فاشیسم سرمایه داری و “ معضل”پناهجویی- بخش دوم

ژوبين خضرى
March 12, 2020

فاشیسم سرمایه داری و “ معضل”پناهجویی- بخش دوم

 

در بخش اول مقاله به بررسی اظهارات دونالد ترامپ فاشیست در رابطه با شرایط مرزهای مکزیک و آمریکا، که در آن هزاران نفر در خطوط مرزهای دو کشور به امید رسیدن به دنیایی نیمچه مرفه تر در پشت دیوارهای مرزی بسر میبردند و روزها و هفته ها صبر و تحمل به خرج دادند، و همچنین به بررسی اوضاع پناهجویان در کشور آلمان پرداختم. با توجه به شرایط وخیمی که امروزه برای هزاران انسان مهاجر و پناهجو در مرزهای ترکیه و یونان خلق شده، وظیفه ای خود دانستم که حمایت و پشتیبانی خود را از حقوق طبیعی و مسلم آنان به عمل بیاورم.

 

اما سوال مطرح شده این است که ریشه ی این همه خشونت های صورت گرفته و دلایلی که انسان ها را وادار می کند که به امید رسیدن به زندگی مرفه تر به چنین اقدامات مخاطره آمیزی دست بزنند در  کجا نهفته است؟ در این مقاله تلاش می کنم که به سیر تحولات، بحران اقتصادی جهان و منطقه و بسترهای سازنده یی که منجر به خلق شرایط بحرانی برای پناهجویان و مهاجرین می شود بپردازم.

 

پس از آنکه اردوغان فاشیست، فرمان گشودن مرزهای ترکیه به سوی اتحادیه ی نازیسم اروپا را اعلام کرد، صدها پناهجو و مهاجر از طریق مسیرهای آبی و زمینی خود را به مرزهای یونان رسانده اند. بر اساس گزارش ها و اخبارهایی که از طریق رسانه های ارتباط جمعی در سطح جهان مشاهده می کنیم، شمار کثیری از این افراد در این چند روز اخیر با وحشیانه ترین برخوردهای فیزیکی و روانی از جانب پلیس های فاشیست یونان مواجه شده اند. همچنین تابحال چندین کودک در اثر شرایط وخیم منطقه و همچنین در اثر خفگی ناشی از پرتاب گازهای اشک آور جان خود را از دست داده اند. این افراد عمدتاً از کشورهای ایران، افغانستان و سوریه هستند که به امید رهایی از فقر و فلاکت و خشونت، خلاصی از شرِّ دیکتاتورهای حاکم در منطقه و هزاران مصیبت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی دیگر گریخته و راهی مرزهای اروپا شده اند. تمامی این موارد یادآور همان برخوردهای وحشیانه و فاشیستی پلیس و نیروهای نظامی آمریکایی بر علیه پناهجویان مکزیکی و آمریکای لاتین است( در بخش اول مقاله بدان پرداخته ام؛ ۱).

 

اردوغان فاشیست در حالی اقدام به بازگشایی مرزهای مشترک ترکیه و یونان کرده است، که او در سال ۲۰۱۶ به کشورهای اتحادیه اروپا وعده داده بود که با بستن مرزهای ترکیه – مرزهای ترکیه به سمت اروپا- مانع از ورود پناهجویان سوری و غیر سوری به کشورهای اروپایی بشود. اردوغان برای دستیابی به این هدف بدنبال ایجاد منطقه ی بود که بقول خودش در آنجا بتواند تمامی این پناهجویان را اسکان دهد. در واقع اردوغان با این اقدام،‌سیاست ( یک تیر و دو نشان) را بکار برد. از یکطرف این بهانه ای شد که بواسطه ی آن بتواند بخشی از خاک سوریه را تحت کنترل رژیم مطبوعش در آورد،‌و از طرف دیگر کشورهای ناراضی و نگران اتحادیه نازیسم اروپا را خشنود سازد. اما بلافاصله بعد از علنی شدن عدم رضایت کشورهای اروپایی در قبال سیاست های رژیم ترکیه در خاک سوریه ،‌اردوغان تصمیم گرفت که مرزهای ترکیه را بدون ممانعت به روی پناهجویان و مهاجرین باز بگشاید. در چنین اوضاع و احوالی، هدف رژیم ترکیه از این اقدام تنها جهت تحت فشار قرار دادن مضاعف تر به دولت های غربی و گرفتن امتیازات اقتصادی و سیاسی از آنان است. اتخاذ چنین تصمیمی به مذاق حاکمان کشورهای اتحادیه نازیسم اروپا خوش نیامد و نارضایتی و اعتراضاتی را در پی داشت. آنگلا مرکل، صدر اعظم آلمان و “حامی”پناهجویان در صدر همه ی مسئولین اروپایی اقدام ترکیه را ( غیر قابل قبول) خواند.

