تسلسل سیاست امپریالیستی در منطقه
شباهنگ راد
January 07, 2020تسلسل سیاست امپریالیستی در منطقه
(پیرامون کُشتن قاسم سلیمانی)
ترور قاسم سلیمانی یکی از سرکردگان نظامی و فرماندۀ برون مرزی دولت ایران، به سر تیتر و به یکی از موضوعات اصلی رسانهها و بنگاههای تبلیغاتی امپریالیستی، دولتمردان جهان و دیگر نیروها و اپوزیسیون تبدیل شده است.
به هر حال و فارغ از چرائی و در حقیقت کَشتن یکی از منفورترین عنصر توسط دولت منفور و ضد انسانی امریکا، حاوی پیامها و موضوعات گوناگون است. اینکه و بر خلاف بعضاً نظرات، حذف فیزیکی سلیمانی از صحنۀ سیاست نظامی ایران، ربطی به منافع میلیونها انسان صدمهدیده از اعمال و از رفتار حاکمان و جانیان ندارد؛ اینکه و بر خلاف یاوهگوئیهای این و یا آن عنصر و سازمانِ ضد کارگری و تودهای، ترور سلیمانی نه تنها در خدمت به آرامتر شدن فضای پُر آشوبِ سیاسی - نطامی منطقه نیست بلکه بر دامنۀ تنشها خواهد افزود؛ اینکه ثمرۀ آن به جیب سرمایهداران ایران و دیگر دار و دستههایشان خواهد رفت و موقتاً سد کننده و مانع خیزشهای اعتراضی خواهد شد؛ اینکه بار دیگر توجه جهانیان را متوجه اینموضوع کرده است که دولتمردان امریکا، تحت هیچ شرایطی، منطق و قوانینشان با منطق و قوانین نوشتهشان همسو نیست و روزبهروز دارند، جهان را با زیادهخواهیشان با خطرات جدیتر روبرو میسازند.
به عبارت روشنتر میشود گفت که ترور سلیمانی توسط حاکمان امریکا، در پاسُخگوئی به شرایط تازهتر و در جهت پیشبرد بهتر سیاستهای جنگی در جهانِ سرمایهداری و بخصوص در منطقۀ خاورمیانه است. به تبع واضح است که ترور وی در چنین مقطعی، کاربُردهای چند گانۀ درونی و بیرونی دارد؛ به این علت که یکی در فکرِ پوشش و فرار از استیضاحِ آنی و در تدارک انتخابِ آتی ریاست جمهوری است، و دیگری فکر و ذکرش نقشآفرینی سیاسی - نظامی و نیز سرکوبِ کارگران و جنبشهای اعتراضی رادیکال در پهنۀ ایران و کشورهایی همچون عراق، سوریه، لیبی و غیره است. متأسفانه حکمت و رازِ چنین افکار و اعمالی، جهان را غرق در آشوب سیاسی و اقتصادی کرده است و در اینمیان دولتمداران بزرگ هم بر آنند تا با ازیاد تنش و با ایجاد بلبشو بیش از پیش، سیاست جنگطلبانۀشانرا به میلیونها انسان تحمیل کنند. پس موضوعِ کلیدی و اصلی، یعنی ترور و حذفِ فیزیکی قاسم سلیمانی و آنهم بعنوان یکی از سرکوبگران و مجریان سیاستهای جنگی در منطقه، بهمعنای فروکش کردن تنشها و یا قطع جنگهای ارتجاعی و مخرب نیست، بساکه در جواب به تضادهای درونی هئیت حاکمۀ امریکا، در جواب و توضیح به گسیلِ هر چه بیشتر نیروهای نظامی و ناوهای جنگی سلطنتی بریتانیا به منطقه، و بویژه در جواب و توضیح به تعرض افسار گُسیخته به اعتراضات تودهای پیشرونده در عراق، لبنان، ایران و غیره است. در هر صورت و جدا از مفولههای فوق، روشن است که زنگ تازهای از تنشِ میان بالائیها را بصدا در آوردهاند که بدون کمترین تردیدی بهای اصلی آنرا کارگران، زحمتکشان و دیگر تودهها ستمدیده و محروم ایران و منطقۀ خاورمیانه خواهند پرداخت.
