گزارش دهی نادرست یک رفیق ازکوشش تاریخی درست

جواد قاسم آبادی
August 20, 2020

گزارش دهی نادرست یک رفیق ازکوشش تاریخی درست


«جنبش جمهوریخواهان دموکرات لاییک ایران»

از چندی پیش در ادامه سلسله بحث های بین «سازمان کارگران انقلابی ایران» و «سازمان راه کارگر» بر سر درک های متفاوت از رابطه سوسیالیسم و دموکراسی، رفقا حشمت محسنی و بهروز فراهانی، به این بحث کلیدی پرداخته اند. در دور جدید بحث ها، بهروز فراهانی به تجربه «جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لاییک ایران» به مثابه یکی از نمونه های پایدار و زنده از کوشش در امر پیشبرد دموکراسی در ایران می رسد:


https://rahkargar.com/index.php/siasitheoric/1880-2020-07-22-13-28-07%22


بهروز فراهانی که امیدش برای بقدرت رسیدن در آینده ایران معطوف به ایجاد جبهه ای از سازمان های دوران جنگ سرد است، در این مقاله بخود اجازه می دهد برای تبلیغ نظرات ضدّدموکراتیک و غیرکمونیستی ِگرایش سوسیالیسم توتالیتر؛ که دهه هاست همچنان پشت پرده فرقه ها به حیات خود ادامه می دهد؛ به روایات نادرست در مورد تشکیل و تداوم «جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لاییک ایران» متوسل شود. هدف این قلم ریزنقش در این مقاله، وارد شدن در تجزیه و تحلیل  نظرات بغایت غیرکمونیستی و ضدّدموکراتیک بهروز فراهانی و همفکران او نیست. این نظرات نادرست در پاراگراف پایانی مقاله خود رفیق بهروز بصورت موجز و روشن بیان شده است.


در این نوشته من قاسم آبادی بعنوان یکی از همراهان درگیر تدارک و برگزاری نشست موسس «جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لاییک ایران»، نشان خواهم داد که روایات بهروز فراهانی از این واقعه نادرست است و حتی اگر روایات ایشان عین حقیقت هم بود، بازهم با این روش مکانیکی قادر به تعمیم «نادرستی» این کوشش به همه زمان ها نیستیم و این نوع استنباط احکام عامّ از یک واقعه خاص، بغایت مکانیکی و خارج از حقیقت است. اگر با این منطق نادرست بسوی کوشش های غیر علنی-غیردموکراتیک از بالا در ایجاد بلوک سوسیالیستی در ۴۰ سال گذشته برویم، نه یکبار که بارها، از تجربه اتحاد چپ تا تجربه ۲۰ + چند تشکل، به تجربیات شکست خورده ناپایدار می رسیم که خود بهروز فراهانی همواره از سردمداران این شکست ها بوده است اما با این همه یک کمونیست از این همه شکست در گذشته، با هیچ منطقی به نفی پروژه ایجاد بلوک سوسیالیستی نمی رسد بلکه با بررسی دقیقتر شکست های مداوم در ایجاد یک بلوک سوسیالیستی از بالا به این نتیجه می رسیم که «چپ توتالیتر» که دموکراسی را امری بورژوایی می داند و چپ لییبرال که لزوم ایجاد بلوک سوسیالیستی را انکار می کند، خود بزرگترین مشکل در ساختمان یک بلوک سوسیالیستی در ایران هستند!

و اما در مورد جمعبندی نادرست بهروز فراهانی در مورد رابطه دموکراسی و سوسیالیسم، دعوت رسمی از ایشان بعمل آمده است تا در یک مناظره شرکت کند. با شناختی که از بهروز فراهانی دارم بعید است که در مقطع کنونی،  تن به مناظره و انتقاد از خود دهد، در نتیجه وظیفه خود می دانم که برای آگاهی نسل جوان ایران از حقیقت، نخست این چند خط را در باب روایات نادرست در مورد «جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لاییک ایران» بتحریر درآورم و در صورت عدم شرکت بهروز فراهانی در یک مناظره رو در رو، غیرکمونیستی و ضدّ دموکراتیک بودن نظرات «چپ توتالیتر» و از جمله این رفیق را در یک مقالات جداگانه نشان دهم.


و اما قبل از آغاز نادرستی روایات ناچارم به این نکته اشاره کنم که نشان دادن نادرست بودن روایات این رفیق در مورد خاص جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لاییک ایران، کاری سهل است و با یک مقاله کوتاه به نتیجه می رسد ولی بررسی ریشه های تاریخی-طبقاتی انحراف تاریخی «سوسیالیسم توتالیتر»، که امروز رفیق بهروز بار همه خطاهای قرن گذشته در دشمنی با آزادی و دموکراسی و برابرحقوقی را با افتخار بر دوش می کشد، اگرچه کماکان کاری ساده، اما طولانی ست. از این رو مقالات مربوط به ریشه یابی درک نادرست از امر دموکراسی در جنبش کارگری با یک و یا دو مقاله به پایان نمی رسد و در نتیجه شایسته است این قلم و قلم دیگر رفقای کمونیست در مقالات مسلسل، نظریات رفیق بهروز و دیگر رفقایی که در مورد امر سوسیالیسم و دموکراسی و لاییسیته اینگونه می اندیشند را به نقد کشند.

