اول اوت ٢٠١٩، ٧۵مین سالروز قیام ورشو!
بهرام رحمانی
August 11, 2019اول اوت ٢٠١٩، ٧۵مین سالروز قیام ورشو!
bahram.rehmani@gmail.com
مقدمه
برای مردم لهستانی، یکی از مهمترین روزهای سال روز اول اوت - دهم مرداد، سالروز قیام وسیع مردم ورشو علیه نیروهای اشغالگر آلمان در دوره حکومت نازیها است. ما این شانس را داشتیم که در تظاهرات صدها هزار نفری اول اوت در ورشو، پایتخت لهستان شرکت کنیم.
ورشو در جنگ جهانی با خاک یکسان شده بود. بمبارانهای متعدد نیروی هوایی قدرتمند آلمان در 1939 و 1944 پس از قیام لهستان، تقریبا هیچ جای سالمی در شهر باقی نگذاشته بود. با این حال بناهای چند طبقه رنگارنگ با پلاکها و نشانهای برجسته و فلزی و سنگی گونهگون، مجسمههای بزرگ و کوچک برنزی، کلیساهایی بزرگ، کوچهها و راههای سنگفرش، بنا بر گفته سایت یونسکو - که بخش تاریخی ورشو در لیست میراث جهانی آن سازمان ثبت شده است- این بازسازی یکی از درخشانترین پروژههای از این دست در جهان محسوب میشود. ما در چند روز، بههر طرف شهر میرفتیم با یادبودی که در دیوار حک شده بود مواجه میشدیم که زیر آن انبوهی از شمع و سبدها و شاخههای گل بود. این نقاط بیشمار شهر، مکانیهایی بودند که پیکارگران لهستانی در مقابل ارتش قوی و تا دندان مسلح و بیرحم نازی مقاومت کرده و جان باخته بودند.
آنچه پس از جنگ بر جای مانده ویرانهها و تلی از خاک بود که ما در فیلمی کوتاه که در روزهای بعد از آزادی ورشو به وسیله نیروی هوایی متفقین گرفته شده بود در موزه قیام آن شهر دیدیم و یا صداهای تیراندازی و رزمندگان را شنیدیم.
در طول دهه 1930، آلمان نازى تقاضاى خود را مبنى بر الحاق شهر آزاد گدانسک(دانزيک) مطرح نمود و وقايعى را در مرز آلمان و لهستان سازماندهى کرد. در 23 اوقات 1939 ريبن تروپ وزير امورخارجه آلمان در مسکو، پيمان عدم تجاوز را با مولوتف وزير امور خارجه شوروى امضاء کرد. اين پيمان يک پروتکل سرى هم ضميمه داشت که در سال 1948 - زمانى که روابط شوروى و آمريکا به تيرگى گرائيده بود بهمنظور ناراحت کردن مقامات شوروى از طرف مقامات آمريکایى که به اسناد بايگانى آلمان دست يافته بودند - انتشار يافت. رهبران شوروی مدتها درباره اصالت اين سند ترديد و آن را انکار مىکردند اما استدلالهاى آنها بىپايه بود زيرا همه تلگرامهاى ديپلماتيک بين برلين و مسکو درباره اين پروتکل موجود بود و کسى نمىتوانست منکر وجود آن شود.
متعاقب اين پيمان در اول سپتامبر 1939، آلمان نازى از 3 جبهه وارد لهستان شد و اين کشور را اشغال کرد. اعمال فشار بريتانيا و فرانسه که از لهستان حمايت مىکردند باعث شد تا با ورود آنها جنگ جهانى آغاز شود. عمليات نظامى آلمانها در لهستان بسيار کوتاه بود. آلمانها با 2600 دستگاه تانک و 2 هزار فروند هواپيما اين عمليات را شروع کردند. در صورتى که لهستان داراى 180 دستگاه تانک و 420 فروند هواپيما بود که بهخاطر عدم توانايى در نبرد با هواپيماهاى جنگنده آلمان به فرانسه و انگلستان منتقل شده و همراه متفقين عليه آلمان مىجنگيدند. عمليات برقآسا Blitzkrik با بمباران شهرها و اردوگاههاى بىدفاع لهستان آغاز شد که مردم اين کشور تا کنون چنين عملياتى را سراغ نداشتند. در 14 سپتامبر شهر ورشو محاصره شد. در اين مرحله لهستانىها عکسالعمل نشان دادند و توانستند آلمانها را در شهر کونتو متوقف و خود را در اطراف رودخانه ويستواVistua و بژورا Bezora سازماندهى کنند. با وجود آمادگى فرانسه و انگلستان براى کمک به لهستان اين کشور بدون کمک باقى ماند. و اين در صورتى بود که اين دو کشور توافق کرده بودند که لهستانىها اگر بتوانند 2 هفته مقاومت کرده و عمليات دفاعى را ادامه دهند متفقين نيروهاى خود را به منطقه اعزام داشته و از غرب حملات خود را آغاز خواهند کرد. اما اين قول عملى نشد و لهستانىها در جنگ تنها ماندند.
در 17 سپتامبر 1939، ارتش شوروى نيز از شرق به لهستان تجاوز کرد. ورشو 2 هفته بعد محاصره شد و پادگان شهر خلم نيز در ماه اکتبر به تصرف قواى شوروى درآمد. گروهها و مبارزين لهستان مدافع شهر ورشو پس از 2 هفته مقاومت تسليم شدند. لذا تعداد زيادى از سربازان و افراد غيرنظامى لهستانى به کشورهاى فرانسه و انگلستان فرار کرده و ضمن تشکيل دولت در تبعيد، ولاديسلاو راج کيهويچ Wladislaw Roczkiewicz را بهعنوان ریيسجمهور و ژنرال ولاديسلاوشيکورسکى Wladislaw Sikorski را بهعنوان نخستوزير معرفى کردند.
در اين دوران، غرب لهستان که شامل شهرهاى مهم پزنان، پومرانيا، سيليسيل و کراکف بود به تصرف اشغالگران آلمانى درآمد. شهر کراکف توسط دوست هيتلر، هانس فرتنک Hand Frank اداره مىشد.
74 سال پیش در چنین روزی، ورشو علیه آلمان نازی شورید!
قیام ورشو یکی از مهمترین عملیاتهای جنبش مقاومت لهستان در طی جنگ جهانی دوم بود که جهت آزاد سازی ورشو از سلطه آلمان نازی سامان داده شد. در فقدان کمک از خارج ورشو، سرانجام در روز دوم اکتبر سال 1944 میلادی این قیام درهم شکسته شد و ارتش نازی به دستور هاینریش هیملر شهر ورشو را با خاک یکسان کرد.
آنها در جریان قیام خود در مقابل ارتش مجهز نازی بیآن که کمکی دریافت کنند، با جان فشانیهایشان حماسه خلق کردند.
جوزف استالین رهبر اتحاد شوروی با قیام ورشو مخالف بود بههمین دلیل، به ارتش سرخ که به ساحل رودخانه ویستول رسیده بود و فاصله چندانی تا شهر ورشو نداشت، دستور توقف داد.
استالین بااین اقدام به آلمانیها مهلت کافی داد تا قیام را سرکوب کرده و صدها هزار نفر از مردم ورشو را به قتل رسانده یا به اردوگاههای مرگ انتقال دهند و شهر ورشو را ویران کنند.
قیامکنندگان، مدت 63 روز در مقابل ارتش آلمان مقاومت کردند اما با توجه به این که هیچ کمکی از خارج به آنها نرسید ، سرانجام قیام ورشو در روز 2 اکتبر سال 1944 میلادی توسط نازیها درهم شکسته شد.
در جریان قیام ورشو حدود 200 هزار غیرنظامی کشته شدند و 165 هزار نفر نیز توسط نازیها به اردوگاههای مرگ انتقال یافتند و 350 هزار نفر نیز ناگزیر به فرار شدند.
نیروی هوایی آلمان برای انتقامگیری از قیام مردم در ورشو این شهر را بمباران و تقریبا بهطور کامل با خاک یکسان کرد. و به دستور هاینریش هیملر، ارتش نازی 85 درصد از شهر ورشو را با خاک یکسان کرد.
سرانجام 5 ماه پس از آغاز قیام، ارتش سرخ در روز 17 ژانویه سال 1945 میلادی وارد ورشو شد. دیگر فردی در این شهر وجود نداشت که بتواند در مقابل اشغالگر جدید مقاومت کند و طرفداران شوروی به آسانی قدرت را در دست گرفتند.
ورشو نابود شد اما شکست نخورد!
لهستان در جنگ جهانی اول
در طول جنگ جهانى اول، در جنگ روسيه با کشورهاى آلمان و امپراتورى اتريش - مجارستان، خاک لهستان مورد تاخت و تاز اين کشورها قرار گرفت. در اين دوران، مردم اين کشور خسارات و لطمات بسيارى را متحمل شدند. رهبران لهستان در پايان جنگ توانستند حمايت متفقين خصوصا فرانسه را براى تشکيل کشور مستقل بهدست آورند.
ويلسيون ریيسجمهور آمريکا نيز در ماده 14 اعلاميه مشهور خود در سال 1918 براستقلال لهستان تاکيد نمود. در اين سال لهستان بهرهبرى يوطف پيلسودسکى Hoseph Pilsoudski استقلال يافت و توسط او، پادرفسکى Padrewski پيانونواز مشهور لهستانى بهعنوان نخستوزير اين کشور معرفى گرديد.
يوزف پيلسودسکی رهبر استقلال لهستان از شخصيتهاى موثر در تاريخ اين کشور است که در طول جنگ جهانى اول و پس از آن نقش مهمى در روند تحولات سياسى اين کشور ايفاء کرده است. او در سال 1867 در روسيه متولد و در دانشگاه خارکوف فارغالتحصيل شد. او در سال 1892، حزب سوسياليست را در لهستان تاسيس و بهصورت مخفى روزنامه چپگراى روبوتنيک Robotnic که داراى تفکرات سوسياليستى بود منتشر مىکرد. اين روزنامه در سال 1900 ميلادى، تعطيل و پيلسودسکى دستگير شد. او پس از گريختن از زندان در سال 1908، يک واحد نظامى را تاسيس کرد که در سالهاى بعد با توسعه آن به ارتش انقلابى تغييرنام يافت. تمام تلاش ارتش تحت امر او، به مبارزه با ارتش روسيه و جنگ براى استقلال پرداختند. در سال 1914، پيلسودسکى و 10 هزار تن از نيروهاى تحت امرش، بههمراه اتريش عليه ارتش روسيه جنگيدند. اما پس از انقلاب روسيه، وفادارى او زير سئوال رفته و در ژوئيه 1917 دستگير و زندانى شد. پس از آزادى او در سال 1918، وى بهعنوان رهبر حکومت موقت و رهبر کل نيروهاى نظامى لهستان درآمد.
در فوريه 1919، ارتش نوبنياد جمهورى لهستان بهرهبرى پيلسودسکى در غرب دست به حملات دامنهدارى زده و همه سرزمينهايى را که آلمانها تخليه کرده بودند را بهتصرف درآوردند. در آن هنگام در شرق لهستان، شوروى به شدت از جانب روسهاى سفيد در خطر بوده و پيلسودسکى اصرارى نداشت که سرزمينهاى مزبور را به شوروى پس بدهد و سپس بر سر راه مالکيت آنها به چانهزدن بپردازد. او نيز مانند بسيارى از رهبران آن زمان، روی خوشی به شوروی نشان داد. به اين دلیل، وقتى همزمان با ژنرال دنيکين Denicin به مسکو نزديک شد از همکارى با او خوددارى و در ماه دسامبر آن سال تماسهاى محرمانهاى با مسکو برقرار کرد. اما در خلال اين مدت درگيرىهاى پراکندهاى بين ارتش طرفين صورت مىگرفت. در 22 دسامبر اين سال، چيچرين کميسر امور خارجه شوروى رسما مذاکره درباره امضاء پيمان صلح پايدار بين دو کشور را به ورشو پيشنهاد کرد. اما پيلسودسکى به هيچوجه آمادگى نداشت و در فکر تجزيه اوکراين و روسيه سفيد و تاسيس فدراسيونى بين اين دو کشور و لهستان بود و در نظر داشت بعدها ليتوانى را نيز به آن ملحق سازد.
در اواخر فوريه 1920، کميسيون امور خارجه پارلمان لهستان نظر خود را در مورد پيشنهادى مسکو اعلام و امضاء پيمان صلح را در صورتى ميسر دانست که مرزهاى لهستان به وضعى که قبل از تجزيه اين کشور در سال 1772 بوده است باز گردد.(يعنى مرز شرقى آن کشور در حوالى شهرهاى اسمولسنگ - Smolensk و کىيفKiev قرار بگيرد و به ساکنان ماوراء اين خط مرزى نيز خودمختارى داده شود.)
در 27 مارس اين سال، دولت لهستان شروع مذاکرات را بهصورت اصولى پذيرفت ولى اقدامى نکرد زيرا در هيچ موردى مخصوصا درباره محل مذاکرات توافق نمىشد. در 25 آوريل بهدنبال ائتلافى که بين پيلسودسکى و پتليوراPetliora فرمانده کل قزاقهاى تجزيهطلب اوکراین بهعمل آمد نامبرده پذيرفت که تحت فرمان مارشال لهستانى به جنگ بپردازد. پيلسودسکى اعلام کرد که به ارتش دستور داده است که عميقا وارد خاک اوکراين شود و تا زمانى که دولت اکراين اعلام کرد که به ارتش دستور داده است که عميقا وارد خاک اوکراين شود و تا زمانى که دولت اوکراين مستقل، استحکام نيافته است آنجا را ترک نکند. چند روز بعد ارتش لهستان وارد کىيف شد. طى ماههاى بعد لهستانىها در مقابل سواره نظام ارتش سرخ به رهبرى ژنرال بودينى -Bodini با بىنظمى به عقبنشينى پرداختند و ارتش شوروى بهسمت ورشو حمله برد و يک کميته انقلابى در لهستان تشکيل شد. سپس در دومين کنگره بينالملل کمونيستها که در ماه ژوئيه در مسکو منعقد شده بود کنگره قطعنامه خود را با اين جمله پايان داد: زنده باد جمهورى شوروى لهستان.
در 12 اوت، پيشقراولان ارتش سرخ به حومه ورشو رسيدند و سقوط پايتخت لهستان مسئله روز و ساعت بود. به اين جهت، وقتى لهستانىها مذاکره براى ترک مخاصمه را پذيرفتند و مذاکرات در 17 اوت در شهر مينسک آغاز شد، شوروىها پيشنهادهاى بسيار سختى را مطرح کردند که يک بار ديگر لهستان را بهصورت تحتالحمايه روسيه در مىآورد. اما غافل از اين بودند که يک بار ديگر، بخت از آنان روى برتافته و پيلسودسکى توانسته است با کمک هيات نظامى فرانسه بهرهبرى ژنرال وگان -Vogan دست به حمله متقابل بزند اين جنگ و گريزها نمىتوانست مدت مديدى بهطول انجامد. هر دو طرف خسته شده بودند و لنين بناچار پذيرفت که ملت لهستان در برابر نداهاى انقلابی، در مجموع ناشنوا مانده است.
