كشمكش آمریكا ـ ایران و ما (٢)

عباس گویا
July 12, 2019

كشمكش آمریكا ـ ایران و ما (٢)

ژوئیه 2019

کرونولوژی روابط چهل سال اخیر ایران و آمریکا

1979 تا 1989

تاثیر بسزای اعتصاب کارگران شرکت نفت در به فلج کشاندن اقتصاد حکومت شاهنشاهی، که از 9 سپتامبر 1978 (18 شهریور 57) آغاز شده بود، در همراهی با اعتراضات و تجمعات خیابانی روزمره توده میلیونی مردم علیه حکومت شاه، حامیان غربی محمد رضا پهلوی را در زمستان آنسال قانع کرده بود که شاه رفتنی است. نشست سران چهار کشور بزرگ غربی در جزیره گوادلپ، 4 تا 7 ژانویه 1979، در مورد وضعیت ایران تنها حکم رسمیت بخشیدن به تصمیمی را داشت که آمریکا از یکماه قبل با فرمول ژیسکاردستن «کار شاه تمام است» گرفته بود. طی مذاکرات مستقیم و غیر مستقیمی که بین آمریکا و خمینی طی حداقل یکماه منتهی به پرواز خمینی به تهران – 1 فوریه 79 -- صورت گرفت، آمریکا و خمینی بر سر دو موضوع ساق شدند. اول، سرکوب کمونیستها -- که اسم رمز سرکوب انقلاب نیز بود -- و دوم حفظ ارتش بود. اگرچه قول خمینی مبنی بر تداوم صدور نفت برای غرب اهمیت داشت اما کارتر حساب چندانی روی قول او برای حفظ رابطه با آمریكا باز نکرده بود. جیمی کارتر بخوبی میدانست که حفظ رابطه با آمریکا توسط اسلامیون با ریسک زیادی همراه است. آنچه برای دولت پراگماتیست آمریکا اهمیت داشت سرکوب انقلاب ایران در متن جنگ سرد بود. سرکوب انقلابیون و در راس آنها کمونیستها صدر جدول نگرانی های آمریکا درباره ایران بود. در پیام ساندرز که توسط وارن زیمرمن به خمینی رسید، گفته شد «ارتش ایران خیلی خوب آگاهی دارد که توده‌ای‌ها دعوت به عملیات مسلحانه کرده‌اند و ارتشی‌ها ترس آن را دارند که یک عملیات حساب شده‌ای توسط توده‌ای‌ها برای تحریک و درگیری بین ارتش و طرفداران آقا وجود داشته باشد». همچنین "هارولد ساندرز که در دوران ریاست جمهوری کارتر معاون خاور نزدیک وزارت امور خارجه بود روز ۲۸ بهمن ۱۳۵۹ به کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان گفت: «بیشتر از آنچه در کل به ما نسبت می‌دهند، چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب، با رهبران مذهبی تماس داشتیم». او در ادامه می‌گوید: «جالب است که عده‌ای از اعضای شورای انقلاب که خمینی پس از پیروزی انقلاب ایجاد کرد افرادی بودند که آمریکایی‌ها طی شش ماه قبلش با آن‌ها تماس داشتند. آن‌ها دوست ندارند که به این موضوع اذعان کنند. اما فکر می‌کنم چیزی که شما به آن اشاره می‌کنید، فقط تماس نیست، بلکه گامی فراتر از آن است، در واقع به رسمیت شناختن نمادین مردی بود که به قدرت رسید»." (سایت بی بی سی، ژوئن 2016) هویزر همزمان با شروع نشست گودالپ در 4 ژانویه به تهران آمده بود و در تنها ملاقاتش با شاه از او پرسیده بود که او چه موقع ایران را ترک میکند. مهار ارتش و تسلیم آن به ملی ـ اسلامیون قطعیت داده شد اما قیام پیش بینی نشده و مسلحانه مردم در 11-10 فوریه (22-21 بهمن) معادلات بالائی ها و به تبع آن رابطه جمهوری اسلامی با آمریکا را تغییر داد. بعلت از هم پاشیدگی ارتش و سایر قوای سرکوب که نتیجه بلافاصله قیام بهمن ماه بود، سرکوب انقلاب به تعویق افتاد. انقلاب 57 عملا تا 19 ژوئن 1981 (سی خرداد 60) ادامه پیدا کرد و سرکوب وحشیانه آن پس از این تاریخ بصورت همه جانبه آغاز شد. تا آنجا که به روابط با آمریکا برمیگردد، این روابط به موازات آنچه در خیابانها و کارخانه ها و مدارس و دانشگاه در جریان بود، متغیر شد. یزدی بنمایندگی از دولت بازرگان تصرف سفارت آمریكا توسط چریکها در 25 بهمن 1357(14 فوریه 79) را فورا خاتمه داد. رابطه دولت بازرگان با آمریكا تا چند روز پیش از تصرف مجدد سفارتش در آبان 1358 آنقدر گرم بود كه سولیوان سفیر آمریكا در تهران، بدرخواست ایران، اطلاعات محدود نظامی از عراق را به آنها تحویل داد. صدام از همان ایام دست به تحریكاتی در مرزها زده بود. این اولین اپیسود از رابطه آمریكا با جمهوری اسلامی بود كه یک قربانی، عباس امیر انتظام، از دولت بازرگان گرفت.

