بازخوانى تاريخ معاصر سازمان چريك‏هاى فدايى خلق(فصل ٤ ... قسمت٣)

محمود طوقى
September 06, 2019

بازخوانى تاريخ معاصر

سازمان چريك‏هاى فدايى خلق

محمود طوقی

 

 

      
   
 
   
  
 

 

 

فصل چهارم؛زنان چريك

قسمت سوم

 

 

 

 

    
   
  
 

 

 

ميهمانان را

غلامان

از ميناهاى عقيق

زهر در جام مى ‏كنند

                                                                                                                         شاملو

شهادت جزنى و يارانش

ترور نيك ‏طبع بازجوي اطلاعات شهربانى و سروان يدالله نوروزى رئيس گارد دانشگاه صنعتى و ترور زندى‏ پور۱. دومین رئيس كميته مشترك ضدخرابكارى به وسيله چريك‏هاى فدايى و مجاهدين خلق بى ‏پاسخ نماند و در تاريخ بيست و نُه فروردين۱۳۵۴ رژيم اعلام كرد: «نُه زندانى حين فرار كشته شدند.» هفت فدايى و دو مجاهد.

۱-بيژن جزنى

۲-حسن ضياءظريفى

۳-عباس سوركى

۴- مشعوف كلانترى

۵-محمد چوپان‏زاده

۶- احمد جليل ‏افشار

۷-عزيز سرمدى

۸- كاظم ذوالانوار

۹- مصطفى جوان خوشدل

تهرانى شکنجه گر ساواك در خرداد ۱۳۵۸ اين جنايت را اين‏ گونه روايت مى‏ كند:

 

«طراح اين جنايت پرويز ثابتى بود. در ساعت دو ونیم بعد از ظهر بيست و نُه فروردين در رستوران هتل امريكا روبه ‏روى سفارت امريكا جلسه‏ اى برگزار شد ؛عطارپور، پرويز هنرنژاد (معروف به دكتر جوان)، محمدحسن ناصرى (دكتر عضدى)، سرگرد سعدى جليل اصفهانى (معروف به بابك)، ناصر نوروزى (رسولى)، حسين شعبانى (معروف به حسينى) و بهمن نادرى‏ پور (معروف به تهرانى).

سرهنگ وزيرى رئيس زندان اوين را نيز در جريان اجراى طرح بود. عطارپور علت طرح را ترورهايى مى‏ دانست كه مجاهدين و فدايى ‏ها انجام داده‏ اند. پس بايد تلافى كرد.

نُه زندانى را به جلو قهوه ‏خانه اكبر اوينى آوردند كه بقيه در آن جمع بودند پس به راهنمايى سرهنگ وزيرى داخل قريه اوين شدند و به تپه‏ هاى اطراف بازداشتگاه رفتند. در آن جا زندانيان را كه دست‏ ها و چشم‏ هايشان بسته بود روى زمين در يك رديف نشاندند عطارپور، براى آن‏ ها سخنرانى كرد:« همان‏ طور كه رفقاى شما همكاران و رفقاى ما را در دادگاه‏ هاى انقلابى خودتان به مرگ محكوم مى‏ كنند ما هم تصميم گرفته‏ ايم شما را كه رهبران فكرى آن‏ ها هستيد به مرگ محكوم كنيم و حكم را درباره شما اجرا كنيم».

جزنى و چند نفر ديگر اعتراض كردند. عطارپور با مسلسل يوزى رگبارى روى آن‏ها خالى كرد. و هر كدام يك خشاب روى آن‏ها خالى كردند.

پس سعدى جليل افشار كه قهرمان كلت سنتو بود بالاى سر آن‏ ها رفت و به هر كدام كه نيمه جانى داشتند. تير خلاص زد.

بعد تهرانى و رسولى چشم ‏بندها را آتش زدند جنازه ‏ها را به داخل مينى‏ بوس منتقل كردند و رسولى و حسينى آن‏ها را به بيمارستان ۵۰۱ارتش بردند.»۲

 

يك پيش ‏بينى تاريخى

جمشيد طاهرى‏ پور روايت مى‏ كند كه: «در بند شماره ۵زندان قصر بوديم كه اخبار تأسيس حزب رستاخير را اعلام كرد جزنى دستم را گرفت و به حياط برد و گفت: اين يك جهش در ديكتاتورى شاه است ما را زنده نخواهند گذاشت.»

 

از قم که گذشتم جلیل را دیدم

پرسیدم:خوبی

واو گفت :خوب یعنی چه

آن سوی تر مصطفی را دیدم

داشت به پدرش سیگار اشنو می داد

بیژن را هم دیدم

نشسته بود و داشت بر متن باران تاریخ روز های نیامده را می نوشت

چوپان زاده را دیدم

پرسیدم :عزیز کجاست

واو گفت :کدام عزیز؟

و کمی هم خندید

عزیز داشت کفش های کوهش را پا می کرد

مشعوف هم مثل همیشه می خندید

و داشت برای کاظم از سفر دماوند چیز هایی می گفت

عباس را هم دیدم

داشت به سوی افق های دور دست می دوید

                                                                      

                                                     محمود طوقی

جنايت بزرگ شاه

به دنبال به شهادت رساندن جزنى و يارانش به همراه دو مجاهد دلير؛ جوان خوشدل و ذوالانوار، رژيم در روزنامه‏ ها اعلام كرد اين نُه نفر هنگام جابه‏ جايى قصد فرار داشتند كه طى آن توسط نگهبانان كشته شدند. و در ضمن دو نگهبان نيز مجروح شدند.

سازمان چریک ها طى اعلاميه‏ اى تحت عنوان  «جنايت بزرگ شاه عليه جنبش نوين انقلابى» پرده از اين جنايت برداشت و اعلام كرد اين نُه تن يا زير شكنجه كشته شده‏ اند و يا دسته جمعى اعدام شده‏ اند: بيژن جزنى، حسن ضياءظريفى، عباس سوركى، عزيز سرمدى، محمد چوپان‏زاده، احمدجليل افشار در سال ۱۳۴۶ در رابطه با گروه جزنى كه درحال تدارك مبارزه مسلحانه بودند دستگير و زندانى شدند مصطفى جوان خوشدل و كاظم ذوالانوار نيز در درگيرى‏ هاى مسلحانه دستگير شده بودند و حبس‏ هاى سنگينى گرفته بودند.

پس از اعدام عباس شهريارى، گروه جزنى زير شكنجه برده شدند. ساواك تصور مى‏ كرد كه سازمان چريك ‏ها رد عباس شهريارى را از طريق گروه جزنى به دست آورده است اعدام اين نُه نفر از سويى عملى انتقام‏جويانه است و به تلافى ترور شهريارى، سرگرد نيك‏ طبع شكنجه ‏گر ساواك، سروان يدالله نوروزى فرمانده گارد دانشگاه صنعتى آريامهر و اعدام سرتيپ زندى بود به وسيله سازمان مجاهدين خلق بود و از سويى ديگر براى مقابله با جنش نوين انقلابى بود رژيم مى ‏دانست كه دير يا زود طى عملياتى در پى آزادى اين زندانيان برخواهند آمد پس دست به عملياتى پيش ‏دستانه زد.

اين جنايت نه اولين و نه آخرين جنايت رژيم خواهد بود اين مسئله‏ اى است كه هم ما و هم شهداى ما به آن آگاه ‏اند به همين خاطر سختى شكنجه و اعدام را پيشاپيش قبول كرده ‏ايم.

