دو مطلب

حمید قربانی
December 22, 2019

آیا شرایط رفع تبعیضات و موجودیت دادن به جامعه ای که تولیدات آن به مصرف، برای شکقتن استعدادهای نهفتۀ دردرون تمامی آحاد جامعه برسند!ُ موجود است؟ آری، موجود است!

دولت طبقه ی سرمایه دار – دولت کنونی وسیله ی نگه داری تبعیضات موجود است، زیرا که تبعضیات به نفع طبقات حاکمه هستند. دولت کنونی، دستگاه سرکوب طبقه ی حاکمه – طبقه ی سرمایه دار است.  دولت طبقه کارگر – دیکتاتوری پرولتاریا – دولت آینده وسیله محو تبعیضات و استثمار انسان از انسان است*۱، زیرا که تبعیضات و استثمار به ضرر طبقه ی کارگر هستند. وسیله ی موجودیت دادن به دولت پرولتاریا انقلاب قهری پرولتاریا*۲ – طبقه ی کارگر است، زیرا که باید نخست پرولتاریا دولت کنونی – دولت طبقه ی سرمایه داررا درهم شکند و دولت نوین را بر پا دارد.  دولت کنونی را  نمیتوان درهم شکست، مگر اینکه پرولتارریا – طبقه کارگر قادر گردد که نیروهای مسلح دولت کنونی را درهم شکند. حزب طبقه ی کارگر – حزب مخفی کارگران آگاه بهترین وسیله برای آماده کردن پرولتاریا، برای به پیروزی رساندن انقلاب قهر کمونیستی – انقلاب مسلحانه  و ایجاد دیکتاتوری پرولتاریا، بعنوان وسیله پرولتاریا برای محو شرایط تبعیص آمیز موجود است*۳.

امکان رفع تبعیض و فقر و رسیدن به زندگی شایسته انسان برای همه هست و اما، زمانی که سرمایه بر زندگی جوامع بشری حاکم نباشد، زمانی که مالکیت خصوصی و کار مزدوری این دو منشأ اصلی استثمار تولید کنندگان ثروت و آموزش و تیمار دهندگان انسان یعنی  کارگران صنایع، برق و راه و ...، معلمان و پرستاران، منشاء تمام جنگها و خون ریزیهای جوامع بشری  و بویژه در عصر ما که امکان شاد زیستن برای همه است، دیکر نباشند که بر زیست انسان حاکم باشند و لغو شده باشند.

رسیدن به یک جامعه ی  بدون تبعیضات فقط با تبلیغات و مبارزات  مدنی غیر خشونت آمیز، بدون سازماندهی و سازمان، ممکن نیست. زیرا که باید طبقه کارگر یک جنگ همه جانبه و با تمامی ابعاد آن - جنگ سخت – جنگ بین طبقات را به پیروزی رساند. هیچ جنگی در تاریخ بشری بدون داشتن ستاد قوی جنگ از پیش به پیروزی نرسیده است*۴

این جنگ خونین، ولی ضروری و لازم را، فقط و فقط، طبقه کارگر بزرگ که معلمان و پرستاران هم از اعضای آن هستند، می تواند و باید به پیروزی رساند تا مالکیت اجتماعی برهمه ثروت و تولیدات جامعه بشری یعنی مالکیت اشتراکی بر همه چیزقابل مالکیت برقرار گردد و هر کسی بر طبق توان  و استعداد کار لازمه و ضروری که درهمین جامعه میتواند، روزانه بیشتر از ۴ یا ۵ ساعت نباشد؛ انجام دهد  و به هرکسی به اندازه نیازش داده شود.

 در چنین جامعه ایست که تبعیضات و نابرابریهای اجتماعی موجود از بین میروند، مگر نابرابریها طبیعی وذاتی بشر بعنوان یک جانور تکامل یافته، مانند اینکه همه انسانها دارای توان و استعداد یکسان و نیازهای برابر بدنی و غیره نیستند. آری، در جنین جامعه ایست که تولید انسان از اینکه در دست یک عده ای – طبقه ای- انباشته شود ویا به مصرف برای نابودی انسان و نیروهای تولیدی انسان مانند جنک های ویرانگر و نابود کننده ی امپریالیستی و ارتجاعی برسد، نجات یافته و به رفع نیازهای انسان و برای شکفتن استعدادهای نهتۀ درونی انسان – آحاد زنده جامعه و نسل آینده اش خواهد رسید!

از هیچکس نباید قبول نمود و قابل قبوال نیست که بگوید که امکانات مادی جامعه ی بشری این اجازه را نمی دهند.

 لحظه ای از ثروت رویهم انباشته شده یک عده به نام سرمایه دار و حتی افراد بیکاره ای، مانند شاه، رئیس جمهور، وزیر و وکیل، رهبر و آیت الله های مفتخور و مخصوصا از تولید سلاح که جز ویرانی و کشتار، چیزی نیست و ارمغانی برای اکثریت جمعیت جهان یعنی ۹۹٪  ندارد، دست بشوئید، آنگاه مشخص خواهد شد که چه وفور نعمتی میتواند، همین امروز در سراسر جهان و چه زندگی شادی برای آحاد جمعیت جهان باشد تا چه رسد به آینده که واقعا دانش و تکنیک انسان با یک جهش فوق ا لعاده ای روبرو میگردد، زیرا انسان و محیط زیست انسان آزاد میگردد و استعداد های نهفتۀ درون انسان اسیر در چارچوب روابطۀ طبقاتی با خرافات دینی  و ملی فوران میکنند. همیاری و همبستگی جای تضاد و تناقض و جنگ های ویرانگر را میگیرد!