 

شرایط طوری نشان می دهد که فشارهای پلیس فاشیست یونان بر تمامی پناهجویان ساکن در مرزهای این کشور نه تنها متوقف نخواهد شد بلکه در صورت ماندن پناهجویان و مهاجرین در منطقه بشدت در حال وخیم تر شدن است . تمامی دولت ها و حاکمان سرمایه داری غرب در کنار دولت یونان و رژیم فاشیستی ترکیه همگی قصد دارند که به جنگ تجارتی با پشتوانه ی خون پناهجویان بپردازند. همگی کشورهای نامبرده نسبت به وخیم تر کردن شرایط پناهجویان و مرگ پناهجویان متفق القول عمل می کنند. اما مسلماً برنده ی اصلی در این بازی رژیم ترکیه است که از وضعیت پناهجویان به عنوان کارت بازی جهت گرفتن یکسری امتیازات بهره می جوید.

 

آنچه ذکر شد، فقط بخش کوچکی از حقیقت عیان وضعیت اسفناکی است که ما از طریق رسانه های ارتباط جمعی بدان دسترسی داریم . زمانی که ریشه ای تر به حقایق می پردازیم،‌متوجه حقیقت های دهشتناکتری هم می شویم. علاوه بر فشارهایی که از جانب دولت های حاکمه بر علیه پناهجویان اعمال می شود،‌هزاران مصیبت و خطرات دیگری وجود دارد که کلیّت و زندگی آنان را مورد تهدید قرار داده و می دهد . شمار کثیری از پناهجویان و مهاجران که با پول های کلان و قبول کردن خطرات جانی تصمیم می گیرند که روانه ی مرزهای اتحادیه ی نازیسم اروپا از طریق مسیرهای دریایی شوند، با نهایت تاسف نه تنها در تحقق اهداف خود توفیقی دست پیدا نمی کنند بلکه جان خود را نیز در این مسیر صعب العبور از دست می دهند . موضوع پناهندگی و مهاجرت تا زمان ماندگاری سوخت و ساز تولید حاکم همواره مورد بحث قرار خواهد گرفت و مسلماً‌ این قبیل اخبار و صحنه های دلخراش به عنوان یک امر روتین و قانونی شنیده و قابل رؤیت خواهند بود.

 

*اندیشه های مارکس نه تنها کامل و منطقی بلکه ضروریتی عاجل است

 

در طی پنج دهه ی اخیر و با بحران دولت رفاه،‌کلیّتی یکدست در بعد سیاسی- اقتصادی-اجتماعی انعکاس پیدا کرد که اسمش را میتوان نئوفاشیسم و نئولیبرالیزم نامید. دهه ی ۱۹۷۰ که چرخش عظیمی در شیوه های اقتصادی- سیاسی در پی داشت، شاید حساس ترین مقطع تاریخی حیات سرمایه داری تاکنون بشمار آید که ثمراتش و دستاوردهایش برایمان قابل مشاهده است.   

