دانشجویان شعار میدهند: ما فرزندان کارگرانیم – در کنارشان میمانیم!

حمید قربانی
December 13, 2019

دانشجویان  شعار میدهند: ما فرزندان کارگرانیم –  در کنارشان میمانیم!

کارل مارکس

دو :

_ با توجه به این که پرولتاریا به عنوان طبقه، فقط در صورتى مى‌تواند علیه قهر دسته جمعى طبقات مالک وارد عمل شود که در حزب سیاسى مجزاى خویش‏، در تخالف با همه‌ى اشکال قدیمى احزاب طبقات مالک، متشکل گردد؛ _ با توجه به اینکه تشکل پرولتاریا در حزب سیاسى‌اش‏ براى تضمین پیروزى انقلاب اجتماعى و هدف نهایى آن، نابودى طبقات، ضرورى است؛ ـ با توجه به این که باید وحدت نیروهاى طبقه‌ى کارگر، که از قبل در مبارزات اقتصادى تحقق یافته، به عنوان اهرم توده هاى این طبقه در مبارزه علیه اقتدار سیاسى استثمار کنندگانشان به کار آید؛ کنفرانس‏ به اعضاى انترناسیونال خاطرنشان مى‌سازد که در جریان مبارزه‌ى طبقه‌ى کارگر، فعالیت اقتصادى و فعالیت سیاسى این طبقه به طرزى ناگسستنى با هم پیوند دارند. 
(تلخیص‏ از قطعنامه‌ى کنفرانس‏ لندن انجمن بین المللى کارگران _ انترناسیونال _ سپتامبر ۱۸۷۱، به نقل از همان ماخذ.)]

 

به باور من، در جامعه ی طبقاتی سرمایه داری و بویژه در عصر ما، عصر سرمایه داری گندیده و فاسد شده یعنی امپریالیسم که به ارتجاع و مخصوصا ارتجاع مذهبی – فاشیستی -  جانی تازه داده است، عصری که ۶۴ نفر یا ۸۴ نفر از ثروتمندان جامعه بر نیمی از ثروت جامعه جهانی چنگ انداخته اند، عصری که ۱٪ ثروتمند بر ۸۴ ٪ از درآمد حاصل از دسترنج و خون کارگران حاکم هست، این در حالی است که ۵۰٪ از جمعیت روی زمین هیچی، واقعا هیچی ندارد، جز نیروی کار و جسمش که باید بفروشد تا زنده بماند و نه زندگی نماید، عصری  که هر ساله بر تولید و فروش سلاح یعنی وسیله مرگ انسان و ویرانی هر آنچه که ساخته شده بوسیله کارگر است، با رقمی بیش از ۱۰٪ ( سال ۲۰۹۱ اسپارتاکوسی برابر با ۱۳۹۷ هجری شمسی ۱۲٪  نسبت به سال قبل) افزایش می یابد و جایزه های صلح که از فروش همین سلاح های مرگبار تدارک دیده شده اند یا به سران دولت های جنگ طلب و یا به قربانیان کودک مورد تجاوز قرار گرفته بوسیله مزدوران تروریست مانند داعش و یا کاسه سرشان بوسیله گلوله های ساخته شده در کارخانه های جایزه دهندگان از هم شکافته شده، می دهند و... اینها همه بوسیله دولت هایی حمایت و پاسداری میشوند که خود را مدافع بزرگ دموکراسی، مدافع حقوق بشر، مدافع حقوق کودک و زنان میدانند و سرانشان برای قربانیان اشک تمساح میریزند و عده ای هم به نام حتی کمونیسم و کمونیسم کارگری از همین جلادان به دفاع برمیخیزند،  برای  رفقای دانشجوی انقلابی و کمونیست، فرزندان کارگران و زحمتکشان، آگاهی بر این نکتۀ اولیه، ولی بس مهم  که جامعه جهانی و جامعه ایران نیز یک جامعه طبقاتی سرمایه داری در دوران امپریالیسم است،  دولت دستگاه سرکوب طبقاتی است، بس مهم و اساسی میباشد، زیرا که بدون درک  صحیح یعنی مارکسی لنینی یعنی درک طبقاتی از جامعه در مورد نقش طبقات اجتماعی، میرنده و رشد یابنده، تضاد طبقاتی، مبارزه طبقاتی، ادامه آن تا دیکتاتوری پرولتاریا که ضرورت رهائی  طبقه کارگر از جامعه استثمارگر موجود میباشد  و بویژه نقش  دولت در جامعه طبقاتی، دچار گمراهی می گردیم. این هسته ی اساسی و مرکزی آموزش کارل مارکس در رابطه با مبارزه طبقاتی است. فرد و جریانی که قادر به درک اینکه دولت دیکتاتوری طبقه حاکم بر علیه طبقه محکوم است، نگردد، به فرد و جریانی سترون تبدیل میشود!