روایت نادرست شماره یک،‌رفیق بهروز می نویسد:

«رفقای راه کارگر به این تلاش پاسخ مثبت دادند ، بویژه رفیق محسنی و همفکرانش، با شور و شوق این امر را گامی اساسی و پایه ای در ایجاد فوروم دمکراتیک مورد نظر خود دانسته و با شور و شعف از شرکت در اجلاس رسمی تدارک مفاد منشور آن دفاع کردند»!


نه عزیز این عین حقیقت نیست غلو در حقیقت است. رفقای راه کارگر، به شکل یک مجموعه، به این تلاش پاسخ مثبت ندادند. بخشی از رفقای راه کارگر که بین امر دموکراسی و سوسیالیسم یک دیوار چین فاصله نمی بینند و از همکاری با دموکرات ها احساس شرم و ناپاکی نمی کردند، به این کوشش پاسخ مثبت دادند و در تاسیس این حرکت، فعالانه شرکت کردند. این بخش از رفقای راه کارگر، نهایتا بخاطر عدم رعایت دموکراسی تشکیلاتی از طرف جناح مقابل و درخواست چاپ نظرات خارج از ۴چوب سازمانی یک رفیق در ستون دیدگاه ها، مجبور به انشعاب شدند. خُب گیریم چنین بوده باشد و روایت رفیق بهروز در شور و شوق عمومی برای شرکت در این کوشش درست باشد، بهروز فراهانی شایسته است توضیح دهد که خود در این مقطع و در مورد این کوشش، چه فکر می کرده است و چه کرده است؟


واقعیّت اینست که در همین مقطع، بهروز فراهانی تحت تاثیر رفیق دیگری بنام شهاب برهان که در مقاله مورد بحث از او بنام رفیق عزیز نام می برد، با همین سیاست و شعارهای سیاسی غیردموکراتیک، در حال نابودی انجمن دفاع از زندانیان سیاسی و عقیدتی و تبلیغ کار نکردن با دموکرات ها در یک انجمن دموکراتیک بود. این دو رفیق و دیگر رفقای همنظر ایشان، برای تجزیه و نابودی انجمن دفاع از زندانیان سیاسی و عقیدتی؛ که نه یک سازمان سیاسی که یک انجمن دفاعی بود؛ برای خلاص شدن از دست «دموکرات» ها، نهایتا با دو فوریّت به ایجاد جریانی موازی «همبستگی سوسیالیستی از کارگران ایران» اقدام کردند و جوهر این «همبستگی سوسیالیستی» را هم تا همین امروز، در افتخار حضور در کنار سندیکاهای قانونی فرانسوی و حزب رویزیونیست فرانسه، به چشم می بینیم. آری سوسیالیسم توتالیتر برغم شعارهای بزرگ بزرگ خیلی هم پراگماتیست است و هرجا که باد بیاید بنام سوسیالیسم ارزش ها را بباد می دهد و پوستین را وارونه کرده و بر تن می کند!


پس به گفته مقاله، بهروز فراهانی در آن مقطع مهره اجرایی نظرات شهاب برهان بود که بنام دفاع از طبقه کارگر و سوسیالیسم تیشه به ریشه دموکراسی می زدند. البته اعتراف می کنم که رفقا شهاب و بهروز و پیروان، در این زمینه سابقه تاریخی دارند و از دوران سیته یونیورسیته تا همین امروز که با فاجعه آفرینان ششم بهمن در کردستان جبهه تشکیل داده اند،‌ مهره اصلی اجرای سیاست نفی دموکراسی بنام سوسیالیسم در میان جامعه تبعیدی فرانسه بوده اند و هستند. روندی که امیدوارم با بحث و گفتگو متوقف شود. و اما رفیق تدوین کننده این خط کارگری ضدّ دموکراتیک، شهاب برهان، که کمی از بهروز فراهانی هم باهوش تر و هم با تجربه تر است، در انتقاد از خود در باب گذشته سراسر بغض خود نسبت به دموکراسی و دموکرات ها که به کناره گیری از هر دو گرایش راه کارگر انجامید، نهایتا عملکرد گذشته خود از بنیانگزاری راه کارگر تا خروج از ایران تا انشعاب درون راه کارگر را بصورت «خودفریبی و فریب چهل ساله مردم» فرموله کرد!


هرگز فراموش نمی کنم که رفیق شهاب برای سنگ انداختن و عدم پیگیری امر جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لاییک ایران، بمدت بیش از یکساعت در تظاهرات اول ماه سال ۲۰۰۴ گوش شخص من را بکار گرفته بود. اما از آنجایی که بحث های رفیق شهاب در  خط دهی نادرست به بخشی دیگر از رفقای توتالیتر در انجمن دفاع از زندانیان سیاسی و عقیدتی ایران بود، و من با آشنایی به سیاست های غیردموکراتیک ِمخربّی که یک انجمن دفاعی را با یک تشکل سوسیالیستی اشتباه گرفته بود و این سیاست نادرست حداقل بمدت یک دهه از طرف من نوعی در انجمن دفاع مورد نقد و مقاومت قرار گرفته بود، بزیر بار ترک تدارک جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لاییک ایران نرفتم و هریک براه خود رفتیم. تاکید می کنم بهروز فراهانی که پیرو این خط ضددموکراتیک؛ با بهانه کردن دفاع از سوسیالیسم؛ بود و هست، در نشست موسس سه و چهار و پنج سپتامبر ۲۰۰۴ جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لاییک ایران خود شرکت نداشته است.


