقه حاکم است. در مسیر و در پروسه از بین رفتن جامعه طبقاتی، هم طبقه از بین میرود هم دولت زوال پیدا میکند و هم ایدئولوژی بی خاصیت و از بین میرود. اما هیچ کمونیست جدیی ای را نمیتوان یافت که در پروسه گذر از جامعه بورژوایی به جامعه کمونیستی بر اهمیت حکومت کارگری و بر پایی دولت کارگری و اتکا به ایدئولوژی مارکسیستی تاکید نکند.
با این حساب ایدئولوژی نتیجه جامعه طبقاتی است و طول عمرش به همان اندازه است. کسیکه امروز خود و حزبش را مارکسیست بداند و در برنامه و اساسنامه خود را مارکسیست تعریف کرده باشد معلوم نیست چگونه میتواند منکر ایدئولوژی مارکسیستی بشود. به همین سیاق کسیکه ناسیونالیسم و اسلامیسم و لیبرالیسم و... را ایدئولوژی طبقات دیگر میداند، چگونه میتواند مارکسیست باشد و جنبه ایدئولوژی این مکتب فکری و روشهای سیاسی و طبقاتی ایده های مارکس را منکر بشود و تئوری شناخت شناسی ایدها یعنی ایدئولوژی را مضر بداند.
منطقا نمیتوان افکار و اخلاقیات و ایده های طبقات دیگر را ایدئولوژی طبقات حاکم قلمداد کرد اما منکر فرهنگ و اخلاقیات و ایدئولوژی طبقه کارگر بود.
در پاسخ به این مسئله ممکن است گفته شود که منظور علیزاده این است که حزب سیاسی را از فرقه های ایدئولوژیک تفکیک کند. آن وقت معضل پیچیده تر خواهد شد. زیرا فرقه و ایدئولوژی فرقه ای، قبل از اینکه ایدئولوژیک باشند از زاویه منفعت طبقاتی و جنبشی که سیاست و گرایش فرقه ای را نمایندگی میکند باید قابل تشخیص باشند.
شناخت شناسی ایده های فرقه یا ایدئولوژی آنها جدال مکاتب فکری و مکاتب اعتقادی را برجسته میکند. در حالیکه بحث کمونیستها بر سر جدال طبقات و جنبشهای اجتماعی و سیاسی است.
واضح است مشکل این فرمول بندی و انکار ایدئولوژی در برنامه و سیاست نه مرز بندی با فرقه گرایی است و نه دوری از سکتاریسم و نه تبیین درست از یک حزب سیاسی. حقیقت این است که با انکار ایدئولوژی مدافعین آن میخواهند سیاست خاصی را تئوریزه کنند.
از نظر علیزاده در کردستان تنها یک جنبش به اسم "جنبش مردم کردستان" در جریان است و او خود و حزب متبوعش را نماینده لایق و چپ این جنبش میداند. در عین حال میپذیرد که احزاب دیگری هم هستند و در این جنبش شریک و فعال میباشند. او تفاوت احزاب "فعال" در جنبش کردستان را در جناح بندی و نمایندگی چپ و راست این جنبش واحد تبیین میکند. بنابر این از نظر او کومله جناح چپ جنبش کردستان و احزاب ناسیونالیست یا بقول علیزاده "ناسیونال لیبرال" جناح راست آن را نمایندگی میکنند.
با این فرمولبندیها مدافعین تز "ایدئولوژی نداریم، و برنامه ما کلمه ای از عقیده و ایدئولوژی نگفته است و..." دارند تئوری راست روی خودشان و شراکت و اتصال دو جریان چپ و راست کردستان در یک جنبش معین را تبیین و حدادی میکنند.
آنها به ظاهر در نقد فرقه ها حرف میزنند اما در حقیقت آنطور که اطلاعیه ک.م. کومله تاکید کرده است منتقدین خود را فرقه ای و غیر سیاسی معرفی میکنند که سرنگونی جمهوری اسلامی را کم رنگ و شرایط سخت زندگی مردم در اولویتشان نیست!
اما در واقعیت امر با این سیاست که فقط "سرنگونی رژیم جمهوی اسلامی " مهم است و نزدیکی با ناسیونالیستها در خدمت اتحاد و قدرتمند شدن مردم و برای سرنگونی رژیم اهمیت دارد، عملا چراغ راهنمای چپ را روشن میکنند که به سمت راست حرکت کنند.
