پراکندههایی متصل دربارهی «اختلافات ما»
امیر خوشسرور
August 17, 2020دیباچه
آنچه در ذیل میآید پاسخ به فراخوان رفیق «ابراهیم علیزاده» مبنی بر نگارش یک صفحهی A4 بر مبنای اختلافات درون حزب کمونیست ایران است. از اینرو راقم این سطور مصاحبهی اخیر رفیق «عادل الیاسی» با تلهویزیون ARYENTV را بهانهای قرار داده است تا سطح اختلافاتاش با یک گرایش معین در حزب را منطبق با اطلاعیهی پلنوم نهم کمیتهی مرکزیِ منتخب کنگرهی دوازدهم حزب علنی نماید.
یک نکته اما مهم است؛ «ما» پیش از این نیز دهها و صدها صفحه دربارهی اختلافات درون حزب (علنی و غیرعلنی) سیاه کردهایم. لذا بر «ما» مشخص نیست که ملاک ارزیابی رفیق ابراهیم چیست؟ به عبارت دیگر یک صفحهی A4 در ذهن ایشان چند صفحهی A4 محسوب میشود؟!
باری! امید آن است که دیگر رفقا نیز چنین کنند تا «تفاوتهای ما» که نه! «اختلافات ما» عیانتر شود. چنین باد!
پیش از آن اما ذکر سه نکته حائز اهمیت است:
خوانشِ شایسته و بایستهی مقالهی حاضر مستلزم مشاهدهی کامل فیلم مصاحبهی رفیق عادل است. این فیلم را میتوانید در صفحهی فیسبوک ایشان مشاهده کنید.
چیدهمانِ موارد مطروحه در این مقاله متناسب با زمان طرح آنها توسط رفیق عادل در مصاحبه لحاظ شده است. یعنی؛ اگر رفیقمان در دقیقهی 8:25 به موضوع سرمایهداری پرداخته است، ابتدا به آن و اگر در دقیقهی 9:40 به موضوع تفکیک انقلاب و اصلاح پرداخته است، سپس به آن اشاره کردهایم و... بنابراین پراکندهگیِ موضوعیِ این مقاله متأثر از تناسب زمانی- موضوعیِ مصاحبه نضج یافته است.
بیتردید هر کدام از موارد ذیل به تدقین بیشتر نیازمند است. در اینجا اما به اجمال بهمثابهی «نکتهی معترضه» میگوییم و میگذریم تا وقتِ وقتاش؛ حوصلهای بیاید و فرصت جمع شود و...
مواضع رفیق «عادل الیاسی» در مواجهه با رحمان سلیمی به نمایندهگی از حزب دموکرات کردستان(حدک) و اَهوَن چیاکو به نمایندهگی از حزب حیات آزاد کردستان(پژاک) به عیانترین شکل ممکن نشان داد که آنچه رفیقمان در «برنامه ویژه» از آن دفاع کردهاند، بیتردید، در چپِ مواضع بورژوازی و خردهبورژوازی و در راستِ مواضع «مارکسیسم انقلابی» قرار دارد!
از این منظر یادآوری چند نکتهی پیشِ پا افتاده(!) بهمثابهی مبانیِ فکری مارکسیسم انقلابی در مواجهه با مارکسیسم رقیقشدهی رفیق عادل ضروریست:
سرمایهداری؛ یک «اصطلاح» یا یک «عبارت» نیست، بلکه یک فورماسیون اقتصادی- اجتماعیِ مسلط، «قابل رویت»(خارج از ذهن)، «قابل اندازهگیری»(اعتبار و روایی) و مبتنی بر مالکیت خصوصی بر ابزار تولید، ارزش افزوده، انباشت سرمایه و... و تضاد آنتاگونیستیِ دو طبقهی اصلیِ جامعه؛ بورژوازی و پرولتاریا است.
بیتردید تاکید بر سرمایهداری در مفهوم ارتدوکس و «کاپیتال»ی آن بهرغم دگردیسیهایی که در سطوح مختلف بر آن رفته است نشاندهندهی دو ویژهگیِ مشخص(کلان روایت) است: 1) حاکمیت سرمایه و پیامدهای هراسناکاش بر تمای سویههای زندهگی ما قابل رویت است؛ 2) قوانین و گرایشهای درونی شیوهی تولید سرمایهداری قابل اندازهگیری است. به این اعتبار سرمایهداری هم «سوژه» است و هم «ابژه».