از قرار نه تنها بهروز فراهانی در نشست موسس شرکت نداشت بلکه حتی گزارشات خود در مورد نشست موسس جنبش را نه از برگزار کنندگان که از سردسته مخالفین دموکراسی در سازمان راه کارگر یعنی شهاب برهان  گرفته است و اطلاعاتش از این نشست؛ بر خلاف نشست موسس احیای مارکسیستی که در آن بهروز فراهانی سخنران مفتح بود؛ را از ناظری مغرض کسب کرده است که بیش و کم نادرست است.


بهروز فراهانی به نادرستی می نویسد:

«این حرکت تلاشی برای ایجاد بلوکی از طرفداران تحول دمکراتیک بورژوائی با مرزبندی محکم علیه هر نوع جهت گیری “غیر واقعی و ماجراجویانه ” برای فرا رفتن از مناسبات سرمایه داری در ایران بود و ازین نظر شرکت کمونیستها و کسانی که باور به مبارزه و حرکت به سوی سوسیالیسم از همین امروز دارند نه تنها جائز نبود بلکه این، با درس گرفتن (ببخشید “کپی برداری” به زبان رفیق حشمت محسنی!) از تجربه روسیه و چین ، به مختل کردن کار این دمکراتهای بسیار ناپیگیر خواهد انجامید و ما باید تلاش خود را بر روی اتحاد بزرگ طرفداران سوسیالیسم متمرکز کنیم. نتیجه آن شد که همه میدانند».


نخست یک سوال: اگر عملکرد متحدین امروز بهروز فراهانی از جمله سازمان های معروف به اقلیت و حزب باصطلاح کمونیست ایران و حزب خود کارگر شناس کمونیست ایران، جهت گیری غیرواقعی و ماجراجویانه نیست، پس چیست؟

واقعا برای درک سیاسی-تشکیلاتی بهروز فراهانی و دیگر سوسیالیست های توتالیتر که متاسفانه بعد از یک قرن شکست سوسیالیسم واقعا ناموجود،‌ هنوز هم بر روال سابق پا می فشارند، متاسفم. متاسفم چه در ۱۶ سال پیش و در آغاز کار جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لاییک ایران، سیاست های مالیخولیایی سوسیالیست های توتالیتر هنوز تا این حدّ قربانی نداده بود و این سیاست ها بر آب نیفتاده بود، جمعی از دموکرات های ایران غیرواقعی و ماجراجویانه بودن این سیاست ها را فهمیده بودند و بر سر آلترنانس و تولرانس و لاییسیته با این خیالپردازی های “غیر واقعی و ماجراجویانه ” خونین، مرزبندی روشن و مدون سیاسی و تشکیلاتی داشتند، دست به تشکیل جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لاییک ایران زدند . دست مریزاد به این دسته از دموکرات های آینده نگر ایران!

دیگر اینکه نه عزیز اینگونه نیست و خلاف بعرض شما رسانده اند. نخست اینکه نه تنها در آن مقطع حضور همه گرایشات دموکراتیک از جمله سوسیالیست های دموکرات در جنبش لازم و جایز بود بلکه همین امروز هم سوسیالیست هایی که آزادی و سوسیالیسم را در پیوند گوهری می بینند و برای خود و پیروان خود حقّ ویژه قایل نیستند، همچنان  در جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لاییک ایران حضور دارند. البته بطول یک عُمر رفقا شهاب و بهروز بر این باورند که سوسیالیست ها کسانی هستند که در تعطیل سیته یونیورسیته و سپس نخ نما کردن انجمن دفاع و بعد یکدست کردن همبستگی سوسیالیستی و آنگاه از حیّض انتفاع انداختن هم اندیشی چپ در پاریس، شرکت فعال کرده اند و امروز هم در شش سازمان پیرو درک نظرات مدون شده بوسیله شهاب برهان و در حال تبلیغ و ترویج و اجرایی شدن بوسیله بهروز فراهانی، حضور دارند. بس روشن است که بهروز فراهانی دنباله رو درک نادرست شهاب برهان، همچون خود رفیق شهاب، هیچ یک از افراد و تشکل های غیرخودی را کمونیست نمی داند. بواقع این رفقا خود را یک سر و گردن از دیگر کمونیست ها برتر می دانند. بی تردید اگر چنین نبود رفقا شهاب و بهروز به یکی از تشکل های سوسیالیستی تن می دادند و مبارزه خود را در درون این سازمان ها و یا حداقل یک هسته کمونیستی در محل زندگی خود، به پیش می بردند!


باری به درک تاریخی نویسنده، رفیق بهروز فعال مایشا است و بقولی رفیق شهاب و خود را صاحب خرد مطلق و عقل کلّ می داند و با همین درک از دیگر فعالین کارگری استفاده ابزاری می کند. از نظر من و در یک کلام، مشکل رفیق بهروز از یک سو «تنها خود کمونیست پنداری» و از سوی دیگر عدم شهامت در رو در رویی با دیگر کمونیست ها و پناه گرفتن پشت ۶ سازمان سنتی و ادامه بحث و گفتگو در میان «خودی» هاست!

