در دفاع از مائوئیسم و خلق چین، بر علیه امپریالیسم و یاران چینی‌اش

وحید محمدی
June 11, 2019

در دفاع از مائوئیسم و خلق چین، بر علیه امپریالیسم و یاران چینی‌اش
 
 

تقریباً دهه‌ها است که جریانات امپریالیستی و در رأس آنها "فعالین حقوق بشری" سعی بر آن داشته‌اند تا چین را از زمان به قدرت رسیدن حزب کمونیست در آن به عنوان یکی از بزرگترین ناقضین حقوق بشر در جهان معرفی نمایند، این در حالی است که امپریالیسم غرب به سرکردگی امریکا و نیز انگلستان، مسئول کشتار 50 میلیون بومی در استرالیا، مسئول استفاده از بمب اتم بر علیه مردم غیر نظامی در هیروشیما و ناکازاکی، مسئول کشتار 100 میلیون سرخ پوست در امریکای شمالی، مسئول کشتار 50 میلیون سرخ پوست در شرق امریکای جنوبی، مسئول انتقال 180 میلیون برده‌ی افریقایی به امریکا می‌باشد که 88درصد آنان در مسیر دریایی جان باخته و جنازه‌هایشان به دریا پرتاب شد.

البته تلاش‌های تبلیغاتی بی‌محتوا از همان بدو قدرت گیری حزب کمونیست چین به رهبری مائو‌تسه‌دون آغاز گشت و طیفی از جریانات چپ که در رأس آنها جریانات تروتسکیست و آنارشیست نیز قرار داشتند با این داستان ضد انقلابی امپریالیسم در جهت دفاع از "حقوق بشر" همپیمان شدند. البته این نوشته به هیچ عنوان نمی‌خواهد از چین تحت رهبری مائو‌تسه‌دون تصویری آرمانی چون بهشت برین ارائه دهد و خود بر این نکته تاکید می‌کند که حرکت کشوری عقب افتاده به نام چین در آغاز قرن بیستم تا تبدیل گشتن به یک کشور سوسیالیستی که می‌بایست از مسیر پر پیچ و خم صنعتی سازی و... می‌گذشت دارای نقاط ضعف و نیز سختی‌های تاریخی بسیار بوده است.
بسیاری در چین برای توسعه کشور و برای به قدرت رسیدن دیکتاتوری پرولتاریا و نیز رسیدن به جامعه سوسیالیستی حتی جان خویش را از دست دادند، اما اینها هیچ یک نمی‌تواند دست مایه تبلیغات ضد مائوئیستی به توسط امپریالیسم به همراه یاران "اومانیست"‌اش گردد، چرا که در این بین، بیشترین هزینه را نه موافقان امپریالیسم و... که خود اعضای حزب کمونیست چین (از آغاز شکل‌گیری تا جنگ ضد ژاپنی و تا انقلاب فرهنگی دهه شصت و هفتاد) پرداختند. فعالین حقوق بشر امپریالیسم نمی‌توانند بر نقض حقوق شهروندی تاکید کنند، چرا که هدف آنها از این عمل چیزی نبود جز بازگرداندن شرایط چین به قبل از قدرت گیری حزب کمونیست چین.
آری! در پروسه‌ی انقلاب چند ده ساله‌ی چین بسیاری جان باختند، اما ادامه شرایط قبل از انقلاب در چین نمی‌توانست حاصلی جز قتل عام مردم چین به توسط قحطی و اعتیاد و ... را داشته باشد و البته اینها را باید گذاشت کنار نظامی‌گری‌های استعمارگران و ارتجاع محلی و حاکمیت پروامپریالیستی لیبرالها در چین.