 

از 13 آبان 1358 (4 نوامبر 1979) تا آخرین روز ریاست جمهوری كارتر در 20 ژانویه 1981 كه گروگانگیری سفارت آمریکا ادامه داشت، جمهوری اسلامی وارد یك رابطه خصمانه دیپلماتیك با آمریكا شد. بحران دیپلماتیک جمهوری اسلامی با آمریکا، که به قیمت سقوط دولت بازرگان تمام شد، نتیجه ی یک تصمیم آگاهانه و حساب شده ی خمینی برای سوار شدن به موج انقلاب بود. انقلابی که هنوز در جریان بود و جناح چپ آن با شعار "بعد از شاه نوبت آمریکاست" در خیابانها رژه میرفت. جمهوری اسلامی آزادی گروگانها را در اولین ساعاتی که ریگان سکان كاخ سفید را بدست میگرفت، 20 ژانویه، به او هدیه كرد. عهد نامه الجزایر که توافقی برای آزادی گروگانها بود، قریب 8 میلیارد دلار منجمد شده را بجیب حاکمان اسلامی ریخت.

پس از شروع جنگ با عراق در سپتامبر ۱۹۸۰، رابطه جمهوری اسلامی با آمریکا از همان آغاز جنگ با خرید اسلحه از آمریكا که با وساطت اسرائیل انجام میشد دوباره برقرار شد. در همین ایام دولت  کارتر مجاهدین افغان را علیه دولت پرو شوروی ببرک کارمل در افغانستان به سلاح و مستشار و تعلیم نظامی مجهز کرده بود. سیاست خارجی كارتر در حمایت از اسلامیست ها در تقابل با كمونیستها در خاورمیانه که به "کمربند سبز متحدین اسلامی علیه کمونیستها" نیز شهرت داشت، در دولت ریگان ادامه یافت. او از سران اوباش اسلامی افغان در كاخ سفید پذیرائی کرد. در سال 1985 مك فارلین مشاور امنیتی ریگان توجیه گر معامله دیگری با ایران شد. او میگفت اگر آمریكا به ایران كمك نكند، حكومت بی ثبات اسلامی برای دریافت كمك به شوروی روی میاورد. رئیس وقت سازمان سیا با فارلین همنظر بود و به این ترتیب ماجرای ایران كنترا شكل گرفت.چند روز پس از شروع جنگ با عراق، جمهوری اسلامی در عملیات ناموفق شمشیر سوزان در سپتامبر 1980 تلاش کرد نیروگاه در حال ساخت اتمی اوسیراک عراق را منهدم کند. اسرائیل كار ناتمام جمهوری اسلامی را در ژوئن 1981 با بمباران آن نیروگاه به اتمام رساند. همكاری جمهوری اسلامی و اسرائیل كه از زمان دولت كارتر با واسطه گری  اسرائیل برای تهیه تجهیزات نطامی آمریكائی آغاز شده بود، ادامه یافت. بنی صدر که در این ایام به مجاهدین نزدیک شده بود، این رابطه را افشا كرد. بعدها بار دیگر مثلث ایران ـ اسرائیل ـ آمریكا در جریان ایران گیت، بین سالهای 1985 تا 1987 فعال شد. اینبار جمهوری اسلامی منبع تامین مالی برای آمریكا در سركوب دولت "سوسیالیستی" ساندنیستها در نیكاراگوئه شد. باینترتیب جمهوری اسلامی هم در سركوب كمونیستها در داخل ایران و ترور فعالین كمونیست در خارج كشور فعال بود و هم با كمك اسرائیل برای سركوب چپها در نیكاراگوئه، گاو آمریكا شده بود.

