دو مطلب

حمید قربانی
October 18, 2019

فقط انقلاب سرخ پرولتاریای مسلح، جوابگوی مشکلات کنونی است!

اکوادور و پیروزی اولیه کارگران و زحمتکشان بر دولت سرمایه داران و سازمان های جهانی سرمایه!

انقلاب سرخ کارگران درکل  آمریکا لاتین به حرکت در آمده است. پرولتاریا با ایجاد حزب طبقاتی خویش، مسلح شدن هم به آگاهی طبقاتی و هم به سلاح آتشین تنها طبقه و نیروی اجتماعی است که با زیر هژمونی طبقاتی خویش آوردن دهقانان و جمیعت های محلی - جنبش سرخ پوستان و جوانان می تواند این انقلاب را  با یک جنگ داخلی همه جانبه ( جنگ اقتصادی ، سیاسی و نظامی)  به سر منزل مقصود، یعنی درهم کوبیدن دولت های موجود و ایجاد دیکتاتوری طبقاتی انقلابی پرولتاریای مسلح - شوراهای کارگران و زحمتکشان - برای لغو مالکیت خصوصی سرمایه دارانه و کار مزدوری رساند و با ایجاد جامعه کمونیستی در کل قاره  در فاز نخست و ادامه انقلاب مسلحانه با یاری رساندن به همطبقه ای های خود در سایر کشورها و قاره ها ، کمونیسم جهانی را  بنیاد نهد.

البته، اوضاع جهان کنونی طوری است که احتمال برافروختن شعله آتش انقلاب قهری کمونیستی  در یک زمان  در سطح جهانی،امروزه،  خیلی بیشتر از هر زمان دیگری است. 

جنبش برای اولین در این سال ها یعنی دو دهه، موفق شده در اکوادور بدون قید و شرط دولت اکوادور در ظاهر و در باطن سازمان جهانی سرمایه یعنی صندوق بین المللی پول را به عقب نشینی و پس گرفتن دستورات ضد انسانی خویش و برنامه هایی ریاضتی اش  وا دارد.

این پیروزی اولیه را بعنوان گام نخستی که میتواند راه را برای برداشتن گام های دیگر باز کند را، باید و میتوان به کارگران و زحمتکشان اکوادور و سرخ پوستان - جمعیت های محلی و دانشجویان و دانش آموزان و زنان طبقات کارگر و زحمتکش  تبریک گفت.

اما، پرولتاریا اکوادور باید هوشیار باشد و بداند که دولت خود را بازسازی کرده و دو باره حملات خود را جدی تر و با برنامه ریزی بهتر از سر میگیرد. بنا بر این، نیروی انقلاب یعنی پرولتاریا هم خود را سازماندهی بهتر داده و با ایجاد ستاد جنگ طبقاتی اش، آماده جنگ بزرگ و نهائی نماید! باید دراین جنگ پرولتاریا پیروز گردد و گرنه، نابودی همگانی در انتظار است!

 پرولتاریا  سراسر جهان متحد شوید، سازمان های کشوری، منطقه ای، قاره ای و جهانی خود - حزب جهانی - حزب کارگران آگاه، انقلابی و کمونیست را بنیاد نهید که رهائی فقط با پیروزی در جنگ طبقاتی بدست آمدنی است و نه با چیز دیگری!

لینک  زیر در این رابطه است. البته، لازم به یادآوری است که درج این مطلب بمعنی قبول مواضع  نویسنده و یا نویسندگان نیست!

www.marxist.com/ecuador-faced-with-revolutionary-overthrow-the-government-repeals-decree-883.htm

حمید قربانی ۱۷ اکتبر ۲۰۹۲سال اسپارتاکوسی!


+++


دنیا به انقلاب سرخ اکتبر جدید با درس گرفتن از تجربه های خونین مبارزات تا کنونی، نیازمند است!

اروپای سرمایه داری امپریالیستی و بر گزیدن سیاست های ضد کارگر و ضد انقلابی نوین در شکل و قدیمی در محتوا!