 ولی رسیدن به این جامعه، هم چنانکه در بالا آمد، اصولا و اساسا، کار ساده و آسانی نیست، زیرا که طبقه سرمایه دار با  دست انداختن بر وغصب مالکیت ابزار تولید و از طریق به غارت بردن کار بدون اجرت کارگران - ارزش اضافه و تبدیل آن با فروش تولیدات – کالا-  به سود و سرمایه، دولتی را سازمان داده است که دارای نیروهای سرکوب جسمی است که از فرق سر تا ناخن پا مسلح اند  و افرادی گنگ و از خود بیگانه شده را بعنوان نیروی ارتش، پاسبان و پاسدار و بسیجی و نیروی سرکوب ذهنی یعنی متولیان مذاهب و مفسرین و ایدئولوگ ها و غیره  که خیل وسیع اند و همه مفتخور و ناتولیدگر و زالو صفت دارد و به این راحتی حاضر نیست که مالکیت بر ابزار تولید را از دست بدهد. اگر این طور نبود، این همه نیروی سرکوب گر و مفتخور و خرافه پراکن لازم نبود، خدا، میهن و حاکم سال ها پیس مرده بودند! دیگر سرمایه داری نبود که برای نگه داری اش، این همه زندان و زندانبان و شکنجه گرساخته و تربیت نمایند.

 بنا براین، پرولتارها - کارگران و زحمتکشان باید اولا خود را سازمان دهند و حزبی را موجودیت دهند که کل طبقه  کارگر و نیز زحمتکشان را آماده برای پیروزی انقلاب اجتماعی نماید و دوما  طی یک مبارزه خونین - جنگ طبقاتی - موفق به درهم شکستن دولت حاضرشده و آنرا با دولت کارگران و زحمتکشان مسلح تعویض نمایند، این کار را به پیروزی رساندن انقلاب قهری کمونیستی و این دولت را که تا کنون بهترین شکل آن شوراهای مسلح کارگران و زحمتکشان بوده، دیکتاتوری کارگران – دیکتاتوری پرولتاریای مسلح میگویند.

 دیکتاتوری بدان معناست که اولا تا دولت هست، بنا بر ضرورت که دستگاه حفظ جامعه طبقاتی است که در آن تضاد و تناقض هست که در آن مبارزه بین طبقاتی جنگ و بویژه جنگ بین طبقات، جنگ بین استثمارگران و استثمار شدگان  و نیز جنک بین خود استثمارگران برای بدست آوردن سود بیشترهست و دولت ضرورتش حفظ جامعه به نفع طبقات حاکم است، دولت دستگاه و نیروی سرکوب یک طبقه بدست طبقه دیگراست، یعنی دیکتاتور است، زیرا که آزادی طبقات دیگر را محدود و یا از بین میبرد. این را ما هر روز نسبت به خودمان یعنی کارگران میبینیم و باتوم را براستخوانهای شکسته شدۀ خویش لمس کرده و میکنیم و دوما اینکه سرمایه داران که با پیروزی انقلاب قهری از مالکیت بر ابزار تولید خلع ید شده اند، نمرده اند، محو نشده اند و هنوز زنده  و هارتر شده، به مصاف خونین با پرولتاریا پیروز بر میآیند!

سرمایه داران، بعد از پیروزی اولیه پرولتاریا، یعنی پیروزی انقلاب در یک کشور، همچنانکه نشان داده اند، حتما به تبلیغ و ترویج عقاید مسموم کننده ی خویش قناعت نکرده و دست به عمل میزنند و نیروهای مسلح سازمان میدهند و حملات به دولت جدید را سازمان میدهند.

از خارج از مرزهای جامعه ای که در آن پرولتارها به پیروزی رسیده اند، دولت های سرمایه داری امپریالیستی باقی مانده، حمله ور میشوند و سرمایه داران باصطلاح خودی، بعنوان ستون پنجم  آنها عمل میکنند، کارگران کمونیست را میکشند و ...

بنا براین، دولت کارگران باید فعالیت طبقات دیگر و مخصوصا طبقه سرمایه دار خلع ید شده از مالکییت بر زار تولید را از بین برده و یا بشدت که نوعی محو است، محدود نماید. این، یعنی دیکتاتوری بر طبقه ی سرمایه داری، بنا بر این،  نبود آزادی برای همه، این یعنی دموکراسی برای همه، یعنی کشک، یعنی پوچ، یعنی منحرف کردن کارگران از دیدن و فهم واقعیات جامعه طبقاتی، یعنی عمل کردن به نفع طبقات حاکم، یعنی خیانت و جنایت در حق کارگران و زحمتکشان و خدمت به سرمایه داران و دولت شان. آزادی همگانی زمانی میتواند موجود باشد که تضاد طبقاتی درجامعه نباشد که دولت را ضروری میکند!

آری، دیکتاتوری زمانی نیست که دیگرهمه آزاد باشند، این زمانی است که دولت نباشد که منشاء طبقاتی دارد و فقط با مرگ طبقات بطور کلی که ناشی از مالکیت خصوصی ااست، مرگش فرا میرسد و نه قبل از آن.

به راستی امروزه در کدام کشور جهان، ما کارگران آزاد هستیم؟، دولت  دستگاهی سرکوب گر نیست؟ اگر آزاد هستیم، پس چرا، برای یک اعتصاب ساده، فورا سر و کله نیروی مسلح سرکوب گر پیدا میشود؟، مثلا کارگران هپکو، آذرآب در اراک، کارگران هفت تپه و نورد اهواز و... مگر عیر از پرداخت مزد کار انجام شده شان، راه اندازی تولید، یعنی شرایط استثمارشان و امثالهم چیزی دیگر را در خواست کردند که چنین سرکوب شده و میشوند؟  چرا، وقتی که سرمایه داران، کارخانه و یا کارخانه هایی را میبندند و صد ها و بلکه هزاران انسان را بیکار میکنند، او را بازداشت نمیکنند؟ پس، چرا، در همین اعتراضات آبانماه، در ایران صدها نفر از ما کارگران و زحمتکشان را کشتند؟ مگر ما چه میخواستیم؟ ما که هنوز بر علیه گران شدن قمیمت بنزین بلند شده بودیم و حرکتی ساده را سازمان داده بودیم. ما که  هنوز حتی، مرگ حاکمان حقیقی جامعه یعنی سرمایه داران را  شعار نداده و در دستور کارمان نداشتیم، بلکه نان، مسکن و زندگی برده واری را درهمین جامعه طبقاتی استثمارگر میخواستیم و نه بیشتر!

نگوئید که در ایران جمهوری اسلامی حاکم است،  سران آن مرتجع هستند که هستند، هیچی نمی فهمند و ...! خیابانهای پاریس، سانتیآگو، استانبول و دهلی نو، نیویورک، بوکوتا، بریسل، جارکارتا و... را چه میگوئید؟ که هر روز بوسیله ی نیروهای سرکوب طبقه ی سرمایه دار باتوم  و مسلسل بدست محاصره میشوند!