 

قرار شد، دولت رفاه، آسایش و امنیت را برای بشریت و بخصوص جوامع غربی به ارمغان بیاورد و در این بین طبقه کارگر نیز از بهره ی رشد اقتصادی چندغازی عایدش شده و مقوله ی انقلاب سوسیالیستی را به زباله دان تاریخ بسپارد. امّا ورق بورژوازی به یکباره برگشت و این سیر تاریخی نه تنها امتداد پیدا نکرد،‌بلکه زمینه ی ظهور نئولیبرالیزم و نئوفاشیسم را با تمام قدرت تدارک دید. بیکاری در سطح وسیع و عدم امنیت شغلی، تضعیف بنیان های ارزشمند انسانی، رکود اقتصادی و غیره، پاسخ سرمایه داری نئولیبرالیسم به دولت رفاه بود. سرمایه داری با ورود به نئولیبرالیسم و نئوفاشیسم، در سطح جهانی چهره ای واقعی خود را نمایان ساخت. در این مقطع، دولت های سرمایه داری نئولیبرال با سرکوب و فشار بر علیه ی نیروهای کمونیست و چپ رادیکال و مبارزات کارگری تلاش کردند که پاسخ دلبخواهی برای بورژوازی و شرکت های عظیم سرمایه داری ارائه بدهند . واقعیت این است که تحرکات نئوفاشیسم و نئولیبرالیزم  به فقر و بیکاری و غیره منجر شده است. برای نمونه در اینجا به نمومه ای از نوشته ای دیوید هاروی اشاره می کنم،‌که تفاوت عجیب در نابرابری درآمد و تقسیم ثروت را در دولت رفاه و عصر نئولیبرالیسم بیان می کند. « … کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی و توسعه نیز افزایش زیادی را در نابرابری پس از دهه ی ۱۹۸۰ نشان داده اند، در همین حال [ شکاف درآمدی بین یک پنجم از مردم جهان در ثروتمندترین و یک پنجم در فقیرترین کشورهای جهان در ۱۹۹۷، به ۷۴ به یک رسید که از دهه ۶۰ به یک در ۱۹۹۰، و ۳۰ به یک در ۱۹۶۰ افزایش یافته بود. »(۲). مشاهده می کنیم که دوران رشد اقتصادی در مناطق ذکر شده و همچنین کل کشورهای جهان در دهه های ۵۰ و ۶۰ یعنی دوران دولت رفاه بوده است. سیاست نئولیبرالیسم مردم جهان را فقیرتر از هر دوره ای کرده و در سطح سرسام آوری بر نابرابری درآمدی افزوده است. بی دلیل نیست که رونالد ریگان و مارگارت تاچر، همواره از جانب حاکمان سرمایه داری قرن بیست و بیست و یکمی مورد ستایش توصیف ناشدنی قرار می گیرند.

 

دولت رفاه، نئولیبرالیسم، فاشیسم و غیره همگی نمودهای و شکل هائی از مناسبات تولیدی بورژوایی هستند که باتوجه به شرایط تاریخی و زمانی و جغرافیایی ضرورت نقش خود را برای حفظ ساختار نظام  پراکتیزه می کنند. در دولت رفاه، سزقه سرمایه دار در برابر مبارزات کارگری و جنبش های رادیکال و گاهاً چپ مجبور به تقبّل رفورم و یکسری تغییرات به نفع آنان می شود. نئولیبرالیسم و فاشیسم بر خلاف دولت رفاه، نشانگر هارترین- یعنی چهره ای راستین سلطه ی حاکمه- نمود مناسبات حاکم هستند. در نئولیبرالیسم و فاشیسم،‌سرمایه داری با تمام قدرت مبارزه خود را در مقابل جنبش کارگری از سر می گیرد و از نیمچه خدماتی که دولت رفاه حاضر به پذیرش آن شده بود چشم پوشی می کند. در دولت رفاه شاهد افزایش هزینه های عمومی در قیاس با سایر الگوهای نظام سرمایه داری هستیم. امّا در عصر نئولیبرالیسم و نئوفاشیسم هزینه های عمومی در سطح چشمگیری رو به کاهش هستند. کافی است که برای حقانیت این ادعا به تعرض سرمایه داری انگلیس در دوران تاچر بر علیه ی اتحادیه های کارگری، اعتصاب معدنچیان،‌سرکوب چپ ها و انقلابیون و صدها مورد دیگر نگاهی بی افکنیم. بنا به همین فاکت های تاریخی، تاچر عنوان « قهرمان بزرگ علیه کمونیسم» را با “افتخار” و به قیمت تباهی کشیدن میلیون ها انسان به خود اختصاص داده است.