 

مغلطه، «گفته مى‏ شود»

درسال ۱۳۵۸ اپورتونیسم به قدرت رسيده در سازمان چريك ‏هاى فدايى خلق، در اعلاميه بزرگداشت «رفيق حميد اشرف» از قول او نوشتند كه «اعدام جزنى و هم‏رزمان ضربه بزرگى به جنبش بود و اگر عمليات ما باعث آن شده باشد كارمان اشتباه بود.»

مغلطه «گفته مى‏ شود» كه استناد و اثبات يك قضيه به منبعى نامعلوم است در طول تاريخ به كرات مورد استفاده مغلطه‏ گران بوده است و از اين به بعد هم خواهد بود.

روزنامه ‏ها و خطابيه ‏هاى يوميه را نگاه كنيد، پر است از چنين نقل‏ قول‏ هايى :«دانشمندان بزرگ مى‏ گويند فلان، دانشمندان علم روان شناسی در دانشنامه  های شان مى‏ گويند، بهمان،» و هيچ كس نمى ‏پرسد اين دانشمندان فيزيك و روان‏شناسى كه هستند، نام و نسب‏ شان چيست. چه كسى گفته است اينان دانشمندند، كشفيات و نظرياتشان چيست و در كجا و چه زمانى فلان حرف را زده ‏اند.

آن روز كه اين ادعاى دروغين گفته شد كسى نپرسيد با استناد به كدام سند سازمانى حميد اشرف چنين حرفى را زده است. راوى كيست؟ اگر وجود دارد صحت روايت او را چه كسى ثابت مى‏ كند. بايد روزگارى مى ‏گذشت تا معناى اين روايت ‏هاى جعلى و كعب ‏الاخبارى روشن شود كه اپورتونیست ها دارند زمينه چینی مى‏ كنند براى رد كردن مشى و يك راست شيرجه زدن در منجلاب اپورتونیسم.

اصولى، آرى يا نه

اما جدا از اين روايت مغشوش، به ‏هرروى نظر عده‏ اى بر اين بود كه ترور نيك ‏طبع و نوروزى و سرتيپ زندى‏ پور و همين‏ طور برويم به عقب، ترور سرتيپ فرسيو كار غلطى بوده است چرا كه رژيم روى زندانيان تلافى مى‏ كرد.

اين نحوه استدلال در مورد بمب ‏گذارى‏ ها نيز صادق است. پس اگر نبايد آدمكشان را ترور كرد بمب هم نبايد گذاشت .هر عمليات ديگرى كه حيثيت فيزيكى و اجتماعى رژيم را زير سؤال برد مى‏ تواند به اقدامات تلافى‏ جويانه منجر شود پس عمليات هم نبايد كرد با اين نحوه سلسله ‏وار استدلال به كجا مى ‏رسيم ؟از مبارزه چه مى ‏ماند؟ شيرى بى‏ یال دم و اشكم.

شير بى ‏يال و دم اشكم كه ديد   اين چنين شيرى خدا كى آفريد

اين فرمول نياز به ذهنى پيچيده ندارد. لازمه مبارزه دادن اسير است. حركت يك چريك و يا هر عنصر تشكيلاتى ديگر در ميان برج و باروى رژيم ‏هاى توتاليتر است. اگر انقلاب نيروهاى خود را دارد ضدانقلاب هم نيروهاى خود را دارد وسيع ‏تر، ورزيده ‏تر، كارآزموده ‏تر.

پس سروكله هر مبارزى، دير يا زود به زندان باز خواهد شد از اين مرحله اسراى زندانى در معرض اقدامات تلافى‏ جويانه خواهند بود.

رژيم ‏هاى سركوب‏ گر با بهانه و بى‏ بهانه نيروهاى كيفى در زندان را تحمل نخواهند كرد با تسليم و انفعال يا مرگ. اين ربطى به كرده ‏ها و ناكرده ‏هاى بيرون از زندان ندارد.

مبارزه بى‏ هزينه بيشتر به شوخى شبيه است تا مبارزه. بگذريم كه عده ‏اى كار سياسى را با عضويت در انجمن مبارزه با دخانيات اشتباه مى‏ گيرند.

فقدان جزنى، ضايعه ‏اى جبران‏ ناپذير

به‏ هر روى شهادت بيژن و شش كادر كيفى چريك‏ ها ضربه‏ اى جدى بر پيكر نوپاى جنبش انقلابى بود بيژن، ظريفى و سوركى از رهبران نسل اول جنبش بودند نسل دوم چريك ‏ها با ستارگانى چون پويان و احمدزاده و هيرمن ‏پور مشخص مى‏ شدند و نسل سوم رهبرانى چون حميد اشرف، حميد مؤمنى و سنجرى را به صحنه آورد.

نسل دوم در ضربه سال۱۳۵۰ از بين رفت. و نسل اول در ضربه سال ۱۳۵۴ و نسل سوم در ضربه سال ۱۳۵۵.

حميد اشرف با آن‏كه از بازماندگان گروه جزنى بود اما درخشش بعد از اعدام رهبران نسل دوم آغاز شد. او سازماندهى توانا و بى‏ بديل در ميان چريك ‏ها بود.

فراست و تيزهوشى و كاردانى ‏اش، سازمان چريك‏ ها را از دام‏ هاى هولناكى رهانيد. او موفق شد سازمان را در اوج ضربات مرگبار ساواك به سال۵۵برساند. مرحله تثبيت را با كاردانى بسيار از سر گذراند و جنبش را وارد فاز توده‏ اى كرد. بيهوده نبود كه در زمان حياتش به او لقب كبير دادند. به ‏هرروى اين هزينه ‏ها اجتناب‏ ناپذير بود راه ديگرى در پيش پاى انقلاب و جنبش انقلابى نبود. بايد انقلاب با فدا كردن بهترين فرزندان خود به حيات ‏اش ادامه مى‏ داد.

 

وارونه ‏سازى حقايق

درك راست چه در روزهای نخستین، و چه در زمان‏ هاى بعد متدولوژى خود را بر وارونه ‏سازى حقايق گذاشتند.

 يا در بوق كردند كه اين ‏ها لنين را نخوانده ‏اند كه اين‏ گونه نبود و يا فرياد برافراشتند كه اينان زندگى‏ ستيز و مرگ ‏پرست‏ اند و مى‏ خواهند با ترور حكومت را واژگون كنند و با بيرون فرستادن توده از تاريخ و انقلاب خود متولى امر انقلاب به تنهايى شوند.

آيا اين ‏گونه بود.؟ كافى بود اينان يك‏بار، فقط يك‏بار هم استراتژى و هم تاكتيك مسعود را بخوانند تا ببيند گروه به چه اصرارى بر لنينيسم در پى كار در ميان طبقه و تشكيل حزب بر شيوه لنين بوده ‏اند. و اگر از حزب به شيوه لنين عبور كردند به خاطر آن بود كه بين شرايط روسيه آن سال‏ ها و ايران تفاوت‏ هايى بسيار بود. عباس مفتاحى يكى از چهار بنيان‏گذار سازمان در دادگاه نظامى مى ‏گويد:

 

«ما در مقام پيشرو توده‏ ها شروع به تحقيق جامعه و انتخاب راه مبارزه نموديم. ديديم در كشور ما هيچ‏گونه امكان دمكراتيك براى اين ‏كه حرف‏ هاى‏ مان را به‌توده بزنيم وجود ندارد. مطبوعات در زير سانسور شديدى قرار دارد. كارخانه ‏ها به‌صورت پادگان نظامى در آمده و امكان تشكيل سنديكاها و گروه ‏هاى صنفى و حرفه‏ اى آزاد وجود ندارد و هر جنبشى كه صورت پذيرد به شدت سركوب مى‏ شود . تشكيل اجتماعات غيرممكن بوده است ما عمدتاً اسلحه را به دو منظور به خدمت گرفته ‏ايم اول به منظور دفاع از خود به شكل مسلحانه، دوم جهت تبليغ مسلحانه. ما آن قدر كم ‏خرد نبوده ‏ايم كه فكر كنيم با مقدار اندك بتوانيم اساس حكومت را واژگون سازيم.