از نظر من رفقا شهاب و بهروز زمین بازی جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لاییک ایران را درک نمی کنند. آخر عزیزان، در یک کشور که مردم آن بلحاظ تاریخی قربانی دیکتاتوری بوده اند و هستند و کودتای ننگین امپریالیستی ۱۹۵۳ رابطه اجتماعی افراد و طبقات گوناگون را متلاشی کرده است و هر خانواده سیاسی دیگری را به در دست داشتن کودتا متهم می کند،‌ جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لاییک ایران، بدنبال جمع کردن نیروهایی از جامعه مدنی ایران است که بیش از یک قرن، با یکدیگر حداقل گفتگو را هم نداشته اند. آیا این دسته از رفقا این امر بدیهی را نمی فهمند که در جامعه عقب مانده و فلاکت زده ایران، حتی اگر قادر به متشکل کردن قشر کوچک اما آگاه طبقه کارگر ایران شویم، بدون مشارکت دیگر اقشار طبقه کارگر و دیگر شهروندان فاقد سرمایه، قادر به استقرار آزادی و برابری و رفاه و صلح، نخواهیم گردید؟

بهروز فراهانی در ادامه گزارش نادرست از این حرکت درست، می نویسد:

«گردانندگان اصلی این اجلاس که در آن نقش آقایان ناصر پاکدامن ، مهرداد وهابی، ناصر مهاجر، شهرام قنبری و رضا اکرمی بسیار برجسته بود، با انواع ترفندهای پارلمانتاریستی سعی در به بیرون راندن طرفداران سوسیالیسم و محدود کردن دامنه حرکت به “جمهوریخواهان دمکرات و لائیک اصیل ” نمودند که صد البته چنین “اصالتی” در طرفداران سوسیالیست انقلابی و کمونیست پیدا نمیشود»


براستی معلوم نیست رفیق بهروز این اطلاعات نادرست را از چه کسی گرفته است و سرهم کرده است. ایشان با همین اصل و فرع کردن فعالین، و مغز و پوست نشان دادن بنیانگزاران جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لاییک ایران  می خواهد از یک سو به خواننده الغاء کند که جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لاییک ایران برغم انتخاب نام جنبش، فرق کیفی با سازمان های هرمی ِغیردموکراتیک دارای اصالت در دفاع از توتالیتاریسم و بوروکراسی قرن گذشته ندارد و از آغاز چیزی شبیه تشکل های دوران جنگ سرد ِمتحد امروز ایشان بوده است و جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لاییک ایران از آغاز پروژه نوینی را مطرح نکرده است و از طرف دیگر با این الغایات، عدم حضور خود در این حرکت و ضدیّت مخرّب خود در پذیرش حوزه های مختلف کار دفاعی و سیاسی و دموکراتیک را از آغاز تا امروز، توجیه کند!


بهروز فراهانی آنچنان از واقعیات دور است که حتی در جریان نیست که آقایان ناصر پاکدامن ، مهرداد وهابی، ناصر مهاجر، شهرام قنبری و رضا اکرمی هیچیک در جمع فعالین جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لاییک ایران حضور ندارند و حتی به ابتکار مهرداد باباعلی و «ح.ن.م.» و «ب.م.» کتابی در نزدیک به ۶۰۰ صفحه بر علیه جنبش به چاپ رسانده اند!


براستی رفیق بهروز چگونه توضیح می دهد که اگر نقش این عزیزان در نشست موسس و تشکیل این حرکت اینقدر برجسته بود، چه شد که این عزیزان از جنبش فاصله گرفتند و چند صد صفحه هم دروغ بافتند و رفتند که رفتند؟


بد نیست خواننده بداند که این دُنکیشوت ها اثر تاریخی خود را بسرعت دجمع کردند که حتی یک نسخه از این ردیّه در نفی  جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لاییک ایران که چشم وزارت اطلاعات ایران را روش کرد، به دست خود ما نریده است که به آن پاسخ دهیم!

و خوب است خواننده بداند که این نمونه از تاریخ نگاری رفیق بهروز نمونه خوبی ست تا نشان دهد که چرا و چگونه همواره تاریخ به دروغ نوشته می شود!


خواننده محترم، وقتی با فاصله ۱۶ سال، تکرار می کنم تنها ۱۶ سال، فردی بتواند توهمات خود را با یک هدف سیاسی از پیش تعیین شده، بعنوان حقیقت بخورد خوانندگان ویژه خود (بخوانید رهبران کم سواد و کادرهای مسلح بی سواد  و هواداران عقب مانده ۵ فرقه ای که بهروز فراهانی افتخار مشاورت آنها را دارد) دهد، به درازای تاریخ، چه انتظاری می توان از تاریخ نویسان، در بازگویی حقیقت داشت؟


خوشبختانه در نشست موسس جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لاییک ایران دویست و هفتاد و چند نفر مشارکت داشتند و همگی داستان نشست موسس در پاریس را بیاد دارند. بیاد دارند که بعد از سمینار ماه جولای سال ۲۰۰۳ در پاریس و تصمیم جمعی برای ایجاد حرکتی علنی و عمومی و فراگیر جهت تحقق جمهوری و دموکراسی  و جدایی مسلک ها از ساختار دولت و آموزش و قوانین مدنی و جزایی در ایران، تدارک این حرکت از نشست ماه آوریل ۲۰۰۴ در کلن آغاز شد. همه شاهدند که برای تدوین اسناد تقدیمی به نشست موسس، سه گروه کار سند سیاسی و سند ساختار و برگزاری نشست موسس تشکیل شد. همگان بیاد دارند که ۵ شهروندی که بهروز فراهانی می خواهد با پرچم کردن نامشان، تیشه به ریشه دموکراسی بر برنامه و روابط درون جنبش زند، تنها ۴ نفر از نامبردگان در میان جمع ۳۸ نفره تدارک بینندگان نشست موسس جنبش فعال بودند!