 

این روند نئولیبرالیسم کماکان در حال پیشروی بود تا جایی که به بحران ۲۰۰۷ می رسیم. جامعه ی اروپا و غربی «متمدن» از سال ۲۰۰۸ و بدنبال بحران جهانی سرمایه داری دچار تغییر و تحولات چشمگیری در سطوح سیاسی و اجتماعی و اقتصادی شده است، به گونه ایی که راست افراطی به سرعت در حال رشد و توسعه است و هر روزه برنامه های خود را در زمینه های نامبرده و منجمله تغییر قوانین نیمچه بشری پناهندگی پراکتیزه می کنند. بحران به حدی عمیق بوده است که چرخش جامعه در سطح وسیع را به سوی نئوفاشیسم در پی داشته است. نمونه ای بارزش را در آلمان میتوان مشاهده کرد. حزب «آلترناتیو برای آلمان»(۳) که خود محصول و مجری سیاست های ریاضت اقتصادی و نئوفاشیسم به شمار می رود، خود را به عنوان ناجی وضعیت بحرانی در جامعه معرفی می کند. در واقع این حزب نسخه ای جدیدی است که از جانب بورژوازی آلمان پیچیده شده است. حزب «آلترناتیو برای آلمان» را میتوان به عنوان نسخه ای افراطی احزاب خواهر [ SPD,CDU ] معرفی کرد. گرایش جامعه به فاشیسم و افکار نژادپرستانه،‌بازنمایی اعتراضاتی است که سیستم حاکمه و مناسبات تولیدی مسبب اصلی آن بوده است. فاشیسم بر خلاف نظرات ماکس هوکهایمر و تئودور آدورنو نه تنها انحرافی از سرمایه داری نیست (۴)، بلکه ماهیت پنج ستاره ی مناسبات تولیدی سرمایه داری است. بی دلیل نیست که آلن وودز رابطه ی بین مناسبات تولیدی و بحران را این چنین تعریف می کند : « چیزی به نام بحران نهایی سرمایه داری وجود ندارد. تقریباً دویست سال است که چرخه ی افت و زوال ویژگی دائمی سرمایه داری بوده است.  نظام سرمایه داری همیشه بالاخره از حتی عمیق ترین بحران اقتصادی بیرون می آید تا وقتی که کلِ  نظام به دست طبقه ی کارگر سرنگون شود ».(۵)

 

هدف مشترکی که حزب “آلترناتیو برای آلمان”را با سایر احزاب راست گرا و فاشیست و همچنین دولت های حاکمه اتحادیه نازیسم اروپا گره می زند، نشانه گرفتن به حق و حقوق پناهجویان و تمامی خارجیان است که جزو محرومترین اقشار و طبقه در جامعه محسوب می شوند. احزاب فاشیستی و دولت های حاکمه در حالی وارد جنگ بقا با پناهجویان و مهاجران شده اند  که همین مهاجرین متقبل به سخت ترین شرایط کاری در کشورهای اروپایی می شوند. تا بحال شماری از سیاستمداران دولت حاکم در آلمان اعتراف کرده اند که اقتصاد این کشور به حضور و فعالیت مهاجران وابسته است. این اظهارات در حالی علنی می شود که اقتصاد این کشور به شدت وابسته به نیروی کار ارزان و در همان حال متخصص بود . اما زمانی که دولت برای تحقق برنامه هایش به نتیجه ای دلبخواه نرسید، به یکباره ورق برگشت و احزاب « مهاجر دوست» دیروزی به همان قالب واقعی خود یعنی فاشیسم فرو رفتند. تمام تغییراتی که ایجاد امکان مهاجرت و رسیدن به کشورهای غربی را مضاعف تر کرده نمونه ای بارز این واقعیت است. در اینجا با مراجعه به استدلالات و موضع گیری و روش برخورد دولت های حاکمه پی می بریم، که برخورد فاشیستی و تحقیرآمیز آنان با احزاب فاشیستی در برخورد با پناهجویان،‌ریشه در یک منبع دارد. منازغه بین احزاب فاشیستی با دولت های حاکم غربی تنها بر سر مدیریت و کنترل تولید و استثمار بیشتر از طبقه کارگر است. به همین دلیل، دولت های حاکمه در همان حال می کوشند که سیاست های فاشیستی را از قلمرو احزاب فاشیست خارج کرده و تمامیت این ایدئولوژی را در قلمرو خودشان بگنجانند. این تنها تفاوتی است که در این بین به چشم می خورد.