انقلاب كار توده ‏ها است.

ما تنها مى ‏خواستيم آژيتاتور مبارزه توده باشيم۳.»

 

فرمانده فراهانى نيز در دادگاه نظامى چنين مى ‏گويد:

 

«... ما چرا به كوه رفتيم؟ چرا به فكر ايجاد هسته ‏هاى پارتيزانى بوديم؟

براى به دست آوردن آزادى‏ هاى اوليه. براى به دست آوردن شرايط دمكراتيك. درآن شرايط تمامى ملت از آزادى‏ هاى اوليه كه آزادى بيان، انتقاد و مطبوعات از ابتدايى ‏ترين آن است برخوردار شوند بايد صريحاً بگويم كه من هيچ وقت داراى افكار تروريستى نبوده‏ ام  و از اين نوع فكر نيز تنفر داشته‏ ام و دارم.»

 

محمدعلى محدث قندچى نيز مى‏ گويد:

«اصولاً هيچ‏گونه ترورى مورد قبول ما ماركسيست ‏ها نيست و ايدئولوژى ما آن را نمى ‏پذيريم.»

 

با اين همه، تفكر راست به همراه ارتجاع حاكم و طبقاتى به واژگونى حقايق مى‏ پردازد. و كار چريك ‏ها را در حد تروريسم و گانگستريم و عشق به سلاح و مرگ دوستى پايان مى‏ آورد. چرايش را مى ‏گويم.

اما باز هم ببينيم رفيق عباس مفتاحى درپاسخ رئيس دادگاه كه مى ‏پرسد: چريك چيست  وچه مى‏ گويد. مفتاحى مى‏ گويد: چريك يك مبارز سياسى است كه سلاح برداشته است. مرگ و نابودى امر دلپذيرى نيست كه مبارزان از روى ميل و به‏ طور اختيارى به استقبال آن بروند.»

گويى مفتاحى دارد براى روزگاران بعد پاسخ منتقدين راست و ارتجاعى را مى ‏دهد. اما چرايى اين جعل و تقلب در واقعيات از سوى رژيم ارتجاعى حاكم كه روشن است شاه در جريان حماسه سياهكل به اويسى مى ‏گويد: «به دهقانان بگوييد اين‏ ها مى‏ خواهند زمين‏ هاى شما را بگيرند.» چريكى كه آمده است جانش را بدهد تا سفره دهقان را پرنان كند با اتهام طرفدارى از فئودال‏ ها روبه ‏رو مى‏ شود. آن هم از سوى رژيمى به غايت ستمگر و دهقان‏ كش اما از سوى تفكر راست زاويه چيز ديگرى بود.

اپورتونیسم سخنور بايد پشت لنين پنهان می شد تا مدعی شود که  كه اين‏ها لنين را نخوانده‏ اند مى‏ خواهند به نيابت از توده انقلاب كنند. خرده‏ بورژوا و كم حوصله ‏اند. ماترياليسم تاريخى را بلد نيستند .فرمول‏ هاى لنينى شرايط انقلابى را نمى ‏دانند.  و حاصل كار خودشان که لنین را فوت و آب بودند چه بود؟ ورق پاره ‏اى در داخل  و يا بيانيه ‏اى در آلمان شرقى بود .

 

سازماندهى جديد

سال ۱۳۵۳با يازده عمليات موفق به پايان رسيد. و چريك ‏ها در ارزيابى‏ شان به اين نتيجه رسيدند كه جنبش مسلحانه در سطح وسيعى تثبيت شده است و اكنون فاز توده ‏اى شدن آغاز شده است. پس با تجربه از ضرباتى كه سازمان متحمل شده بود بازنگرى تشكيلاتى آغاز شد رهبرى سازمان به شوراى عالى تبديل شد. تيم ‏ها به‌شاخه ‏ها تغيير يافتند و براى هر شاخه مسئول تعيين شد .مسئولين هر شاخه دسته را تشكيل مى ‏دادند چند دسته يك بخش را درست مى‏ كرد و هر بخش نيز مسئول داشت كه با مسئولين دسته‏ ها در ارتباط بود. مسئولين بخش‏ها شوراى عالى را دست مى‏ كردند.

هر دسته استقلال داشت و نيازهايش را خود تأمين مى ‏كرد. مسئولين شاخه‏ هاى يك دسته با مسئول دسته مشورت مى‏ كردند مسئولين با چشمان بسته در جلسات شركت مى‏ كردند. تا هم‏ديگر را نشناسند بدين طريق نظرات همه افراد سازمان در شوراى عالى منعكس مى ‏شد.

به ‏هررو شاخه واحد پايه بود. و هر شاخه مسئول داشت مسئول چند شاخه دسته را درست مى‏ كرد. كه خود دسته مسئول داشت و مسئول دسته بخش را درست مى‏ كرد و مسئولين چند بخش شوراى عالى سازمان را درست مى‏ كردند.

خط ‏مشى شش ماهه اول سال ۱۳۵۴

سازمان وظايف شش ماهه اول سال۱۳۵۴را در چهار محور تعيين كرد:

۱-گسترش سازمان با سازماندهى عناصر جذب شده

۲-. كار توضيحى در ميان دانشجويان و دانش‏ آموزان

۳-. كار توضيحى در ميان كارگران

۴- انجام عملياتى در جهت جلب اعتماد كارگران

اساسنامه سازمان

براى تنظيم روابط درونى، سازمان نيازمند اصولى مدون بود. پس اساسنامه سازمان دردستور كار قرار گرفت.

پيش از اين در سال۱۳۵۲ «جزوه تشكيلاتى۴» نوشته شده بود كه به نوعى پيش اساسنامه بود و به وظايف تشكيلاتى و ضوابط و قراردادهايى كه هر تيم موظف به‌رعايت آن بود و اصول برنامه ‏نويسى مى ‏پرداخت. در فاصله سال‏هاى ۵۴-۱۳۵۲ هرچند جزوه تشكيلاتى به ‏عنوان مبناى كار تيم‏ ها قرار داشت اما رفته رفته آيين ‏نامه‏ هاى درون تشكيلاتى كامل ‏تر و مدون‏ تر شد و آيين‏ نامه ‏هايى تنظيم شد و در اختيار تيم‏ ها قرار گرفت.

آيين ‏نامه ‏ها

۱- آيين‏ نامه انضباطى

اين آيين ‏نامه شامل كليه خطاها و اشتباهات و تحليل و بررسى علل و بروز آن بود و متناسب با هر نوع خطا مجازاتى تعيين شده بود محروميت از يك وعده غذا يا نوشيدن، ممنوعيت در مشاركت در مطالعه جمعى يا برنامه ‏نويسى.