آنها، یعنی استثمارگران کنونی - سرمایه داران، مفتخوران متولی مذاهب، یعنی سرکوب گران و دولت مداران متأسفانه، قادر نیستند که تا سالها بعد از پیروزی انقلاب، بر اثر قرون متوالی مفتخوری، خود را مانند دیگر انسانها دیده و بر طبق استعداد و توان خود، مثل دیگران کار یعنی فعالیت نمایند، پس مشغول توطئه چینی، برای برگرداندن اوضاع سابق یعنی استثمار کارگران با کمک توان ذهنی شان، پشتیبانی بین المللی طبقه شان و مخصوصا اینکه عادات و سنت های طبقاتی به سادگی از بین رفتنی نیستند و نیز وجود تولید خُرد که شرایط بوجود آوردن تولید سرمایه دارانه و تبدیل خرده تولید گران را به سرمایه داران، هر روزه باز تولید میکند، میخواهند حرکت به پیش را متوقف و چرخ تاریخ  را  به عقب برگردانند تا کنون هم چند بار موفق به این کار شده اند.

کمون پاریس و انقلاب اکتبر در روسیه از نمونه های  روشن این بر گرداندن جامعه به عقب هستند. در زمان کمون، دو دولت در حال جنگ یعنی پروس آن زمان – آلمان کنونی و فرانسه دست یکی کردند، خون ریختند تا دو باره اوضاع را به حالت پیش برگردادند. دراکتبر ۱۹۱۷ در روسیه که انقلاب سرخ کارگران به پیروزی رسید، ۱۴ دولت معظم سرمایه اری آن زمان با نیروهای نظامی شان به روسیۀ شوروی شده، برای کمک به سرکوب گران قبلی، حمله ور شدند و کاری کردند که اکثر کارگران آگاه و کمونیست، در باصطلاح جنگ داخلی، کشته شدند و اوضاع بدست کسانی افتاد که از طبقات دیگر برخاسته بودند و بر اثر آن، نهال انقلاب، بعنوان بوته ای خشکید، سوخت،  نتوانست رشد کند، توسعه نیافت، جهان را فرا نگرفت، بلکه با کمال افسوس و درد در محاصره تمساح ها ماند و یلعیده شد.

باید به  مزدوران سرمایه داران که لباس کمونیست ها هم به تن کرده اند و شعار : آزادی، برابری، حکومت کارگری را میدهند تا کارگران را از اندیشه دیکتاتوری پرولتاریا  یعنی تنها وسیله ی پرولتاریا برای تبدیل جامعه طبقانی به جامعه بدون طبقات منحرف نمایند و از طرف دیگر، از جنگ های ویران گر سرمایه داران امپریالیست هم پشتیبانی میکنند و کارگران را به تمسخر میگیرند، گفت که فردا روز محاکمه شما هم همراه حاکمان کنونی فرا خواهد رسید! این را اطمینان داشته باشید! طبقه کارگر همه چیز را به یاد خواهد داشت و هیچ چیز را فراموش نمیکند!

این دولت پرولتاریا اما، با رشد دادن وسائل تولید مایحتاج  زندگی، توسعه دانش و زدودن خرافات مذهبی و غیره، آموزش علمی فرزندان کارگران و زحمتکشان و کل ابنای بشر. بنا بر این، ارتقاء دادن به سطح آگاهی و دانش همگانی، هر چه بیشتر اجتماعی کردن وسائل تولید هم بزرگ و هم خُرد، باز تربیت خود کارگرانی که بر اثر سال ها درخرافات زندگی کردن، شخصیت انسانی باخته اند و یک شبه نمیتوانند بطور اساسی تغییر نمایند و به انسان نوین، انسانی که منافع جامعه را منافع خویش میداند، تبدیل گردند. بنا براین، باید طی یک پروسه از انسان طبقاتی به انسان نوین - انسان کمونیست - انسانِ انسان شده - ارتقاء یابند، دیکتاتوری پرولتاریا در اینجا بیشتر حکم یک آموزگار را دارد تا یک سرکوب گر! ولی لازم است، ضعیف و ضعیف تر شده و اعمال قهر جای خود را به اعمال مسالمت آمیز میدهند.

 دیکتاتوری پرولتاریا منشاء بازتولید استثمارگران یعنی مالکیت خصوصی و کارمزدوری را از بین میبرد و زمانی میرسد که دیگرخودش، وجود خود را نالازم میکند و به خوابی ابدی فرو میرود و جامعه از نیروی سرکوب گر رها میگردد.

جامعه از این لحظه به بعد است که بدون نیروی سرکوب گر، یعنی دولت میشود. این لحظه ای است که انسان خارج از چارچوب طبقات شده و آزادی برای همه خواهد بود.

 چنین است راه، رسیدن بشر به خوشبختی همگانی! به جامعه  بدون تبعیضات، بدون طبقات استثمارگر و استثمار شونده!  بدون دولت سرکوب گر و دیکتاتور، زیرا دیگر کسی برای سرکوب شدن و چیزی برای گرفتن، نمانده است.

کارگران، معلمان، همه زحمتکشان، جا دارد و شایسته است که برای رسیدن به چنین جامعه ای فداکاری کرد، از جان مایه گذاشت و هرگز را به فردا تبدیل کرد!

تجمع در برابر مجلس – تحصن در مدارس؛ فراخوان شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان ایران

https://www.akhbar-rooz.com/%d8%aa%d8%ac%d9%85%d8%b9-%d8%af%d8%b1-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d8%a8%d8%b1-%d9%85%d8%ac%d9%84%d8%b3-%d8%aa%d8%ad%d8%b5%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d9%85%d8%af%d8%a7%d8%b1%d8%b3%d8%9b-%d9%81%d8%b1%d8%a7%d8%ae/?fbclid=IwAR0imMmOrwYQQu0mER--a4_OVEIXzOwB8K6EnOFCo3B_-qtVQUQSd5KYius

حمید قربانی – ۲۱ دسامبر سال ۲۰۹۲ سال اسپارتاکوسی.