چین تحت رهبری مائوتسه‌دون از کشوری عقب افتاده مسیری چند ده ساله تا تبدیل شدن به یک کشور سوسیالیستی و صنعتی را ظرف مدت زمان کوتاهی طی نمود و این چیزی نیست که هیچ کسی بتواند آنرا نفی کند، رفاهی که جهان غرب برای دسترسی بدان چند صد سال مبارزه کرده و البته خون‌های بسیاری را نیز در مستعمره های خود نیز ریخت، در چین و به واسطه اراده فولادین خلق تحت رهبری مائو‌تسه‌دون ظرف چند ده سال حتی با شرایطی بهتر و پویا تر عملی گردید. چین سوسیالیستی ادامه مبارزه‌ی طبقاتی تا محو ریشه‌های سرمایه‌داری حتی در درون حزب کمونیست چین را هم با انقلاب فرهنگی پرولتاریایی و مائوئیستی آغاز نموده ولی با مرگ مائو‌تسه‌دون باقی مانده‌ی گرایشات انحرافی (که برخواسته از مناسبات همچنان طبقاتی در دوران سوسیالیسم بودند) در درون حزب کمونیست چین در مقام رهبران قدیمی حزب سربلند کرده و آنچنان که خروشچف در شوروی نمود، نقشه‌ی حرکت کشور چین به سمت یک کشور سرمایه‌داری قدرتمند را ریختند.
خروشچف در همان ابتدا و پس از مرگ رفیق استالین آغاز به سیاست کمونیسم زدایی و ارائه نظریات انحرافی خود تحت عناوینی چون رشد پیرامونی، همزیستی مسالمت آمیز با امپریالیسم غرب و البته تقابل با چین مائوئیستی نمود. در این بین کلمه‌ی رمز خروشچف و دیگر جریانات رویزیونیست برای تبدیل اتحاد جماهیر شوروی به یک کشور سوسیال امپریالیستی، همانا که "استالین زدايی" از درون حزب و جامعه بود. در این مقطع تروتسکیست‌ها که دشمنان قسم خورده رفیق استالین بوده و هنوز هم هستند، قند در دلشان آب شد که فضا دارد برای ابراز بیانات اکونومیستی و نیز دموکراسی بورژوایی باز می‌گردد. حرکت خط سوسیال امپریالیستی خروشچف به سمت برقراری نظام سرمایه‌داری تا فروپاشی شوروی که دهه ها تحت رهبری رفقا لنین و استالین بود، تمام آن چیزی بود که تروتسکیست‌ها و نیز امپریالیسم ناتو به سرکردگی امریکا آرزوی آنرا داشتند و به قدرت رسیدن جریان رویزونیست به رهبری خروشچف اولین گام عملی آن بود.
البته تبلغات حقوق بشری بر علیه استالین نیز در طول تاریخ به مانند تبلیغات حقوق بشری امپریالیستی بر علیه مائو نیز وجود داشته و کینه‌ی بی‌حدوحصر امپریالیسم از این دو رفیق که تا همین امروز هم ادامه دارد، نشانگر آن است که این رفقا یعنی استالین و مائو تا چه حد بر سوسیالیسم علمی و کمونیسم انقلابی که پیشتر از آنها به توسط مارکس، انگلس و لنین پایه‌ریزی شده بود معتقد بودند. بی‌تردید هیچ کس جز این رفقا نمی‌توانست در میدان جنگ و انقلاب بر علیه امپریالیسم و فاشیسم، این عناصر هار سرمایه‌داری را در بخش بزرگی از کره زمین تار و مار کند و این است یکی از وجوه اساسی رهبری دیکتاتوری پرولتاریا، یعنی برقراری قهرانقلابی در جهت سرکوب سرمایه‌داری و برقراری دیکتاتوری پرولتاریا و صد البته که در مسیر رهایی جامعه از شر قید و بندهای طبقاتی و حرکت به سمت جامعه سوسیالیستی و فاز بالاتر آن یعنی جامعه کمونیستی. بسیاری از عناصر سرمایه‌داری که در پی استقرار دوباره‌ی جامعه‌ی مبتنی بر استثمار و ستم بر توده‌های مردم بودند، به توسط دیکتاتوری پرولتاریا به رهبری رفقا استالین در شوروی و رفیق مائو در چین و خصوصاً در طول جنگ‌های داخلی و ضد ژاپنی تار و مار شدند و این یک اصل اساسی و غیر قابل تغییر در مبارزه انقلابی است، مگر آنکه عکس‌ آن اثبات گردد.
