جنگ و خاورمیانه، دو روی یک سکه (بخش اول)
ژوبين خضرى
October 22, 2019
جنگ و خاورمیانه، دو روی یک سکه
بخش اول
قصد دارم نوشته ام را با این جمله آغاز کنم. اوضاع روژآوا آبستن فاجعه ی انسانی است و تاکنون ارتش الترا فاشیستی ترکیه رویای این را در سر می پروراند که حمام خونینی را در روژآوا به راه بیاندازد. خطر فاشیسم به گوش می خورد و آتش جنگ ارتش فاشیسم ترک با حمایت متحدین غربی اش در حال شعله ور شدن است. کوچکترین سکوت و یا در انتظار این بمانیم که اوضاع منطقه روال طبیعی خود را طی کند و یا اینکه تحت هر عنوان و بهانه ای که این جنایت جنگی را توجیه و یا از آن چشم پوشی کنیم، تنها میتوان آنرا در مقوله ای خدمت و سرسپردگی به سیاست های فاشیستی رژیم اردوغان و متحدین غربی اش جای داد . مستقل از اینکه دارای چه گرایش فکری و سیاسی هستیم، در وهله ی اول وظیفه ی عاجل خود میدانیم ، که به هر طریقی که شده اعتراض خود را در مقابل این جنایات جنگی، که جان و هستی و مال تمامی مردم منطقه ی روژآوا را مورد تهدید جدی قرار داده، در حد توان و با توجه به موقعیت عینی که در آن قرار گرفته ایم به گوش جامعه بین اللملی برسانیم .
پس از آنکه دونالد ترامپ فرمان خروج نیروهای آمریکایی از منطقه را صادر کرد،بلافاصله نیروهای سرکوبگر رژیم فاشیستی- ناتویی اردوغان وارد مناطق شمالی خاک سوریه شدند. وجود نیروهای آمریکایی در این منطقه به عنوان مانعی موقت بر سر وقوع جنگ بین نیروهای روژاوا و ارتش فاشیستی ترکیه در چند سال اخیر بود. اما ترامپ با اتخاذ چنین سیاستی بطور سیستماتیک به رژیم فاشیست ترکیه چراغ سبز نشان داد ، جهت اینکه رژیم نامبرده نیروهای خود را روانه ی این منطقه کند. گفته می شود که گویا در نشست آدانا که چند مدت پیش برگزار شد،ایران و روسیه هم به رژیم فاشیستی اردوغان چراغ سبز نشان داده بودند . دولت روسیه هم به عنوان قدرت امپریالیستی در تقابل با سیاست های امپریالیستی آمریکا در تلاش است، که از همه ی مسائل منطقه- بخصوص در سوریه و روژاوا- جهت پیشبرد اهداف سیاسی و اقتصادی اش بهره بگیرد. این عملیات بلافاصله بعد از اعلام ترامپ مبنی بر خروج نیروهای امریکایی از منطقه به اجرا درآمد. اردوغان فاشیست، عملیاتی را که به منظور قتل عام و سرکوب خونین نیروهای یگان های مدافع خلق “ YPG “، یگان های مدافع زنان “YPJ “، شهروندان کورد و سایر شهروندان غیر کورد به مرحله ی اجرا درآورد، چشمه ی صلح٬٬ نامگذاری کرد. اردوغان به عنوان سخنگوی رژیم فاشیستی ترکیه اعلام کرد، که هدف از اجرای این عملیات به منظور برقراری صلح و امنیت و همچنین ریشه کن کردن خطر تروریسمی است که به گفته ی وی در وهله ی اول رژیم ترکیه را مورد تهدید قرار میدهد. زیر همین بهانه است که رژیم فاشیستی ترکیه قصد دارد که همانند مصطفی کمال معروف به “ آتاتورک” ژنوسایدی دیگر و اینبار در قرن بیست و یک و با مارک اردوغانی در قبال کوردها و ساکنین منطقه بیافریند.
جالب این است که این اراجیف در حالی از جانب اردوغان فاشیست اذعان می شود که، از یکسو خود و دولت مطبوعش یکی از حامیان اصلی تروریسم اسلامی و دولتی در منطقه خاورمیانه محسوب می شوند و از سوی دیگر جریانات یگان های مدافع خلق(ی پ گ) و یگان های مدافع زنان(ی پ ژ)، در کنار مردم منطقه به عنوان یکی از مهره های کلیدی در طول چهار سال گذشته در جنگ بر علیه ی نیروهای خلافت اسلامی ( داعش) نقش ایفا کرده اند. اما در دنیایی که به علت شیوه ی تولید کالایی سرمایه داری همه چیز وارونه شده و بشریت از ذات و اصل خود بیگانه شده، طبیعی است که جایگاه واژه های تروریست و آنتی تروریست هم در این بین به طور کلی تغییر کند و مفاهیم و واژگان سیاسی و سایر علوم، معانی دیگری بخود بگیرند. بی دلیل نیست که مارکس می نویسد: « کاری که به عنوان یک انسان قادر به انجام آن نیستم و بنابراین نیروهای ذاتی فردی ام از انجام آن ناتوان هستند،با پول قادر به انجام دادن آن هستم. بدین سان پول هر کدام از این نیروهای [ ذاتی] را به چیزی تبدیل می سازد که در ذات خود نیست یعنی به [ضد] خود تبدیل می سازد] (1). جالب این است که این دولت های جنایتکار به واژگان و عبارت هایی که خود از آن دم میزنند، اعتقادی نداشته و فقط در راستای پیشبرد منافع طبقاتی شان از آنان بهره می گیرند.
