برخی از تناقضات «چپ» که در اعتراضات جاری از آنها رونمایی شد!
علیرضا بیانی
November 24, 2019برخی از تناقضات «چپ» که در اعتراضات جاری از آنها رونمایی شد!
مقدمه: اعتراضات مردمی که همچنان در سطحی از شهرها جاری است نه انقلاب و نه اعتلای انقلابی، و البته نه یک تظاهرات معمول کوچک نیست اما در همین حد موجود میتواند سنگمحک مهم برخی مواضع و ادعاهای گروهها و گرایشات سیاسی باشد. در شرایط اعتلای انقلابی این سنگمحک در حد تعیینتکلیف و مبنای صحت یا عدم صحت مواضع گرایشات فوق به کار آمده و به عنوان یک داورِ نشسته در بزنگاه قضاوت احزاب و گرایشات سیاسی عمل میکند. از جمله تناقضاتی که در این اعتراضات نمایان شد عبارتند از؛
اول:هر حزبی که مدعی رهبری طبقه کارگر بوده و هست نتوانست طبقه کارگر را چه به صورت یک طبقه و یا پراکنده به مرکز این اعتراضات بکشاند. سهل است که خود این احزاب هم نتوانستند کمترین مابهازایی در این جنبش خودانگیخته داشته باشند. حال آنکه فلسفه وجود یک تشکیلات حزبی دقیقا حضور و دخالت در چنین اعتراضاتی است و اصلا برای این منظور ساخته شدهاند. اما احزاب موجود که قبلا نقش خبرنگار وقایع را ایفا میکردند اینبار به دلیل قطع اینترنت از ایفای همین نقش هم باز ماندند. نام واقعی و سیاسی این وضعیت بحران درون احزاب است و هر حزب مدعی که با کلمات روشن، صریح و سراست به بحران موجود درون حزب خود اعتراف نکند نه تنها در خیزشهای بعدی به کلی منزوی و از مدار سیاست به بیرون پرتاب میشوند، بلکه با پنهان ساختن این بحران به سانتریسم خود خصلت بارز فرصتطلبی خواهد داد. قدم اول غلبه بر بحران درون احزاب اعتراف به آن بحران است. احزابی که مدعی رهبری طبقه کارگرند و نمیتوانند طبقه کارگر را رهبری کنند و در عینحال به بحران رهبری خود نیز اعتراف نمیکنند از موانع جدی رفع بحران رهبری طبقه کارگر به شمار میآیند.
دوم: در این اعتراضات طنز تلخی خودنمایی کرد و آن عبارت بود از بالاتر بودن سطح آگاهی سیاسی سلطنتطلبان از حزب کمونیسم کارگری. سلطنتطلبان دائما سعی میکنند شعارهایی را رواج دهند که در عین حال معطوف به بازگشت آقازادهشان باشد. به این معنی که شعار مرگ بر دیکتاتور را به منظور تدارک جایگزینی با زائیده شاه مُرده سابق خود مطرح میکنند و بدون سعی برای جایگزینی پسر آن «شاه» کاری هم به دیکتاتوری موجود ندارند. اما حزب کمونیسم کارگری بر پایه یک تز مندرآوردی و غیرمارکسیستی تحت عنوان « سلبی و ایجابی» ابتدا درصدد سرنگونی رژیم حاکم است و پس از آن، «حالا ببیند چه پیش میآید»! برای این جریان سرنگونی به عنوان امر سلبی پدیده جدای از آنچه که باید جایگزین شود است. در نتیجه در پروسه سرنگونی در کنار هر کسی که هدف سرنگونی را برایش تامین کند قرار میگیرد. با این تناقض که وقتی به این منظور در کنار سلطنتطلبان قرار میگیرد، و نظر به اینکه فعلا کاری به کار جایگزنی ندارند و تنها خواهان سرنگونی است، لذا به تسمه نقاله همان سلطنت طلبان جهت بازگشت «شاهزادهشان» تبدیل میشود. حزبی که قادر نیست صف مستقلی از خود ترسیم کند و ابزار چنین کاری را هم در اختیار ندارد، حتی اگر هم رهبر طبقه کارگر باشد در فرجام نهایی این طبقه را به نفع دمدستترین جریانی که بیشترین امتیاز را به او بدهد رهبری خواهد کرد. چه سلطنتطلب، چه مشروطهخواه یا هر جریانی که تضمین چند وزیر در دولت ائتلافی آینده به او بدهد.
