|
||
نق زدن به جای نقدجمشید عبدیSeptember 26, 2019 نق زدن به جای نقد اینکه فیلی به یاد هندوستان بیافتد، البته قابل توجیه است. وقتی یک جامعه سیاسی هنوز در شوک انهدام است و تاکنون نتوانسته از ضربه هایی که بر ستون آرمانهایش زده اند سر بلند کند، چه فیلی باشد که یاد هندوستان کند یا خرسی که هوای لنینگراد به سرش بزند، هردو در یک رویا سهیمند و آن رویای یک گذشته شکوهمند یا آینده ای مبهم است. هگل اظهار می دارد که "ما در تاریخ به آنچه بوده و آنچه هست میپردازیم، اما در فلسفه، بر خلاف تاریخ، نه با آنچه منحصرا به گذشته یا حتی به آینده تعلق دارد، بلکه با آنچه هست، هم در این زمان و هم برای همیشه، یعنی با عقل، سرو کار داریم." حال چگونه این ساده ترین تعریف از فعالیت سیاسی در ذهن "احمد عزیز پور" و دیگر "رقبا"ی سیاسی ما، شکلی کج و معوج به خود می گیرد و جای "سروکارداشتن با آنچه اکنون هست و عقلانی است" به "آنچه بوده و یا می آید و تنها مصرف تاریخی دارد" خود را گره می زند و در کمال طمانینه این کار و اقدام خود را "فعالیت سیاسی" می نامند. معنای فعالیت، در جریان بودن و انجام فعلی است، نه کالبدشکافی جنازه هایی که تنها در "سردخانه سیاسی ایران" می توانند بدون تعفن حفظ شوند. وقتی کنکاش برای پیدا کردن خللی در گفته های رقبای سیاسی امثال رفیق احمد را به یک فعال سیاسی بدل می کند، گویا نتیجه ما در سیاستی فعال، بایستی از کنار جنازه های کسانی رد شود که گویا دگمه های پیراهنشان کمتر سرخ است، یا بازوبند انترناسیونالیسم پرولتری بر پیشانیشان نیست. آنچه به ظن عزیز پور فعالیت سیاسی است، تنها یک نوستالوژی برای فضایی اکتیو و گرم در سیاست است که همین شیوه برخورد دهها ساله این رفقا آن را به سردخانه سیاسی مبدل کرده است. من میتوانم مثلا درک کنم که مارکس با باکونین اختلاف نظر داشته یا حتی لنین و کائوتسکی نتوانسته اند همدیگر را تحمل کنند، اما هرچه تاریخ اختلافات این رفقای حزب کمونیست و انشعابهایش را می کاوم بیشتر باور دارم که هیچگاه جز روتوش هایی از اهداف بلندمدت مبارزه و دغدغه هایی واقعی برای تغییر، در کارنامه اینان پیدا نخواهد شد. آنچه شما فعالیت سیاسی می نمامید، من تنها به غرولندها و نق زدن های یک تفکر باتلاقی شبیه شان می دانم. تفکری که حاضر نیست جز از مجرای شکست هایش و کلیشه های مبارزه و البته بازیگری این نمایشنامه های آرمانی، دست به یک عمل عینی بزند. اگر مارکس اکنون بود به یقین می گفت که :"مارکسیست های کنونی تنها نق می زنند اما مساله بر سر تغییر انضمامی جهان است". البته که هنگامی که دهها سال از بطن جامعه دور و بی ربط به خواسته هایش باشی، متن اصلی و روح مبارزاتی جامعه را نمی توانی شناخت. جهانی که رفیق احمد می خواهد دیگر متعلق به او و نسل او نیست. آرمانهای شما مدت مدیدی است که خسته از تکرار های هر روزه خود به گوشه دنجی پناه برده و هر گاه هم می خواهد تکانی بخورد سر راه منقلب شدن واقعی جامعه را با بارهایی که بر دوش آن گذاشته اید، می گیرد. نکته ای که بیش از همه منزجر کننده است که این شیوه از نق زدن سیاسی را می خواهید به نسل جدید هم انتقال دهید. البته من با نق زدن مشکلی ندارم، این هم می تواند یک متد از مبارزه باشد اما نمی توان آن را جدی گرفت. شاملو یک بار در مورد انقلاب ایران گفت که: "این بیدار شدن از خواب نبود، تنها یک پهلو عوض کردن در خواب بود". این شاید مصداق دید شما از انقلاب اجتماعی جامعه باشد، اما نمی تواند تعریفی باشد که عقل بتواند آن را قانع کننده بیابد. و یا مبنایی بر گردش واقعی یا به منزله ی همتی جریان ساز باشد که بتوان از دل این نق زدنهای دستوری، دستمایه ای برای پراتیک عینی پیدا کرد. واقعا از اینکه نوشته های شما را نقد می کنم هیچ افتخاری به خود ندارم، چرا که مدت زیادی است که می دانم که چشم داشتن به این گنجینه تجارب شما، تنها نظاره بر کاهدان است. اما به هر صورت می باید در جایی این متد "نقواره گی" شما با جریان سیاست واقعی روبرو شود و به بازشناسی جدیدی نه برای شما که برای نسل انقلابی کنونی باشد. بهترین صورتبندی این گفته در مانیفست از زبان مارکس اینگونه بیان می شود: "تمامی مناسبات ثابت و منجمد شده، همراه با زنجیره تعصبات و باورهای باستانی و قابل احترام آنها از میان میروند و تمامی نسبتهای نوپدید پیش از آنکه شکل پیدا کنند خصیصهای باستانی به خود میگیرند. هرآنچه سخت و استوار است دود میشود و به هوا میرود، هرآنچه مقدس است دنیوی میگردد و انسانها در نهایت ناگزیر میشوند تا با شرایط واقعی زندگی و مناسبات خود با همنوعانشان، رو در رو شوند."
|
||
مطالب مرتبط |
||
Copyright © 2006 azadi-b.com |