سرانجام پيشنويسان پيمان صلح در اکتبر 1920، در ريگا (پايتخت فعلى لتونی) پاراف شد و مرزهاى بين دو کشور در دويست کيلومترى شرق خط کرزن قرار گرفت. خط مزبور بهنام وزير امور خارجه وقت انگليس نامگذارى شده بود زيرا نامبرده در سال 1919، پيشنهاد کرده بود که مرز شرقى لهستان روى خطى که اهالى لهستانىتبار را از ساکنين اوکراين و روسيه سفيد مجزا مىکند تعيين شود. بدينترتيب، روسيه سفيد و اوکراين به دو بخش تقسيم شدند. مسلم بود که مسکو از اولين فرصت استفاده خواهد کرد و اين مرز مصنوعى را از ميان برخواهد داشت. اين فرصت را تجاوز آلمان به لهستان در سال 1939 فراهم آورد و شوروى نيز بىدرنگ اراضى وسيعى را که متعلق به خودشان مىدانستند تصرف کردند و خط کرزن کم و بيش مرز بين نيروهاى آلمان و شوروى قرار گرفت.
همانطور که پيشتر توضيح داده شد در سال 1921، رهبران وقت شوروى و لهستان پيمان صلحى را در ريگا( پايتخت فعلى لتونى) امضاء که براساس آن قلمروى لهستان در شرق بخشهايى از اوکراين و روسيه سفيد را نيز شامل مىشد. پيلسودسکى در اين مذاکرات نقش مهمّى را ايفاء کرد. پيلسودسکى تا سال 1923، فرمانده کل ارتش لهستان بود. در آن دوران اوضاع سياسى لهستان از آرامش برخوردار نبود. پيلسودسکى پس از 3 سال بازنشستگى در سال 1926، با راهاندازى و هدايت کودتاى نظامى رهبرى کشور را عهدهدار و در سال 1927 ضمن کنترل کامل کشور خود را ریيسجمهور و نخستوزير لهستان معرفى کرد. پس از مرگ وى در سال 1935 ميلادى، ناآرامىهاى سياسى مجددا توسعه يافت و کشور در آستانه جنگ جهانى دوم در دست اشغالگران افتاد.
پس از شکست آلمان در جنگ جهانی اول، متفقین پیمان ورسای را به آلمان تحمیل کرند. مطابق این پیمانT آلمان بخش قابل توجهی از سرزمین های خود را از دست داد و هر تکه از آن به یکی از کشورهای همسایه داده شد. علاوه بر سرزمینهایی که به فرانسه، بلژیک، چکسلواکی، و دیگر همسایگان آلمان داده شد؛ سرزمینی نیز تحت عنوان «دالان لهستانی» ضمیمه خاک لهستان شد و بندر معروف دانتسیگ نیز بهعنوان یک بندر آزاد تحت نظارت لهستان قرار گرفت که همین امر باعث شد ارتباط زمینی میان تنها استانهای مجاور پروس شرقی با آن(پروس شرقی) قطع شود و بدینگونه پروس شرقی تنها از راه هوایی یا دریایی با خاک اصلی آلمان ارتباط داشت. بهطوری که اگر شخصی آلمانی در کشور آلمان قصد مهاجرت به ایالت پروس شرقی آلمان را داشت باید از طریق دریا و با کشتی سفر کند.
نبرد لهستان در ابتداى سال 1939، سايههاى يك نبرد ويرانگر بهسادگى قابل احساس بود. آدولف هيتلر، توانسته بود بدون شليك گلولهاى، فرانسوىها را مرعوب كرده و اتريش و چكسلواكى را به خاك آلمان وصل كند. اما ادعاى او بر كانال دانتزيك لهستان مورد مخالفت شديد دولتمردان انگليسى و فرانسوى قرار گرفته و دو كشور فوق اولتيماتوم داده بودند، اگر آلمان به لهستان حمله برد، بىدرنگ به آن كشور اعلان جنگ مىدهند. هيتلر حركت انگليس و فرانسه را نوعى بلوف سياسى مىدانست و گمان نمىبرد اين دو كشور استعمارگر حاضر باشند بهخاطر «مشتى اسلاو» خود را درگير نبرد با ارتش 2 ميليون نفرى آلمان كنند.
لهستان در جنگ جهانی دوم
سرعت عمل هيتلر این بود که لهستان را تسخير كند. چرا كه پيش از اين نيز وعده آن را داده بود، از طرف ديگر علاقهاى به نبرد تمام عيار با دو قدرت بزرگ زمينى و دريايى اروپا آن هم در تابستان 1939 نداشت. تنها راه موجود براى او حمله برقآسا به لهستان و از كار انداختن ماشين جنگى اين كشور بود؛ قبل از آنكه ديگران بتوانند به اين كشور كمكى برسانند. بنابراين، در ميان بهت و ناباورى دنيا در اول سپتامبر 50 لشكر رايش آلمان با سرعتى خيره كننده از 3 محور اصلى حمله به لهستان را آغاز كردند. فرانسه و انگليس بلافاصله به آلمان اعلام جنگ دادند و آتش جنگى افروخته شد كه 6 سال طول كشيد و 52 ميليون نفر در آن كشته شدند. البته لهستان نيز دستكم بر روى كاغذ يك ميليون سرباز(80 لشكر) در اختيار داشت و دنيا گمان مىكرد بتواند مدتها مقاومت كند تا قواى كمكى از طرف فرانسه و انگليس به او برسد. استراتژى حركت سريع تانكها گودريان مارشال زرهى آلمان در اين نبرد براى اولين بار قدرت تانكها را به جهانیان نشان داد. در اين جنگ، آلمان از 9 لشكر زرهى استفاده كرد و توانست با پيمودن مسافت طولانى، واحدهاى لهستانى را كه در كانال دانتزيك در غرب لهستان متمركز بودند، غافلگير كند. در حالى كه ارتشهاى سوم و چهارم آلمان از ناحيه جنوب لهستان و جنوب غرب حمله را آغاز كرده بودند، ارتش دهم با سرعت به سمت ورشو مى تاخت.
تانكهاى آلمانى چنان بهسرعت خطوط دفاعى لهستانىها را در هم شكستند كه يك سوم واحدهاى نظامى لهستان اصلا نتوانستند خود را به نزديكى مناطق جنگى برسانند. 12 تيپ لهستان كه همگى سواره نظام بودند، تصميم گرفتند با شجاعت(با تفنگ و شمشير) جلوى تانكهاى آلمانى را بگيرند اما در نبردى غمانگيز و بىحاصل قتلعام شدند. چهره نبردها ديگر عوض شده بود. 1500 ۰هواپيماى آلمانى 900 هواپيماى قديمى لهستان را قبل از آنكه بتوانند واكنشى از خود نشان دهند، منهدم كردند و ظرف 2 روز نيروى هوايى لهستان كاملا از گردونه مبارزه خارج شد. 8 سپتامبر لشكرهاى مكانيزه آلمانى تمامى خطوط دفاعى لهستان را پشت سرگذاشته و ستون فقرات ارتش اين كشور را در هم شكسته بودند. واحدهاى باقیمانده لهستانى در حالى كه به سمت رومانى در حال عقبنشينى بودند، تازه دريافتند ارتش چهاردهم آلمان منتظر آنها است.
چرچيل در خاطرات خود، نوشته است؛ از هفته دوم نبرد، مقاومت لهستانىها كاملا منفعلانه بود. حمله ارتش دهم آلمان واحدهاى در حال مقاومت در غرب ورشو را به دو نيم كرد و از شكاف ايجاد شده لشكر دوم زرهپوش آلمان مستقيم بهسمت ورشو پيش رفت. ارتش چهارم آلمان نيز با عبور از رود ويستول بهسرعت به سمت ورشو مى تاخت.
ورشو در مركز لهستان واقع بود و گمان مى رفت حداقل يك ماه طول بكشد تا آلمانها به آن برسند. اما 10 روز پس از حمله، واحدهاى زرهى آلمانى در حومه ورشو بودند و به دليل نبودن هيچ مقاومت سازماندهى شده، مردم نگونبخت شهر تصميم به «مقاومت شهرى» گرفتند. لشكرهاى عقبافتاده از عمليات جنگى لهستان، سعى كردند حركت گازانبرى واحدهاى زرهى و ارتش چهارم آلمان عليه ورشو را بشكنند و خود را به ورشو برسانند اما ارتش دهم آلمان مانع اين كار شد. واحد پوزنان لهستانىها تا 10 سپتامبر نتوانستند به جنگ بپردازند چرا كه اصلا وقت پيدا نكردند! اما در اين روز ژنرال لهستانى «كوترزوا» با جمع كردن تكه پارههاى ارتش لهستان در جنوب ورشو و استفاده از لشكر پوزنان مانع كامل شدن حلقه محاصره ورشو شد. در نتيجه ارتشهاى دهم و هشتم حركت خود را متوقف كردند. حمله جسورانه كوترزوا كه موجب اولين توقف آلمانها پس از 10 روز پيشروى شده بود، با حملات پى در پى صدها هواپيماى آلمانى مواجه شد و اين واحدها ۱۰روز بى وقفه بمباران شدند تا آنكه در 19 سپتامبر كاملاً در هم شكستند. مقاومت ورشو ورشو در جنگ خيابانى تقريبا موفق عمل كرد. دهها هزار غيرنظامى در بين خرابههاى شهر بدون اميد به رسيدن كمك عمده از نظاميان، به دفاع از شهر پرداختند. آلمانها با سنگينترين بمبارانها، از هوا و زمين شهر را نابود مىكردند و به جلو مىرفتند.
در مجموع لهستان تنها ورشو و دژ «موولن» در كنار رود ويستول مقاومت مىكردند كه هر دو نيز در 28 سپتامبر تسليم شدند. چرچيل در كتاب خاطرات خود مىنویسد: «جنگ لهستان نمونه كامل جنگى جديد بود. همكارى ارتش زمينى و نيروى هوايى در ميدانهاى جنگ، بمباران شديد تمام راههاى ارتباطى و شهرهاى صنعتى، فعاليت ستون پنجم، استفاده عظيم از جاسوس و چترباز و بهويژه حمله شديد نيروهاى زرهپوش. لهستان آخرين قربانى از ماشين جنگى جديد نبود.»
در 17 سپتامبر 1939 و پس از آنکه شوروی موفق به امضای تفاهمنامه آتشبس با ژاپن در خلال حمله ژاپن به شوروی و مغولستان شد به لهستان حمله کرد و نیمه شرقی آن را که پیش از آن در چهارچوب پیمان مولوتوف-ریبنتروپ با آلمان نازی بر سر آن به توافق رسیده بود را اشغال کرد. لیتوانی و اسلواکی که در این حمله با آلمان نازی و شوروی همکاری داشتند نیز بخش کوچکی از خاک لهستان را بدست آوردند. در پی حمله شوروی به لهستان و همکاری آن کشور با آلمان نازی، انگلستان و فرانسه هیچ واکنشی به این سیاست شوروی نشان ندادند.
سرانجام در 27 سپتامبر همان سال و پس از يازده روز مقاومت و كشته شدن عده زيادي از مدافعانِ ورشو، محاصره اين شهر با سقوط و تصرف آن به دست نيروهايِ آلمان نازي پايان يافت. پس از اشغال لهستان، بر اساس توافقنامه سری آلمان و شوروي كه قبل از اين حمله امضا شده بود، لهستان بين اين دو كشور تقسيم شد.
ورشو پایتخت لهستان، شهر مقاومت و خاطرهها
ورشو، شهری است که بارها از نو متولد شده است و میتوان گفت از خاکستر برخواسته است. طی قرنها، این شهر مورد تهاجم و غارت نیروهای مختلفی از سوئد گرفته تا فرانسه و روسیه قرار گرفته است و حتی در اثر بمبارانهای آلمانیها در جنگ جهانی دوم آسیب سنگینی دید. اما امروزه ورشو یک شهر جدید، سرزنده و شاد است که از تمام آسیبهایی که دیده بود رها شده و به زیبایی بازسازی شده است بهطوری که شاید اصلا بهنظر نرسد بارها در جنگهای مختلفی قرار گرفته است. در بین جاذبههای گردشگری شهر ورشو ، شهر قدیمی با کاخها، کلیساها و قلعههایش از جمله جاهای جالب و دیدین ورشو است.
بخش قدیمی ورشو، جاهای تاریخی زیادی دارد. خیابان شهر قدیمی، یکی از مشهورترین و مهمترین خیابانهای شهر ورشو است که اطراف آن از کاخهای تاریخی، کلیساها و ساختمانهای قدیمی پر شده است. این خیابان که یک مایل طول دارد یکی از قدیمیترین خیابانهای شهر ورشو است که شهر قدیمی و قلعههای سلطنتی آن را به شهر مدرن و امروزی ورشو متصل میکند. قدمت این خیابان به قرن 13 باز میگردد ، در آن زمان خیابان کراکوسکی یک خیابان تجاری بهحساب میآمد. در این خیابان میتوانید یک مجسمه قدیمی مربوط به قرن 17 را بیابید که مادر و فرزندی را نشان میدهد که نماد پیروزی لهستانیها به ترکها در شهر وین است.
میدان مارکت شهر قدیمی در قدیمیترین قسمت شهر قدیمی ورشو واقع شده است. قدمت این میدان به اواخر قرن 13 باز میگردد. هرچند این میدان تاریخی در جنگ جهانی دوم کاملا نابود شد اما بعد از جنگ بازسازی شده و به همان شکل اولیه بازگشت. بسیاری از ساختمانهای موجود در این میدان در سال 1948 بازسازی شدند بهطوری که همان ساختار اولیه قرن 17 خود را حفظ کردند. امروزه در این میدان رستورانها و کافههای متعددی وجود دارد که محل مناسبی برای استراحت گردشگرانی است که روز خود را به گشتن شهر قدیمی سپری کردهاند.
نیکولاس کوپرنیک، یک ریاضیدان و ستارهشناس مشهور لهستانی است که در سالهای 1473 الی 1543 زندگی میکرد. او اولین کسی بود که تئوری چرخش زمین به دور خورشید را ارائه کرد. امروزه مرکز علمی کوپرنیک به احترام این ریاضیدان لهستانی ساخته شده است . بازدیدکنندگانی که میتوانند به زبان لهستانی صحبت کنند قادر خواهند بود در سخنرانیهایی که توسط دانشمندان مطرح لهستانی ارائه میشود شرکت کنند. اما این مرکز علمی بهطور کل میتواند محل مناسبی برای گردش افرادی باشد که به علم سیارات و ستارهشناسی علاقهمند هستند.
در قرن 16، این خیابان مسیر اصلی بود که به کاخها، قلعههای مختلف و روستاهای محلی می رسید. در قرن 20، یکی از خیابانهای مهم بازرگانی در ورشو بود که اطراف آن را ساختمانهای نئوکلاسیک در برگرفته بودند که بسیاری از آنها در جنگ جهانی دوم کاملا نابود شدند. پس از جنگ جهانی، این خیابان بازسازی شد و به یک خیابان سنگفرش شده برای پیاده روی و قدم زدن تبدیل شد.
کاخ علم و فرهنگ یک ساختمان چند منظوره است که در آن همه چیز یافت میشود از شرکتهای مختلف تا سالنهایی برای تفریح. این ساختمان در سالهای 1950 ساخته شده است که بلندترین ساختمان در لهستان است.
در این ساختمان، یک سالن کنسرت بزرگ نیز وجود دارد که بسیاری از رویدادهای مهم و بینالمللی در آن برگزار میشود. این ساختمان یکی از بناهای مهم و مشهور شهر ورشو است.
کاخ ویلانف یکی از مهمترین بناها در لهستان است که نشان میدهد این کشور در قرن 18 چه شکلی بوده است. این کاخ در ابتدا برای پادشاه جان سوم سوبیسکی ساخته شد. پس از مرگ او ، کاخ به دست خانواده او افتاد که هر یک تغییراتی در ظاهر آن ایجاد کردند. برخلاف سایر قسمتهای شهر ورشو ، این کاخ سلطنتی توانست از جنگ جهانی دوم جان سالم به در ببرد و بسیاری از مبلمان و آثار هنری که در آن قرار داشت بعد از جنگ جهانی دوباره به کاخ بازگردانده شد. امروزه این کاخ بزرگ به یک موزه تبدیل شده است. علاوه بر اینها فستیوالهای موسیقی مختلفی از جمله کنسرتهای تابستانی در فضای باز این کاخ برگزار میشود.