به باور من، طبقه سرمایه‌دارامپریالیست اروپا فعلا موفق شده است با طرح مسائل درون طبقاتی خویش و همه گیر کردن آنها، همچون خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا و جدایی کاتالونیا از اسپانیا و همچنین تروریسم در شکل و نام تروریسم اسلامی و در مقابل فاشیسم و سیاست های ضد مهاجرین و پناهندگان، و موجودیت دادن به احزاب همه خلقی متل سریزا در یونان. پدموس - ما می توانیم در اسپانیا، حزب ۵ ستاره در ایتالیا و حزب ملانشون باصطلاح حزب ضد سرمایه‌داری در فرانسه که همگی با انقلاب قهری مخالفت صد در صد دارند و در پی اصلاح جامعه سرمایه داری امپریالیستی رفرم به نفع کارگران و زحمتکشان  ناپذیر هستند، طبقه کارگر و زحمتکش را از مبارزه طبقاتی، مبارزه برای لغو شرایط موجود اجتماعی باز دارد و به دنبال خواسته های خود بکشاند. تا زمانی که طبقه کارگر با سیاست و استراتژی طبقاتی خویش یعنی مبارزه برای لغو مالکیت خصوصی سرمایه داری و کارمزدوری و پذیرش راه انقلابی یعنی باور داشتن به انقلاب قهری کمونیستی که حزب کارگران آگاه، انقلابی و کمونیست، حزب مخفی میتواند و قادر استُ جنین سیاستی را پیش ببرد و  حزب مخفی و غیر لعنی و یا نیمه مخفی یعنی سازمان یافته وارد میدان نشود، اوضاع به نفع طبقه ی کارگر و به ضرر طبقه ی سرمایه داری تغییری نخواهد کرد.


کارگران باید فرا گیرند و سیاست طبقاتی را برگزینند تا بتوانند قدمی به نفع خویش بر دارند.


کارل مارکس در سال ۱۸۷۱ در یکی از جلسات آخر انترناسیونال اولُ  وجود حزب طبقاتی را ، این چنین در شکل قطعنامه ای پیشنهاد می کند:

«مبارزات اقتصادى و مبارزات سیاسى


یک:


طبیعتا هدف نهایى جنبش‏ سیاسى طبقۀ کارگر، تصرف قدرت سیاسى است؛ و طبیعتا براى این منظور، سازمانى از طبقۀ کارگر که داراى درجه‌اى از انکشاف قبلى بوده و در جریان خود مبارزات اقتصادى تشکیل شده و رشد یافته است، ضرورى مى‌باشد. (توجه کنید کارل مارکس از سازمان سیاسی طبقۀ کارگر صحبت می کند و این را با گفته های منصور حکمت و مخصوصا (حزب زنان، حزب کودکان، حزب منصور حکمت، بیانیه بمناسبت یازدهمین سالگرد تأسیس حککا)، مقایسه نمائید- من)


اما از طرف دیگر، هر جنبشى که در آن طبقۀ کارگر به عنوان طبقه به مخالفت با طبقات حاکم برمى‌خیزد و مى‌کوشد آنها را به وسیله فشارى از خارج تحت سلطه‌ى خود درآورد، جنبشى سیاسى است. مثلا کوشش‏ براى به چنگ آوردن کاهش‏ زمان کار از سرمایه داران منفرد در یک کارگاه یا فقط در یکى از شاخه هاى صنایع به وسیله‌ى اعتصاب و نظایر آن، جنبشى صرفا اقتصادى است. در مقابل، جنبش‏ به منظور به دست آوردن قانون هشت ساعت کار و نظایر آن، جنبشى سیاسى است. و به این ترتیب است که از همه‌ى جنبش‏ هاى اقتصادى منفرد کارگران، در همه جا جنبشى سیاسى پدید مى‌آید. یعنى جنبش‏ طبقه به منظور پیروز گرداندن منافع خویش‏ در شکلى عمومى، و در شکلى که داراى نیروى الزام اجتماعى عام مى‌باشد. اگرچه این جنبش ‏ها به وجود یک سازمان قبلى نیاز دارند، معهذا به نوبۀ خود وسایل انکشاف چنین سازمانى مى‌باشند.


در آن جایى که هنوز طبقۀ کارگر به درجه‌ى کافى سازمانى دست نیافته، تا بتواند علیه قهر دسته جمعى _ یعنى اقتدار سیاسى طبقات حاکم _ به مبارزه‌اى قاطع بپردازد، در هر حال باید با کار تهییجى پیاپى علیه شیوه‌ى برخورد سیاسى دشمنانۀ طبقات حاکم نسبت به ما، این طبقه را به آن درجه‌ى سازمانى ارتقا داد. در غیر این صورت، طبقۀ کارگر به صورت آلت دست طبقات حاکم باقى خواهد ماند.