به هر حال رهبری حزب کمونیست چین پس از مرگ رفیق مائو و نیز شوروی پس از مرگ استالین، راهی جز این را اتخاذ کردند. در شورویِ دوران خروشچف، عناصر وفادار به آرمان‌های لنین و استالین از درون حزب اخراج و مسیر برای رشد سرمایه‌داری، یعنی در آنجایی که هدف اصلی سود و دوباره سود است باز گردید. این پروسه هر چند در شوروی یک پروسه چند ده ساله را پیمود؛ اما در چین و پس از مرگ رفیق مائو، در حالی که انقلاب فرهنگی بر علیه باقی مانده‌های بورژوازی در سطح جامعه و حزب در جریان بود، نیروهای پایه‌ی حزب و خصوصاً کارگران و جوانان فوراً تحت تعقیب حکومت جدید رویزیونیستی قرار گرفته، بسیاری از آنها زندان و بسیاری نیز در مقیاس مسیع معدوم گردیدند و "حقوق بشر" دم بر نیاورد.
دن‌سیائو‌پینگ به عنوان یکی از رهبران حزب کمونیست با شعار "ثروتمند بودن با شکوه است" به عنوان یکی از طرفداران راه رشد سرمایه‌داری بنا داشت چین را از همان مسیری ببرد که خروشچف نزدیک به بیست سال پیش شوروی را در آن مسیر قرار داده بود.
دن‌سیائو‌پینگ با شعار دیگر خویش تحت عنوان: "مهم نیست که گربه چه رنگی دارد، تا وقتی که موش را زندانی می‌کند" می‌خواست به بحث حرکت بورژوایی کردن جامعه چین حقانیت بخشد، البته با پنهان کردن اینکه خط مد نظر او نه گربه که موشی بود در برابر مناسبات سرمایه‌داری امپریالیستی. در این دوران کمون‌های خلقی، تشکل‌های کارگری و تولید کلکتیو به سرعت در روستاها محو گردیدند و سود به جای رضایت توده‌ها تبدیل به هدف اصلی گردید. هو جینتائو، دبیر حزب کمونیست رویزیونیست چین (از سال 2002 تا 2012) نیز چنین شعاری را برای جامعه چین در نظر گرفته بود: "رشد علمی" و "جامعه‌ی هماهنگ" اما رشد فاصله طبقاتی در چین ظرف دوره‌ی پس از مرگ مائو و سرکوب نیروهای مائوئیست چیزی جز هماهنگی جامعه کمونیستی را نشان می‌دهد، یعنی آنچه در چین امروز حاکم است، رشد علمی و برقراری سرکوب بر علیه توده‌های زحمتکش جامعه در جهت رشد سرمایه و نیز انباشت سرمایه‌ی هر آنچه بیشتر در دست حاکمین است.
البته امروز کمتر کسی باور دارد که هنوز سوسیالیسم در چین بر رأس قدرت است، چرا که هرگونه شورش بر علیه مناسبات طبقاتی که مائو آنرا یک اصل تاریخی در رشد جامعه‌ی بشری می دانست، با سرکوب شدید روبرو می‌گردد.
کارگران و توده‌های زحمتکش انقلابی در طول تاریخ دارای دو سنگر الهام بخش یعنی چین و شوروی سوسیالیستی برای انقلاب در دیگر نقاط کره زمین بودند؛ اما خروشچف، دن‌سیائوپینگ و دیگر رهبران این دو کشور سوسیالیستی که این جوامع را به سمت مناسبات سرمایه‌داری کشاندند، و به انقلابیون آموختند که حتی سخت‌ترین استحکامات انقلابی نیز می‌تواند در درون خود دارای دشمنانی باشد. پس ناگذیر باید این ترم انقلابی مائو را به عنوان یک اصل اساسی به رسمیت شناخت، یعنی مبارزه طبقاتی، همچنان در بعد از انقلاب نیز ادامه خواهد داشت و این متاسفانه چیزی بود که رفیق استالین به دلیل محدودیت‌های نظری در دوران خویش نتوانست بدان نائل گردد. مبارزه طبقاتی تا رسیدن به جامعه بی‌طبقه ادامه خواهد داشت و وظیفه هرکادر انقلابی است که توجه خاصی مبذول دارد به عدم رشد بروکراسی حزبی و نفی سنترالیسم دموکراتیک توسط رهبران که امروزه می‌توان آنرا یکی از مهمترین مصائب پیش روی جنبش کمونیستی ایران قلمداد کرد. راهکار صدر مائو در برابر چنین وضعیتی، یعنی بروز بروکراسی در درون حزب پرولتاریا که سرآغاز سربلند کردن گرایشات رویزیونیستی در درون حزب برای حرکت به سمت سرمایه‌داری است، شورش بر علیه آن بود و چین مائوئیستی با در پیش گذاشتن انقلاب فرهنگی، بر علیه چنین وضعیتی توانست راهکار علمی و عملی‌ای را نیز در برابر جنبش بین المللی کمونیستی برای مرتفع نمودن این مسئله به میان بگذارد.