مابین «انقلاب» بر علیه وضع موجود و «اصلاح» در بطن نظم موجود هیچگونه «تفکیک»ی وجود ندارد. به این اعتبار هدفِ متقدم و متأخر نداریم؛ هدفِ اولیه و ثانویه نداریم؛ هدفِ نهایی و نیمهنهایی و یکچهارم نهایی و... نداریم. از این منظرانقلاب و اصلاح دو خط موازی نیستند که همگام با یکدیگر پیش بروند تا اولویتمان یکبار این باشد و یکبار آن. این دو لازم و ملزوم یکدیگر و در «یکخط» هستند و بس! «انقلاب مداوم» در مفهوم مارکسیِ آن به این معناست.
در این راستا برنامهی حزب با صراحت میگوید: «... در شرایطی که هنوز نظام سرمایهداری برقرار است، حزب کمونیست ایران در عین مبارزهی بیوقفه و پیگیر برای برقراری سوسیالیسم و ایجاد جامعهی کمونیستی، لحظهای مبارزه برای انجام اصلاحات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگیِ پیشرو و مترقی را جهت بهبود شرایط زندهگی تودههای کارگر و زحمتکش و امنتر و انسانیتر کردن جامعه و محیطی که در آن زندهگی میکنیم، در چهارچوب همین نظام نیز رها نخواهد کرد. تحقق این مطالبات در عین حال شرایط مناسب را برای انقلاب کارگری و سوسیالیسم فراهم میآورد...»
توجه به این نکتهی ظریف بسیار حائز اهمیت است که طبق برنامه و متناسب با جملهی ماقبل پاراگراف بالا، «شرایطی که هنوز نظام سرمایهداری برقرار است»، شرایط پیشاسرنگونیِ جمهوری اسلامی محسوب میشود. به این اعتبار سرنگونی جمهوری اسلامی مترادف با نابودی نظام سرمایهداری در ایران و برقراری سوسیالیسم در آن کشور دانسته شده است.
مارکسیسم انقلابی با «تحریف تاریخ» میانهای ندارد. به این اعتبار حضور «سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران»(کومهله) در «هیئت نمایندهگی خلق کرد» نه بهمنظور فراهم آوردنِ «فرصت بیشتری برای مقاومت» بلکه متأثر از رویکرد پوپولیستیِ آن زمانمان و صد البته توهممان نسبت به بورژوازیِ ملی(دولت موقت) بود. از قضای روزگار این «جمهوری اسلامی» بود که به دنبال فرصت بیشتری جهت فراهم آوردن ملزومات سرکوبِ عنانگسیختهاش بود. اینکه این توهم تا مقطع کنگرهی دوم کومهله نیز همچنان گریبانگیر ما بود و چه شد که گریبانمان را مصمم و با قاطعیت و جدیّت از آن رها کردیم موضوع دیگری است. این تحریف اما، امروز به کار میآید؟!
تئوریِ سوسیالیسم بهمثابهی «پروسه» - توجه کنید! سوسیالیسم و نه کمونیسم- در ضدیتِ کامل با مارکسیسم انقلابی و برنامهی حزب کمونیست ایران است. برنامه صراحتاً بر تحققِ «سوسیالیسم» اذعان دارد: «از نظر ما سوسیالیسم امری مربوط به آیندهای نامعلوم و دوردست نیست بلکه زمینه، توانایی و امکان اجتماعی و اقتصادی آن در بطن نظام سرمایهداری ایران فراهم آمده است و تحقق آن به نیروی آگاهی، تشکل و مبارزهی طبقهی کارگر ممکن خواهد شد. امکانات مادی و ثروتهای غنی جامعهی ایران و همبستهگی بینالمللی کارگری ضامن دوام و پایداری آن خواهد بود».
به اعتبار این بند از برنامه، سوسیالیسم، همین امروز بهمثابهی ضربهی اول و آخرِ حکومت کارگریِ منتج از انقلاب کارگری به سرمایهداری ایران قابل دستیابی است. لذا آنچه در قالب پروسه قابل طرح است، نه سوسیالیسم بلکه «ساختمان سوسیالیسم» است که قابل انعطاف خواهد بود.