نیروهای کورد بخاطر مقاومت و ایستادگی که در مقابل نیروهای تروریستی خلافت اسلامی (داعش) از خود نشان داده بودند ،در طول چند سال گذشته به کررات از سوی مقامات نظامی و سیاسی دولت آمریکا مورد ستایش قرار گرفتند. البته ناگفته نماند که آمریکا تحت هیچ شرایطی نمیخواست که به جنگ علیه نیروهای خلافت اسلامی (داعش) دست بزند،اما باوجود شرایط و کشمکش هایی که در منطقه شکل گرفت،دولت آمریکا بناچار بر علیه ی همین خلافت اسلامی که خود یکی از بنیانگذاران اصلی آن بود وارد صحنه شد و از نیروهای کورد منطقه هم در این میان نهایت بهره را گرفت. همچنین با شروع جنگ در سال ۲۰۱۱ در سوریه و پروسه ی که تا به امروز ادامه دارد، نیروهای روژاوا موفق شدند که با کمک گرفتن از پشتوانه ی موقت دولت آمریکا، یک سوم خاک سوریه را که جزو یکی از مناطق پرجمعیت و دارای منابع غنی از هم لحاظ نفت محسوب می شود، تحت کنترل خود دربیاورند.
البته خطر داعش در قبال شهروندان منطقه- بخصوص سوریه و عراق- در مقایسه با خطر دولت جنایتکار آمریکا و سیاست های ضد بشری اش به مثابه ی قطره ی در اقیانوس آرام محسوب می شود.
اهداف مشترک آمریکا و رژیم فاشیستی ترکیه
تا جایی که به موضع گیری دونالد ترامپ بر می گردد بایستی خاطر نشان کرد،که اتخاذ چنین سیاست هایی، برای هر انسانی، که شناختی ولو سطحی به سیاست های داخلی و همچنین خارجی آمریکا در قرن بیست و قرن بیست و یکم، هم در سطح جهانی و هم در قبال شهروندان کورد داشته باشد، مساله ی دور از انتظار و عجیب و غریب به نظر نمی رسد. برای درک این موضوع نیازی نیست که حتماً دانش ژرف درجه ی اولی و دانشمندانه ایی از این سیاستهای خارجی و داخلی دولت آمریکا داشته باشیم و تمام صفحات تاریخی این کتاب لجن و پر از جنگ و جنایات را ورق بزنیم.
رژیم فاشیستی ترکیه در کنار اسرائیل، عربستان سعودی و کشورهای عربی شیوخ نشین منطقه که بیشتر به پایگاه های نظامی آمریکا شباهت دارند، به عنوان یکی از متحدین استراتژیک و قدرتمند دولت آمریکا بشمار می رود. بنابراین طبیعی است که دولت آمریکا و دونالد ترامپ سیاستی را اتخاذ خواهند کرد که بواسطه ی آن میتوانند جلب رضایت چنین شریک ارزشمند منطقه ایی را بدست بیاورند.
جون شوارز با مراجعه به فاکت ها و رویداده های تاریخی به درستی اشاره می کند که دول آمریکایی برای هشتمین بار در طول تاریخ صد سال گذشته- از سال ۱۹۲۰ تا به امروز- در قبال شهروندان کورد مرتکب خیانت شده اند(2). البته به نظر من، استعمال کلمه ی “خیانت” در این رابطه دقیق و علمی به نظر نمی رسد، زیرا آمریکا در هیچ شرایط زمانی و تاریخی حامی و پشتیبان کوردها نبوده است.
یورش نظامی ارتش فاشیست ترکیه به منطقه ی روژاوا از جهات مختلفی، برکتی برای دولت آمریکا محسوب می شود. سیستم حکومت مداری که در روژاوا شکل گرفت، علیرغم تمام کم و کاست هایی که با خود یدک می کشد و در نهایت از چهارچوب ساختار سرمایه داری فراتر نمی رود و کوچکترین ربطی به سوسیالیسم ندارد ، آن نوع سیستمی نیست که به مذاق دولت آمریکا و در کنار آن دول اروپایی خوش آید.
جالب این است که ادوارد هانت چنین می نویسد: « اما آن چه درباره ی ستایش مدام مقامات آمریکایی از کردها عجیب است این است که کردها مشغول مبارزه برای رهبری انقلاب اجتماعی چپ گرایانه ای در مناطق شمالی رژاوا هستند- که در زمره ی پروژه های نیست که مورد تایید سیاست گذاران آمریکایی باشد. جای تعجب ندارد که اتحاد نظامیان آمریکا و انقلابیون کرد مورد تایید اکثریت حلقه ی نخبگان نیست. در همان ابتدای شکل گیری این مشارکت، وال استریت جورنال در مورد (( متحدان مارکسیست آمریکا علیه داعش)) هشدار داد (3). با توجه به چنین برداشت هایی است که هیچ یک از این کشورها مخالف تعرض رژیم اردوغان به منطقه ی روژآوا نیستند،بلکه اختلاف آنها صرفاً بخاطر نحوه ی سرکوبی است که رژیم اردوغان در پیش گرفته است.