بعبارت دقیق از ۱۰ عضو گروه کار سند سیاسی فقط یک نفر از این جمع ۵ نفره «موثر» مورد نظر بهروز فراهانی، حضور داشته است!

بعبارت دقیق در گروه کار سند ساختار ۱۶ نفره، سه نفر از این ۵ عزیز مشارکت داشته اند!

و به عبارت دقیق فقط یک نفر از این سه عزیز در تدارک مادی نشست موسس حضور داشتند!


اما رفیق بهروز که از دوران تجربیات تعطیلی سیته یونیورسیته تا فلاکت انجمن دفاع از زندانیان سیاسی و عقیدتی در ایران، تا تشکیل و نخ نما کردن همبستگی سوسیالیستی با کارگران ایران، تا ایجاد رابطه ناسالم و نارفیقانه با اتحاد بین المللی با کارگران ایران و دیگر نهادهای دموکراتیک موجود در فرانسه، تا حمایت نادرست از حق ویژه تقی روزبه و شخص خودش در سازمان های سیاسی، هرگز از خود انتقاد نکرده است و در نتیجه از بنیان با دموکراسی و فرهنگ پرولتری انتقاد از خود آشنایی ندارد، انتظار بیش از این هم نمی توان داشت. چه انتظاری غیر از این می توان داشت که نخست این ۵ تن را به عنوان آل ابا و رهبر جنبش جا بزند و بعد فرجه داشته باشد که با انتقاد به این عزیزان که دیگر در جنبش هم حضور ندارند و با این حرکت دشمنی مکتوب هم کرده اند، به نام جنبش جمهوریخواهان دموکرات لاییک ایران، بر علیه دموکراسی، بتازد!


اما هیهات که برخی از این ۵ عزیز و دیگر همراهانی که همچون خود رفیق بهروز قادر به فهم دموکراسی و پذیرش حقّ مساوی با جمع نبودند، یک به یک با انتقادتی شبیه رفیق بهروز، صفوف جنبش را ترک کردند و در نتیجه رفیق بهروز فکر می کند که چون «رهبر»ان تشریف برده اند، جنبش یتیم شده است و چون از «رهبر»ان کسی در جنبش باقی نمانده است، بهروز فراهانی می تواند با جنازه قلمداد کردن  جنبش جمهوریخواهان دموکرات لاییک ایران، با رفیق حشمت محسنی بر علیه دموکراسی جدل کند. اما این همه عملی نیست چون خبرهای بهروز فراهانی در مورد بسیاری از تشکل های اجتماعی ایران نادرست است و روش بررسی و در نتیجه ارزیابی این رفیق، که کپی برداری شده از دوران جنگ سرد است، از نظر من هیچ ارتباطی به جهان امروز، حتی قبل از بُروز کوید ۱۹ ندارد!


تا اینجا می بینم که حرکت جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لاییک ایران برغم علنی و عمومی بودن، از دید بهروز فراهانی با همه «تیزبینی،مخفی» مانده است. در مورد حرکتی که در اوج بحران کرونا، با پیگیری و کار شبانه روزی،  موفق به برگزاری نشست سراسری دهم، بصورت علنی و عمومی شد، تنها به این بسنده می کنم که همراهان جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لاییک ایران و آن بخش از کمونیست هایی که همچون رفیق حشمت محسنی، دموکراسی را در بطن سوسیالیسم می فهمند، قدر و اهمیّت سازماندهی خود را در این مقطع حساس بحران های جهانی بیشتر بدانند و حول محورهای جمهوری و دموکراسی و لاییسیته، در نزدیکی به یکدیگر دو چندان کوشش کنیم!


بهروز فراهانی بنادرست ادامه می دهد:

«آنها در جمعبندی پیشنهادی خود حتی از بکار بردن”عدالت اجتماعی” به بهانه اینکه این اسم مستعار سوسیالیسم است اکراه داشتند»!


و اما در سند زیر می خوانیم:


منشور سیاسی جنبش جمهوری‌خوان دموکرات و لائیک ایران - ندای آزادی


 http://nedayeazady.org/2017/12/29/%D9%85%D9%86%D8%B4%D9%88%D8%B1-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%AC%D9%86%D8%A8%D8%B4-%D8%AC%D9%85%D9%87%D9%88%D8%B1%DB%8C%E2%80%8C%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D9%85%D9%88%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D8%AA/
 
 
 


 
منشور سیاسی جنبش جمهوری‌خوان دموکرات و لائیک ایران - ندای آزادی

منشور سیاسی جنبش جمهوری خواهان دموکرات ولائیک ایران مصوبه گردهمایی پنجم جنبش جمهوری خواهان دمکرات و لائیک ...
 
 
 


•پایبندی به گسترش عدالت اجتماعی، کاهش شکاف های طبقاتی، توزیع عادلانۀ ثروت و ریشه کن ساختن گرسنگی و فقر. تلاش در راه برخورداری هرچه گسترده تر و برابر شهروندان از خدمات آموزشی، درمانی و اجتماعی بنیادی.
•تلاش در راه دستیابی به برابری زنان و مردان و حقوق برابر آنان در همۀ عرصه های زندگی اجتماعی یه ویژه در نهادهای سیاسی، اجرائی و قانونگذاری با خلق فرصت های ویژه از جمله سهمیه بندی.
•پایبندی به زدودن ستم ها، نابرابری ها و تبعیض های قومی، فرهنگی و زبانی. توزیع بایسته و عادلانۀ ثروت های ملّی برای رفع محرومیّت های دیرپای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و اداری در راه دستیابی به رشدی موزون و پایدار در کشور. سپردن تصمیم گیری ها در امور محلّی و منطقه ای به نهادهای منتخب ساکنان.عدم کارگیری قهر و خشونت در حل مسالۀ ملّی-قومی و گشودن مباحثه ای ملّی جهت تعیین شکل و چارچوب مطلوب برای تحکیم همزیستی تاریخی ومسالمت آمیزمردم سراسر کشور (خودمختاری، فدرالیسم، انجمن های ایالتی و ولایتی …). پذیرش و دفاع از مفاد اعلامیّۀ حقوق اشخاص متعلق به اقلیّت های ملّی یا قومی، دینی و زبانی (١٨ دسامبر ١٩٩٢).