در موزه شوپن در نزدیکی کتابخانه دانشگاه ورشو با استفاده از تکنولوژیهای صوتی و تصویری، زندگی و محیط اجتماعی و آهنگهای ساخته او را به بازدیدکننده ارائه میدهند. اما غیر از موزهای که به شوپن اختصاص دادهاند در بخش قدیمی شهر تعداد زیادی صندلی سنگی وجود داشت که رویش دکمهای بود و با فشار دادنش یکی از آهنگهای او، پخش میشود.
با این حال ورشوییها برای این همشهری نوازنده و آهنگسازشان بیش از اینها اعتبار قائلند. در تمام تابستان هر یکشنبه ظهر، در بزرگترین پارک شهر و در کنار مجسمه عظیم شوپن کنسرتی عمومی برگزار و قطعاتی از ساختههای شوپن اجرا میشود. همواره سیل جمعیت به پارک آمده و روی چمنها و لابهلای درختها روی زمین و چمن مینشینند و بیش از یک ساعت به اجرا گوش میدهند.
کتابخانه دانشگاه ورشو، بیرون دانشگاه قرار دارد و در کنار رود ویستول با معماری جالبی بنا شده است. بخشی از سقف کتابخانه شیشهای و باقی پشت بام فضای سبز و تفریح است و گذرگاههایی در آنجا درست کردهاند که از روی بخش شیشهای عبور میکند و به این ترتیب میتوان داخل کتابخانه را از بالا دید.
هر چند آسمان خراشها در ورشو کم نیستند و زرق و برق شهرهای اروپای غربی به چشم میآید اما خیابانها و ساختمانها عموما ساده و قدیمی بودند. حمل و نقل عمومی از نظم خوبی برخوردار است و از صبح بسیار زود تا دیروقت شب کار در حرکت اند. دسترسی به هر جایی از شهر که بخواهید به راحتی با اتوبوس و تراموا و مترو امکانپذیر است.
بهطور عادی کسی نبود که بلیت مسافران را چک کند و راننده هم اساسا کاری به این کارها ندارد. بنابراین، برای رفت و آمد در شهر، انتظار و استرس بیمعنی است چرا که هر سه وسیله نقلیه عمومی، یعنی تراموا، اتوبوس و مترو، لحظهبهلحظه میآیند و کنترلی که در کشورهای غربی بهویژه متروها دیده میشود در این کشور وجود ندارد.
هر چند آسمان خراشها در ورشو کم نیستند و زرق و برق شهرهای اروپای غربی به چشم میآید اما خیابانها و ساختمانها عموما ساده و قدیمی بودند. حمل و نقل عمومی از نظم خوبی برخوردار است و از صبح بسیار زود تا دیروقت شب کار در حرکت اند. دسترسی به هر جایی از شهر که بخواهید به راحتی با اتوبوس و تراموا و مترو امکانپذیر است.
بهطور عادی کسی نبود که بلیت مسافران را چک کند و راننده هم اساسا کاری به این کارها ندارد. بنابراین، برای رفت و آمد در شهر، انتظار و استرس بیمعنی است چرا که هر سه وسیله نقلیه عمومی، یعنی تراموا، اتوبوس و مترو، لحظهبهلحظه میآیند و کنترلی که در کشورهای غربی بهویژه متروها دیده میشود در این کشور وجود ندارد. مردم آرام و تا حدی هم عبوس هستند. شاید تنها شهری بود که آسیبهای زیادی تاریخی به خود دیده و نسل به نسل بازتولید شده است.
مردم آرام و تا حدی هم عبوس هستند. شاید تنها شهری بود که آسیبهای زیادی تاریخی به خود دیده و نسل به نسل بازتولید شده است.
موزه قیام (rising museum)
ورشو به دلیل قیام و شورش در برابر نازیها طی جنگ جهانی دوم بسیار شهرت دارد. علاوه بر یهودیهای این شهر که بالاترین جمعیت در اروپا را در این شهر داشتند، کل شهر در این قیام شرکت کرد و در سال 1944 در برابر نازیها مبارزه کرد. موزه قیام ورشو در سال 2004، بهمناسبت شصتمین سال این قیام افتتاح شد. بازدیدکنندگان در این موزه میتوانند هر اتفاقی در هر روز این قیام از تاریخ 1 آگوست تا 2 اکتبر رخ داده است را ببینند. در این موزه نمایشگاههای مختلفی درباره این رویداد وجود دارد، علاوه بر اینها، ساختمان این موزه یک برج بلند برای تماشای شهر دارد که بازدیدکنندگان میتوانند به بالای آن رفته و چشم اندازی زیبا از شهر ورشو را تماشا کنند.
برای ورود به موزه، صفهای طولانی ایجاد میشود.
موزه قیام (rising museum)که بهمقاومت لهستانیها علیه اشغالگران نازی میپردازد و با فضاسازیها و دکورهای خوب و استفاده از عکس و فیلم و موسیقی، محتوا و حس آن دوران را به نمایش گذاشتهاند، نیز از دیگر جاهای دیدنی است. بازسازی کابینهای ملاقات و پخش صدای واقعی زندانیان از پشت گوشیها، چاپخانههای زیرزمینی و چاپ واقعی اعلامیهها و روزنامههای زیرزمینی، بازسازی اتاقهای کار تعدادی از فرماندهان نظامی مقاومت لهستان و پخش صدای مذاکرات بیسیمی آنها، اساببازیها و عروسکهای کودکان و مواردی از این قبیل موزهای تاریخی، دیدنی و ارزشمند ایجاد کرده بود. در همین موزه، فیلم سهبعدی خرابیهای ورشو را در جنگ جهانی به نمایش درمیآید.
«موزه قیام ورشو» (Museum of the Warsaw Uprising)با شعار «ما میخواستیم آزاد باشیم و این آزادی را مدیون خودمان باشیم»، تاریخ قیام 1944 را بازگو میکند که در اواخر جنگ جهانی دوم تاثیر مهمی داشت.
موزه قیام ورشو را با الهام از «موزه یادبود هولوکاست» در واشنگتن ساختند و برای بازسازی محیط از طراحی چندرسانهای بهره گرفتند.
این موزه در سال 2004 و به مناسبت 60امین سالگرد این قیام افتتاح شد. این موزه تمامی اشیای مربوط به آن دوران را از اسلحه گرفته تا نامههای عاشقانه و عروسکهای کودکان را در معرض نمایش قرار میدهد.
ورشو به دلیل قیام و شورش در برابر نازیها طی جنگ جهانی دوم، بسیار شهرت داشت. علاوه بر یهودیهای این شهر که بالاترین جمعیت در اروپا را در این شهر داشتند، کل شهر در این قیام شرکت کرد و در سال 1944 در برابر نازیها مبارزه کرد.
بازدیدکنندگان در این موزه میتوانند هر اتفاقی در هر روز این قیام از تاریخ 1 آگوست تا 2 اکتبر رخ داده است را ببینند. در این موزه نمایشگاههای مختلفی درباره این رویداد وجود دارد، علاوه بر اینها، ساختمان این موزه یک برج بلند برای تماشای شهر دارد که بازدیدکنندگان میتوانند به بالای آن رفته و چشماندازی زیبا از شهر ورشو را تماشا کنند.
در این موزه از جمله تصویری از کنفرانس تهران دیده میشود که در آن استالین، چرچیل و روزولت شرکت کرده بودند.
بیش از 75 پیش، در 28 نوامبر - 1 دسامبر سال 1943، در جریان جنگ خونین علیه فاشیسم جهانی در پایتخت ایران، کنفرانس رهبران سه قدرت متفق، یعنی اتحاد شوروی، ایالات متحده آمریکا و بریتانیا برگزار شد.
پس از دستیابی به پیشرفت نظامی قطعی در جبهه شوروی و آلمان در سال 1943، تمام پیش درآمدها برای تشکیل یک کنفرانس مشترک سه گانه شکل گرفت.
این کنفرانس، استراتژی آینده سه قدرت در مبارزه علیه آلمان نازی، ایتالیا فاشیست، ملیگرای ژاپن و کشورهای همدست آنها را تعیین کرد. کنفرانس تهران پایه و اساس توافقنامههای آینده در مورد ایجاد سازمان ملل متحد، آغاز حل مسائل لهستان و آلمان، خطوط دنیای پس از جنگ را مشخص کرد. علاوه بر این، رهبران قدرتهای بزرگ، روشهای واقعی ارائه شده برای استقلال کامل ایران را مورد بحث قرار دادند.
با همه اینها، چرا پایتخت ایران برای این کنفرانس منحصر به فرد و سرنوشت ساز انتخاب شد؟
در آستانه جنگ جهانی دوم، رضا شاه بسیار نزدیک به نازیها بود که سعی داشتند از ایران بهعنوان یک سرپل برای برنامههای خود در خاورمیانه و هند بریتانیا استفاده کنند. سهم آلمان 40 تا 45 درصد از کل تجارت خارجی ایران را تشکیل میداد. برلین همچنین تامین تجهیزات راهآهن و تحویلات صنعتی را انحصاری نمود. آلمانیها فرودگاههای ایران را ساختند، سلاحها را تحویل میدادند، کارخانههای نظامی و نیز سایر تاسیسات زیر کنترل داشتهاند. بر اثر همکاری رضا شاه، آلمان یک شبکه گستردهای از ماموران ایجاد کرده بود که منجر به گسترش تبلیغات و فعالیتهای نازی شد. روابط ایران و آلمان به قدری مهم بود که رهبران بسیاری از کشورها به ایران بهعنوان یک متحد واقعی آلمان هیتلری در منطقه خاورمیانه مینگریستند، اگرچه بهطور رسمی ایران یک کشور بیطرف بود. بنابراین، برگزاری این کنفرانس در تهران، بر کناری و تبعید رضاشاه را در پی داشت.
در واقع موزه قیام یک موزه سیاسی- نظامی است که بازگوکننده موقعیت و شرایط شهر ورشو در زمان حمله هیتلر به این شهر است.
گتوها
واژه گتو (Getto)ایتالیایی است و بهمحله مسکونی اطلاق میشود که توسط مقامات دولتی محصور شده و در آن محدودیت رفتوآمد برقرار است. نخستین بار این واژه در قرن شانزدهم در ونیز بهکار گرفته شده است.
آلمان پس از اشغال لهستان، دستور داد تمام یهودیان این کشور در گتوهایی در شهرهای بزرگ آن جمعآوری شوند. این جمعیت متمرکز در فضایی بسیار کم منجر به شیوع بیماری و مرگ و میر در اثر گرسنگی شد. در سال 1943 بزرگترین شورش یهودیان علیه آلمانیها در گتو ورشو رخ داد. یهودیان ابتدا از رفتن به اردوگاه مرگ تربلینکا سر باز زدند و شورش شروع شد ولی به دستور یورگن اشتروپ کل گتو تخریب و آتش زده شد. در این درگیری 13 هزار یهودی کشته شدند. به مناسبت این واقعه و به عنوان قسمتی از پروپاگاندای متفقین برای سیاست عدم مصالحه خود، تصاویری از بمبباران ورشو و حملهای که منجر به اشغال لهستان شد، همراه با صحنههایی که نشان میدهد لهستانیها هنوز در بریتانیا مشغول آماده شدن برای نبرد هستند، نمایش داده شد. این تصاویر را با زیرنویس فارسی در ویدیو تابناک ببینید.
لهستانىها در اردوگاههايى که توسط نازىها ساخته شده بودند زندانى و تعداد زيادى از آنها به قتل رسيدند. بيش از 2 هزار اردوگاه در لهستان ساخته شده بود که مشهورترين آنها اردوگاههاى آشويتس Achowits، بيرکنوBirkno جنوب لهستان و اردوگاه ميدانک Mejdanak در شهر لوبلينLoblin بودند. بخش عظيمى از اتباع لهستان نيز براى بيگارى به آلمان منتقل شدند.
شوروى نيز بخشهاى شرقى لهستان که نيمى از روسيه سفيد و غرب اوکراين بود را به اشغال خود درآورد. ارتش سرخ شوروى بيش از 5/1 ميليون تن از اتباع لهستانى که عمدتا زنان و کودکان بودند را به اردوگاههاى سيبرى و ديگر نقاط روسيه گسيل داشت. تعداد زيادى از افسران لهستانى در جنگهاى کاتين نزديک شهر اسمولنسک شوروى تيرباران و مدفون شدند.
اردوگاه آشویتس، یکی از مخوفترین و هولناکترینها بود. هاین اردوگاه از ورشو دور است. «لوبلین» شهر کوچکی ست در حدود سه ساعتی ورشو که یکی از مهمترین اردوگاههای «نازی»ها بهنام «مایدانِک» در حومه همین شهر است. در کل کمپ، ساختمانهای چوبی و سیاه رنگش دیده میشود. در ورودی این اردوگاه سمبلی بزرگ از سنگ برای یادبود قربانیان این اردوگاه قرار داده شده است.
در سال 1941، بعد از شروع جنگ، با آوردن زندانی های روسی و بعد یهودیهای مجاری و یهودیهای ورشو تعداد زندانیان اردوگاه مایدانِک به 100 هزار نفر رسید. تا اکتبر 1942، با اضافه شدن زندانیهایی از چک اسلواکی، ایتالیا، اتریش، اسلوانی، آلمان و فرانسه این تعداد نزدیک به سیصد هزار نفر رسید. حدود هشتاد درصد این زندانیان، یهودی بودند. زندانیان باید گرسنگی و سرما را تحمل میکردند. با افزایش تعداد قربانیان، کورههایی برای سوزاندن اجساد ساخته شد تا جنازههای قربانیان هر چه سریعتر نابود شود. اتاق گاز جزو اولین بناهاییست که در ورودی این اردوگاه به چشم میخورد، اما بازدید از آن برای عموم آزاد نیست. در یکی دیگر از این بناها، تختهای چوبی بزرگ و چند طبقه کنار هم دیده میشوند که محل خواب بردگان یهودی بوده که سه یا چهار نفری کنار هم میخوابیدند. کفشهای زندانیان را هم در اتاقی دیگر، همچنان در محفظهای نگهداری میکنند. کفشهای زنان و کودکان، کفشهای انسانهایی که قربانی حکومت نازی شدند.
یهودیان ورشو
پیش از جنگ جهانی دوم، این شهر مرکز اصلی حیات و فرهنگ یهود بهشمار میرفت. جمعیت یهودیان پیش از جنگ در ورشو بیش از 350000 نفر بود که حدود 30 درصد از كل جمعیت شهر را تشکیل میداد. جامعه یهودیان ورشو بزرگترین جماعت یهودی در اروپا و - پس از نیویورک- در سرتاسر جهان بهشمار میرفت. پس از حمله آلمان به لهستان در 1 سپتامبر 1939، ورشو مورد حملات سنگين قرار گرفت. سربازان آلمانی اندکی پس از تسلیم ورشو، در 29 سپتامبر وارد اين شهر شدند. مقامات اشغالگر غیرنظامی آلمان در 23 نوامبر 1939 یهودیان ورشو را وادار کردند تا با پوشیدن بازوبند سفید با ستاره آبی رنگ داوود هویت خود را مشخص کنند. مقامات آلمانی مدارس یهودی را تعطیل و اموال یهودیان را مصادره کردند؛ آنها همچنین مردان یهودی را به بیگاری واداشتند.