بنا براین، شعار: « ما فرزندان کارگرانیم – در کنارشان میمانیم» فقط به پژواکی میماند که در هوا پخش شده، تجزیه گردیده وسپس ناپدید شود!

 درجامعه طبقاتی سرمایه داری اساسا  دو طبقه، دو اردوگاه کاملا متفاوت، سرنوشت جامعه را رقم می زنند. یکی از آن  طبقات، طبقه سرمایه دار است که با مالکیت بر ابزار تولید، این کار مرده ، کار بدون اجرت، کار انباشته ی شدۀ طبقه کارکر، بر همه چیز جامعه از سیاست و فرهنگ گرفته تا روابط بین انسان ها در کپرها را حاکم است. این تا آن جا پیش میرود که بر طبق آموزش مارکسی طبقات و مبارزه طبقاتی، فرهنگ حاکم بر این جامعه، فرهنگ طبقه سرمایه دار است! 

 این طبقه سرمایه دار است که از ورای همه چیز، دولت را، با تمامی ارگانهای سرکوب مستقیم مانند ارتش، پلیس، زندان و قوای ۳ گانه مقننه، اجرائی، قضائیه، شکنجه گر، جلاد  و وابستگانشان و ارگانِ سرکوب ذهنی مانند مذهب، ایدئولوژی ها دیگری که خرافات دینی و ملی، خرافه خدا و ملت را در اذهان ما کارگران و زحمتکشان میکنند، لیبرالیسم، دموکراسی پارلمانی و امثالهم را  در اختیار دارد و بوسیله آنهاست که شرایط  تولید سرمایه داری یعنی شرایط  تبدیل  کار اضافه طبقه کارگر را به سود فراهم آورده  و سود  را به صورت سرمایه رویهم انباشته می کند و زنده بودن این طبقه استثمارگر، خونمک که واقعا امروزه یک طبقه زائد و نالازم میباشد، فقط در لال بودن  و یا بدرستی گفته  شود، در لال کردن و زیر استثمار پشت خم کردن و بویژه بی سازمان بودن و عدم مسلح بودنِ طبقه کارگر است.

حاکمیت این طبقه بر جامعه جهانی و ایران آنرا به قهقعرا برده و در نهایت  به نیستی میکشاند. دلیل اینکه عاقبت زندگی در این سیستم نابودی و نیستی نسل انسان است، یکی در تضادهای ذاتی و حل ناشدنی این سیستم است و دومی، قانون اصلی دیالکتیک ماتریالیستی است که کشف دورانساز کارل مارکس بود. بر اساس درک ماتریالیستی از دیالکتیک هر چیز زاده شده، موجودیت یافته، پس از تحولات پی در پی و دائمی، روزی هم میمیرد، هیچ چیز متولد شده، عمر جاودانی ندارد*۱. اساس ضرورت انقلاب  قهری کمونیستی کارگران که برای تبدیل جامعه سرمایه داری به جامعه کمونیستی ضرورتی عاجل است، از اینجاست! جامعه کمونیستی یعنی جامعه ای که انسان  زحمتکش را بطور کلی و بویژه کارگر را از کارگر بودن یعنی انسان تولید کننده، استثمار شده و محروم  از تولید خویش را به انسان حاکم بر سرنوشت خویش مبدل میکند و طبقات اجتماعی در آن میمیرند!

