برپایی حکومتهای شورایی در ایران و منطقه میتواند پایان سیستم سرمایه داری در جهان باشد!
باریش نصیریان
September 29, 2019برپایی حکومتهای شورایی در ایران و منطقه میتواند پایان سیستم سرمایه داری در جهان باشد!
به باور من در مرحله فروپاشی و با سرنگونی رژِیم وابسته و کارگزار و شوینیست جنایتکاران ولایت اسلامی و بعد از کسب حق تعیین سرنوشت و با برپایی حکومتهای دموکراتیک و شورایی ابتدا با ازادی خلقهای تحت ستم در زندانی بنام ایران را ویران ساخت. با حذف سیستم حکومت متمرکز وسرکوبگر و عامل استعمار یعنی دولت ایران یعنی زندانبان اصلی زمینه ازادی سایر ملتهای منطقه را ایجاد کرد.مشروط بر انکه نتیجه چنین فرایندی برقراری حکومتهای شورایی باشد و نه دولتهای الترناتیو و یا حفظ ساختار دولت متمرکز.میبایست به عمر ننگین ساختار دولتی پایان داد (یعنی پایان دادن به همه تار و پود ان وزارتخانه ها ارتش و سپاه و مجالس و...و اجازه نداد هیچ دولتی با هر عنوانی تشکیل گردد انواع دولت گذار و دموکراتیک و حتی شورایی درنهایت برای حفظ دولت و ساختارهای ان بسیج خواهند شد)با حفظ دستگاه دولت هیچ دستگاه ستمگری لغو نخواهد گشت .برای درک این مفهوم مجبور م مثال عینی بزنم بعد از سرنگونی رژیم جنایتکار شما در دموکراتیکترین شیوه (امری محال)نماینگان واقعی خود را انتخاب کنید (امری محالتر) شریفترین و پاکترین شخصیتهای سیاسی را به عنوان نماینده سیاسی خود برگزیدید و انها را بر مسند قدرت (که منسا فساد است) نشاندید اینها مجبور خواهند بود برای تامین هزینه های کارمندان خود و ارتش و دم و دستگاه دولتی منابع محدود مالی را تامین نماید.مثلا غارت نفت از خوزستانیها و مالیات و ثروتهای روی زمینی و زیر زمینی سایر ملتها و ... بر فرض محال عدم فساد ایا این غارت برای تامین هزینه های دولت سزکوبگری ها را در پیش نخواهد داشت؟ پس چگونه شورش و اعتراض خلق عرب و سایر خلقها را در غارت دوباره حل نماید؟ چگونه باید سیستم جدید به این غارتها پایان دهد و چگونه میبایست منابع مالی را برای تامین هزینه های دستگاه عریض و طویل دولتی را تهیه کند؟ پس لاجرم سرکوبگر و سپس فاسد خواهد گشت.روز از نو و روزی از نو .
مرحله بعد از حذف کامل نهاد و تمامی ساختار دولت در ایرانچگونه خواهد شد و چه رویدادی اتفاق خواهد افتاد؟
با حذف دستگاه متمرکز سرکوبگر و کارگزار دولت و بعد از انتخابات دموکراتیک حق تعیین سرنوشت هر یک از ملل و تعیین سیستم سیاسی صورت خواهد گرفت.سیستم خودگردانی در شکل حکومتهای شورایی قادر خواهند بود شیوه مدیریت جامعه خود را اداره نموده و در نهایت ازادی بر اساس ثروتهای خود جوامع انسانی خود را به رفاه برسانند سپس این حکومتها در انتخاب ازادانه و اگاهانه با سایر حکومتهای شورایی بر اساس منافع مشترک در چارچوب وسیعتری متحد شوند.بعنوان مثال مدل جمهوریهای فدراتیو شورایی.که مرز سیاسی مشخصی هم اگر داشته باشند بر اساس رای تعیین شده و نه اجبار.پروژه فدرالیزم و یا استقلال پاسخی مناسب به حل مسئله ملی و کسب ازادی و استقلال کامل نیست باز تولید دولت متمرکز و دوباره سرکوبگر در مجموع بزرگتر ایران و یا کوچک گشته ان میباشد مدل بارزانی در عراق و یا نمونه پادشاهی علی اوف در اذربایجان نمونه عینیست.