 

بموازات فعل و انفعلات بالا، جمهوری اسلامی به پایه گذاری آنچه بعدا حزب الله لبنان شد اقدام ورزید. از سال 1982 به تبعیت از گروگان گیری كارمندان سفارت آمریكا در تهران، 104 نفر از اتباع کشورهای غربی به گروگان گرفته شدند. گروه دست ساز سپاه بنام "جهاد اسلامی" که مسئولیت گروگانگیری را برعهده گرفته بود در آپریل 1983 سفارت آمریكا در بیروت را با بمبی یك تُنی منفجر كرد که به کشته شدن 63 نفر، از جمله 17 آمریکائی منجر شد. در اکتبر همان سال یک كامیون حامل بمبی با قدرت انفجاری 9 هزار کیلو تی ان تی به مقر نیروی دریائی آمریکا در بیروت وارد شد و با انفجار آن 241 نفر نیروهای مسلح دریائی – زمینی آمریکا کشته شدند. این بزرگترین تلفات نظامی آمریکا در یکروز پس از جنگ جهانی دوم بود. کامیون دیگری دو ساعت بعد مقر نظامی فرانسه را در لبنان منفجر و 58 نفر را کشت. این انفجارها نقطه عطفی برای عروج حزب الله لبنان و تثبیت جمهوری اسلامی بعنوان نیروی میلیتانت ضد آمریكا و اسرائیل شد. در نتیجه این انفجارها، نیروهای باصطلاح حافظ صلح، ازجمله آمریکا و فرانسه، از لبنان خارج شدند كه از دید جنبش ضد آمریكائی ـ اسرائیلی در منطقه یك پیروزی بحساب میامد. اما جالب اینکه نه تنها آمریکا هیچ اقدام بلافاصله ای علیه جمهوری اسلامی نکرد بلکه هیچیك از این عملیات كه جملگی در زمان ریاست جمهوری ریگان رخ میداد باعث نشد ریگان دو سال بعد از تامین اسلحه مورد نیاز جمهوری اسلامی خودداری کند.

پس از پایان جنگ با عراق در 22 اوت 1988، چند اقدام در دستور کار جمهوری اسلامی قرار گرفت. اول، خمینی همزمان با پایان جنگ، دستور قتل عام هزاران زندانی سیاسی کمونیست و مجاهد باقیمانده از سرکوب دهه 80 میلادی را صادرکرد. این حکم در همان ماههای اوت و سپتامبر، بشکل اعدامهای دسته جمعی باجرا درآمد و قربانیان در گورهای دسته جمعی، که شناخته ترین آنها خاوران است، مدفون شدند. دوم، چند ماه بعد، در فوریه 1989 خمینی فتوای قتل سلمان رشدی را صادر کرد و باین ترتیب "صدور انقلاب اسلامی" به حکمی برای قتل یک نویسنده مرتد تنزل پیدا کرد. سوم، همزمان و در ادامه کشتار دسته جمعی زندانیان سیاسی، جمهوری اسلامی دست به ترور زنجیره ای مخالفان خود در خارج از ایران زد. چهارم، تلاش عبث رفسنجانی برای کاهش تنش با غرب از ابتدای ریاست جمهوری اش در اوت 1989 آغاز شد.

