مراجعه به مارکس و برخورد سطحی و سکتاریستی

حامد خاکى
August 15, 2020

مراجعه به مارکس و برخورد سطحی و سکتاریستی

 

  • مقدمه:
    در جدال با حقیقت، عاجز از بیان واقعیت

 

حافظه می‌گويد: "من اين كار را كرده ام." غرور مى‌گويد: "ممكن نيست من اين كار را كرده باشم." غرور كوتاه نمى آيد و حافظه تسليم مى شود.

نيچه

 

 

رفیق محمودقزوینی در صفحه فیسبوکش یادداشتی١ گذاشته که ظاهراً باید شرح و بسط بجثی باشد که  قبلاً در فیسبوک در کامنتی٢ طرح کرده بود. که به خاطر اهمیت موضوع من به جای دخالت با یک کامنت کوتاه لازم دیدم بحث را اینگونه باز کنم.

  خود متن اخیر رفیق محمود نکات قابل تاملی دارد که باید به آن پرداخت اما بدوا آنچه لازم است این است که ببینیم کل قضیه راجع به چیست. به همین خاطر من ناجارم بعضا نقل قولهای طولانی بیاورم. ضرورت آن هم این است که یادداشت مذکور اصلاً از زبان حافظه نیست، تنها غرور رفیق است که حرف می‌زند.

 

رفیق فردین آرام (کاوه) در بخشی از نوشته‌ای به آزادی بیان و ضرورت آن پرداخته بود. کسی آمده گفته که برای مشروعیت دادن به بحثت از منصور حکمت فاکت آورده‌ای. فردین در جواب نوشته:

{ ... "راستش" من اگر جائی بخواهم "حقانیت به بحث"م بدهم سرراست و مستقیم سراغ مارکس خواهم رفت نه منصور حکمت یا هیچ مارکسیست دیگری. این را هم بد نیست بدانی که هیچ مارکسیستی تاکنون زیباتر از خود مارکس راجع به آزادی بیان، سانسور و کلا آزادیهای فردی سخن نگفته است ... }

نکته مهم اینجاست که این بحث مشخص در مورد آزادی بیان است، مضافا اینکه نویسنده معتقد است مارکس از هر مارکسیستی بهتر و زیبا‌تر از آزادی بیان دفاع کرده.

 

رفیق محمود قزوینی با این متن به نقد آن پرداخته

 {کاوه عزیز نمیدانم این جمله ات را به چه معنا به کاربردی. یعنی شما برای حقانیت حرفت فقط به مارکس رجوع میکنی؟. اولا این را همه میگویند. یعنی از توده‌ای و فدایی تا طوفان و....همه به مارکس رجوع میکنند. بیشترین آثار ما کس را توده ایها به فارسی ترجمه کردند. رجوع به مارکس فاکت از مارکس و حتی فقط خواندن مارکس نیست، بلکه کاربرد جهان بینی مارکس در پاسخ به مسائل دنیای امروز است. در دوران ما من به جز منصور حکمت کسی را ندیدم که قادر به چنین کاری بوده باشد. … . چرا شما برای اثبات حقانیت حرفت نمیتوانی مستقیما به منصور حکمت رجوع کنید. به نظر من در دنیای امروز کسانی که مستقیما به منصور حکمت رجوع نمیکنند نمیتوانند مارکسیست خوبی باشند و ۹۰ درصد آنها اصلا مارکسیست نیستند. ...} (خط تاکیدها از من است)  

این عین کامنت رفیق محمود است، در نوشته‌اش اما می‌گوید { من در کامنتم نوشته بودم نود در صد کسانی که خود را مارکسیست میدانند، با معیار کمونیسم کارگری مارکسیست نیستند و متعلق به جنبشهای غیرکارگری و یا سکتهای مهجور میباشند}

اولاً : آیا لازم است برای رفیق توضیح داد این دو گزاره یکی نیستند؟ آیا سخت است فهمیدکه زمین تا آسمان فاصله دارند؟  دومی یک حکم کلی است که هر گرایش یا جریانی می‌تواند راجع به همه گرایشات و ورژنهای دیگر صادر کند. اولی اما سکتاریسم است، شدیدترین نوع سکتاریسم است، دایره خودیها را هم تنگتر می‌کند که حتی حکمتیست‌ترینها هم اگر مراجعه‌ای به کسی غیر از حکمت کردند مرتدند.