(تلخیص‏ از نامه‌ى مارکس‏ به ف. بولت، مورخ بیست و سوم فوریه ۱۸۷۱، به نقل از «کارمزدى و سرمایه»، انتشارات سوسیال، پاریس‏، ۱۹۷۲)


دو :


_ با توجه به این که پرولتاریا به عنوان طبقه، فقط در صورتى مى‌تواند علیه قهر دسته جمعى طبقات مالک وارد عمل شود که در حزب سیاسى مجزاى خویش‏، در تخالف با همه‌ى اشکال قدیمى احزاب طبقات مالک، متشکل گردد؛ _ با توجه به اینکه تشکل پرولتاریا در حزب سیاسى‌اش‏ براى تضمین پیروزى انقلاب اجتماعى و هدف نهایى آن، نابودى طبقات، ضرورى است؛ _ با توجه به این که باید وحدت نیروهاى طبقه‌ى کارگر، که از قبل در مبارزات اقتصادى تحقق یافته، به عنوان اهرم توده هاى این طبقه در مبارزه علیه اقتدار سیاسى استثمار کنندگانشان به کار آید؛ کنفرانس‏ به اعضاى انترناسیونال خاطرنشان مى‌سازد که در جریان مبارزه‌ى طبقه‌ى کارگر، فعالیت اقتصادى و فعالیت سیاسى این طبقه به طرزى ناگسستنى با هم پیوند دارند.


(تلخیص‏ از قطعنامه‌ى کنفرانس‏ لندن انجمن بین المللى کارگران _ انترناسیونال _ سپتامبر ۱۸۷۱، به نقل از همان ماخذ.)]


یک نکتۀ دیگری لازم است اینجا از زبان مارکس گفته شود و آنهم لزوم و ضرورت در هم شکستن دولت موجود، دولت سرمایه داری است. این را کارل مارکس بعد از در خون غرق شدن کموناردها درکمون پاریس و بررسی علل شکست دولت پرولتاریا - کمون پاریس بود که توانست به این درک کامل برسد که پرولتاریا نمی تواند از دستگاه دولتی موجود برای رسیدن به اهدافش استفاده نماید:" کمون ثابت کرد که طبقه ی کارگر نمی تواند به طور ساده ماشین دولتی حاضر و آماده ای را تصرف نماید و آنرا برای مقاصد خویش به کار اندازد." مانیفست کمونیست، پیشگفتار چاپ آلمانی، سال ۱۸۷۲. حروف درشت از من است.


طبقه  کارگر با برگزیدن چنین سیاستی است که موفق میشود، دولت کنونی را  درهم شکند و دیکتاتوری پرولتاریای مسلح را برای سرکوبی سرمایه داران داخلی و همچنین جلوگیری از تجاوز سرمایه داران خارجی و جهانی کردن انقلاب کمونیستی از طریق کمک های همه جانبه به طبقه کارگر در سایر جوامع، کمونیسم جهانی را بنیاد نهد و لاغیر!


مارکس و انگلس حتی در سال ۱۸۴۸ و در مانی فست می نویسند : " وﻗﺘﯽ ﭘﺮوﻟﺘﺎرﯾﺎ در ﺟﺮﯾﺎن ﭘﯿﮑﺎرﻋﻠﯿﻪ ﺑﻮرژوازی اﻟﺰاﻣﺎ به صورت یک طبقه متحد می گردد و از ﻃﺮﯾﻖ اﻧﻘﻼب ﺧﻮد را به ﻃﺒﻘﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎ ﻣﺒﺪل ﻣﯽ ﺳﺎزد و درمقام ﻃﺒﻘﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮوا ﻣﻨﺎﺳﺒﺎت ﺗﻮﻟﯿﺪی ﮐﻬﻨﻪ را ﺑﺎ ﺗﻮﺳﻞ ﺑﻪ ﻗﻬﺮ ازﻣﯿﺎن ﻣﯽ ﺑﺮد، آن وﻗﺖ ﺑﺎ ﺑﺮاﻧﺪاﺧﺘﻦ اﯾﻦ ﻣﻨﺎﺳﺒﺎت ﺗﻮﻟﯿﺪی ﺷﺮاﯾﻂ وﺟﻮد ﺗﻀﺎدهای ﻃﺒﻘﺎﺗﯽ وﺑﻄﻮرﮐلی ﻃﺒﻘﺎت و ﺑﺪﯾﻨﺴﺎن ﻓﺮﻣﺎﻧﺮواﺋﯽ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﯾﮏ ﻃﺒﻘﻪ را نیزاز ﻣﯿﺎن ﻣﯽ ﺑﺮد"ِ- تر چمه ی بهنام جعفری .
همچنین مارکس قبول مبارزه طبقاتی و مخصوصا ادامه آن را تا دیکتاتوری و محو طبقات از مشخصات نظریات خویش می داند. او در سال ۱۸۵۲ در نامه ای به دوست آلمانی تبار خویش ژوف  وایدمایر می نویسد: « تا آنجا که به من مربوط می شود، هیچ امتیازی به واسطۀ کشف وجود طبقه ها در جامعۀ مدرن، یا کشف پیکار میان آنها ازآن ِ من نمیشود… کاری که من انجام دادم و تازگی داشت نشان دادن این نکته ها بود:


۱ )هستی ِ طبقه ها صرفاً وابسته به مرحلۀ تاریخی ِ خاصی در تکامل تولید است.۲) پیکار طبقاتی به طور ضروری به دیکتاتوری ِ پرولتاریا منجر می شود.۳) این دیکتاتوری صرفاً پایۀ گذار به انحلال تمامی ِ طبقه ها و استقرار یک جامعۀ بدون طبقه خواهد بود.»