زیر نویس ها --------------------------

[ *۱- 1- بورژواها و پرولتارها

قدرت دولتی نوین فقط کمیته ای ایست که امور مشترک همه طبقه بورژوازی را اداره مینماید.

 ۲- پرولتارها و کمونیستها

 قدرت حاکمه سیاسی بمعنای خاص کلمه عارت است از اعمال زور متشکل ( دیکتاتوری – من) یک طبقه برای سرکوب طبقه دیگر، هنگامیکه پرولتاریا بر ضد بورژوازی ناگزیر بصورت طبقه ای متحد گردد، و از راه  یک انقلاب ( انقلاب مسلحانه – من) ، خویش  را به طبقه حاکمه مبدل کند و بعنوان طبقه حاکمه مناسبات  کهن تولید را ( استثمار گرانه که بر مالکیت خصوصی و کار مزدوری پرولتاریا متکی است – من) از طریق اعمال جبر ( دیکتاتوری طبقاتی – انقلابی پرولتاریای مسلح- من) ملغی سازد، آنگاه همراه این مناسبات تولیدی شرایط وجود تضاد طبقاتی را نابود کرده و نیز شرایط وجود طبقات بطور کلی* و در عین حال سیادت خود را هم بعنوان یک طبقه از بین میبرد.

بجای جامعه کهن بورژوازی، با طبقات و تناقضات طبقاتیش، اجتماعی از افراد پدید میآید که در آن تکامل آزادانه هر فرد شرط تکامل آزادانه همگان است.

بین همه طبقات  که اکنون در مقابل برژوازی قرار دارند تنها پرولتاریا یک طبقه واقعا انقلابی است. تمام طبقات دیگر، بر اثر تکامل صنایع بزرگ راه انحطاط و زوال می پیمایند و حال آنکه پرولتاریا خود ثمره و محصول صنایع بزرگ است.

کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظریات خود را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همه نظام اجتماعی موجود، از راه جبر، ( یعنی بکارگیری قهر، یعنی با استفاده از قدرت کارگران مسلح  و... حمید قربانی) وصول به هدفهایشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند. پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را بدست خواهند آورد.

پرولتارهای سراسر جهان، متحد شوید ! »،

  منبع  مانیفست حزب کمونیست، سال ۱۸۴۸، کارل مارکس و فردریک انگلس.

۲- [ نقش انقلابی قهر در تاریخ ❗️

« درباره این که قوه  قهريه  در تاریخ  نقش دیگری  نیز  ایفا می کند» (علاوه بر عامل شر بودن) «که همانا نقش انقلابی است، درباره این که قوه ی قهریه، بنا به گفته مارکس، برای هر جامعه کهنه‌ ای که آبستن جامعه نوین است، به منزله ماما است، درباره این که قوه قهريه آنچنان سلاحی است که جنبش اجتماعی بوسیله آن راه خود را هموار می سازد و شکلهای سیاسی  متحجر و مرده را در هم میشکند - درباره هیچیک از اینها آقای دورینگ سخنی نمیگوید. فقط با آه و ناله این احتمال را می دهد که برای  برانداختن سیادت استثمارگران، شاید قوه قهریه لازم آید - واقعا که جای تأسف است! زیرا هرگونه بکار بردن قوه قهریه بنا به گفته ایشان، موجب فساد اخلاقی کسانی است که آن را بکار می برند و این مطالب علیرغم آن اعتلای اخلاقی و مسلکی شگرفی گفته می شود که هر انقلاب پیروزمندانه‌ ای با خود به همراه می آورد!»

 بدون انقلاب قهرى، تعويض دولت بورژوايى با دولت پرولترى محال است. نابودى دولت پرولترى(دیکتاتوری پرولتاریا- من) و بعبارت ديگر نابودى هر گونه دولتى جز از راه "زوال" از راه ديگرى امکان پذير نيست.]، لنین- دولت و انقلاب.

۳*- دو :

_ با توجه به این که پرولتاریا به عنوان طبقه، فقط در صورتى مى‌تواند علیه قهر دسته جمعى طبقات مالک وارد عمل شود که در حزب سیاسى مجزاى خویش‏، در تخالف با همه‌ى اشکال قدیمى احزاب طبقات مالک، متشکل گردد؛ _ با توجه به اینکه تشکل پرولتاریا در حزب سیاسى‌اش‏ براى تضمین پیروزى انقلاب اجتماعى و هدف نهایى آن، نابودى طبقات، ضرورى است؛ _ با توجه به این که باید وحدت نیروهاى طبقه‌ى کارگر، که از قبل در مبارزات اقتصادى تحقق یافته، به عنوان اهرم توده هاى این طبقه در مبارزه علیه اقتدار سیاسى استثمار کنندگانشان به کار آید؛ کنفرانس‏ به اعضاى انترناسیونال خاطرنشان مى‌سازد که در جریان مبارزه‌ى طبقه‌ى کارگر، فعالیت اقتصادى و فعالیت سیاسى این طبقه به طرزى ناگسستنى با هم پیوند دارند. 
(تلخیص‏ از قطعنامه‌ى کنفرانس‏ لندن انجمن بین المللى کارگران _ انترناسیونال _ سپتامبر ۱۸۷۱، به نقل از همان ماخذ.)]