و دیگر همان طبقه کارگر*۲ است که طبقه ای است در این جامعه بعلت محرومیت از ابزار تولید، با اینکه یکی از مهمترین و اساسی ترین ابزار تولید است ( زمین مادر کالا و کارگر پدر کالاست. کارل مارکس نقدی بر برنامه گوتاء)  از همه چیزی که خود تولید میکند، محروم است. در جامعه ی سرمایه داری، این طبقه فقط نیروی طبقاتی خویش  را دارد که آنهم در بی سازمانی پراکنده شده  و به انفراد گرائیده است و کاری نمیتواند، انجام دهد.

اما، با این همه، فقط و فقط این طبقه است که با سازمان یافتن، آگاه شدن بر نقش خویش در تولید، با درک نقش دولت طبقاتی در جامعه کهن بورژوائی،  با تمامی دستگاه هایش و با تسلیح طبقاتی یافتن، میتواند و باید، جامعه و خویش را رها سازد۳*.

 شما بعنوان فرزندان این طبقه که اکثریت جمعیت جامعه را تشکیل می دهد و همچنین شما اکثریت دانشجویان را، فقط با پذیرش طبقاتی بودن جامعه، تضادهای آشتی ناپذیر طبقاتی اش و دولت بعنوان دستگاه  زور سازمان یافتۀ طبقه سرمایه دار برای سرکوب طبقه کارگر در اساس خویش ( دولت در جامعه مدرن کمیته ایست برای اداره امور طبقه بورژوا -  مانیفست حزب کمونیست  - کارل مارکس و فردریش انگلس ۱۸۴۸)، و یا « قدرت حاکمه سیاسی بمعنای خاص کلمه عبارت است از اعمال زور متشکل یک طبقه برای سرکوب طبقه دیگر. ...» و نجات یافتن از بکار بردن کلماتِ  تو خالی ای همچون " برابری آزادی" و عدالت اجتماعی، دموکراسی برای همه، و آت و آشغال های دیگر که همه گی فقط در خدمت سر پا نگه داشتن این نظام هستند، میتوانید برای خود و پدران و مادران، خواهران و برادران کارگرتان مفید واقع شوید و نه بدون آن!  

همچنین این مسئله که طبقه کارگر مجبور است که یک جنگ طبقاتی را به پیروزی رساند و برای این کار نیازمند ارگانهای انقلابی و مخفی و از همه مهم  تر و اساسی تر حزب سیاسی خویش، حزبی که در نخست از کارگران آگاه، انقلابی و کمونیست  و نیز شما فرزندان آگاهشان تشکیل می یابد، بعد در یک پروسه و با شرکت در مبارزات جاری ، در سطح طبقه توده ای میشود، می باشد.

این حزب نمیتواند موجودیت یابد و ادامه کاری داشته باشد و توده ای گردد، مگر اینکه حزبی مخفی و دارای بازوی مسلحانه بویژه در جامعه ای همچون ایران سرمایه داری ادغام شده ارگانیک در سرمایه جهانی با دولتی چنان دیکتاتور، باشد تا بتواند در برابر این همه دستگاه های سرکوب و پلیس های مخفی  و مسلح مقاومت کرده و رشد و توسعه یابد و به حزبی تبدیل گردد که کل طبقه کارگر و متحدین زحمتکش  آنرا برای به پیروزی رساندن انقلاب قهری کمونیستی آماده نماید، یعنی نیروهای سرکوبگر بورژوازی  را در هم شکند و به دولت خویش – دیکتاتوری پرولتاریای مسلح- موجودیت دهد.

آری، طبقه کارگر با به پیروزی رساندن چنین انقلابی است که دولت کنونی را درهم میشکند و با دولت کارگران مسلح - دیکتاتوری انقلابی طبقاتی پرولتاریای مسلح - شوراهای مسلح کارگران و زحمتکشان - جانشین میکند، راه را برای ایجاد جامعه ای باز میکند که بتوان در آن از تحصیل رایگان برای همه، نان برای همه، مسکن برای همه، آزادی برای همه، آسایش و رفاه برای همه، در یک  جمله « بجای جامعه کهن بورژوازی، با طبقات و تناقضات طبقاتیش، اجتماعی از افراد پدید می آید که در آن تکامل آزادانه هر فرد شرط تکامل آزادانه همگان است. » - مانی فست حزب کمونیست - کارل مارکس  فردریش انگلس سال ۱۸۴۸، باز کرده و چنین جامعه ای را خلق کند.