پناهجویان و مهاجرینی که جهت رسیدن به مرزهای جغرافیایی اتحادیه ی نازیسم اروپا حاضر هستند که جان خود را فدا کنند، منبع سرشار نیروی کار ارزان در کشورهای نامبرده محسوب می شوند و مورد شدیدترین حالت استثمار قرار می گیرند. اما تفاوتی که شرایط پناهجویان را در کشور ترکیه نسبت به اتحادیه نازیسم اروپا رقم می زند، نیمچه قوانین حقوقی است که به عنوان پناهنده بدان دست پیدا می کنند. مسلم است که پناهجویان در کشور ترکیه از هیچ حقوق پناهجویی برخوردار نیستند، علیرغم اینکه ارزان ترین نیروی کار در این کشور را تشکیل می دهند.

 

تمامی این احزاب- بخوانید نمایندگان راستین حاکمان سرمایه داری و  سیستم حاکم- در تلاش هستند به مثابه ی مانعی برای ارائه ی نیمچه خدمات اجتماعی به مهاجران و خارجیان عمل کنند. آلمان،‌به عنوان کشوری که موج عظیمی از پناهجویان  سوریه، لیبی، ایرانی و افغانی و غیره را پذیرفته، باعث شده که حساسیت جامعه و بخصوص فاشیست ها نسبت به پناهجویان و در کل خارجیان گسترش یابد. حزب آلترناتیو برای آلمان در چند سال گذشته توانسته که آرای زیادی را از مردم معترض علیه سیاست های دولت حاکمه به سوی خود جلب کند. البته این فشارها باعث شده که احزاب حاکم در پارلمان بار دیگر و متفق القول در قوانین پناهندگی و بررسی عواقب تداوم شرایط حاکم در آلمان تجدید نظر و بازنگری بخرج بدهند . حزب [آلترناتیو برای آلمان] عامل و مسبب اصلی شرایط بحرانی و وضعیت وخیم اقتصادی آلمان را ناشی از روانه شدن موج پناهجویان و خارجیان به سوی این کشور میداند. تجارب تاریخی حداقل در ۱۰۰ سال اخیر به ما  آموخته که شیوع و گسترش بحران اقتصادی و افزایش نرخ بیکاری، در همان حال که موجب نارضایتی مردم و طبقه کارگر در سطح گسترده خواهد شد،‌بلکه رشد و توسعه ی فاشیسم را نیز بدنبال داشته است. در چنین اوضاع و احوالی، چهره و رخسار فاشیست ها و پوپولیست ها در قالب نخبگان سیاسی و احزاب سیاسی بیشتر نمایان شده و خود را به عنوان تنها نماینده واقعی مردم جا می زنند. در ایالات متحده آمریکا،‌ترامپ توانست که با شعارهای پر زرق و برق اکثریت کارگران و توده های زحمتکش را به اقناع رساند که وی نماینده واقعی آنان است. همگی احزاب و سازمان های فاشیستی با شعار وعده هایی همچون « همه مشکلات را حل می کنیم» پا به عرصه ی رقابت با احزاب حاکمه می گذارند.

 

در سالیان گذشته به اصطلاح احزاب فاشیست و دولت ها بر سر این مساله اختلاف نظراتی داشتند، اما این دفعه موضع گیری اردوغان فاشیست به بستری تبدیل شد که به یُمن آن این دروغ هم افشا شود. این بار شاهد هستیم که ماشین پروپاگاندای احزاب فاشیستی و دولت های “مدرن”غربی در کنار هم علیه ی مهاجران، بشدت در حال تئوریزه و پراکتیزه شدن است.


