|
|||||||||
فريدون فرخزاد، مردي شجاع كه اسرار را هويدا مي كرد!عباس رحمتىAugust 07, 2020 فريدون فرخزاد، مردي شجاع كه اسرار را هويدا مي كرد!
فریدون فرخزاد، شاعر و هنرمند نامآشنا در ۱۶ مرداد ۱۳۷۱ (۶ اوت سال ۱۹۹۲) در محل سکونتش در شهر بن در آلمان بر اثر ضربات چاقو به قتل رسید. قاتلان شکمش را دریدند و زبان و گوش و دماغش را بریدند و جنازه او را آلوده کردند.
فریدون فرخزاد، به جز مدرک دكتراي علوم سياسي، شاعر، نویسنده، برنامهپرداز، هنرپیشه، خواننده و مبتکر چندین برنامه تلویزیونی، از جمله برنامه موفق «میخک نقرهای» [١]در ایران بود.تعداد زیادی از هنرمندان مشهورحال حاضر ایران را او به مردم معرفی نمودفريدون فرخزاد علاوه بر كارِ شومني ، كاري كاملن سياسي ميكرد او در ايران بإ برنامه ميخك نقره اي بستري را براي استعداد يابي خوانندگان فراهم كرده بود كه در هواي آرزوي ويدئو هاي اين برنامه ها ، جنايتكاران ، سرش بردند و تنش را قطعه قطعه كردند. فريدون برادر فروغ فرخزاد بود و گهگاهي از شعر هاي فروغ را را ميخواند. فرخزاد در سالهای پایانی زندگیاش، از دوری از ایران و به ویژه از دوری از مادرش رنج میبرد، و از محیط تبعیدیها هم سرخورده شده بود. با وجود آنکه پرونده قتل او از ٢٨ سال پیش تاکنون همچنان باز است و راز قتلاش همچنان سر به مُهر مانده و قاتلانی که او را به قتل رساندهاند، هنوز به طور کامل شناسایی نشدهاند، این پرسش به میان میآید که جمهوری اسلامی تروريست پرور، بخاطر باز كردن پشت پرده تفكرات متعفن آخوندهایی مانند خميني و دنبالچه هايش کمر به قتل این هنرمند دگراندیش و دگرباش بسته بود و يا رفتن او به عراق و كمك به بچه هاي ايراني درآنجا ، آمران و عاملان قتل او چه کسانی بودند؟ او چگونه به قتل رسید؟ دو روايت وجود دارد كه قصد دارم اينجا بازنويسي كنم ( يكبار ديگر انگيزه و طرز كشتن فرخزاد را نوشته بودم) در پايان قضاوت با خواننده است . روايت اول: اسماعیل پوروالی، روزنامهنگار ملیگرا و فقید ایرانی در همان سالی که فریدون فرخزاد به قتل رسید، در یکی از شمارههای ماهنامه «روزگار نو» مینویسد: «نام فریدون فرخزاد زمانی در فهرست مهدورالدمها قرار گرفت که در سفری به عراق جهت اجرای برنامه برای اسرای ایرانی و یافتن راهی جهت کمک به اسرای خردسال و نوجوان، مذاکراتی را با مقامات امنیتی این کشور در رابطه با برادر سعید محمدی، نوازنده و خواننده جوانی که فرخزاد او را کشف کرده و مشوق و حامی او بود انجام داد.» علی اکبر محمدی (برادر سعید محمدی) خلبان هواپیمایی «آسمان» در تاریخ ۲۱ مرداد ۱۳۶۵ (۱۲ اوت ۱۹۸۶) پس از اینکه از فرودگاه رشت با یک فروند جت فالکن-۲به منظور انجام پرواز آموزشی به پرواز درآمد، خاک ایران را ترک کرد و با استفاده از حریم هوایی ترکیه در یکی از فرودگاههای بغداد فرود آمد. وی حدود یک ماه بعد از طریق عراق به آلمان غربی رفت و در تاریخ ۲۳ دی ۱۳۶۵ (۱۳ ژانویه ۱۹۸۷) در هامبورگ به دست دو فرد ناشناس کشته شد.