آنها ، در پایان این اثر چنین می نویسند :  « کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظریات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام می دارند که تنها از طریق واژگون ساختن همه نظام اجتماعی موجود، از راه جبر، (انقلاب قهری - من) وصول به هدفهایشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی ( باز هم همان انقلاب قهری کمونیستی - من) برخود بلرزند. پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را بدست خواهند آورد.

              پرولتارهای سراسر جهان، متحد شوید!  »

این است که امروزه با تأکید فراوان و با تغییرات جزئی یعنی اضافاتی در این شعار باید آنرا بدین شکل نوشت و سعی در تحقق انقلاب قهری کمونیستی طبقه کارگر نمود، بجز این، کاری انجام نمی گیرد و همه چیز به حرافی میماند. شعار امروزی :

پرولتارهای سراسر جهان، متحد، متحزب و مسلح شوید!  انقلاب سرخ " مداوم"  تا لغو سرمایه در سطح جهان را ادامه دهید!

البته لنین در باره این آموزش و تحریفات اپورتونیستی که از طرف سوسیال دمکرات ها و سوسیال شونیست ها، شما بخوانید احزاب کنونی در اپوزیسیون ایران از چپ و انقلابی باصطلاح گرفته تا کمونیست کارگری و... روی آموزش مارکس و انگلس انجام گرفته بود و دولت را از دستگاه سرکوب طبقاتی و دیکتاتوری طبقاتی  به دموکراسی برای همه، به دستگاه خیریه  برای همه تبدیل کرده بودند، چنین نوشت : « در بالا متذکر شديم و بعدا با تفصيل بيشترى نشان خواهيم داد که آموزش مارکس و انگلس درباره ناگزيرى انقلاب قهرى مربوط به دولت بورژوازى است. اين دولت نميتواند از طريق "زوال" جاى خود را به دولت پرولترى (ديکتاتورى پرولتاريا ) بدهد و اين عمل طبق قاعده عمومى، فقط از طريق انقلاب قهرى ميتواند انجام پذيرد. ستايشنامه انگلس درباره اين انقلاب که کاملا با بيانات مکرر مارکس مطابقت دارد - (پايان کتاب "فقر فلسفه" و "مانيفست کمونيست" را بياد آوريم که چگونه در آن با سربلندى و آشکارا ناگزيرى انقلاب قهرى اعلام شده است؛ "نقد برنامه گوتا"[٢٤١]*۴ را در سال ١٨٧٥ بخاطر آوريم که تقريبا ٣٠ سال پس از آن نوشته شده و در آنجا مارکس اپورتونيسم اين برنامه را بيرحمانه می کوبد) - اين ستايشنامه به هيچ وجه "شيفتگى" و سخن آرايى و يا اقدامى بمنظور مناظره نيست. ضرورت تربيت سيستماتيک توده‌ها ( ی کارگر – من)  بقسمى که با اين نظريه و همانا با اين نظريه انقلاب قهرى مطابقت داشته باشد، همان نکته‌اى است که شالوده تمام آموزش مارکس و انگلس را تشکيل ميدهد. بارزترين نشانه خيانت جريانات فعلا حکمفرماى سوسيال شووينيسم و کائوتسکيسم به آموزش مارکس و انگلس اين است که خواه اين جريان و خواه آن ديگرى اين ترويج و اين تبليغ را فراموش کرده‌اند" – لنین

لنین به نکته مهم دیگری که فرق بین اپورتونیستها حراف و کمونیستهای انقلابی را مشخص تر می کند، لازم است اینجا آورده شود، نیز می پردازد و آن اینکه : « آموزش مربوط به مبارزه طبقاتى که مارکس آن را در مورد مسأله دولت و انقلاب سوسياليستى بکار برده است، ناگزير به قبول نظريه سيادت سياسى پرولتاريا، ديکتاتورى آن، يعنى قدرت حاکمه‌اى منجر ميگردد که هيچکس ديگرى در آن سهيم نبوده و مستقيما به نيروى مسلح توده‌ها (ی کارگر و زحمتکش – من)  متکى است. سرنگونى بورژوازى فقط هنگامى عملى است که پرولتاريا بدل به طبقه حاکمه‌اى بشود که قادر است مقاومت ناگزير و تا پاى جان بورژوازى را در هم شکسته کليه توده‌هاى زحمتکش و استثمار شونده را براى شکل نوين اقتصاد متشکل سازد.»

