جایی که دوخط ِ موازی ِ چپ و راست به هم می رسند!

خدامراد فولادی
September 12, 2019

جایی که دوخط ِ موازی ِ چپ و راست به هم می رسند!

چهارده نفر دموکراسیخواه، درداخل زیر ِ ضرب و پیگرد ِ رژیم ِ سرکوبگر، و درخارج زیر ِ ضرب و اهانت ِ منتظرالحکومه های سرکوبگر قرارگرفته اند. چهارده نفری که جرم شان این است که خواهان ِ استعفای رهبر ِ غیر ِ منتخب ِ مادام العمر و برگزاری ِ رفراندوم برای تعیین ِ نوع ِ حکومت به انتخاب ِ اکثرییت ِ جامعه شده اند. آنچه هم خواب ِ حاکمییت را آشفته کرده و هم خواب و خیال ِ منتظرالحکومه ها را به هم ریخته همین خواست و مطالبه ی رفراندوم و گزینش ِ نوع ِ حکومت و شیوه ی جامعه داری و جامعه سالاری با رای و اراده ی اکثرییت است.

ضدییت ِ دو خط ِ همراستای راست و چپ با رفراندوم و انتخاب ِ آزادانه و به اختیار ِ نوع و شیوه ی حکومت توسط ِ خود ِ حکومت شوندگان یعنی میلیون ها انسان ِ بالغ و عاقلی که نمی خواهند مصلحت و صلاحدید ِ زندگی ِ خویش را به معرض ِ مناقصه ی پیمانکاران ِ حرفه ای ِ سیاست بگذارند، به این دلیل است که این دو خط ِ در نوع و عملکرد ِ حکومتی و حتا در ایدئولوژی همراستا اما در ریاست خواهی و قدرت طلبی و تمامییت خواهی ِانحصارگرانه موازی و متقابل، به طرز ِ متوهمانه ای خود را نماینده ی تاریخی ِ « توده ها» و از این رو انقلابی می دانند. با چنین درک وبرداشت ِ خیالبافانه وغیر ِ علمی از انقلاب و انقلابیگری است که هردو خط ِ همسو دربینش اما ناهمسود در حکومت داری ، آنکه درحاکمییت است خود را برآمده از انقلاب ِ توده ها و آنکه در کمین ِ قدرت و حکومت است نیز همین تصور و توهم را برای کسب ِ قدرت دارد. ما، از نظرگاه ِ تئوریک می دانیم انقلاب در دوران ِ سرمایه داری، نه انقلابی توده ای بلکه انقلاب ِ صرفن پرولتاریایی است. آنچه در جامعه های کم توسعه یافته با مناسبات ِ پدرشاهی ِ پیشاسرمایه داری نظیر ِ ایران اتفاق می افتد و به غلط انقلاب ِ توده ای نامیده می شود، در واقع نه انقلاب بلکه خیزشی سیاسی و عمومی علیه حاکمییت ِ استبدادی با هدف ِ برقراری ِ دموکراسی و آزادی های سیاسی است. در واقع، خود ِ نوع و شیوه ی حکومتی ِ استبدادی ِ در قدرت است که ضد ِ خود یعنی دموکراسی ِ تاریخی- دورانی را ایجاب می کند و در دستور ِ کار ِ جامعه قرار می دهد. در این صورت، نتیجه وبرآمد ِ خیزش ِ عمومی قاعدتن باید تحقق ِ خواست و مطالبه اصلی و تاریخی ِ جامعه یعنی دموکراسی باشد. حال آنکه تجربه ی تاکنونی نشان داده با فروپاشی استبداد ِپیشین استبداد ِ تازه نفس جایگزین ِ آن شده است. دلیل ِ مهم ِ این جایگزینی که در سال ِ 57 هم ما شاهد ِ آن بودیم، یکی خود ِ استبداد ِ پیشین بود که باایجاد ِ فضای اختناق و سانسور و بگیرو ببند مانع ِ آگاهی رسانی و ترویج و اشاعه ی آگاهی های راستین و پلورالیسم ِ فکری و عقیدتی و سیاسی بدون ِ حصر و منع در جامعه بود،  دیگری ناآگاهی و توهم ِ « توده ها» نسبت به جایگزین، و نیز نبود ِ فرصت برای مطالعه و بررسی ِ دیدگاه ها و برنامه های مختلف و شناخت از مدعیان ِ کسب ِ قدرت از راست و چپ بود. بر چنین زمینه ای بود که شیخ فضل الله های عمامه به سر و آل احمدها و شریعتی های کراواتی اما متحجر اندیش گوی سبقت را از دیگر منتظرالحکومه ها ربودند و ضد ِ جمهوری ِ ضد ِ دموکراتیک شان را برجامعه حاکم نمودند.