خُب خواننده بچشم می بیند که بهروز فراهانی حتی بخود زحمت نداده است به اسناد  جنبش جمهوریخواهان دموکرات لاییک ایران مراجعه کند!

هنگامی که یک «سوسیالیست» اینقدر غیرمسولانه به نظرات دگراندیشان برخورد می کند، من نوعی چه تضمینی داریم تا بر دیگر مطالب مورد ادعای بهروز فراهانی شکّ نکنیم؟

بهروز فراهانی ادامه می دهد:

«همه کسانی بود که برخلاف ” اعلامیه جهانی حقوق بشرِ” دست پخت سازمان ملل زیر سلطه آمریکا، مالکیت خصوصی بر وسایل تولید را جزو حقوق پایه ای بشر نمیدانند و در نتیجه با ماده 17 این بیانیه مخالفت آنتاگونیستی دارند»!

توجه کنید که بهروز فراهانی اینجا پای رفیق محمد رضا شالگونی را به میان کشیده است و با نقل یک جمله از مصاحبه رفیق شالگونی با نشریه آرش و استناد به استدلالات یک نفر و نشریه آرش که با این رفیق وارد بحث شده است، نتیجه ای عام در مورد کل  جنبش جمهوریخواهان دموکرات لاییک ایران می گیرد.

نه عزیز بحث من نوعی در آن اجلاس با رفیق محمد رضا شالگونی و همنظران این رفیق این بود که:


ما در حال شکل دادن به یک فوروم سوسیالیستی نیستیم که امر نفی مالکیت خصوصی بر اموال عمومی را  مطرح و عمده کنیم!

خُب رفیق شالگونی نپذیرفت، بهروز فراهانی هم که قبلا بطور مشروح در ایمیل برایش توضیح داده ام ....

و در عمل چند دهه گذشته هم از او دیده ایم، تفاوت بین یک تشکل دموکراتیک و سوسیالیستی؛ که شبیه تفاوت ماه من تا ماه گردون است؛ را از یکدیگر تمیز نمی دهد و در نتیجه، بجز توضیح دایمی لزوم درک رابطه دیالکتیکی بین وظایف دمکراتیک و سوسیالیستی کمونیست ها، آنهم به بهانه پاسخ به نظرات غیر کمونیستی ضدّدموکراتیک  رفقای همنظر با بهروز فراهانی، از دست من نوعی کاری بر نمی آید.

رفیق بهروز ادامه می دهد:

«این اجلاس اولین تجلی عدم امکان فعالیت مشترک متشکل درازمدت بین نیروهای دمکرات و کمونیستها در ایران بود»

واقعا باعث تاسف است. بهروز خود می گوید، این کوشش در جهت فعالیت مشترک دموکرات ها دو کمونیست ها بود، پس چرا  از همان آغاز نه تنها خود را از این کوشش کنار کشید بلکه کلی هم در کنار شهاب برهان بر علیه این حرکت با تب و تاب در خصوص و عموم، عمل کردند؟

در فردای خروج زودهنگام و نادرست چهل و چند همراه از نشست موسس؛ شامل راه کارگری های حاضر در جلسه و نزدیکان راه کارگر و حتی تنی چند از کمونیست های مستقل؛ رفیق شهاب اقدام کرد و در مقاله ای توهین آمیز به همه کمونیست های شرکت کننده در این کوشش نوین، تاکید کرد که بارها گفته است:


نتیجه نشست و برخاست با بورژوازی، از قبل محکوم به شکست است! 

ای کاش این مقاله شهاب برهان که مورد استناد رفیق بهروز هم قرار گرفته است را در اختیار داشتم تا بطور کامل در دسترس خوانندگان قرار دهم تا روش برخورد غیرعلمی و غیرمسولانه شهاب برهان از آنروز تا امروز بهتر روشن شود. تا شاید درسی شود که دیگر به مردم دروغ نگوییم. می بینیم که شخص شهاب برهان و بهروز فراهانی و همفکرانشان در درون سازمان کارگران انقلابی ایران با نفی دموکراسی، از آغاز با کار کردن با دموکرات ها در تشکل های دموکراتیک مخالف بودند و هستند و در عمل تغییر روش هم نمی دهند!