 

1990 تا 2002

رفسنجانی، این عمامه به سر میلیاردر که هوادار خصوصی سازی و بازار آزاد بود، علاوه بر نقشش در رهبری قتل عام صد هزار نفره ی مخالفین چپ در دهه 80 میلادی، در کارنامه تروریستی خود لیست بلند بالائی از ترور مخالفین را دارد. یکماه پیش از ریاست جمهوری او، عبدالرحمان قاسملو و صادق شرافکندی را در حال مذاکره با جمهوری اسلامی در وین بقتل رساندند. در ایام ریاست جمهوری رفسنجانی، او در از جمله دستور ترورهای غلام کشاورز و صدیق کمانگر در سپتامبر 1989، ترور شاهپور بختیار در اوت 1991، ترور فریدون فرخزاد در اوت 1992، قتل عام اپوزیسیون جمهوری اسلامی در رستوران میکونوس در برلین و انفجار سفارت اسرائیل در بوینس آیرس در سپتامبر 1992 دست داشت. در اوایل دهه 1990 (سالهای 71 تا 74 شمسی) شورشهای شهری متعددی در از جمله مشهد، شیراز، اراک، کرمانشاه، زاهدان، قزوین، ارومیه و اسلامشهر بوقوع پیوستند. این شورشها که در عکس العمل به نتایج اقدامات دولت رفسنجانی در خصوصی سازی، نرخ صعودی پنجاه درصدی تورم و در مجموع آنچه "تعدیل اقتصادی" نام نهاده شده بود، بوقوع پیوستند، بشکلی اجتناب ناپذیر در مقابل موجودیت جمهوری اسلامی قرار گرفتند. توده عاصی در اعتراضات خود از بانکها تا مراکز قدرت را نشانه گرفتند، در یك مورد پادگان شهر را بتصرف درآورده و در شهر دیگری قران را به آتش کشیدند. جمهوری اسلامی موفق شد این نهالهای خروشان تخاصم اما منفصل و ایزوله را یكی یكی سركوب كند. "خصوصی سازی" صنایع و منابع دولتی عملا و عمدتا به جابجائی سرمایه از نهاد عام دولت به نهاد خاص نظامی سپاه پاسداران منجر شد. سپاه و بیت رهبری و از جمله خود رفسنجانی، در طی دوران ریاست جمهوری اش با در دست گرفتن کنترل نفت، پتروشیمی، صنایع تولید ابزار نظامی، تولیدات زیر ساختی، بانکها و نهادهای مالی و مخابرات به بزرگترین سرمایه داران ایران تبدیل شدند. باین ترتیب فرمی از سرمایه داری در ایران شکل گرفت که شاید اطلاق "مافیای خانوادگی" توصیف مناسبی از این روبنا باشد چرا که باقرار خودشان، بازار واقعی تبادل کالاهای ریز و درشت در آن مملکت "زیر زمینی" و غیر قانونی بود و معاملات ازطریق رابطه با اهرمهای قدرت بانجام میرسد.

