|
||
غریوِ انسانِ متولدِ آبان؛ این خشم ناپدید نخواهد شد!امیر خوشسرورJune 06, 2020 غریوِ انسانِ متولدِ آبان؛ این خشم ناپدید نخواهد شد! به رفقای داخل کشور که در هر تماس، «کُلت» مطالبه میکنند! 1) از آنهنگام که پیر کفتار جماران، فربه از توهم تودهها، مست از بادهی گوآدالوپ و سرشار از امدادهای غیبیِ این و آن بر طبل میانتُهی آب و برق و اتوبوس مجانی برای «طبقهی مستمند» میکوفت و وعدهی عظمتِ معنویات و روحیات، و ارتقا به «مقام انسانیت» میداد تا به امروز که در نظام عدل علی(!)، پدری از روی فقر و استیصال سه جگرگوشهاش را بر دار میآویزد، پدری دیگر بهموجب سلب مالکیتِ مردانهاش با داسِ شقاوت، پارهی تناش را به قتل میرساند، آسیه پناهی؛ زن کپرنشین حاشیه شهر، «زمینخوار» میشود، ماسک و دستکش و الکل، «کیمیا» میشود، محسن محمدپور؛ کودک کار بهدست گزمههای ولایت تمامکُش میشود، مادر نابینایی با فرزند معلولاش خانه خراب میشود، رسول طالب مقدم؛ کارگر سندیکای شرکت واحد اتوبوسرانی 74 مرتبه با شلاقِ رذالت و دئانت نواخته میشود، کولبرانِ بیشمار قاصدانِ مرگ میشوند، پنجاه کارگر افغانستانی پس از ضرب و جرح و شکنجه غرق و 5 تنِ دیگر جزغاله میشوند، دهها فعالِ سیاسی و مدنی برای اجرای احکام در سایهی بحران کرونا فراخوانده میشوند، غیزانیه تشنهی آب است و گلوله نصیب میبَرد و «زوج نیکوکار»ی با همراهیِ دوربین عکاسی برای آنان که به تعبیر خبرگزاریِ بیشرم ایرنا، اقشار کمبضاعت خوانده شدهاند، «نذر پیتزا» تُحفه میآورند و... و تورم افسارگسیخته و بیکاریِ بیدرمان و افزایش جنونآمیز اجارهبهای مسکن و... و البته؛ صد البته دیماهِ سرخ و آبان پرشکوه بیش از 4 دهه میگذرد. آوَخ! در این بنبست کج و پیچ سرما که «عشق را کنار تیرک راهبند تازیانه میزنند»، بورژوازیِ گندیدهی وطنی هرچه در چنتهی ناپاکاش داشت روی میز جهل و جنون و جنایت گذاشت؛ خوزستان و ترکمن صحرا و آذربایجان و کردستان و... و پاکبرداری فرهنگیِ 58 و نعرههای «حزب فقط حزب الله؛ رهبر فقط روح الله» و 30 خرداد 60 و اطلاعات و کیهانِ آن روزها و اوین و گوهردشت و قزل حصار و... و درد و رنج و شِکنج و «جنگ نعمت است» و تابستان خونینِ 67 و خاوران و خیزشهای نیمهی اول دههی 70 و قتلهای زنجیرهای و 18 تیر؛ «سعید زینالی» و «عزتالله ابراهیمنژاد» و... هیهات! باری! «انسان دشواریِ وظیفه است»؛ وظیفهمان حُکم میکرد با تمام دار و ندارمان؛ هستی و نیستیمان در مواجهه با «سیستم» بایستیم که ایستادیم و ایستادهایم، چرا که «ما شبیه خوشههای گندمایم/یک به صد، هزار دسته میشویم».(1) نتیجه اما همان است که در 5 مهرماهِ 60 فریاد شد؛ «شاهسلطانولایت؛ مرگت فرا رسیده» و آمد و آمد و آمد تا به «مرگ بر اصل ولایت فقیه» رسید. در این میان اما محتوا بر فُرم چیره گشت و لذا در گذر زمان هرآنکه و هرآنچه بند نافاش به سرمایهداری پیوند داشت، دود شد و به هوا رفت و تمام! بنگرید! این آن چیزی است که در مدت دو سال؛ از دیماه 96 تا آبانماه 98 و هماکنون به وقوع پیوست و از فرم رواییِ «اصلاحطلب، اصولگرا؛ دیگه تمومه ماجرا» به شعار استراتژیکِ «نان، کار، آزادی؛ ادارهی شورایی» ارتقاء یافت و در نهایت در راهکارِ رادیکالِ «از تهران تا بغداد؛ شعار ما انقلاب» به بلوغ رسید و مُهر «پایینیها» را بر پیشانیِ صغیر و کبیر کوفت؛ «باز میکنیم قفل و بستتان/ نیست میشود تمام هستتان/ راه دیگری نمانده؛ جبر ماست/ پیش میرویم تا شکستتان»(2) این اما همهی ماجرا نیست؛ بیتردید جنگ، جنگ است و دشمن، دشمن؛ میزند و میزنیم، میکُشد و میکشیم و... و بدینسان آنتاگونیسمی نضج مییابد که حاصل تضاد بلافصلِ «نظم موجود» و «علیه نظم موجود» است و بس! 2) در این میان اما «میانهبازها»؛ آنها که میان دو صندلی نشستهاند و به خیالشان، جایشان خوش است، آنها که یکی به نعل میزنند و یکی به میخ، آنها که تیغ تیزِ زنگیِ مست را تیز و تیزتر میکردند و میکنند تا کمر مارِ ولایت را بگیرند و... و «حیات خفیف و خائنانه» سزاوارشان است، باید به جایگاه تاریخیشان رهنمود و رهنمون شوند. آیا کسی به دنبالِ آدرس این طایفهی سِهله و سُفله میگردد؟! آدرس را میدهیم، بیایید به تماشا! «احمد زیدآبادی» که به مدد سرکوب عنانگسیختهی جباریّتِ خمینی و دُم و ودُمبالچههای رذالتپیشهاش، در فقدانِ «شیرآهنکوهمردان»ی چون سعید سلطانپورها و ابوذر ورداسبیها و جعفر شفیعیها و... ردایِ آغشته به خونِ «شرف اهل قلم» را ربوده است در سالروز بهدرک واصل شدن خمینی در یادداشت کوتاهِ «دربارهی وصیتنامهی آیتالله خمینی»(3) پس از آنکه کشف میکند، «آیتالله خمینی نه فقط سیاست که فقه را نیز تابع سه عنصر مکان و زمان و مصلحت میدانست»، مینویسد: «از بد حادثه، آیتالله خمینی اصل وصیتنامهی خود را در سالی سخت و پرفشار نوشته است؛ سالی که امواج عملیات تروریستی و واکنشهای شدید و قهرآمیز متقابل آن، هنوز در کشور پایان نیافته بود. چه بسا اگر آیتالله وصیتنامهی خود را یک سال بعد یعنی در سال 62 مینوشت، لحن و کلام او در وصیتنامه، این اندازه تلخ نمیشد و به بیانیهی 8 مادهای او شباهت پیدا میکرد». در ادامه، زیدآبادی به منظور آنکه ملاط منطقاش را قوت بخشد، میافزاید: «باز هم از بد حادثه، آقای خمینی در سالی به بازبینی و تغییر و تصحیح وصیتنامهی خود اقدام کرد که از هر جهت، دشوارترین و پرفشارترین سال زمامداری او بود. در سال 66...» صبر کنید؛ «از شب هنوز مانده دو دانگی»! جالبتر، حسرتِ زیدآبادی در مواجهه با وصیتنامه است. سطور پایانی یادداشتِ او را با هم بخوانیم: «اگر مرحوم خمینی یک سال قبل یا حتی بعد از سال 66 وصیتنامهی خود را مورد بازبینی قرار میداد، به احتمال زیاد مضمون نهایی وصیتنامهی او مشابه «منشور برادریِ» او از کار در میآمد». 3) گور پدر خمینی و وصیتنامهی کذاییاش! برای راقم این سطور مهم نیست که این هرزهی خونآشام در پایان عمر ننگین و سرشار از خباثت و جنایتاش چه چیزی بالا آورده است. مهم هم نیست که آیا او در میان سالهای 61 و 66 به «بازبینی و تغییر و تصحیح وصیتنامهی خود» اقدام کرد یا نکرد؟! «بد حادثه» نیز این نیست که یک سال قبل یا یک سال بعد چه شد و چه و چه و چه!(4) آنچه مهم است، «منطقِ» زیدآبادی است و بس! بر طبق این منطق و «سه عنصر مکان و زمان و مصلحت»، هر فشار؛ به تعبیر زیدآبادی یک «تلخ»ی و به تعبیر ما، یک «جنایت» به ارمغان آورده است. بر طبق این منطق اگر خوزستان و ترکمن صحرا و آذربایجان و کردستان و... به خاک و خون کشیده شد، اگر «انقلاب فرهنگی» شد، اگر 30 خرداد شد، اگر جنگ نعمت شد، اگر 67 خونین شد و... و هزار اگر و مگرِ دیگر تمام و تمام محصولِ «فشار» و «پافشاری» بود و البته هست! روی دیگر سکهی این منطقِ مُهَوع اما «فشار آورندهگان» هستند که اگر بر حقوق بر حقِ ملیشان پافشاری نمیکردند، اگر در مقابل تهاجم گلههای وحوش