ضد ِ جمهوری ِ اسلامی از همان ابتدای کسب ِ قدرت با رفراندوم ِ یک طرفه اش، تنها یک راه و یک انتخاب پیش ِ روی جامعه قرار داد: جمهوری ِ اسلامی یا همان رژیم سابق ِ سلطنتی. رژیم از راه رسیده ی تکیه داده بر قدرت ِ ویرانگر ِ« توده ها» ی به شدت متوهم و برخی نیروهای « ضد امپریالیست» می دانست کسانی که تازه از استبداد ِ سلطنتی رها شده اند تنها یک جایگزین ِ حاضر و آماده در عرصه ی سیاست و رهبری ِ جامعه را می شناسند و آن « پرچمداران» و مبللغان ِ اسلام سیاسی ِ مبارز است که در وجود ِ ملاها تجسم ِ عینی و عملی دارد. ملاهای با عمامه و بی عمامه می دانستند دارند روی فرش ِ قرمز ِ استقبال ِ میلیونی ِ تهرانی ها وارد ِ کاخ هایی می شوند که از رژیم پیشین برای شان به جا مانده و این بود که بی اعتنا به آن اقلییت دموکراسی خواهانی که در 1356 نخستین شعله ی خیزش را در باغ ِ سفارت ِ آلمان( شب های شعر ِ گوته) روشن کردند میخ ِ استبداد را از همان آغاز ِ راه بر دوش ِ استقبال کنندگان میلیونی که اکثرن از روستاییان و حاشیه نشینان بودند کوبیدند. غرض این است که با تاکید بر رابطه ی دوسویه ی استبداد و ناآگاهی بگویم اولن از استبداد ناآگاهی، و از ناآگاهی استبداد ِ مجدد برمی خیزد، ثانیین تنها در صورتی این معادله به هم می خورد که بعد از هر خیزش و تغییر رژیمی فرصت ِ کافی برای آگاه کردن ِ توده ها و خصوصن شهروندان ِ مستعد ِ آگاهی باشد تا بتوانند حکومتی را که فرصت فریب کاری و اجازه ی تجدید نیرو به نیروهای واپسگرا ندهد با تکیه بر آگاهی و اراده ی متحدِ خویش انتخاب نمایند. چرا که هر انتخابی در زمینه و شرایط ِ سترون از آگاهی وشناخت از نیروهای مختلف با دیدگاه های متفاوت، به سود ِ آن نیروی حاضر و آماده ای خواهد بود که پیش تر با داشتن ِ امکانات ِ تبلیغی توانسته برای خود در میان ِ توده های فاقد ِ شناخت و تشخیص ِ دروغین از راستین کسب ِ وجهه نماید و برای خود نیرو و سرباز ِ جانباز تربیت کند.