 

پس از انتخاب خاتمی در دوم خرداد 76 (23 مه 1997) در انتخاباتی که در اصل "نه" مردم به جمهوری اسلامی بود، آمریكا فرش قرمزی برای خاتمی در مقر سازمان ملل در نیویورک پهن كرد و دو طرف از لزوم "گفتگوی تمدنها" صحبت کردند. اینهمه اما نه تنها به رابطه ای عادی که حتی مذاکره ای جدی با آمریكا منجر نشد. اعتراضات کوی دانشگاه در ژوئیه 1999 فصل جدیدی در رابطه توده مردم با جمهوری اسلامی باز کرد. پس از سرکوب خیزش سرنگون طلبانه دانشجویان، این جنبش دچار انکشاف شد و از دل آن گرایش کمونیستی "دانشجویان آزادی و برابری"خواه عروج کرد. دانشجویان داب تا صباحی پیش از آغاز جنبش سبز در 2009 هژمونی مخالفت با جمهوری اسلامی در دانشگاهها را بدست داشتند.

 

 تحریم پیشین اقتصادی آمریکا که از نوامبر 1979 در عکس العمل به گروگان گیری سفارت آغاز شده بود، پس از پایان گروگانگیری لغو شد. اما بار دیگر، آمریکا پس از افشای ایران گیت و بدلیل عملیات مختلف نظامی و بعضا تروریستی جمهوری اسلامی در خاورمیانه علیه آمریکا، جمهوری اسلامی را با تحریمهای اقتصادی تنبیه کرد. علاوه بر این، دولت بیل کلینتون بخاطر تلاش جمهوری اسلامی به دستیابی به سلاح هسته ای، تحریمهای اقتصادی جدیدی را از سال 1995 علیه ایران وضع کرد. ایران که در جنگ داخلی افغانستان بین گروههای مختلف اسلامی بر سر تصرف قدرت مداخله کرده و از بخشی از مخالفین طالبان حمایت میکرد، پس از تصرف قدرت سیاسی توسط طالبان با خصومت دولت حاکم در افغانستان مواجه شد تا حدیکه بحالت آماده باش جنگی در آمد. دولت کلینتون در همان ایام، 1998، "بداد" جمهوری اسلامی رسید، افغانستان را بمباران کرد.

 

دهه نود میلادی شاهد بزرگترین زمین لرزه سیاسی پسا انقلاب اکتبر بود: سقوط بلوک شرق. در خلا بلوک شرق، حمله اول آمریکا به عراق بمنظور تثبیت آمریکا بعنوان تنها ابر قدرت دنیا بوقوع پیوست، جنگ داخلی در یوگوسلاوی و دخالت اسلامیون در جنگ بوسنیا چند سالی بطول انجامید، کمشکش اسلامیون با نظامیون در الجزایر در آنچه دهه سیاه نود نام گرفت 100 هزار کشته بجا گذاشت، جنوساید رواندا در 1994 بین پانصد هزار تا یک میلیون کشته داد. افغانستان بدست اسلامیون افتاد و نهایتا طالبان در سپتامبر 1996 کمتر از دو سال پس از تشکیل آن، بکمک پاکستان بر رقبای اسلامی اش که هر یک از جانب ایران یا عربستان سعودی حمایت میشدند، غلبه کرد. در اواخر دهه نود افغانستان، پس از ایران، بهشت تروریستهای اسلامی از جمله القاعده شد. القاعده حی و حاضر در چند عملیات بمب گذاری علیه سفارتهای آمریکا شرکت کرده بود. در همین مدت تلاش آمریکا برای تثبیت خود بعنوان ژاندارم جهان پس از سقوط بلوک شرق، که دکترین بوش پدر تحت عنوان نظم نوین جهانی بود، نتوانست به بار بنشیند. انتخابات سال 2000 در آمریکا با یک سردرگمی استراتژیک احزاب دمکرات و جمهوریخواه روبرو بود. از سوی دیگر، جمهوری اسلامی از اواسط دهه 90، پس از یک دوره بازسازی زیرساخت کشور بعد از جنگ با عراق، تقسیم منابع اقتصادی بین سپاه و شرکا و تلاش برای ایجاد و توسعه زرادخانه داخلی، سعی کرد مخفیانه قدمهائی برای ساخت سلاح هسته ای بردارد.