گتویی که نازیها در ورشو برپا کردند بزرگترین گتوی اروپا بود و جمعیتی بیش از 350 هزار نفر را در خود جای داده بود. در ابتدا هر گونه رفتوآمد به گتو زیر نظر گرفته میشد و بعد از مدت کوتاهی ارتباط ساکنان آن با دنیای خارج تا کاملا قطع میشود.
گتوی ورشو در قلب شهر که بخش عمده آن یهودیان بودند تاسیس شد. بهدستور نازیها، اجبارا همه یهودیان ورشو و مناطق اطراف مجبور به نقل مکان به آنجا شدند و در طول سالیان بعد برخی یهودیان از دیگر کشورها نیز به آنجا آورده شدند.
محله یهودی نشین با دیواری به ارتفاع بیش از 10 پا و سیم خاردار بر فراز آن محصور شده بود و همچنین بهمنظور جلوگیری از هر گونه رفت و آمد بین آن محله و سایر نقاط شهر ورشو، تحت مراقبت شدید قرار داشت.
اما با گذشت زمان مساحت گتو کوچکتر و کوچکتر میشد و هر روزه تعدادی بهخاطر سرما، بیماری و گرسنگی جان خود را از دست میدادند. نازیها، حتی دیوارهایی که اطراف این منطقه کشیده بودند را به فرم سنگ قبرهای یهودیان که حالتی کنگرهای دارد در آوردند. پس از 2 سال و با آماده شدن اردوگاه کار تربلینکا (Treblinka) انتقال ساکنین گتو به آنجا آغاز شد. نازیها برای انتقال بیدردسر آنان، خط آهنی به داخل گتو کشیدند و به یهودیان ساکن گتو اعلام کردند که آنها را برای زندگی در شرایط بهتر به مناطق دیگر منتقل میکنند.
در 1943، شورشی همگانی در گتو رخ داد که حاصلی جز سرکوبی و کشتار در پی نداشت؛ نبرد نابرابر ساکنین گتو با نیروهای نظامی و مجهز نازی دو ماه به درازا کشید. با دستور رییس S.S ورشو تکتک ساختمانهای گتو منفجر و به آتش کشیده شدند و هر کس که جان سالم به در برده بود چه مرد و زن و چه کودک، در جا کشته یا به اردوگاه کار منتقل میشد که سرنوشت متفاوتی نداشت.
بخشی از آن ریل، هنوز داخل شهر باقیمانده و در کنار دیواری کهنه در میان کوچهای ناپدید میگردد. در فاصله 2 ماه حدود 250 هزار یهودی از ورشو به آن اردوگاه منتقل شدند.
در 12 اکتبر 1940، آلمانیها فرمان ایجاد یک گتو در ورشو را صادر کردند. طبق این فرمان، تمام ساکنان یهودی ورشو وادار شدند در نوامبر 1940 به مناطقی که مسدود و از بقیه شهر جدا شده بود نقل مکان کنند. این محله با دیواری به ارتفاع بیش از ده فوت که بر فرازش سیم خاردار قرار داشت محصور شده بود و تحت مراقبت شدید نگهبانان قرار داشت. جمعیت این گتو که به دليل نقل مکان اجباری یهودیان از شهرهای نزدیک به این مکان افزایش یافته بود بیش از 400000 يهودی بود. مقامات آلمانی ساکنان گتوها را وادار کردند تا در محوطه ای به مساحت 3/1 مایل مربع- با میانگین 2/7 نفر در هر اتاق- زندگی کنند.
سازمانهای مددکاری یهودی درون گتو میکوشیدند تا نیازهای ساکنان گتو را که برای زنده ماندن تقلا میكردند برآورده کنند. سهمیه غذایی که آلمانیها برای ساکنان گتو تعیین کرده بودند برای زنده نگهداشتن آنها کافی نبود. بین 1940 و اواسط 1942، 83000 یهودی بر اثر سرما، گرسنگی و بیماری در این گتو جان خود را از دست دادند.
از 22 ژوئیه تا 12 سپتامبر 1942، واحدهای پلیس و نیروهای اساس آلمان با کمک همدستانشان افراد را بهصورت دستهجمعی از گتوی ورشو به مرکز کشتار تربلینکا تبعید کردند. طی این دوره، آلمانیها، 265000 یهودی را از ورشو به تربلینکا تبعید کردند؛ در طول این عملیات آنها، حدود 35000 یهودی را در درون گتو به قتل رساندند.
در ژانویه 1943، واحدهای پلیس و نیروهای اساس به ورشو بازگشتند تا یهودیان باقیمانده در گتو را به اردوگاههای بیگاری تبعید کنند. اما این بار بسیاری از یهودیان- و برخی از آنها با استفاده از اسلحههای قاچاقی- در برابر تبعید مقاومت کردند. پس از دستگیری حدود 5000 یهودی، واحدهای پلیس و نیروهای اساس عملیات را متوقف و آنگاه عقبنشینی کردند. در 19 آوریل 1943، نیروهای جدید اساس و پلیس بیرون از دیوارهای گتو حضور یافتند تا یهودیان باقیمانده را نیز تبعید کنند. ساکنان گتو بهشدت مقاومت کردند و خساراتی بر واحدهای کاملا مسلح آلمان وارد آوردند. آنها بهمدت چهار هفته به مقاومت خود ادامه دادند تا اینکه آلمانیها در 16 ماه مه، آنها را شکست دادند. آلمانیها، حدود 42000 یهودی دستگیر شده طی این شورش را به اردوگاههای بیگاری و اردوگاه کار اجباری مایدانک تبعید کردند. حداقل 7000 یهودی طی شورش در این گتو کشته شدند. نیروهای پلیس و اساس، همچنین 7000 نفر دیگر را به مرکز کشتار تربلینکا فرستادند.
یهودیان اروپا
در بهار 1942، اخراج یهودیان مرکز و غرب اروپا به سوی اردوگاههای مرگ به دست آلمانها آغاز شد. معاونت امور یهودیان در اس.اس. به سرپرستی آدولف آیشمن، عملیات اخراج را مدیریت مینمود. عملیات اخراج در اکثر مناطق بهصورت مشابه انجام میگرفت و مبتنی بر فریب و نیرنگ قربانیان بود. آلمانها عملیات اخراج را از طریق اردوگاههای موقت انجام میدادند، و پلیسهای محلی مانند پلیس هلند، فرانسه و یا بلژیک متصدی این امر بودند.
در کشورهای اروپای غربی، آلمان ها دقت و احتیاط بیشتری در پیاده نمودن سیاست مرگبارشان بهکار میبردند. در انجام این امر، آنها نیازمند دروغ و نیرنگ بودند. در این کشورها پیدا کردن یهودیان برای آلمانها کار دشواری بود، چرا که یهودیان هم از نظر ظاهری و هم از نظر سبک و طرز زندگی، شباهت زیادی به ساکنین محلی داشتند. برخی از ساکنین کشورهای غربی، سیاست نازیها را همچون سیاست اشغالگرانه مهاجم می دانستند و در برخی از اوقات با یهودیان که اذیت میشدند ابراز همدلی و همبستگی مینمودند.
پس از آغاز جنگ جهانی دوم در سپتامبر 1939، در آلمان تنها نیمی از 500000 یهودی که در سال 1933 در آنجا زندگی میکردند باقی مانده بودند و اکثرا افراد مسن بودند. بیشتر موسسات یهودی آلمان پس از کشتار «شب کریستال» بسته شده بودند و بنیادهای اجتماعی و فرهنگی که به بقای یهودیان کمک میکردند، صدمات زیادی دیده بودند. یهودیان باقیمانده تمامی اموال خود را از دست داده و بسیاری از آنها مجبور به ترک خانه و کاشانه خویش گشتند. یهودیان بیخانمان در منازلی بهنام «خانه یهودیان» اسکان داده شدند. در سال 1940، هزاران یهودی آلمانی به لهستان و فرانسه تبعید شدند. در سپتامبر 1941، آنها مجبور به حمل وصله زرد بر روی لباسهای خود شده و بهسوی گتوها و اردوگاهای مرگ در شرق رانده شدند. در پایان جنگ، تنها 34000 نفر از یهودیان آلمان که در هنگام جنگ تحت سلطه آلمانها بودند جان سالم به در بردند.
دولت فرانسه «ویشی» از آلمان نازی حمایت میکرد، و این حمایت را قانونی کرده بود. در اکتبر 1940 و همچنین در ژوئن 1941، قوانینی ضدیهودی به تثبیت رسید که شامل تعریف صفات اختصاصی یهودیان، راندن آنها از اجتماع، منع کار برای آنها، زندانی نمودن بسیاری از آنان و ثبت نام و نشانیشان در نزد پلیس بود. در جولای 1941، دولت ویشی آغاز بهمصادره گسترده اموال یهودیان، مغازهها و ساختمانهای آنان دست زد.
در زمانی بهمدت 2 سال بین تابستان 1942 تا تابستان 1944، حکومتی در فرانسه برپا بود که سیستم بوروکراسی آن بر سراسر این کشور مسلط بود؛ حتی پس از اشغال فرانسه بهدست آلمانها در نوامبر 1942.
بعد از انتخاب پییر لاوال بهعنوان نخست وزیر فرانسه در آوریل 1942، آلمانها کمکهای بسیاری از فرانسه گرفتند. لاوال تمایل زیادی به گسترش همکاری با آلمانها داشت. در ما مه وقتی لوئی دریکه دوپلفوا بهعنوان رییس کل دفتر امور یهودیان در فرانسه تعیین شد، فرانسه فرستادن یهودیان به اردوگاههای مرگ را آغاز کرد. از سال 1942 تا تابستان 1944، حدود 76000 نفر از بین 330000 یهودی فرانسه به اردوگاه آشویتس - بیرکناو فرستاده شدند و در میان این جمعیت، کودکان بسیاری را نیز حضور داشتند.
جمعآوری یهودیان بلژیک در اردوگاه موقتی مخلن (Mechelen) که به زبان فرانسه مالین (Malines) نامیده میشد، در ژوئیه 1942 آغاز شد. در مرحله نخست یهودیانی که از نظر اجتماعی «بیفایده» توصیف شده و نیز یهودیانی که دارای تابعیت خارجی بودند جمعآوری شده و در ماه اوت به اردوگاه آشویتس- بیرکناو فرستاده شدند. حدود یک سال جمعآوری یهودیان تابع بلژیک متوقف شد. ولی اخراجهایی که در سپتامبر 1943 به آشویتس صورت گرفت شامل همه یهودیان بلژیکی نیز بود. اخراجها تا زمان پیاده شدن نیروهای متفقین در نورماندی ادامه داشت.
حدود 290000 نفر از 65000 یهودی بلژیکی، در دوران هولوکاست جان باختند.
در هلند، اواخر سال 1941 حکومت آلمان خبر برپایی اردوگاههای کار برای یهودیان را به شورای یهودیان (Joodse Raad)اعلام کردد. این ترفندی بیش به هدف تبعید و اخراج یهودیان نبود. اخراج یهودیان هلند، مخصوصا از مناطق ساحلی تا آمستردام، در ژانویه 1942 آغاز شد. آنها به اردوگاه وستربورک (Westerbork)و اردوگاه جدیدی که در نزدیکی شهرک واخت (Vught)بر پا شده بود فرستاده شدند. در ژوئن 1942، روانه نمودن یهودیان هلند از وستربورک به اردوگاه مرگ آشویتس ظاهرا به عنوان رفتن به اردوگاههای کار در آلمان آغاز شد. بسیاری از کارمندان ادارات شهری در هلند، کارمندان قطار و پلیس هلند در روند فرستادن یهودیان بهسوی اردوگاههای مرگ شریک جرم بودند. آخرین اخراج از هلند در سپتامبر 1944، اتفاق افتاد و طی آن 1019 یهودی به اردوگاه آشویتس- بیرکناو فرستاده شدند. حدود 107000 نفر از 140000 یهودی هلندی، یعنی حدود 80 درصد یهودیان ساکن هلند در هنگام اشغال توسط آلمانها، قتلعام شدند.
پس از اینکه ایتالیا در سپتامبر 1943 تسلیم متفقین شد، یهودیان ایتالیایی که ساکن مناطق تحت تسلط آلمان بودند دست به گریبان قوانین نژادی شدند. در محدوده زمانی بین سپتامبر 1943 تا ژانویه 1944، حداقل 3110 یهودی به آشویتس- بیرکناو فرستاده شدند. 2224 نفر از آنها جان باختند. 4056 یهودی دیگر نیز در فاصله زمانی فوریه تا دسامبر 1944 اخراج شدند. تا پایان جنگ، حدود 12000 نفر از 44500 یهودی که هنگام اشغال نازیها ساکن ایتالیا بودند به آشویتس- بیرکناو فرستاده شدند.
هنگام هجوم آلمانها به نروژ در آوریل 1940، حدود 1700 یهودی ساکن این کشور بودند. در ژوئن 1941 و پس از هجوم آلمان به شوروی، یهودیان بسیاری در شمال نروژ زندانی شده و در اکتبر 1942، توقیف همگانی یهودیان نروژ آغاز شد. 763 نفر از آنان به اردوگاههای مرگ فرستاده و 739 نفر از آنها، بهویژه در آشویتس-بیرکناو به قتل رسیدند. 23 یهودی نیز در خاک نروژ به قتل رسیدند. حدود 900 یهودی، با مساعدت جنبش زیرزمینی نروژی به سوئد متواری شدند.
در هنگام اشغال دانمارک توسط آلمانها در آوریل 1940، حدود 8000 یهودی ساکن این کشور بودند. حدود 1500 نفر از آنها آوارگان بی تابعیت بودند. آلمانها به دو دلیل اجرای «راهحل نهائی مسئله یهودیان» در دانمارک را به تعویق انداختند. این دلایل عبارت بود از تمایل آلمان برای جلوگیری از تزلزل روابطش با دولت دانمارک و همچنین شمار اندک یهودیان ساکن این کشور. در 1 اکتبر 1943، اولین گروه یهودیان توقیف شدند. بسیاری از اهالی دانمارک از تمامی اقشار اجتماعی به کمک یهودیان شتافتند و برای استتار و فرار به سوئد، با کشتی به آنان کمک نمودند. طی تنها سه هفته حدود 72000 یهودی به سوئد متواری شدند، ولی با این حال حدود 500 یهودی توقیف و به گتو ترزین تبعید شدند. به واسطه فشار دولت دانمارک، یهودیان این کشور از ترزین به آشویتس- بیرکناو فرستاده نشدند، و قبل از پایان جنگ به دانمارک برگردانده شدند. مواردی چون مخالفت دانمارک با تبعیض اتباع یهودی و تسلیم نمودن آنها و همچنین نجات یهودیان به واسطه متواری کردن آنها به سوئد و دفاع از جان تبعیدشدگان به ترزین، نشانههایی از مسئولیت سیاسی و وجدانی بود که در دوران هولوکاست به ندرت دیده میشد.
ارتش شوروی نزدیک ورشو
در 1 اوت 1944، «ارتش وطنی لهستان» که یک نیروی ملی مقاومت مخفی بود با نزدیک شدن سربازان روس ترغیب شد تا برای آزادسازی ورشو علیه اشغالگران آلمانی قیام کند. روسها مداخله نکردند و آلمانیها این شورش را سرکوب و در اکتبر 1944 مرکز شهر را با خاک یکسان کردند. اگرچه آلمانیها با مبارزان ارتش وطنی که دستگیر شده بودند بهعنوان اسیر جنگی رفتار کردند، اما هزاران شهروند لهستانی دستگیر شده را به اردوگاههای کار اجباری فرستادند. در قیام ورشو 166000 نفر جان باختند که از این تعداد، حدود 17000 نفر یهودی لهستانی بودند. سربازان روس با از سرگرفتن حمله خود در 17 ژانویه 1945، ورشو ویران شده را آزاد کردند. فقط حدود 174000 نفر در شهر باقی مانده بودند که این تعداد کمتر از شش درصد از جمعیت پیش از جنگ بود. حدود 11500 نفر از این بازماندگان یهودی بودند.