محمدي از خلبانان ويژه بود كه ،رفسنجاني و خامنه اي را به نقاط مختلف ايران مي برد! پوروالی مینویسد: «عراقیها به فرخزاد پیشنهاد کردند که هنگامی که کاپیتان محمدی با هواپیمایش رفسنجانی را به نقطهای میبرد، وسیلهساز گریز او از ایران به عراق شود. محمدی با هواپیمایش به بغداد گریخت اما رفسنجانی با او نبود.» فریدون فرخزاد در مجموع دو بار به عراق سفر کرد و به گفته رئیس سابق استخبارات نظامی عراق که در زمان قتل فریدون فرخزاد در بریتانیا زندگی میکرد، فرزندان و خانواده صدام حسین و مسئولان بلندپایه عراقی، برنامههای فرخزاد را برای اسرای خردسال و نوجوان اسیر ایرانی دنبال میکردند. «هر بار ۲۵ تا ۳۰ نفرشان را توانست ببرد و نجات دهد اما خودش گریه میکرد و میگفت اگر بدانی، این بچهها به من میگفتند اینجا به ما غذا نمیدهند، شبها این سربازها به ما تجاوز میکنند، بدترین رفتارها را با ما دارند، تو را به خدا ما را نجات بده. خُب او هم برایش مقدور نبود که همه را با خودش ببرد. میگفت نگاه میکردم، کوچکترینشان، مظلومترینشان را با خودم میبردم.» ظاهراً دستور قتل فریدون فرخزاد را ریشهری[٢] صادر کرده بود. محمد محمدی نیک، با نام قبلی محمد درونپرور، معروف به محمد ریشهری، حاکم شرع دادگاههای انقلاب اسلامی، دادگاه انقلاب ارتش، وزیر اطلاعات، دادستان کل کشور، دادستان دادگاه ویژه روحانیت و سرپرست حجاج ایرانی بود. اسماعیل پوروالی مینویسد: «دستور قتل فرخزاد را ریشهری صادر کرده بود و تیم عملیات، زیر نظر فلاحیان انجام وظیفه میکرد.» و در ادامه میافزاید: «فلاحیان دستور بررسی و ارزیابی راههای به قتل رساندن فرخزاد را به تیم بررسی و طراحی سپرد که زیر نظارت مستقیم سعید اسلامی (امامی) قرار داشت.» در آن زمان آیتالله خمینی تازه درگذشته بود و دولت رفسنجانی بر سر کار آمده بود و فلاحیان وزارت اطلاعات را از ریشهری تحویل گرفته بود. به اینجهت قتل فرخزاد در اولویت قرار نداشت.يكسال پيش از ترور فرخزاد قتلهاي ديگري مانند دكتر شاپور بختيار و دكتر كاظم رجوي و برومند ٠٠٠صورت گرفت، احتمالن به اين دليل ترور فريدون به تعويق افتاده است. در این میان زندگی فریدون فرخزاد هم بهتدریج دگرگون میشد. مادر او که جان و جهاناش بود و او را عاشقانه دوست میداشت، بیمار شد و به فکر افتاد که ترتیبی بدهد تا مادر به همراه پوران، خواهرش به ترکیه سفر کند و از آنجا با تمهیداتی مادرش را به آلمان، به نزد خود بیاورد. در هر حال، دلتنگی فریدون فرخزاد برای مادرش و بیماری مادر در قتل او نقش مهمی ایفا کرده است. اسماعیل پوروالی ماجرا را به این شکل روایت میکند: «فرخزاد از طریق یک فرشفروش ایرانی مقیم فرانکفورت که بسیار به او اظهار دوستی میکرد با غلامی، یکی از مسئولان ایستگاه وزارت اطلاعات در آلمان که به عنوان دبیر سوم در سفارت رژیم کار میکرد، دیدار کوتاهی در نمایشگاه