در اینجا به «سوسیالیسم در یک کشور» نیز اشارهای کنیم و بگذریم! بیتردید سوسیالیسم بهمثابهی یک شیوهی تولیدی، دقیقاً به مانند شیوههای تولیدیِ پیش از خود مشخصاَ سرمایهداری یک «امر جهانی» است که با تکامل ابزار تولید، نیروهای مولد و... همبسته است با این وجود اما سوسیالیسم، Big Bang نیست که از سیاهچالهای بیزمان و بیمکان فرارویَد و عالمگیر شود. سوسیالیسم نیز به مانند سرمایهداری و... در زمانی و مکانی و با «اراده»ای نضج مییابد و... و تکامل مییابد. مسأله اما این است که در کدام زمان و در کدام مکان و با کدام اراده این «حُکم تاریخی» صادر میشود؟! بهعنوان مثال در زمان عروج بحران ساختاری و در سرمایهداری پیشرفته و با مبارزات پارلمانتاریستی و سندیکالیستی و... یا در زمان عروج بحران ادواری و در حلقهی ضعیف سرمایهداری و با ارادهی آهنینِ «پیشآهنگ» یا در زمان بحران عظیم فروپاشیِ اقتصادی- اجتماعی و در سرمایهداری نامتعارف و با ارادهی طبقهی کارگر و نمایندهگاناش یا... بگذریم!
بیتردید جغرافیای ایران فاقد هرگونه «تقدس» است و ما هیچگاه نگفتهایم که «از هر ایرانی، ایرانیتر هستیم»؛ بر منکرش لعنت! با این وجود اما حق تعیین سرنوشت با صندوق آراء و رأی مردم؛ این تودهی بیشکلِ بیهویت همبسته نیست. این رویکردِ به غایت پوپولیستی هیچگونه نسبتی با مارکسیسم انقلابی ندارد. مارکسیسم و مشخصاً دُرافزودههای لنین به ما آموخته است که جدایی ملل زمانی موضوعیت مییابد و «قابل دفاع است» که ماندهگاری ملت تحت ستم در چهارچوب یک کشور معین به یک مانع ذهنیِ سترک برای نیل به سوسیالیسم در آن کشور تبدیل شده باشد یا «جدایی» به سود طبقهی کارگرِ بخشِ خواهان جدایی در مواجهه با بورژوازیِ آن منطقه و در راستای تحقق سوسیالیسم باشد. از این منظر در صورتی که زمین و زمان خواهان جدایی باشند(با صندوق آراء یا بیصندوق آراء) اما تحلیل حزب کمونیست ایران نه فقط دربارهی «ملت کرد» بلکه در مورد هر کدام از ملل ساکن ایران در جهت خلاف معیارهای دو گانهی فوقالذکر باشد، حزب با جدایی مخالف خواهد بود.
جالب اما آنجاست که رفیق عادل در مصاحبه برای ماندهگاری در چهارچوب جغرافیای ایران یک شرط وارونه روی میز میگذارد که نه تنها در برنامهی حزب نیست بلکه به کمال در ضدیت با نص صریح برنامه است. ملاحظه کنید!
«مجری: یعنی به عبارت دیگر شما نظر مردم کردستان را ارجح میدانید و میگویید هرچه از صندوق بیرون بیاید؛ آری یا خیر برای ماندن در قالب جغرافیای امروز ایران- را به رأی مردم موکول میکنید؟
رفیق عادل: دقیقاً! رأی مردم. یک مسأله دیگر این است که اگر مردم در این راستا رأیشان این بود که در چهارچوب ایران بمانند، شرط ما برای این کار این است که ملزومات حقوق برابر مردم کردستان با سایر مردم ایران تأمین شود، در غیر این صورت مورد قبول ما قرار نخواهد گرفت.»
به راستی این پاسخ را چهگونه میتوان تفسیر کرد؟ آیا رفیق عادل در تقابل با نمایندهی بورژوازی کرد عنان اختیار از کف داده است یا نه! کومهلهی مد نظر ایشان ابتدا به ساکن در مواجهه با حکومت مرکزی آینده که البته میتواند سوسیالیستی نباشد(!)، «جداییطلب» است؟!