 

دوما: بعید می‌دانم رفیق محمود قزوینی سهواً این واژه مستقیما را آن هم نه یک بار بلکه دوبار به کار برده باشد. مستقیما اینجا جز اینکه بگوید ازحکمت باید به مارکس رسید، هیچ بار معنایی دیگری نمی‌تواند داشته باشد. انگار مارکس به تشریح و کاربرد متدولوژی کشف شده توسط حکمت پرداخته و یک کمونیست خوب باید به جای شارح این متدولوژی مستقیماً به واضع و صاحب ایده‌ها مراجعه کند. دنیای وارونه‌ای است.

 

سوما:  به اعتقاد و باور رفیق محمود  در دنیای امروز کسی جز منصور حکمت نتوانسته مارکسیسم را به کار ببرد. این ادعای زمختی است و قاعدتا اثبات آن نیازمند اشراف به همه تلاشهای کمونستهای معاصر و برررسی دقیق آنهاست. دقت کنید که اینجا نویسنده حتی نمی‌گوید «کسی به خوبی منصورحکمت مارکسیسم را به کار برده.» می‌گوید جز او کسی نتوانسته به کار ببرد. با این حساب باید برای مارکسیسم متاسف شد.

 

اگر بخواهیم جایگاه نوشته اخیر رفیق محمود را در مورد این پلمیک کمی بیشترروشن کنیم، لازم است آخرین نقل قول را از او اینجا ذکر کنم.

ایشان در نوشته‌اش خود را به کوچه علی چپ می‌زند می‌گوید

{... حتی میشود گفت این تحلیل مارکس، لنین و یا منصور حکمت در این واقعه درست نبود. اصلا مسئله ای نیست. اما گفتن اینکه من برای حقانیت بحثم، معلوم نیست کدام بحث و کدام تاکتیک و خط مشی ، فقط به مارکس رجوع یکنم. یا بی معنی است و یا معنا دار به شکل بدش. این روش آدم را یاد ارتش میاندازد که طرف وقتی به درجه بالاتر رجوع میکند دیگر اون پایین تره حکمش باطل میشود. اگر بحثی است که منصور حکمت ارائه داده و از نظر فکری و عملی منطقی و درست میاید، دیگر چرا باید در مورد این بحث به مارکس رجوع کنیم. دولت در دوره انقلابی و سقط جنین و دموکراسی تعابیر و واقعیات و بحث شوروی را و....منصور حکت کرده است. من برای اثبات حرفم فقط به مارکس رجوع میکنم در این موردها بی معناست} (خط تاکیدها از من است)

 

اولاً انگار رفیق محمود به خود زحمت نداده کامنت فردین آرام را بخواند. یا متوجه زبان لابد خیلی غامض رفیق فردین نشده است!  در این کامنت سیاه بر سفید به زبان فارسی روان نوشته شده بحث آزادی بیان است و از نظر نویسنده در این مورد مارکس از هر مارکسیستی بهتر و زیبا‌تر سخن گفته است.

حالا من واقعاً مانده‌ام در جواب  این جمله  «معلوم نیست کدام بحث و کدام تاکتیک و خط مشی»  رفیق محمود باز تکرار کنم بحث راجع به چه بوده؟ یعنی مانع شوم رفیق محمود خود را به ندیدن بزند؟  یا صمیمانه متذکر شوم،  بهتر است به جای خلط مبحث و صحنه‌چینی دلبخواه و ساختن حریف پوشالی و به جنگ آن رفتن، آدم اعتراف کند که اشتباه کرده یا الان تغییر عقیده داده، عجولانه ابراز نظر کرده یا چه می‌دانم هرچیز دیگری.... بعضی وقتها ادامه اصرار بر یک اشتباه آدمی را به ارتکاب به اشتباهات بزرگتری وامی‌دارد. همانطور که رفیق محمود الان در این پروسه افتاده.

