|
||
سه مطلبحمید قربانیJuly 20, 2019 فقط، پیروزی انقلاب قهری کمونیستی کارگران سازمان یافته ومسلح چاره و درمان دردهاست! خاتمی پقیوز و فرا خوان به شرکت در انتخابات؟ انتخابات در جامعه کنونی – جامعه سرمایه داری امپریالیستی، یعنی هر۴ سال یکبار تصمیم بگیریم که کدامیک از اعضای طبقه ی حاکم در مجالس قانونگزاری طبقات حاکم، نماینده ما، یا به درستی گفته شود و بگویم و به نویسم : سرکوب گر ما باشد، یعنی ما را با همکاری و همراه دیگر هم طبقه ای هایش، سرکوب کند، اسیر کند، زندانی و شکنجه نماید و به کشتن ما ن بدهند و یا بکشند مان، تحت بهانه های مختلف! دولت که شامل همه دستگاه های سرکوب گر جسمی و مغزی مانند نیروهای مسلح و مجالس قانونگزاری و دستگاه مذهب وغیره است، در جامعه مدرن فقط می تواند کمیته ای باشد، برای رسیدگی به امور طبقه ی سرمایه دار - بورژوا و نه چیز دیگری. در جامعه ی بورژوایی که پرولتاریا در آن چیزی و مایملکی از آن ندارد و مجبور است که خود – نیروی کارش - را هر روز بفروشد تا زنده بماند " قانون، اخلاق، مذهب، برای وی چیز دیگری نیست، جز تعصب بورژوازی که در پس آنها منافع بورژوازی پنهان شده است.". مانیفست حزب کمونیست کارل مارکس و انگلس سال ۱۸۴۸. البته، این چیزی است که در جوامع باصطلاح پیشرفته، مدرن، سکولار و با دموکراسی خیلی خوشگل و گل و بلبل حاضر یعنی سرمایه داری متمدن انجام می گیرد و ما می بینیم. خیابانها شهرهایی همچون پاریس یا هزاران پلیس مجهز به انواع سلاح های مدرن و خودکار و رژه تانگ های نظامی، نمونه ای از آن است. در جامعه سرمایه داری ایران که اکثریت مردم یعنی کارگران و زحمتکشان اصلا انسان نیستند و امت و رعایا بحساب آمده و در صف ستورانند، و حق و حقوقی ندارند، فقط باید همه تابع اوامر ولی فقیه مردک نادان و خرافی ای باشند که مردم یعنی همان کارگران و زحمتکشان را به بهشت ببرد. در این نوع جوامع اصولا و اساسا انتخاب کردن و انتخاب نکردن معنی و مفهوم ندارد، زیرا که سازمان ها و ارگان هایی همچون، شورای نگهبان در ایران اسلامی، یعنی گوش و چشم همان فقیه نادان که البته خودشان هم از او دست کمی ندارند، مثل یک نواله ای یک عده را که دست چین شده اند، جلوی کارگران و زحمتکشان می اندازند که یکی از دیگری حقه بازتر، حیله گرتر و سرکوب گرتر است، از بین آنها باید عده ای "انتخاب"؟ شده و برای سرکوب آماده شده و به مجلس بروند، شهرداری ها را در دست بگیرند، وزیر و وکیل و رئیس جمهور بشوند. بنا براین، کارگران و زحمتکشان در ایران باید به این امر واقف شوند که فقط خودشان هستند که می توانند، کاری برای خود نمایند. باید سازمان یابند و متحزب و مسلح شده و تنها با پیروزی انقلاب قهری شان و درهم شکستن تمامی دم و دستگاه دولت موجود یعنی جمهوری اسلامی ددمنش به منافع و حقوق انسانی خویش میرسند. پس، نباید فریب شارلاتان هایی مثل خاتمی را بخورند که در دو دوره ریاست جمهوری اش ۸۰ درصد از کارگران را از تمام حقوق و مزایای مستتر در قانون کار ارتجاعی و ... محروم شدند و برده صرف در دست سرمایه داران شدند، در دوره های ریاست جمهوری اش قتل های زنجیره ای را سازمان دادند که بهترین ها را کشتند مانند محمد مختاری و جعفر پوینده، زنان را با حجاب اسلامی شان خفه کردند، کارگران خاتون آیاد را فقط به جرم خواستن شغل به رگبار بستند و قتل عام