 

بدنبال حملات تروریسم اسلامی در 11 سپتامبر 2001 دولت آمریکا دلیلی برای زیستن یافت. ایران، کره شمالی و عراق در محور شر جرج بوش قرار گرفتند، که در متن دکترین بوش با عبارت "یا با ما هستید یا علیه ما" فرموله شده بود. مسابقه تسلیحاتی برای دسترسی به بمب اتم در ایران و کره شمالی شتاب یافت. مناقشات ایران با اسرائیل و آمریكا پس از افشاگرای مجاهدین از نیروگاههای مخفی هسته ای اراک و نطنز در سال 2002، و در ادامه حمله دوم آمریكا به عراق در 2003-- که فرصتی طلائی برای پیشروی جمهوری اسلامی در خاورمیانه را فراهم کرد—ابعاد تازه ای بخود گرفت. در ادامه، بهار عربیِ 2011 دامنه نفوذ جمهوری اسلامی را گسترده تر کرد.

 

2003 تا 2019

علیرغم اینکه جمهوری اسلامی پیش از حمله دوم آمریکا به عراق در اتحاد با سوریه نفوذ قابل ملاحظه ای درجنگ باصطلاح "اعراب و اسرائیل" بر سر مسئله فلسطین پیدا کرده بود، اما این دستاوردها در مقایسه با آنچه یورش آمریکا به عراق برای ایران میها کرد، چشمگیر نبود. نقاط عطف ایندوره برای جمهوری اسلامی شامل 1) جنگ سی و چهار روزۂ 2006 در لبنان بود. این جنگ که نخستین جنگ نیابتی ایران و اسرائیل نام گرفت با عقب نشینی اسرائیل از لبنان خاتمه یافت. این جنگ را شاید بتوان شیفت آنچه "جنگ اعراب و اسرائیل" لقب گرفته بود به "جنگ ایران و اسرائیل" قلمداد کرد. ما از این پس در خاورمیانه بلوکی از مخالفین ایران را داریم که شامل اسرائیل، عربستان سعودی، مصر، امارات، و حتی دولت "خودگردان" فلسطین میشود. از سوی دیگر مثلث ایران – سوریه – حزب الله (و در مقاطعی حماس) علیه بلوک فوق ابراز وجود میکند. 2) اعتراضات میلیونی توده مردم ایران در سال 2009 در تهران، جمهوری اسلامی با هر جناح و دسته اش را شوکه کرد. هر دو جناح حاکم و مغضوب جمهوری اسلامی در صدد مهار آن تحرک عظیم برآمدند. یکی از روبرو با سرکوب و ارعاب دست بعمل زد و دیگری تلاش کرد تا از درون جنبش ابعاد اعتراضات و خواسته های جنبش اعتراضی را مهار کند. جنبش سبز، علاوه بر سرکوب وحشیانه اش توسط جمهوری اسلامی، نهایتا بخاطر باقی ماندن در چارچوب اصلاح طلبی به تناقض رسید و شکست خورد. اگر چه اعتراضات 2009 در برخی دیگر از شهرهای ایران مانند شیراز و در یک اعتصاب عمومی در کردستان گسترش یافت اما عمدتا محدود به تهران باقی ماند. 3) پس از شروع جرقه های اعتراضات سراسری بر علیه حاکمیت بشار اسد در سوریه، ایران با بکارگیری بالاترین ظرفیت قساوت و دد منشی سپاه قدس اش به رهبری قاسم سلیمانی توانست ناجی اسد شود. خروج نیروهای نظامی آمریکا از عراق در دسامبر 2011 دست جمهوری اسلامی را در خاورمیانه باز هم بیشتر باز گذاشت. شعبه های مزدور سپاه قدس در افغانستان و پاکستان -- یعنی لشگر فاطمیون و تیپ زینبیون -- در فاصله سالهای 14-2012 در ارتباط با جنگ در سوریه بوجود آمدند. در ادامه "بسیج عراق" یا حشد الشعبی که کپی برداری از بسیج جمهوری اسلامی در ایران بود، در سال 2014 در تقابل