با ازادی کامل بخشی از هر یک از ملتهای بهم تنیده شده در منطقه ؛ سایر ملتهای در زنجیر نیز اقدام به حذف زندانبانهای خود در قالب دولتهای کارگزار خود در ترکیه و عراق و سوریه و پاکستان و افغانستان و ترکمنستان و اذربایجان اقدام خواهند کرد چون جنبشهای ملی و رهایی در این کشورها در جریان است و بزرگترین جنبش درون ان کشورهاست..با فروپاشی یک دولت متمرکز در منطقه بنام ایران سلسله سقوط این دولتهای مرتجع و اکثرا کارگزار اغاز میگردد.ازادی کامل یک بخش از یک ملت نوید ازادی کل ان ملت و اسیر در منطقه در زندانهای دیگر دولتها خواهند بود.لزوم اجرایی گشتن این ارزو کسب حق تعیین سرنوشت و برپایی حکومتهای شورایی و دموکراتیک در سرزمینمان است. حق تعیین سرنوشت انکارناشدنیست.زخمهای قرون متمادی سلطه گری در اشکال استعمار و استثمار و حتی استحمار تمامی ملتهای ساکن غیر فارس رادر ایران عمیق و چرکین کرده است.بدون کسب این حق این زخمها التیام ناشدنیست.عدم اعتماد به همه وعده های برابری ناشی از فرهنگ سلطه گری و شوینیستی نمایندگان پنهان تفکر یک ملت غالب است.ایت تفکرات مشوئز کننده از زبان روشن فکر نماها بارها در مخالفت با حق تعیین سرنوشت به بهانه های مخالفت با تجزیه بیان گشته و میگردد.جایگاه و منافع ملت غالب در تمامی این دادخواهی ها و مخالفتها تا اکنون پنهان مانده اند.نمایندگان فکری منسوب به ملت غالب ملیت مشخصی ندارند منافع مشخص انان در حفظ تمامیت خواهی انان را سلطه گر ساخته است.نمایندگان واقعی ملت فارس هنوز درکی از پدیده سلطه گری فرهنگ خودی را ندارند.باور دارم اکثریت مظلوم و تحت ستم منسوبان ملت فارس که که درکی از رنج و ستم را در زخمهای روح انسانی خود حس کردند (بعنوان مثال زنان و همه ستم دیدگان)علیه این ظلم و سلطه گری فرهنگی خود خواهند شورید و ان زمان نمایندگان واقعی انان به حق تعیین سرنوشت در یک شکل انسانی و محترمانه پاسخ مثبت خواهند داد.برتری یک فرهنگ خاص مذهب و دین انان پوششی برای منافع اقتصادی ان ملت بوده و هست.بدون کسب برابری و عدالت هیچ ازادی پایدار نیست. من باور دارم ستم هویت ساز است .انکار هویت ملی خود ستمگریست.تنها با رفع ستم و نابودی کامل ستمگر و دستگاه ستمگری ستم در هر نوع هویت های ملی و طبقاطی و جنسی و ایدئولوژیک پایان می یابد.به باور من پروژه های ناسیونالیستی فدرالیزم و استقلال به این ستمها پایان نخواهند داداین پروژه ها این ستمگری ها را دوباره در حجم دولت ملی و خودمختار خود را باز تولید خواهند کرد بعنوان مثال در عراق .نمونه های عینی دیگر را برنمیشمارم.تنها با برچیدن دستگاه ستمگری در نهاد دولت مرکزی و حذف و نابودی کامل ان میتوان به ازادی و عدالت و برابری واقعی در سرزمینمان رسید.حکومتهای شورایی دموکراتیک انتخابی صحیح برای پایان همه ستمها و ازادی کامل است.تنها با حذف ستم ملی هویت ملی تحت ستم ملتها نابود میشود نه با انکار ان.با نابودی سنم جنسی هویت برجسته شده جنسی که برای برابری مبارزه میکند دیگر ضرورتی برای برجسته ساختن هویت جنسی خود نخواهند داشت.