فرشفروش مورد بحث داشت. غلامی و همکارش اصولی چند بار با فرخزاد ملاقات کردند. آنها به او وعده دادند کار سفر مادرش را بهراحتی درست کنند و حتی در یکی از ملاقاتها به فرخزاد گفتند خود رفسنجانی در جریان است و دستور داده گذرنامه برای وی صادر شود؛ و برای اطمینان خاطر بیشتر، فرخزاد میتواند به اتفاق یک تیم از خبرنگاران آلمانی به ایران رود، مادرش را ببینند و بدون مشکلی به خارج بیاید.» اسماعیل پوروالی، هم به خاطر حرفهاش که روزنامهنگار کارکشتهای بود و رویدادهای ایران و قتل مخالفان را به دقت پیگیری میکرد و هم به خاطر دوستی و آشناییاش با فریدون فرخزاد و حلقه دوستان و یاران فرخزاد پیش از قتلاش، از نزدیک با بسیاری از مسائل آشنایی داشت. در هر حال، بدون آنکه بتوان روایت اسماعیل پوروالی را تأیید کرد، این روزنامهنگار از شخصی به نام «رضا صابری» به عنوان قاتل فریدون فرخزاد یاد میکند. «رضا صابری، مأموری که پس از دریافت دستور قتل در هماهنگی به “قبه”، رئیس دفتر سعید امامی که با نام رضا اصفهانی به اروپا سفر میکرد و اکبر خوشکوشک که در ارتباط با تاجر فرشفروش ایرانی دوست فرخزاد بود، زمینههای قتل فرخزاد را فراهم کرده بود.» به گزارش سایت «روزآنلاین»، اکبر خوشکوشک، ملقب به «فرنگیکار» از اعضای اصلی تیم ترور خارج از کشور وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بود که پس از مرگ سعید امامی، برای مدتی بازداشت شد و به همکاری با اسرائیل اعتراف کرد. اعترافات او اما هرگز از رسانه ای پخش نشد. خوشکوشک به سمت مشاور عملیاتی وزیر اطلاعات در دوران فلاحیان دست یافت و اکنون در ایران فعالیتهای اقتصادی دارد. در هر حال خوشکوشک از طریق دوست فریدون فرخزاد که فرشفروش بود توانست با او ارتباط برقرار کند. اسماعیل پوروالی درباره رضا صابری که به گمان او عامل قتل فریدون فرخزاد است، مینویسد: «صابری که به زندگی در اروپا خو گرفته بود، و به علت آلودگی به مشروب و خوشگذرانیهای زیاد، مقداری نیز مقروض شده بود، در آوریل ۱۹۹۲ به تهران احضار شد. او از این احضار به شدت نگران شد و تصمیم گرفت با دست پر به تهران بازگردد. صابری در تماس با اصولی مأمور ایستگاه بن، از وی خواست که ترتیب ملاقاتی را با فرخزاد بدهد، چون باید مطالب مهمی را به او بگوید.» در آن زمان یکی از دوستان فریدون فرخزاد قرار بود به دیدن او بیاید. ظاهراً بین او و فرخزاد دلخوری و کدورتی پیش آمده بود. در هر حال فرخزاد که به ایستگاه راهآهن رفته بود که از دوستش استقبال کند، به جای او با تعجب با دو مأمور وزارت اطلاعات مواجه شد.اسماعیل پوروالی مینویسد: «فرخزاد در روز موعود به ایستگاه راهآهن رفت تا از دوستش استقبال کند، اما به جای او با شگفتی با اصولی و صابری روبرو شد که از ترن پیاده شدند. گفته میشود غلامی خود را به دوست فرخزاد در ایستگاه مبدأ رسانده و با دادن هزار مارک به او خواسته بود سفرش را دو روز به تأخیر بیندازد، چون فرخزاد ناچار است به سفری کوتاه برود. (این موضوع را غلامی به یکی از دوستانش گفته بود و پیداست او به عنوان یکی از دوستان فرخزاد به سراغ فرد مورد اشاره رفته و پول را نیز از جانب فرخزاد به او داده بود!) یعنی فرخزاد می تواند این یکی را هم قبول کند؟ اصولی با معرفی صابری بهعنوان سرمایهداری که از تهران آمده و قصد خرید هتل و یک کلوپ شبانه را دارد، به همراه فرخزاد به آپارتمان او رفته بود که درباره سرمایهگذاری دوستش (صابری) مذاکره کند. سر راه، فرخزاد چند هندوانه و مقداری نان و پنیر خریده بود. آنچه مسلم است نگرانی صابری و اصولی از حضور سگ وفادار فرخزاد در آپارتمان است. به همین دلیل نیز از همان ابتدا آنها از فرخزاد خواسته بودند سگش را ببندد، چون آنها از سگ وحشت دارند.» فرخزاد فردی ورزشکار و قوی بود. به همین دلیل نیز کشتن او به سادگی نمیتوانست انجام بگیرد. پوروالی مینویسد: «بهنظر میرسد صابری نخست با آلودن چای او، فرخزاد را دچار سرگیجه و بیحالی میکند. تعداد ضربات چاقو و بههمریختگی آپارتمان و پاشیده شدن خون به در و دیوار نشانه آن است که فرخزاد در همان حال نیز مقاومت میکرده است. پس از قتل فرخزاد، صابری لباسهای او را میکند (بیرون میآورد) تا مفهوم خاصی به قتل بدهد و بعد با آلوده کردن جسد، میکوشد جریان را یک قتل غیر سیاسی جلوه دهد.» روايت دوم: فريدون ، مردي كه افكار پليد آخوندها را بر ملا و آنچه مردم نمي دانستند، نور افكني مي كرد. وبه قولي او هميشه اسرار هويدا مي كرد. در يكي از كنسرتهايش، روي سياستهاي انگليس دست گذاشت و به حضار در سالن گفت ؛ از پاسپورت چسكي اش نترسيد. هميشه مردم را به مبارزه بر عليه اين تفكرات پليد فرا مي خواند، بارها به تبعيدي ها گفته بود؛ «مردم ايران به ايران برمي گردند و خاك اشغال شده را پس مي گيرند.خاك برسر آن كساني كه دنبال پول رفتن و نماز خواندند تا پست ومقام بگيرند،اينها فاحشه هاي مغزي بودند كه رنگ عوض كردند و بدنبال متجاوزين به كشور رفتند» در حقیقت، رژیم ميخواست با مثله كردن وحشيانه ، دكتر فريدون فرخزاد ، زهر چشمی از دیگران بگيرد و در جامعه تبعيدي تخم وحشت بپاشد. يكي از دوستانش كه بنا بود كنسرت نويي برايش بر گزار كند، سالها پيش با راديو اسرائيل مصاحبه اي داشت ، او مي گفت ؛پس از كنسرتِ لندن او را تلفني زياد تهديد مي كردند، ولي پس از كنسرت كانادا به خانه ميزبانش زنگ مي زنند و او را شديدا تهديد ميكنند. وقتي تلفن صابخانه زنگ مي خورد ، فريدون را مي خواهند فريدون گوشي تلفن را مي گيرد رنگ و روي فريدون تغيير مي كند و عرق بر پيشانى اش می نشیند .از او می پرسند، فريدون چرا رنگت پريده ؟ او مي گويد اينها هميشه مرا تهديد ميكردند ولي اين بار تهديدشان با تهديدهايي ديگر فرق مي كرد ، آنشب پس از كنسرت كانادا به فريدون گفته بودند : يا در همين كانادا مي كشيمت و يا در اروپا! زمان رياست جمهوري رفسنجاني ، چند ماهي از ماجراي كانادا مي گذشت. رژيمي كه تجربه زیادی در ترورها داشته است اين بار پس از گذشت چند ماه از كنسرت كانادا، آبها از آسياب كه مي افتد دوباره دست بكار ميشود و فريدون هم سخت ناراحت و نگران مادرش بود با تني چند از كساني كه با او مرتب در تماس بودند و باصطلاح كارهاي پاسپورت و ويزاي مادرش را براي آمدن به آلمان به او خبر مي دادند! تلفني به فريدون قول داده بودند كه كار مادرش را در دست دارند تا به آلمان بيايد! گويا پس از چند بار ملاقات بين آنها و فريدون ، او را چنان گول زده بودند تا جاييكه فريدون حرفهايشان را باور كرده بود، عشق به مادر ،تهديد كانادا را از يادش برده بود! بطوري كه فريدون به آنها گفته بود، شما اگر كارهاي مادرم را درست كرديد آن وقت يك درخواست ديگري هم دارم ،مأمورهاي اطلاعاتي و يا بهتر بگويم تروريست ها به او گفته بودند درخواستت را بگو تا ما همه ي آنها را مستقيمن با خود ( آقاي) رفسنجاني مطرح كنيم، بگو! فرخزاد با خلوص گفته بود؛ اگر،ويدئو هاي ميخك نقره اي مرا بدستم برسانيد، سپاسگزار ميشوم ، آنوقت است كه به رفروم رفسنجاني باور خواهم كرد! آرام ، آرام فريدون به حرفهاي مأموران باور مي كند. در ملاقات بعدي فريدون با مأموران به او مي گويند ؛ آقاي رفسنجاني گفته است اگر بخواهد مي تواند ميخك نقره ايخود را همچون سابق در تهران برگزار كند! تا ايجاد كار درواقع فريدون را از نظر ذهني كاملن آماده كرده بودند! سرانجام روز موعود فرا مي رسد ، فريدون باورمند، ديگر كوچكترين شكي به ذهن خود راه نمي دهد. همه اون مسائل گذشته را كنار گذاشته بود ،منتظر مي ماند تا از تهران جواب بيايد. او كه از همه جا بيخبر بود و قلبش براي ديدار با مادرش مي طپيد به حرفهاي تروريستها باور كرده بود. يك روز از آن روزها زنگ تلفن منزل به صدا در مي آيد، آنطرف كسي مي گويد كه 16 مرداد شش اوت ( آگست)ما به راه آهن «بُن »مي آيم وشما را در فلان مكان ملاقات مي كنيم. فريدون كه ذهنش را زده بودند، تقريبن آماده شده بود ، به دروغهاي از پيش تعيين شده اطلاعاتي ها باور كرده بود و بخاطر مادرش در راه خطرناكي پا گذاشته بود، خوش باور و بي خبر از همه جا! روز ” ر „ و ساعت ”سين „ فرا ميرسد او به راه آهن «بن »ميرود و با دو فرستاده رفسنجاني در آنجا ملاقات مي كند. آنها به فريدون مي گويند همانطوری كه قول داده بوديم ، «ما ويدئوهاي ميخك نقره اي اتان را با خودمان آورده ايم.» به احتمال زياد فريدون با آن خلوص و پاكي كه داشت بخاطر مادرش ، سر از پا نمي شناخته، از ديد او هم كارهاي حقوقي وگذرنامه ي مادرش درست ميشود و حالا هم نوارهاي ويدئويي ِميخك نقره اي اش را آورده اند. آنها كه نقشه پليدي در سر داشتند خوب مي دانستن چكار مي كنند!درخواست ميدهند كه بسته ويدئو ها را در خانه تحويل ميدهيم!