درباره اهميت علم و روش علمي
ستاره مهرى
August 29, 2020درباره اهميت علم و روش علمي
لحظاتي هست که جامعه بشري در کليت جهانياش در چالش دست و پنجه نرم کردن با ناشناختههاي گاه تعيينکننده قرار ميگيرد. اين ناشناختهها بر جنبههاي مختلف جامعه انساني تاثيرات ماندگاري برجاي ميگذارند اما تاثيرات آن و همچنين نحوه پاسخ دادن به آنها در يک حيطه خاص باقي نميماند. کوويد 19 جزو اين دسته از ناشناختههاست که ضربه کاري اوليه را در حوزه سلامت و بهداشت جهاني وارد کرد اما ديري نپاييد که با معضلات عميق منشاء گرفته از خصلت نظام سرمايهداري برخورد کرد، سلسله تضادهاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و... را تشديد کرد يا تضادهاي جديد در اين عرصهها بهوجود آورد.
براي درک اين تضادها و روابطشان و همچنين تغييرشان بايد از سطح فراتر رفته و اعماق و ريشههاي تضادها را جستجو کنيم؛ کاري که فقط بهواسطه علم و روش علمي ميتوان انجام داد. اما در چنين شرايطي که قدِ دانستههاي بشر به حل مساله جديد نميرسد، فاصله بين تلاش و کنکاش براي کشف قانونمنديهاي عرصه جديد تا جهشي در حل آن مساله ميتواند دستاويزي شود براي حمله به خود علم و تلاش براي از اعتبار انداختن روش علمي بهعنوان تنها راه دستيابي به حقيقت. تقابل اپيستمولوژي علمي و غير علمي حاد ميشود و به دومي فرصتي ميدهد تا ناکافي بودن سطح تاريخا مشروط از علم را براي رويارويي با معضل جديد بهمعناي ناکارآمدي علم جا بزند. تقابلي که در يک سمت آن، راه شناخت واقعيت، همانگونه که هست و کشف چگونگي تغيير آن قرار دارد و سمت ديگر، انکار يا پارهپاره کردن واقعيت و انتخاب گزينشي بخشهايي از آن. کاربست هر کدام از اين دو شيوه، دو دنيا و دو افق کاملا متفاوت را جلو ميگذارد. هر جريان فکري-طبقاتي بنابر منافع و ضرورتهاي خود سعي ميکند به چالش جديد پاسخ دهد. اما سوال اين است که حقيقت چيست و به چه روشي و چگونه بايد به آن دست يافت و به ميدان پاسخگويي تضادهاي آن وارد شد؟ چرا درک حقيقت مهم است و چرا در جامعه سرمايهداري موانع جدي سر راه آن قرار دارد؟
حقيقت يعني بازيافتن واقعيتِ ماديِ خارج از ذهن و بيان تئوريک آن. بازتاب واقعيت تنها ميتواند نسبي باشد و نه مطلق چون هم خود واقعيت مادي بهطور مداوم در حال حرکت و تغيير است هم ابزار شناخت ما از آن در طول زمان تغيير ميکند و امکان درک عميقتري به ما ميدهد. نسبي بودن شناخت ما باوري علمي است و با نسبيگرايي که روشي غير علمي است تفاوت دارد. در تعريفي کلي، نسبيگرايي معتقد است حقيقت، يک امر ذهني و مربوط به تجربه و دريافت هر فرد است. روايت را جايگزين حقيقت ميکند. آواکيان در کتاب کمونيسم نوين ميگويد: «اين طرز تفکر نهفقط مردم را از درگير شدن با دنياي واقعي و شناخت دنياي واقعي باز مي دارد بلکه جلوي واکنش نشان دادن آنها را نسبت به اين همه ستم وحشتناکي که بر دنيا حاکم است، مي گيرد. اين طرز تفکر مردم را فلج مي کند. به آنها مي گويد که هيچ چيزي قطعيت ندارد. …نتيجه فوري اش اين است که دست و پاي مردم بسته مي شود؛ نمي توانند در مقابل اين همه بيعدالتيها و سوء استفاده بلند شوند و مبارزه کنند. اگر شما ندانيد و نتوانيد بفهميد چهچيزي درست است و چهچيزي غلط، چهطور مي توانيد با عزم و ثبات نسبت به آنها واکنش نشان دهيد؟»
گسترش فردگرايي و «اول من» در سرمايهداري ناشي از شيوه توليد کالايي و تبديل شدن همهچيز به کالا است، جامعهاي مبتني بر مبادله هم ارزشها. اين مسأله مانع ميشود حقيقت و جستجوي آن مهم باشد.
روش ابزارگرايانه سنجش و «انتخاب» حقيقت با سود و فايدهاي که همراه دارد، باور به اينکه حقيقت بر مبناي اينکه چند نفر آن را باور دارند يا ندارند تعيين ميشود، نمونههاي ديگري از افکار و روشهاي مربوط به جستجوگري حقيقت در جامعه سرمايهداري هستند که راه به بيراهه ميبرند.