 

این بحث مشخصا مربوط به آزادی بیان است. از اولش هم معلوم بوده و در این مورد مشخص همانطور که رفیق فردین به نظرش مارکس زیبا‌تر و بهتر از هر کسی، از این حق دفاع کرده  همانطور هم رفیق محمود حق دارد بگوید فرمولبندی منصورحکمت از مال مارکس بهتر و پسندیده‌تر است. بدون اینکه الزاماً حکم ارتداد کل مارکسیستهای جهان را صادر کند.

 من اتفاقاً فکر می‌کنم ولتر از هردوی آن‌ها بهتر و فرموله‌تر و مقدم بر آنها از آزادی بیان دفاع کرده. اما کسی مجاز نیست حکمی علیه من صادر کند و چون به جای حکمت احتمالا از ولترفاکت آورده‌ام  پس اصلاً لابدحتی به اندازه یک لیبرال هم آزادیخواه نیستم… تا اینجا من سعی کردم در زمین این طرز تفکر بازی کنم. اما

دوماً و مهمتراینکه این بیانات نشان از درک نادقیق از مارکسیسم و مبارزه طبقاتی دارد. و اتفاقاً مقایسه‌ای که ایشان می‌کند این را بیشتر نشان می‌دهد.

 

یا رفیق محمود باید مثل بعضی‌ها  معتقد باشد تاریخ با حکمت آغاز می‌شود و حتی وقتی حرف از آزادی بیان می‌شود انگار نه ولتر و مونستکیو و روسوئی بوده‌اند، نه انقلاب کبیر فرانسه‌ای رخ داده و نه حتی مارکس در اینباره چیزی گفته است. هرچه هست حکمت است و بس. یا اینکه او هم معتقد است اصطلاح اشتباه یا تغییر عقیده برای مارکسیستها کسرشان دارد و یک مارکسیست خوب تمام مسیر زندگی سیاسیش با همه جزئیات و در همه موارد یک مسیر مشخص و بدون کوچکترین اشتباه و تغییری است.

 

اما ادامه نوشته رفیق محمود بیشتر به ما اطمینان می‌دهد که اشکال متد ایشان اولی است. او معتقد است در هیچ جای دنیا هیچ جنبش و سازمان و حزب مارکسیستی که خود را به عنوان یک متد و دیدگاه نشان داده باشد وجود ندارد. یعنی در هیچ جای دنیا مارکسیست وجود ندارد؟ آیا باید این را نتیجه گرفت؟ عدم یک جریان اجتماعی کمونیستی  چرا باید ما را به این نتیجه برساند که کمونیست سوئدی، فرانسوی یا هر جایی چون فارسی بلد نیست یا آثار حکمت را نخوانده مارکسیست نیست؟ اگر حرف رفیق این است که ایده‌هایی که به یک ترند اجتماعی تبدیل نشده‌اند یا به یک نیروی اجتماعی تبدیل نشده‌اند مارکسیست نیستند، صرفنظر از اینکه علیرغم میل باطنی ما کمونیسم کارگری هم هیچ جا به یک جریان اجتماعی تبدیل نشده است، آیا عکس این حکم هم صادق است که همه مدعیان مارکسیست که توانستند به نیروی اجتماعی تبدیل شوند، مارکسیست هستند؟ مثلاً مائوئیستها؟ خوجه ایستها؟ ترتسکیستها؟ …

می‌بینیم این صغری کبری چیدنها راجع به عدم وجود ترندها و ایده‌های اجتماعی مارکسیستی در جهان کاملاً به بحث بی‌ربط است. بی‌ربطتر از آنکه بشود یک ذره به آن پرداخت.  این ما را به ناکجا آباد می‌برد. همینجا رفیق محمود را با این بخش از بحثش تنها می‌گذاریم.