در واقع ، فريدون به گفته هاي فرستاده هاي رژيم آنقدر باور كرده بود كه ،قاتلان خود را به خانه دعوت مي كند و يا خود را در يك عمل انجام شده مي بيند . يا احتمالن با اسرار آنها قبول مي كند كه حامل ويدئوهاي ميخك نقره اي خود را به منزلش ببرد. وقتي به محله اشان ميرسند ، سر خيابان از سبزي فروشي/ ميوه فروشي محل ، هندوانه اي هم براي مهمان نوازي قاتلان مي خرد.( طبق گفته مغازه دار) در خانه ابتدا تلفن قطع ميشود. و بعد با چاقوي آشپزخانه، قطعه قطعه اش مي كنند.دوستي كه مسئول برنامه گذاري كنسرت او بود به راديو اسرائيل مي گفت : چون بنا بود براي او كنسرت بگذاريم ، به شماره منزلش زنگ زديم ، تلفن اشغال بود پس از طاق شدن طاقتمان ، به منزل فري /فرخزاد رفتيم ، فریدون آپارتمان كوچكي درشهر بن آلمان داشت ، وقتي پشت درب آپارتمان رفتيم صداي واق واق سگهايش را مي شنيديم ( دوسگ داشت)زنگ آپارتمان را زديم كسي باز نمي كرد ، كاملن نگران شديم به مركز پليس رفتيم ، وقتي ماجرا را به پليس گفتيم ؛ گفت چيزي نيست، به او گفتيم :"بابا بنا بود كنسرت برايش بگذاريم "مي خواستيم برنامه ريزي كينم . پليس جواب قبلي اش را تكرار كرد، نااميد به خانه امان برگشتيم. فردا باز زنگ زديم اشغال بود. دوباره به پليس مراجعه كرديم ،پليس ها اين باراهميت بيشتري دادند و خود را به خانه فرخزاد رساندند . انها هم ديدند وقتي صداي سگها مي آيد و كسي درب را باز نمي كند، درب آپارتمان را شكسته و وارد آپارتمان شدند. طبق گفته های پلیس ،به محض ورود پليس به آپارتمان بوي بسيار بد با گرماي زيادي در آن آپارتمان كوچك به مشام ميرسيده است. روز بد و غگميني بوده است! ،فريدون را به طرز وحشتناكی كشته بودند. شما هم حتمن ، چون نگارنده حدس مي زنيد كه چرا پليسها در همان روز اول جواب دوستان فريدون را ندادند؟ وچرا همان روز اول پلیس به خانه فريدون نيامد؟ مگر امكان دارد كه پليس، به موضوعي چنین مهمي جواب سربالا بدهد و بي حتا بی جواب بگذارد؟ البته تو عالم سياسي كاري ،همه چيز امكان دارد!نمونه هاي زيادي دركشورهاي اوپايي مانند فرانسه ، اتريش و سوئيس و ايتاليا ديده شده است.از بحث ما خارج میشود. روزنامه هاي آلماني: فريدون فرخزاد، در ۱۶ مرداد ۱۳۷۱ (6 اوت سال ۱۹۹۲) در محل سکونتش در شهر« بن »بر اثر ضربات چاقو به قتل رسید. به گزارش روزنامه ی آلمانی قاتلین تنها در دهان وی ٬ سی و هفت ضربه ی کارد آشپرخانه فرود آوردند و جسد مثله شده ی او در حالی کشف شد که کاردی در کتف او وجود داشت. ».سازمان فدرال اطلاعاتی آلمان (BND) از پشت پرده موضوع این قتل آگاه بود همانطوريكه از ترور «عزيز خزاعي» سرهنگ تبعيدي و استاد آموزش نظامي در جواني محمد رضا شاه ، در اوه رأت Overathخبرداشتند.[٤] بدون هيچ شكي مي توان گفت تقريبن تمامي كشورهاي اروپايي چشمهايشان را برروي تمامي ترورهاي خارج كشور بسته اند تا جايي كه تروریست بتوانند ترور كنند و بدون پيگيري و رديابي بدنبال ردپايی هم از آنها نروند و اگر هم رفتن با رعايت تمام شئونات سياسي به نفع رژيم نظر دادند! براي مثال وقتي قاتلين دكتر كاظم رجوي را در سوئيس دستگير مي كنند،پس از ديدن پاسپورتهاي ديپلماسي قاتلان، آنها را از طريق فرانسه به ايران تحويل ميدهند.