سوم: تناقض مهم دیگری با قطع اینترنت بروز کرد. نیروهایی که ادعای حضور در صحنه و دخالتگری میدانی دارند مفهوم ارتباط ارگانیک با بدنه جنبشها را به سطح در جریان قرار گرفتن امور از طریق اینترنت و امکانات مجازی تنزل داده و قطع ارتباط با بدنه جنبش اعتراضی جهت سمتوسو دادن به آن به دنبال قطع اینترنت این تناقض را آشکار کرد. البته این به معنی بی اعتنایی به امکان وسیع و مهم اینترنت نیست، بلکه موضوع ارتباط ارگانیک به معنی ارتباط متصل به اینترنت نیست. اینجا است که صحت سنت بلشویکی هستههای مخفی جهت دخالتگری عملی در میان جنبشها دوباره اثبات میشود. هستههایی که در کارخانهها و محل زندگی زحمتکشان در طول دوره تدارکات به صورت چشم در چشم شکل گرفته و نقش بسیار بسیار مهم در رهبری جنبشهای خودانگیخته ایفا میکند. تمایلات روشنفکری که تصور میکنند از طریق ارائه منابع مفید میتوانند نقشی در چنین جنبشهایی ایفا کنند با این تناقض روبرو میشوند که اگر قرار بود به این ترتیب تاثیر و مابهازایی در جنشها داشت دیگر چیزی به نام جنبش خودانگیخته معنا نداشت و هرجنبشی لزوما یک جنبش خودآگاه بود. نیروی خودانگیخته ابتدا مطالب و مقالات مفید را مطالعه نمیکند که بعد وارد جنبش اعتراضی شود، که اگر چنین بود دیگر منتظر گران شدن بنزین نمیبود و در ارزانی بنزین هم وارد میدان میشد. نیروی خودانگیخته تنها از طریق دخالت هستههای حرفهای از قبل تدارک دیده شده رهبری و هدایت میشود، وگرنه در غیاب آن ایبسا در پشت هر آلترناتیو دیگری هم قرار گیرد. حزب پیشتاز انقلابی که این روزها با تعاریف مندرآوردی مانند «تحزب و تحزبیابی» از شکل و قیافه بلشویکی انداخته میشود دقیقا جمعبندی و نتیجه اتصال هستههای مخفی کارگری و رزمنده است. درست از همین سمت، یعنی سازمانیافتن این هستهها است که یک حزب، و فقط یک حزب (و نه چیزی به نام «تحزب») شکل میگیرد. امری که از سوی سانتریسم کاملا وارونه شده ، به صورتی که ابتدا حزب تشکیل میشود و سپس درخواست پیوستن به آن صادر میشود!
چهارم: همهی نیروها و محافل علنیگرا در این نوع اعتراضات باید در خانه بمانند چون از قبل شناخته شده و خطر دستگیری آنها بسیار بالا میرود. در نتیجه یک فعال علنی به ناچار قانونگرا هم میشود و نمیتواند در زمان خشم تودهها به همان نسبت خشمگین باشد! تناقض بارز در اینجا این است که نیروی علنیکار هدف فراگیر شدن اعتراضات علنی گذشته خود را فراموش میکند و درست وقتی که اعتراضات فراگیر میشود به ناچار باید دست از اعتراض بشوید!
پنجم: همه جریاناتی که یا به دنبال تئوری مبارزه مسلحانه و یا نقدا مسلح بودهاند در این اعترضات غایب و این اعتراضات مردمی به تنهایی پوچ بودن ادعای آنها را نمایان میکند. به خصوص چطور میتوان پذیرفت در کردستان با وجود احزاب مسلح کرد این تعداد از معترضین کشته شوند. تناقض در اینجا است که درست در این منطقه با وجود احزاب مسلح بیشترین آمار کشته شدهها منتشر شده شده است!
پی نوشت:
بدیهی است که میتوان به این لیست تناقضات بیشتری افزود، در این مجال سعی شده است به برخی از مهمترینهای آنها اشاره شود.
حق هر گرایش و جریانی که در متن بالا نامشان آورده شده است که به این متن واکنش نشان داده و نقد خود را ارائه دهند. در واقع اصلا به این دلیل نام آنها ذکر میشود که دخالت کرده و از مواضع خود دفاع کنند. شخصا برای مناظره و بحث حول موارد فوق با هر جریانی که خود را شامل مبحث مذکور میداند اعلام آمادگی میکنم، و از این فراتر مدعیام احزاب موجود به دلیل عدم توان دفاع از مواضع خویش است که وارد این حوزه، یعنی بحث و مناظره نمیشوند، و این به نوبه خود به معنی واقعی بودن بحران یادش شده در احزاب موجود است.
علیرضا بیانی
۲۳ نوامبر ۲۰۱۹