|
||
ولادیمیر ایلیچ لنین، اندیشهی سیاسی و استراتژی (۲)عباس منصورانMay 21, 2020 «انقلاب اجتماعی سدهی نوزدهم، چکامهی خود را از گذشته نمیتواند بگیرد، این چکامه را فقط از آینده میتوان گرفت. این انقلاب تا همهی خرافات گذشته را نروبد و نابود نکند، قادر نیست به کار خویش بپردازد... بگذارید مردگان سرگرم به خاکسپاری مردههای خویش باشند تا خود به محتوای خویش بپردازند. در گذشته مضمون به پای عبارت نمیرسید، اکنون عبارت است که گنجایش مضمون را ندارد.»(۱)
چهرههای ماندگار را باید با اندیشهها و پراتیکشان شناخت. تلاش چهرههای ماندگار در جهان امروز در این راستاست.
ولادیمیر ایلیچ لنین، اندیشهی سیاسی و استراتژی (۲) برای بازنگری به تاریخ مبارزات طبقه کارگر و حزب کمونیست کارگران در روسیه و بازآموزی آزمونهای عظیم جنبش سوسیالیستی در کاربرد و ضرورت شناخت و آگاهی طبقاتی-تاریخی، با لنین همراه میشویم. به بیان تئوریسین و پراتیسین نخستین انقلاب کارگری در جهان، سوسیال - ناسیونالیسم یک شبه پدیدار نمیشود، بلکه از درون اپورتونیسم ریشه میگیرد. اپورتونیسم نیز در مناسبات طبقاتی سرچشمه دارد. این ایدئولوژی، همانند جویبارهای آلودهای که به تالابی جز مرداب نمیریزد، در همه جا روان میشود و به گودالی فرو میرود. در روسیه سالهای ۱۸۹۸ به بعد، در پی نخسیتن کنگره حزب سوسیال دمکرات کارگری روسیه، در سال ۱۸۹۸ در شهر مینسک، تا کنگره دوم که در فوریه ۱۹۰۳ با شرکت ۴۱ نماینده با ۵۱ حق رای برگزار میشود، نزدیک به ۵ سال میگذرد. این کنگره با حضور لنین در شهر اورِل (Oryol) واقع در۳۵۰ کیلومتری مسکو برگزارشد. علاوه بر تروتسکی و پلخانوف، دو نام و چهره برجسته در این کنگره، لنین و مارتوف، از همان آغاز به نمایندگی دو گرایش چپ و راست، در برابر هم قرار میگیرند. این کنگره که با تلاشهای سختی و در شرایط مخفی برگزار میشد، از همان آغاز در اساسنامه با تبیین عضویت در حزب، آنچنان به اختلاف و بن بست و در آستانهی انشعاب رسید. اختلاف از مادهی نخست با تعریف عضویت خودنمایی کرد: ماده اول اساسنامه در طرح مارتف: «هرکس برنامه حزب سوسیال دمکرات کارگری روسیه را بپذیرد و زیر رهبری یکی ازسازمانهای حزبی همکاری منظم داشته باشد، عضو حزب بهشمار میآید.» تعریف لنین: «عضو حزب کسی است که برنامه حزب را بپذیرد و حزب را از نظر مادی و شخصی زیر نظر یکی از ارگانهای حزبی پشتیبانی و فعالیت کند، عضو حزب بهشمار میآید.» در این کنگره تروتسکی و ۷ بوندیست و چند اکونومیست از مارتوف پشتیبانی کردند و پلخانف به سود طرح لنین رای داد. در نتیجه، ۲۸ به ۲۳ رای، مادهی پیشنهادی مارتوف به تصویب رسید. در نگاه نخست، اختلافی چندان ژرفی در میان نیست، اما با دقت بیشتر، طرح مارتوف، مبهم و عبارتپردازانه به گونهای فرموله شده بود که ورود هر فردی را در حزب مجاز میشمارد که در حرف برنامه حزب را بپذیرد و در جایی در پیوند با یکی از ارگانها، بدون مشارکت مادی و سازمانیابی و حضورعملی و نظری و مسئولیت سازمانی، ارتباطی اسمی و صوری داشته باشد. فرمول مارتوف، دروازه حزب را به روی افرادی میگشود که که معیارها و شایستگیهای یک سازمان رزمنده و پرنسیپهای انقلابی نداشتند.