پس برای شکل و موجودیت دادن به دیکتاتوری پرولتاریای مسلح یعنی تنها دولتی که میتواند جامعه سرمایه داری را به جامعه کمونیستی تبدیل کند و نسل انسان را از مرگ ناگزیر نجات دهد، با زبان برشت که زبان سرمایه داران را خوب فهمیده بود.

    نظر به اینکه
تنها زبان توپ را آشنا هستید
و به زبان دیگری تکلم نمی‌کنید
ناچار خواهیم بود
لوله‌های توپ را
به طرف شما برگردانیم.*۴.

 

لینک بیانیه شوراها و فعالین صنفی دانشگاه های سراسر کشور به مناسبت ۱۶ آذرماه روز دانشجو.

https://www.akhbar-rooz.com/%d8%a8%db%8c%d8%a7%d9%86%db%8c%d9%87-%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%a7%d9%87%d8%a7-%d9%88-%d9%81%d8%b9%d8%a7%d9%84%db%8c%d9%86-

حمید قربانی –۱۲ دسامبر ۲۰۹۲ سال اسپارتاکوسی

توضيحات

*1 -  کارل مارکس برای چاپ دوم سرمایه پیگفتاری دارد که به باور من، مهم و اساسی است که هر کارگر آگاه آنرا، چندین بار مطالعه کند. زیرا که در آن کارل مارکس هم به منتقدین این اثر دوران ساز جواب می دهد و هم اینکه تجربیات مبارزه ی طبقاتی و رشد صنعت را در نظر می گیرد و به این سؤال که، چرا، اقتصاد بورژوائی در گنداب می افتد و دیکر اثری علمی را نمی تواند به جهان ارائه دهد، می پردازد و واقعا و مخصوصا برای طبقه کارگر و پیشروان آن در جامعه ای، همچون ایران که اصولا و اساسا، سرمایه داری و رشد و توسعه آن درونزا نبوده است، بلکه از خارج و بوسیله اقتصاد پیشرفته ی سرمایه داری یعنی دوران امپریالیست شدن سرمایه به نوعی به آن تحمیل شده است و تمامی نقائص آنرا با خود یدک میکشد، مفید و درس آموز است.

من در اینجا به چند پاراگراف از آن، شما فرزندان کارگران – دانشجویان انقلابی و کمونیست- را رجوع می دهم.

البته، آدرس اینترنتی آنرا در پائین درج می کنم. با خواندن آن، آنگاه، خیلی راحت میتوانیم به چرندیاتی که به نام اقتصاد به خورد ما می دهند و چرائی آن، که جز به خطر افتادن نظام موجود نیست، پی می بریم. چون اگر، در آلمان سال های بعد ۱۸۴۸ که آنطور بود، مشخص است که باید دانشمندان علم الاجتماع در ایران سال ۲۰۹۲  اسپارتاکوسی – برابر ۱۳۸۹ هجری قمری یا ۲۰۱۹میلادی، در جامعه سرمایه داری ادغام ارگانیک شده در سرمایه داری امپریالیستی – جهانی – با دولت سرمایه داری واپسگرای مذهبی ارتجاعی و دیکتاتوری لجام گسیخته، نتوانند جز آنکه هستند، باشند.