چپ ِ ناراضی از حکومت ِ کنونی و در کمین ِ قدرت، دقیقن از همان نظرگاه ِ فرصت طلبانه ی ملاهاست که بنا برخصلت ِ فرقه سازانه و فرقه گرایانه ی انحصار طلبانه و تمامییت خواهانه اش همان راه و روشی را در پیش گرفته که ملاها به ویژه از دهه ی 1330 تا به امروز داشته و به آن عمل کرده اند. یعنی هم در شرایط ِ استبداد و نبود ِ آزادی های سیاسی رشد و نمو کرده و هم از این نبود ِ آزادی و به ویژه نبود ِ آزادی ِ بیان که فرصت ِ برخورد ِ نظرات و دیدگاه های مختلف را از شهروندان سلب نموده سوء استفاده کرده تا خود را مدافع ِ کارگران و محرومان که اکثرییت جامعه را تشکیل می دهند معرفی کند. آخوندها هم در چنین شرایطی و با امکانات گسترده ای که در مساجد برای تبلیغ داشتند رشد و نمو کردند و جمعییت بزرگی رابا ایده های واپسگرایانه ی خود همراه و همسو نمودند.                                                                                                  ملاها چهل ویک سال قبل در شرایطی به قدرت رسیدند که منبر ِ مساجد تنها رسانه ی آنها در ایران بود، و اسلام ِ سیاسی دست ِ کم در ایران هنوز در قدرت بودن و آزمون پس دادن به جامعه ی تحول طلب را تجربه نکرده و جامعه نیز شناختی از آن نداشت. چهل و یک سال برای آزمون پس دادن ِ ملاها زیاد است، همان دو سه سال ِ نخست کافی بود که ماهییت ِ واقعی ِ رژیم ِ ملاها به جامعه نشان داده شود. به طوری که امروز غیراز متعصبان ِ مذهبی و وابستگان ِمستقیم به رژیم عددی بیش از یک یا حداکثر دو درصد جمعییت ِ کشور خواهان ِ ادامه ی موجودیت ِ رژیم نیستند. یعنی درست برعکس ِ چهل ویک سال قبل که شمار ِ رای آری دهندگان به حکومت ِ اسلامی به گفته ی خودشان 98 و دودهم در صد ِ واجدان ِ شرایط بود ، همین الآن اگر نظر خواهی و همه پرسی شود آرای آری و نه به رژیم بر عکس ِ آن زمان خواهدبود. اما، امروز وضعییت ِ چپ ِ خودجانشین گزین ِ رژیم ِ در حال ِ مرگ چگونه است، و آیا آنگونه که ادعا می کنند« تنها جایگزین ِ انقلابی ِ» رژیم اند؟                                               واقعییت این است که چپ ِ ضد ِ راست ِ حاکم، همان خصوصیات ِ دیروز و امروز ِ ملاها را در تبلیغات ِ سیاسی عقیدتی اش اشاعه می دهد. یعنی ضدیت با تجدد و دموکراسی ِ دورانی،و مردسالاری را که درگزینش ِ یک مرد هم برای رهبری ِ تشکیلات و هم اگر به قدرت برسند برای رهبری ِ مادام عمری ِ دولت و حکومت جزء جدایی ناپذیر ِ مرامنامه و نظامنامه ی سازمانی و حاکمییتی شان، و  خصوصییت ِ مشترک ِ آنان و ملاهای در حاکمییت است در کارنامه ی سیاسی تشکیلاتی ِ خود دارند.  خصوصییات ِ مشترک ِ غیر ِ دورانی و پیشاسرمایه داری که نه انکار کردنی اند و نه از مدعیان ِ کمونیسم توجیه پذیر. خصوصیت هایی که نه تنها توجیه پذیر نیستند بلکه به دلیل ِ ناهمخوانی ِ ادعا و واقعییت( عمل) می توان گفت عوامفریبی هم هست.

این که چپ ِ صدسال آزمون پس داده و مردود شده ی تاریخ اصرار دارد در شرایطی کسب ِ قدرت نماید- قدرتی که تاریخن به یک طبقه تعلق دارد و نه به یک فرقه یا دارودسته- که دموکراسی و آزادی های سیاسی درایران وجود ندارد، غیر از این نیست که می داند در صورت ِ وجود ِ این آزادی ها تمام ِ نقشه ها و خواب و خیال شان برای یک حاکمییت ِ انحصاری ِ بی منازع ِ مادام عمری نقش ِ بر آب خواهد شد. یعنی همان ترسی که هم اکنون رژیم ِ ملاها از رفراندوم برای برود یا بماند دارد. چون نتیجه رفراندوم ِ را به خوبی می داند که باید برود. اما چه به همه پرسی تن دهد چه ندهد دیریا زود رفتنی است. چرا که این، حتمییت ِ جبر ِ تاریخی-دورانی ِ دیالکتیک ِ دموکراسی و خودکامگی( استبداد) است.