*۴- « بين الملل کمونيستی اين نظريه را که پرولتاريا بدون يک حزب سياسی مستقل کارگری می تواند انقلاب خود را به پيروزی برساند قاطعانه رد می کند. هر مبارزه طبقاتی يک مبارزه سياسی است. هدف اين مبارزه سياسی که به ناچار به يک جنگ داخلی تبديل می شود، تصرف قدرت سياسی است. قدرت سياسی را جز از طريق يک حزب سياسی نمی توان به دست آورد، سازمان داد و به کار گرفت. تنها در صورتی که حزبی متشکل و با تجربه با هدف هائی روشن و برنامه عملی برای اقدامات فوری، به منظور روياروئی با دشواريهای سياست داخلی و خارجی در رهبری طبقه کارگر قرار داشته باشد، آنگاه می توان گفت که قدرت به دست آمده پديده ای تصادفی نيست، بلکه سرآغاز ساختمان جامعه کمونيستی پايداری است که به دست پرولتاريا بنا می شود. لازمه اين مبارزه طبقاتی نيز رهبری متمرکز و وحدت يافته شکلهای گوناگون جنبش پرولتری (اتحاديه های کارگری، تعاونيها، شوراهای کارخانه، فعاليت های آموزشی، انتخابات و جز آن است. تنها يک حزب سياسی می تواند يک چنين مرکز هماهنگ کننده و رهبری کننده ای بشود. مخالفت با ايجاد و تقويت چنين حزبی و پيروی از آن به مفهوم انکار وحدت نيروهای مختلف رزمندگان و کارگران در ميدان های مختلف نبرد است. مبارزه طبقاتی پرولتاريا به تهييج متمرکزی نياز دارد که مراحل گوناگون مبارزه را از يک ديدگاه روشن می سازد و در هر لحظه خاص توجه کارگران را به وظايف مشخصی که بايد تمام طبقه انجام دهد جلب می کند. این  منظور بدون يک دستگاه سياسی متمرکز، يعنی بدون يک حزب سياسی برآورده نمی شود. بنابراين تبليغاتی که سنديکاليستهای انقلابی و طرفداران «کارگران صنعتی جهان» عليه ضرورت تشکيل حزب مستقل کارگران انجام دادند از نظر عينی به تقويت بورژوازی و «سوسيال دمکراتهای» ضدانقلابی کمک کرده و می کند. سنديکاليست ها و «کارگران صنعتی جهان» که می خواهند فقط اتحاديه های کارگری يا اتحاديه های «عمومی» بی شکل کارگران را به جای حزب بنشانند در تبليغات خود عليه حزب کمونيست به فرصت طلبان معروف نزديک می شوند. پس از شکست انقلاب ١٩٠۵، منشويکهای روسيه سالها از نظريه به اصطلاح کنگره کارگران که قرار بود جانشين حزب انقلابی طبقه کارگر شود دفاع می کردند. اعضای حزب کارگر در اتحاديه های زرد با عقايد گوناگون سياسی، در انگليس و آمريکا تشکيل اتحاديه های بی شکل کارگری با سازمانهای بی هويت و صرفاً پارلمانی را به جای حزب سياسی به کارگران تلقين می کنند و در عين حال سياستهای کاملاً بورژوائی را به کار می بندند. سنديکاليستهای انقلابی و «کارگران صنعتی جهان» مشتاقند که عليه ديکتاتوری بورژوازی به نبرد برخيزند اما نمی دانند چگونه دست به اين کار بزنند. آنها نمی دانند که طبقه کارگر بدون يک حزب سياسی مستقل مانند بدنی بدون سر است. سنديکاليسم و صنعتی گرائی انقلابی، در مقايسه با ايدئولوژی کهنه ، پوسيده و ضد انقلابی بين الملل دوم خود گامی به جلوست، اما اين هر دو در مقايسه با مارکسيسم انقلابی يعنی کمونيسم ، گامی به عقب است. بيانيه کمونيستهای «چپ» آلمانی در نخستين کنگره افتتاحيه در ماه آوريل که می گفتند حزبی را تأسيس می کنند، اما «نه حزبی به معنی سنتی کلمه» تسليم ايدئولوژيک به اين نظرات ارتجاعی سنديکاليستی و صنعتی گرائی است. طبقه کارگر تنها با تکيه بر اعتصابات عمومی و متحد شدن نمی تواند بر بورژوازی چيره شود. طبقه کارگر بايد به قيام مسلحانه روی آورد. هر کس که معتقد به قيام مسلحانه باشد بايد ضرورت يک حزب سياسی متشکل را نيز درک کند و بداند که اتحاديه های بی شکل کارگری کافی نيستند. سنديکاليستهای انقلابی غالباً از نقش بزرگی سخن می گويند که اقليت انقلابی مصمم می تواند بر عهده داشته باشد. اقليت به راستی مصمم طبقه کارگر، اقليتی که کمونيست است و می خواهد عمل کند و دارای برنامه ای است يعنی می خواهد مبارزات توده ها را سازمان دهد، اين اقليت دقيقاً همان حزب کمونيست است.  مصوب دومين کنگره بين الملل کمونيستی در سال ١٩٢٠ – منبع سایت کمونیستهای انقلابی.

  • *۵ - اینکه دولت بطور کلی و دیکتاتوری پرولتارها چیست و از کجا سر چشمه گرفته است و نیز جامعه کمونیستی چیست و طی چه پروسه ای موجودیت می یابد در این فاکتها از کارل مارکس و لنین می توان دید.

دوﻟﺖ و اﻧﻘﻼب، نوشتۀ لنین

(۱)   ﺁﻣﻮزش ﻣﺎرﮐﺴﻴﺴﻢ درﺑﺎرۀ دوﻟﺖ و وﻇﺎﯾﻒ ﭘﺮوﻟﺘﺎرﯾﺎ در اﻧﻘﻼب

(۲)   ﭘﻴﺸﮕﻔﺘﺎر ﺑﺮاﯼ ﭼﺎپ اول

(۳)    ﻣﺴﺌﻠۀ دوﻟﺖ اﮐﻨﻮن ﺧﻮاﻩ ازﻧﻈﺮﺗﺌﻮرﯼ وﺧﻮاﻩ ازﻧﻈر ﻋﻤﻠﯽ و ﺳﻴﺎﺳﯽ اهمیت وﻳﮋﻩ اﯼ ﮐﺴﺐ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. ﺟﻨﮓ اﻣﭙﺮﯾﺎﻟﻴﺴﺘﯽ، ﭘﺮوﺳۀ ﺗﺒﺪﯾﻞﺳﺮﻣﺎﯾﻪ دارﯼ انحصاری ﺑﻪ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ دارﯼ اﻧﺤﺼﺎرﯼ دولتی را ﺑه ﻣﻨﺘﻬﺎ درﺟه ﺳﺮﻋﺖ و ﺷﺪت ﺑﺨﺸﻴﺪﻩ اﺳﺖ. ﺳﺘﻤﮕﺮﯼ ﺳﻬﻤﮕﻴﻦ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺗﻮدﻩ هاﯼ زﺣﻤﺘﮑﺶ ﮐﻪ از ﻃﺮف دوﻟﺘﯽ اﻋﻤﺎل ﻣﯽ ﮔﺮدد ﮐﻪ روز ﺑﻪ روز ﺑﺎ اﺗﺤﺎدهاﯼ  پر توان ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ داران ﺑﻴﺸﺘﺮ در هم ﻣﯽ ﺁﻣﻴﺰد، دم ﺑﻪ دم ﺳﻬﻤﮕﻴﻦ ﺗﺮ ﻣﯽشود. ﮐﺸﻮرهاﯼ ﭘﻴﺸﺮﻓﺘﻪ ــﻣﻨﻈﻮر ﻣﺎ "جبهۀ ﭘﺸﺖ" ﺁﻧﻬﺎﺳﺖــ ﺑﺮاﯼ ﮐﺎرﮔﺮان ﺑﻪ زﻧﺪان هاﯼ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﺗﻮأم ﺑﺎ اﻋﻤﺎل ﺷﺎﻗﻪ ﻣﺒﺪل ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ.» و .اﯼ .ﻟﻨﻴﻦ