و لنین می نویسد که : «ما کاملا بر روی اساس تئوری مارکسیستی ایستادگی می کنیم؛ تصرف قدرت سیاسی توسط پرولتاریا......»


لنین، ولی این تئوری را با توجه به واقعیات زمان خود و رشد و توسعه سرمایه داری و ورود آن به دوران جدید یعنی امپریالیسم که دوران جنگ های امپریالیستی و ویرانگرتر از هر دوره تاریخی جوامع طبقاتی  است و سازمان یافتگی و تجهیز نیروهای سرکوبگر طبقه سرمایه دار و اهمیت یافتن بیش از پیش نقش و ضرورت  قهر انقلابی و مخصوصا از ۱۹۱۴ که از یکطرف جنگ جهانی اول ماهئیت تجاوزگرانه و جنایت کارانه سرمایه را هر چه روشن تر و واضح تر از پیش، نشان داد و از طرف دیگر  با سود بیش از پیش سرمایه از استثمار و غارت کارگران و زحمتکشان سایر کشورها بدست آورده بود و احزاب سوسیال دموکرات را به کام خود کشیده و آنها را به مجری سیاست های خود تبدیل کرد، در اثراتی همچون امپریالیسم بمثابۀ عالی ترین دوران سرمایه داری، دولت و انقلاب و انقلاب کارگری و کائوتسکی مرتد، جمع بندی نموده است. او در باره نقش انقلابی تاریخی قهر از زبان انگلس می نویسد : " ... درباره اين که قوه قهريه در تاريخ نقش ديگرى نيز ايفا مي کند» (علاوه بر عامل شر بودن) «که همانا نقش انقلابى است، درباره اين که قوه قهريه، بنا به گفته مارکس، براى هرجامعه کهنه‌اى که آبستن جامعۀ نوين است، بمنزله ماماست، درباره اين که قوه قهريه آنچنان سلاحيست که جنبش اجتماعى بوسيله آن راه خود را هموار ميسازد و شکلهاى سياسى متحجر و مرده را درهم ميشکند - درباره هيچيک ازاينها آقاى دورينگ سخنى نمي گويد، فقط با آه و ناله اين احتمال را میدهد که براى برانداختن سيادت استثمارگران، شايد قوه قهريه لازم آيد - واقعا که جاى تأسف است! زيرا هرگونه بکار بردن قوه قهريه بنا به گفته ايشان، موجب فساد اخلاقى کسانى است که آن را بکار مي برند و اين مطالب عليرغم آن اعتلاى اخلاقى و مسلکى شگرفى گفته مي شود که هر انقلاب پيروزمندانه‌اى با خود به همراه ميآورد! اين مطالب در آلمانى گفته ميشود که در آن تصادم قهرى، تصادمى که به هرحال ممکن است به مردم تحميل گردد، حداقل اين مزيت را دارد که روح آستان‌بوسى، روحى را که درنتيجه خوارى و ذلت جنگ سى ساله در اذهان مردم رسوخ کرده است، از بين ببرد. و آن وقت اين شيوه تفکر تيره و پژمرده و زبون کشيشانه جسارت دارد خود را در برابرانقلابى‌ترين حزبى که تاريخ نظيرآن را نديده است عرضه دارد." (ص ١٩٣ چاپ سوم آلمانى، پايان فصل چهارم بخش دوم.) . دولت و انقلاب
 او در جائی دیگری در همین اثر می نویسد : « بدون انقلاب قهرى، تعويض دولت بورژوايى با دولت پرولترى محال است. نابودى دولت پرولترى(دیکتاتوری پرولتاریا- من) و بعبارت ديگر نابودى هر گونه دولتى جز از راه "زوال" از راه ديگرى امکان پذير نيست.»، 
امروزه بدون حزب طبقاتی و نه حزب جامعه ویا احزاب همه خلقی، سوسیال دموکرات نوکران سرمایه، این نفوذی های موذی، برگزیدن سیاست مبارزه طبقاتی تا دیکتاتوری پرولتاریا، هیچ چیزی نصیب ما کارگران و سایر زحمتکشان نخواهد شد. باید بپذیریم که بین ما و طبقه سرمایه دار فقط میتواند، در نهایت زور سازمان یافته و اراده مسلح ما، داوری نماید و نه چیز دیگری!
« هرگز سلاح نقد نباید جانشین نقد سلاح گردد!»
حمید قربانی ۱۸ اکتبر ۲۰۹۲، سال اسپارتاکوسی!


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com