اما مشکل علیزاده قدیمی است. او هیچ وقت این سیاست را قبول نداشته است که در کردستان دو جنبش طبقاتی (ناسیونالیستی و کمونیستی) در تقابل با هم قرار داشته اند. زیرا او و عبدالله مهتدی و بقیه رهبران سنتی کومله مانند ساعد وطن دوست و شعیب زکریایی و .... همیشه بر این سیاست توافق داشته اند که در کردستان یک جنبش وجود دارد علیه ستم ملی و کومله جناح چپ این جنبش را تشکیل میدهد. اما واقعیت طبقاتی و اجتماعی جامعه کردستان مانند همه جوامع دیگر سرمایه داری نشان میدهد، جنبشهای سیاسی منبعث از طبقات اصلی جامعه هستند.
بنابر این در کردستان دو جنبش و دو طیف از احزاب منبعث از آنها در مقابل نظام سیاسی و اقتصادی حاکم قرار گرفته اند.
تناقض پایه ای و همیشگی رهبری حاکم بر کومله از اینجا ناشی میشود که هیچ وقت نتوانست این مشکل را برای خود حل کند که سیاست و افق کدام جنبش را نمایندگی میکند. جدال امروز کومله از منظر گرایش ناسیونالیستی درون این سازمان قرار است این تناقض را به نفع ناسیونالیسم کرد حل کند.
در چند سال اخیر خیلیها گفته اند و نوشته اند چرا کومله هر از چند سال یک بار جناحی از ناسیونالیسم کرد را تولید و باز تولید میکند و پایانی برای این اتفاقات قابل تصور نیست.
پاسخ از نظر من روشن است. زیرا کومله از روز اول شکل گرفتنش این تناقض را در خود حمل کرده است و با تشکیل حزب کمونیست ایران هم این تناقض حل نشده باقی ماند. آن دوره ناسیونالیسم درون کومله فقط تمکین کرد و ساکت شد.
روزی که در اوایل دهه نود میلادی احساس قدرت کرد، مهتدی قبل از بقیه شاخکهای حسی جنبش اش او را به تحرک واداشت و آن کاری را کرد که همگان دیدند. او از آن روز تا به امروز همچنان دنبال پیدا کردن "دوستان خود" در جنبش ناسیونالیستی کردستان است.
این تناقض از اینجا ناشی میشود که از یک طرف ضرورت وجود و سازمان پیدا کردن جریانی چپ مانند کومله خود حاصل عروج طبقه کارگر در کردستان است، از طرف دیگر و همزمان فعالین و رهبران و متفکرین این سازمان تحت تاثیر جنبش ملی کرد تماما در سنت این جنبش بزرگ شده و تجربه اندوخته اند و دل در گرو افت و خیز این جنبش دارند.
آنها از یک طرف در برنامه خود وظیفه سیاسی حزب و کومله را سوسیالیسم و انقلاب سوسیالیستی و برپایی جامعه ای سوسیالیستی تعریف کرده اند و از طرف دیگر تمام پراتیک و تاکتیک و سیاست روزمره خود را در راستای منافع ملی کرد تحت عنوان مقابله با "ستم ملی و حل مسئله کرد" تعریف کرده اند. بنابر این سوسیالیسم برای آنها همیشه امری دور از دسترس و ثانوی بوده است که مسئله روز نبوده و نیست.
اما از روز اول تا به امروز کمونیسم و حزب کمونیستی را مثبت به حال مردم کرد و در خدمت جنبش کردستان تعریف کرده اند. سخنرانی عبدالله مهتدی بعد از تشکیل حزب کمونیست ایران به وضوح بیان میکند "با تشکیل حزب کومله ایها نباید نگرانی داشته باشند چون کومله سر جای خود است و تشکیل این حزب به نفع کومله و جنبش انقلابی مردم کردستان است." نقل به معنی.
اگر فراخوان امروز ابراهیم علیزاده به طیف کومله را هم دقت کنید همین پیام را دارد تکرار میکند که "وجود حزب کمونیست ایران مانع بازگشت طیف جدا شده به کومه نباید باشد زیرا حزب به نفع مردم کردستان و جنبش کردستان است." روشن است که این تعریف و دفاع از حزب کمونیستی و وظایف مارکسیستی آن نیست.