واقعیت این است که دهههاست حمله و لشکرکشی به بهانۀ نابودی دیکتاتورها و برقراری دمکراسی، به تم اصلی سیاستهای دولتمردان بزرگ جهانی تبدیل شده است. خانهها را تخریب کردهاند تا زندگی "بهتری" را جایگزین سازندگان اصلی جوامع بشری کنند؛ دیکتاتورها را یکی پس از دیگری به زیر کشیدند تا دیکتاتورهای جدیدی را بمردم و به جامعه حقنه کنند؛ فضای جنگی را به فضای غیر جنگی در منطقه و در کشورهایی همچون عراق، لیبی، افغانستان و غیره تبدیل کردهاند تا آرامش دلبخواۀ "مردمی" را حاکم گردانند؛ امّا ثمرۀ سیاستهای امپریالیستی و فاکتورهای کشورهای جنگزده، موید این حقیقت است که چگونه جوامعی همچون افغانستان، عراق، لیبی و غیره یکی پس از دیگری، اسیرِ مطامعِ امپریالیستی و نیز اسیرِ دیکتاتورهای تازهتر شدهاند؛ دیده شده است که ارمغان سیاستهای امپریالیستی، چیزی جز تخریب زیر ساختهای جوامع سرشار از ثروت و منابع طبیعی، چیزی جز هزاران کُشته و مجروح، آوارگی و گرسنگی میلیونها کودک و انسان محروم نیست. اینها ره آورد دولتمردان بزرگ جهانی به کارگران، زحمتکشان، جوانان و کودکان منطقه است.
آری بر اساس چنین وضعیتیست که مردم از دست قدرتمداران بینالمللی و دولتهای وابستۀشان کلافهاند و دارند به اشکال گوناگون، نارضایتی خود را نسبت به اشغالگران، جنگطلبان و دیگر دار و دستههای مسلح و ارتجاعی اعلام میکنند. به خیابان آمدنها و برگزاری تظاهرات متفاوت علیۀ حاکمان، حمله به مراکز سرکوبگر و دیگر نهادهای جهل و خرافه، نشانۀ بارزِ مخالفت و در حقیقت نشانۀ تنفر آنان نسبت به مسببین و بانیان دنیای کنونی است. با این تفاصیل و به جرأت میتوان گفت که اکثریت قریب به اتفاق جامعه، پیرامون ترور قاسم سلیمانی - و علیرغم جار و جنجالهای کذائی و راهاندازی ارکسترهای مذهبی از جانب دولتمردان ایران - نه تنها متأثر نبُوده و نیستند، بلکه آنرا بعنوان مقاصد سیاسیِ شوم دیگری در ایران و در منطقه به حساب میآورند؛ چرا که پروندۀ "معمار" نظامی سپاه قدس پُر از تعرض به مردم، جوانان و اعتراضات تودهای، پُر از تولید و بازتولید دستههای مسلح و ارتجاعی بمنظور پیشبُرد سیاستهای تنشزا و جنگهای خانمانسوز امپریالیستی در منطقه بُوده است. بر مبنای چنین ارزیابیست که نظر مردم با نظر حکومتمداران رنگ وارنگ، و نیز دستجات مسلح و وابسته به سرمایههای بینالمللی متضاد از هم میباشد. هم چنین پُر واضح است که نظر، امیال و آرزوهای سرمایهداران و سازماندهندگان جنگهای ارتجاعی، در تخالف با نظر، امیال و آرزوهای میلیونها دردمند قرار دارد. پس از منظر کارگران، زحمتکشان و بخصوص خانوادههای جانباختگان دهۀ شصت، هفتاد، هشتاد، نود و بخصوص دیماه و آبانماه 96 و 98، کُشتن سلیمانی نه تنها دردی از دردهای کرخت شدۀ آنان و جامعه را درمان نخواهد کرد، بلکه عمیقتر و طول عمر و بقای سردمداران نظام جمهوری اسلامی را درازتر، و نیز بر ناامنی کارگران، زحمتکشان و تودههای محروم را بیشتر خواهد افزود.
در حقیقت یک راه و یک سیاست پاسُخگوی وضعیتِ دهشتناک فعلی و نیز متضمنِ تغییر مسیر تنشهای دلبخواۀ قدرتمداران بینالمللی و دیگر دار و دستههای وابستۀشان در منطقۀ خاورمیانه و بویژه در پهنۀ ایران است. تنها با ردِ و با پس زدن عملی سیاستهای شوم امپریالیستها و دولتهای وابسته بدانان همچون عراق، افغانستان، لبنان، ایران و غیره است که میتوان، آیندۀ بهتری را به سازندگان اصلی جامعه نوید داد. بدین ترتیب بر گرداندن حالت کنونی، در گُرو تحولِ سیاستِ بیتفاوتی عملیِ پیروان و حامیان کارگران و زحمتکشان، و نیز سازمان دادن اعتراضات آنان در اقصا نقاط جهان و بخصوص تودههای رنجدیدۀ منطقه و ایران است. چرا که نظام امپریالیستی بهمراه دولتهای وابستۀشان مولّد تنش، جنگ و ویرانیاند و مضافاً اینکه دیده شده است، هر زمان تنشِ غیر