 

  • مارکسیسم متدولوژی است نه آئین

 

مراجعه به مارکس، لنین، حکمت… در میان کمونیستهاو چپها بسیار رایج بوده ومتاسفانه هست. می‌گویم متأسفانه چون این مراجعات به ندرت به عنوان مراجعه به یک متدولوژی بوده. بیشتر شکل مراجعه به متون مذهبی یا قدیسین و قدما را دارد. این را به کرات ما دیده‌ام که در بحثی مشخص در یک شرایط مشخص یکی از طرفین بجث برای ساکت کردن طرف مقابل نقل قولی از این قدما آورده‌ است.

رفیق محمود به درست می‌گوید که منصورحکمت با مراجعه به مارکس توانست به بسیاری سؤالات و مسائل در جنبش کمونیستی جواب بدهد. اما بعید می‌دانم یک جا بتوان در آثار منصورحکمت نمونه‌ای را پیدا کنید که او بگوید مارکس یا لنین اینگونه گفت و ما هم باید چنین بگوئیم. اگر کسی دقت کرده باشد یکی از تکیه کلامهای او در بحثهایش «با عینک مارکس..» است و این عبارت را به معنای متد مارکس به کار می‌برد. او همه جا سعی کرده از متدولوژی مارکس استفاده کند بدون اینکه مارکس را کپی کند.

 «دولت در دوره‌های انقلابی» بکارگیری متدی است که مارکس در بررسی دولت در مقدمه نقد اقتصاد سیاسی و در هجدهم برومر لویی بناپارت به کار می‌برد ،متدی که لنین قبل از حکمت در بررسی دولت تازه به قدرت رسیده سوسیالیستی به کار می‌برد. حکمت در این زمینه تنها متد را می‌گیرد و با آن انقلاب ٥٧ ایران را بررسی می‌کند. جالب است که جریانات دیگر هم به آثار لنین و مارکس در همین زمینه مراجعه کرده‌اند و کلی هم نقل قول آورده‌اند و آن نتیجه‌گیریهای هچل هفتی را گرفتند که دیدیم، فی‌المثل “فاشیسم کابوس یا واقعیت از راه کارگر”.

در «اسطوره بورژوازی ملی و مترقی» منصورحکمت  از متدی استفاده می‌کند که مارکس در گروندریسه و کاپیتال برای تحلیل زیربنای اقتصادی جامعه استفاده می‌کند تا

به وظایف سیاسی پرولتاریا برسد. و با این متد حکمت به آن نتایج درخشان میرسد. او تنها کسی نبود که آنزمان کاپیتال و گروندریسه را می‌شناخت یا خوانده بود، حداقل بخشی از سران حزب توده به این آثار مسلط بودند. اما منصورحکمت این متون را مانند متون مذهبی به کار نمی‌برد که در لابلای آن‌ها دنبال جواب سوالاتش باشد. او متدلوژی و روشی را که در این متون استفاده شده بود به کار می‌برد.

 

تفاوت برخورد مارکسیستی و دگمیستی اینجاست که  آدم دگم از قبل ایده ای دارد و صرفاً برای اثبات این ایده و نه حتی سنجش آن، به سراغ قدیسی می‌رود و طرفه آنکه در تمام این موارد‌ هم، بلااستثنا حداقل جمله‌ای پیدا می‌کند که پشتوانه ایده اش باشد. قهرمان دگم ما از صحنه جدال با منطق علمی همیشه پیروز برمی‌گردد.

اما آدم مارکسیست سعی می‌کند متد مارکسیستی را به کار ببرد و این متد را باید قبل از هر کسی مستقیماً، بله مستقیماً از خود مارکس یاد گرفت.

  راز موفقیت حکمت این بود که مساله را به قول خودش با عینک مارکس نگاه می‌کرد نه با جملات مارکس، حکمت هنگام تحریر نوشته‌هایش سعی می‌کرد عینک مارکس را به چشم بزند، سعی نمی‌کرد با جملات مارکس مقاله درست کند .سبک کار آدم دگم به  روش ادیان و آئین ها شبیه است. سر اینکه کدام قدیس معجزات بیشتر و بزرگتری داشته هم رقابت می‌کنند. روش مارکسیستی اما علمی است. یک مارکسیست با جملات مارکس و لنین تلاش نمی‌کند ایده‌آش را فرموله کند، از زاویه مارکس به مساله نگاه می‌کند و جوانب آن را می‌سنجد.