بنابراین طبیعی است که هر یک از این دولت ها به سهم خود و با توجه به شرایطی که برایشان میسر است، بطور مستقیم و غیر مستقیم از رژیم فاشیست ترکیه از لحاظ لجستیکی و نظامی پشتیبانی می کنند. بنا به ادعای سایت معروف آلمانی (Tagesschau.de) در چهار ماه اول سال ۲۰۱۹،دولت آلمان به مبلغ ۱۸۰ میلیون یورو سلاح به ترکیه صادر کرده است (4). در حال حاضر رژیم فاشیستی اردوغان به عنوان نماینده ی دول امپریالیستی و سرمایه داری غرب چنین رسالتی را برعهده گرفته است که به هر طریقی که شده مانع از ادامه ی حیات و یا شاید نفوذ آن به عنوان الگویی به سایر ٬٬مناطق چهار پارچه کردستان ایران، عراق و ترکیه٬٬ (آنچه که جریانات بورژوا- ناسیونالیست کوردی از آن اسم می برند) در آینده شود. باید اعتراف کرد، که انصافاً دول غربی و در راس آنان آمریکا، نماینده ی لایقی را برای اجرای چنین ماموریتی انتخاب کرده اند . به زبان ساده تر میتوان گفت که دونالد ترامپ و دولت آمریکا با اتخاذ چنین سیاستی، با یک تیر دو نشان را هدف گرفته اند. از یکطرف آنان میتوانند رضایت بیشتر رژیم فاشیستی ترکیه به عنوان متحد قدرتمند منطقه ی را بدست بیاورند،و از طرف دیگر ثابت خواهند کرد، که شکل گیری نه تنها سیستم سوسیالیستی در منطقه، بلکه چنین الگوهایی که در قبال سیستمهای حکومتی و رژیم های منطقه ای بمراتب مترقی تر هستند ، به عنوان زنگ خطری محسوب شده و با شدت و حدّت هر چه تمامتر مورد مخالفت قرار گرفته و سرکوب خواهند شد. بدون شک هم امریکا و هم رژیم ترکیه به شدت مخالف چنین سیستمی در منطقه هستند. سیستمی که ادوارد هانت از آن تحت عنوان فضای ضد سرمایه داری نام میبرد. و این هدف مشترکی است که این دو دولت را به هم گره می زند. در همان حال اردوغان فاشیست بعد از شکستی که در انتخابات شهرداری با آن مواجه شد، قصد دارد که با تحریک احساسات فاشیستی ترک ها در داخل بار دیگر محبوبیت گذشته ی خود را نزد راسیست های ترک بدست بیاورد و بیش از پیش مشروعیت سیاسی برای خود و حزبش کسب کند.
تا جایی هم که به دولت ایالات متحده بر می گردد ،واضح است که تنها تغییری که در سیاست آمریکا در قبال مساله کورد رخ داده است، تنها تغییر چهره های رؤسای جمهوری این دولت جنایتکار بوده است و بس. واقعیت این است که دولت نامبرده هیچ گاه نخواسته و نمی خواهد موضعی را اتخاذ کند که کوچکترین ربطی به منافع شهروندان کورد داشته باشد. بر طبق اظهارات نوام چامسکی، در دوران بیل کلینتون و تنها تا سال ۱۹۹۷ رژیم ترکیه دریافت کننده ی اصلی کمک های نظامی ایالات متحده آمریکا بعد از کشورهای اسرائیل و مصر بوده است. وی در ادامه گوشه ای از حمایت های آمریکا را برای رژیم ترکیه ذکر میکند که من تنها به چند سطر آن بسنده خواهم کرد. « در دهه ی ۱۹۹۰ ایالات متحده ، ۸۰ درصد تسلیحات ترکیه شامل تجهیزات سنگین را تامین می کرد و این در حالی است که شقاوت های باورنکردنی رخ می داد. مناطق بزرگی در جنوب شرقی ترکیه نیست و نابود شدند، هزاران روستا با خاک یکسان شدند، ساکنانشان بیرون انداخته شدند، عملاً هیچ کدام این ها به حساب نیامد اما بر اساس منابع کردی که خیلی هم دقیق اند شاید تا ۳ میلیون پناهنده حاصل آن بود»(5). هدف از آوردن این نمونه تاریخی تنها بدین دلیل بود که یادآور شوم، که سرکوب کوردها از جانب رژیم فاشیستی ترکیه ارتباط تنگاتنگی با حمایت و پشتیبانی سیاسی و نظامی دولت ایالات متحده ی امریکا در طول چند دهه ی گذشته دارد،که من به یک نمونه ای آن اشاره کردم. همین ترامپ بود که به نیروهای فاشیستی ترکیه در سال گذشته چراغ سبز نشان داد، که به یکی از سه کانتون روژآوا [ عفرین] یورش ببرند و حمام خون راه بیاندازند. در جریان این عملیات صدها غیر نظامی جان خود را از دست دادند و بنا به اداعای ادوارد هانت ۲۰۰ هزار شهروند منطقه مجبور به ترک خانه و کاشانه ی خود شدند.همزمان با شروع یورش نظامی ارتش فاشیست ترکیه و متحدینش به عفرین، همانند امروز اکثریت قریب به اتفاق جامعه ی ترکیه از سیاست های اردوغان نهایت پشتیبانی خود را به عمل آورد. به معنای کلمه جامعه ی ترکیه با پدیده ی ٬٬ فاشیسم٬٬ و سایر گرایشات که بیشتر به بیماری اجتماعی شباهت دارد دست و پنجه نرم می کند. در ادامه به این موضوع خواهم پرداخت.
رفتار رژیم فاشیست ترکیه و اکثریت شهروندان ترک زبان با شهروندان کرد در کردستان ترکیه و سایر مناطق، ادامه ی همان خطی است که گلدامایر- نخست وزیر سابق رژیم فاشیستی اسرائیل- در قبال جامعه ی فلسطین اعلام کرده بود، تنها با این تفاوت که در جایگاه واژگان گلدامایر و جامعه ی فلسطین، واژگان اردوغان و شهروندان کورد را بنشانیم. گلدا مایر-نخست وزیر سابق رژیم فاشیستی اسرائیل – در سال ۱۹۶۹ اعلام کرد، که« چیزی به نام فلسطین وجود ندارد» (6) در این شکی نیست که برسمیت شناختن کوردها از جانب رژیم اردوغان و رژیم های پیشین در ترکیه هیچ گاه مورد تایید قرا ر نگرفته است. سیاست سرکوب دائم و شرایط خفقان آور و تحمیل هر نوع تبعیض اجتماعی، جزوی از ذات این رژیم جنایتکار در قبال شهروندان کورد بوده و تا به امروز نیز در حال جریان است.