اسلامی پافشاری نمیکردند، اگر در مواجهه با توطئهی بیانیهی 10 مادهای دادستانی پافشاری نمیکردند، اگر بر مبارزهی مسلحانه پافشاری نمیکردند و حتی اگر در برابر «هیأت مرگ» بر هویتِ سازمانیشان پافشاری نمیکردند و... و اگر «سالی سخت و پرفشار» رقم نمیزدند؛ «یک نکته بهروشنی شاهد و گواه آن است که آیتالله خمینی نظرات خود را برای تطبیق با روند سیال حوادث و وقایع، تغییر میداده است و این دقیقاً مغایر و متضاد آن نگاهی است که نظرات او را امری ابدی و ازلی میشمارد و...» جالب نیست؟! آیا از منطقِ زیدآبادی، استدلال دیگری جز آنچه در بالا با خونِ رشیدترین و پاکبازترین فرزندان این خلق و این میهن رقم خورد، به میان میآید؟! بهراستی آیا همین منطق دربارهی دوران زمامداریِ علی خامنهای؛ این رذلِ فرومایهی ملعون صادق نیست؟! بهراستی اگر فشارِ (پافشاریِ) حاشیهنشینانِ تهران و مشهد و اراک و شیراز و تبریز و قزوین در سالهای نیمه اول دههی 70، دانشجویانِ کوی دانشگاه، نویسندگانِ کانون، معترضان 88، شورشیان 96 و انقلابیون 98 و... را حذف کنیم، به چه میرسیم؟! رأفت اسلامی، منشور برادری یا...؟! تمام ماجرا همینجاست؛ بر طبق این منطق و در «نگاهِ متفاوتِ» شرف اهل قلم(!)، فشار آورندهگان؛ آنها که «فشار» آوردهاند و بر مبارزه و مقاومت «پافشاری» کردهاند و میکنند در پدیدآییِ آنچه بهوقوع پیوسته است، سهیماند! بله! «ما» در ترازوی عدالتِ طایفهی سِهله و سُفله با جنایتکاران سهیم میشویم تا زیدآبادی و امثالهم در «جنگ گرگها» تمنای «بازاندیشی و بازخوانی انتقادیِ نظرات آیتالله خمینی» را در مقابل آنها که «نظرات او را امری ابدی و ازلی میشمارند» عَلم کنند و برادری و بالطبع سهمالارثاش را به رُخ بکشند. باری! «ما» میدانستیم؛ از همان روز که صدای حد و تعزیز و «تیر خلاص» حتی یک دَم امانمان نمیداد، همان روز که بینام و نشان تیربارانمان میکردند، همان روز که با مشت خاکِ خاوران را میکاویدیم و... و همان روز که در دیماه 96 «اراذل و اوباش» و در آبانماه 98 «آشوبگران» شدیم، میدانستیم که «سگ زرد، برادر شغال است»! از کجا میدانستیم؟! سرمقالهی پدر عقیدتیِ این جماعت؛ سمبلِ حیاتِ خفیف و خائنانه را در 12 اردیبهشت 60 مرور کنید و ببینید نمایندهی دورهی اول مجلسِ حرامزادهی اسلامی در زمانهی «به عشقِ آزادی، دار و داغ و دربهدری/ تمام زندگی، ساک کوچک سفری»(5) چه گفته و... و چرا امروزِ روز فرزندان عقیدتیِ او چنین آسیمهسَر در «حسرتِ» منشور برادری میسوزند! در این راستا مطالعهی سرمقالهی نهم اردیبهشتِ همان سال و تغییر موضعِ نامبرده در کمتر از چهار روز قطعاً خالی از فایده نیست. 4) «منشور برادری» اما چیست؟! در اینجا بایسته است عیناً بهنقل از «پایگاه اطلاعرسانی و خبری جماران»(6) بر روی این ماجرا کمی خَم شویم: هنوز یک دهه از آغاز نظام اسلامی انقلابیون سال 57 نگذشته بود که روحانیون ردهبالای نظام، در نهادی با عنوان جامعه روحانیت مبارز، با اختلافاتی غیرقابل اغماض روبرو شدند و راه باقیمانده را، راه جدایی یافتند. گروهی ماندن در جامعه روحانیت کهنسال را به صلاح خود ندانستند و در تلاشی دیگر، مجمع روحانیون را بنیاد گذاشتند. رهبر کبیر انقلاب این زایش تاریخی شاگردان خویش را مبارک دانست و مجمع روحانیون مبارز از دل جامعه روحانیت اعلام موجودیت کرد. جریان جدیدی که معادلات سیاسی را در انتخابات پیش روی مجلس سوم به نفع خود