این فصلِ دیگری است , درحاشیه فحاشی آذر ماجدی به فعالین چپ داخل کشور

جمشید عبدی
June 25, 2020

این فصلِ دیگری است

درحاشیه فحاشی آذر ماجدی به فعالین چپ داخل کشور

ماجدی را بیش از هر چیز با زبان فحاش او باید شناخت. در میان سنتی که او سیاست را شناخته و رشد کرده، بددهنی و تهمت و توهین سرتاسر کارنامه سیاسی شان را پر کرده است. این فقیهان مارکسیسم، اگر روزی کسی را برای ناسزاگویی پیدا نکنند، به سروپای همدیگر پیچیده و دست به انشعاب می زنند. فرقه گرایی و پرچسب سازی از مشخصه های اصلی مذهب حکمتیست ها است. خانم ماجدی در جدیدترین اظهاراتش، به فحاشی و تهمت و ناسزاگویی به افرادی برخاسته که به گفته او " به صنف هنرمند، نویسنده، شاعر و مترجم تعلق دارند؛ از جنس و تبار آل احمدیون، عقب مانده، کلاه مخملی، و شرق زده." این توهین های او نه به اصول گرایان یا اصلاح طلبان داخلی بلکه به فخیم ترین و مبارزترین کسانی است که با همه اختناق داخلی، پای برجا در داخل ماندند و ترجمه کردند و نوشتند و آموزش دادند و آبروی جنبش را از بی سوادی و حماقتی که حزب خانم ماجدی مروج آن است، حفظ کردند. ماجدی که خود را میراث دار فرقه حکمت می داند، به سختی می تواند حتی نگاهی نقادانه به آنان داشته باشد و از این رو به مهمترین ابزار حزب مطبوعش در تمام این چند دهه متوسل می شود و با جعل برچسب به دیالوگ با رفقای داخل می رود و آنان را  اینگونه خطاب می کند؛ " از جنس توده ای - اکثریتی ها هستند؛ جریانی که در تمام این چهل و اندی سال تحت عنوان مبارزه با امپریالیسم و مقابله با غرب زدگی در کنار جمهوری اسلامی رکاب زده است." بله دقیقا در تمام این چند دهه هر مخالفتی با باورهای راست روانه یا چپ روی های احمقانه فرقه گرایان حکمت صورت گرفته، نه از مجرای نقد تئوریک که از زبان تهمت و افترا و منتسب کردن به رژیم پاسخ گرفته است. هر بار که جنبش داخل با افکار فرقه ای اینان به نزاع برخاسته و با نشر باورهای پیشرو برای مبارزه واقعی و عینی تلاش کرده، این متکلمان آیین حکمت، سنگ اندازی کرده و دست به تهمت زده اند. بی عملی و سردرگمی چند دهه اخیر این قشر که سنگینی بارشان را بر دوش نسل جدید گذاشته اند کافی نبوده که هر بار گستاخه تر و هار تر به فعالین چپ تاخته اند. خانم ماجدی با توهمی شایان این فرقه، فعالین چپ را "غریق نجات رژیم" خطاب می کند و در توهم عارفانه اش  دلیل نقد فعالین داخل به هم مسلکی هایش را اینگونه بیان می کند: " منصور حکمت محبوب است و آثارش با دقت مطالعه می شود؛ زیرا شبح انقلاب در بالای سر جامعه در گشت و گذار است؛ برای اینکه مردم به خیابان آمده اند تا این رژیم را به زیر کشند. اینها حکم نجات غریق این کشتی طوفان زده را دارند" . بله کمونیسم بار دیگر جان گرفته اما این را مرهون خدمات جناب شما و فرقه بدنامتان نیست، این را مرهون همان نویسنده و مترجم و فعالینی است که شما در فحاشی به آنها فروگذار نکرده اید. اما به راستی چرا تصور می کنید که هنوز در جامعه کسی آثار منصور حکمت را "با دقت" می خوانند؟ تمام نوشته های رهبر فرقه شما به اندازه یکی از دست نوشته های "کمال خسروی، ارزش تامل و خواندن ندارند. تمام دستاوردهای مخربانه حزب شما حتی به اندازه ترجمه مانیفیست مرتضوی یا ترجمه های معصوم بیگی کمکی به آگاهی یابی نسل مبارز کنونی نداشته است. منصور حکمت متعلق به دورانی است که اگر کسی خواندن و نوشتن میدانست می توانست در رهبری احزاب قرار گیرد، نمونه اش همین حمه آسنگران و رحمان حسین زاده و سلام زیجی است که به عنوان رهبر به جنبش معرفی کرده اید. بله این دستاورد شماست و این کارنامه چپ داخل.