دستگاه فکري و فلسفي و ايدئولوژيک جامعه سرمايهداري درنهايت در خدمت زيربناي اقتصادي آن قرار ميگيرد. اين دستگاه عريض و طويل انواع باورها و ايدئولوژيهاي غير علمي و نسبيگرايانه را پرورش و به خورد تودهها ميدهد. خرافه و تفکرات غير علمي را از طريق مسجد و معبد و کليسا و کنيسه به ذهنها پمپاژ ميکند. توهمات ديني را جايگزين آموزش اصول علمي ميکند يا در کنار اصول علمي به آموزش ديني هم ميپردازد. درواقع، کنجکاوي محق و اشتياق استفاده از علم و روش علمي براي کشف حقيقت را به شکلهاي مختلف از بين ميبرد. عادت دادن مردم به حساس نبودن به علم و استفاده از روش علمي براي تحليل پديدهها وعموميت بخشيدن به ناداني تودهاي در شناخت مکانيسمهاي تغيير و معرفي سرمايهداري بهعنوان شکل ابدي و ازلي جامعه بشري، باعث ميشود مردم قادر نباشند روابط بين پديدهها ازجمله ربط ستم و استثماري که تجربه ميکنند را با نظام سياسي اقتصادي حاکم ببينند و درک کنند و نسبت به امکان تغيير آن و داشتن جامعهاي متفاوت از چيزي که موجود است، ناآگاه و نااميد باشند. در چنين شرايطي اگر تودهها براساس تجربه زندگي و بهطور خودبهخودي به توانايي اين سيستم در پاسخ درست دادن به تضادها شک کنند يا از آن نااميد شوند راهي براي ارتقاي درک تجربيشان و ديدن ريشهها ندارند و بهراحتي در دام آلترناتيوهاي دروغين ديگر ميافتند مثلا با تکيه بر دين و ساير دگمهاي ايدهآليستي سعي ميکنند سر در گريبان برده و با تزکيه فردي به چالشها پاسخ دهند.
براي درک هر پديدهاي در طبيعت و در جوامع انساني و براي درک مکانيسم تغيير به علم نياز داريم. واکنش تودهها به مسائل ريز و درشت عرصههاي مختلف ازجمله، عکسالعمل به کرونا، جدي گرفتن يا نگرفتن آن، پذيرفتن يا نپذيرفتن دادههاي دانشمندان درباره کوويد 19، حساس بودن يا نبودن به تميز دادن بين شايعات و اخبار و اطلاعات مستدل و... تصادفي يا فقط انتخابهاي فردي نيستند و ريشه در آموزهها و درکشان از جهان و ميزان شناختشان از واقعيت و نحوه کسب آن دارد.
در جامعهاي که عليرغم آگاه بودن به اهميت علم و نقش آن در کيفيت زندگي فکري و مادي، بهطور مدام جلوي پاي علم و باورمندان به آن سنگ اندازي ميشود يا با روش علمي، «ندانمانگارانه» برخورد ميکنند هم پتانسيل مشارکت انسانها در اين عرصه تعيينکننده هرز ميرود هم راه براي منحرف کردن مسير بهسمت منافع طبقاتي باز ميشود. اسکاي بريک در کتاب «علم و انقلاب» ميگويد: «بدون علم ميتوانند افکار شما را بهراحتي بازي دهند و شما قادر نخواهيد بود بفهميد که چه چيزي درست است و چه چيزي غلط و قادر به تميز دادن حقيقت از دروغ نخواهيد بود.»
اما در روشي که به امکان و ضرورت انقلاب برمبناي اصول و روش علمي اعتقاد دارد، مبارزه براي تغييرِ فکر و مهم تر از آن تغييرِ شيوه تفکر توده هاي مردم از ضرورت هاي تدارک و تسريع انقلاب کمونيستي است. ما بهعنوان کمونيست با تکيه بر علم کمونيسم، ضمن سرشاخ شدن با چالشهاي مقابل رو و دادن پاسخهاي مقتضي فوري، فراموش نميکنيم که هدف اصليمان انقلاب و باز کردن راه براي ساختن جنبشي براي انقلاب در چنين موقعيتهايي است و با گم نکردن راه در ميان پيچ و خمهاي مسائل واقعي و بغرنج پيش پايمان از فراز اين هدف رهاييبخش به روشنگري در رابطه با مسائل ميپردازيم.
باب آواکيان تاکيد مي کند که: «مواجهه حقيقي با واقعيت براي ايفاي نقش رهبري در عملي کردن چنين انقلابي و باز کردن عصري نوين در تاريخ بشر تعيينکننده است. اين انقلابي است که براي هميشه زنجيرهاي اسارت مادي، زنجيرهاي اقتصادي و سياسيِ استثمار و ستم را که در جهان امروز مردم را اسير کرده درهم خواهد شکست. اما علاوه بر اين، زنجيرهاي اسارت ذهني، شيوه تفکر و فرهنگي را که بر اين زنجيرهاي اسارت مادي منطبقاند و آنها را تقويت ميکنند ريشهکن خواهد کرد...» (آواکيان. سياستهاي انتخاباتيِ بورژوايي. 2019)
به نقل از نشريه آتش106 – شهریور99
atash1917@gmail.com
n-atash.blogspot.com