این دفاع جناح چپ جنبش ملی کردستان است که حزب کمونیست ایران را خدمات دهنده به جنبش ملی کرد تعریف میکند.
رهبران کومله هیچ وقت نتوانستند این تفکیک را بپذیرند که یک سازمان کمونیستی در کردستان یا در بعد سراسری از زاویه منافع طبقه کارگر علیه ستم ملی و برای حل مسئله کرد راه حل خود را دارد و از این زاویه در کردستان علیه ستم ملی فعالیت میکند. آنها همیشه و تا به امروز قائل به وجود دو جنبش ناسیونالیستی و کمونیستی در کردستان نبوده اند. حتی هنگامیکه ناچار و تحت فشار میخواهند از وجود جنبش ناسیونالیستی در کردستان حرف بزنند مانند ابراهیم علیزاده مدعی میشوند که احزاب موجود در کردستان را نمیتوان ناسیونالیستی تعریف کرد بلکه آنها ناسیونال ـ لیبرال هستند.
کلمه لیبرال برای او این خاصیت را دارد و آن کلید واژه ای است که بگوید احزاب بورژوازیی در کردستان اگرچه گرایش ناسیونالیستی دارند، اما لیبرال هستند و بخشی از جنبش کردستان هستند. در رهبری این جنبش با ما شریک هستند. باید در این عرصه هماهنگی و ائتلاف با آنها داشته باشیم و حتی تشکیل حکومت مشترک "دوره گذار" امری ضروری و لازم است.
داستان ضرورت "چراغ زرد" و تز دوره گذار قرار است توجیه کننده این سیاست باشد. با این تعریف و تز، او دارد نظریه و تئوری همیشگی، اما مسکوت مانده خودش را فرموله میکند. او کومله را بخشی از همان جنبش ملی اما جناح چپ آن تعریف میکند. بر این اساس او اتحاد و ائتلاف دو بال چپ و راست این جنبش را به نفع مردم میداند.
تلاش گرایش ناسیونالیستی درون کومله برای اتحاد و ائتلاف با احزاب ناسیونالیستی کردستان با این تئوری و نظریه توجیه میشود که در مقابل جمهوری اسلامی باید با قدرت ظاهر شد. گرایش وحدت طلبی مردم در کردستان را هم شاهد درستی و ضرورت این مدعا میداند.
اگر به موارد قبلی این اتحاد و ائتلافها نگاه کنیم رد پای این نظریه در شرکت و همراهی کومله با جریانات اسلامی و ناسیونالیستی کنگره ملی کرد، تلاش برای شرکت در مرکز همکاری احزاب کردستان و نزدیکی امروز آنها با پژاک و پ.ک.ک و.... تماما با این استدلال و متد توجیه شده اند.
تمام این متد و استدلالها را قبلا از عبدالله مهتدی شنیده و دیده ایم. او در پروسه "عاقل" شدن و "واقع بین" شدن خود به جایی رسید اعلام کند کمونیسم شکست خورده است و دیگر جذابیتی ندارد. باید رهایی ملی کرد محور سیاست اش باشد. از همین منظر او و عمر ایلخانیزاده امروز مدافع سر سخت قاضی محمد و جمهوری خودمختار مهاباد و دست به سینه در مقابل تصویر قاسملو زانو زده اند.
در حقیقت راهی که مهتدی از سال دوهزار میلادی بدون ملاحظه و با پشت کردن به تاریخ خود آغاز کرد و به گذشته خود لعنت فرستاد، ابراهیم علیزاده امروز به دنبال همان راه و همان سیاست روان شده است. در آینده ای نزدیک اگر جناح راست در کومله تسلط خود را اعلام کند شک نداشته باشید همین "صراحت" امروز مهتدی را از زبان علیزاده خواهیم شنید.
فراخوان او به طیف پراکنده کومله را باید از این زاویه مد نظر قرار داد. قبلا مهتدی هم همین فراخوان را برای احیای کومله داد و کسانی هم به او پیوستند. مهتدی و ایلخانیزاده که امروز مجیز گوی قاسملو و قاضی محمد و شرفکندی و تاریخ ناسیونالیسم کرد شده اند و مقام و جایگاه کاک فواد و صدیق کمانگر را تا حد یک ناسیونالیست کرد تنزل داده اند، دیروز همانند امروز علیزاده حرف میزدند.