ان زمان میتوان ادعا کرد که این هویتها ساخته جهان سرمایه داریست و با از بین رفتن جهان سرمایه داری این هویتها پایان مییابند.با استناد به همین مبارزات این هویتها میتوان به سیستم جهان سرمایه پایان داد و نه برعکس .در زیر مجموعه انسانی این ستمگریست که هویت طبقاطی و ملی و جنسی و دینی و مذهبی و ایدئولوژیک و ایلی و تباری و روستایی و... را برجسته میسازد باحذف ستمگری این هویتها نیز بسان ستم از جامعه پاک میگردند.انسانهای بیشماری در کالبد روح و اندیشه شان این تفکر سلطه و ستمگری را نابود ساختند انها کم نیستند هر ان کس که رنج دیده است در کنار این این مبارزات برابریخواهانه است.باور دارم هر شخص ازادیخواهی بسان من کرد است ترک است عرب و بلوچ و لر و قشقایی کارگر و زحمتکش و ستم دیده و چون فمینیست است پس زن نیز هست.تنها رها شدگان واقعی از این هویتهای ساخته شده جهان سرمایه داری مبارزین واقعی هستند که این ستمها را در زندگی و در عمل خود اجرا نمیکنندو علیه همه این ستمگریها میشورند.برای کسب ازادی و برابری زنها نمیبایست زن بود کافیست ستمگری به انان نکرد و در کنار مبارزه انها مبارزه کرد.سوسیالیستهایی که تنها به یک هویت زیر مجموعه انسانی کارگر چسبیده اند و مبارزات رهایی بخش را فقط و فقط طبقاطی و راه رهایی را در این هویت برجسته شده میبینند متوهمند یا بسان بلشویکها فریبکار.انها وعده نجات بشر را در در کالبد امام زمان خود طبقه کارگر جهان که متحد و اگاه و مسجم و سپس کمونیست شده میبینند.انها نمیتوانند یک پاسخ دیالکتیکی به پرسش من بدهند که استواری این نظریه رهایی که بر اساس منافع طبقاطی یک طبقه استوار باشد چرا میبایست علیه منافع طبقاطی خود باید بشورند؟طبقه کارگر جهانی نیز هویت ملی و منافع طبقاطیشان بر اساس این هویت ملیشان سنجیده میشود منافع طبقاطی المان و فرانسه برای کسب رفاه طبقاطی خودشان مغایر با استعمار و استثمار کارگران جهان سوم توسط دولتهایشان که خود بشکل منسجم سندیکایی و احزاب درون این حکومتها اشتراک دارند نیست.منافع طبقاطی کارگر در نروژ و سوئد ایجاب میکند که به دولتهایشان رای دهند که برای استعمار و استثمار جهانهای دیگر و صرفا برای کسب رفاه انان اقدام کنند.این منافع واقعی طبقه کارگر جهان پیشرفته است که بر اساس این منافع نخواهند شورید .مارکس زمانی که نظریه انترناسیونالیزم پرولتری را طرح کرد کارگران ان دوره از جهان جز زنجیرهایشان چیزی برای از دست دادن نداشتند الان ماهیت طبقاطی جوامع پیش رفته تغییر یافته است.کاپیتالیزم و دولتهای سرمایه داری مارکسیستر از کمونیستها شدند چون با نتقاد مارکس از سیستم وحشی استثمار حجم وحشیانه این استثمار را پایین اوردند تا از وقوع انقلاب جهانی جلوگیری نمایند.انها موفق نیز گشتند با دادن رفاه نسبی به طبقه کارگر خودی بر اساس منافع طبقاطی انان را الوده به رفاه نسبی کردند.ایا انترناسیونالیزم مدعیان کمونیست توهمی بیش نیست؟ چرا انقلاب جهانی نمیشود؟ چرا کارگران جوامع پیشرفته علیه استعمار و استثمار جهان سوم توسط دولتهای برگزیده شان اعتراضی نمیکنند؟ جواب واضح است خلاف منافع طبقاطیشان است.چرا باید یک طبقه کارگر با منسوبیت ملی در جوامع پیشرفته علیه منافع خود و رفاه و تمامی دارایی خود بشورد؟ ایا پاسخ دیالکتیکی به این پرسش دارید؟ متوهمین بلشویک افکار چپ جهانی را به ظهور یک امام زمان غایب که ظهور خواهد کرد و بشریت را نجات خواهد داد سرگرم کرده اند انها همچنانکه بعد از کسب قدرت ثابت کردند که درنهایت به کاپیتالیست وحشیتر دولتی با دیکتاتوری پرولتری که اثری از پرولتر در ان یافت نمیشود تبدیل خواهند شد .چپ جهانی که شعار انترناسیونالیستی میدهد پتانسیل چنین تغییری را در جنبشهای واقعی با پتانسیل واقعی و انقلابی نمیبیند.تفکر مخرب و انحرافی بلشویزم انها را کور کرده است.کمونیستهای جهان نیز با ایت توهم ها در جهان فعلی نمیزیند انها در تفکرات و راه حلهای پوسیده و نخ نمای دو قرن پیش بشکل مذهبی و ارتدوکستر از لنین به ازادکنندگان خود در قالب پرولتاریای جهان و امام زمانشان باورمندند .بیداری این افکار مرتجع محال است.همین باورمندیهای غلط و مذهبی منشعبین مارکسیست لنینیست در نهایت در خدمت جهان سرمایه داری هستند همچنان که رهایی بشریت را قرنها با برپایی دیکتاتوریهای پرولتاریای حزبی خود به تعویق اندانخته اند. باور به مبارزات عدالت خواهانه و برابری خواهانه ملتهای تحت ستم و جنبشهای رهایی انان بهمراه جنبشهای همه ستمدیدگان از جمله زنان و دانشجویان و...و در هم تنیدگی ملتهای ساکن منطقه خاورمیانه اغازگر انقلاب منطقه ای و ازادی همه ملتهای ساکن منطقه را نوید میدهد.پتانسیل موجود انقلابی و رهایی خواهانه انان بیشتر از هر جنبشی در جهان میتواند علیه سیستم جهانی ویرانگر باشد.تنها کافیست چپ منطقه و جهان این مبارزات برحق و ازادیخواهانه را در شکا مترقی ان درک کرده و پیشگام این مبارزات گردد. برای نمونه عینی و عملی این مبارزات کافیست به مبارزات ملت های کرد یا ترک و بلوچ اسیر در ایران نگرش عمیقی کرد.و جنبش انان برای کسب ازادی پیوست تا ماهیت انقلابی و مدرن را به این جنبشها تزریق کرد تا این جنبشها را از انحصار ناسیونالیستهای مرتجع و ضد انقلابی خارج کرد .تنها کافیست با تشدید این جنبشها و با استناد به این جنبشها انها را در شکل رادیکال به جنبش سرنگونی طلبی گسترده کشاند و پرچم این مبارزات را بدست گیریم.شعارهای اکثر این جنبشها در مرحله فعلی رادیکالتر و دموکرات تر از هر انقلاب اجتماعیست.شعار نان کار ازادی و حکومتهای شورایی میبایست محور اصلی خواسته ها و اهداف این جنبشها قرار گیرد.تنها کافیست بعد از مرحله سرنگونی رژیم وابسته و کارگذار مجالی برای احیای حکومت های خودگردان و شورایی و دموکراتیک را داشته باشند .با ازادی ملتهای تحت ستم در ایران و برچیدن دستگاه دولت متمرکز و برقراری حکومتهای شورایی و برداشتن همه تارو پودهای ارتجاعی دولتی از جمله مرزهای جعلی سیاسی کل ملتهای منطقه میتواند ازاد گردد.کافیست یک بخشی از دهها ملت در هم تنیده و جدا شده توسط مرزهای استعماری از یک ملت اسیر و تحت ستم در منطقه ازادی را کسب کند و باور دارم که با این عمل همه جهان ازاد خواهد شد.