ﻓﺼﻞ ۱-  ﺟﺎمعۀ ﻃﺒﻘﺎﺗﯽ و دوﻟﺖ؛ "دولت"، ﻣﺤﺼﻮل ﺁﺷﺘﯽ ﻧﺎﭘﺬﯾﺮﯼ ﺗﻀﺎدهاﯼ ﻃﺒﻘﺎﺗﯽ است. اﮐﻨﻮن ﺑﻪ ﺳﺮ ﺁﻣﻮزش ﻣﺎرﮐﺲ همان ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﮐﻪ  ﺑﺎرها در ﭘﻮیۀ ﺗﺎرﯾﺦ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺁﻣﻮزش هاﯼ ﻣﺘﻔﮑﺮان اﻧﻘﻼﺑﯽ و ﭘﻴﺸﻮاﯾﺎن ﻃﺒﻘﺎت ﺳﺘﻤﮑﺶ در ﺟﺮﯾﺎن ﻣﺒﺎرزۀ ﺁزادﯾﺨﻮاهاﻧۀ ﺁﻧﻬﺎ ﺁﻣﺪﻩ اﺳﺖ. ﻃﺒﻘﺎت ﺳﺘﻤﮕﺮ اﻧﻘﻼبی های ﺑﺰرگ را در زﻣﺎن ﺣﻴﺎﺗﺸﺎن ﻣﻮرد ﭘﻴﮕﺮدهاﯼ داﺋﻤﯽ ﻗﺮار دادﻩ، در ﺑﺮاﺑﺮ ﺁﻣﻮزش ﺁﻧﻬﺎ ﺧﺸﻤﯽ ﺑﺲ وﺣﺸﻴﺎﻧﻪ و ﻧﻔﺮﺗﯽ ﺑﺴﻴﺎر ﺟﻨﻮن ﺁﻣﻴﺰ از ﺧﻮد ﻧﺸﺎن دادﻩ اﻧﺪ و ﺑﺎ ﺳﻴﻠﯽ از دروغ و ﺗﻬﻤﺖ های ﺑﺴﻴﺎر رذﯾﻼﻧﻪ ﺑﺎ ﺁن ﺑﺮﺧﻮرد ﮐﺮدﻩ اﻧﺪ. ﭘﺲ از ﻣﺮﮔﺸﺎن ﺗﻼش هایی به کار ﺑﺮدﻩ اﻧﺪ ﺗﺎ ﺷﻤﺎﯾﻞ هاﯼ ﺑﯽ زﺑﺎﻧﯽ از ﺁﻧﺎن ﺑﺴﺎزﻧﺪ و ﺑﻪ اﺻﻄﻼح ﺗﻘﺪﯾﺲ ﺷﺎن ﮐﻨﻨﺪ، ( تقدیس شان کنند- حمید قربانی)، ﺑﺮاﯼ ﻧﺎم ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﻣﻨﻈﻮر "ﺗﺴﻠﯽ "ﻗلب ﻃﺒﻘﺎت ﺳﺘﻤﮑﺶ و ﻓﺮﯾﺐ اﯾﻦ ﻃﺒﻘﺎت اﻓﺘﺨﺎر ﻣﻌﻴﻦ قایل ﺷﻮﻧﺪ و در ﻋﻴﻦ ﺣﺎل، ﺁﻣﻮزش اﻧﻘﻼﺑﯽ ﺷﺎن را از ﻣﺤﺘﻮﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺳﺎزﻧﺪ و ﺑﺮﻧﺪﮔﯽ اﻧﻘﻼﺑﯽ ﺁن ﺮا از ﺑﻴﻦ ﺑﺒﺮﻧﺪ و ﻣﺒﺘﺬﻟﺶ ﮐﻨﻨﺪ. در ﺣﺎل ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻮرژوازﯼ و اﭘﻮرﺗﻮنیست هاﯼ درون ﺟﻨﺒﺶ ﮐﺎرﮔﺮﯼ ﺑﺮاﯼ "ﻣﺴﺦ ﮐﺮدن" ﻣﺎرﮐﺴﻴﺴﻢ همداﺳﺘﺎﻧﻨﺪ، ﺑﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﺤﻮﯼ جنبۀ اﻧﻘﻼﺑﯽ اﯾﻦ ﺁﻣﻮزش و روح اﻧﻘﻼﺑﯽ ﺁن ﺮا از ﯾﺎد ﻣﯽ ﺑﺮﻧﺪ و ﻣﯽ زداﯾﻨﺪ و ﺗﺤﺮﯾﻒ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ و هرﭼﻪ را ﮐﻪ ﺑﺮاﯼ ﺑﻮرژوازﯼ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻨﯽ اﺳﺖ ﯾﺎ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻨﯽ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽ رﺳﺪ، در درﺟۀ اول اهمیت ﻗﺮار ﻣﯽ دهند و ﻣﯽ ﺳﺘﺎﯾﻨﺪ. ﺷﻮﺧﯽ ﻧﻴﺴﺖ ﮐﻪ اﮐﻨﻮن همۀ ﺳﻮﺳﻴﺎل ﺷﻮﯾﻨﻴﺴﺖ ها "ﻣﺎرﮐﺴﻴﺴﺖ"ﺷﺪﻩ اند! ﻣﺘﺨﺼﺼان، داﻧﺸﻤﻨﺪان ﺑﻮرژواﻣﺸﺮب ﺁﻟﻤﺎنی، ﯾﻌﻨﯽ  اﻴﻦ دﯾﺮوز اﻣﺤﺎء کنندگان ﻣﺎرﮐﺴﻴﺴﻢ ﻧﻴﺰ ﺣﺎﻻ ﺑﻴﺶ از ﭘﻴﺶ از ﯾﮏ ﻣﺎرﮐﺲ "ﻣﻠﯽ ـ آﻟﻤﺎﻧﯽ"، ﺳﺨﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪ ﮔﻮﯾﺎ اﺗﺤﺎدﯾﻪ هاﯼ ﮐﺎرﮔﺮﯼ را ﮐﻪ ﺑﺮاﯼ ﺟﻨﮓ ﻏﺎرﺗﮕﺮاﻧﻪ ﺑﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﺤﻮ ﻋﺎﻟﯽ ﺳﺎزﻣﺎن ﯾﺎﻓﺘﻪ اﻧﺪ، ﭘﺮوردﻩ اﺳﺖ!