رویای خاورمیانه بدون جنگ
خاورمیانه با توجه به شرایط حساس و استراتژیکی که دارد از تمام لحاظ دچار تغییر و تحولات اساسی می شود، به گونه ای که اکثرا تحلیل ها و بحث های تئوریک در رابطه با این منطقه ی حساس در کمترین مدت زمان ممکن موضوعیت خود را از دست می دهد و به بایگانی تاریخ سپرده می شود.
سوا از جنایت هایی که توسط ارتش فاشیستی-ناتویی ترکیه در قبال شهروندان منطقه ی روژآوا در حال حضر در جریان است ، مشاهده می شود که در اثر کشمکش های ارتجاعی بین جناحهای رژیم فاشیستی اسلامی ایران از یکسو و دولت آمریکا و متحدینش در سوی دیگر، وضعیت منطقه به مسیری کشیده شده است که هر لحظه امکان شکل گیری فجایع غیر منتظره در شرف وقوع است.
میلیتاریزه کردن فضای خاورمیانه ، بدون شک به نفع دولت آمریکا است. دولت های اسرائیل، عربستان سعودی به عنوان متحدین اصلی در این منطقه و در سوی دیگر رژیم فاشیستی اسلامی ایران بطور سیستماتیک و برنامه ریزی شده به این موج حاکم دامن میزنند.
خاورمیانه با توجه به موقعیت استراتژیک و ذخایر نفتی عظیمی که در آن نهفته است همواره مورد هدف دولت ایالات متحده و دول امپریالیستی بوده و تا زمانی که شیوه ی تولید سرمایه داری بر جهان حاکم باشد، بعید می دانم که منطقه رنگ و بوی امنیت و صلح را بخود بگیرد. منابع غنی زیر زمینی و از همه با ارزش تر وجود طلای سیاه را میتوان سرچشمه ی تمامی جنگ ها، کشمکش ها، شکل گیری اختلافات قومی و قبیله ای و مذهبی و صدها مورد دیگر عنوان کرد. از زمان کشف طلای سیاه، منطقه هر سال تاریک تر و مملوتر از سال گذشته به دامان جنگ و خونریزی کشیده می شود. صلح های کوتاه مدت، فرصتی مناسبی برای سازماندهی جنگ هایدلبرگ بعدی در ابعاد گسترده ای است.
ذخایر نفتی علاوه بر اهمیت سوختی آن، به عنوان یک اهرم قدرت هم در نظر گرفته می شود. تمام تلاش برای استقرار پایگاه های نظامی و جنگ های سیستماتیک و برنامه ریزی شده د راین منطقه توسط دولت ایالات متحده را باید از این دریچه تجزیه و تحلیل کرد. بی دلیل نیست که این منطقه در چند دهه ی اخیر مدام دستخوش تغییر و تحولا ت عمیقی در حوزه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بوده است، به گونه ای که جغرافیای سیاسی منطقه را دچار دگرگونی های اساسی کرده است. بنا بر یک سری آمارها گفته می شود که حدود ۶۶درصد از ذخایر سوختی جهان در این منطقه نهفته است. « شنهای بیابان این منطقه، دو بشکه از هر سه بشکه نفت موجود در جهان را در دل خود نهفته دارد. ذخائر نفتی عراق به تنهایی بیش از مجموع ذخائر نفتی در کشورهای روسیه، ایالات متحده، چین و مکزیک تخمین زده شده است»(7). اما باوجود این میزان از ذخائر نفتی، از یکسو موجب شکاف های عمیق طبقاتی در کشورهایی چون عربستان سعودی، عراق،کویت،امارات متحده عربی، ایران و سایر کشورهای نفت خیز با شهروندان این کشورها شده ایم و از سوی دیگر هم کشورهای اروپایی به سهم خود از این طلای سیاه سود و بهره برداری خود را به عمل آورده اند. بدون شک سهم دولت ایالات متحده نسبت به سایر کشورهای غربی بیش از سایرین بوده است،طوریکه قابل قیاس با سهم بقیه ی کشورها نیست. همزمان با کشف و استخراج طلای سیاه ٬٬نفت٬٬ از نیمه ی اول قرن بیستم، این منطقه فقیرـ از لحاظ اقتصادی،فرهنگی، کشاورزی، دامداری و غیره- به یکی از مهمترین و شاید مهمترین قسمت کره خاکی تبدیل شد. بنابراین قانونی برای منطقه صادر شد که تا به امروز در حال جریان است. قانون جنگ.
جنگ به عنوان یکی از مفرهایی بشمار میرود ، که دولت های امپریالیستی و در راس آنان امریکا جهت جلوگیری و یا به تعویق انداختن بحران های مجدد سیستم سرمایه داری و اشباع بازارهای تسلیحاتی و بفروش رساندن سلاح های ذخیره شده در زرادخانه ها بدان متوسل می شوند. بدین جهت امپریالیسم امریکا مدام در حال تلاش است که بستر مناسبی را برای شرایط جنگی در اقصی نقاط جهان و منجمله در خاورمیانه فراهم سازد و از سوی دیگر جهت قدرت نمایی در مقابل سایر قطب های امپریالیستی همچون روسیه و چین، تصرف و غارت ثروتهای زیرزمینی و از همه مهمتر نفت در کشورهای ضعیف تر٬٬ جهان سومی٬٬ را در دستور کار خود قرار می دهد. دول سرمایه داری بخاطر موقعیت حساسی که در منطقه به یدک می کشد، در هر دوره و مقطع زمانی مشخصی، تحت بهانه های مختلف بار دیگر ساز جنگیشان را البته هر بار در فرم جدیدی کک می کنند و جنگ را به راه انداخته و خود به رقص و پایکوبی می پردازند. جنگ رژیم فاشیستی اسرائیل با اعراب، جنگ ۸ ساله ی ایران و عراق، جنگ عراق و کویت، جنگ افغانستان، یورش نظامی دولت آمریکا به عراق و سرنگونی دیکتاتور سابق ( صدام حسین)، خیزش موسوم به “بهار عربی” که بعدها به زمستان عربی ختم شد،جنگ یمن، تاسیس خلافت اسلامی موسوم به داعش، همگی اینها بخشی از تاریخ مختصر این منطقه در طی چند دهه ی گذشته بوده است. در کنار هر یک از این جنگ و کشمکش ها شاهد فروش سلاح های دول غربی در ارقام نجومی بوده ایم. هر چه بیشتر اقتصاد سرمایه داری رشد می کند به همان میزان هم ثروتهای جامعه در انحصار افرادی انگشت شماری درخواهد آمد و همچنین طبقه ی متوسط و طبقه کارگر به سطح پایین تری رو به زوال نهاده و پدیده هایی همچون فاشیسم و نژادپرستی و جنگ به صورت کاملاٍ سیستماتیک به عنوان قاعده و شاه رگ اقتصاد و حفظ مناسبات ساختار حاکم مبدل می شوند.