کافی است به یاد بیاورید که مهتدی با جدایی کمونیسم کارگری برای نشان دادن چهره چپ از خودش نشریه "تئوریک" افق سوسیالیسم" را منتشر میکرد.
با وجود تمام این اتفاقات نظریه و سیاست و نقل مکان گرایش ناسیونالیستی درون کومله از سالن چپها به سالن ناسیونالیستها نمیتواند یک واقعیت اجتماعی و طبقاتی را به عنوان صورت مسئله پاک کند. وجود و عروج گرایشات مختلف چپ و راست در کومله و تنش و بحران در این سازمان بر اساس این بستر عموی و اجتماعی و طبقاتی شکل میگیرند. وجود این جدالهای سیاسی در کومله و دیگر احزاب هم، انعکاسی از جدالی وسیعتر و اجتماعی تر طبقات و جنبشهای سیاسی در جامعه است.
نتیجه ای که از این جدالها و تقابل گرایشات چپ و راست درون کومله حاصل میشود از سه حالت خارج نیست. یا یکی از گرایشات چپ و راست درون کومله و حزب کمونیست ایران تمکین میکند. یا در نتیجه مصلحت اندیشی دو طرف به همزیستی و تعادلی با هم میرسند تا بحران بعدی و یا از هم جدا میشوند. این نتایج هر کدام که حاصل شود، انعکاسی از جدال جنبشهای سیاسی در جامعه و توان فکری گرایشات چپ و راست در این احزاب است.
اما هر کدام از این سه حالت رخ بدهد در نهایت یک واقعیت انکار ناپذیر اجتماعی در جامعه همچنان تاثیراتش و سیاستش را به احزاب دیکته میکند. آن هم وجود جدال دائمی دو جنبش کمونیستی و ناسیونالیستی با دو افق و دو منفعت متضاد سیاسی و طبقاتی است. پاسخ به ضرورتها و نیاز این دو جنبش است که جدال سیاسی احزاب را شکل میدهد.
در کردستان دو جنبش اصلی وجود دارد
بحث شفاف و قطبی، وجود دو جنبش در کردستان و تبیین سیاست این دو جنبش به دوره جنگ حزب دمکرات و کومله برمیگردد. آن دوره عبدالله مهتدی جنگ کومله و دمکرات را جنگی بر سر حاکمیت و هژمونی بر جنبش کردستان تعریف کرد. رهبران حزب دمکرات کردستان هم همین تبیین را داشتند.
تا جائیکه به یاد دارم مهتدی مطلبی در این مورد نوشت و تبیین خود را بر اساس همین تز فوق تئوریزه کرد.
در مقابل این تئوری ناسیونالیستی مهتدی، منصور حکمت ضمن نقد آن نظریه، بطور صریح گفت که در کردستان دو طبقه اجتماعی کارگر و سرمایه دار وجود دارد. در نتیجه جدال این دو طبقه دو جنبش سوسیالیستی و ناسیونالیستی در کردستان شکل گرفته است. جنبش سوسیالیستی از زاویه افق و منفعت جنبش طبقه کارگر کردستان، سیاستی کمونیستی و مارکسی را نمایندگی میکند. از همین زاویه او تاکید کرد که جدال کومله با حزب دمکرات جدال احزاب و نمایندگان سیاسی دو جنبش سوسیالیستی و ناسیونالیستی در کردستان است.
برخلاف تبیین مهتدی آن روز و ابراهیم علیزاده امروز، کمونیستهای کردستان و حزب کمونیستی در کردستان جناح چپ جنبش ملی کرد نیستند. کمونیستها نمایندگان سیاسی جنبش سوسیالیستی و حزب دمکرات کردستان و بقیه جریانات ناسیونالیستی احزاب سیاسی جنبش ناسیونالیستی کردستان هستند.
پس ما منبعث از دو جنبش اجتماعی متفاوت هستیم نه بخش چپ و راست یک جنبش واحد ملی در کردستان. بر همین اساس جدال و تفاوت کمونیستها و ناسیونالیستها در کردستان جنبشی و طبقاتی است.
