|
||
نقدی بر بیانیه اعتراض به مصوبه حداقل دستمزد(يادداشت سوم و چهارم)امیرجواهری لنگرودیMay 02, 2020
نقدی بر بیانیه اعتراض به مصوبه حداقل دستمزد: تبدیل نقطه عزیمت در سازمانگری به نقطه هزیمت از سازمانگری در امر ایجاد تشکل کارگری
نتیجه گیری ایشان این است که: «در شورایعالی کار که تنها محل و جایگاه برای حل و فصل دعوا میان طبقه کارگر و کارفرماست، باید هر دو گروه تعداد برابر نماینده داشته باشند و تصمیمات تنها براساس نظرات و استدلالات همین دو گروه گرفته شود.» در واقع مهم ترین نکته مورد تاکید آقای فرج الهی در پاسخ به چیستی مختصات «کارگر فاقد امنیت شغلی و بیحقوقِ امروز» ناتوانی کارگر در«پیگیری، تشکل کارگری و تشکلیابی و ایجاد سازمانهای کارگری» است و برای این که این ناتوانی را موکدا نشان بدهند اضافه می کنند که «تازه اگر این کارگر بخواهد پیگیر مساله تشکلیابی و ایجاد تشکلهای مستقل خود باشد، باز به مانع میخورد چراکه در فصل ششم قانون کار، جلوی ایجاد تشکلهای مستقل کارگری گرفته شده» مشکل بزرگ جنبش کارگری ما تبدیل نقطه عزیمت در سازمانگری برای تشکل مستقل کارگری به نقطه هزیمت از سازمانگری تشکل مستقل کارگری است. منطق این رویکرد غیرکارگری این است: یک فهرست از عوامل نامطلوب بر سر راه سازماندهی مستقل کارگری که همه هم کمابیش واقعی هستند ردیف می شوند تا ثابت شود که کارگر نقدا موجود گرسنه ِمفلوکِ بی قابلیتی است و آنقدر ضربه خورده که بهتر است فعلا بکلی از خیر هر نوع تلاش برای سازماندهی مستقل مطالباتی او گذشت. به محض این که از فهرست دشواری ها برهمگان معلوم شد که کارگران نقدا موجودات گرسنه بی ثبات کاری هستند که مانند توده سحابی در فضاهای حاشیه های حقارت زده پرسه می زنند، مانع فکری برای افتادن دنبال دشمنان شناسنامه دار طبقه کارگر و عوامل بیش از سه دهه سرکوب مستمر مزدی کارگران و «تشویق» آنها برای چانه زنی مجدد با توجیهانی چون «ملاحظه تاکتیکی»، «اقدام موردی و موقت»، «دامن زدن به اختلافات درونی» و «فشار از بیرون»، «شناخت شخصی» و «آدم های خوب بودن» و «ظرفیت تاثیرپذیری آنها» فراهم آمده تلقی می شود. خود تاکید برتشکل مستقل کارگری در این رویکرد از یک وظیفه مشخص مبارزاتی به نوعی اظهار ارادت ایدئولوژیک لازمان و لامکان نسبت به طبقه کارگر و به ستایش مجرد اراده متحد طبقاتی به شکلی مقدس گونه تقلیل می یابد. درست مثل عرق خوری که قبل از بالا بردن استکان برای احتیاط یک بسم الله هم می گوید! ادامه ص بعد واقعیت این است که بر حاکمیت مطلق قراردادهای موقت در بازار کار و سلب امنیت شغلی کارگران، گسترش کار پاره وقت و بی ثبات کاری، رواج مزدهای برده دارانه، و تله ها و موانع تعبیه شده صرفا قانونی به عنوان موانعی که آقای فرج الهی در توصیف دلایل ناتوانی کارگران در پیگیری تشکل کارگری و تشکلیابی و ایجاد سازمانهای کارگری برشمرده اند، می توان وزن بالای واحدهای کوچک در ترکیب نیروی کار، ارتش بزرگ ذخیره بیکاران و