۲- آيين‏ نامه بهداشتى

مشتمل بود بر نظافت فردى و مرتب بودن لباس‏ ها

۳- آيين‏ نامه غذايى

هزينه خوراك روزانه هر فرد ۴۵ ريال تعيين شده بود كه در ابتداى هر ماه به مسئول مالى داده مى‏ شد و بر نوع و حجم و ارزش مادى غذاى مصرفى اين آيين ‏نامه اشراف داشت افراد ضعيف و بيمار شامل اين آيين ‏نامه نمى ‏شدند.

۴- آيين ‏نامه ورزشى

ورزش دسته ‏جمعى در دو نوبت صبح و عصر. كليه حركات تعيين شده بود.

۵- آيين‏ نامه برنامه ‏نويسى

نخست شيوه برنامه ‏نويسى درج شده بود. در هر روز يك نفر مسئول برنامه ‏نويسى بود افراد برنامه‏ هاى خود را مى‏ نوشتند و مسئول در فرم مخصوص وارد مى‏ كرد. فرد بى ‏برنامه يا بدبرنامه تنبيه مى ‏شد. تغيير در برنامه روزانه بايد به مسئول اطلاع داده مى‏ شد.

۶-آيين‏ نامه لباس و پوشش

اين آيين ‏نامه شامل پوشش زنان و مردان در خانه تيمى و در خارج از خانه بود.

۷-آيين ‏نامه رفتار و اخلاق

اين آيين‏ نامه مربوط بود به روابط زنان و مردان در خانه ‏هاى تيمى

۸- آيين‏ نامه كمربند و اسلحه

كنترل هفتگى اسلحه، نارنجك و كيف دارويى

۹- آيين‏ نامه تكنيكى

اين آيين‏ نامه مربوط به طرز درست استفاده كردن از ابزار و وسايل كار و حفظ و نگهدارى آن بود.

۱۰-آيين‏ نامه تنبيهات

در اين آيين ‏نامه، تنبيهات متناسب با تخلف تعيين شده بود اين تنبيهات عبارت بود از:

ـ گرفتن اسلحه به مدت يك روز

ـ محروميت از برنامه ‏نويسى و نگهبانى

ـ محروميت از نوشيدن آب

ـ بايكوت سخن گفتن

۱۱- آيين‏ نامه انتقاد و انتقاد و از خود

۱۲-آيين ‏نامه امور مالى

 

 

عجيب است، بعد از اين همه سال

همين‏ كه باز اسم دريا مى ‏آيد

يك طورى بفهمى نفهمى... گريه ‏ام مى‏ گيرد

ببينم، تو دلتنگ دريا نمى‏ شوى؟

سيدعلى صالحى

شهادت نزهت روحى آهنگران

اعظم روحى آهنگران علت ضربه خوردن تيم دولت ‏آباد را گم شدن كارت‏ هايى مى‏ داند كه هنگام درگيرى پخش مى‏ كردند.

روز هفت تير۱۳۵۴ اعظم و مارتيك قازاريان در ساعت پنج صبح راهى برغان شدند تا تمرين تيراندازى كنند. وقتى به برغان مى ‏رسند اعظم متوجه مى‏ شود كه كارت‏ هايى كه درهنگام درگيرى پخش مى‏ كنند نيست. برمى‏ گردند و در بين راه دو موتورسوار مى‏ بينند كه كارت‏ ها را پيدا كرده‏ اند پس برمى ‏گردند به خانه و قرار مى‏ شود هفته بعد براى تيراندازى بروند.

اعظم ساعت ده صبح براى آوردن آب از خانه بيرون مى ‏رود وقتى برمى‏ گردد مأموران كميته مشترك را مى‏ بيند كه با همسايه‏ ها در حال گفت‏ وگويند و دارند او را نشان مى‏ دهند و قبل از آن‏كه فرصت پيدا كند سلاح خود را بكشد دستگير مى‏ شود و براى دستگيرى بقيه درگيرى آغاز مى‏ شود در اين درگيرى نزهت روحى آهنگران، مارتيك قازاريان۵، محمود عظيمى۶و يدالله زارع كاريزى (با نام مستعار يوسف) به شهادت مى ‏رسند گفته مى‏ شود در اين درگيرى شانزده ساواكى كشته مى‏ شود و يك هلى‏ كوپتر سقوط مى ‏كند نزهت با نارنجك خود را ميان ساواكى‏ ها مى‏ اندازد و چهار ساواكى كشته مى‏ شود۷

ساواك در گزارش كارى‏ اش كه در تاريخ دهم تير ۱۳۵۴ نوشته است چون خانه دولت‏ آباد رفت و آمدهاى مشكوكى داشت مورد سوءظن قرار گرفت و اين نشان مى ‏دهد كه لو رفتن خانه دولت‏ آباد ربطى به گم شدن كارت‏ ها توسط اعظم آهنگران نداشته است.

 

جمع‏ بندى سه ساله

اين جمع‏بندى در سال۱۳۵۴ توسط حميد اشرف نوشته شده است.

مقدمه

در مقدمه اين جمع ‏بندى حميد اشرف مى‏ گويد: كه تجارب تكنيكى سازمان در جزوه «پاره ‏اى از تجربيات جنگ چريك شهرى در ايران» آمده است. اما براى آن‏ كه رفقا درجريان ضعف‏ ها و برنامه ‏هاى سازمان قرار بگيرند نوشتن اين جمع ‏بندى لازم است.

حميد جريانات سه ساله را به هفت مرحله تقسيم مى ‏كند و در اين هفت مرحله ضعف ‏ها و قدرت‏ هاى سازمان را نشان مى‏ دهد.

يك عامل كليدى

اشرف در اين جا به نكته مهمى اشاره مى ‏كند. كه راز بقاى سازمان چريك ‏ها است. و از سال۱۳۵۷ به بعد هرچقدر از آن فاصله مى‏ گيرند به فروپاشى نزديك و نزديك‏تر مى‏ شوند.

آن راز چه بود كه اجازه مى ‏داد عده ‏اى جوان بى ‏تجربه با صد ها نقص و كمبود و به ‏قول اپورتونيست‏ هاى سخنور، بى‏ سواد و كم ‏سواد و ناآشنا و حتى بيگانه با آثار ليبرال‏ هاى غربى و ماركس و انگلس و لنين در برابر رژيمى تا بن دندان مسلح با ساواكى آدم‏خوار تاب بياورد. ببينم اشرف خود چه مى‏ گويد:

 

«رفقاى ما على ‏رغم بى‏ تجربگى‏ هاى‏ شان هميشه روحيه جانبازى و فداكارى خود را حفظ كردند و هركجا كه كمبودى و نقصى وجود داشت و هرجا كه بى‏ تجربگى سد راه بود از جان خود مايه گذاشتند و راه انقلاب را هموار ساختند.

ارزش‏ هاى انقلابى موجود سازمان ما، نتيجه فداكارى‏ ها و جانبازى‏ هاى رفقاى قهرمان است. اين پيشگامان بسيارى از چيزهايى را كه مثلاً وجود نداشت به ‏وجود آوردند. و ارزش‏ هاى نوين خلق كردند. و مفاهيم نوينى را مطرح ساختند و تثبيت نمودند. و مكتبى از آموزش‏ هاى انقلابى برپا داشتند. رفقاى ما نمونه كامل از صداقت انقلابى بودند. رفقاى ما به خاطر اعتقادات شان بى ‏محابا هر خطرى را تقبل مى‏ كردند و معمولاً به تنها چيزى كه بها نمى ‏دادند جانشان بود. و همين بود كه مفهوم فدايى در مورد آن‏ ها نه به ‏عنوان يك شعار بلكه به ‏عنوان يك واقعيت مصداق پيدا مى‏ كند».