محتوایی و طبقاتیِ بین دولتمردان بزرگ جهانی، بر سر سهمخواهی بیش از پیش ثروتها و منابع طبیعی کشورهای خاورمیانه، تازهتر و گُستردهتر میشود، به میزانی بمراتب وسیعتر، دامنۀ تعرض به معیشت مردم، وسیعتر و بگیر و به بندها عریضتر و شدیدتر شده است. دهههاست که مردم منطقه و ایران با چنین وضعیتی آشنا و رودررو هستند و دهههاست که حامیان دولتهای ایران به بهانۀ مقابله با رژیمهای هار و سرکوبگر، بر حضور و بر تجهیزات نظامی و تسلیحاتیشان افزودهاند. اعزام و جابجائی نیروها، فروش تسلیحات و تشدید جنگها، به کار روزانۀ دولتمردان بزرگ تبدیل گشته است و در اینمیان و مختصراً میتوان گفت که برپائی و راهاندازی جنگ تازهتر و آنهم در ابعادی بمانند سوریه، لیبی، افغانستان و غیره، مستلزم مراوده و مستلزم توافق دولتمدارانی همچون امریکا، روسیه و دیگر کشورهای اروپائی است. تابحال اینگونه بُوده است و مهمتر از آن اینکه، از قرائن پیداست که به گمانِ دولتمردان بزرگ جهانی، تاریخ مصرف سردمداران رژیم ایران پیرامون سرکوب جنبشهای کارگری و تودهای در ایران، و نیز نقشآفرینی سیاسی - نظامیشان در منطقۀ خاورمیانه به سر نرسیده است و بر این باوراند که فایدۀشان بمراتب بیش از ضررشان است؛ بر این نظرند که سیاستهای سردمداران نظام جمهوری اسلامی در همان مسیری در گشت و گذار است که امپریالستها در دهههای قبل به آنان دیکته کردهاند. به سُخن دیگر اینکه راهاندازی جنگی تازهتر و آنهم در ابعاد کشورهای جنگزده، نیازمند آمادگی و پیشزمینههای ذهنی - عملی درونی و بیرونی است. پس کُشتن سلیمانی توسط دولتمردان امریکا نه اعلان جنگ در مقطع کنونی به نظام جمهوری اسلامی، نه از سر خیرخواهی و کمک به جنبشهای اعتراضی کارگری و تودهای، بلکه چیدمان نقشههای شوم و جدیدتر پیرامون تداوم برقراری نظم دلبخواۀ قدرتمداران بینالمللی، سلطهگری و نمایش قدرت به رقیبان و بویژه تعرض وسیعتر به جان و مال محرومان است.
کاملاً مسجل است که نظام جمهوری در درون دارد بر اساس خواستها و منافع دولتمردان بزرگ به قلع و قمع جنبشهای رادیکالِ کارگری و اعتراضی میپردازد و در بیرون و در منطقۀ خاورمیانه هم بعنوان بازیگران اصلی جنگهای ارتجاعی ایفای نقش میکند. حضور در لبنان، سوریه، لیبی، سومالی، یمن، بحرین و دیگر کشورها، جمهوری اسلامی را به یکی از دولتهای وفادار به سیاستهای جنگی امپریالیستها تبدیل کرده است و بیدلیل نبُود که نخست عراق «عادل عبدالمهدی» گفته است: "سپاه قدس و حشد الشبعی بهمراه نیروهای امریکایی نقش مهمی را در مبارزه با داعش ایفاء کردهاند". بنابراین و بنابه چنین فاکتورهای عملی میشود گفت که نظام جمهوری اسلامی، همسو با سیاستهای جنگی و نیز به سوپاپ اطمینان سیاستهای امپریالیستی در ایران و در منطقه تبدیل شده است. اینکه روز و یا روزگاری، قدرتمداران بینالمللی جنگی در ابعادِ سوریه و عراق را به جامعۀ ایران تحمیل کنند، بسته به موقعیتِ سیاسی درونِ هئیت حاکمۀ امریکا، بسته به موقعیتِ جنبشهای اعتراضی، بسته به وضعیت دیگر بازیگران سیاستهای امپریالیستی در منطقۀ خاورمیانه، و بسته به توافق سازماندهندگان جهان سرمایهداری برای پیشبرد بهتر سیاستها و نقشههای امپریالیستی دارد.
خلاصه به منظورِ جلوگیری و عقیم گذاشتن نقشههای شوم امپریالیستی، نیاز است تا سیاستِ جنگِ انقلابی را در برابر جنگِ ضد انقلابی پی ریخت و مانع آشوبِ هر چه بیشتر و ریخت و پاشهای سیاسی قدرتمداران بینالمللی و دولتهای وابستۀشان همچون رژیم جمهوری اسلامی در ایران و در منطقه شد. کشتی و آرزوهای مدافعین جنگهای ارتجاعی تنها با حمل چنین افکار و اعمالی به گل خواهد نشست و نیز در چنین بستریست که سایۀ شوم و هولناک جنگ، از ذهن و از شانۀ میلیونها انسان دردمند و محروم ایران به زمین خواهد افتاد.
7 ژانویه 2020
17 دی 1398