چگونه؟!
با پایان دادن به روابط استعماری توسط حکومتهای کارگزار در شکل دولت متمرکز ؛ جهان سرمایه داری و سلطه گران امپریالیست محروم از ثروت غارت شده از این مناطق که سیستم مالی جهان را بر ان استوار ساخنتد ضربه مهلکی خواهند خورد با قطع شریان انتقال ثروت از این منطقه که بشکل انقلابی در حال گسترش خواهد بود رفاه جوامع پیشرفته ناشی از غارتها توسط دولتهایشان نیز قطع خواهد شد.این یک رویا نیست ممکن و مشهود است.انقلاب جهانی با جرقه ای کوچک در سرزمینمان میتواند سیستم جهان سرمایه داری را به چالش بکشد و به عمر ننگین سرمایه داری پایان دهد.اغاز این راه با کسب حق تعیین سرنوشت و ایجاد حکومتهای شورایی و دموکراتیک و سوسیالیستی در ایران و سپس در شکل کنفدرالیزم خلقهای ازاد شده منطقه تبدیل شده و سپس به کنفدرالیزم جهانی منجر شود. جنبش خلق کرد در ترکیه و سوریه و حتی در عراق اولین گامهای رهایی بخش ملی و دموکراتیک را برداشته اند.تنها کافیست این جنبشها را برنگ و ارمان سوسیالیستی در اورد . علت پیروزی مرتجعین ناسیونالیست را در خلا شرکت نیروهای چپ و دموکرات و سوسیالیست در این جنبشها باید دید.پیروزی امثال بارزانی ها و طالبانی ها در قدرت انان نبود در عدم شرکت نیروهای انقلابی و چپ بود.این شکستهای چپ منطقه را باید در پروپاگاندای تفکر مخرب بلشویکی دید انها دلیل اصلی شکست چپ در این جنبشها هستند.انها توسط این تفکر با تئوریهای مسخره لنین نشانشان از این جنبشها رویگردان گشتند .با عدم تکرار چنین تجربه شکست در عراق و ترکیه و با پر کردن این خلا توسط نیروهای انقلابی و سوسیالیست میتوان پتانسیل انقلابی موجود در این جنبشها را مترقی ساخت و انها را علیه جهان سرمایه شوراند.همچنان که در روژاوا با شرکت بخش اعضمی از این نیروهای چپ جهانی مسیر مبارزه را تغییر دادند .باور دارم باشرکت مستقیم و فعال در این جنبشها میتوان ماهیت ارتجاعی ناسیونالیستی و محدود این جنبشها را تبدیل به ارمانگرایی سوسیالیستی و ضد سیستم جهان سرمایه کرد.دهه هاست با شرکت مستقیم خود و رفقا و یاران به این باورمندی نیز در عمل خود پایبند بودیم
ترس جهان سرمایه از فروپاشی نظم جهانی !