عرفان فدايى

رقيه دانشگرى در كتاب «داد بيداد» كه توسط ويدا حاجبى تبريزى جمع‏ آورى شده است، مجموعه ‏اى از خاطرات زنان زندانى. از مفهوم فدايى به ‏عنوان عرفان فدایى ياد مى ‏كند كه جز مبارزه مسلحانه زمينه نزديكى چريك‏ ها با مجاهدين بود.

براى رقيه دانشگرى، كف نفس، بى‏ نيازى، منزه‏ طلبى، فداكارى، از خودگذشتگى كه در آن سال‏ ها جزئى از اصول مبارزه بود، به هنگامى‏ كه «راه دیگری»را انتخاب مى‏ کند. اين معيارها برايش مسخره مى‏ شود. چرا؟ چون هر حزب و سازمانى با ارزش‏ هاى خود زندگى مى‏ كند.

اما به ‏راستى چه ارزش ‏هايى پيشاهنگ را در دهه ۵۰ پيشاهنگ مى‏ كند. و آن ارزش‏ ها چگونه عده‏ اى كم ‏شمار را در برابر لشگرى بى‏ شمار و سپاهى جرّار روئينه ‏تن مى‏ كند. و درجامعه ‏اى خاموش آن‏ ها به اعتبارى معنوى دست مى‏ يابند. در حالى‏ كه استادان بزرگ ماركسيسم و كتاب خوانده ‏هاى آكسفورد به گرد پاى آن‏ها هم نرسيدند و هنوز هم نمى ‏رسند.

آن روز كه منتقدین مشی با سازمان چريك ‏ها خداحافظى كردند. فكر مى‏ كردند دارند با سلاح خداحافظى مى‏ كنند در حالى‏ كه در سال ۵۸-۱۳۵۷ ديگر مسئله سلاح مطرح نبود مسأله ارزش‏ ها و عرفان فدايى بود.

هم اینان در آن روزى كه در انتخابات رهبرى تقلب كردند و فتاح ‏پور رأى «رفيق هادى» را براى بالا بردن نگهدار خواند با صداقت فدايى  نیز خداحافظى كردند.۸

 

نخستين انتقاد

اشرف بلافاصله از پاكبازى تمام عيار بدون احتياط انقلابى و دورنگرى انتقاد مى‏ كند و مى‏ گويد: «ما بايد پاكبازى را با احتياط انقلابى» تكميل مى‏ نموديم.

نقد گروه جزنى

حميد اشرف در توضيح تاريخچه سازمان چريك ‏ها به گروه جزنى اشاره مى‏ كند كه درزمينه تدارك مبارزه مسلحانه در سال۱۳۴۵ تشكيل شد. و نقاط ضعف گروه جزنى را كه خود يكى از اعضاى آن بود برمى ‏شمارد:

۱- از نظر سازماندهى عمل مسلحانه بى‏ تجربه بود.

۲- افراد شاغل بودند و كادر حرفه ‏اى نداشتند، پس كارها به ‏كندى پيش مى ‏رفت.

۳- دركى از قدرت پليس و عناصر نفوذى نداشتند به ‏همين خاطر توسط يك «توده ‏اى سابق» (ناصر آقايان) كه به خدمت پليس درآمده بود، لو رفتند.

تاريخچه گروه

بازماندگان گروه جزنى پس از ضربه نخستين، و پس از هشت ماه زندگى مخفى عده ‏اى تصميم گرفتند به فلسطين بروند و تجربيات نظامى پيدا كنند. و عده‏ اى در ايران گروه را احيا كنند. از بخشى كه به فلسطين اعزام شدند، صفايى فراهانى و صفارى آشتيانى از مرز گذشتند و بقيه دستگير شدند.

سه نفر در ايران ماندند تا گروه را احيا كنند (غفور حسن‏ پور، حميد اشرف و مهدى سامع).

در سال ۱۳۴۸ فراهانى به ايران برگشت و با گروه احياء شده روبه ‏رو شد. در شهريور ۱۳۴۹ بانك وزرا مصادره شد. تا مشكل مالى گروه حل شود و شناسايى جنگل‏ هاى شمال آغاز شد.

گروه در اين زمان به دو بخش تقسيم شد. تيم‏ هاى شهرى و گروه جنگل.

در اواسط سال ۱۳۴۹ گروه جنگل با گروه احمدزاده ـ پويان تماس گرفت، تا سازمان مشتركى به ‏وجود آورند.

گروه احمدزاده در سال۱۳۴۶تشكيل شد تا با مطالعه متون ماركسيستى حزب كمونيست ايران را به‏ وجود بياورد. و در سال۱۳۴۸ سازماندهى مثلثى شد و وظيفه تيم ‏ها عبارت بود از:

۱-مطالعه متون ماركسيستى

۲- انتشار و ترجمه آثار ماركسيستى

۳-تربيت ماركسيستى كارگران و روشنفكران

در سال ۱۳۴۸ گروه در جذب عناصر كارگرى دچار مشكل شد. و به مبارزه مسلحانه رسيد. حاصل اين بررسى دو رساله پويان و احمدزاده بود. گروه به جنگ چريك شهرى با مطالعه روى برزيل به اين نتيجه رسيدند مبارزه در شهر شروع مى‏ شود و پس از اوج گرفتن مبارزه به روستا كشيده مى ‏شود. گروه جنگل اما به ‏كار هم‏زمان درشهر و روستا معتقد بود.

شهر نيازهاى فنى، تبليغاتى، و تداركاتى جنبش روستايى را تأمين مى ‏كند و روستا كادرهاى شناخته شده شهر را پناه مى‏ دهد.

وظيفه جنبش روستايى

۱- پناه دان به‏ كادرهاى شناخته شده

۲-مشغول كردن قواى دشمن در منطقه ‏اى  وسيع

۳-سياسى كردن روستا

احمدزاده در سال۱۳۴۹، تز جنگل را پذيرفت. و در پاييز ۱۳۴۹، تيم ‏هاى مسعود عملياتى شدند و بانك ملى ونك مصادره شد.

در نوزده بهمن عمليات سياهكل آغاز شد و پانزده روز اين نبرد طول كشيد.

از گروه شهر دو تيم عملياتى باقى ماندند. يك تيم پنج نفره و يك تيم سه نفره كه درهيجدهم فروردين ۱۳۵۰ سرلشكر فرسيو، دادستان نظامى ارتش كه رفقاى جنگل را تيرباران كرده بود، را به تلافى ترور كردند.

در همين ماه تيم‏ هاى عملياتى گروه مسعود به كلانترى قلهك حمله كردند و با وحدت دو گروه چريك‏هاى فدايى خلق را به ‏وجود آوردند.