تغییر داد و همچنین در رخدادهای سیاسی کشور نقش تاثیرگذاری پیدا کرد. امام ضمن تایید این انشقاق، به نگارش توصیهنامهای روشنگرانه به این دو جریان دست یازید، نامهای که عطف به محتوای آن به "منشور برادری" شهرت یافت. امام خمینی در این نامه تاکید کردند که «اگر در این نظام کسى یا گروهى خداى ناکرده بىجهت در فکر حذف یا تخریب دیگران برآید و مصلحت جناح و خط خود را بر مصلحت انقلاب مقدم بدارد، حتماً پیش از آنکه به رقیب یا رقباى خود ضربه بزند به اسلام و انقلاب لطمه وارد کرده است.» پایگاه اطلاعرسانی و خبری جماران، متن نامه حجتالاسلاموالمسلمین محمدعلی انصاری و پاسخ امام خمینی به آن (منشور وحدت) درپی میآید:
بسم الله الرحمن الرحیم محضر مبارک رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، حضرت آیتالله العظمی امام خمینی مدظله العالی با ابلاغ سلام و تحیات خالصانه و آروزی طول عمر قرین با صحت و عافیت کامل برای آن وجود مبارک. ابتدا از الطاف بیکران پروردگار متعال و عنایت حضرت بقیةالله ارواحنا فداه خاضعانه سپاسگزاری میکنم که توفیق خدمت و نعمت بزرگ تشرف در جوار مقدستان را به من ارزانی کرد. با اعتراف کامل به اینکه هنوز از عهده درک این موهبت عظمی برنیامدهام،از ذات اقدس خداوند میخواهم که توفیق شناخت و شکر این نعمت بزرگ را در عمل عنایت فرماید و حیات و مماتم را در مسیر پیشبرد اهداف بلندتان قرار دهد. حضرتعالی با بزرگواری و کرامت همواره قصور و تقصیرات ما را تحمل کرده اید، انشاءالله این مزاحمت جدید را نیز مورد عفو قرار میدهید. مسئله مهمی که موجب این نوشته گردید، این است که از اول پیروزی انقلاب اسلامی در ایران تاکنون که در خدمت بودهام، شاهد ظهور و افول جریانات فکری و عقیدتی- سیاسی فراوان و متنوعی بودهام که بحمدالله تعالی جریانات انحرافی والحادی منزوی شدهاند ولی دو جریان عقیدتی و سیاسی که هر دو نیز وابسته به انقلاب و مدافع اسلامند و طرفداران زیاد و شخصیتهای معتبر دارند، امروز به شکل جدیتری در میدان رقابت با یکدیگر قرار گرفتهاند که این رقابت صرفاً در جنبه تئوری نیست بلکه در تمامی میدانهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی بروز کرده است و احتمالاً هرچه جلوتر برود، بر ادامه رقابتها و در حقیقت تضادهای خواسته و ناخواسته افزوده میشود که جدای از آن تبعات و آثاری که در کشور به بار میآورد، در مقطع کنونی یک نوع حیرت و سرگردانی شدید در میان طرفداران و افراد هر دو گروه به وجود آورده است که حقیر از جمله این افرادم و نمیدانم وظیفه چیست و چه باید کرد و آن چیزی که این تحیر را افزون میکند، این است که از یک طرف میبینیم اجرای نظریات کلی و سیاسی و اقتصادی هر کدام از این دو جریان در کشور و انقلاب منتهی به نتایجی میشود که طرف مقابل آنرا خلاف مصلحت میداند، به همین دلیل است که در انتخابات مجلس و دولت و امثال اینها رقابتها فشردهتر و جدیتر گردیده و از طرف دیگر در مواضع کلی و اصولی انقلاب، مانند دفاع از اسلام و محرومین و مبارزه با شرق و غرب آنقدر مرز مواضع نزدیک و در حقیقت آمیخته است که چیزی به نام اختلاف مشاهده نمیشود و مزید بر این مسئله همه میدانیم که اکثر رهبران و افراد مسئول این دو جریان از چهرههای مبرز و شخصیتهایی هستند که بالاترین شاخص اعتبار آنان ارتباط طولانی با حضرتعالی در کسب فیض علمی و اخلاقی و سیاسی بوده است و هر