پوزشخواهی وزیر امور خارجه آلمان
وزیر خارجه آلمان در سالروز قیام ورشو از لهستانیها پوزش خواست. به مناسبت 75مین سالروز قیام ورشو، هایکو ماس، وزیر امور خارجه آلمان، در مراسم یادبود 200 هزار قربانی سرکوب جنبش مقاومت لهستان بهدست نیروهای اشغالگر آلمان نازی شرکت کرد و به عنوان نماینده کشورش از لهستانیها پوزش خواست.
وزیر امور خارجه آلمان به خاطر «جنایات نازیها علیه مردم لهستان» از مردم این کشور پوزش خواست. هایکو ماس در مراسم ویژهای که به این مناسبت در موزه قیام ورشو در پایتخت لهستان برگزار شده بود گفت: «من از همه جنایاتی که به نام آلمان و مردم آلمان نسبت به مردم لهستان صورت گرفته است عذر میخواهم و از این که این جنایات پس از جنگ تا مدتهای طولانی پنهان نگاه داشته شده بود شرمنده هستم.»
وزیر امور خارجه آلمان، قول داد که در گسترش دانش و اطلاع عمومی در باره قربانیان لهستانی جنگ تلاش کند. او گفت که درباره سرکوب خونین قیام ورشو و جنایات نازیها در قبال مردم لهستان کم کار شده است.
این سیاستمدار حزب سوسیال دموکرات آلمان، در مراسم یادبود قربانیان قیام ورشو چنین تاکید کرد: «جنایات انجام شده را نمیتوان به عقب بازگرداند و بسیاری از زخمیهای برجای مانده را هرگز نمیتوان التیام داد اما میتوان تلاش کرد که یاد این قربانیان در خور و مناسب پابرجا بماند.»
در این ارتباط هایکو ماس از لزوم ساختن بنای یادبود قربانیان لهستانی آلمان نازی در شهر برلین، پایتخت آلمان، سخن گفت. ماس گفت: «اگر چه ساختن چنین بنای یادبودی بسیار دیر شده است و این کار باید خیلی زودتر از این انجام میشد اما ساختن این بنا فقط برای نشان دان آشتی و بهبود روابط دو کشور نیست، بلکه برای ما آلمانیها نیز مهم و قابل توجه است.»
سیاستمداران لهستانی نیز از مدتها پیش خواستار برپایی بنای یادبودی برای قربانیان لهستانی در آلمان بودهاند. این نظر مورد تایید فراکسیون همه احزاب شرکتکننده در پارلمان آلمان است به جز حزب پوپولیست آلترناتیو برای آلمان (AfD).
هایکو ماس در سخنرانی خود«تصمیم آزادانه مردم لهستان برای مقاومت در برابر اشغالگران نازی» را مورد ستایش قرار داد. وزیر امور خارجه آلمان، تاکید کرد که اشغالگران نازی توانستند «تقریبا همه چیز لهستانیها را بگیرند اما نتوانستند اراده آنها برای آزادی» را خرد کنند. ماس گفت: «ورشو نابود شد اما شکست نخورد.»
صبح روز پنجشنبه وزیر امور خارجه آلمان در گردهمایی به این مناسبت در وولا شرکت کرد و تاج گلی را بر آرامگاه قربانیان قیام ورشو در این منطقه از شهر گذاشت.
مراسم یابود قربانیان قیام در منطقه «وولا» در شهر پایتخت لهستان برگزار شد. این محلی است که سربازان اشغالگر آلمانی در آن، کمی پس از شروع قیام مردم ورشو، 50 هزار غیرنظامی را به قتل رساندند.
هایکو ماس بر مسئولیت آلمان در قبال «جنایات وحشتناکی که نازیها در شهر ورشو و دیگر شهرها و دهات لهستان انجام دادند»، تاکید کرد. ماس گفت: «زبان از گفتن جنایاتی که 75 سال پیش آلمانیها به نام مردم آلمان در این شهر و علیه مردم آن انجام دادند عاجز است.»
سیاستمدار آلمانی گفت که بهویژه «جنایتکاران آلمانی مردم بیگناه در منطقه وولا را قتلعام کردند.»
با توجه به اختلافنظرها میان دولت آلمان و لهستان در اتحادیه اروپا حضور ماس در مراسم بزرگداشت قربانیان لهستانی در جنگ اهمیت داشت. ماس گفت: «بدون لهستان اروپا ناقص خواهد بود.»
وزیر امور خارجه آلمان به دعوت همتای لهستانیاش، یاسک چاپوتوویچ، در این مراسم شرکت کرده بود. چاپوتوویچ از حضور ماس در این مراسم تقدیر کرد و سخنان او را ستود. وزیر امور خارجه لهستان گفت: «ما شاهد بلوغ سیاسی در رابطه دو کشور هستیم و میبینیم که حتی میتوان در باره مسائل بسیار دشوار تاریخی نیز گفتوگو کرد.»
آوارگان لهستانی جنگ جهانی دوم در ایران
در سال 1321 شمسی، شوروی که خود درگیر جنگ با آلمان بود، موافقت کرد که 116 هزار لهستانی به ایران منتقل شوند. در 1 سپتامبر 1939، نیروهای آلمانی به لهستان حمله کردند و ظرف چند هفته ارتش لهستان را شکست دادند. بیشتر نقاط غربی لهستان، مستقیما به آلمان ملحق شد؛ نواحی باقیمانده که بر اساس پیمان «عدم تجاوز» Molotov-Ribbentrop)) بین شوروی و آلمان به آلمان واگذار شده بود اصطلاحا به «فرمانداری کل» (Generalgouvernement) تبدیل شد و اداره آن به اشغالگران آلمانی واگذار گردید.
بر اساس پروتکلهای محرمانه این پیمان، اتحاد شوروی بخش عمدهای از لهستان شرقی را پس از شکست لهستان تصرف کرد. در نتیجه، میلیونها لهستانی یا به دلیل زندگی در نواحی تحت اشغال شوروی یا به دلیل فرار از سمت شرق به این نواحی بهعنوان آوارگان لهستان تحت اشغال نازی، زیر سلطه شوروی درآمدند.
نیروهای شوروی در طول حدود مدت دو سال اشغال، تقریبا 25/1 میلیون لهستانی را به نقاط گوناگون اتحاد جماهیر شوروی تبعید کردند. تعداد دقیق اتباع لهستانی اخراج شده مشخص نیست زیرا بسیاری از افراد دستگیر شده به دست «ارتش سرخ» در جنگل «کاتین» و دیگر مناطق اتحاد شوروی کشته شدند.
تقریبا نیم میلیون تن از اتباع لهستان بهعنوان «خطرناک برای جامعه» معرفی شدند و بهعنوان «عوامل ضد شوروی» به زور از خانههای خود رانده شده و با خودروهای حمل چهارپایان به اردوگاههای کار در سیبری و قزاقستان منتقل شدند. این افراد شامل کارمندان دولت، مقامات دولت محلی، قضات، نیروهای پلیس، کارگران جنگل، مهاجران، کشاورزان خرد، بازرگانان، پناهندگان لهستان غربی، کودکان اردوگاههای تابستانی و یتیمخانهها، بستگان افراد قبلا بازداشت شده و بستگان افراد فراری یا گم شده بودند.
لهستانیهایی که به اتحاد جماهیر شوروی تبعید میشدند اغلب در شرایط نامساعد زندگی میکردند. در بیشتر اردوگاهها، همه زندانیان، صرفنظر از سن یا وضعیت جسمانی، مجبور به کار بودند. کودکان مسئول رساندن آب، جمعآوری هیزم و دریافت غذا بودند. کار طاقتفرسا و هوای نامساعد اغلب شرایط اردوگاهها را تحملناپذیر میساخت. زندانیان با کمبود غذا یا امکانات بهداشتی هر روز گروهگروه جان میسپردند.
در جولای 1941، آلمان به اتحاد شوروی حمله کرد و نیروهای شوروی وادار به پیوستن به متفقین شدند. در30 جولای 1841، نخست وزیر تبعیدی لهستان، ژنرال ولدیسلاو سیکورسکی، و سفیر شوروی در بریتانیا، ایوان مایسکی، با بستن پیمان سیکورسکی-مایسکی بسیاری از شرایط پیمان «عدم تجاوز» را باطل اعلام کردند.
در قرارداد جدید استقرار دوباره دولت لهستان، عفو زندانیان جنگی لهستان در شوروی و سرانجام تشکیل ارتش لهستان در خاک شوروی ذکر شده بود. ژنرال لهستانی، وُلدیسلاو آندرس، که در اوت 1941 از زندان مخوف لوبیانکا در مسکو آزاد شده بود، شروع به بسیج کردن نیروهای مسلح لهستان در شرق(معروف به ارتش آندرس) برای مبارزه با نازیها کرد.
ایجاد ارتش جدید لهستان کار آسانی نبود. بسیاری از اسرای لهستانی در اردوگاههای کار اتحاد شوروی جان سپرده بودند. بسیاری از بازماندگان به دلیل شرایط اردوگاهها و سوءتغذیه ضعیف شده بودند.
از آنجا که شوروی درگیر جنگ با آلمان بود، ارتش لهستان از غذا یا امکانات چندانی برخوردار نبود. از اینرو، در پی تهاجم بریتانیا و شوروی به ایران در 1941، شوروی پذیرفت که بخشی از نیروهای لهستانی را به ایران منتقل کند. آوارگان غیرنظامی، که عمدتا زن و کودک بودند، نیز از طریق دریای خزر به ایران منتقل شدند.
در این مدت، ایران دچار شرایط اقتصادی سختی بود. پس از این تهاجم، شوروی انتقال برنج به مناطق مرکزی و جنوبی ایران را ممنوع کرد و این اقدام باعث کمیابی مواد غذایی، قحطی و افزایش تورم شد. متفقین کنترل راهآهن سراسری ایران و دیگر امکانات حمل و نقل، صنایع تولیدی و دیگر منابع را برای امور جنگی در اختیار گرفتند.
از سال 1942، بندر پهلوی(با نام کنونی انزلی)، نقطه اصلی ورود آوارگان لهستانی از شوروی به ایران شد. روزانه تا 2500 آواره لهستانی وارد ایران میشدند. ژنرال آندرس 74000 تبعه لهستانی، شامل تقریبا 41000 غیرنظامی، که بسیاری از آنها کودک بودند را وارد ایران کرد. مجموعاً بیش از 116000 پناهنده در ایران مستقر شدند. تقریبا 6000-5000 از آوارگان لهستانی یهودی بودند.
این پناهندگان به دلیل دو سال بدرفتاری و گرسنگی، ضعیف شده بودند و بسیاری از آنها دچار مالاریا، تیفوس، تب، بیماریهای تنفسی و بیماریهای ناشی از گرسنگی بودند. آوارگان پس از تحمل مدتها گرسنگی، تا جایی که توانستند غذا خوردند و این وضعیت پیامدهای فاجعهباری داشت. صدها لهستانی، عمدتا کودکان، اندکی پس از رسیدن به ایران به دلیل ابتلا به اسهال خونی حاد ناشی از پرخوری جان سپردند. بسیاری از آوارگان اندکی پس از ورود به ایران بر اثر بیماری و سوءتغذیه جان باختند. بیشتر این آوارگان در قبرستان ارامنه در بندر پهلوی دفن شدند.
آوارگان پس از چند روز اقامت در قرنطینه در انبارهایی در نزدیکی بندر پهلوی، عازم تهران شدند. بسیاری از آوارگان در ساختمانها و مراکز دولتی اسکان یافتند. پرسنل ارتش ابتدا به مراکز آموزشی نزدیک موصل و کرکوک در عراق اعزام شدند. بیشتر سربازان لهستانی پس از آموزش جنگی، در جبههی ایتالیا به نیروهای متفقین پیوستند.
هزاران تن از کودکانی که به ایران آمده بودند، به دلیل درگذشت یا جدا شدن والدین در جریان اخراج از لهستان، در یتیمخانههای شوروی زندگی کرده بودند. بیشتر این کودکان سرانجام برای زندگی در یتیمخانه به اصفهان فرستاده شدند. این شهر از آب و هوا و امکانات مناسب برخوردار بود و کودکان در آنجا میتوانستند برای درمان بیماریهایی که در یتیمخانههای فاقد امکانات شوروی به آنها مبتلا شده بودند، تحت مراقبت قرار بگیرند. طی سالهای 1942 تا 1945، تقریبا 2000 کودک وارد اصفهان شدند و به همین دلیل به اصفهان «شهر کودکان لهستانی» نیز میگفتند. بقیه کودکان به یتیمخانههای مشهد فرستاده شدند. مدارس متعددی برای آموزش زبان لهستانی، ریاضیات، علوم و دیگر درسهای استاندارد، به این کودکان تاسیس شد. در برخی از مدارس، زبان فارسی، تاریخ ایران و جغرافی نیز در کنار زبان لهستانی تدریس میشد.
از آنجا که ایران نمیتوانست در بلندمدت از این تعداد پناهنده مراقبت کند، دیگر کشورهای مستعمره بریتانیا در تابستان 1942، شروع به پذیرش لهستانیهای ساکن ایران کردند. آوارگانی که تا پایان جنگ در ایران نماندند، به هند، اوگاندا، کنیا، آفریقای جنوبی و دیگر کشورها منتقل شدند. دولت مکزیک نیز چندین هزار تن از پناهندگان را پذیرفت. تعدادی از آوارگان لهستانی بهصورت دائم در ایران ماندند و برخی سرانجام با اتباع ایرانی ازدواج کردند و صاحب فرزند شدند.
با وجود از بین رفتن بیشتر نشانههای زندگی لهستانیها در ایران، نشانههای معدودی باقی مانده است. تقریبا 3000 تن از آوارگان ظرف چند ماه اول زندگی در ایران جان سپردند و در گورستانها دفن شدند. بسیاری از این گورستانها همچنان مورد توجه ایرانیان است. قبرستان لهستانیها در تهران با 1973 قبر، مهمترین و بزرگترین گورستان آوارگان در ایران است. در این گورستان، بخش مستقلی متعلق به جامعه یهودیان تهران وجود دارد. بر روی سنگ هر یک از این 56 قبر نشان ستاره داود و نام فرد متوفی به زبان لهستانی دیده میشود.
یکی از بازماندگان گروه مهاجران لهستانی به ایران، هلن استلماخ بود. وی شاید جوانترین مهاجر لهستانی بازمانده در ایران به شمار میآید که بههمراه همسر ایرانی خود در تهران زندگی میکرد. خانواده استلماخ در شرق لهستان مزرعهای داشتند.