 

متأسفانه یکی از میراثهای سنگین چپ سنتی که کماکان در میان ماست، این نوع نقل قول آوردن‌ها است که نه برای بررسی متدلوژی بلکه برای مسکوت کردن طرف بحث، یا برای اثبات ایده‌ای که از قبل به صحت و سقمش ایمان دارد و البته تازگی برای تعیین کردن درجه تقدس قدما.

 

اگر کسی ایده‌ای یا نظری دارد، بیان مستدل یا حتی غیر مستدل آن نه تنها اشکالی ندارد بلکه بسیار خوب و پیشبرنده است. اما زمانی که برای اثبات ایده‌اش نقل قول از کسی می‌آورد دیگر این کاربست متدولوژی نیست. باورمندی مذهبی‌گونه است. قسم خوردن است. عکس مار کشیدن است.

 

اگر قبول کنیم که مارکسیسم یک متدولوژی است نه یک آئین باید مدام به این متدولوژی استناد کنیم و آن را به کار ببریم. درک و بکار بردن این متد مستلزم مراجعه مستقیم به مارکس است، نه مراجعه «مستقیم!!» به مارکسیستی که دربه‌کاربردن آن موفق بوده. رفیق محمود به درست مدعی است که حکمت در به‌کار بردن مارکسیسم خیلی موفق بوده و از اینجا این حکم مریخی را استنباط می‌کند که دیگر مراجعه به مارکس موجه نیست. مثل اینکه کسی بگوید آقای ایکس در شیمی با کاربرد درست جدول مندلیف به کشفیاتی رسیده‌است، پس باید از این به بعد خود جدول مندلیف را دورانداخت. یا کسی بگوید بعد از تئوریهای اینشتین در مورد نسبیت عام نیازی به نیوتون در فیزیک نیست و قوانین نیوتون کابردی ندارند.

 

منصورحکمت محصول درک مارکس است. اگر مهم است از سایه سر متدولوژی‌است که مارکس بنیاد نهاده و او خوب درک کرد. چرا مردم را از مراجعه به سرچشمه باز  می‌دارید؟ واقعاً فکر می‌کنید با این روش منصورحکمت را بزرگ می‌دارید؟ متوجه نیستید درمقابل بخش زیادی از تلاشهای او ایستاده‌اید؟ شما معتقد هستید که او تنها کسی بود که مارکسیسم را به کار برد. به حکم خودتان توجه کنید. اهمیت او حتی نزد شما در به کاربردن مارکس بود. پس اجازه بدهید بقیه هم اگر نه مثل او بشوند حداقل به این ارزیابی شما از او برسند، یا شاید به نقدش برسند. این‌ها مستلزم ترویج مراجعه به مارکس است.       

 

تازمانی که شما به عنوان کمونیست به بررسی هر پدیده‌ای می‌پردازید، یا در هر جدالی داخل می‌شوید نیازمند مراجعه به مارکسیسم و متدهای مارکس هستید.

 بخشی از تلاش منصورحکمت این بود که مراجعه مستقیم به مارکس را رواج دهد، طنز تلخ تاریخ این است که بخشی از طرفداران و به اصطلاح مروجینش آثار خود او را الان متون مذهبی کرده‌اند و امروز دربه اصطلاح دفاع از او مراجعه به مارکس را تقبیح می‌کنند. در این تلاشها متأسفانه بیشتر از هرکسی خود منصور حکمت متضرر است. با این تبدیل کردن او به رب‌النوع او را از مارکسیست بودن تهی می‌کنند. مانع از اجتماعی شدن ایده‌های او می‌شوند.

  

 

 

 

     

١ - https://www.facebook.com/ghazvini.m/posts/3771869132829378

 ٢ - https://www.facebook.com/asad.golchini.75/posts/624076145206721

 


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com