بخش اول

در اوايل ارديبهشت ۱۳۵۰ وضع گروه جنگل بدين قرار بود:

۱- تيم اسكندر صادقى‏ نژاد:

اسكندر صادقى‏ نژاد، فرمانده تيم

محمدصفارى آشتيانى

منوچهر بهايى ‏پور

رحمت پيرونذيرى

قاسم (حميد اشرف)

۲- تيم رفيق قاسم (حميد اشرف)

شيرين معاضد (علنى)

محمدعلى پرتوى (علنى)

قاسم (مخفى)

رابط اين دو تيم رفيق قاسم بود.

گروه رفيق مسعود

اين گروه شامل سه شاخه بود:

۱-شاخه تهران كه مسئولش احمدزاده بود.

۲-شاخه تبريز كه مسئولش عليرضا نابدل بود.

۳-شاخه مشهد كه مسئولش پويان بود.

مركزيت تبريز

مركزيت تبريز اما با افراد زير بود:

۱- بهروز دهقانى

۲- عليرضا نابدل

۳-مناف فلكى

رابط تهران با تبريز مفتاحى بود.

تيم‏هاى جديد

بعد از سال۱۳۵۰ تيم ‏بندى چريك ‏ها دست‏خوش تغييراتى شد.

 

تيم قاسم ۱

۱- رفيق قاسم (حميد اشرف)

۲-صفارى آشتيانى

۳- عبايى ‏پور

۴- چنگيز قبادى

۵- بهرام قبادى

۶-مهرنوش ابراهيمى

تيم قاسم ۲

۱-قاسم (حميد اشرف)

۲-شيرين معاضد

۳- محمدعلى پرتوى

تيم رفيق مسعود

۱- مسعود احمدزاده

۲- مجيد احمدزاده

۳-حسن نوروزى

۴-مناف فلكى

۵-سلمان ‏نژاد

تيم رفيق اسكندر

۱-اسكندر صادقى ‏نژاد

۲-شهين توكلى

۳-حميد توكلى

۴- سعيد آريان

۵-صمد كوچكى

۶- رحمت پيرونذيرى

 

تيم امور فنى

چند تن از شاخه تبريز

تيم انتشارات

۱-پويان

۲-اشرف دهقانى

۳-عليرضا نابدل

۴- جواد سلاحى

 

جمع‏بندى اين مرحله

۱- در اين زمان تنها پنجاه درصد كادرها سازمان يافته بودند.

۲-سيستم ارتباطات منظم نبود.

۳- سازمان از هرگونه سيستم حفاظتى بود.

۴- وضع مهمات خوب نبود.

۵- تجارب نظامى كم بود.

۶- تجارت تكنيكى كم بود.

۷-شناخت تاكتيك ‏هاى دشمن كم بود.

۸- نحوه زندگى مخفى در شهر خوب نبود.

تنها سرمايه

تنها سرمايه رفقا شور انقلابى و انتقاد كمونيستى بود. با همين سرمايه دست به عمليات مى ‏زدند و مأمورين با تجربه دوره‏ ديده دشمن را شگفت ‏زده مى‏ كردند. همگى مصمم و بااراده براى مبارزه بودند.

سرمايه پيشاهنگ

حميد اشرف ضمن برشمردن ضعف‏ هاى سازمان به دو نكته مهم اشاره مى‏ كند:

۱- شور انقلابى

۲- اراده مبارزه

مبارزه در ناكجاآباد صورت نمى ‏گيرد آدم ‏هايش از كره مريخ نمى‏ آيند. شرايط مبارزه پيشاپيش تعيين شده است. در چنين شرايطى دو گزينه وجود دارد:

۱-سياست صبر و انتظار، همان سايه راحتى كه اپورتونيسم سخنور در زير آن لميده بود. و كتاب پشت كتاب مى‏ خواند و معتقد بود كه ابتدا بايد ماركسيسم را شناخت و بعد تاريخ جهان را خواند. بعد تاريخ ايران را و بعد جامعه را آناليز كرد. در آخر اين دوران به تدوين برنامه انقلاب مى ‏رسيم. و از برنامه انقلاب بيرون آورد كه چه بايد كرد. اما اين تازه آغاز كار است براى ساختن بناى انقلاب ؛ آجر و سيمان لازم است، ملات انقلاب و بعد بنا و مهندس لازم است، حزب انقلابى پس بايد رفت حزب انقلابى را سازمان داد.

اين هم صد سال روى آن صد سال، تا دويست سال ديگر هم دترمنيسم تاريخى كار خود را مى‏ كند و امواج انقلاب از راه فرا مى ‏رسد مى ‏ماند سوار شدن بر آن. كارى كه اپورتونيسم ناب استاد آن است، موج ‏سوارى. و بعد دميدن در بوق كه ما بوديم با صبر و شكيبايى پرولترى انقلاب را به سلامت بر سر خشت نشانديم.

۲-گزينه دوم، راهى بود كه صمد در ماهى سياه كوچولويش نشان مى‏ دهد:

«راه كه بيفتيم ترس‏مان مى ‏ريزد». و در پروسه آزمون و خطا راه خود را مى ‏يابيم. اين گزينه به حركت با اندوخته واقعى جنبش باور داشت.

 اشرف ابايى ندارد كه بگويد سرمايه يك سازمان چريكى سه قبضه مسلسل بود با دويست تير فشنگ آن‏ هم در مقابل حكومتى با هزاران زاغه مهمات و صدها تانك و توپ و تيربار و موشك. اشرف به ‏درستى مى‏ گويد: سرمايه پيشاهنگ براى حركت شور انقلابى است و دوم اراده معطوف به مبارزه است. يك ملت صبر ايوب و عمر نوح ندارد كه تا هزار سال صبر كند تا ظالم را از اريكه ظلم پايين بياورد.

بخش دوم

حميد مى‏ پرسد دست آوردهاى جنبش پس از عمليات پيروزمند فروردين ۱۳۵۰ چه بود و اين‏ گونه جمع ‏بندى مى ‏كند:

۱- بى ‏اعتبار شدن نمايشات تلويزيونى مقامات امنيتى

۲- بالا رفتن روحيه اپوزيسيون

۳- پاك شدن شكست ‏هاى قبل از ذهن توده

۴-سياسى شدن فضاى جامعه

۵- سمپاتى معنوى توده نسبت به پيشاهنگ

يك خطا

دستاوردهاى حركت نخستين خارج از انتظار چريك ‏ها بود. احساس انقلابى در فضا موج مى ‏زد. و خلق از قدرت چريك‏ها افسانه ‏ها مى‏ ساخت.

در جامعه سركوب شده اين عكس ‏العمل يك واكنش روانى طبيعى بود. انعكاس اين تأثيرات بر روحيه چريك ‏ها آن‏ها را به وجد آورده بود. و ضمن احساس قدرت درصدد آن بودند كه ضربات جدى را سريع‏ تر فرود آورند. اما اين احساس معادل واقعيات عملى جنبش نبود. و اين خود منشأ خطايى به حساب مى ‏آمد. به ديگر سخن اين احساس از توان خود و قدرت حريف غافل بود.

بخش سوم

در اين زمان سازماندهى مبتنى بر شش تيم بود:

۱- سه تيم عملياتى

۲- يك تيم انتشاراتى

۳- يك تيم خدمات تكنيكى

۴-يك تيم عملياتى قاسم

ضربه خوردن تيم انتشارات

تيم انتشارات در پامنار ضربه خورد. نابدل و سلاحى دستگير شدند.

 

تغييراتى در تركيب تيم ‏ها

پويان به‏ عنوان مسئول سياسى وارد تيم اسكندر صادقى ‏نژاد شد. زيبرم نيز به تيم اسكندر منتقل شد.