کدام بگونه ی در انقلاب سهیم بودهاند و مهمتر از همه اینها اینکه در جریان تائیدات حضرتعالی میبینیم که اکثر افراد این دو جریان با هم مورد حمایت وعنایت بودهاند و هر گاه یکی از این جریان تائید شده است، مدتی بعد جریان دیگر تائید گردیده و نمونهها زیاد است. مثلاً وقتی افراد جامعه مدرسین یا سازمان تبلیغات حمایت میشوند در کنار آن افراد دفتر تبلیغات تائید میگردند، از یک طرف شورای محترم نگهبان، از طرف دیگر شورای مصلحت، از یکسو جامعه روحانیت مبارز تهران، از طرف دیگر روحانیون مبارز، از یکسو آقای محتشمی و آقای نخستوزیر و از سوی دیگر آقای ناطق و آقای آذری. برای حضرتعالی که در تعقیب اهداف بسیار بزرگتر از فکر و استعداد ما هستید، مسئله روشن است ولی متاسفانه ما نتوانستهایم آنرا درک و حل نماییم و از آنجا که ما برای افکار و اندیشههای خود بدون تائید ولایت هیچگونه اصالت و ارزشی نمیشناسیم و شدیداً محتاج به رهبری و هدایت حضرتعالی میباشیم، احساس میکنم که این مسئله از حوادث واقعهایست که اکثر مردم و خصوصاً جوانان پرشور و انقلابی کشور و دانشگاهها و حوزهها با آن مواجهند و حل این مسئله فقط از مسیر نظریات و رهنمودهای حضرت مستطاب عالی امکانپذیر میشود. والا مرالیکم 1367/7/29 محمد علی انصاری کرمانی
پاسخ امام به نامه آقاى محمدعلى انصارى زمان: 10 آبان 1367/20 ربیع الاول 1409 مکان: تهران، جماران بسم الله الرحمن الرحیم جناب حجتالاسلام، آقاى حاج شیخ محمدعلى انصارى- دامت افاضاته نامه شما را مطالعه کردم. مسئلهاى را طرح کردهاید که پاسخ به آن کمى طولانى مىگردد ولى از آنجا که من به شما علاقهمندم، شما را مردى متدین و دانا- البته کمى احساساتى- مىدانم و از محبتهاى بىدریغت نسبت به من همیشه ممنونم. به عنوان نصیحت به شما و امثال شما که تعدادشان هم کم نیست مسائلى را تذکر مىدهم: کتابهاى فقهاى بزرگوار اسلام پر است از اختلافنظرها و سلیقهها و برداشتها در زمینههاى مختلف نظامى، فرهنگى و سیاسى و اقتصادى و عبادى، تا آنجا که در مسائلى که ادعاى اجماع شده است قول و یا اقوال مخالف وجود دارد و حتى در مسائل اجماعى هم ممکن است قول خلاف پیدا شود، از اختلاف اخباریها و اصولیها بگذریم. از آنجا که در گذشته این اختلافات در محیط درس و بحث و مدرسه محصور بود و فقط در کتابهاى علمى آن هم عربى ضبط مىگردید، قهراً تودههاى مردم از آن بیخبر بودند و اگر با خبر هم مىشدند، تعقیب این مسائل برایشان جاذبهاى نداشت. حال آیا مىتوان تصورنمود که چون فقها با یکدیگر اختلاف نظر داشتهاند- نعوذباللَّه- خلاف حق و خلاف دین خدا عمل کردهاند؟ هرگز. اما امروز با کمال خوشحالى به مناسبت انقلاب اسلامى حرفهاى فقها و صاحبنظران به رادیو و تلویزیون و روزنامهها کشیده شده است، چرا که نیاز عملى به این بحثها و مسائل است؛ مثلًا در مسئله مالکیت و محدوده آن، در مسئله زمین و تقسیمبندى آن، در انفال و ثروتهاى عمومى، در مسائل پیچیده پول و ارز و بانکدارى، در مالیات، در تجارت داخلى و خارجى در مزارعه و مضاربه و اجاره و رهن، در حدود و دیات، در قوانین مدنى، در مسائل فرهنگى و برخورد با هنر به معناى اعم؛ چون عکاسى، نقاشى، مجسمهسازى، موسیقى، تئاتر، سینما، خوشنویسى و غیره. در حفظ محیط زیست و سالمسازى طبیعت و جلوگیرى از قطع درختها حتى در منازل و املاک اشخاص، در مسائل اطعمه و اشربه، در جلوگیرى از موالید در صورت ضرورت و