بنابراین کسی که در خیال خویش تصور می کند که دول سرمایه داری غربی و شرقی و در راس آنان دولت امپریالیستی آمریکا برای یک روز هم که شده از خاورمیانه و مسائل مرتبط به آن چشم پوشی خواهند کرد، بدون شک چنین شخصی دانش و درک سیاسی اش از حد یک جلبک دریایی فراتر نرفته است [ البته با کمی ارفاق].
فاشیسم نئوعثمانی
فاشیسم جزو یکی از مهمترین مباحثی است که در طول صد سال اخیر ذهن بشریت را به خود مشغول کرده و در میان روشنفکران و مراکز آکادمیک بین المللی همواره مورد بحث و گفتگو بوده و کتابهای متعددی در این باب نوشته شده است. اصطلاحی که در ابتدا مختص به حکومت های موسولینی ، نازیسم در آلمان تلقی میشد. « احساس عدم امنیت اجتماعی، ترس از بحران اقتصادی و رواج روحیه اقتدار گرائی در بین توده ها، سیاست طبقه ی حاکم و بالاخره بی کفایتی نیروهای چپ در آلمان و ایتالیا باعث پیدایش شرایط و احوالی شد که سرانجام منجر به استقرار از نظام های حکومتی فاشیستی در این دو کشور گردید. این شکل نظام حکومت بورژوائی، کاملاً تازگی داشت و واجد کیفیتی جدید بود. از اینرو باید با دقت و موشکافی بیشتری به بررسی نظام های حکومتی فاشیستی پرداخت» (8).
تعریفی که هارد کونل از فاشیسم بدست می دهد کاملاً دقیق و با تمام عینیات تاریخی همخوانی دارد. اما آنچه که وی از آن اسم میبرد تازگی و سر از تخم درآوردن چنین الگویی برای نظام های سرمایه داری در آن مقطع زمانی مشخص بود. ولی آیا میتوان چنین تعریفی را با تمام جزئیاتش برای وضعیت کنونی جهان هم در نظر گرفت؟ به نظر من باور داشتن به چنین تعریفی از جانب ما کمونیست ها و سوسیالیست ها، تنها در مقوله ی توهین به شعور طبقه کارگر و جوامع بشری گنجانیده می شود . اگر فاشیسم در دهه ی ۲۰ و ۳۰ میلادی قرن بیستم پدیده ی جدیدی بود، باید اذعان کرد که فاشیسم را به حق میتوان نماینده ی واقعی و چهره ای راستین نظام سرمایه داری از آنزمان تا به امروز تعریف کرد. فاشیسم فرزند واقعی مناسبات تولید کالایی است. تمامی الگوهای دیگر سرمایه داری ،دروغین و فریبکاری بیش نیستند که صرفاً برای کنترل و مهار طبقه کارگر به مرحله ی اجرا درآمده اند. الگوهایی که در صورت لزوم و در شرایط بحرانی سیستم بلافاصله ماسک را از چهره ای خود برداشته و خواهان بازگشت به الگوی نازیسم آلمانی می شوند. فراموش نکنید که تا چند سال قبل، از رژیم فاشیستی اردوغان در ترکیه به عنوان الگویی مترقی در منطقه نامبرده می شد. ارزش گفته ی تروتسکی در اینجاست که نمایان می کند: « علت های مشخص، معلول های مشخصی پدید می آورند» (9).
شماری از نظریه پردازان نظام بورژوائی از فاشیسم به عنوان نوعی انحراف یاد می کنند که در شرایط مکانی و زمانی خاصی امکان رشد آن فراهم می شود. چنین تعریف های آبکی را میتوان صرفاً در چهارچوب انسانی جستجو کرد که پایه ای ترین و سطحی ترین شناختی از قوانین اقتصاد سیاسی و مناسبات تولیدی ندارد و یا اینکه آگاهانه آب در آسیاب مناسبات حاکم می ریزد. فاشیسم نه تنها انحراف از سرمایه داری نیست، بلکه بازتاب راستین از روابط شیوه ی تولید کالایی نظام سرمایه داری و تمام مناسبات سیاسی-اقتصادی- اجتماعی آن است. بنابراین فاشیسم را نمیتوان به رفتارهای بیمارگونه رهبران سیاسی چون موسولینی، ادولف هیتلر،ملک عبدالله، خمینی، بنیامین نتنیاهو، دونالد ترامپ ووو مرتبط ساخت، بلکه بایستی به ریشه ها رفت و مفهوم و ذات واقعی اش را در شرایط اقتصادی و سیاسی پیدا کرد.