عضوگیری با فرمول پیشنهادی منشویکی که به تصویب رسید، حزب را انباشته از افراد ناپیگیر و غیرمتعهد میکرد. این فرمول، طرحی لیبرالی به شمار میآمد که به هر فرد لیبرال و غیرمسئولی روادید میداد که عضو حزب باشد تا در موقع لزوم با استفاده از رای آنها، سرنوشت حزب و برنامهها و ارگانهای حزبی طبقه کارگر را دگرگون سازند و در ریل دلخواه مارتوفها و اکونومیستها روانه سازند. طرح مارتوف به بیان لنین، عبارتپردازی و کلی گویی و لفاظی بود و پوچ و ارائه دهنده گان و پشتیبانان آن: «حرف میزنند که حرف نزده باشند.» فرمولی که «برای کار لازم نیست، بلکه برای سان لازم است.» سیاه لشکرها برای تومار نویسی و «زورآزمایی» و بردن حزب و نیروها به وادی انحرافی و گم برای سازش و اردوگاه غیرکارگری و قدرت طلب. فرمول لیبرالی عضویت به بیان مارتوفی و گرایشی که خودسرانه هرناشایستی را به عضویت میگیرد، فرمولی بورکراتیک و لیبرالی که ارگانهای حزبی و اعضایی که در زیر سازماندهی و پاسخگویی هیچیک از سازمانهای حزبی ملزم و پاسخگو نیستند را درعمل رهبری میکرد!! این یک فرمول آگاهانه و طبقاتی بود که مارتوف و اکونومیستها، به تصویب رساندند و اساسنامه و سنت ساختند و تا امروزه در سازمانهای کارگری و چپ نیز با همهی برملایی و کهنگی و دیرینگی اما، با تردستی و طراری، هواخواهان و عملکردهایی دارد. فرمول لنین و همراهان، دور از ابهام است. عضوگیری با تعریف روشن و عضو و عضویت و سازمانیابی و وظایف و مسئولیتها و اختیارات عضو، به روشنی در آن بیان شده است. هر واپسمانده، لیبرال و در جستجوی گریزگاهی نمیتواند نه تنها در رهبری ارگانهای حزبی قرار گیرد، بلکه نمیتواند شایستگی نام و عضویت در حزب کمونیست باشد. عضو، از دیدگاه کمونیستها باید آگاه، مسئول، دارای شخصیت نمونه، با اتیک (نه اتیکت) و با پرنسیپ و اصول انقلابی، متعهد به پیشبرد وظایف انقلابی، شجاع (دارای آگاهی و جسارت)، رفیق و منتقد و مبتکر، در ارتباط ارگانیک با هسته و ارگان سازمانی، گزارشده و گزارشخواه و در مبادلات و سوخت و سازهای حزبی در پیشبرد وظایف با از خودگذشتگی و مبارزاتی، حرفهای و دخالتگر و فعال باشد. به بیان لنین:«اختلاف نظر نسبتاً کوچکی برسر مادهی اول، اکنون اهمیت عظیمی کسب کرده است، زیرا که همین اختلاف نظر بود که چرخشی بهسوی ژرفاندیشی اپورتونیستی و عبارتپردازی آنارشیستی اقلیت گردید (...). همین اختلاف نظر بود که شالوده ائتلاف اقلیت ایسکرایی با ضد ایسکراییها و منجلاب را ریخت، همان ائتلافی که در هنگام انتخابات، شکلهای معین قطعی بهخود گرفت که بدون درک آن به اختلاف عمده و اساسی در مسألهی مربوط به ترکیب اعضاء مراکز نیز نمیتوان پیبرد... اکنون پس از وقوع تمام جریانات، موضوع ماده اول، بدین طریق، اهمیت عظیمی پیدا کرده است و ما باید گروهبندیهای کنگره را در موقع اخذ رأی در بارهی این ماده و هم (چیزی که به مرتب مهمتر است) ماهیت واقعی آن خرده اختلافهایی را در نظریات که در مورد مادهی اول مشهود گردید و ... به دقت برای خود روشن سازیم.»