جالبتر اما آنجاست که اگر مردم کردستان به جدایی رأی دهند، رفیق عادل بدون اما و اگر با رأی آنها «مخالفت نمیکند» اما اگر همین مردم به ماندهگاری رأی دهند، رفیق عادل با تعیین شرط و شروط با رأی آنها «مخالفت میکند».
یاللعجب؛ ناسیونالیسم کرد روسفید شد!
بیتردید مبانیِ فکری مارکسیسم انقلابی مانع مهم بر سر راه «اتحاد»، «همکاری»، «همآهنگی» و... با بورژوازی در هر شکل و قالبِ آن است. نفیِ این دادهی ایدئولوژیک نه تنها خلع سلاح بلکه بسا فراتر از آن تسلیم به هژمونی طبقهی بورژوا و برهمزدن صف مستقل طبقهی کارگر در راستای نفیِ انقلاب و صد البته خیز بلند جهت مطالبهی سهم خود از کیک قدرت است. چرا که مسائل کلان در تدوین استراتژی و تاکتیک و حتی مسائل امنیتیِ فی ما بین قابل رویت و اظهر من الشمس است.
در این راستا مذاکره با جمهوری اسلامی بهمثابهی بورژوازی غالب، «خط سرخ» مارکسیسم انقلابی است. این خط سرخ با چون و چرا؛ این شرط و آن شرط، «گِلِهگی» از مرکز همکاری احزاب کردستان و مطالبهی «همه با هم» مذاکره کنیم، «صورتی» نمیشود! میان «ما» و جمهوری اسلامی یک دریا خون است؛ دریایی که به مدت 40 سال با درد و رنج و شکنج، و خون تازهی دیماه 96 و آبانماه 98 میخروشد و میغُرد و طومار نکبتبار سرمایهداری اسلامی را در هم میپیچد.
مبانی فکری به جای خود؛ بهراستی! مگر میتوان یک انقلابی را از عواطفاش جدا کرد؟! با سالهای خون؛ 58 و 60 و 67 و 74 و 78 و 88 و 96 و 98 چه میکنند و چه میکنیم؟! و...
از این منظر بر راقم این سطور مشخص نیست که آیا قاسملو و شرفکندی و... و نمایندهگان چهار حزب کردی، بهوقت مذاکره با نمایندهگان جهل و جنون و جنایت با آنها سلام و علیک هم کردهاند؟! حال و احوال رهبرانشان را هم پرسیدهاند؟! با یکدیگر دست هم دادهاند؟! خوش و بِش هم کردهاند؟!...
بهراستی کدام منفعت و مصلحت و... چنین ذلت و خواریای را توجیه میکند؟ چهگونه چشم بر اشک مادران و آهِ پدران کردستان و خوزستان و بلوچستان و...؛ همهی ایران بستهاند؟! پاسخ «مادران خاوران» را چهگونه میدهند؟! به تاریخ چه میگویند وقتی با تازیانهی کینه و نفرتِ «مدعیالعموم» از مذاکرهکنندهگان خواهد پرسید: پاسختان به هزاران انسان شرافتمند و آزادهای که بر تخت شکنجه بسته شدند، در سلولهای انفرادی جوانیشان به سَر رسید، تیرباران و بر دار شدند و... چیست؟!
باری! مذاکره یک «گزینه» نیست. برای «ما» هر نوع مذاکرهای؛ در هر شرایط و در هر سطح و با هر توجیه منجمله «توازن قوا»، فاقد هرگونه مشروعیت است. به تأکید اما تنها گفتوگوی ما با «آنها» تبادل آتش است و بس!
«سیاست» در این مفهوم آبیاریِ لحظه به لحظهی این باغِ پُر کینهی انقلابی است؛ حتی به ذهن آوردن مذاکره با جمهوری اسلامی - چه برسد بر زبان آوردناش- خیانت است!
در اینجا اما خالی از فایده نیست اگر قرار کنگرهی دهم کومهله مبنی بر عدم شناسایی جریان مهتدی- ایلخانیزاده را با نام «کومهله»، «کومهله زحمتکشان» و... یادآوری کنیم.