از دید من فاشیسمی که اردوغان امروزه بدان معتقد است،ادامه ی همان تفکر و سیر تاریخی است که از دهه های پیشین در برخی از کشورها هم در سطح جهانی و هم منطقه ای برای نمونه از جانب رژیم اسرائیل، عربستان صعودی، رژیم جمهوری اسلامی ایران و غیره در دستور کار قرار گرفته است. بدون شک هر کدام از این دولت ها و رژیم هایدلبرگ نامبرده دارای ویژگی های حکومت مداری و اداره کردن قدرت سیاسی-اقتصادی مختص بخود هستند، اما باوجود این ،مضمون و ذات یکسان و مشترکی را دارا هستند. فاشیسم را میتوان به عنوان بارزترین و آشکارترین الگوی نظام سرمایه داری در برابر تفکرات و جنبش مارکسیستی و سوسیالیستی طبقه کارگر دانست. حمایت های دولت امریکا از سیاست های نئوفاشیست های اکراین، بقدرت رساندن فاشیسم در برزیل، تلاش برای استقرار فاشیسم در ونزوئلا، خلافت اسلامی داعش و صدها نمونه ی دیگر همگی جزو واگن های قطار فاشیسمی بشمار میروند که دولت آمریکا خود قطار و موتور محرک آن است.
کم نیستند شمار افرادی که امروزه در ترکیه از پدیده ی فاشیسم اردوغانی استقبال می کنند و اردوغان را به عنوان ناجی رژیم ترکیه تلقی می کنند. قبل از بدست گرفتن قدرت سیاسی توسط نازیست ها در آلمان و حتی در دوران زمامداری، شمار کثیری از روشنفکران و سیاست مداران المانی در کنار اکثریت جامعه، از هیتلر به عنوان ناجی بحرانی که مناسبات اقتصادی جامعه را دربرگرفته بود تاکید می کردند و معتقد بودند که هیتلرو برنامه هایش قادر خواهد بود که اقتدار را به آلمان بازگرداند و رفاه،آسایش و عدالت اجتماعی را با خود به همراه می آورد. نمونه ی چنین تصور وجهان بینی، امروزه در میان اکثریت ترک زبانان به قاعده تبدیل شده است که عواقبش بشدت آینده ی منطقه را تهدید می کند. در چنین شرایطی لازم است که با قدرت هرچه تمامتر و برنامه ریزی بهتر در مقابل فاشیسم نئوعثمانی مقاومت کرد.
تصور و برداشتی که اردوغان و رژیم فاشیستی اش در قبال کوردها دارند را میتوان به همان خشم و نفرت نازیست ها نسبت به یهودیان مقایسه کرد. رژیم اردوغان امروزه به شدت در تلاش است که فرهنگ و زمینه های فاشیسم را د ر جامعه ی ترکیه مستقر کند. فاشیسمی که امروزه در ترکیه سرعت برق آسایی به خود گرفته است، روز به روز بیشتر و افراطی تر به پایه های اجتماعی و فرهنگی جامعه تیشه می زند و در حال رشد است، ولی با وجود همه ی این سیاست های سرکوبگرانه به دلیل حس نژاد پرستی و فاشیستی که در این جامعه ریشه دوانیده است، اردوغان و رژیم فاشیستی اش را محبوبتر از گذشته کرده است. چنین جنایات جنگی که هم اکنون از سوی رژیم فاشیستی ترکیه به مردم روژآوا تحمیل شده است،ادامه ی همان سیاست داخلی رژیم اردوغان در داخل کشور ترکیه بر علیه ی طبقه کارگر، مردم زحمتکش، زندانیان سیاسی، انسان های آزادیخواه و برابری طلب،زنان مبارز و فمینیست است. رژیمی که همانند جمهوری اسلامی در سطح گسترده ای هر گونه آزادی واقعی را از طیف های نامبرده سلب کرده و روز به روز دامنه ی استبداد سیاسی، فرهنگی و مدنی اش بطور چشمگیری در حال رادیکالیزه شدن است.
(مقاومت در مقابل فاشیسم اسلامی ضرورتی عاجل است!)
پس از ملاقات مایک پومپئو “ وزیر خارجه ی آمریکا” به آنکارا و نشست با اردوغان فاشیست، آتش بس ۵ روزه ی اعلام شد که مطابق آن نیروهای یگان های مدافع خلق بایستی مناطقی را که در آن مستقر هستند را ترک کنند. هدف از این آتش بس ۵ روزه بدین جهت بود که نیروهای الترا فاشیستی- ناتویی اردوغان بدون هیچ گونه مقاومت از جانب نیروهای نظامی روژآوا بتوانند مناطقی را که اردوغان فاشیست رویای تسخیر آن را در سر می پروراند تحت کنترل خود درآورده و پایگاه های نظامی خود را در آنجا مستقر کنند. تحقق چنین سیاستی بدون شک بدترین تجربه را برای منطقه بدنبال خواهد داشت که ابعادش را میتوان در چندین جمله چنین توصیف کرد. تقویت تروریسم بین المللی و تروریسم اسلامی و ائتلاف عمیق تر این دو جناح با یکدیگر، و در همان حال ریشه دوانیدن یاس و ناامیدی در دیگر مناطق کردستان- آنچه که احزاب بورژوا- ناسیونالیست از آن تحت عنوان چهار پارچه ی کردستان یاد می کنند- بدنبال خواهد داشت. البته اعلام چنین موضعی به منزله ی توهم به فرم حکومت مداری در منطقه روژاوا نیست. من به عنوان فردی کمونیست برای یک لحظه هم که شده از مواضع سیاسی و تئوریکی که بدان معتقد هستم عقب نخواهم کشید. اما باوجود این در چنین شرایطی وظیفه ی انقلابی خود میدانم که در حدّ توان ، از مقاومت سازماندهی شده ای که بر علیه ی یورش جنگی ازجانب ارتش فاشیستی- ناتویی اردوغان به مردم روژاوا تحمیل شده است ،دفاع کنم. دفاعی که قهرمانانه در مقابل جنگی نابرابر شکل گرفته است،دفاع از دستاوردها و مقاومت هایی است که مردم منطقه در چند سال اخیر کسب کرده اند.