پس از آغاز جنگ و حمله آلمان به غرب لهستان، این مزرعه گروهی بسیار از آوارگان جنگ را در خود میپذیرد. هلن که در آن روزگار کودکی هفت ساله بود، بهیاد میآورد در میان پناهجویان، هانکا اوردونوونا خواننده نامدار لهستانی در دوره میان دو جنگ نیز بیتوته کرده بود. نیروهای روس یک شب، او را نیز مانند دیگران و خانواده هلن کوچ میدهند. هلن بههمراه مادرش پس از گذشت دوران اسارت، سرانجام به تهران میرسد. آنها بیش از یکسال در اردوگاه شماره 3 لهستانیها در منطقه یوسفآباد روزگار میگذرانند. مادر هلن پس از بیرون آمدن از کمپ، برای تامین معاش به کار مشغول میشود. ارتباط با ایرانیان بدون وجود زبان میانجی اما مشکل است. آنان در یک مجتمع زرتشتی سکنی میگزینند و هلن با کودکان زرتشتی همبازی میشود. هلن بدینترتیب فارسی میآموزد. مادر هلن پس از مدتی مغازهای میگشاید تا پیراشکی بپزد و بفروشد. کارش رونق میگیرد، تا آنجا که مشتریانی از دربار نیز مییابد. هلن پس از سالها پدر را که در لهستان زندگی میکند، مییابد؛ پدری که دیگر بار در لهستان ازدواج کرده است. پدر به ایران میآید. زیستن در کنار یکدیگر اما ممکن نمیشود. مادر نیز در ایران درمیگذرد. هلن با محمدعلی نیکپور، مردی ایرانی ازدواج میکند. دستاورد این ازدواج دو پسر است که امروز خانواده خود را دارند. همسر هلن خاطرات او را از دوران جنگ و پس از آن، در کتابی بهنام «از ورشو تا تهران» نگاشته است.
وی در جواب سئوال خبرنگار شهروند چاپ تهران، از جمله گفته است: نزدیک سپتامبر سال 1940 میلادی، نیمههای شب، با ماشین سربازی، اهالی روسیه آمدند و گفتند آمدهایم شما را بگیریم. ملک ما تقریبا خراب شده بود. گفتند چون پدر تو افسر ارتش بود، شما را به مسکو میبریم. از خودم میپرسیدم آیا دوباره به خانه قشنگی که در آن به دنیا آمده بودم، باز خواهم گشت؟
پدرتان دستگیر نشد؟
پدر در لهستان نبود؛ در جبهههای جنگ بود.
جبهه آلمان؟
نه، ضد آلمان!
یعنی با آلمانها میجنگیدند؟
بله. آلمانیها او را گرفتند و اسیر شد. مادرم، بتی، نرسیده به نزدیکیهای کراکف خبردار شد؛ مادرم آلمانی بود دیگر! پدرم را از زندان بیرون آورد. او هم لهستان ماند. مرا هم با مادرم به سیبریا بردند.
هنگامی که به خانه شما آمدند تا دستگیرتان کنند، همانجا فرصتی به شما دادند تا وسایلی را جمع کنید؟
نه، گفتند یک چمدان بردار، هیچچیزی نمیخواهد بگیری! همه را استالین در مسکو میدهد. مادرم گفت من هیچچیزی از استالین نمیخواهم. من وطن خودم را میخواهم. هیچ دیگر! از اینرو چیزی نبردیم. دو تا قالیچه، سه تا از آن بافتهای لهستانی که هنوز دارم اینجا و یادگار لهستان است! یک چمدان کوچک و رختهایی برداشتیم و سوار ماشین سربازها شدیم. ما را به یک مدرسه بردند. دیدیم پر از لهستانیها است. از ورشو هم بودند.
شما با چه وسیلهای به ایران آورده شدید؟
با کشتی! از بندر کراسنوودسک در شوروی. ما که به کراسنوودسک آمدیم، افسر کشتی روس بود. او یک پسر مریض داشت که خونش بند نمیآمد. مرتب ازش خون میرفت. مادر من میدید این لهستانیها از دریا آب میخورند. همین است دیگر، همه که به ایران آمدند، مردند. مادرم خوب اوکراینی را بلد بود که مثل روسی بود. به افسر گفت من پسر شما را معالجه میکنم؛ در واقع میخواست مرا نجات دهد. کاپیتان گفت تو بچه مرا معالجه کن، من تو را تا ایران سالم میبرم. مادرم دکتر شد و پهلوی آنها در همان اتاق که کاپیتان بود، ماند. او مرتب از صبح تا شب کشیک میداد تا خون بند بیاید. وقتی خون بند آمد من هم آنجا بودم. سرانجام ما به بندر انزلی رسیدیم و خداحافظی کردیم.
وضعیت شما در بندر انزلی چگونه بود؟
برای نخستین بار بعد از دو سال، آسودگی را بدون بیم و هراس تجربه کردیم. یادم میآید یک هتل خیلی بزرگ بود که پلهمیخورد. آنجا پر از سرباز انگلیسی و هندی بود. نمیدانم چه شد که مادرم وقتی از کشتی پیاده شد چشمدرد گرفت. مادرم انگلیسی بلد نبود. آنجا دکتر هندی بود که آدم بدی نبود. گفت بیا اینجا چشمت را همینجا سرپایی ببینم. یک ذره چشم مادرم را تمیز کرد و آن خوب شد. مدتی کوتاه در آن هتل ماندیم. ما را دوباره به ساحل بردند. در ساحل گفتند اتوبوس سربازهای ایرانی میآید تا شما را به تهران ببرد. آنهایی که در کشتی مریض شده بودند، در انزلی مردند. مادرم خیلی زرنگ بود و نگذاشت من از آنها تیفوس بگیرم. ایرانیها خیلی محبت داشتند. این گیلکها مرتب کلوچه و کشمش برای لهستانیها میانداختند و با دیدن وضع ما همواره گریه میکردند. لهستانیها هم گریه میکردند. عدهای زیاد مردند و آنهایی که زنده ماندند، سوار اتوبوسهایی شدند که رانندههایشان ایرانی بود. یکی از اتوبوسها در مسیر رشت به تهران در رودخانه سپیدرود سقوط کرد و همه سرنشینان آن کشته شدند.
انگار ما فقط برای گریستن و درد کشیدن خلق شده بودیم. امیدمان را اما از دست ندادیم، بهویژه آن که مادرم استوار و مصمم بود تا در برابر رنجها پایداری کند. همهمان آرزوی بازگشت به کشورمان را داشتیم. سرانجام با همین اتوبوسها به تهران رسیدیم. انگلیسیها در منطقه یوسفآباد، کمپی را اجاره کرده بودند که بالای باغ بزرگ یک ایرانی بود. چادر پهن کردیم. مرا که خیلی سرماخورده بودم، در چادر گذاشتند. چادر نیمههای شب کنده شد و زمستان را در برف ماندیم. خیلی حکایت غریبی است. مادرم سرانجام در این کمپ یک مدت رییس آشپزها شد. یک شوفر ایرانی میآمد.
زندگی در کمپ از لحاظ غذا و بهداشت خوب بود؟
نه!
انگلیسیها در اسنادی که منتشر کردهاند میگویند ما به لهستانیها غذای خوب و بهداشت مناسب داده بودیم.
نه؛ چنان هم نه!
برای همین از کمپ فرار کردید؟
ببینید حمام که نداشتیم. یک شیر گذاشته بودند بیرون، زمستان و تابستان. کجایش خوب بود! کمپ است دیگر.
چند وقت در کمپ بودید؟
تقریبا یکسال و خردهای! سکونتمان در چادرهای کمپ یکسالونیم به درازا کشید. صلیب سرخ تصمیم گرفت مهاجران را به کشورهای دیگر بفرستد. رفتنمان از ایران اما آرزویمان را برای رسیدن به میهن بر باد میداد. مادرم تصمیم گرفت از کمپ فرار کنیم تا امیدهای بازگشت را از دست ندهیم. او به من گفت اگر در ایران بمانیم این امیدواری هست که روزی به ورشو برگردیم.
پس مادرتان تصمیم گرفت به همراه شما از کمپ فرار کند؟
بله! زمانی که به روشی از کمپ فرار کردیم، مادرم جایی را بلد نبود. نزدیک منوچهری از ماشین پیاده شدیم، نزدیک همین هتلسیروس. هر ایرانی که رد میشد نمیتوانست با زبان ما صحبت کند. آخر سر یک ارمنی پیدا شد و با زبان شکسته روسی گفت اینجا هتل سیروس است.
ما به آنجا رفتیم. کافهای در آن هتل بود. پس از مدتی کارکردن در هتل، مادرم دیگر حاضر نشد در هتل کار کند؛ آخر صاحب هتل که ایرانی هم نبود، مرا وادار کرده بود کار کنم و مادرم عصبانی شد. از آنجا پیش زرتشتیها رفتیم و جایی پیدا کردیم. آنها آدمهایی خوب بودند. رفتیم (پیش) زرتشتیها و ارباب جمشید که خیلی آدمهای خوبی بودند. آنها به ما یک اتاق خیلی ارزان دادند و به مادرم گفتند هر زمان پول گیرش آمد، آن موقع اجاره را بدهد. آنها به مادرم گفتند که تو خاطرجمع باش. هرچه بچه ما میخورد، بچه شما هم خواهد خورد. مادرم هم مرا به دست آنها سپرد و رفت پیش کسی که کار کند.
زرتشتیها خیلی به من محبت میکردند. ما بچهها با هم میدویدیم و بازی میکردیم. این ارباب جمشید زرتشتی نگاه میکرد و کیف میکرد، نه اینکه من سفید بودم و چشمهایم آبی بود، خیلی دلش میسوخت. مدام مرا بغل میکرد و میگفت بچه جان، تو بچه منی! ناهار و شامم را میداد. مادر از پنج تومانی که میگرفت، دو تومان میگذاشت پهلوی زرتشتیها که این بچه من اگر گرسنه شد، خرج او کنید. من بچه بودم و زود فارسی یاد گرفتم. آرامآرام در ایران جا افتادیم و ماندگار شدیم تا امروز!
از همان آغاز تا امروز، نسبت به ایران و ایرانیها چه حسی داشتید؟
ایران را دوست دارم. اگر قلبم به لهستان متعلق است، اما همه وجودم به کشور ایران وابسته است و خود را یک ایرانی کامل میدانم و در وطنپرستی از دیگران کمتر نیستم.(منبع روزنامه شهروند، دوشنبه 26 مرداد 1394)
«هلن استلماخ»، تنها بازمانده لهستانیتبار جنگ جهانی دوم در ایران پس از گذراندن دوران سخت بیماری صبح روز سهشنبه 5 ارديبهشت 1396 درگذشت.
رضا نیکپور، مدیرعامل انجمن دوستی ایران و لهستان و پسر هلن استلماخ خبر داد: هلن استلماخ تنها بازمانده لهستانیتبار جنگ جهانی دوم در ایران پس از گذراندن دوران سخت بیماری صبح امروز در بیمارستان مصطفی خمینی تهران درگذشت.
استلماخ که از ابتدای کودکی در جنگ جهانی دوم به سیبری تبعید شده بود بعد از گذراندن دوران سخت اسارت به همراه مادر خود و جمعی از آوارگان لهستانی به ایران پناه آورده بود که در طول این سالها ایران را به عنوان وطن دوم خود انتخاب کرده بود.
وی در ایران زندگی کرد و زندگینامه او توسط همسرش محمدعلی نیکپور در کتابی با عنوان «از تهران تا ورشو» به زبان فارسی به چاپ رسیده است.
«هولوکاست»
آزار و شکنجه و کشتار حدود شش میلیون یهودی بهصورت سازمانیافته، با حمایت و توسط حکومت نازی و همدستانش «هولوکاست» نامیده میشود. هولوکاست واژهای با ریشه یونانی، بهمعنای «قربانی کردن با آتش است.» نازیها که در ژانویه 1933 در آلمان به قدرت رسیدند، بر این باور بودند که آلمانها «نژاد برتر» هستند و یهودیان را- که نژاد «پست تر» بهشمار میرفتند- تهدیدی خارجی علیه نژادی آلمان تلقی میکردند.
طی دوره هولوكاست، مقامات نازی گروههای دیگر، كولیها، معلولان و برخی از اقوام اسلاو (لهستانیها، روسها و غیره) را نیز بهدلیل آنچه که «پستی نژادی» قلمداد میکردند، هدف حملات خود قرار دادند. علاوه براین، كمونیستها، سوسیالیستها، رهبران کارگری، همجنسگرایان و... را نیز بهدلایل سیاسی، ایدئولوژیک و رفتاری مورد آزار و اذیت قرار دادند و کشتند.
در سال 1933، جمعیت یهودیان در اروپا بیش از نه میلیون نفر بود. بیشتر یهودیان اروپایی در كشورهایی زندگی می كردند كه در طول جنگ جهانی دوم به اشغال آلمان نازی درآمد یا تحت نفوذ آن قرار گرفت. تا سال 1945، آلمانیها و همدستانشان تقریبا از هر سه یهودی اروپایی، دو نفر را به قتل رساندند. این بخشی از سیاست نازیها در خصوص قتلعام یهودیان اروپا یا «راهحل نهایی» بود. اگرچه یهودیان- که از نظر نازیها خطری مهم علیه آلمان تلقی میشدند- قربانیان اصلی نژادپرستی نازیها بودند؛ اما 200 هزار نفر کولی نیز به دست نازیها از میان رفتند. دستکم، 200 هزار معلول ذهنی یا جسمی که عمدتا آلمانی بودند و در آسایشگاهها نگهداری میشدند طی برنامه به اصطلاح «کشتن از سر ترحم» به قتل رسیدند.
با وسعت یافتن دامنه ظلم و ستم نازیها در سراسر اروپا، آلمانیها و همدستانشان میلیونها انسان دیگر را مورد اذیت و آزار قرار داده و به قتل رساندند. بین دو تا سه میلیون نفر اسیر جنگی روس به قتل رسیدند یا بر اثر قحطی، بیماری، سهلانگاری یا بدرفتاری جان سپردند.
آلمانیها، روشنفکران غیریهودی لهستان را آماج حملات خود قرار داده و کشتند و میلیونها شهروند روس و لهستانی را برای بیگاری به آلمان و لهستان اشغالی تبعید کردند؛ این افراد در این مکانها کار کردند و اغلب در شرایطی اسفناک جان سپردند. مقامات آلمانی در نخستین سالهای حکومت حکومت نازی، همجنسگرایان و کسانی را که رفتارشان با هنجارهای اجتماعی مقرر مطابقت نداشت، مورد آزار و اذیت قرار میدادند. مقامات پلیس آلمان هزاران نفر از مخالفان سیاسی بهویژه کمونیستها، سوسیالیستها و اعضای اتحادیه های کارگری و همچنین مخالفان دینی، از قبیل اعضای فرقه مذهبی شاهدان یهوه را آماج حملات خود قرار دادند. بسیاری از این افراد بر اثر حبس و بد رفتاری جان سپردند.
در سالهای نخست حکومت نازی، اردوگاههای کار اجباری را بهمنظور بازداشت مخالفان سیاسی و ایدئولوژیکی فرضی و واقعی دایر کرد. مقامات اساس و پلیس بهطور فزایندهای در سالهای پیش از آغاز جنگ، یهودیان، کولیها و دیگر قربانیان نفرت ملی و نژادی را دراین اردوگاهها حبس میکردند. طی سالهای جنگ، آلمانیها و همدستانشان بهمنظور متمرکز کردن جمعیت یهودیان در یک مکان و نظارت بر آنها و همچنین تسهیل تبعید یهودیان درآینده، گتوها(محلههای یهودینشین)، اردوگاههای موقت و اردوگاههای بیگاری ایجاد کردند. علاوه بر این، مقامات آلمانی اردوگاههای کار اجباری متعددی - هم در به اصطلاح رایش آلمان بزرگ و هم در سرزمینهای تحت اشغال آلمان- برای غیر یهودیانی که آلمانیها در صدد بیگاری کشیدن از آنها بودند، دایر کردند.