کردند، کارگران ایرانی افغان تبار را سیبل کردند و بیکاری و بی حقوقی کارگران و زحمتکشان را که نتیجه نظام سرمایه داری و بویژه اعمال خود سردمداران حاکم و پذیرش و اجرای دستورات سازمانهای جهانی سرمایه مانند صندوق بین المللی پول، سازمان جهانی کار و سیاست نئولیبرال اقتصادی – سیاست پذیرفته و اعلام شده ی سرمایه جهانی در عصرما، و در رأس آنها، خود خامنه ای و خاتمی ها و دیگر سرمایه داران و حاکمان جامعه بودند، به گردن آنها انداختند و تعداد خیلی زیادی از آنها را زیر شکنجه کشتند و بقیه را برای گوشت دم توپ شدنشان در افغانستان برداران شان فرستادند، صنایع و هر آنچه که نامی از جامعه بر خود داشت را به کسان خویش واگذار کردند، یعنی خصوصی نمودند و این را تا امروز ادامه داده اند و ادامه می دهند. دانشجویان را شبانه با فریاد یا زهرا از پنجره های خوابگا به بیرون پرت کردند و قاتلان آنها، امروزه، همچون قاتلان زنان، کارگران، نویسندگان و زندانیان سیاسی راست می گردند و در ناز و نعمت زندگی می کنند. خاتمی هم خود را یک آشپزباشی بیشتر ندانست، من اینها را در همان زمان ها هم نوشته ام. اکنون، رفقای کارگر و زحمتکش، ما، در این جامعه سرمایه داری سود طلب که همه چیز آن از عبا و عمامه کسانی همچون خاتمی، این سید خندان که با خنده فرمان قتل عام کارگران خاتون آباد را حتما صادر کرد، گرفته تا ماشین و زیر دریائی، از تولیدات ماست، ساختمان های مجلل و راه و مال های زیبا تجاری از کار ماست که برروی مواد داده شده در طبیعت کارما، انجام شده است ، ما ساخته ایم، هیچی نداریم و فقط، اگر میخواهیم چیزی داشته باشیم که همه چیز است، باید و میتوانیم، متحزب و مسلح شده و انقلاب مسلحانه کنیم و همه چیز را که سرمایه داران دینی و غیر دینی در دست گرفته اند و ما را برده کرده اند را، بدست آوریم یعنی از غاصبان اموال خویش، خلع مالکیت کنیم و همه چیز را در دستان توانای خود متمرکز سازیم. آری، ما باید بگوئیم : مرگ بر سرمایه و سرمایه داری، مرگ بر امپریالیسم، مرگ بر کارمزدی، مرگ بر دولتی دیروزی و امروزی، مرگ بر استثمار و استثمارگر، پیروز باد انقلاب سرخ، زنداه باد کمونیسم! جامعه ی بدون دولت، بدون طبقات، بدون مالکیت خصوصی سرمایه داران و کارمزدی، جامعه انسان آزاد و نه سرمایه دار مفت خور و کارگر محروم! حمید قربانی ۱۹ یولی ۲۰۹۲ سال اسپارتاکوسی! لینک گفته های خاتمی ﻣﺎدامﮐﻪ اﻓﺮاد ﻓﺮاﻧﮕﻴﺮﻧﺪ درﭘﺲ هر ﯾﮏ از ﺟﻤﻼت، اﻇﻬﺎرات و وﻋﺪﻩ و وﻋﻴﺪهاﯼ اﺧﻼﻗﯽ، دﯾﻨﯽ، ﺳﻴﺎﺳﯽ واﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﻃﺒﻘﺎت ﻣﺨﺘﻠﻒ را ﺟﺴﺘﺠﻮ ﮐﻨﻨﺪ، در ﺳﻴﺎﺳﺖ هموارﻩ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺳﻔﻴﻬﺎﻧﻪ ﻓﺮﯾﺐ و ﺧﻮدﻓﺮﯾﺒﯽ ﺑﻮدﻩ و ﺧﻮاهند ﺑﻮد. و .ای. لنین، سه منبع و سه جزء مارکسیسم. حروف درشت از من است. نگاهی به یک فراخوان! فراخوانی اپورتونیستی! اینکه مذاکره و نشست و برخاست با نمایندگان جمهوری اسلامی محکوم است، یک چیز خیلی روشن و غیر قابل انکار، مخصوصا در شرایط کنونی است و اما، اولا نمایندگان رژیم جمهوری اسلامی، تنها در تهران نیستند، بلکه از جمله، در کردستان عراق و در وجود رهبران اتحادیه میهنی کردستان و پارت دموکرات کردستان عراق و رئیس دولت اقلیم کردستان عراق هم هستند که همواره نه تنها این احزاب بلکه احزاب دیگری همچون حزب کمونیست ایران – کومه له