ایران ِ بعد از حکومت ِ اسلامی عرصه گاه ِ مناسبی برای محک زدن ِ ادعای چپ است. چرا که در نبود ِ استبداد و وجود ِ آزادی های بی قید و شرط ِ سیاسی ، برخلاف ِ سال ِ 57 دیدگاه های مختلف به میدان خواهند آمد و هم چپ هم راست( لیبرال دموکرات ها و نه روحانیت ِ امتحان داده و مردود شده و بیرون انداخته شده از گردونه ی هرگونه رقابت ِ تاریخی) فرصت خواهند داشت مواضع ِ سیاسی و برنامه های خود برای اداره ی کشور را در معرض ِ دید و داوری ِ همه گان قرار دهند.( در اینجا نامی از مارکسیست ها نبرده ام، چراکه مارکسیست ها هرگز به دنبال ِ کسب ِ قدرت ِ سیاسی و ریاست برجامعه درهیچ شرایطی نیستند، و دموکراسی و آزادی های سیاسی را فقط برای ترویج ِ تئوری های علمی- ماتریالیستی و آموزش ِ تئوریک دادن به جامعه ی تحول خواه و طبقه ی کارگر ِ کارگزار ِ تاریخ برای خود سازماندهی و خود گردانی می خواهند). در این صورت چپ ناگزیر خواهد بود یا خود را با شرایط ِ نوین ِ دموکراتیک وفق داده و تن به انتخاب ِ اکثرییت دهد، یا آنکه با تکیه بر زور رو در روی خواست ِ اکثرییت که برگزاری ِ انتخابات ِ آزاداست قرارگیرد. اما اگر تن به دموکراسی داده و برنامه ی راهبردی اش در هر دو عرصه ی سیاسی اقتصادی را در معرض ِ دید و داوری ِ عموم قرار داد آنگاه خواهد دید چندان نیازی به افشاگری ِ مخالفان ِ سیاست های ازپیش تعیین شده و الگوبرداری شده  اش از «کشورهای برادر» نیست . زیرا خود ِ الگوهای یک قرن اجرا شده در آن کشورها که حاصلی جز تعمیق مناسبات ِ پدرشاهی و مردسالارانه در سیاست و فقر ِ اکثرییت و رفاه ِ اقلییت دراقتصاد نداشته افشاگر ِ نیات ِ واقعی ِ آنان و معیاری برای قضاوت ِ جامعه خواهد بود. ضمن ِ آنکه مارکسیست ها نیز از فرصت و آزادی ِ بیان ِ به دست آمده استفاده کرده تا  با بررسی ِ نظرات وانطباق ِ آن با عملکردهای صدساله ی هم در حاکمییت و هم در اپوزیسیون بودن شان آنها را نه در غیاب بلکه درحضور ِ کارگران و زحمت کشان زیر ِ سوآل بکشند و از آنان خواهان ِ پاسخگویی به چرایی ِ تحریف هاووارونه سازی ها در آموزه های مارکسیستی باهدف منطبق ساختن ِ آن با اهداف ِ فرقه گرایانه ، قدرت طلبانه و تمامییت خواهانه ی خویش باشند. ازجمله مهم ترین ِ این چرایی ها که باید برای آگاهی جامعه به آن پاسخ داده شود، همسویی ِ نظری و عملی با رژیم ِ ملاها در مناسبات ِ بین المللی، و این که چرا با تمام ضدییت ِ سیاسی شان با رژیم، با دولت های دوست و حامی ِ رژیم همنوایی و همپیوندی ِ ایدئولوژیک داشته و دارند. ضمن ِ آنکه به آنها توضیح داده شود تا اگر نمی دانند بدانند سرچشمه ی نظری ِ این موضع گیری به نفع ِ رژیم ، در تز ِ ارتجاعی ِ سه جهان ِ لنین نهفته است که به آنها نیز به ارث رسیده. تزی که معتقد به سه جهان ِ امپریالیستی، سوسیالیستی،وکشورهای در حال ِ توسعه است و به موجب ِ آن کشورهای درحال ِ توسعه باید با کشور(های) سوسیالیستی علیه اردوگاه ِامپریالیسم متحدشوند. تزی که بعدتر مائوتسه تونگ با قرار دادن ِ خود ِ شوروی در صدر ِ اردوگاه ِ امپریالیسم، چین را دوست و متحد ِ کشورهای درحال ِ توسعه و اروپا و آمریکای «کم تر امپریالیست!» تغییر ِ جهت داد ، و دیده ایم که روحانییت نیز اگرنه با برداشت ِ چپ ِ خودکمونیست نام ، که با درک ِ دینی مذهبی ِ ضد ِ تجدد و تمدن ِ خود،  همین تز ِ ارتجاعی ِ مناسب با استبداد ِ ولایتی خلافتی ِ مختص ِ جامعه های کم توسعه یافته را با عناوینی همچون استکبار و استضعاف در ایران به کار گرفت و مخالفان ِ« ضد ِ انقلاب» ِ خود را باتکیه بر آن قلع و قمع نمود.    باچنین درک و برداشت ِ غیر ِ علمی و غیر ِ تاریخی از جامعه ی انسانی و تحولات ِ اجتماعی، و نقش ِ تعیین کننده ی نیروهای پیشرو وتحول طلب و تکامل گرا در این تحولات است که هم چپ ِ سه جهانی و هم روحانییت ِ واپسگرا- به دلایلی که گفتم-کشورهای کم توسعه یافته و بالاخص ایران را حیاط خلوت ِ خود می پندارند که هرگاه اراده ی معطوف به قدرت شان ایجاب نمود آنجا را بدون ِ رضایت ِ صاحبان ِ اصلی و تاریخی ِ آن تبدیل به تیول ِ دارو دسته ی خویش کنند. چنین بود که روحانییت ِ تمامییت خواه سال ِ 57 سوار بر« طیاره»ی همان امپریالیسم یا به زبان ِ آنان استکبار ِ جهانی مثل ِ بلای آسمانی از راه رسید و میخ ِ خیمه و« خر»گاه اش رابرسراسر ِ « حیاط ِ خلوت» اش کوبید و چهل و یک سال است دم و دستگاه ِ ارباب رعییتی ِ خود را درآن پهن کرده و برآن آن خدایگانی می کند.                                                چپ ِ تمامییت خواه ِ ضد ِ دموکراسی و ضد ِ رفراندوم و ضد ِ آزادی ِ انتخاب که بی دلیل کارگران و زحمت کشان را متحد ِ طبیعی ِ خود در حیاط ِ خلوت اش می داند، از جایگاه ِ فرقه سالارانه ی به ظاهر غیر ِ مذهبی و کمونیستی اما در واقع ایده آلیستی است که با ملاهای حاکم اشتراک ِ موضع ِ سیاسی و حتا ایدئولوژیک دارد.- یادمان باشد که مارکس در نامه به ژان باپتیست شوایتزر درباره ی لاسال ِ فرقه ساز و فرقه گرا نوشت فرقه گرایی نوعی مذهب است-. برداشت ِ ما از این سخن ِ مارکس با توجه به شناختی که از چپ و راست دست ِ کم در ایران داریم،این است که این دو نحله ی فکری عقیدتی در یک تلاقی گاه و بزنگاه ِ تاریخی ِ تعیین کننده وجه ِ مشترکی دارند که مهم ترین و اصلی ترین مشخصه ی آن ایجاد ِ سد و مانع بر سر ِ راه ِ پیشرفت و تکامل ِ قانونمند ِ جامعه ی انسانی و خصوصن جامعه وکشوری است که آن را حیاط ِ خلوت ِ اراده ی معطوف به قدرت ِ خویش می دانند. «حیاط ِ خلوت» ی که با فروپاشی ِ استبداد ِ کنونی، صاحبان ِ اصلی و تاریخی اش هرگز نباید اجازه دهند زیر ِ سلطه ی یک دار و دسته ی قدرت طلب ِ سرکوبگر ِ تازه نفس در آید، بلکه تبدیل به عضو همبسته ای از جامعه ی انسانی گردد تا با در پیش گرفتن ِ ساز و کارهای دموکراتیک ِ همساز با این دوران ِ تاریخی، بتواند عقب مانده گی ِ خود را هم در مناسبات اجتماعی اقتصادی ِ داخلی، و هم در مناسبات ِ بین المللی جبران نموده و همتراز و همسو با دیگر جامعه های انسانی در مسیر ِ پیشرفت و تکامل قرار گیرد و واجد ِ شرایط ِ گذار به مرحله ی عالی تر ِ تاریخی شود.