سرکوب سازمان یافته حرکت های مستقل را هم افزود. همه اینها شرایط سازمان یابی مستقل کارگری را دشوارتر ساخته و چانه زنی برای دستمزد کارگران و مزدبگیران را نامساعدتر می کنند. اما هیچ کدام از این فقرات حمایت از گروه کارگری شورای عالی کار و توهم پراکنی نسبت به سه جانبه گرایی را توجیه نمی کند، بلکه تنها نقطه عزیمت فعالین کارگری و دشواری ها و تندپیچ های نفس گیر مبارزه آنان برای ایجاد تشکل های مستقل کارگری را بازمی تاباند؛ بدون آنکه اصل آن را تا آینده نامعلوم به تعویق اندازد و مسیر مغایر تقویت استقلال طبقاتی کارگران و زحمتکشان را ذیل «اقدام تاکتیکی» مشروعیت دهد. مبارزه برای تشکل مستقل کارگری را به بهانه دشواری ها نباید به روز محشر حواله داد. اگر قرار باشد سرکوب سیاسی نباشد، تله قانونی نباشد،بی ثبات کاری نباشد، حذف امنیت شغلی نباشد، ارتش ذخیره بیکاران، انبوه نباشد، وزن واحدهای کوچک در ترکیب نیروی کار بالا نباشد، خطر فروپاشی اجتماعی نباشد، تحریم های مرگبار نباشد، کارگر هم پراکنده و گرسنه و اسیر غم نان نباشد تا تازه آنوقت تشکل مستقل کارگری عملی باشد، پس تا آن زمان دیگر چه نیازی به آقای فرج الهی و سایر فعالان کارگری دلسوز داریم؟ نیازمان در این حد است که بیایند ساعت به ساعت مثل آن دیده بان های کشتی های چوبی بر فراز برجک دیده بانی بادبان های کشتی های دریایی دریانوردان قرن پانزده به افق زل بزنند و از تریبون خبرگزاری ایلنا فریاد سردهند که: ساحل دیده نمی شود! که کارگران بدبخت و گرسنه و بی ثبات کارند! وانگهی خوب است کاملا روشن باشد که اگر هر یک از این «نباشد ها» یک پیش شرط و یک دلیل محکم برای امکان ناپذیر دانستن تشکل مستقل کارگری و سازمان یابی کارگری تلقی شوند، در این صورت دسته ای از آنها در ترکیب با هم نه تنها برطرف نمی شوند که در شکل های ترکیبی جدید و احیانا وخیم تر بازتولید می شوند. مثلا پیش شرط حذف بی ثبات کاری و ایجاد امنیت شغلی برای کارگران در بازار کار حذف رویکرد نئولیبرالیستی حاکمیت در حوزه حقوق کار است که با انهدام قدرت کنونی تامین می شود. اگر جنبش کارگری نیروی محرکه این حذف نباشد، طبقات و نیروهای دیگر حتی اگر قدرت کنونی را به زیر بکشند همین بی حقی را در شکل دیگر بازتولید خواهند کرد. زیرا در آن ذینفع اند. ولی جنبش کارگری نمی تواند نیروی محرکه باشد مگر این که در همین وضعیت برزخی شرایط آن را علیرغم همه دشواری ها مهیا کند. وقتی پرسش مرکزیِ «چه چیزی هم اکنون چطور باید باشد تا قدمی مسیر سازماندهی مستقل کارگری را به جلو ببرد» جای خود را به فهرستی از نمی شود ها می دهد، تشکل مستقل کارگری هم جای خود را به «افزایش وزن کارگران در شورای عالی کار» می دهد؛ مطالبه ای که تبلور روشن توهم نسبت به سه جانبه گرایی است. اما «سه جانبه گرایی واقعی» که این همه روی آن تاکید می شود و همچون امری بدیهی تلقی می شود از کجا آمده و ریشه در کجا دارد؟ در یادداشت بعدی به این پرسش پرداخته می شود.