در پی تهاجم به اتحاد جماهیر شوروی در ژوئن 1941، «واحدهای سیار کشتار»- متعلق به «پلیس امنیتی آلمان» و «سازمان امنیت»- وهمچنین گردانهای نظامی ماموران «پلیس ویژه برقراری نظم»، در پشت مرزهای آلمان عملیات قتلعام یهودیان، کولیها و مقامات حکومت شوروی و حزب کمونیست را اجرا میکردند. واحدهای آلمانی نیروهای اساس و پلیس با برخورداری از حمایت واحدهای «ورماخت» و نیروهای مسلح اساس بیش از یک میلیون زن، مرد و کودک یهودی و همچنین صدها هزار نفر دیگر را به قتل رساندند. بین سالهای1941 و 1944، مقامات آلمان نازی میلیونها یهودی را از آلمان، سرزمینهای اشغالی و بسیاری از کشورهای دول محور به گتوها و مراکز کشتار - معروف به «اردوگاههای مرگ»- تبعید کردند و آنها را در آنجا در تاسیسات ویژه کشتار با گاز به قتل رساندند.
در ماههای واپسین جنگ، گاردهای اساس کوشیدند تا با جابهجا کردن زندانیان اردوگاهها با قطار یا پیادهرویهای اجباری- معروف به «پیادهروی مرگ»- از آزاد سازی تعداد زیادی از زندانیان توسط متفقین جلوگیری کنند. نیروهای متفقین در حین پیشروی در سرتاسر اروپا و حمله به آلمانیها، با زندانیان اردوگاههای کار اجباری و همچنین زندانیانی که در پیادهروی اجباری از یک اردوگاه به اردوگاه دیگر شرکت داشتند، مواجه شده و آنان را آزاد میکردند. این پیادهرویها تا 7 ماه مه 1945، روزی که نیروهای مسلح آلمان بدون قید و شرط در برابر متفقین تسلیم شدند، ادامه یافت. برای متفقین غربی، جنگ جهانی دوم در اروپا رسما یک روز بعد، 8 ماه مه «روز پیروزی در اروپا»، پایان یافت، در حالی که نیروهای شوروی «روز پیروزی» خود را 9 ماه مه 1945 اعلام کردند.
پس از هولوکاست، بسیاری از بازماندگان در اردوگاههای آوارگان که توسط نیروهای متفقین اداره میشد، اسکان یافتند. بین سالهای 1948 و 1951، حدود 700 هزار یهودی، از جمله 136 هزار یهودی آواره اروپایی، به اسرائیل مهاجرت کردند. دیگر آوارگان یهودی به آمریکا و سایر کشورها مهاجرت کردند. آخرین اردوگاه آوارگان در سال 1957 بسته شد. جنایاتی که طی هولوکاست صورت پذیرفت، بیشتر جوامع یهودی اروپا را ویران کرد و صدها جامعه یهودی در اروپای شرقی اشغالی را کاملا از میان برداشت.
موقعیت عمومی لهستان
نام بینالمللی جمهوری خلق لهستان پولند (Poland) و نام محلی آن پولسکا است. میگویند بیش از هزار سال پیش در سرزمین کنونی لهستان قومی زندگی میکرد که به نام «له» مشهور بود.
وقتی نخستین بار در لهستان دولت مستقلی تشکیل شد نام این کشور را از نام این قوم گرفتند. البته بعدها این کشور نام قوم پولنی که آنها هم در این کشور میزیستند، را برای خود برگزید.
لهستان بزرگ در سال 966 میلادی توسط میزکوی اول بنا نهاده شد که متعلق به خاندان پیاست بود. قبایل جنوبی لهستان، لهستان کوچک را تشکیل دادند. دو لهستان در سال 1047 میلادی توسط کازیمیر اول با یکدیگر متحد شدند، لهستان با یک ازدواج سلطنتی در سال 1386 میلادی بین دختر پادشاه لهستان و پسر پادشاه لیتوانی با این کشور ادغام شد. این دولت لهستانی - لیتوانیایی بین قرون 14 تا 16 میلادی به اوج اقتدار خود رسید. این دولت توانست در مقابل قدرتهای برتر آن زمان مثل شوالیههای آلمانی، توتنیها، روسها و ترکهای عثمانی، موفقیتهایی حاصل کند. اما در سده 18 میلادی، ابرقدرتهای آن زمان مثل روسیه، پروس و اتریش توانستند، لهستان را سه بار در سالهای 1772، 1792 و 1795 میلادی تجزیه و تقسیم کنند، از آن پس دوران زوال لهستان آغاز شد.
جمهوری لهستان یک جمهوری پارلمانی در اروپای مرکزی است. جمعیت کشور در حدود 5/38 میلیون نفر تقریب زده شده و و ششمین کشور پر جمعیت اتحادیه اروپا است.
جمعیت جمهوری لهستان تنها 1 میلیون نفر در حدود سال 1000 بود. این رقم در سال 1370 میلادی دو برابر شد. تا سال 1490، جمعیت لهستان به حدود 8 میلیون نفر افزایش یافت. شهرنشینی در کشور به دلیل مهاجرت بیشماری، جمعیت بیشتری را افزایش داد.
در لیست جمعیتشناسی کشورهای اتحادیه اروپا لهستان در ردیف 37 قرار دارد. سن متوسط در لهستان 40 سال است و این سن به نسبت دیگر کشورها پیر به حساب میآید.
لهستان، از غرب با کشور آلمان، از جنوب با کشور اسلواکی و جمهوری چک، از شرق با بلاروس و اکراین و از شمال شرقی با یکی از واحدهای فدرالی روسیه، استان کالینینگراد و لیتوانی همسایه است. لهستان از شمال با دریای بالتیک مرز آبی دارد.
پایتخت و بزرگترین شهر لهستان، ورشو است. ورشو در شرق مرکز لهستان قرار گرفته، در مجاورت رود ویستولا و در 260 کیلومتری دریای بالتیک واقع شده است. جمعیت شهر ورشو در حدود 750/1 میلیون نفر و در حوزه کلان شهر جمعیتی معادل 101/3 میلیون نفر دارد.
این تعداد جمعیت، ورشو را به نهمین شهر پر جمعیت اتحادیه اروپا تبدیل کرده است. ورشو از پایدارترین کلان شهرهای اروپا است. ورشو در سال 2012، سومین شهر قابل زندگی براساس واحد هوش اقتصادی است. در سال 2017، شهر ورشو در رتبه چهارم از نظر سازگاری کسب و کار قرار گرفته است. سایر شهرهای مهم عبارت است از کراکوف، وروتسواف، پوزنان، گدانسک و شچچین.
لهستان هشتمین کشور بزرگ و دارای پایدارترین اقتصاد را در اتحادیه اروپا است. همزمان رتبه بسیار بالایی در پیشرفت انسانی کسب نموده است.
جنگ جهانی دوم از نگاه تاریخ و آمار
آلمان نازی و امپراتوری ژاپن جنگ جهانی دوم را با این هدف آغاز کردند که سلطه دائم خود را از طریق پیروزیهای نظامی به ترتیب بر اروپا و آسیا تحمیل کنند. این دو کشور مهمترین اعضای مجمع دول محور بهشمار میرفتند که بر مبنای ضدیت با کمونیسم و نارضایتی از نظم جهانی پس از جنگ جهانی اول شکل گرفته بود.
هدف آلمان نازی، تحت حکومت دیکتاتوری آدولف هیتلر، دستیابی به یک امپراتوری نوین و پهناور، شامل «فضای حیاتی» در شرق اروپا و اتحاد جماهیر شوروی بود. رهبران نازی معتقد بودند که تحقق سلطه آلمان بر اروپا مستلزم جنگ است؛ به همین دلیل، از روز نخست به قدرت رسیدن خود در اواخر ژانویه 1933، شروع به تدارک جنگ در اروپا کردند.
امپراتوری ژاپن با حمایت امپراتور خود، تشکیلات نظامی و بسیاری از نخبگان تحصیلکرده که خواهان سلطه و نفوذ ژاپن در سرتاسر شرق آسیا و اقیانوس آرام بودند، سیاست کشورگشایی را در پیش گرفته بود. در سال 1936، آلمان و ژاپن یک جبهه ضد کمونیستی علیه اتحاد جماهیر شوروی تشکیل دادند. همان سال، کمی پس از اینکه ایتالیا استیلای پیروزمندانه و خشونتبار خود بر اتیوپی را کامل کرد، ایتالیای فاشیست و آلمان نازی همپیمان شده و جبهه متحدین را تشکیل دادند.
ژاپن سیاست کشورگشایی خود را در سپتامبر 1931 با حمله به منچوری چین آغاز کرد. شش سال بعد در ژوئیه 1937، ژاپن بهخود چین حمله کرد و به این ترتیب جنگ جهانی دوم در آسیا آغاز شد.
آلمان پس از این که در سالهای 1938 و 1939 بدون تمسک به جنگ، کشورهای اتریش و چک را بهخود الحاق کرد و همچنین پس از این که با انعقاد پیمان عدم تجاوز، از بیطرفی اتحاد جماهیر شوروی، تحت حکومت ژوزف استالین، اطمینان حاصل کرد، به لهستان هجوم آورد. این حمله که در اول سپتامبر 1939 صورت پذیرفت، آغازگر جنگ جهانی دوم در اروپا بود. بریتانیا و فرانسه که به آلمان نازی اجازه داده بودند بین دو جنگ جهانی حکومت چکسلواکی را از بین ببرد، تمامیت مرزهای لهستان را در آوریل 1939 تضمین کردند. آنها در پاسخ به تهاجم آلمان به لهستان، در 3 سپتامبر به آلمان اعلام جنگ کردند. طی یک ماه، نیروهای آلمان و شوروی لهستان را تسخیر کرده و به این ترتیب کشور لهستان را تجزیه کردند.
پس از شکست لهستان، در 9 آوریل 1940 با حمله نیروهای آلمان به نروژ و دانمارک، جنگ هر چه بیشتر شعلهور شد. دانمارک همان روز تسلیم شد. نروژ تا اوایل ژوئن، پیش از آن که نیروهای آلمان بتوانند تمام کشور را اشغال کنند، مقاومت کرد. در 10 ماه مه 1940، آلمان با تهاجم به فرانسه و کشورهای بی طرفِ هلند، بلژیک و لوکزامبورگ، حمله به غرب اروپا را آغاز کرد. این کشورها تا پیش از پایان ماه مه به اشغال آلمان در آمدند. در 22 ژوئن 1940، فرانسه با آلمان پیمان آتش بس امضا کرد. این آتش بس شرایط را برای اشغال نیمه شمالی فرانسه به دست آلمان آماده کرد و همچنین استقرار یک حکومت همدست با آلمان در جنوب فرانسه- که مقر آن ویشی بود- را میسر ساخت. از 10 ژوئیه تا 31 اکتبر 1940، آلمانیها یک نبرد هوایی، معروف به نبرد بریتانیا، را با انگلستان آغاز کردند که در پایان شکست خوردند.
شوروی بر اساس توافقهای سال 1939 با آلمان بر سر حوزه نفوذ، در پایان نوامبر 1939 به فنلاند حمله کرد. پس از یک جنگ بسیار سخت در زمستان، روسها فنلاندیها را وادار کردند تا در مارس 1940، سرزمینهای واقع در امتداد سواحلی شمالی دریاچه لاگودا در شمال لنینگراد(سنت پیترزبورگ) و همچنین در خط ساحلی اقیانوس منجمد شمالی را واگذار کنند. اتحاد جماهیر شوروی به ترغیب آلمانیها، کشورهای منطقه بالتیک را در ژوئن 1940 اشغال، و در اوت 1940 ضمیمه خود کرد. روسها همچنین نواحی بساربیا و بوکووینای شمالی در کشور رومانی را در اواخر ژوئن 1940 بهتصرف خود در آوردند.
ایتالیا در 10 ژوئن 1940 وارد جنگ شد و در 21 ژوئن به جنوب فرانسه حمله کرد. بنیتو موسولینی که در مذاکرات آتش بس، از سهم ایتالیا از غنایم ناخشنود بود، در اکتبر 1940 از طریق آلبانی که در آوریل 1939 به تسخیر ایتالیاییها درآمده بود، به یونان حمله کرد. علاوه بر این، ایتالیاییها در اواخر اکتبر 1940 از طریق لیبی که تحت کنترل ایتالیا بود به نیروهای بریتانیایی در مصر حمله کردند. این ماجراجوییها به فجایع نظامی بزرگی منجر شد و با مداخله آلمان مواجه گردید.
آلمان کشورهای مجارستان، رومانی و اسلوواکی را در نوامبر 1940 و بلغارستان را در مارس 1941 ترغیب کرد تا به متحدین بپیوندند. در آوریل 1941، آلمان با حمایت ایتالیا، مجارستان و بلغارستان به یوگسلاوی حمله کرد و آن را تجزیه نمود. تا اواسط ژوئن، دول محور بر یونان غلبه کردند. پس از سقوط یوگسلاوی، حکومت به اصطلاح مستقل کروواسی تحت رهبری سازمان فاشیستی و تروریستی «اوستاسا» ظهور کرد. حکومت جدید که بوسنی و هرزگووین را شامل میشد، در 15 ژوئن رسماً به دول محور پیوست. آلمان شرق اسلوونیا، منطقه بانات در صربستان و بیشتر خاک صربستان را اشغال کرد. ایتالیا، ایستریا و غرب اسلوونی را به تصرف خود در آورد، و پس از ضمیمه کردن استان کوزوو به آلبانی، خط ساحلی کرووات- دالماسی و مونته نگرو را اشغال کرد. مجارستان، باکا در شمال شرقی یوگسلاوی را ضمیمه خود کرد و بلغارستان، مقدونیه و استان پیروت در صربستان را به اشغال خود در آورد. ایتالیا و آلمان پس از این که به بلغارستان اجازه دادند تراکیه در یونان را اشغال کند، یونان را بین خود تقسیم کردند؛ ایتالیاییها غرب و آلمانیها شرق آن کشور را اشغال کردند.
در 22 ژوئن 1941، آلمان و شرکای متحدش، غیر از بلغارستان، با نقض صریح پیمان اوت 1939 بین آلمان و شوروی، به شوروی حمله کردند. در این تهاجم، فنلاند نیز که در پی جبران شکست خود در جنگ زمستان 1940- 1939 بود، به متحدین و آلمانیها ملحق شد. تا پایان اکتبر 1941، سربازان آلمانی در اعماق خاک شوروی پیشروی کرده بودند، کشورهای منطقه بالتیک را تصرف کرده و لنینگراد را از سمت شمال بهمحاصره خود در آورده بودند. آنها، اسمولنسک را تسخیر کرده، بهسمت مسکو در مرکز حرکت کرده بودند، و پس از تصرف کی یف، به راستوف در دهانه رودخانه دون در جنوب نزدیک میشدند. ارتش سرخ با مقاومت سرسختانه خود در ماه اوت و همچنین در نوامبر 1941، مانع از تسخیر شهرهای کلیدی لنینگراد و مسکو به دست آلمانیها شد. در 6 دسامبر 1941، سربازان شوروی ضد حمله مهمی را آغاز کردند که آلمانیها را برای همیشه از حومه مسکو عقب راند.
روز بعد در 7 دسامبر 1941، ژاپن که هنوز درگیر جنگ در سرزمین اصلی چین بود، دست به حمله هوایی غافلگیرانهای در پرل هاربر هاوایی زد. ایالات متحده بلافاصله به ژاپن اعلام جنگ کرد. بریتانیای کبیر نیز همین کار را انجام داد. در 11 دسامبر، آلمان و ایتالیا به آمریکا اعلام جنگ کردند. طی زمستان 1942-1941، ژاپنیها به فیلیپین، هندوچینِ فرانسه(ویتنام، لائوس و کامبوج) و سنگاپور، مستعمره بریتانیا حمله کرده و آنجا را تسخیر کردند. در اواخر بهار و اوایل تابستان 1942، بریتانیاییها توانستند جلوی پیشروی ژاپنیها در برمه را بگیرند، و ایالات متحده نیز توانست نیروی دریایی ژاپن را در جزایر میدوی در اقیانوس آرام کاملا شکست دهد. در اوت 1942، نیروهای ایالات متحده پیشروی ژاپنی ها در جزایر اقیانوس آرام به سمت استرالیا را در گوادال کانال(واقع در جزایر سولومون) متوقف کردند.