گرچه «برنامه ویژه» در مورد مسایل روز بود اما مگر میتوان بدون ارجاع به مبانی فکری به تبیین مسایل روز پرداخت؟! گویا میتوان چنین کرد؛ چرا که رفیق عادل معتقد است: «مبانی فکری و ایدهئولوژیک موانع سر راه همآهنگی و همکاری میان احزاب کردستان ایران نیست...».
ما اما در مواجهه با این رویکرد آکادمیستی - شاید بهتر باشد آن را رویکرد آکادمیستی- ژورنالیستی خواند- که عموزادهی برنامهی پرگار بیبیسیِ فارسی است وقتی از جانبِ نمایندهی بورژوای حزب دموکرات کردستان(حدک) که «ستم ملی» مبنای هویتی و از نان شب برایاش واجبتر است و نمایندهی خردهبورژوا(پوپولیستِ) حزب حیات آزاد کردستان(پژاک) که در 40 سال پیش؛ «خلق کورد» تثبیت شده است، با ارجحیتِ ستم ملی بر استثمار طبقاتی مواجه میشدیم با تأسی به آموزههای مارکسیسم انقلابی به تشریح اقتصاد سیاسیِ ستم ملی میپرداختیم و آن را وجهی از وجوهِ استثمار طبقاتی متناسب با نیاز مرحلهای و تاریخی بورژوازی غالب و صد البته مغلوب ارزیابی میکردیم و... نه اینکه با چسباندنِ انگشتِ سبابه و میانی به یکدیگر و با سادهسازی زائدالوصف دو گونه ستم؛ طبقاتی و ملی، جدا و منفک از یکدیگر اما «همسو»(!) خلق کنیم و...
نه! «ویژهگیِ برجستهی حزب ما» متناسب با سطر اول «مانیفست حزب کمونیست»؛ «تاریخ همهی جوامع تا این زمان تاریخ مبارزهی طبقاتی بوده است» بر این پایه استوار است که تمام وجوهِ ستم؛ ملی، مذهبی، جنسیتی و... مُحاق در گفتمان مبارزهی طبقاتی هستند و بس!
نقطهی عزیمت نقد مارکسیستی «اقتصاد سیاسی» است. از اینرو مارکسیستها طبقات، اقشار اجتماعی و بالطبع نمایندهگان سیاسی آنها را ابتدا به ساکن از این منظر مورد انتقاد قرار میدهند. متأسفانه اما از زمان روی کار آمدن جمهوری اسلامی، مشخصاً پس از آنکه «کمونیسم کارگری» از یک «گروه فشار» خارج شد و شکل و شمایل یک حزب را به خود گرفت، هیستریِ مذهبستیزی آنها کار را به آنجا رسانده است که مذهب نه ویژگیِ طبقاتیِ طبقات مشخص بلکه «نقطه ضعف»ی قلمداد میشود که گویا میتوان با «درایت» آنها و «توصیه»ی ما بر طرفاش کرد و به بهشت بازگشت!
جالب است! گویا رابطهای معین و «عِلی» میان مارکسیسم رقیقشده با مارکسیسم اختهشده و هیستریِ مذهبستیزیاش بهمثابهی یک شاخصهی غلیظِ هویتی برقرار است. نقد رفیق عادل به «اشکالِ بزرگِ» پژاک در رویکردشان به مذهب، تمایلشان به «شیعهگری» و... از این منظر قابل تأمل و صد البته عدول از مبانی فکری مارکسیسم انقلابی است. «مذهب» اگر به باور مارکس «روح یک جهان بیروح است» بنابراین زُدایش این روح اهریمنی از جامعه جز با تاکید بر کاربستهای آن در بازتولیدِ این «جهان بیروح» و ساقط کردن آن قابل تصور نیست که نیست، آب در هاون کوفتن است.
در خاتمه به تأکید بیفزاییم آنچه در بالا آمد نه تمامی آنچه رفیق عادل در مصاحبهاش مرتکب شدهاند و مورد انتقاد است بلکه صرفاً اشارهای گذرا به «گُلدرشت»ها بود و بس! که این مثنوی هفتاد مَن است.
برای عادل الیاسی بهترینها را آرزو میکنم. سرت سلامت رفیق!
بیستوپنجِ مردادماهِ 1399