منصور حکمت جنگ تحمیلی دمکرات علیه کومله را از این زاویه تبیین کرد. همان دوره اعلام کرد اگر حزب دمکرات جنگ را به کومله تحمیل کرده است هدفش وادار کردن کومله به سازش و تمکین به جنبش ناسیونالیستی است.
بنابر این هر وقت حزب دمکرات نتواند مانع فعالیت کمونیستها بشود ما ضرورتی برای ادامه جنگ کومله و حزب دمکرات نمیبینیم. او تاکید کرد جنگ ما با دمکرات بر سر دفاع از آزادی بیان، آزادیهای سیاسی و فعالیت آزادانه احزاب است. برخلاف نظریه مهتدی که هدف جنگ را حاکمیت و کسب هژمونی در جنبش کردستان تعریف میکرد و عملا شعار "جنگ جنگ تا پیروزی" را در پیش گرفته بود.
جدال این دو سیاست آن دوره با شکست یا تمکین نظریه ناسیونالیستی مهتدی پایان یافت. اما مهتدی هیچ وقت به نقد این نظریه نپرداخت. ابراهیم علیزاده با موضعی بینابینی به تسلط خط کمونیستی تمکین کرد.
در اوایل دهه نود میلادی دوره عروج و پرتاب احزاب ناسیونالیستی کردستان عراق به قدرت، این ویروس خفته در میان رهبری کومله را دوباره به تحرک انداخت و مباحث چپ و راست سر باز کرد. علیزاده و مهتدی در یک جبهه قرار گرفتند. آنها به دنبال پیدا کردن دوستان خود در میان اتحادیه میهنی و ناسیونالیستهای کرد روان شدند. کومله امروز و محدودیتهای این جدال مهر این تحولات را بر خود دارد.
نظریه "چراغ زرد" ابراهیم علیزاده چه جایگاهی در این جدال دارد؟
ابراهیم عیزاده در مصاحبه با محمد خاکی در رادیویی به اسم رادیو دیالوگ گفته است سیاست کومله برای رسیدن به استراتژی خود (حکومت شورایی) و نه سوسیالیسم. از مراحل مختلفی عبور میکند که یکی از آنها دوره گذار است.
در دوره گذار مورد نظرش او معتقد است همانند وجود چراغ زرد در میانه چراغ قرمز و سبز که برای رانندگی مانع تصادف میشود، باید کومله هم در وسط دوره کنونی و حاکمیت شورایی فکری به حال این دوره گذار بکند. فکر و سیاست او به ضرورت پیوستن به ائتلاف و دست یافتن به سیاستی بینابینی با احزاب به قول او ناسیونال لیبرال کردستان میرسد.
این ائتلاف فی الحال در میان احزاب ناسیونالیست کرد شکل گرفته است و مهتدی یکی از معماران آن است. ابراهیم علیزاده چون قبلا نتوانسته است سیاست پیوستن کومله به این ائتلاف را به تصویب رهبری حزبش برساند، اکنون با کمپین سیاسی و تضعیف مخالفین این سیاست، میخواهد آنرا عملی کند.
علیزاده این ائتلاف و تشکیل نیروی مسلح مشترک احزاب یا "ارتش ملی کرد" را مانع تصادف، بخوان جنگ احزاب میداند. در حالیکه جناح چپ کومله و حزب کمونیست ایران مخالفت خود را با پیوستن کومله به این ائتلاف اعلام کرده است. آنرا سیاستی سازش کارانه و ناسیونالیستی میداند.
علیزاده معتقد است اختلاف نظر در حزب و کومله وجود دارد اما جدی نیست. زیرا نه یک صفحه آ چهار در مورد نظریه متفاوت دیده است و نه تاثیری جدی در روند سیاست کنونیش دارد. زیرا از نظر او اکثریت با خط علیزاده هستند. او غیر مستقیم دارد میگوید راه نزدیکی و ائتلاف با جریانات ناسیونالیست کرد را بدون واهمه طی میکند. با این امید و با این افق به طیف پراکنده کومله قدیم فرخوان برگشتن داده است. او رسما اعلام کرد است از جدایی جناح چپ نگران نیست زیرا "اگر منتقدین و جناح چپ انشعاب هم بکنند به جایی نمیرسند و..."