سازمان کردستان این حرب در حال مذاکره و مشورت و غیره هستند و دوما، این آقایان و خانم ها که تنها و فقط احزابی را که تا همین امروز نه تنها با دولت های سرمایه داری امپریالیستی جهانی مثل دولت امپریالیستی و اشغالگر و خون ریز ایالات متحده که منطقه خاورمیانه را به خاک و خون کشیده و نیز بند و بست همین سازمان ها و احزابی که امروز با رژیم ددمنش جمهوری اسلامی که یکی از این جلادان انسان کارگر و زحمتکش کُش می باشد، تنها این بند و بست آخری را آگراندیسمان می کنند، نه تنها در شناخت از ماهیت این احزاب بورژوایی که در تمام طول عمر فعالیت شان با رژیم جمهوری اسلامی سرمایه داری و ارتجاعی مشغول مذاکره بوده اند، تلاش نمی کنند، بلکه از آن بزرگتر بر مسئله اساسی ای که برای کارگران و زحمتکشان جهان و بویژه منطقه، یعنی به موجودیت نیروهای نظامی و دولت های دست نشانده سرمایه جهانی در منطقه است، پرده ی ساتری میاندازند تا ماهیت احزاب و سازمانهای مطبوع خودشان را در رابطه با مذاکره با دولت ها و حمایت شان از دولت های امپریالیستی و دست نشانده در منطقه از دید پرولتاریا و زحمتکشان زن و مرد، کرد و عرب و فارس و ترک و... پنهان نمایند. بنا براین، در حقیقت، این نوع افراد و جریانات مشمول این ضرب المثل ها و گفته ها میباشند. ضرب المثلی است فولکلوریک روسی : " گاهی مواقع منافع مادی و طبقاتی افراد ایجاب می کند که شکل اشکال هندسی هم تغییرنمایند، مثلا مثلث متوازی الاضلاع و برعکس متوازی الاضلاع مثلث گردد."، ضرب المثل فولکلوریک اسپانیائی : "به من بگو با چه کسی راه می روی تا من بگویم که شما از نطر سیاسی دارای چه سیاستی هستی؟." برتولت برشت " آنکس که حقیقت را نمی داند، بیشعور است، اما آنکس که حقیقت را می داند و آنرا دروغ می نامد، تبهکار - جنایت کار - است." کارل مارکس : "منافع مادی همچون پرده ی ساتری عمل می کند که بر دیدگان طبقات و نمایندگان طبقات میافتد و آنها را از دیدن واقعیات آنطور که هستند، ناتوان می کند." ، نقل از ذهن. آقایون و خانم ها، احزاب و سازمانهایی که در باره مذاکره ی جدید احزاب بورژوائی و مرتجع ناسیونالیستی کردستان با رژیم جنایت پیشه جمهوری اسلامی، این قدر داد و بیداد راه انداخته اید، بدانید که زمانی که اولا شما، یعنی (احزاب شما، مثل حزب کمونیست ایران و احزاب کمونیست کارگری و...) با این احزاب یک قول و دو قول بازی می کردید، و قبل و بعد از آن، این احزاب در حال مذاکره با رژیم بوده اند و دوما شما، چرا؟ از مذاکره این احزاب با نمایندگان دولت های امپریالیستی و مرتجع، فاشیست و کودک کُش دیگر منطقه مانند دولت عربستان سعودی و اسرائیل و دولت اقلیم کردستان عراق و کمک مالی گرفتن از این جنایت کاران حرفی نمی زنید؟ آیا این بدین معنی نیست که خودتان هم همین کارها میکردید و می کنید؟ و به قول معروف، روطب خورده را منع خرما کردن باعث مزاح است. آیا به عنوان مثال اعضا و هواداران احزابی همچون حزب کمونیست ایران، احزاب کمونیست کارگری و... از مذاکره این احزاب با دولت های جنایت کار سرمایه دار، مثلا آمریکا، عربستان سعودی و اسرائیل و اقلیم کردستان عراق بی خبرند؟ و دیگر اینکه آیا دولت جمهوری اسلامی ایران که خود نتیجه سیاست دولت های بزرگ سرمایه داری است، واقعا، جنایت کارترازدولت های امپریالیستی ایالات متحده و دولت های دیگر، عضو پیمان نظامی ناتو و عربستان سعودی و اسرائیل و... است؟ ، اگر نیست، چرا؟ در باره همکاری و نه تنها مذاکره این احزاب با این دولت ها حرفی نمی زنند و خفه خون گرفته اند؟ آیا این ماهیت احزاب و سازمانهای خودشان را نمی رساند، که نوکر و حامی سیاست های این دولت ها بوده اند و هستند؟ دوستان، دولت جمهوری اسلامی جنایت کار و قاتل است، ولی متأسفانه، تنها نیست و جنایاتش در مقابل جنایات دولتی همچون ایالات متحده آمریکا و اعضای دیگر ناتو مانند ترکیه و انگلیس و...، خیلی کوچک است، باید کمونیست بود و حقیقت را آنطور که هست، گفت، گر چه همچون هنزل تلخ است و نه آنرا دُم بُرید و سر و ته زده شده طرح کرد! این هیج نفعی به حال کارگران ندارد، که خودتان را مدافع آن ها می دانید! یک کمونیست افشاء گری اش قطره چکانی نیست، بلکه افشاء گری هایش همه جانبه و مخصوصا درمورد اساس مسئله، در اینجا ماهیت سرمایه و دولت های امپریالیستی ایالات متحده و دیگر اعضای ناتو هست، به باور من! اگر قدرت افشاء گری کمونیستی ندارید، سکوت کنید و ببخشید، خوب آن است که خفه شده و این قدر آب گل آلو را گل آلودتر از اینکه هست، نکنید! کارگران و زحمتکشان، فقط با واقف شدن بر ماهیت کلیت سیستمِ سرمایه امپریالیستی و ارتجاع حاکم بر جهان و ایران می توانند، انقلاب اجتماعی - انقلاب قهری کمونیستی را به پیروزی رسانده و خود و جامعه را رها و آزاد نمایند. حمید قربانی ۲۰ یولی ۲۰۹۲سال اسپارتاکوسی! لینک این فراخوان، کمبود اساسی طبقه ی کارگر چیست؟ یک نکته در مورد جنبش کارگران در فرانسه، مشهور به جنبش جلیقه زردها! این نکته ضرورت و لزوم داشتن یک حزب سیاسی – حزب کارگران آگاه- حزب مخفی و یا نیمه مخفی و انقلابی است! متأسفانه، هر هفته از هفته قبل، جنبش جلیقه زردهای فرانسه به علل مهم و اساسی از قبیل همه گیر نشدن آن در سطح طبقه و مخصوصا کارگران صنعتی به علت سیطره رفرمیسم و سوسیال دموکراسی بر این کارگران، ولیکن یکی از اساسی ترین این علل، نبود یک ارگان، جریان و حزب سیاسی طبقاتی - حزب کارگران آگاه و انقلابی و کمونیست است، رامتر و شعارهایش از حالت مبارزه طلبی به سازشکاری و صلح طلبانه و پاسیفیسم آلوده تر می گردد و به جاپی رسیده و در آینده می رسد که دیگر لازن نباشد و هیچ کس، این جنبش را حتی سرکوب کند تا برسد که از آن، طبقه ی سرمایه دار امپریالیست، وحشت مرگ بگیرد!* به باور من، حزب و شعار انقلاب قهری و تلاش برای ایجاد حزب به عنوان ستاد برای پیروزی انقلاب سرخ تعیین کننده اند لنین در پیام به کارگران فرانسه، ۱۹۱۱ به مناسبت چهلمین سالگرد، در خون غلطیدن کموناردهای پاریس به درستی به دو شرط ابتدائی و لازم برای پیروزی انقلاب اجتماعی طبقه ی کارگر، انقلاب قهری کمونیستی طبقه ی کارگر به نظر من، می پردازد. 1- اینکه جامعه از نظر عینی پیشرفت نماید که طبقه را به طبقه ی اساسی و اصلی و اکثریت تولید کنندگان جامعه تبدیل کند و 2- اینکه طبقه ی کارگر دارای تشکلات توده ای طبقاتی گردد که طبقه کارگر را برای به پیروزی رساندن چنین انقلابی آماده کند و در میان این تشکلات می نویسد که خارج از تشکلات اتحادیه ای و سندیکایی، مهمترین و اساسی ترین تشکل طبقه ی کارگر برای این آمادگی حزب کارگران آگاه می باشد. ما امروز این کمبود و تأثیر اساسی آن را، درعدم پیشروی طبقه ی کارگر در نبرد طبقاتی اش، بعینه و روشن تر