(۲) لنین در رهبری منشویکهای نااستورای و تزلزل و عدم صراحت سیاسی را میدید و اعلام کرد. اختلاف تعریف مارتوفی با تعریف لنینی، اختلاف بین دو مفهومِ «زیر نظر ارگانهای حزبی» و «عضو یکی از ارگانهای حزبی» برخاست. همین اختلاف به ظاهر تشکیلاتی و مبهم، در درونمایهی خود از یک اختلاف طبقاتی سخن میگفت. در همین رابطه بود که لنین «چه باید کرد!» و «یک گام به پیش، دوگام به پس» را نوشت و در آنجا به ویژگی حزب و عضو حزب و وظایف انقلابی پرداخت. همیشه چنین است، اختلافهای طبقاتی و درون حزبی، در آغاز به صورت مبهم، کوه یخی را میمانند که تنها، قلهی آنها پیدا و خودِ کوه، زیر آب تا کف دریا بستری پنهان دارد. مِنشویسم (اقلیت) و بلشویسم (اکثریت) از همان آغاز آشکار میشود. بلشویکها، با کمی اختلاف رای در کمیته مرکزی حزب به اکثریت و منشویکها به اقلیت رسیدند. این آغاز ماجرا بود، از آن روز، ماراتونی از مبارزه درون حزبی و طبقاتی که بیشترین نیرو را گرفت و بحرانهایی که تا هم اکنون در کارگری و سوسیالیستی جاری بوده و بازتولید مییابند را آفرید مارتوف و منشویکهای همراه در کنگره دوم، سپس با طرح شورایی تعاونیهای (کئوپراتیو) روستایی مخالفت میکنند. این اختلاف، یک «ابهام اساسنامهای» نبود، بلکه بیان طبقاتی اختلاف همان ابهام اساسنامهای در عضوگیری بود. مارتوف پدر منشویسم، جزوهای علیه لنین زیر نام «حکومت نظامی» ماده دوم اساسنامه: ۲- اخراج عضو از حزب به جرم رفتاری که با مصالح حزب مطابقت ندارد، منوط به تصمیم گیری کمیته مرکزی است و این ماده به تصویب رسید.(۳) سازمان «یوژنی رابوچی» یوژنی رابوچی، کمیتهای از کارگران جنوب بود که پیش از سازمایافتگی حزب، در مبارزات کارگری نقش ارزنده و رزمندهای یافته بود، بنابراین همین نامداری، در حزب نیز خواهان حق ویژه و ورای سازمانهای مرکزی و ارگانهای حزبی درخواست میکردند. کنگره با این درخواست، مخالف کرد و به جای آنکه در عمل، حزب را در این گروه منطقهای ادغام کنند، گروه کارگران منطقهای«رابوچی یوژنی» در حزب ادغام شد. این محفل بازی در برابر حزبیت و تحکیم حزبیت از همان ابتدا با هشیاری مردود اعلام شد. گرایش به بورژوازی لیبرالها و «طبقه متوسط» از همان کنگره اول و حتا کمیسیون پیش از آن، اختلافهای سیاسی و استراتژیک، یکی در پی دیگری نمایان شدند؛ اختلاف پیرامون انقلاب در روسیه، تعریف انقلاب و جایگاه و نقش طبقه کارگر، نقش و وظیفه حزب، جایگاه و ویژگی حزب و ضرورت انقلاب سوسیالستی، نقش و جایگاه بورژوازی لیبرال، دهقانان، مسائل ارضی، اتحاد عملها، وحدتها و متحدین طبقه کارگر، حزب کارگران یهود (بوند) در لهستان که خواهان فدرالیسم حزبی بود و حق ویژه بهسان حزب کارگران یهود و زیر استعمار دوگانه را از حزب سوسیال دمکرات کارگران روسیه درخواست میکردند. با آشکار شدن گرایش منشویکها در تبدیل حزب به حزبی غیر رزمنده و لیبرالی سرشار از سیاهلشگریهای خوشنشین و