 

يك خطا: عملياتى شدن

كلاً پنجاه درصد نيروها سازماندهى شده بودند. افرادى كه در تيم‏ هاى سه نفره فعال بودند براى تيم‏ هاى عملياتى انتخاب مى‏ شدند. اما بعدها روشن شد كه براى عملياتى شدن يك عضو جز پذيرش خط‏مشى، صداقت و فعال بودن، خصائل و آموزش‏ هاى بيشترى لازم است و اين ناشى از بى‏ تجربگى بود.

واحد بررسى فعاليت مجدد نواحى روستايى

بعد از حادثه سياهكل يك بار ديگر سازمان تصميم گرفت تجربه سياهكل را تكرار كند. اين پيشنهاد توسط عباس مفتاحى داده شد. مسعود احمدزاده نيز موافق بود. اما حميد اشرف مخالفت داشت. بعد از تصويب اين پيشنهاد يك تيم چريكى به ‏عنوان «واحد بررسى» ايجاد شد. تا در ناحيه شاهرود بررسى ‏هايى بكند.

در همين زمان پويان و اسكندر صادقى ‏نژاد به شهادت رسيدند.

بخش چهارم

در اين دوران سازمان دو ضربه مهم خورد:

۱-پايگاه نيروى هوايى

۲-پايگاه خيابان طاووسى

در تاريخ بيست و پنجم ارديبهشت ۵۰ اشرف دهقانى دستگير شد. و در تاريخ بيست و نُه ارديبهشت بهروز دهقانى كه برادر اشرف بود.

 از حبيب بهروز قرار حميد توكلى را بيرون آوردند. حميد در سرقرار با بهروز دستگير شد. حميد توكلى محل خانه نيروى هوايى را مى ‏دانست. پس اسكندر به ‏عنوان فرمانده تيم دستور تخليه خانه را داد. پويان مخالفت كرد. در آب‏ انبار اين خانه كارگاهى براى كليشه ‏سازى درست كرده بودند. استدلال پويان اين بود كه اگر حميد حرف بزند آدرس خانه علنى را خواهد داد. و تخليه خانه را جدا از امكاناتى كه در آن ايجاد شده بود توهين به رفيق حميد مى ‏دانست و معتقد بود حميد هرگز خانه تيمى را نخواهد گفت. اسكندر خانه را تخليه كرد اما پويان در خانه ماند.

اسكندر وسايل خانه نيروى هوايى را به خانه ‏اى در نارمك برد. و پويان و رحمت پيرونذيرى در خانه ماندند.

سوم خرداد اسكندر در بازگشت به خانه نيروى هوايى، خانه را در محاصره ساواك ديد و چون رحمت پيرونذيرى آدرس خانه نارمك را مى ‏دانست. اسكندر خانه نارمك را تخليه كرد و به خانه خيابان طاووسى رفت. تعجيل او در اجاره خانه در خيابان طاووسى باعث شك بنگاهى شد و او پليس را خبردار كرد. و اسكندر در نقل و انتقال به اين خانه در محاصره قرار گرفت و شهيد شد. دو نفر ديگر دستگير شدند بقيه موفق به فرار شدند.

يك اشتباه و پنج تلفات

پليس با دستگيرى بهروز دهقانى و جست‏وجوى وسايل او قرار او را با حميد توكلى درميدان شوش يافت. حميد سر قرار بهروز رفت كه او را نمى‏ شناخت. پس دستگير شد. با دستگيرى حميد پايگاه نيروى هوايى بايد تخليه مى‏ شد. اين كار برعهده اسكندر صادقى ‏نژاد بود كه فرمانده تيم بود پويان به دو دليل از تخليه خانه سرباز زد:

۱- امكاناتى كه اين خانه داشت. قرار بود در زيرزمين آن كارگاه كليشه ‏سازى داير شود.

۲- اعتماد به حميد توكلى كه حرف نمى ‏زند.

در اينجا شايد انتقادى به پويان وارد نباشد. پويان درك درستى از شكنجه نداشت .نمى‏ دانست كه آن طرف داستان چه جانوران آدم‏خوارى نشسته ‏اند. و ميزان سبوعيت آن ‏ها تا كجاست.

به جرأت مى‏ توان گفت كه انسان جانورى است كه شرارت در او مرزى ندارد. و قادر است مرزهاى شقاوت را تا ناپيداى جهان و تا آن سوى تصور آدمى گسترش دهد. هم چنان‏كه نيكى در او نيز مى‏ تواند تا آن سوى جهان برود. وجودى درآميخته با دو پا به شرارت و نيكى، تاريكى و روشنايى و به ‏قول دیگر اهريمنى و اهورايى. خدايى و شيطانى.

درك پويان از اين سوى شكنجه نيز نادرست بود. جنبش در ابتداى كار بود. و تجربه ‏اى عينى از توان آدمى در زير شكنجه نداشت. پويان و حتى حميد اشرف تصور مى‏ كردند كه مى‏ توان زير شكنجه تاب آورد تا مرز مردن. اما حساب اين مسئله را نمى‏ كردند كه اگر آدمى شانس نياورد و در زير شكنجه نميرد و نتواند شكنجه را تاب بياورد آن‏وقت چه.

بعدها اين درك عينى ‏تر شد. و براى حرف نزدن زمان تعيين شد تا چهل و هشت ساعت و بعد از چهل و هشت ساعت به بيست و چهار ساعت و در آخر به شش ساعت.

حميد توكلى آن‏قدر شكنجه شد كه هر دو پايش سياه شد و در زير شكنجه طبق اسناد ساواك به شهادت رسيد. اما حرف زد. مقاومتى در وراى تصور آدمى كرد. اما درلحظاتى مجبور شد كه حرف بزند. و پويان و حميد اشرف از راز اين لحظات كه آدمى حاضر است بميرد و نمى ‏ميرد و او ديگر توان تحمل شكنجه را ندارد، بى‏ خبر بودند.

اما انتقاد به اسكندر وارد بود به دو دليل:

۱-نخست آن‏كه او درك روشن‏ ترى از شكنجه داشت و حدس مى ‏زد حميد حرف بزند. و همين حدس و گمان براى چريك كه يكى از اصول بقاءاش۹، عدم اطمينان است كافى بود كه پايگاه نيروى هوايى را تخليه كند كه كرد.

۲- ديگر آن‏ كه او فرمانده تيم بود. بايد به پويان دستور نظامى مى ‏داد تا خانه را تخليه كند تخليه خانه به فرض آن‏كه حميد حرف نمى ‏زد از بين رفتن يك امكان خوب بود. اما اگر عكس آن ثابت مى‏شد پنج كادر برجسته و بى‏ بديل جنبش حفظ مى‏ شدند. و اسكندر به‏عنوان يك فرمانده بايد حساب اين سود و زيان را مى ‏كرد.

بخش پنجم

در اين بخش اشرف كمبودها را در سه عرصه بررسى مى‏ كند:

الف: تشكيلات

ب:تداركات

ت: تعليمات

 

الف:تشكيلات

تعجيل در امر سازماندهى باعث ضعف ‏هاى زير مى‏ شد:

۱- نبود حفاظ امنيتى

۲-نبود سيستم دفاعى

۳- نبود امكانات عقب‏ نشينى

۴-حاكم نبودن روابط نظامى

۵- افزايش ضربه ‏پذيرى به ‏علت ارتباطات گسترده

ب: تداركات و پشت جبهه

در اين قسمت نيز كمبودهاى زير به چشم مى‏ خورد:

۱- نبود سلاح خوب و كافى

۲-نبود طرحى براى حفظ امكانات

۳-آوردن نيروهاى پشتيبانى به خط مقدم در حالى ‏كه مى‏ بايست پنجاه درصد نيروها را در پشت جبهه سازمان مى ‏داديم.