یا تعیین فواصل در موالید، در حل معضلات طبى همچون پیوند اعضاى بدن انسان و غیر به انسانهاى دیگر، در مسئله معادن زیرزمینى و روزمینى و ملى، تغییر موضوعات حرام و حلال و توسیع و تضییق بعضى از احکام در ازمنه و امکنه مختلف، در مسائل حقوقى و حقوق بینالمللى و تطبیق آن با احکام اسلام، نقش سازنده زن در جامعه اسلامى و نقش تخریبى آن در جوامع فاسد و غیراسلامى، حدود آزادى فردى و اجتماعى، برخورد با کفر و شرک و التقاط و بلوک تابع کفر و شرک، چگونگى انجام فرایض در سِیر هوایى و فضایى و حرکت بر خلاف جهت حرکت زمین یا موافق آن با سرعتى بیش از سرعت آن و یا در صعود مستقیم و خنثى کردن جاذبه زمین و مهمتر از همه اینها، ترسیم و تعیین حاکمیت ولایت فقیه در حکومت و جامعه که همه اینها گوشهاى از هزاران مسئله مورد ابتلاى مردم و حکومت است که فقهاى بزرگ در مورد آنها بحث کردهاند و نظراتشان با یکدیگر مختلف است و اگر بعضى از مسائل در زمانهاى گذشته مطرح نبوده است و یا موضوع نداشته است، فقها امروز باید براى آن فکرى بنمایند. لذا در حکومت اسلامى همیشه باید باب اجتهاد باز باشد و طبیعت انقلاب و نظام همواره اقتضا مىکند که نظرات اجتهادى- فقهى در زمینههاى مختلف ولو مخالف با یکدیگر آزادانه عرضه شود و کسى توان و حق جلوگیرى از آن را ندارد ولى مهم شناخت درست حکومت و جامعه است که براساس آن نظام اسلامى بتواند به نفع مسلمانان برنامهریزى کند که وحدت رویّه و عمل ضرورى است و همینجا است که اجتهاد مصطلح در حوزهها کافى نمىباشد بلکه یک فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزهها هم باشد ولى نتواند مصلحت جامعه را تشخیص دهد و یا نتواند افراد صالح و مفید را از افراد ناصالح تشخیص دهد و بهطور کلى در زمینه اجتماعى و سیاسى فاقد بینش صحیح و قدرت تصمیمگیرى باشد، این فرد در مسائل اجتماعى و حکومتى مجتهد نیست و نمىتواند زمام جامعه را به دست گیرد. اما شما باید توجه داشته باشید تا زمانى که اختلاف و موضعگیریها در حریم مسائل مذکور است، تهدیدى متوجه انقلاب نیست. اختلاف اگر زیربنایى و اصولى شد، موجب سستى نظام مىشود و این مسئله روشن است که بین افراد و جناحهاى موجود وابسته به انقلاب اگر اختلاف هم باشد، صرفاً سیاسى است ولو اینکه شکل عقیدتى به آن داده شود، چرا که همه در اصول با هم مشترکند و به همین خاطر است که من آنان را تأیید مىنمایم. آنها نسبت به اسلام و قرآن و انقلاب وفادارند و دلشان براى کشور و مردم مىسوزد و هر کدام براى رشد اسلام و خدمت به مسلمین طرح و نظرى دارند که به عقیده خود موجب رستگارى است. اکثریت قاطع هر دو جریان مىخواهند کشورشان مستقل باشد، هر دو مىخواهند سیطره و شرّ زالوصفتان وابسته به دولت و بازار و خیابان را از سر مردم کم کنند. هر دو مىخواهند کارمندان شریف و کارگران و کشاورزان متدین و کسبه صادق بازار و خیابان، زندگى پاک و سالمى داشته باشند. هر دو مىخواهند دزدى و ارتشاء در دستگاههاى دولتى و خصوصى نباشد، هر دو مىخواهند ایران اسلامى از نظر اقتصادى به صورتى رشد نماید که بازارهاى جهان را از آنِ خود کند، هر دو مىخواهند اوضاع فرهنگى و علمى ایران به گونهاى باشد که دانشجویان و محققان از تمام جهان به سوى مراکز تربیتى و علمى و هنرى ایران هجوم آورند، هر دو مىخواهند اسلامْ قدرت بزرگ جهان گردد. پس اختلاف بر سر چیست؟ اختلاف بر سر این است که هر دو عقیدهشان است که راه خود باعث رسیدن به اینهمه است. ولى هر دو باید کاملًا متوجه باشند که موضعگیریها باید به گونهاى باشد که در عین حفظ اصول اسلام براى همیشه تاریخ، حافظ خشم و کینه انقلابى خود و مردم علیه سرمایه دارى غرب و در رأس آن امریکاى جهانخوار و کمونیسم و سوسیالیزم بینالملل و در رأس آن شوروى متجاوز باشند. هر دو جریان باید با تمام وجود تلاش کنند که ذرهاى از سیاست «نه شرقى و نه غربى جمهورى اسلامى» عدول نشود که اگر ذرهاى از آن عدول شود، آن را با شمشیر عدالت اسلامى راست کنند. هر دو گروه باید توجه کنند که دشمنان بزرگ مشترک دارند که به هیچ یک از آن دو جریان رحم نمىکند. دو جریان با کمال دوستى مراقب امریکاى جهانخوار و شوروى خائن به امت اسلامى باشند. هر دو جریان باید مردم را هوشیار کنند که درست است که امریکاى حیلهگر دشمن شماره یک آنها است ولى فرزندان عزیز آنان زیر بمب و موشک شوروى شهید گشتهاند. هر دو جریان از حیلهگریهاى این دو دیو استعمارگر غافل نشوند و بدانند که امریکا و شوروى به خون اسلام و استقلالشان تشنهاند. خداوندا! تو شاهد باش من آنچه بنا بود به هر دو جریان بگویم گفتم، حالْ خود دانند. البته یک چیز مهم دیگر هم ممکن است موجب اختلاف گردد- که همه باید از شرّ آن به خدا پناه ببریم- که آن حب نفس است که این دیگر این جریان و آن جریان نمىشناسد. رئیس جمهور و رئیس مجلس و نخستوزیر، وکیل، وزیر و قاضى و شورایعالى قضایى و شوراى نگهبان، سازمان تبلیغات و دفتر تبلیغات، نظامى و غیرنظامى، روحانى و غیرروحانى، دانشجو، غیردانشجو، زن و مرد نمىشناسد و تنها یک راه براى مبارزه با آن وجود دارد و آن ریاضت است، بگذریم . اگر آقایان از این دیدگاه که همه مىخواهند نظام و اسلام را پشتیبانى کنند به مسائل بنگرند، بسیارى از معضلات و حیرتها برطرف مىگردد ولى این بدان معنا نیست که همه افراد تابع محض یک جریان باشند. با این دید گفتهام که انتقاد سازنده معنایش مخالفت نبوده و تشکل جدید مفهومش اختلاف نیست. انتقاد بجا و سازنده باعث رشد جامعه مىشود. انتقاد اگر بحق باشد، موجب هدایت دو جریان مىشود. هیچکس نباید خود را مطلق و مبرّاى از انتقاد ببیند. البته انتقاد غیر از برخورد خطى و جریانى است. اگر در این نظام کسى یا گروهى خداى ناکرده بىجهت در فکر حذف یا تخریب دیگران برآید و مصلحت جناح و خط خود را بر مصلحت انقلاب مقدم بدارد، حتماً پیش از آنکه به رقیب یا رقباى خود ضربه بزند به اسلام و انقلاب لطمه وارد کرده است. در هر حال یکى از کارهایى که یقیناً رضایت خداوند متعال در آن است، تألیف قلوب و تلاش جهت زدودن کدورتها و نزدیک ساختن مواضع خدمت به یکدیگر است. باید از واسطههایى که فقط کارشان القاى بدبینى نسبت به جناح مقابل است، پرهیز نمود. شما آنقدر دشمنان مشترک دارید که باید با همه توان در برابر آنان بایستید، لکن اگر دیدید کسى از اصول تخطى مىکند، در برابرش قاطعانه بایستید. البته مىدانید که دولت و مجلس و گردانندگان بالاى نظام هرگز اصول و داربستها را نشکستهاند و از آن عدول نکردهاند. براى من روشن است که در نهاد هر دو جریان اعتقاد و عشق به خدا و خدمت به خلق نهفته است. با تبادل افکار و اندیشههاى سازنده مسیر رقابتها را از آلودگى و انحراف و افراط و تفریط باید پاک نمود. من باز سفارش مىکنم کشور ما در مرحله بازسازى و سازندگى به تفکر و به وحدت و برادرى نیاز دارد. خداوند به همه کسانى که دلشان براى احیاى اسلام ناب محمدى- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- و نابودى اسلام امریکایى مىتپد، توفیق عنایت فرماید و شما و همه را در کنف عنایت و حمایت خویش محافظت فرماید و انشاءاللَّه از انصار اسلام و محرومین باشید. 10/8/67- روح اللَّه الموسوى الخمینى منبع: صحیفه امام، ج21، ص:180- 177