هر«اعتصاب کنندهای» به عضو حزب از همان کنگره دوم، دو فراکسیون با دو ساختار منشویکی (اپورتونیستها، ناسیونالیستها، اکونومیستها ...) و بلشویکی (انقلابیون کمونیست و حرفهای) که با برگزاری کمیسیونها، نشستها و عملکردهای جداگانه تا سال ۱۹۱۲ پیش بردند و سرانجام که با انشعاب رسمی پایان یافت، ادامه دادند. انحلالطلبی یعنی تهی کردن حزب از سرشت، ساختار و استراتژی انقلابی، هم استراتژی و هم تاکتیک منشویکها یعنی فراکسیون راست و غیرانقلابی حزب سوسیال دمکرات یکی از پروژههای ویرانگر علیه طبقه کارگر کمونیسم در این راستا بود. کروپسکایا، در کتاب ارزشمند و تاریخی یادها از روزهای پایانی کنگرهای که هم کنگره انشعاب بود و هم کنگره موسس، اینگونه یاد میکند: لنین به خاصر نوشتن مقالهی از کجا باید شروع کرد و جزوه چه باید کرد! مورد حمله قرارگرفته بود و متهم به جاه طلبی و غیره میشد و او در کتابش، یک گام به پیش، دو گام به پس چنین نوشت: در این مورد نمیتوانم از یادآوری یکی از گفتگوهایی خود در کنگره یا یکی از نمانیدگی مرکز (سانتر) خودداری نمایم. او شکایت میکرد که «چه جو خفقانآوری بر کنگره حکمفرماست. این جنگ تلخ، این تبلیغات برعلیه یکدیگر، این اختلاف گزنده، این طرز برخورد نارفیقانه...» من [لنین] به او جواب دادم: «چه با شکوه است این کنگرهی ما، یک مبارزه باز و آزاد و عقاید، ابراز شدهاند پردهّای به کنار رفتهاند، گروههای شکل گرفتهاند، دستها بلند شدهاند و تصمیمها گرفته شدهاند، یک مرحله پشت سر گذاشته شده است و به پیش! این آن چیزی است که من میخواهم! این زندگی است نه سخن پراکنیهای خسته کننده و بی انتهای روشنفکرانی که دلیل خاتمه یافتن اش نه حل شدن قضیه، بلکه خسته شدن آنان از حرف زدن است...! رفیق مرکز، با آشفتگی بهمن نگاه کرده شانههایش را بالا انداخت. ما به زبانهای متفاوتی صحبت میکردیم.»(۴) اشاره از رفیق مرکز، یعنی سانتریستی حزب از سوی لنین را میشود حدث زد، اما به لحاظ امانتداری همانگونه که لنین و کروپسکایا از او نامی نبردهاند، به همین اشاره بسنده کنیم. اما زمانه خود نشان داد که «اختلافها» چندان هم فردی و سلیقهای نبودند. کنگره به پایان رسید. پلخانوف، لنین و مارتوف برای ارگان مرکزی (ایسکرا) انتخاب شدند و مارتوف از کادرهیأت تحریریه خود داری کرد از همان زمان انشعاب رقم خورد. لنین بودن در هیأت تحریریهی ارگان مرکزی را به کمیته مرکزی حزب ضروریتر میدانست.
زیرنویسها ۱-مارکس، هیجدهم برومر لوئی بناپارت، ص ۱۵، ترجمه باقر پرهام، نشر مرکز، چاپ اول ۱۳۷۷. ۲- لنین، یک گام بهپیش، دو گام به پس، ص۴۳۴ مجموعه آثار، جلد اول، ترجمه پورهرمزان، ویرایش عزیزاله علیزاده،چاپ اول، تهران ۱۳۸۴، نشر فردوس. ۳- لنین، مسائل بحثانگیز حزب علنی و مارکسیستها ، مصوبه ۱۹۰۸. سایتwww.k-e.com/HTML/Lenin.htm ۴) نانادژدا کروپسکایا، یادها، ص ۹۶، ترجمه ز. اسعد، چاپ دوم ۱۳۶۱، انتشارات پژواک، تهران.
|
||
مطالب مرتبط |
||
Copyright © 2006 azadi-b.com |