با داعش شکل گرفت. همچنین ایران در ایندوره توانست با حوثی ها رابطه برقرار کرده و به منبع مالی و لجستیکی آنها تبدیل شود. این مجموعه ضرورت مهار توانائی هسته ای جمهوری اسلامی را به صدر اولیتهای اسرائیل و آمریکا کشاند. اسرائیل بین سالهای 2010 تا 2013 دست به اقدامات "پیشگیرانه" ای علیه هسته ای شدن جمهوری اسلامی زد که مهمترین آنها شامل 1) ترور پنج دانشمند هسته ای ایران در داخل خاک ایران و 2) حمله سایبری از طریق نرم افزار استاکس نت به مرکز هسته ای دیمونا و مرکز غنی سازی نطنز در سال 2011 بود. درگیریهای لفظی ایران - اسرائیل در ایندوره به اوجهای تازه ای رسید. رجز خوانی احمدی نژاد مبنی بر "محو اسرائیل از نقشه جهان" به سطح یک پروپاگاندای جنگی دو طرفه ارتقا پیدا کرد. احتمالِ حمله اسرائیل به مراکز هسته ای ایران در سال 2012 بطور گسترده ای رسانه ای شد. سازمانهای چپ ضد امپریالیست و دم و دستگاهی در غرب – که در رهبری شبکه "ضد جنگ" خود کسانی مانند رمزی کلارک، یعنی یکی از مهره های کارتر در برقراری ارتباط با خمینی در ژانویه 1979، را جا داد-- در هماهنگی با جمهوری اسلامی تظاهرات ضد جنگ براه انداختند، اعتراضاتی حاشیه ای که هیچگاه مورد استقبال توده مردم در غرب قرار نگرفت. در پشت پرده اما باقرار علی اکبر صالحی وزیر امور خارجه احمدی نژاد، از اواخر سال 2011 مذاکرات محرمانه ایران و آمریکا با وساطت عمان آغاز شده بود. مذاکراتی که نهایتا به تعهد برجام (برنامه جامع اقدام مشترک) در ژوئیه 2015 منجر شد. این توافق اما مورد تایید کلیت هیئت حاکمه آمریکا نبود. در ماه مارس همان سال، 2015، کنگره آمریکا که اکثریت نمایندگانش جمهویخواه بودند در یک دهن کجی به اوباما، مستقیما از نتانیاهو دعوت کرد که برای آنها در مورد مسئله ایران سخنرانی کند. نتانیاهو در این سخنرانی "ایران هسته ای" را بزرگترین خطر برای اسرائیل دانست. پس از قطعیت دادن به برجام، تحریم اقتصادی ایران توسط اوباما وتو شد و از ابتدای سال 2016 تحریمها تا حدود زیادی لغو شدند. روحانی تور اروپائی گذاشت و بتصور خود قراردادهای چشمگیر اقتصادی با اروپا بست. سران مهد دمکراسی جهان یکی پس از دیگری به پابوس خامنه ای، روحانی و مجلس اسلامی رفتند مبادا در مسابقه بهره برداری از خان نعمت بازار بکر ایران عقب بمانند. وزرای زن دولتهای سکولار و سوسیال دمکرات غرب چادر و چاقچول به سر کردند، از زن ایرانی در خیابانهای تهران محجبه تر شدند و در ایتالیا حتی مجسمه های "لخت" خود را محجبه کردند مبادا چشم مبارک روحانی به نامحرمی مجسمه هایشان بیفتد. اینهمه جنب و جوش اما توهمی بیش نبود.

 

خیزش دسامبر 2017 (دیماه 1396) کارگران در 100 شهر ایران با طنین شعارهای ضد سرمایه داری و ضد کلیت حکومت اسلامی خود نه تنها چهار ستون جمهوری اسلامی را بلرزه انداخت که بار دیگر غرب را متوجه "خطر" بالفعل سوسیالیسم در ایران کرد.

ادامه دارد

 


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com