*نتیجه گیری

 

در شرایطی که ساختار مناسبات تولیدی سرمایه داری روز به روز جامعه را به سوی بربریت می کشاند،‌دیدن تصاویری غیر از این صحنه های دلخراش- وضعیت پناهجویان در مرزهای ترکیه و یونان- در همان حال که بایستی جای تامل قرار گیرد موضوع عجیب و غریبی قلمداد نمی شود. اینکه ما در کجای جهان قرار گرفته ایم، به قول تروتسکی سوال اساسی است که بایستی بشریت در مقابل خود مطرح کند و در جستجوی پاسخ دادن به آن باشد.

 

بحران ها و تضادهای سرمایه داری مشکلات و معضلات اجتماعی را به مسیری کشانده که مناسبات تولیدی از اساس نیازمند یک تغییر بنیادی در سراسر جهان است. تغییراتی که تنها نیروی عامل و تعیین کننده اش طبقه کارگر است. کسی که خارج از مناسبات تولیدی و مسائل طبقاتی به بررسی و تحلیل مشکلات و معضلات پناهجویان و مهاجرین بپردازد، بدون شک نه در جست و جوی حقیقت و تزریق آگاهی به جامعه است و نه در پی نقد مناسباتی است که کلیت بشریت را به ورطه ی نابودی کشانده است، آنهم مرحله ی که به قول ایستوان مزاروش، مرگبارترین مرحله ی تاریخ سرمایه داری بشمار می آید . با در نظر گرفتن این دیدگاه، وضعیت بحرانی پناهجویانی را که امروزه در مرزهای ترکیه و یونان شاهد هستیم،‌ نه تنها حالت استثنا بلکه به عنوان قاعده ای که مدام در حال تولید و بازتولید شدن است تعریف می کنیم . وضعیت بحرانی پناهجویان نتیجه ی همان سیاست حاکم بر جهان است که نتیجه ی جز تلاطم را دربر نداشته است.

 

متاسفانه در شرایط کنونی، علیرغم تمام اعتراضاتی که در اقصی نقاط جهان- ایران، عراق، شیلی، فرانسه و غیره- در جریان است، برای ایجاد یک بدیل سوسیالیستی در برابر شیوه ی تولید و بازتولید سرمایه داری، آلترناتیوی قابل مشاهده نیست. آلترناتیوی که به قول ایستوان مزاروش در همان حال که نیاز عاجل است بلکه بایستی بررسی نقادانه ی تاریخی را نیز جزو اولویت های اساسی در برنامه ی خود بگنجاند(۶). تنها یک راه است که می تواند جامعه ی بشری را از خطر فاشیسم و جنگ و مهاجرت در قالب امروزی و از همه مهمتر نابودی انسان رها سازد و تمامی این خطرات را به ورطه ی نابودی بکشاند. این راه نامش سوسیالیسم است.

 

ژوبین خضری 2020.03.10

 

۱: فاشیسم سرمایه داری و «معضل پناهجویی». سایت: آزادی بیان

۲: دیوید هاروی؛ تاریخ مختصر نئولیبرالیسم.  نوبت چاپ: ۱۳۹۱. ترجمه ی؛ دکتر محمود عبدالله زاده. صفحه ی ۳۰ کتاب

۳: حزب « آلترناتیو برای آلمان» ملقب به AFD

۴: تئودور آدورنو، ماکس هوکهایمر. دیالکتیک روشنگری.

نویسندگان کتاب بر این اعقتاد هستند که فاشیسم انحرافی از مناسبات تولیدی است. در نوشته ای که در نقد کتاب « دیالکتیک روشنگری» برشته ی تحریر درخواهم آورد به نقد و بررسی این نظریه بیشتر می پردازم.

۵: آلن وودز. بحران سرمایه داری و وظایف مارکسیست ها.

۶: ایستوان مزاروش. یا سوسیالیسم یا بربریت. نشر اختران. چاپ نخست؛ ۱۳۸۲. مترجم: مرتضی محیط. صفحه ی ۹۵ کتاب


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com