برای تقویت این سیاست و تضعیف جناح چپ یکی از ابزارهای علیزاده هموار کردن راه بازگشت طیفی از ناسیونالیستهای کرد است که قبلا از موضع راست از کومله فاصله گرفته اند. ابراهیم علیزاده تا جائیکه من خبر دارم برای اولین بار رسما از خودش انتقاد میکند. او رسما اعلام کرد در اخراج جمع ناسیونالیستهای "روند سوسیالیستی" اشتباه کرده است. این جمع فراکسیونی بودند که رسما مخالفت خود را به وجود حزب کمونیست ایران اعلام کرده و گفتند که در شرایط امروز طرح و تلاش برای برپایی جامعه ای سوسیالیستی در کردستان چپ روانه و غیر ضروری است.
در حقیقت آنها همانند مهتدی خود را سوسیال دمکرات معرفی میکنند و نه کمونیست. این "انتقاد از خود" از جانب علیزاده از سر مصلحت اندیشی خاصیتش این است که این جمع به کومله برگردند و راه برگشت طیف وسیعتری از ناسیونالیستها را هموار کنند.
ابراهیم علیزاده اکنون به این نتیجه رسیده است که وجود تشکیلاتی به اسم حزب کمونیست اگرچه وبال گردنش شده است اما فعلا باید با آن کنار بیاید. به همین دلیل او به طیف پراکنده و خارج از کومله اعلام کرد وجود حزب مانعی برای بازگشت آنها نباید باشد. زیرا حزب در خدمت به جنبش مردم کردستان مانعی ایجاد نکرده است. این کپی و تکار همان دفاع مهتدی از تشکیل حزب است.
دست کمک دراز کردن علیزاده به طرف افراد و سازمانهای هم جنبشی تعرض افق و سیاست ناسیونالیستی علیه چپ است. در این راستا او دو اقدام را همزمان بکار خواهد گرفت. یکی سازمان دادن تقابل شدید تشکیلاتی علیه چپ منتقد درون کومله و دیگری چراغ سبز نشان دادن به طیف ناسیونالیست بیرون کومله، که شامل همه طیفهای جدا شده از کومله و همه احزاب و جریانات ناسیونالیست کرد میشود.
او با این سیاست میخواهد به مخاطبین اش بگوید علیزاده از این به بعد همان علیزاده چپ بینابینی قبلی نیست، بلکه با سیاستی "عاقلانه" و "واقع بینانه" حاضر به همزیستی و اتحاد با همه طیفهای ناسیونالیست جدا شده از کومله است. او با اعلام سیاست دوره گذار و مثال خاصیت "چراغ زرد" به جریانات ناسیونالیست کرد در ائتلاف "مرکز همکاری احزاب کرد" هم پیامش را روشن اعلام کرده است که اگر از "مزاحمت" جناح چپ خلاص بشود، حاضر است با همه طیفهای ناسیونالیست کرد در ائتلاف "مرکز همکاری احزاب کرد" شریک بشود.
بدون شک برای رسیدن به این هدف قدم بعدی جناح راست کومله این است که انشعابی را به جناح چپ تحمیل کند که از اسم حزب کمونیست و "مزاحمت" چپ خود را خلاص کند.
برای این امر دست یاری به طرف طیف ناسیونالیست خارج کومله دراز کرده و چراغ سبزش را به احزاب ناسیونالیست کرد نشان داده است. آیا این ممکن خواهد بود یا نه باید دید جناح چپ تا چه حد رادیکال و روشن به نقد ناسیونالیسم همزاد کومله خواهد پرداخت و تا چه حد یک سیاست مارکسیستی را پی خواهند گرفت.
کمونیستهای خارج و داخل کومله باید بدانند این جدال موثر و آخر چپ و راست یا کمونیسم و ناسیونالیسم درون کومله است. در این جدال هر جناحی دست بالا پیدا کند روند و سیر رویدادهای کومله و چپی که تحت تاثیر کومله در کردستان است را تعیین میکند.
جریانات راست چراغ سبز علیزاده را جدی گرفته اند. آیا چپ و کمونیستها در این جدال وظیفه ای برای خود قائل میشوند؟ باید دید.
محمد آسنگران 27 اوت 2020