  • کارل مارکس، در سال ۱۸۵۲ در نامه ای به ژوزف وایدمایر آلمانی تبار مینویسد : « تا آنجا که به من مربوط می شود، هیچ امتیازی به واسطۀ کشف وجود طبقه ها در جامعۀ مدرن، یا کشف پیکار میان آنها ازآن ِ من نمیشود… کاری که من انجام دادم و تازگی داشت نشان دادن این نکته ها بود:
    ۱)هستی ِ طبقه ها صرفاً وابسته به مرحلۀ تاریخی ِ خاصی در تکامل تولید است.۲) پیکار طبقاتی به طور ضروری به دیکتاتوری ِ پرولتاریا منجر می شود.۳) این دیکتاتوری صرفاً پایۀ گذار به انحلال تمامی ِ طبقه ها و استقرار یک جامعۀ بدون طبقه خواهد بود.»، تاکید از من است. 
  • : « اما این کمبودها در فاز نخست جامعۀ کمونیستى، هنگامى که این جامعه تازه پس از دردهاى طولانى زایمان از شکم جامعۀ سرمایه دارى سر برآورده، اجتناب ناپذیرند. حق هرگز نمى تواند بالاتر از ساختار اقتصادى جامعه و تکامل فرهنگى اى که مشروط به آن ساختار است، باشد.

در فاز بالاتر جامعۀ کمونیستى، پس از ناپدید شدن تبعیت برده ساز فرد از تقسیم کار و همراه با آن تضاد بین کار ذهنى و کار بدنى، پس از تبدیل شدن کار از صرفا وسیله اى براى زندگى به نیاز اصلى زندگى، پس از افزایش نیروهاى مولد همراه با تکامل همه جانبۀ فرد و فوران همۀ چشمه هاى ثروت تعاونى، آرى تنها در آن زمان مى توان از افق تنگ حق بورژوایى در تمامیت آن فراگذشت و جامعه خواهد توانست بر پرچم خود چنین نقش کند: از هرکس برحسب توانائى اش و به هرکس برحسب نیازهایش! 

بین جامعۀ سرمایه دارى و جامعۀ کمونیستى یک دورۀ تحول انقلابى از اولى به دومى وجود دارد. متناظر این دورۀ تحول، یک دورۀ گذار سیاسى نیز هست که دولت در آن چیزى نمى تواند باشد جز دیکتاتورى انقلابى پرولتاریا.

اکنون برنامه [گوتا] نه به این آخرى مى پردازد و نه به سرشت دولت در جامعۀ کمونیستى.»، ترجمۀ سهراب شباهنگ. رنگ آمیزی از من است.

تعریف لنین  از دیکتاتوری بطور کلی و دیکتاتوری پرولتاریا بطور اخص : « دیکتاتوری قدرتیست که مستقیما متکی به اعمال قهری است و بهیچ قانونی وابسته نیست. دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا قدرتیست که با اعمال قهر پرولتاریا علیه بورژوازی بچنگ آمده و پشتیبانی می گردد و قدرتیست که بهیچ قانونی وابسته نیست.»

 و یا باز هم، لنین  از زبان مارکس و انگلس :

[ مارکس... «اگر کارگران دیکتاتوری انقلابی خود را جایگزین دیکتاتوری بورژوازی می نمایند... تا مقاومت بورژوازی را درهم شکنند... بدولت شکل انقلابی و گذرنده می دهند.»...

انگلس...« حزب پیروزمند» (در انقلاب) «بالضروره» ناچاراست سیادت خود را از طریق رعب و هراسی که سلاح وی در دلهای مرتجعین ایجاد می کند، حفظ نماید. اگر کمون پاریس به اتوریته مردم مسلح علیه بورژوازی متکی نبود؛ مگر ممکن بود بیش ازیک روز دوام آورد؟ آیا ما محق نیستیم اگر بالعکس کمون را، به علت اینکه از اتوریته خیلی کم استفاده کرده است، سرزنش نمائیم»...

هم او میگوید: « از آنجا که دولت فقط مؤسسه گذرنده ایست که در مبارزه و انقلاب باید ازآن استفاده کرد، تا دشمنان خود را قهرا سرکوب ساخت، لذا سخن گفتن در بارۀ دولت خلقی آزاد خام فکری خالص است. مادامکه پرولتاریا هنوز به دولت نیازمند است، این نیازمندی از لحاظ مصالح آزادی نبوده، بلکه بمنظور سرکوب دشمنان خویش است و هنگامی که سخن گفتن در بارۀ آزادی ممکن می گردد، آنگاه دولت بمعنای اخص کلمه دیگر موجودیت خود را از دست می دهد»...] ، لنین – انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد.

 

 

 +++

از فراخوان های مبارزاتی بازنشسته گان،  کارگران و زحمتکشان و  داغداران – مادران -  کشته شدگانِ بوسیله نیروهای وحشی و سرکوب گر جمهوری اسلامی سرمایه داری و بویژه اعتراضات آبانماه  سال ۱۳۹۸ می توان و باید پشتیبانی نمود!  

امروز در ایران سری تازه و مداوم مبارزات کارگران و زحمتکشان بر علیه فقر و نداری و دولت کشتارگر با تظاهرات بازنشسته گان و تحصن معلمان و فرهنگیان که دولت سرمایه داران جمهوری اسلامی بر ۹۹٪ از ساکنین آن جامعه تحمیل کرده است، از سر گرفته میشوند.