«  از سال ۱۸۴۸ تولید سرمایه داری با سرعت در آلمان توسعه یافت  و از هم اکنون شکوفه های سرگیجه آور آن پدیدارشده است. ولی با این وجود اقبال بیش از گذشته به متخصصین ما روی نیاورد. تا وقتی که می توانستند بی طرفانه به علم اقتصاد بپردازند مناسبات جدید اقتصادی در واقعیت آلمان وجود نداشت و هنگامی که این مناسبات وارد زندگی شد اوضاع به نحوی در آمد که دیگر فرصت زیادی برای مطالعات بی طرفانه در محیط بورژوایی موجود باقی نمانده بود. مادامی که علم اقتصاد بورژوایی است، یعنی تا وقتی که نظم سرمایه داری را به جای این که یک مرحله ی موقتی از تکامل تاریخ بداند شکل آخر و قطعی تولید اجتماعی می انگارد، وجه علمی آن فقط تا موقعی است که مبارزه ی طبقاتی هنوز آشکار نشده است و یا در پدیده های مجزا ظهور میکند. ص ۱۳-۱۴

مانند دوران کلاسیک علم اقتصاد بورژوائی، آلمان ها در زمان انحطاط آن نیز، دانش آموزانی ساده، مقلد و دنبال رو باقی ماندند و هم چون خرده فروشی حقیر آن چه بیگانه به طور عمده می ساخت آب کردند. بنا براین تحول تاریخی خاص جامعه ی آلمان هرگونه پیشرفت علمی را در زمینه ی اقتصاد بورژوائی نفی می نمود. لیکن انتقاد از آن را منع نمی کرد. تا آن جا که این انتقاد معرف یک طبقه است تنها می تواند طبقه ای را معرفی کند که مأموریت تاریخیش انهدام طرز تولید سرمایه داری و سر انجام الغاء طبقات است یعنی طبقه ی کارگر. ص ۱۸

به نظر بورژوازی و بلندگویان عقیده ای آن طبقه، دیالکتیک در صورت عقلایی خود چیز رسوا و نفرت انگیزی است زیرا بنا بر دیالکتیک درک مثبت آن چه وجود دارد در عین حال متضمن درک نفی و انهدام ضروری آن نیز هست، زیرا دیالکتیک، هر شکل به وجود آمده ای را در حال حرکت و بنابراین از جنبه ی قابلیت درگذشت آن نیز مورد دقت قرار میدهد، زیرا دیالکتیک حکومت هیچ چیزی را بر خود نمی پذیرد و ذاتا انتقاد کن و انقلابی است.

حرکت پُر تضاد جامعه ی سرمایه داری، به وسیله ی تغییراتی که از گردش ادواری صنعت جدید ناشی میشود و نقطه ی اعتلاء آن بحران عمومی است، خویشتن را به شدیدترین وجهی به بورژوازی دست اندر کار می شناساند. این بحران اگر چه هنوز مراحل اولیه ی خود را می پیماید، باز  در راه است و در نتیجه ی همه جانبه ا ی بودن میدان عمل خود و شدت تأثیرش لاجرم دیالکتیک را در مغز خوش بختان نواقبال امپراطوری جدید پروس و آلمانی هم فرو خواهد کرد.

کارل مارکس

لندن، ۲۴ ژانویه ۱۸۷۳

*۲- . سرمایه دار می تواند ارزش سرمایه متغییری را که پیش ریز نموده است فقط از طریق مبادلۀ با کار زنده، از راه بهره کشی از کار زنده به ارزش بالاترمبدل سازد. ولی وی فقط در صورتی می تواند از کار بهره کشی نماید که در عین حال شرایط تحقق این کار را فراهم سازد، یعنی وسائل کار و محصول، ماشین آلات و مواد خام را پیش ریز نماید، یا بدیگر سخن در صورتیکه مبلغ ارزشی ای را که در اختیار اوست به شکل شرایط تولید در آورد؛ اصولا او فقط بدین جهت سرمایه دار است، او اصلا فقط بدین سبب می تواند تصدی روند بهره کشی کار را بدست گیرد که بمثابه مالک شرایط کار در مقابل کارگر، که فقط  صاحب نیروی کار است، قرار گیرد. سابقا در کتاب اول دیده ایم که درست همین مالکیت شرایط تولید بوسیلۀ ناکارگر است که کارگر را به مزدگیر و ناکارگر را به سرمایه دار بدل می کند. جلد ۳ سرمایه کارل مارکس  ص ۴۱