+++++++++++++++++++++++++++
نقدی بر بیانیه اعتراض به مصوبه حداقل دستمزد! سه جانبه گرایی: نقبی به ریشه ها و اهمیت توازن قوای طبقاتی در دگردیسی ها
همان طور که اهمیت کلیدی شکل دادن به توازن قوای قدرتمند برای تحمیل مزد شایسته به دولت روحانی و شورای کذایی آن برای برخی از مدافعان سه جانبه گرایی روشن نیست و به جای آن بر «افزایش وزن» کارگران در شورای عالی کار تاکید می کنند، نقش و جایگاه توازن قوای میان دو بلوک قدرت شکل گرفته پس از جنگ جهانی دوم در سازگاری ساختاری سه جانبه گرایی در غرب در آن دوره هم مورد کم توجهی قرار می گیرد و این ساختار به شکلی توهم آمیز به بخشی از کارکرد دولت های سرمایه داری در دوره پس از جنگ جهانی دوم نسبت داده می شود. در حالی که اساسا این اولویت بازسازی کشورهای ویران شده از جنگ، و در دوره پس از آن، تلاش برای جلوگیری از رشد شکاف طبقاتی در بلوک غرب در شرایط جنگ سرد و خطر بهره برداری بلوک شرق از این شکاف ها بود که دفاع از سازش کار و سرمایه بر سر ضوابط اشتغال، حقوق پایه ای کار، سطح دستمزدها، رونق تولید و رشد صنعتی را به اصلی ترین شکل دفاع از نظام بهره کشی سرمایه داری در دولت های رفاه تبدیل کرد. برخلاف تصورات عوامانه، دولت رفاه، دولت غیر سرمایه داری، دولتی فاقد پایه روشن طبقاتی، دولت «عموم» مردم یا دولتی که به جای نمایندگی منافع طبقه بهره کش، «بیطرفی» میان طبقات در میانجیگری در شمار تعریف ماهیت آن باشد نبود؛ دولتی بود که صرفا از طریق فرو رفتن در پوستین میانجیگرانه در حوزه مشاجرات کار و سرمایه ، در تلاش بود حتی الامکان از شرایط رشد آرام و کم تنش بهره کشی و منافع اقلیت سرمایه دار در دنیای دو قطبی دفاع کند. مفاد این رویکرد قبلا در بیانیه فیلادلفیا در کنفرانس سازمان جهانی کار در ۱۹۴۴ مورد تاکید و تصریح مجدد و بیشتر قرار گرفته بود. «سه جانبه گرایی» در این دوره با نفوذ گسترده سوسیال دمکراسی، خاصه در اروپا همراه بود. با پایان دوره بازسازی خرابی های جنگ، رشد اقتصادی و صنعتی، اشباع بازارهای داخلی، تشدید فزاینده تر گرایش به ادغام سرمایه ها، رشد شرکت های فراملی، آغاز تاچریسم و ریگانیسم و شروع فرادستی سرمایه مالی، سرانجام دوره سازش طبقاتی کار و سرمایه به شکل یکجانبه از سوی سرمایه به پایان رسید و جای خود را به تعرض همه جانبه سرمایه نسبت به مجموعه دستاوردهای مبارزات کارگری سپرد. از آن زمان به بعد، دولت ها به شکل فزاینده تری حمایت آشکارتر از سرمایه داران در برابر کارگران را در دستور کار گذاشتند. اگر چه «سه جانبه گرایی» در حد اسم باقی ماند اما همه جا نئولیبرالیسم با رویکردی تهاجمی به درهم شکستن اتحادیه ها، ضربه به امنیت شغلی نیروی کار از طریق تضعیف قراردادهای کار، پاره وقت کردن اشتغال، ایجاد لایه های محروم مزدی از میان مهاجران فقیر، زنان تنها و سرپرست خانوار، نیروی کار ساده و فاقد مهارت و درهم شکستن قیمت خرید نیروی کار، خصوصی سازی های گسترده خدمات دولتی، حذف تعهدات اجتماعی و برون سپاری ها اقدام کرد. شدت تجاوز به دستاوردهای کارگران و مردم در حدی بود که سال گذشته شاهد شورش های گسترده علیه نئولیبرالیسم در فرانسه، شیلی و اکوادور بودیم. «سه جانبه گرایی» واقعی و دولتِ میانجی کار و سرمایه که برخی هنوز از آن جانبداری می کنند در دنیای سرمایه داری نئولیبرال تقریبا دیگر وجود ندارد. پرسیدنی است که سه جانبه گرایان به چه امید بسته اند؟ به دوره ای از سازش طبقاتی که در اروپا یکجانبه از سوی سرمایه فسخ شده و عصری که دیگر بازنمی گردد؟ به ریشه های عمیقا محافظه کارانه اش؟ یا به جسد خشکیده منقرض شده در بستر تعرض نئولیبرالیسم هار؟
|
||
مطالب مرتبط |
||
Copyright © 2006 azadi-b.com |