در این بین عده ای چپ هپروتی و از مارکسیسم بی خبر،چوب سرزنش را برداشته و ما کمونیست ها را بخاطر دفاع از دستاوردهای روژاوا به ناسیونالیست بودن محکوم و پرونده ی راستگرایی ما را مختومه اعلام می کنند. از دیدگاه این حضرات، دفاع از مردم روژاوا در شرایطی که جنایت جنگی از سوی دومین قدرت ناتو بدانها تحمیل شده، تنها به معنای اجتناب از سوسیالیسم و قبول سرسپردگی نظام بردگی کاپیتالیستی است. « مارکس حرف های جالب گفته است. یکی از آنها این است که قلمروی آزادی وقتی آغاز می شود که قلمروی ضرورت را پشت سر گذاشته باشیم. اگر غذای کافی برای خوردن نداشته باشید، اگر از آموزش و خدمات درمانی بسنده محروم باشید، آن گاه آزادی هیچ معنایی ندارد»(10). تا جایی که به مردم روژاوا مرتبط است،در وهله ی اول آنچه اولویت است نه غذا و خدمات آموزش و این قبیل مسائل،بلکه جان و هستی ساکنین منطقه در سطح میلیونی است. تمام ویدیوها،اطلاعات و شواهدی که تاکنون در دسترس قرار گرفته،صحت استفاده از سلاح شیمیایی حاوی بمب های (فسفر سفید) را تایید می کند. در چنین شرایطی، ضرورت حفظ جان انسان و سخن بر زبان آوردن از حق حیات انسان نه تنها مورد بحث نیست،بلکه راست روی تعریف می شود. اساس چنین اندیشه هایی که با مارکسیسم رنگ و لعاب داده شده ، بمراتب از نظرات توماس مالتوس ارتجاعی تر است. چپی که تحلیل هایش از مواضع متعفن بی بی سی، دویچه وله، سیمای آزادی و سایر رسانه های بورژوایی ارتجاعی تر است.
مقاومتی که امروزه در روژآوا شکل گرفته، شباهت زیادی به نوع مقاومت کوبانی در مقابل نیروهای خلافت اسلامی داعش و مقاومت عفرین دارد. آنچه مخرج مشترک جنگ های نامبرده بشمار می آید ، فاشیسمی است که کوچکترین مقاومت اجتماعی را در هر سطحی که شکل گرفته و بگیرد قبول نخواهد کرد و با وحشیانه ترین شیوه در مقابلش خواهد ایستاد . سیستمی که در روژآوا مستقر است هزار مراتب مترقی تر از نوع حکومت هایی است که در کشورهای به اصلاح جهان اول شکل گرفته است . سیستمی که باوجود اینکه ربطی به سوسیالیسم و لغو مالکیت خصوصی ندارد،اما تضادهایی از قبیل تضاد جنسی، نژادی و مذهبی در آن حرفی برای گفتن ندارد و به حاشیه ی جامعه رانده شده است. سیستمی که به مثابه ی ٬٬ویروسی٬٬ از دید حاکمان سرمایه تشبیه می شود. پس طبیعی است که چنین سیستمی به هر طریقی که شده باید سرنگون شود و جایگاه خود را به فاشیسم سرمایه داری از نوع خلافت نئوعثمانی در شرایط امروز منطقه بدهد.
مارکس زمانی این جمله ی معروف را بیان کرد که «هگل در جایی، بر این نکته انگشت گذاشته است که همه ی رویدادها و شخصیت های بزرگ تاریخ جهان،به اصطلاح، دوبار به صحنه می آیند، وی فراموش کرده است اضافه کند که بار اول به صورت تراژدی و بار دوم به صورت نمایش خنده دار، کوسیدیر به جای دانتون، لوئی بلان به جای روبسپیر، مونتانی سال های ۱۸۴۸ تا ۱۷۹۳ تا ۱۷۹۵، برادرزاده به جای عمو» (11). شاید اگر مارکس در قرن بیست و یا قرن بیست و یکم می زیست، جمله شبیه به این را به نوشته اش اضافه می کرد: براستی باید گفت به یُمن مناسبات تولیدی سرمایه داری ، تنها فاشیسم است که مدام تاریخ را می نویسد و دائم در حال تکرار آن است.