رفیق بهروز ادامه می دهد:


در یک جمعبندی از “خط قرمز” های این اجلاس چنین میخوانیم : ” حاضرین ضمن تاکید بر پذیرش تام و تمام حقوق مندرج در اعلامیه جهانشمول حقوق بشر و اسناد الحاقی آن، با هرگونه اعمال خشونت، از درون خانگی تا برون خانگی، از فرقه ای تا دولتی، ار ملی تا بین المللی، از ترور تا شنیع ترین نوع جنایت؛ قتل عمد دولتی، مخالفند.” ( به نقل از گزارش جواد قاسم آبادی در 22 ماه مه 2020) یعنی با یک فاصله چهارده ساله همان لزوم التزام به مالکیت خصوصی، از خطوط قرمزو شروط همکاری قلمداد شده، و این بار مخالفت با ” خشونت در هر شکلی” به آن اضافه شده است. یادآوری میکنم که حتی در همان بیانیه حقوق بشرمورد ارجاع، “حق قیام علیه استبداد حاکم” به رسمیت شناخته شده و قیام هم “معمولا” با خشونت از دو طرف توام میشود، ولی حالا پذیرش پاسیفیسم مطلق را هم به قبول حق مالکیت خصوصی بعنوان یکی از حقوق بشر اضافه کرده اند. یعنی این که دوستان دمکرات و لائیک ما کمونیستها را فقط کت بسته میخواهند و لاغیر!


آری رفیق بهروز  کار با عجله دردسر ساز است عزیز. خلاصه اینکه:

- همچنان که در بالا هم به زبان های مختلف توضیح دادم، شما و همفکرانتان، رابطه بین حوزه کار دموکراتیک و سوسیالیستی را اشتباه گرفته اید!

- کار با عجله باعث می شود که نه تنها به اسناد جنبش مراجعه نکنید بلکه از ۲۰۰۴ تا ۲۰۲۰ را فقط بجای ۱۶ سال ۱۴ سال ذکر کنی!

- فاجعه امروز ما اینست که سوسیالیست های توتالیتر با فرقه های مسلح برای کسب قدرت در آینده ایران نزدیکتر و حاضر به همکاری هستند اما از یک سو از دموکرات ها و از دیگر سو از کمونیست ها کهیر می زنند و دوری می کنند.


-باعث تعجب است که بخش سازمان راه کارگر که خود در تدوین جزوه «بگو چگونه به قدرت می رسی تا بگویم چگونه حکومت خواهی کرد»‌ امروز بدنبال نظرات ماجراجویانه این فرقه های مسلح براه افتاده اند!


-  نهایتا از نظر من کاملا طبعی ست و در تجربه ۳۸ سال گذشته هم در فرانسه به چشم دیده ام که بهروز فراهانی  و همفکران، که رابطه دیالکتیکی امور دموکراتیک و سوسیالیستی را درک نمی کنند، احساس می کنند که در یک فعالیت دموکراتیک دست بسته اید و اما درست برعکس در یک فعالیت فرقه ای که خود رهبر عقیدتی و چند همفکر دیگر پیرو عقیدتی باشند، بس احساس آرامش و آزادی و رفاه و امید به کسب قدرت سیاسی می کنند!


جواد قاسم آبادی

آموزگار تبعیدی، فرانسه


امردادماه ۱۳۹۹


یادداشت ها:

۱- بهروز فراهانی در فردای برگزاری نشست سراسری دهم جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لاییک ایراندر مورد جمعبندی این نشست در ایمیل می نویسد و فردای همین انتقاد، پاسخ من را دریافت می کند اما گویی پشیزی برای این پاسخ قایل نیست و شاید حتی پاسخ من را نمی خواند. نتیجه اینکه در مقاله ای بحث پاسخ داده شده را مجددا در مقاله فوق عمومی و علنی می کند. من در پایان این دو ایمیل رد و بدل شده را می آورم و سوال می کنم آیا این روش کار سوسیالیستی که بگوییم و تنها به قاضی رویم و راضی هم برگردیم؟

حال دو ایمیل ردّ و بدل شده در نیمه ماه مه ۲۰۲۰ در زیر به اطلاع شما می رسد:

Le mercredi 13 mai 2020 à 15:20:47 UTC+2, 'Farahany Behrooz' via WSF iran <wsf-iran@googlegroups.com> a écrit :


سلام مسعود جان
چطور یک کسی که معتقد به سوسیالیسم هست میتونه با چنین ماده ای موافقت داشته باشه :


خشونت! حاضرین در نشست ضمن تاکید بر پذیرش تام و تمام حقوق مندرج در اعلامیه جهان‌شمول حقوق بشر و اسناد الحاقی آن، با هرگونه اعمال خشونت، از درون خانگی تا برون خانگی، از فرقه ای تا دولتی، از ملی تا بین المللی، از ترور تا شنیع ترین نوع جنایت، قتل

."عمد دولتی، مخالفند.


ماده ۱۷ اعلامیه جهانشمول حقوق بشر ، که با توطئه و خریداری کردن رای توسط آمریکا به پیش رفت ، "مالکیت خصوصی " رو جزو حقوق پایه ای بشر میدونه ! چطور کسی که به برقراری سوسیالیسم و درهم کوبیدن مالکیت خصوصی بر وسائل تولید اعتقاد داره میتونه پای یک چنین ماده ای رو امضا کنه؟  بخصوص که "پذیرش تام و تمام حقوق مندرج " هم ذکر شده و بقول معروف ؛ چهارمیخه کردن که بعدش "جر نزنی" و نگی نه من با آزادی و بیان و. .... این چیزها موافقم ولی با ماده ۱۷ مشکل دارم !!!

پیروز باشی.