ت: تعليمات

آموزش در اين دوران محدود مى‏ شد به انتقال تجارب محدودى كه رفقاى قديمى‏ تر داشتند.

اما در زمينه زير ضعف‏ هايى وجود داشت:

۱-آشنايى با وسايل نظامى

۲- فن مبارزه با پليس

۳- فن مخفى‏ كارى و قوانين زندگى در شهر

نه تجربه‏ اى وجود داشت و نه آموزشى. آن‏ها خود تجربه بودند.

ضعف ‏ها

۱-مهم‏ترين ضعف بى‏ تجربگى بود. ضعف‏ هاى ديگر از همين بى ‏تجربگى ناشى مى‏ شد و اما ضعف‏ هاى ديگر:

۲-در نظر نگرفتن زمان لازم براى اجراى طرح ‏ها

۳-ضعف در تشخيص نيروى خود و قدرت دشمن

۴-درك عينى نداشتن نسبت به واكنش دشمن

پس چاره ‏اى نبود جز حركت، ضربه، تجربه و اين مستلزم دادن تلفات بود.

۵- شتاب‏زدگى و بى ‏مبالاتى

بعد از عمليات بانك آيزنهاور با كسب دستاوردهاى به‏ دست آمده بايد عقب مى‏ نشستيم دو گام به پيش، يك گام به پس. به مسائل درونى خود مى ‏پرداختيم. و سازماندهى بالنسبه مستحكمى درست مى‏ كرديم. اما بايد براى سازماندهى وقت بسيارى صرف مى‏ كرديم. بهترين رفقا را به صف اول احضار مى‏ كرديم و بقيه را در پشت جبهه سازمان مى ‏داديم. و اين بزرگ‏ترين اشتباه ما بود. كار درست عقب‏ نشينى تاكتيكى و حفظ نيروها بود. اما بى‏ مبالاتى شد و سازمان ضرباتى خورد.

بخش ششم: دستاوردهاى مرحله اول

۱-طرح كامل مبارزه مسلحانه

۲- سياسى كردن فضاى جامعه

۳- شكسته شدن قدر قدرتى رژيم

۴- زنده شدن اميد در جنبش

بخش هفتم: جمع ‏بندى

الف: عكس ‏العمل نيروهاى آگاه، خلق و نيروهاى ناآگاه

واكنش نيروهاى آگاه عالى بود. براى اولين بار دانشجويان با شعار مرگ بر شاه، فرسيو مرگت باد، جلاد ننگت باد به خيابان ‏ها ريختند.

گروه ‏هاى آرمان خلق، جناح انقلابى ستاره سرخ و سازمان مجاهدين خلق جزء گروه ‏هايى بودند كه از اين حركت تأثير پذيرفتند.

در ميان نيروهاى ناآگاه، در زمينه‏ هايى تبليغات رژيم مؤثر بود. با اين همه جنبش مسلحانه باعث سياسى شدن و بالا رفتن نسبى آگاهی ‏هاى اين بخش نيز شد.

ب: سازماندهى

۱- افراد تيم‏ ها بايد محدود مى‏ شد تا ضربات وسعت پيدا نكنند (مثل درگيرى نيروى هوايى)

۲- به ‏علت ضعف در كنترل كادرها از چگونگى دستگيرى‏ ها اطلاعى در دست نبود. پس درس گرفته نشد و با همان وضع سازماندهى ادامه يافت.

۳- به ‏علت نداشتن كنترل تشكيلاتى پليس موفق شد با دنبال كردن سرنخ‏ ها و دنبال كردن ارتباطات لو رفته به سازمان ضربه بزند.

در مرحله دوم سازماندهى نيز اين تجربه به ‏كار برده نشد و علت آن درهم پاشيدگى و دفاع و نبود يك سيستم تشكيلاتى مستحكم بود.

ت:امتداد يافتن ضربات

ضربات به دو صورت وارد مى‏ شد:

۱- مستقيم

۲- غيرمستقيم

ضربه مستقيم با اخذ اطلاعات از چريك اسير شده يا يافتن سرنخ ‏هايى در ميان لباس و وسايل خانه چريك (مثل يافتن قرار حميد توكلى در كت بهروز دهقانى) يا يافتن برگ لباس‏شويى و يا فاكتور خريد جنس شروع مى‏ شد و وارد مى‏ آمد.

بدل آن، پاك كردن ردها و سرنخ ‏ها و قطع ارتباطات با چريك اسير شده بود.

اما فرم غير مستقيم برمى‏ گشت به افزايش تحركات تيم‏ هاى ديگر هجوم پليس. تخليه خانه‏ هاى تيمى، اطلاع به كسانى‏ كه به اين ضربه مربوط مى‏ شدند.

پاك كردن سريع سرنخ ‏هاى جانبى و به ‏عهده گرفتن وظايف تيم ضربه خورده باعث مى ‏شد ميزان دقت دركارها پايين بيايد. پليس هم به‏ خاطر تجاربش فعال ‏تر شده بود. پس ضربه پشت سرهم ادامه مى‏ يافت.

سازمان بيشتر از ضربات غيرمستقيم آسيب ديد. چرا كه توجه بيشتر به ضربات مستقيم بود تا غيرمستقيم. در دستگيرى اشرف دهقان، پليس توانست از طريق دوستان اشرف به بهروز دهقانى برسد. و از طريق بهروز دهقانى به حميد توكلى و از طريق حميد به پويان.

 

زیر نویس

۱-سرتیپ زندی پور بعد از سپهبد صدری در سال ۵۲ بدستور شاه رئیس کمیته مشترک شد. دوره اطلاعات و ضد اطلاعات را در امریکا دیده بود .

در سال ۵۰ به ساواک مامور شدو مدتی مشاور ثابتی بود .

در زمان او کمیته به مجهز ترین وسایل و شیوه های شکنجه و باز جویی مجهز شد و آموزش های سرویس های امنیتی امریکا و انگلیس و اسرائیل به خدمت گرفته شد .

زندی پور در ۲۶ اسفند ۵۳ در خیابان فرح شمالی توسط تیم وحید افراخته از تیم های عملیاتی مجاهدین ترور شد . صمدیه لباف،محمد طاهر رحیمی،سید محسن خاموشی از اعضا این تیم بودند.

۲- شکنجه گران می گویند؛قاسم حسن پور

۳-قربانعلی عبدالرحیم پور؛نشریه عصر نو

۴-این جزوه باید در یورش ساواک به خانه های تیمی از بین رفته باشد چرا که در اسناد سازمانی یافت نشد

۵-مارتیک قازاریان فارغ التحصیل علوم از دانشگاه تهران بود

۶-محمود عظیمی دانشجوی دانشگاه صنعتی بود

۷-وبلاگ هواداران اقلیت

۸-سفر بر بال های آرزو؛نقی حمیدیان

۹-سه اصل چریگی برای بقا این بود :۱-تحرک مطلق۲-بی اعتمادی مطلق۳-هوشیاری مطلق

 


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com