علاوه بر چپ های از گور برخاسته ،طیف دیگری هستند که هنوز قصد ندارند به درک این مساله برسند و یا درک نمی کنند که سیستم سرمایه داری از اساس به حدی درنده است که حاضر است برای حفظ مناسبات خود از روی جسد کودکان هم رد شود. دموکراسی و حقوق بشر هیچ کدام در عالم واقعیت وجود ندارند ، بلکه به عنوان سلاحی در دستان حاکمان سرمایه و سیستم و منافع طبقاتی شان قرار دارند. تا زمانی که تاریخ سرمایه داری و اقتصاد سیاسی و انگیزه های مناسبات تولیدی کالایی را مطالعه نکنیم،نمی توانیم به درک عینی از پیرامون جهان برسیم. « هنگامی که شرمان از بوش پرسید که آیا او بیخدایان آمریکایی را دارای حیثیت برابر شهروندی و میهن دوست میداند، او جواب داد: ٬٬ نه، مطمئن نیستم که بتوان بیخدایان را شهروند محسوب کرد،و مطمئن هم نیستم که بتوان آنها را میهن دوست خواند»(12). در چهارچوب شیوه ی تولید سرمایه داری آنچه حاکم است سلب قدرت سیاسی از تمامی شهروندان جامعه و تمرکز قدرت در دست یک عده انگل صفت خونخوار است که تمامی ارکان قدرت را در کنترل خود درآورده اند. آنچه در این ساختار از کوچکترین ارزشی برخوردار نیست نه تنها به قول بوش بیخدایان، بلکه حقوق کل شهروندان جامعه و منافع طبقاتی اکثریت جامعه است. چنین منطقی تنها مختص به کشورهای سرمایه داری منطقه نیست، بلکه در دموکراتیک ترین کشورهای جهان- به اصطلاح سرمایه داری لیبرال- هم چنین منطقی حکمفرماست. شماری از متفکرین نظام بورژوائی تلاش می کنند که با گنجاندن این سیستم ها زیر عنوان “ دموکراسی غیر لبیرال” تمام جنایت ها را توجیه و طبقه کارگر را به ابزار دست حاکمان سرمایه مبدل سازند. این ها واقعیاتی هستند که رسانه ها و دستگاه های ارتباطی سرمایه داری از دید جامعه جهانی پنهان می کنند.
با شروع هر دوره از بحران سرمایه داری، دولت ها و نهادهای بین المللی سرمایه داری تلاش می کنند برای برون رفت از وضعیتی که در آن گرفتار می شوند، با تداوم سیاست های نئولیبرالیستی و تشدید برنامه ها ی ریاضت اقتصادی و تعرض به معیشت طبقه کارگر،افزایش ساعات کار،کاهش دستمزد کارگران، فقر و گرسنگی مضاعف تری به اکثریت جامعه تحمیل کنند. مرحله ای از سرمایه داری که ایستوان مزاروش از آن تحت عنوان ٬٬ مرگبارترین مرحله ی ممکن امپریالیسم٬٬ می خواند، دوره ای که نمونه اش را نمیتوان در تاریخ بشریت یافت. دوره ای که خشونت و جنگ به چنان تکاملی رسیده است که روی هیتلر در حال ٬٬سفید شدن٬٬ است. در شرایطی که سرمایه داری روز به روز در حال تشدید توحش و بربریت سرسام آور است. ایستوان مزاروش در شرایطی این ها را نوشته که نه واقعه ی یازدهم سپتامبر و نه بحران عظیم سرمایه داری در سال ۲۰۰۷ شکل گرفته بود. « در حال حاضر، ما شاهد وخیم شدن اوضاع در همه جا هستیم. (( برابری سازی نزولی)) حتّی در پیشرفته ترین کشورهای سرمایه داری نیز مشهود است. در حال حاضر کارگران با وضعیتی رویارویند که شرایط بنیادی هستی زندگی آنها را تهدید می کند، چرا که بی کاری در همه جا در حال گسترش است. مبارزه علیه بیکاری را نمی توان به عنوان مذاکره بر سر مزد تلقی کرد. مدت های طولانی از آن دوره، یعنی اوج گسترش دوران اقتصاد کینزی، گذشته است که می شد با وجود (( بی کاری جزئی)) آن طور [که شما گفتید] برخورد کرد. بنابراین، کارگران حتّی در پیش رفته ترین کشورهای سرمایه داری باید با این چالش روبه رو شوند».
ژوبین خضری 2019.10.21
1 : [ کارل مارکس. دست نوشته های اقتصادی و فلسفی ۱۸۴۴. ترجمه: حسن مرتضوی. صفحه ی ۲۲۱]
2 😞 جون شوارز. هشتمین خیانت امریکا به کردها. ترجمه : احمد سیف]
3 : [ ادوارد هانت. دوراهه ی کردی. 2019.04.23 . ترجمه: سبا معمار. سایت: نقد اقتصاد سیاس]
4 :
https://www.tagesschau.de/inland/kriegswaffen-tuerkei-101.html?fbclid=IwAR0HHdAUYd5Wb8m8hgvmM
Rdx70PMeJGq7FHncq2Dqq7JAGUF7XQXczJ1Uh4
5 : [ نوام چامسکی، جلیبر اشقر. قدرت بسیار خطرناک ٬٬ خاورمیانه و سیاست خارجی امریکا٬٬. ترجمه: رضا اسپیلی]
6 : [ نوام چامسکی، جلیبر اشقر. قدرت بسیار خطرناک ٬٬ خاورمیانه و سیاست خارجی امریکا٬٬. ترجمه: رضا اسپیلی. صفحه ۱۲۰].
7: [ رابرت دریفوس. طرح سی ساله واشنگتن برای کنترل نفت خلیج فارس. مجله مادر جونز، آپریل ۲۰۰۳. ترجمه: مرتضی محیط]
8 : [ راین هارد کونل. فاشیسم مفرِّ جامعه ی سرمایه داری از بحران. ترجمه: منوچهر فکری ارشاد. صفحه ۱۰۹ ]
9 : [ تروتسکی. نبرد با فاشیسم در آلمان. ۱۳۸۷. ترجمه: رضا اسپیلی. صفحه ۱۱۶]
10 : [ سوسیالیسم و آزادی. دیوید هاروی. ترجمه: حسین رحمتی. سایت: نقد اقتصاد سیاسی]
11: [ کارل مارکس. هجدهم برومر لوئی بناپارت. ترجمه: باقر پرهام. چاپ ۱۳۷۷. صفحه ۱۰]
12: [ ریچارد داوکینز. پندار خدا. ترجمه: ا. فرزام. صفحه ی ۳۷]
13: [ ایستوان مزاروش. یا سوسیالیسم یا بربریت ٬٬ از قرن آمریکا تا دوراهی سرنوشت ساز٬٬. ترجمه: مرتضی محیط. صفحه ی ۱۴۹]