افزوده: طبقه ی کارگر خودش به عنوان ِ سوژه ی تاریخی، نماینده و کارگزار ِ جامعه برای فرابرد ِ آن به سوسیالیسم است. این که عده ای با هدف ِ کسب ِ قدرت ِ سیاسی در یک تشکیلات ِ جدا از طبقه جمع شوند و خود را سوژه و کارگزار ِ انقلابی بنامند که تاریخن متعلق به آنها نیست، معنایی جز این ندارد که مبارزه ی طبقاتی و کارگزاری ِ آن را با سیستم ِ پیمانکاری و رابطه ی کارفرما و پیمانکار درنظام ِ سرمایه داری عوضی گرفته اند که در آن یک پیمانکار ِ اصلی و چندین پیمانکار فرعی وجود دارد که هرکدام در مناقصه (مبارزه!) برنده شد این حق را برای خود قائل است که طرح ِ ازپیش آماده ای را که در ذهن ِ خود دارد عملی نموده و به صاحب ِ کار تحویل دهد! دقیقن مانند ِ آخوندها که خود را نماینده و کارگزار ِ خدا بر روی زمین می دانند که به موجب ِ پیمانی که با اوبسته اند، ماموریت دارند بهشت و دوزخ ِ او را برطبق ِ طرح ِ از پیش مقدر ِ الهی  به مزایده ی خمس و زکات( منافع ِ اقتصادی) بگذارند و خود از منافع و مزایای آن به وکالت از سوی کارفرما منتفع گردند!