كاري نكردند، همانطوريكه در اتريش در رابطه با ترور «دكتر قاسملو » نكردند. قاتلان دكتر فرخزاد: همانطور که گفتیم «دستور قتل فرخزاد را «ري شهري» صادر کرده بود و تیم عملیات، زیر نظر «علي فلاحيان» انجام وظیفه میکرد.» «فلاحیان دستور بررسی و ارزیابی راههای بهقتلرساندن فرخزاد را به تیم بررسی و طراحی سپرد که زیر نظارت مستقیم سعيد امامي ( اسلامي ) قرار داشت.» به گزارش پلیس ،هفتصد مارک قرض بانکی، چند ماه اجارهٔ عقبمانده و خاکسپاری غریبانهٔ جسد سلاخیشدهٔ فرخزاد در «گوری رایگان در شهر بن»، انزوای هنرمند پرآوازهای چون او را تصویر و برخورد بیرحمانهٔ جامعهٔ تبعیدی ایرانیان با او را نشان میدهد. ___________________________________________________________________________________________ [١]پایاننامهٔ دکترای علوم سیاسی را دربارهٔ تأثیر عقاید مارکس بر کلیسا و حکومت آلمان شرقی نوشت و از دانشگاه مونیخ فارغالتحصیل شد. او در سال ۱۹۶۲ در آکسفورد با «آنیا بوچکووسکی»، زنی آلمانی که علاقهمند به تئاتر و ادبیات بود، ازدواج کرد. فرزند نخست آنها، «اوفلیا»، در روزهای آغازین زندگی درگذشت و فرزند دوم آنها «رستم» نام دارد که هماکنون در آسایشگاهی در آلمان نگهداری میشود. فرخزاد و بوچکووسکی پس از مدتی از هم جدا شدند. فرخزاد برای بار دوم، با زنی ایرانی به نام «ترانه» ازدواج کرد که آن نیز منجر به جدایی شد.( از ويكي پیديا) [٢]برنامه موفق «میخک نقرهای» در ایران بود.تعداد زیادی از هنرمندان مشهورحال حاضر ایران را او به مردم معرفی نمود که ابي ستار ، شهره ، شهرام صولتی، لیلا فروهر، نوش آفرین و سلی از جمله آنان هستند. او میکوشید شیوه ویژه خود را در زمینه برنامهپردازی داشته باشد. بخشهایی از شعرهای او به کابارههای سیاسی اروپایی شباهت داشت و در لابلای تکههای سرگرمکننده، انتقادهایی از سیاستهای روز را میگنجانید. فرخزاد در رابطه با مجریگریاش در تلویزیون گفتهاست: «همیشه سعی میکنم مردم را در یک برنامه سه ساعته تلویزیونی که پر از خنده و شوخی و آواز و رقص است متوجه مطالبی بکنم که ارزش دارد بر روی آنها فکر بشود.» [٣]ریشهری مسئولیت محاکمه صادق قطبزاده را به عهده داشت و همچنین در ماجرای کودتای نوژه، ۱۲۱ تن از درجهداران و افسران ارتش را به جوخه اعدام سپرده بود. او نخستین وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی است و از او و از سعید حجاریان به عنوان بنیانگذاران وزارت اطلاعات نام میبرند. او بعدها در کابینه رفسنجانی جای خود را به علی فلاحیان داد. [٤] نگين نگاه به مقاله عباس رحمتي از ترور پيچيده سرهنگ عزيز خزايي است.
|
|||||||||
مطالب مرتبط |
|||||||||
Copyright © 2006 azadi-b.com |