با حمله نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا با هزار بمبافکن به شهر کلن آلمان در ماه مه 1942، دامنه جنگ برای نخستین بار به خاک آلمان کشیده شد. طی سه سال، نیروی هوایی متفقین بهطور سازمان یافته شهرها و کارخانههای صنعتی را در سرتاسر سرزمین رایش بمباران کرده و تا پیش از سال 1945 بیشتر مناطق شهری آلمان را به کلی ویران کردند.
در اواخر سال 1942 و اوایل 1943، نیروهای انگلیسی- آمریکایی به موفقیتهای نظامی چشمگیری در شمال آفریقا دست یافتند. مقاومت نیروهای مسلح ویشی فرانسه بی نتیجه ماند، و از همین رو، متفقین توانستند چند روز پس از فرود در سواحل مراکش و الجزایر در 8 نوامبر 1942، به سرعت مستعمرات فرانسه در شمال آفریقا تا مرز تونس را اشغال کنند. این امر همچنین موجبات اشغال ویشی فرانسه به دست آلمانیها را در 11 نوامبر 1942 فراهم کرد. بریتانیا در اواخر اکتبر 1942 بر «سپاه آلمان در آفریقا« در العالمین مصر غلبه کرد، و همین باعث شد تا واحدهای نظامی متحدین به سمت غرب فرار کنند و از طریق لیبی به شرق تونس بروند. نیروهای متحدین در آفریقا، با تعداد تقریبی 150000 نفر، که در تونس گرفتار شده بودند، در ماه مه 1943 تسلیم شدند.
در ژوئن 1942، آلمانیها و متحدین(شرکای آنها)، حملات خود در اتحاد جماهیر شوروی را مجددا آغاز کردند، به استالینگراد در ساحل رود ولگا رسیدند، شبه جزیره کریمه را تسخیر کردند و پیش از اواخر سپتامبر 1942 تا اعماق منطقه قفقاز نفوذ کردند. در ماه نوامبر، سربازان شوروی ضد حملهای را در شمال و جنوب غربی استالینگراد آغاز کردند که به محاصره نیروهای آلمانی در شهر منجر شد. در 2 فوریه 1943، ارتش ششم آلمان خود را به روسها تسلیم کرد. آلمانیها در ژوئیه 1943 حملهای دیگر را در کورسک آغاز کردند که بزرگترین نبرد تانکها در تاریخ محسوب میشود. اما سربازان و تانکهای روسی حمله را دفع کردند و ابتکار عمل نظامی را تا پایان جنگ در دست گرفتند. تا پیش از اواخر سال 1943، آلمانیها مجبور به تخلیه قفقاز و ترک کی یف شدند.
در ژوئیه 1943، متفقین غربی با موفقیت در سیسیل پیاده شدند. همین امر موجب شد شورای عالی حزب فاشیست ایتالیا تصمیم به عزل موسولینی بگیرد. ارتش ایتالیا به رهبری فیلد مارشال پیترو بادوگلیو از خلاء سیاسی موجود سود برد تا حکومت فاشیستی را سرنگون و یک دیکتاتوری نظامی را جایگزین آن سازد. در 8 سپتامبر، درست پیش از پیاده شدن نیروهای آمریکایی- انگلیسی در شهر سالرنو(نزدیک ناپل)، دولت بادوگلیو بدون قید و شرط به متفقین تسلیم شد. سربازان آلمانی مستقر در ایتالیا، کنترل شمال ایتالیا را در دست گرفتند و همچنان به مقاومت ادامه دادند. موسولینی که توسط مقامات نظامی ایتالیا دستگیر شده بود، به دست کماندوهای اساس در سپتامبر آزاد شد و در شمال ایتالیا یک رژیم دست نشانده نئوفاشیستی(تحت نظارت آلمانیها) برپا کرد.
متفقین با موفقیت در حوالی آنتسیو، درست در جنوب رم، فرود آمدند، اما نتواستند شهر رم را تا اویل ژوئن 1944 بهتصرف خود درآورند. سربازان آلمانی، همچنان شمال ایتالیا را اشغال کرده بودند و تا دوم ماه مه 1945 که تسلیم شدند، با سرسختی مقاومت کردند. پس از آزادسازی رم، نیروی هوایی متفقین توانست اهداف آلمان در شرق اروپا، از جمله کارخانههای سوخت ترکیبی و لاستیک در آشویتس- مونوویتس واقع در سیلسیا، را بمباران کند.
6 ژوئن 1944، معروف به D-Day یا روز استقرار ارتش متفقین در فرانسه، 150000 نفر از سربازان متفقین در سواحل نورماندی فرانسه پیاده شدند. بریتانیاییها و آمریکاییها که به مدت شش هفته در ساحل نورماندی گرفتار شده بودند، در 25 ژوئیه خود، و در 25 اوت، پاریس را آزاد ساختند. در 11 سپتامبر 1944، نخستین سربازان ایالات متحده وارد خاک آلمان شدند. تمام فرانسه، بیشتر خاک بلژیک، و بخشهایی از جنوب هلند تا پیش از دسامبر آزاد شدند.
22 ژوئن 1944، نیروهای شوروی مرکز ارتش آلمان در بلاروس شرقی را منهدم کردند. آنها تا 1 اوت 1944، با سرعت بهسوی غرب تا رودخانه ویستولا، در آن سوی ورشو حرکت کردند. در اوایل اوت، سربازان شوروی پس از فتح استان بساربیا در شرق رومانی، به ساحل رود پروت رسیدند و خود را برای حمله به مرکز رومانی آماده کردند و به این ترتیب، این کشور در 23 اوت تسلیم شد. بلغارها در 8 سپتامبر 1944 تسلیم شدند. این تحولات آلمانیها را وادار کرد تا یونان، آلبانی و جنوب یوگسلاوی را تخلیه کنند. آلمان بهمنظور جلوگیری از تلاشهای دولت مجارستان برای کسب صلحی جداگانه، این کشور را در 19 مارس 1944 اشغال کرده بود. آلمان در اکتبر از کودتای حزب تندروی «صلیب پیکاندار» پشتیبانی کرد تا از تلاش مجارها برای تسلیم شدن نیز جلوگیری کند. سرانجام، ورود سربازان شوروی به مرز فنلاند موجب شد که فنلاندیها در 12 سپتامبر 1944 تقاضای آتشبس کنند. در اوت 1944، «ارتش وطنی لهستان» که یک ارتش مخفی بود و سازمانهای مقاومت ملی اسلوواک علیه آلمانیها قیام کردند تا ورشو و اسلوواکی را از سلطه آلمان رها سازند، اما آلمانیها هنوز توان سرکوب این دو شورش را داشتند.
16 دسامبر 1944، آلمانیها یک ضد حمله ناموفق را در بلژیک و شمال فرانسه آغاز کردند که به «نبرد بالژ» معروف است. تا پیش از روز سال نو، سربازان بریتانیایی و ایالات متحده، آلمانیها را درون خاک آلمان عقب رانده بودند. در 12 ژانویه 1945، روسها حمله خود را از سر گرفتند و ورشو و غرب لهستان را آزاد کردند. در ماه دسامبر، روسها بوداپست را محاصره کردند، اما این شهر تا 13 فوریه 1945 سقوط نکرد. تا اوایل آوریل، روسها بازماندههای حکومت «صلیب پیکاندار» را از مجارستان بیرون راندند و با سقوط براتیسلاوا در 4 آوریل 1945، جمهوری فاشیستی اسلوواک را وادار به تسلیم کردند. روسها در 13 آوریل وین را بهتصرف خود در آوردند؛ در همان حال، پارتیزانهای مارشال یوسیپ تیتو، رهبران «اوستاسا» را ناچار به فرار و حکومت به اصطلاح مستقل کروواسی را ساقط کردند.
اواسط فوریه 1945، متفقین درسدن را بمباران کردند و حدود 35000 نفر از غیرنظامیان آلمانی را کشتند. سربازان ایالات متحده در 7 مارس 1945، از رودخانه راین در رماگن عبور کردند. نیروهای روسی در حمله نهایی خود در 16 آوریل 1945، برلین را محاصره کردند. هنگامی که سربازان روسی در حال پیشروی بهسوی کاخ صدارت اعظمی رایش بودند، هیتلر در 30 آوریل 1945 خود کشی کرد. در 7 مه 1945، آلمان بدون قید و شرط در رایمس به متفقین غربی، و در 9 مه به روسها در برلین تسلیم شد.
نیروهای بریتانیا و ایالات متحده پس از این که در نوامبر 1942، ژاپنیها را وادار به ترک جزایر سولومون کردند، بهتدریج به سمت شمال رفتند و با حمله به جزایر استراتژیک و جلوگیری از ارسال تدارکات به جزایر دیگر، بهسمت سرزمین اصلی ژاپن پیش رفتند. نیروهای بریتانیایی نیز با دولت ملی چین همکاری کردند تا با ژاپنیها در چین بجنگند. همزمان، اپوزیسیون چپ چین نیز با ژاپنیها در حال جنگ بودند و در عین حال در برابر حملات ملیگرایان از خود دفاع میکردند. در اکتبر 1944، سربازان آمریکا در فیلیپین پیاده شدند؛ تا ماه مه 1945، سربازان بریتانیایی و آمریکایی اوکیناوا، آخرین پایگاه عمده ژاپنیها پیش از سرزمین اصلی ژاپن را بهتصرف خود در آوردند. 6 اوت 1945، آمریکا نخستین بمب اتمی را بر هیروشیما، و در 9 اوت بمب اتمی دوم را بر ناکازاکی انداخت. در 8 اوت، شوروی به ژاپن اعلام جنگ کرد و به منچوری تحت اشغال ژاپن حمله کرد. کمتر از یک هفته بعد، یعنی 14 اوت 1945، ژاپن موافقت کرد تا تسلیم شود، مراسم رسمی تسلیم در 2 سپتامبر صورت گرفت. به این ترتیب، جنگ جهانی دوم پایان پذیرفت.
جنگ جهانی دوم منجر به مرگ تقریبا 55 میلیون نفر در سرتاسر جهان شد. هر چند بسیاری از آمار و ارقام زیر در منابع موجود متفاوتند، اما مبنایی برای ارزیابی بهشمار میروند. از شوروی 8668400 نفر کشته و 4559000 نفر مفقودالاثر شدند. از آمریکا 292129 نفر در جنگ کشته و 139709 نفر طی عملیات مفقودالاثر شدند. از آلمان 2049872 نفر کشته و 1902704 نفر مفقودالاثر شدند. از چین 1324516 نفر کشته و 115248 نفر مفقودالاثر شدند. از ژاپن 1506000 نفر کشته و 810000 نفر مفقودالاثر شدند. از بریتانیا 397762 نفر کشته و 90188 نفر مفقودالاثر شدند.
تعداد غیرنظامیانی که در کشورهای مختلف کشته شدند بسیار تکاندهنده بود. اتحاد جماهیر شوروی 14012000 شهروند غیرنظامی خود را از دست داد. از این تعداد، یک تا یک و نیم میلیون نفر یهودی بودند. چین بیش از یک میلیون شهروند غیرنظامی خود را از دست داد. لهستان حدود 5 میلیون شهروند غیرنظامی خود را از دست داد. از این تعداد، حدود سه میلیون نفر یهودی بودند.
موخره
لهستان نه كشورى كوچك بود و نه كم جمعيت. اين كشور در 1939، 35 ميليون نفر جمعيت داشت. ارتش اين كشور مركب از 30 لشكر با استاندارد مناسب و 50 لشكر داوطلب بود اما چرا در برابر 14 هزار كشته آ لمانى، 300 هزار نفر تلفات داد؟ «بليتزگريك» يا جنگ برقآسا اولين بار در نبرد لهستان به اجرا درآمد. اين شيوه مبارزه كه بعدها بارها و بارها توسط ارتشهاى آلمان، اسرانیل، آمريكا و...، به اجرا درآمد، از يك اصل طلايى در نبردها پيروى مىكند: «دست و پاى حريف را قبل از آنكه بتواند آن را به كار بيندازد از كار بينداز.»
چمبرلن و دالاديه رهبران انگليس و فرانسه در حالى كه خود را آماده مبارزه با آلمان در لهستان مىكردند وحشتزده متوجه شدند ديگر لهستانى وجود ندارد اما در مقابل، جنگ دوم جهانى تازه آغاز شده بود. اگر نبرد لهستان به آن سرعت حيرتانگيز به پايان نمىرسيد، انگلستان و فرانسه مىتوانستند ارتشى بزرگ را در غرب اروپا سامان دهند كه مانع پيشرویهاى بعدى آلمان شود اما اينگونه نشد و لهستان عملا ظرف 2 هفته و رسما طى يك ماه كاملا شکست خورد.
اسپوتنیک، یانوش سوزاکک، نماینده پارلمان لهستان و عضو کارگروه مرتبط با مسئله غرامت جنگ جهانی دوم، در گفتگو با روزنامه «وی پلیتیس» اظهار داشت برلین باید 900 میلیارد دلار غرامت به ورشو بپردازد.
این اظهارات پس از آن مطرح میشود که آندژی دودا، نخستوزیر لهستان، در مصاحبه با یک روزنامه این کشور در اکتبر 2018 اعلام کرد به عقیده او پرونده پرداخت غرامت بسته نشده است. در سال 2017، رولف نیکل، سفیر آلمان در لهستان، موضع برلین در موضوع پرداخت غرامت را تکرار کرده و گفته بود: مسئله از نظر قانونی و سیاسی بسته شده است. با این حال، برلین مسئولیت اخلاقی آنچه در طول جنگ اتفاق افتاده را بهعهده میگیرد.
لهستان در سالهای ابتدای جنگ جهانی دوم(1945 - 1939)، مورد تهاجم آلمان نازی و در سالهای پایانی جنگ مورد تهاجم شوروی قرار گرفت.
در اثر حمله آلمان نازی بیش از 5 میلیون لهستانی کشته شدند و 150 هزار نفر نیز در نتیجه اشغال جان باختند.
سرانجام این جنگ در ۸ مه ۱۹۴۵، با سقوط برلین بهدست سربازان ارتش سرخ شوروی و تسلیم بیقید و شرط آلمان و تقسیم این کشور، پایان یافت.
تخمین زده میشود افرادی از بیش از 15 ملیت در جریان این قیام در کنار لهستانیها جنگیدند که در میان آنها حتی یک سیاهپوست اهل نیجریه بهنام «آگوست آگبولا اوبراون» حضور داشت که با نام مستعار «علی» شناخته میشد. این داوطلبان خارجی عمدتا اسرا یا زندانیان فراری از اردوگاهها یا شهروندان خارجی بودند که پیش از جنگ در ورشو اقامت داشتند. تمامی این سازمانهای مقاومت تحت رهبری «ارتش میهنی» در جریان قیام به عملیات میپرداختند.
نهایتا جنگ، جز کشتار و ویرانی حاصل دیگری ندارد. کسی که بمب میکارد بمب نیز درو میکند. اما حاکمان قدارهبند و جنگطلب و مستبد در طول تاریخ بشر، همچون حکومت اسلامی ایران و رقبایش، همواره نشان دادهاند که بقای خود را در غارت، استثمار نیروی کار، جنگ، خشونت، وحشت، سرکوب و اعدام میبینند.
یکشنبه بیستم مرداد 1398 - یازدهم اوت 2019