علت عدم اغاز جنگ توسط امریکا و مماشات دریوزانه جهان غرب خصوصا اروپا برای حفظ رژیم جنایتکار و اصرار به مذاکره و تفاهم با رژیم ناشی از یک ترس بزرگ است. احتمال پیروزی جنبش چپ در جریان فروپاشی حاکمیتهای وابسته و کارگزار که اکثرا توسط انان به ملتهای منطقه تعیین گشته و از جانب انان حمایت گشته و میگردند است .در نبود الترناتیو جایگزین در شکل حکومت کارگزار و وابسته بعد از حکومت وابسته اسلامی احتمال پیروزی تفکر چپ و خصوصا این تفکر حکومتهای شورایی که سراغاز انقلاب منطقه و سپس جهان است بزرگترین ترس جهان سرمایه داری و امپریالیستهاست.با سرنگونی رژِیم اسلامی شیرازه کار و کنترل تغییر از دست انان خارج خواهد شد و احتمال قریب به یقین پیروزی تفکر چپ و انقلابی با توجه به سابقه و شعارهای موجود جنبش پیش بینی استعمارگرایان است.جهان گلوبال فعلی راهکار رهایی جهانی میخواهد.نظم نوین جهانی دلخواه جهان سرمایه داری با و قوع سثوط یک دولت در منطقه بهم خواهد ریخت.با اغاز سقوط یک دولت کارگزار سقوط سایر دولتهای کارگزار در منطقه خارج از ذهن نیست.بهم تنیدگی ملتهای اسیر در قالب جغرافیای سیاسی تحمیل شده و کشور گشته در منطقه واقعیتی عینیست.فروپاشی یک دولت در منطقا اغاز مرگ سایر کشورهاست این اتفاق سلسله وار ابتدا در خاورمیانه و منطقه رخ خواهد داد و به بخش اعظم اسیا و افریقا خواهد رسید زیا که همه این دولتها ملتهای اسیر و دربند خود را دارا میباشند با گسترش تفکر ازادیخواهی و در صورت پیروزی یکی از این مدلهای شورایی در ایران و منطقه این رویا نیست که تبدیل به واقعیت شود.جهانخواران بخوبی از ماهیت این خطر قریب الوثوع اگاهند و میبایست چاره ای برای احتمال مرگ خود و سیستم جهانی که ساختند بیابند.با انفجار شعله ای کوچک در انبار باروت در ایران جهان سرمایه داری و سیستم نظم نوین انان که بر اساس غارت جهانی و تداوم سیتم ایتعماری و استثماری که توسط دولتهای کارگزار و مرتجع اجرایی میشود شیرازه جهان سرمایه داری از هم خواهد پاشید.
به باور من بهترین و عملی ترین راهکار رهایی از جهان سرمایه و هر نوع ستم و بهره کشی با همین شعار ساده و حقیقی و ضمینه های مادی و عینی در مبارزات ازادیخواهانه و برابری طلبانه و در دل جنبشهای خلقهای منطقه است.برای عینییت دادن با این ارزوی بشر باید به جنبشهای ملی پیوست .با شرکت در جنبشهای ملی پیشگامی این جنبشها را کسب کرد و میبایست این جنبشها را با اتحاد عمل با جنبشهای کارگری و زنان و دانشجویان و همه ستم دیدگان سوق داد . و در نهایت میبایست این جنبشها را با ارمانهای سوسیالیستی و انقلابی مسلح ساخت .همه جنبش های طبقاطی در منطقه پراکنده و ضعیف و حتی بشکل مفتضحانه غیر منسجم است.این جنبش به همراه سایر جنبشها ارمان رهاییش را باید در اتحاد عمل با جنبشهای ملی که باید از چنگ ناسیونالیستهای مرتجع (انحصار کشیده شده است)را دریابد و از چنگ انان خارج سازد.با برافراشتن تفکر سوسیالیستی و انقلابی جنبش سرنگونی و شورش گرسنگان را باید به مقصد نهایی ان یعنی برقراری حکومتهای شورایی برد.با رهایی خلقها در زندانی بنام ایران و با ویران کردن این زندان زندانهای دیگر فروخواهند ریخت و ازادی ملتهای منطقه و برپایی کنفدرالیزم شورایی منطقه نوید اغاز پایان جهان سرمایه داری و هر نوع استثمار و استعمار در جهان را خواهد داد.نیروهای انقلابی و چپ در جهان و منطقه با شرکت در این مبارزات که میبایست ابتدا مترقی گشته و سپس با ارمانهای نوین بشری و بدور از هر گونه تفکر ارتجاعی و واپسگرایانه و بدون اما و اگر و در شکل دموکراتیک و با ارمان سوسیالیستی میتواند جهان سرمایه داری و ننگ بشریت را پایان دهد.و به باور من باید از این بهترین فرصت ممکن نهایت استفاده را بنماید
در نهایت .کره خاکی و بشریت قادر به تحمل سیستم سرمایه داری نیست و در غیر این صورت محکوم به نابودیست. پیروز باشید.
باریش نصیریان
سپتامبر