از هر جای دیگر در همان پاریس می بینیم. مثلا شعارهای اساسی تظاهرات این هفته جلیقه زردها این شعارهای تسلیم طلبانه، هپروتی و بیعملانه " صلح بدون عدالت اجتماعی برقرار نمی شود و یا موجود نیست" بوده اند. یعنی دیگر از شعار انقلاب قهری یا حتی انقلاب خالی هم خبری نیست. [ مبارزات اقتصادى و مبارزات سیاسى یک: طبیعتا هدف نهایى جنبش سیاسى طبقۀ کارگر، تصرف قدرت سیاسى است؛ و طبیعتا براى این منظور، سازمانى از طبقۀ کارگر که داراى درجهاى از انکشاف قبلى بوده و در جریان خود مبارزات اقتصادى تشکیل شده و رشد یافته است، ضرورى مىباشد. اما از طرف دیگر، هر جنبشى که در آن طبقۀ کارگر به عنوان طبقه به مخالفت با طبقات حاکم برمىخیزد و مىکوشد آنها را به وسیله فشارى از خارج تحت سلطهى خود درآورد، جنبشى سیاسى است. مثلا کوشش براى به چنگ آوردن کاهش زمان کار از سرمایه داران منفرد در یک کارگاه یا فقط در یکى از شاخه هاى صنایع به وسیلهى اعتصاب و نظایر آن، جنبشى صرفا اقتصادى است. در مقابل، جنبش به منظور به دست آوردن قانون هشت ساعت کار و نظایر آن، جنبشى سیاسى است. و به این ترتیب است که از همهى جنبش هاى اقتصادى منفرد کارگران، در همه جا جنبشى سیاسى پدید مىآید. یعنى جنبش طبقه به منظور پیروز گرداندن منافع خویش در شکلى عمومى، و در شکلى که داراى نیروى الزام اجتماعى عام مىباشد. اگرچه این جنبش ها به وجود یک سازمان قبلى نیاز دارند، معهذا به نوبۀ خود وسایل انکشاف چنین سازمانى مىباشند. در آن جایى که هنوز طبقۀ کارگر به درجهى کافى سازمانى دست نیافته، تا بتواند علیه قهر دسته جمعى _ یعنى اقتدار سیاسى طبقات حاکم _ به مبارزهاى قاطع بپردازد، در هر حال باید با کار تهییجى پیاپى علیه شیوهى برخورد سیاسى دشمنانۀ طبقات حاکم نسبت به ما، این طبقه را به آن درجهى سازمانى ارتقا داد. در غیر این صورت، طبقۀ کارگر به صورت آلت دست طبقات حاکم باقى خواهد ماند. (تلخیص از نامهى مارکس به ف. بولت، مورخ بیست و سوم فوریه ۱۸۷۱، به نقل از «کارمزدى و سرمایه»، انتشارات سوسیال، پاریس، ۱۹۷۲) دو : _ با توجه به این که پرولتاریا به عنوان طبقه، فقط در صورتى مىتواند علیه قهر دسته جمعى طبقات مالک وارد عمل شود که در حزب سیاسى مجزاى خویش، در تخالف با همهى اشکال قدیمى احزاب طبقات مالک، متشکل گردد؛ _ با توجه به اینکه تشکل پرولتاریا در حزب سیاسىاش براى تضمین پیروزى انقلاب اجتماعى و هدف نهایى آن، نابودى طبقات، ضرورى است؛ _ با توجه به این که باید وحدت نیروهاى طبقهى کارگر، که از قبل در مبارزات اقتصادى تحقق یافته، به عنوان اهرم توده هاى این طبقه در مبارزه علیه اقتدار سیاسى استثمار کنندگانشان به کار آید؛ کنفرانس به اعضاى انترناسیونال خاطرنشان مىسازد که در جریان مبارزهى طبقهى کارگر، فعالیت اقتصادى و فعالیت سیاسى این طبقه به طرزى ناگسستنى با هم پیوند دارند. (تلخیص از قطعنامهى کنفرانس لندن انجمن بین المللى کارگران _ انترناسیونال _ سپتامبر ۱۸۷۱، به نقل از همان ماخذ.)] رفقای کارگر، یک مسئله برای ما، باید روشن باشد که تا کنون هیچ مبارزه ی طبقاتی - انقلابی - در تاریخ جوامع طبقاتی بدون یک رهبری انقلابی به پیروزی نرسیده است. چرا؟ باید فکر کنیم که مبارزه ی طبقاتی ما که برای اولین بار در تاریخ جوامع انسانی باید کلیت جامعه طبقاتی را با همه ستون ها و کثافاتش مانند مالکیت خصوصی، کارمزدی، خانواده، مذهب و برقرار کننده ی نظم طبقاتی یعنی دولت را به نابودی و آخری را به زوال کشد، بدون یک ارگان سیاسی - حزب سیاسی ما کارگران آگاه و آن هم در شرایطی که طبقه استثمارگر ، یعنی سرمایه دار از بهترین و مجهز ترین سازماندهی یعنی دولت، احزاب رنگارنگ و سازمان های حتی به نام ما و در خدمتش مانند سوسیال دموکراسی، احزاب سوسیالیست و حتی به نام کمونیسم موافق مالکیت خصوصی سرمایه داران، بازار، صلح طلب و سازشکار و ضد قهرانقلابی طبقاتی از طرف ما و انقلاب قهری برخودار است، به پیروزی رسیم! این، یک تخیل پوچ . توخالی، ولی خطرناک و یک چیز تقریبا محال است. ما می دانیم و می بینیم که همه دشمنان ما، ما را از ایجاد حزبی که انقلاب قهری کمونیستی و برای دیکتاتوری پرولتاریا را دستور قرار دهد، با زبانهای مختلف بر حذر می دارند. در صورتی که خود طبقه ی سرمایه دار، علاوه بر دستگاه دولت که شامل نیروهای سرکوب گر جسمی مانند ارتش، پلیس های مختلف، ملیشا - لباس شخصی و امنیتی اطلاعاتی و مذهب و دین که ما را سرکوب ذهنی می کند، سازمان ها و احزاب پارلمانتاریست و منع کننده ی مبارزه قهری برای ما، برخوردار است و هر روز بر ابعاد این نیروهای سرکوب گر می افزاید و آنها را مجهز تر میکند. در مورد قهر و نقش تاریخی و انقلابی آن ، خارج از آنکه کارل مارکس در سال ۱۸۴۷ و در کتاب معروف خود به نام فقر فلسفه، آنرا می ستاید و حتی به "جنگ تن به تن " اشاره می کند، لنین از زبان انگلس، چنین می نویسد : "... درباره اين که قوه قهريه در تاريخ نقش ديگرى نيز ايفا مي کند» (علاوه بر عامل شر بودن) «که همانا نقش انقلابى است، درباره اين که قوه قهريه، بنا به گفته مارکس، براى هرجامعه کهنهاى که آبستن جامعۀ نوين است، بمنزله ماماست، درباره اين که قوه قهريه آنچنان سلاحيست که جنبش اجتماعى بوسيله آن راه خود را هموار ميسازد و شکلهاى سياسى متحجر و مرده را درهم ميشکند - درباره هيچيک ازاينها آقاى دورينگ سخنى نمي گويد، فقط با آه و ناله اين احتمال را میدهد که براى برانداختن سيادت استثمارگران، شايد قوه قهريه لازم آيد - واقعا که جاى تأسف است! زيرا هرگونه بکار بردن قوه قهريه بنا به گفته ايشان، موجب فساد اخلاقى کسانى است که آن را بکار مي برند و اين مطالب عليرغم آن اعتلاى اخلاقى و مسلکى شگرفى گفته مي شود که هر انقلاب پيروزمندانهاى با خود به همراه ميآورد! اين مطالب در آلمانى گفته ميشود که در آن تصادم قهرى، تصادمى که به هرحال ممکن است به مردم تحميل گردد، حداقل اين مزيت را دارد که روح آستانبوسى، روحى را که درنتيجه خوارى و ذلت جنگ سى ساله در اذهان مردم رسوخ کرده است، از بين ببرد. و آن وقت اين شيوه تفکر تيره و پژمرده و زبون کشيشانه جسارت دارد خود را در برابرانقلابىترين حزبى که تاريخ نظيرآن را نديده است عرضه دارد." (ص ١٩٣ چاپ سوم آلمانى، پايان فصل چهارم بخش دوم.) . کارگران سازمان، سازمان، سازمان طبقاتی - سیاسی – سازمان طبقاتی انقلابی حزب کارگران آگاه - و تسلیح طبقاتی می تواند راهگشا باشد و نه هیچ چیز دیگر، زیرا که ما جنگی سخت و خونین در پیشارو داریم که بدون سازمان و ستاد، پیروزی در آن محال است و بدون این پیروزی مرگ ما، مرگ نسل انسان، چیزی درحد حتمی است! لینک هایی از تظاهرات دیروز در فرانسه می باشد. حمید قربانی ۲۱ یولی ۲۰۹۲ سال اسپارتاکوسی!