اما، اگر صد سال ِ قبل کسب ِ قدرت ِ سیاسی به نیابت و به زور ِ سفسطه و تحریف ِ مارکسیسم توجیه شدنی بود- که نبود- امروزه با اینهمه پیشرفت ِ علم و تکنولوژی، و وجود ِ رسانه های ارتباط ِ جمعی و دانش و شناخت ِ انسانی،دیگر نمی توان به آسانی با تحریف و سفسطه گری یک دارو دسته ی صد یا دویست یا حتا ده هزار نفری را به صرف ِ داشتن ِ اراده ی مشترک( تشکیلات) و هدف ِ مشترک( کسب ِ قدرت ِ سیاسی) نماینده و کارگزار ِ طبقه ای دانست که از بطن ِ تاریخ و نظام ِ سرمایه داری برآمده و خود ِ تضاد ِ دورانی ِ کار و سرمایه او- و فقط او را- مامور ِ حل ِ این تضاد نموده و نه هیچ دار و دسته یا حتا طبقه ی دیگری را. همچنان که روحانییت ِ مدعی ِ کارگزاری ِ ماوراء الطبیعه نیز آن چنان که علوم ِ طبیعی، تجربی، و انسانی نشان داده و ثابت نموده، نمی تواند نماینده و سخنگوی آن «نیرو»یی باشد که نه مادییت، و نه زبان و الفاظ دارد که به هیچ انسانی از سوی خود وکالت و نیابت دهد، چه رسد به آنکه او را مامور ِ برقراری ِ حکومت ِ اسلامی و مناسبات ِ قرون ِ وسطایی ِ خدایگان بندگی در عصر ِ سرمایه داری کرده باشد!                                                          


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com