این فرقه گرایی شما، ما را به چند محور سوق داده، از سویی رژیم هار و آدمکش و از سوی دیگر آذرخش های فحاشی و بددهنی رفقای شما.  ماجدی فعالین چپ را متهم می کند که چرا آثار شما چاپ می شود؟ "این جماعت مدعی فعالیت حساب شدۀ علنی در یک کشور اختناق زده با اسم و رسم و عکس خود در دنیای مجازی می پلکند؛ از پیگرد و بازداشت و دستگیری نیز هراسی به دل راه نمی دهند؛ چرا؟ " می دانید چرا خانم ماجدی، چون شما در گوش فیل خوابیده و سر در توبره حکمت کرده و جز دیوار آخور خود، هیچ جایی را نمی بینی. اگر مایل به دیدن هستی نخست سر از آخور اخنتناق و بی سوادی حکمت برون آر تا بدانی که چند "یاشار دارالشفا" به همین جرمی که شما محکومشان می کنی در زندان هستند. خانم ماجدی تو تاکنون نسل "روزبه گیلاسیان" ها را شناخته ای، تو میدانی مردن وقتی که انسان جرات لیلا حسین زاده را داشته باشد، چه زندگیست؟ با ابلیسی پیروز و مست به مبارزه نشستن و هر روز و هر لحظه و در هر جا به مقابله برخاستن و حفظ شرف و اعتقاد به آزادی، پیش شما معنی دارد؟ میدانی نسل ما ایران را چگونه تجره کرده؟ بفرما از قلم روزبه بشو: "هم عصر بودنی است که با جبری باور نکردنی ، سرنوشت هاي ما را به هم گره زده است. سرنوشت ها ، سرگذشت ها و سر به سر گذاشتن ها و سرآسیمه گشتن ها . جایی که سر در آن نه آن سر اندیشمند متفکر دانا بلکه سري مابین سرهاست. یادواره اي از روسري ها و توسري ها ، رو دست خوردن ها و از رو نرفتن ها ، توپیدن ها و دویدن ها ، رو به رو شدن ها ، بور شدن ها و سرافرازي ها . سر به زیرهایی که باید ازشان ترسید ؛ اگر که ترسیدن هنوز معنی داشته باشد." و اگر آزادی هنوز آبرویی داشته باشد، تنها در نزد این مبارزان باید جستجو شود.  در حالی که کلازتکین زمانه تو "مینا احدی"  است و دستان گرم مسیح علینژاد را میفشاری میدانی چند زن مبارز توسط مرگ گلویشان فشرده می شود،اینان تنها گوشه ای از مجلد "کتاب مضاعف" روزبه را آراسته اند. که قطعا مجلد های دیگرش در راهند.  بله خانم ماجدی اینها کسانی هستند که شما مقاومتشان را نمی بینید، و گستاخانه بانگ بر می دارید که "در کشوری که برای اعتراض علیه حجاب اسلامی باید سال ها زندانی کشید و شکنجه شد، اینها باسم "چپ" فعالیت می کنند؛ راست راست راه می روند، افاده می فروشند و کسی دست بهشان نمی زند؟" بله حق باشماست کسی بهشان دست نمی زند چرا که سهم اینان باتوم و شلیک مستقیم است و سهم شما حرف های مفت و مفت کرداری و مفت پراکنی از پشت گود است.  تفکر واپسگرایانه حکمتی شما حتی نمی تواند پرچسبی برای این مبارزین بیابد، تاجایی که به پراکنده گویی افتاده و می گویید "رفرمیست نمی توان خطابشان کرد؛ چه رسد به چپ و سرنگونی طلب!" تمام این ایسم هایی که شما از فرقه خود آموخته اید، اینجا معادلی ندارد،

 "این فصل دیگری است که گرمایش از درون، درکِ عمیقِ مبارزه را صراحت می بخشد."


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com