با این همه، در دورانی که انقلاب بطور ناگهانی، از دری که جک لندن تا مدت درازی آنرا بسته می دید بروز کرد، در لحظه ای که بحران در آمریکا توسعه یافته و حتی یک وضع پیش از انقلابی را بوجود آورده است، (پاشنه آهنین) میان آثار نویسنده ای که پرولتاریا می تواند باکمال جرأت مانند یکی از افراد خویش بشمار آورد، مقامی بزرگ دارد. جک لندن بالمأل هرگز فجایع و لوازم بیرحمانه مبارزه طبقاتی را از یاد نمی برد. این مرد که بورژوازی او را باوج موفقیت رسانیده بود، وقتی دو باره عنوان عضو طبقه کارگر را که میگفت : « در آن زائیده شده و بدان تعلق دارم» بازخواست، از تمام موفقیتهایش چشم پوشید و این وداع سخت را روبروی کاپیتالیسم کرد : « من دیگر بهیچوجه ببالا رفتن نمی اندیشم. بنای ظالمانه اجتماع در بالای سرمن، برای من هیچگونه چیز تازه ای ندارد. آنچه مرا جلب میکند پایه های اجتماع است. در آنجا من از زحمت کشیدن لذت می برم. زیرا اهرمی در دست دارم و دوش بدوش روشنفکران، صاحب هدفها، کارگران بیدار و آگاه ضربات متوالی برای از بین بردن این بنا فرود می آروم. چند روز بعد، هنگامیکه عده ما کمی بیشتر شد و چند اهرم دیگر برای کار کردن بدست آوردیم، این بنا را واژگون خواهیم کرد و با آن تمام زندگی فاسد و پوسیده و تمام نقشهای متحرک آن خود خواهی غول - آسائی را که این بنا از آن اشباع شده است، ار بین خواهیم برد. از آن – پس ما آنجا را پاکیزه خواهیم کرد و بنای نوی برای نوع انسانی خواهیم ساخت که در آن تمام اتاقها فرح انگیز و روشن و هوائی که تنفس می کنند پاک، تمیز و زنده باشد.» این نویسنده اصیل درس بزرگی بآن عده از رفقای ما داد که در جوانی جزء مبارزان و عاصیان بودند و اینک پس از چهل سالگی باردوی سازشکاران می روند و برای بدست آوردن یک کاسه سوپ بورژوازی یا بامید وابستگی بفرهنگستان، یکبار برای همیشه باصلاح « بیطرفی»ئی را برگزیده اند که سرانجام طوق را بگردن آنان خواهد انداخت و آنانرا در آستانه نگاه خواهد داشت تا دست « اربابانی» را که شلاق در دست دارند بلیسند. پل وایان کوتوریه. حالا یک لحظه به جای چهل ساله شده های فرانسوی، به در یوزه افتاده محمود دولت آبادی و جمشید صاهر پور و امثالهم فکر کنید، آیا اینها را نمی توان به جای " و آنانرا در آستانه نگاه خواهد داشت تا دست « اربابانی» را که شلاق در دست دارند بلیسند."
|
||
مطالب مرتبط |
||
Copyright © 2006 azadi-b.com |