قربانت بهروز

و من در ایمیل جمعی پاسخ می دهم:


بهروز جان سلام


ممنون از تذکر


راستش من در این مورد خاص چیزی بیش از توضیحی که حضور رفیقمون محمد رضا شالگونی در سال ۲۰۰۴ دادم، ندارم که بدم. رفیق محمد رضا از اعضای کمیته ۱۲+۱ نفره  آشتی بود و در نشست موسس بر روی همین نکته در بند ۱۷ تاکید کرد و در نتیجه در اسناد پایه ذکر شد که بخشی از همراهان این بند را قبول ندارند.

توضیح من حضور ایشون این بود که ما در یک تشکیلات «دموکراتیک» می خواهیم در کنار دیگر جریانات غیر سوسیالیست توافق  کنیم و کار کنیم و در نتیجه:

یکم اینکه سقف انتظارات ما از مجموعه، حداکثرهای بورژوایی ست. مثل یک انجمن دموکراتیک که در چهارچوب سیستم بورژوایی کار می کند و نه بیشتر


دوم اینکه فرض کنیم که روزی قدرت در دست طبقه کارگر باشد و جامعه بخواهد سمت گیری سوسیالیستی کند. این قوانین وحی الهی نیستند و بایستی از طرف متخصصین مورد کارشناسی و انطباق با نیازهای زمان خود قرار گیرند و با رای مردم و البته نه تصمیم دولت ها، تصحیح و تکمیل شوند.

با اینکه ما در آن مرحله و حاکمیت طبقه کارگر و سمت گیری سوسیالیستی و تصحیح و تکمیل این بند و شاید بندهایی دیگر، از جمله بند ۲۴، نیستیم ولی برای اینکه کمی عمیقتر شویم ترجمه شخص خودم از دو ماده بند ۱۷ رو می آورم تا ساده بودن کار تصحیح و تکمیل این بند در آینده روشن باشد:


بند ۱۷

- همه اشخاص بطور فردی و جمعی حقّ مالکیت دارند

- هیچکش را نمی توان از مالکیت بر چیزی که دارد محروم کرد


در آینده بند اول که با اضافه کردن یک کلمه قابل اصلاح است:

- همه اشخاص بطور فردی و جمعی حقّ مالکیت بر تولید خود دارند

- هیچکس را نمی توان از مالکیت بر تولید حود محروم کرد


در آن نقطه از تکامل جامعه بشر و آغاز دوران طولانی انتقال به سوسیالیسم که امیدوارم فرا رسد، مساله مالکیت فرد و جمع بر تولید خود، دیگر یک بحث روشن و ساده اقتصادی ست که پیش می آید و علم اقتصاد است که مشخص می کند که تولید هر فرد و هر جمع چقدر است که مالیات در رفته بایستی مستقیما در تملکشان قرار گیرد.


مشکل بزرگتر در دوران حاکمیت اکثریت فاقدان سرمایه، در بازپس گرفتن عادلانه ثروت هایی ست که در طول قرن ها از دسترنج مردم کشورهای مختلف از طرف سرمایه داران با زور و یا آرام ارام مصادره شده است. این نیز یک کار کارشناسی ست که بسیار پیچیده تر است اما ناممکن نیست. آغاز کار با عمومی کردن مالکیت تمامی منابع ملی و سپس عمومی کردن سرمایه های حیاتی مادر و پایه آغاز خواهد شد و طبعا در موارد مالکیت های شخصیت های حقیقی و حقوقی هم؛ با توجه به نیازهای آن مرحله؛ کارشناسی خواهد شد.


بهروز عزیز به درک من این همه برای رشد تولید مورد نیاز بشر و توزیع مناسب تر ثروت صورت می گیرد و این سیاست ها اگر بخواهد نتیجه ای برخلاف این هدف بدهد، شایسته است فورا متوقف شوند. آغاز برنامه نِپ شاید از این نوع تصمیمات درست در مورد حوزه مالکیت و متوقف کردن آن شاید کاری بغایت نادرست در این زمینه است که شایسته کار و مطالعه دقیقتر است. بهر تقدیر از نظر من دوران طولانی گذار بسوی سوسیالیسم، دورانی بس آزادتر و عادلانه تر از دوران حاکمیت بورژوازی باید باشد.  

البته مساله جدی تر و با اهمیت تر از آن است که در چند کلام، بتوان نکات و جنبه های فلسفی و حقوقی مختلف آنرا شکافت. من تنها سعی کردم کمی غیرهایدگری از نظر زمان و نیازهای مختلف هر دوران به امر مالکیت خصوصی و مالکیت جمعی نگاه کنم

با ارزوی تندرستی و شادی برای همه رفقا و ادامه بحث ها، بویژه در ایجاد شبکه ای از سوسیسالیست ها در خارج از کشور


مخلص همه رفقا


۲- با پوزش از خوانندگان برای عدم ویراستاری و صفحه بندی. هنوز این مطلب به پایان نرسیده بود که شهاب برهان هم در ردّ لاییسیته و دموکراسی دست بقلم شد. از آنجایی که رفیق شهاب بطور عام به مساله پرداخته است و به جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لاییک ایران به عنوان پرچم دموکراسی خواهی در مقطع کنونی توجهی ندارد، پاسخ به مطلب ایشان کار دیگر رفقای کمونیست است تا شاید بتوانیم ریشه سوسیالیسم توتالیتر؛ بمثابه بدترین آفت جنبش کارگری را در ریشه بخشکانیم. لینک مقاله جدید شهاب برهان را برای اطلاع دیگر رفقای کمونیست جهت پاسخگویی در زیر می آورم:


در ایران، جدائی دین از دولت، پانسمانی است که عفونت را می پوشاند  

http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=49959


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com