۳- - بين الملل کمونيستی اين نظريه را که پرولتاريا بدون يک حزب سياسی مستقل کارگری می تواند انقلاب خود را به پيروزی برساند قاطعانه رد می کند. هر مبارزه طبقاتی يک مبارزه سياسی است. هدف اين مبارزه سياسی که به ناچار به يک جنگ داخلی تبديل می شود، تصرف قدرت سياسی است. قدرت سياسی را جز از طريق يک حزب سياسی نمی توان به دست آورد، سازمان داد و به کار گرفت. تنها در صورتی که حزبی متشکل و با تجربه با هدف هائی روشن و برنامه عملی برای اقدامات فوری، به منظور روياروئی با دشواريهای سياست داخلی و خارجی در رهبری طبقه کارگر قرار داشته باشد، آنگاه می توان گفت که قدرت به دست آمده پديده ای تصادفی نيست، بلکه سرآغاز ساختمان جامعه کمونيستی پايداری است که به دست پرولتاريا بنا می شود. لازمه اين مبارزه طبقاتی نيز رهبری متمرکز و وحدت يافته شکلهای گوناگون جنبش پرولتری (اتحاديه های کارگری، تعاونيها، شوراهای کارخانه ، فعاليت های آموزشی، انتخابات و جز آن) است. تنها يک حزب سياسی می تواند يک چنين مرکز هماهنگ کننده و رهبری کننده ای بشود. مخالفت با ايجاد و تقويت چنين حزبی و پيروی از آن به مفهوم انکار وحدت نيروهای مختلف رزمندگان و کارگران در ميدان های مختلف نبرد است. مبارزه طبقاتی پرولتاريا به تهييج متمرکزی نياز دارد که مراحل گوناگون مبارزه را از يک ديدگاه روشن می سازد و در هر لحظه خاص توجه کارگران را به وظايف مشخصی که بايد تمام طبقه انجام دهد جلب می کند. این  منظور بدون يک دستگاه سياسی متمرکز، يعنی بدون يک حزب سياسی برآورده نمی شود. بنابراين تبليغاتی که سنديکاليستهای انقلابی و طرفداران «کارگران صنعتی جهان» عليه ضرورت تشکيل حزب مستقل کارگران انجام دادند از نظر عينی به تقويت بورژوازی و «سوسيال دمکراتهای» ضدانقلابی کمک کرده و می کند. سنديکاليست ها و «کارگران صنعتی جهان» که می خواهند فقط اتحاديه های کارگری يا اتحاديه های «عمومی» بی شکل کارگران را به جای حزب بنشانند در تبليغات خود عليه حزب کمونيست به فرصت طلبان معروف نزديک می شوند. پس از شکست انقلاب ١٩٠۵ ،منشويکهای روسيه سالها از نظريه به اصطلاح کنگره کارگران که قرار بود جانشين حزب انقلابی طبقه کارگر شود دفاع می کردند. اعضای حزب کارگر در اتحاديه های زرد با عقايد گوناگون سياسی، در انگليس و آمريکا تشکيل اتحاديه های بی شکل کارگری با سازمانهای بی هويت و صرفاً پارلمانی را به جای حزب سياسی به کارگران تلقين می کنند و در عين حال سياستهای کاملاً بورژوائی را به کار می بندند. سنديکاليستهای انقلابی و «کارگران صنعتی جهان» مشتاقند که عليه ديکتاتوری بورژوازی به نبرد برخيزند اما نمی دانند چگونه دست به اين کار بزنند. آنها نمی دانند که طبقه کارگر بدون يک حزب سياسی مستقل مانند بدنی بدون سر است. سنديکاليسم و صنعتی گرائی انقلابی، در مقايسه با ايدئولوژی کهنه ، پوسيده و ضد انقلابی بين الملل دوم خود گامی به جلوست، اما اين هر دو در مقايسه با مارکسيسم انقلابی يعنی کمونيسم ، گامی به عقب است. بيانيه کمونيستهای «چپ» آلمانی در نخستين کنگره افتتاحيه در ماه آوريل که می گفتند حزبی را تأسيس می کنند، اما «نه حزبی به معنی سنتی کلمه» تسليم ايدئولوژيک به اين نظرات ارتجاعی سنديکاليستی و صنعتی گرائی است. طبقه کارگر تنها با تکيه بر اعتصابات عمومی و متحد شدن نمی تواند بر بورژوازی چيره شود. طبقه کارگر بايد به قيام مسلحانه روی آورد. هر کس که معتقد به قيام مسلحانه باشد بايد ضرورت يک حزب سياسی متشکل را نيز درک کند و بداند که اتحاديه های بی شکل کارگری کافی نيستند. سنديکاليستهای انقلابی غالباً از نقش بزرگی سخن می گويند که اقليت انقلابی مصمم می تواند بر عهده داشته باشد. اقليت به راستی مصمم طبقه کارگر، اقليتی که کمونيست است و می خواهد عمل کند و دارای برنامه ای است يعنی می خواهد مبارزات توده ها را سازمان دهد، اين اقليت دقيقاً همان حزب کمونيست است.  مصوب دومين کنگره بين الملل کمونيستی در سال ١٩٢٠ – منبع سایت کمونیستهای انقلابی.