ملاحظه کردید؟! پس از آنکه «بحمدالله جریانات انحرافی و الحادی منزوی شدهاند»، موضوع در دوران طلاییِ امام «دو جریان عقیدتی و سیاسی ]است[ که هر دو نیز وابسته به انقلاب و مدافع اسلامند و طرفداران زیاد و شخصیتهای معتبر دارند ]که[ امروز به شکل جدیتری در میدان رقابت با یکدیگر قرار گرفتهاند که این رقابت صرفاً در جنبه تئوری نیست بلکه در تمامی میدانهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی بروز کرده است و احتمالاً هرچه جلوتر برود، بر ادامه رقابتها و در حقیقت تضادهای خواسته و ناخواسته افزوده میشود که جدای از آن تبعات و آثاری که در کشور به بار میآورد، در مقطع کنونی یک نوع حیرت و سرگردانی...» بود و بس! فارغ از دجالگریهای معمول و مرسومِ خمینی، پرسش او اما تمام پاسخ است: «پس اختلاف بر سر چیست؟» به تاریخِ نامهی خمینی توجه کنید! از دهمِ آبانماهِ 67 ، روز به روز، ساعت به ساعت، دقیقه به دقیقه، لحظه به لحظه به گذشته بروید و هرجا به نفس افتادید، صبر کنید و سرتان را بالا بگیرید، چه میبینید؟! چوبههای دارِ مرداد و شهریورِ 67، گورهای دسته جمعیِ سراسر ایران، تجاوز به دختران باکره، قفس و تابوت و واحد مسکونی، خاطرهی آخرین جملهی آن دختر 14 سالهای که وقتی برای اعدام ناماش را خواندند، رو به همبنداناش میکند و با اشک میگوید: «من مامانم رو میخوام» یا...؟! زیدآبادیها و منطقِ تا مغز استخوان چرکینشان چه دیدهاند و چه میبینند؟! باری! جایگاهِ تاریخیِ این جماعت و حسرتهایشان در زمانهی «سَر اومد زمستون» اینجاست؛ جنایتپیشهگی از رگِ گردن به آنها نزدیکتر است و آنها در زیر سایهی نظم موجود با خونسردی آن را با هوا میبلعند! 5) پاسخِ «ما»؛ بچههای اعماق اما به تمام کسانی که اختلافشان «صرفاً سیاسی است ولو اینکه شکل عقیدتی به آن داده شود، چرا که همه در اصول مشترکند...»، به تمام کسانی که فکر کردهاند «از مذاب داغ، پُر شده دهانِ سبزگوی باغ» و به تمام کسانی که فکر کردهاند «حلقههای دار، بسته راهِ این گلوی بیقرار» تنها یک چیز است و لاغیر! در جوابِ گلولهها شکنجهها، دارها در جوابِ گرسنهگی رنجِ بیامانِ بندهگی... بزن گلوله را تو پاره میشوی خشم ما جوانه میزند مچاله میشوی به زیر لگدها زباله میشوی و دود هوف...
این خشم ناپدید نخواهد شد! 15 خردادماهِ 1399/ زرگویز- اردوگاه مرکزیِ کومهله (سازمان کردستان حزب کمونیست ایران)
پینوشت 1) قطعهای از ترانهی «فکر کردهاید!»، سراینده: الف. مهر 2) همان 3) به کانال تلگرامِ «نگاه متفاوت»(t.me/ahmadzeidabad) رجوع کنید. 4) از قضای روزگار، «بد حادثه» ماهیتِ خردهبورژواییِ مجاهدین خلق و عدم استحکام عملی آنها در کوبیدنِ سنگ بر سر مار با توجیه مذهبیِ جلوگیری از «امامزاده شدن خمینی» بود؛ مذهب افیون تودهها است! 5) قطعهای از شعر فدا، شاعر: احسان رحمانی 6) https://www.jamaran.news/fa/tiny/news-19132 7) قطعهای از ترانهسرودِ «ردِ انکارِ خشم ما»، سراینده: ؟
|
||
مطالب مرتبط |
||
Copyright © 2006 azadi-b.com |