این مبارزات اعتراضی با اعتراضاتتی که مادران به قتل رسیدگان آبانماه 1398 به مناسبت چهلمین روز فدارکاران و جان نثاران راه رهائی از جور و ظلم و ستم و استثمار، اعلام داشته اند، بهم دیگر گره خورده است.

در این شرایط حساس،  کارگران بطور کلی و بویژه کارگران انقلابی و کمونیست  و فرزندان آگاهشان، وظیفه ی سترگی را بر عهده دارند، زیرا که فقط این طبقه است که نیروی واقعا و تا به آخر انقلابی در برابر طبقه سرمایه دار و دولتش و پیام آور جامعه ی نوین بدون استثمار، بدون تبعیض و بدون دولت سرکوب گر، بدون مذهب و بدون مرز بین انسان است.

این طبقه میتواند و قادر است که با سازماندهی خود و ایجاد تشکلات طبقاتی - توده ای، اقتصادی - سیاسی و از همه مهمتر حزب سیاسی اش یعنی حزب مخفی کارگران آگاه، این جامعه زشت را با جنگ طبقاتی و پیروزی انقلاب قهری به جامعه زیبای فردا که در آن از دولت، طبقات، نداری و فقر برای اکثریت و ثروت و شادی برای اقلیت ناتولید گر و مضر، خبری نیست، تبدیل نماید و نه هیچ نیروی اجتماعی دیگری!

کارگران آگاه را فرصت را دریابید! سازمان یابید،ارگانهای مخفی و انقلابی موجودیت دهید و بدانید که هیچ دولتی در جهان امروز طرفدار و دوست شما نیست.

بنابر این فریب هیچ دغل کار سیاسی داخلی و خارجی را نخورید و به خود و نیروی خویش باور آورید و آنرا سازمان دهید و مسلح کنید.

 مبارزات  جاری  را تا  تبدیل آنها به جنگ طبقاتی و سرنگونی این دولت کشتارگر، این دولت استثمارگران خونمک  نظام طبقاتی  و جانشین کردن آن با دولت خویش – دیکتاتوری پرولتاریا، به اشکال مختلف و تا پیروزی و مرگ دولت سرمایه داری ادامه دهید!

از این فراخوان ها پشتیبانی کنید، ولی بدانید که باید دولت سرمایه داران درهم شکسته گردد  و با دولت شما جانشین تا این کشتارها پایان گیرند.

حمید قربانی ۲۲ دسامبر ۲۰۹۲ سال اسپارتاکوسی برابر با ۱ دیماه ۱۳۹۸

 

مردم مبارز؛ کارگران، معلمان، بازنشستگان، زنان، دانشجویان، جوانان و انسانهای آزادیخواه!

 

خیزش قدرتمند توده ای آبان 98 علیه چهل سال تحمیل فقر، گرانی و سرکوب ، توسط حاکمان سرکوبگر بیرحمانه به خون کشیده شد و صدها  تن از جمله تعداد کثیری جوان و نوجوان، هدف مستقیم گلوله ماموران انتظامی، امنیتی، گارد ویژه، پاسداران ، بسیج و ارتش قرار گرفته و جان خود را از دست دادند.

حافظان امنیت قدرت و ثروت، محلات فقیر نشین و حاشیه ای اکثر شهرها که محل تجمعات و تظاهرات های مردم و جوانان بودند را مورد حمله قرار داده و تعداد بسیار زیادی مجروح و بیش از 7 هزار نفر را بازداشت و روانه بازداشتگاه های مخوف وزارت اطلاعات و سپاه کردند.

  هدف اصلی این یورش و کشتار وحشیانه  آن بود که  با ایجاد فضای حکومت نظامی  جامعه  معترض را وادار به خاموشی  نمایند  اما این گونه نشد! نه تنها اعتراضات و مبارزات مردم خاموش نشد، بلکه صدا ها رساتر، فریادها بلند تر و جامعه خشمگین تر در حال ترمیم این زخم عمیق برای فرصتی دیگر است.

در شرایط کنونی صدها خانواده و هزاران نفر از بستگان کشته شدگان داغدارند و همدردی با این بازماندگان بخشی از برنامه ما برای حفظ جنبش مطالباتی و  تداوم راه آنهاست.

پدر پویا بختیاری،  یکی از جانباختگان آبان 98،   در همین راستا  روز 5 دی 98 را که مصادف با چهلمین روز جانباختن پویاهاست ، برای این هدف  اعلام کرده است.

این روز را به گرامیداشتی باشکوه برای همه کشته شدگان این کشتار تبدیل کنیم.

 در راستای فراخوان پدر پویا بختیاری،  تشکلها و فعالین امضاء کننده این فراخوان   از همه مردم  می خواهند که ضمن شرکت وسیع در مراسم خانواده های جانباختگان ، روز 5 دی98 در همه مکان های به قتل رسیدن کشته شدگان، در همه محلات، بر سنگفرش های خیابانها و میادین، در کارخانه ها و مراکز کارگری، مدارس و دانشگاه‌ها با نصب پوسترها و عکسهای کشته شدگان و روشن نمودن شمع و نثار شاخه های گل،  ضمن همدلی با خانواده های رنجدیده یاد همه جانباختگان آبان 98 را گرامی بداریم و با ایجاد همبستگی بر تداوم راه آنان تا رسیدن به اهداف انسانیشان پیمانی مستمر و مستحکم ببندیم.

تشکلها:

1- انجمن صنفی کارگران برق و فلزکار کرمانشاه2- تشکل برای کودکان.-3 سندیکای نقاشان البرز4- شورای بازنشستگان ایران5_اتحاد بازنشستگان ایران6_. گروه 19 اسفند  7_ پایپینگ و اکیپ پروژه ای آذربایجان8_کانون صنفی A   معلمان خوزستان9_کانون صنفی  B  معلمان خوزستان10_کانون صنفی C معلمان خوزستان

فعالین:
1.جمعی از فعالین لغو کار کودکان2-علی نجات 3- سپیده قلیان 4_بخشی از فعالین زنان 5_بخشی از معلمان تهران و کرج


 


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com