 

*۳-  ٢٤١] رجوع شود به اثر مارکس "نقد برنامه گتا". - برنامه حزب کارگر سوسياليست آلمان در کنگره سال ١٨٧٥ گتا پس از متحد شدن دو حزب سوسياليست آلمان يعنى آيزناخيست‌ها و لاسالين‌ها که تا آنزمان دو حزب جداگانه بودند - تصويب شد. برنامه مزبور سراپا اپورتونيستى بود زيرا آيزناخيست‌ها در کليه مسائل بسيار مهم به لاسالين‌ها گذشت کردند و فرمولبنديهاى لاسالين‌ها را پذيرفتند. مارکس و انگلس برنامه گوتاء را مورد انتقاد کوبنده‌اى قرار دادند.

*۴- برشت “قطعنامه”
برتولت برشت

نظر به اینکه
ما ضعیفیم
برای بندگی ما
قانون ساختید
نظر به اینکه دیگر
نمی‌خواهیم بنده باشیم
قانون شما در آینده باطل است
تهدید می‌کنید ما را
تصمیم ما بر اینست
کز زندگانی بد
بیشتر از مرگ بترسیم
نظر به اینکه
گرسنه خواهیم ماند
اگر زین بیش تحمل کنیم
تا که باز
غارت کنید ما را
مصممیم که زین پس
از نان شب که فاقد آنیم
کسی نیست ما را جدا نماید
جز شیشه‌های ویترین
نظر به اینکه
با تفنگ و توپ
تهدید می‌کنید ما را
تصمیم ما بر اینست
کز زندگانی بد
بیشتر از مرگ بترسیم
نظر به اینکه
خانه‌های بسیار
در هر کجا به پاست
ولی ما
بامی بر سر نداریم
تصمیم ما بر اینست
که در این خانه‌ها بخوابیم
زیرا که دیگر
زاغه‌هامان خوش نمی‌اید
نظر به اینکه
با تفنگ و توپ
تهدید می‌کنید ما را
تصمیم ما بر اینست
کز زندگانی بد
بیشتر از مرگ بترسیم
نظر به اینکه
ذغال‌ها به خروار
در انبارهایتان پر است
ما بی ذغال
از سردی زمستان می‌لرزیم
تصمیم ما بر اینست
که آن ذغال ها را
در اختیار گیریم
نظر به اینکه
با توپ وتفنگ
تهدید می‌کنید ما را
تصمیم ما بر اینست
کز زندگانی بد
بیشتر از مرگ بترسیم
نظر به اینکه
موفق نمی‌شوید
ما را دستمزدی کافی دهید
خود کارگاهها را
در اختیار خواهیم گرفت
نظر به اینکه بدون شما
ما را نان کافی خواهد بود
نظر به اینکه با توپ وتفنگ
تهدید می‌کنید ما را
تصمیم ما بر اینست
کز زندگانی بد
بیشتر از مرگ بترسیم
نظر به اینکه
به گفته‌های دولت
ایمان نداریم
زین پس مصممیم
رهبری را خود در دست گیریم
و دنیای بهتری( نه بهتر ، بلکه کمونیستی – من) سازیم
نظر به اینکه
تنها زبان توپ را آشنا هستید
و به زبان دیگری تکلم نمی‌کنید
ناچار خواهیم بود
لوله‌های توپ را
به طرف شما برگردانیم.

 


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com