در طول دوران طوفانی انقلاب فرهنگی چین که جوانان دانشجو و کارگر رزمنده‌ترین نیروهای آنرا تشکیل می‌دادند، این اصل تاریخی و انقلابی به توسط رفیق مائو تثبیت گردید یعنی: "شورش بر حق است". این اصل با جریان گرفتن مبارزات انقلابی بر علیه بقایای بورژوازی، تبدیل به روح مبارزات انقلابی (بر علیه مرتجعینی که مانع از رشد جامعه بشری می شدند) و یک سنت اساسی در جامعه و خصوصاً در دل نسل‌های نوین جامعه گردید. رویزیونیسم به قدرت رسیده در پس از مرگ مائو، هرچند توانست برای مدتی با انواع سیاست های اپورتونیستی و سرکوبگرانه مانع از بروز قیام‌های توده‌ای برای حرکت دوباره به سمت سوسیالیسم و کمونیسم گردد، اما دیری نپائید که نسل دیگری از جوانان در برابر فشارهای اقتصادی، تحصیلی و سیاسی حاکمین رویزیونیست به سال 1989 قیام کرده و بار دیگر حقانیت شورش را که نیروهای ارتجاعی را به لرزه در می‌آورد به اثبات رساندند.

مقصود در اینجا به صورت مشخص، قیام معروف دانشجویان و جوانان چین (فرزندان نسل انقلاب فرهنگی پرولتاریایی و کمونیستی) تحت عنوان قیام میدان تیان‌آن‌من (صلح آسمانی) است که به صورت مستقیم، حکومت روزیونیست‌ها و ضدمائوئیست‌ها را نشانه گرفته بود. البته در این میان و به دلیل عدم وجود ارتباط با جهان خارج، رسانه‌های امپریالیستی و نیز جریانات حقوق بشری، این قیام را به عنوان یک قیام لیبرالیستی و حامی دموکراسی سرمایه‌داری نیز ترجمه‌ کرده‌اند، اما مگر حکومت چین در آن دوران، یعنی از دوران پس از مرگ مائو و سرکوب نیروهای مائوئیست تا سال 1989، تمام آنچیزی را که نظام سرمایه‌داری امپریالیستی می‌خواست و می‌توانست را عملی ننمود؟ پس قیام دانشجویان و جوانان در سال 1989 بر علیه حکومتی که مناسبات سرمایه‌داری را از نو حاکم کرده بود، چگونه می‌توانست قیامی بر علیه کمونیسم عنوان گردد در حالی که مناسبات سرمایه‌داری پیشاپیش حاکم بود؟ این قیام هر چند در درون خود دارای جریانات راست لیبرالی که خواستار دموکراسی‌اند نیز بوده است، اما قیام تیان‌آن‌من در شرایطی سربلند که حکومت چین مدتها بود سود بر تولید به عنوان اصلی‌ترین هدف را در دستور کار خویش قرار داده و نیز هرگونه تشکل کمونیستی و خلقی را بر اساس رهنمودهای جامعه سرمایه‌داری جهانی ملغی اعلام کرده بود.
آری، این قیام در شرایطی به وقوع پیوست که روند حرکتی حکومت رویزونیست‌های پیرو سرمایه‌داری در چین، تقریباً هرگونه اثری از جامعه سوسیالیستی چین در دوران مائو را محو و شدت استثمار، سرکوب توده‌ها و فاصله طبقاتی را به حداکثر رسانده بود. اما حاکمیت جدید متوجه یک نکته‌ی اساسی نبود و آنهم اینکه هنوز اصل سیاسی "شورش بر حق است" به عنوان یک سنت سیاسی در دل توده‌های زحمتکش مردم چین جای دارد.
مترجمین لیبرالی این قیام بر حق که در ابتدا به جهانیان از آن تصویری از تلاش مردم چین برای رسیدن به حکومت سرمایه‌داری به نمایش می‌گذاشتند، اما در ادامه و به چند دلیل از تاکید بسیار بر روی این قیام عقب نشینی کردند. مهتمرین دلیل آنرا می‌توان در توافقات حکومت چین با قدرت‌های امپریالیستی دیگر جهان به عنوان یک همپیمان اصلی برای ادامه‌ی حیات مناسبات سرمایه‌داری امپریالیستی دانست، بدین معنی که تبلیغات بر علیه حکومت سرمایه داری و رویزیونیستی چین، آنهم در حالی که شورش در این کشور تبدیل به یک سنت سیاسی گردیده، بیش از آنکه به نفع مناسبات سرمایه‌دارانه و امپریالیستی باشد، بیشتر بر علیه آن است، چرا که این تنها حاکمین رویزیونیست چینی هستند که می‌توانند شورش‌هایی از این دست را سرکوب و منکوب نمایند و نکته‌ی دوم در خصوص عدم تاکید آنچنانی بر قیام 1989، انتشار تصاویر و ویدئو‌های قیام تیان‌آن‌من بود که نشان می‌داد این قیام بیش از آنکه یک حرکت بر علیه کمونیسم باشد، قیامی از جنس انقلاب فرهنگی مائوئیستی است که در آن خصوصاً جوانان و دانشجویان بر علیه رویزیونیسم و نئولیبرالیسم حاکم قیام کرده‌اند.
معترضین و استفاده از متدهای انقلاب فرهنگی مائوئیستی

از اواسط سال 1989 گروه‌های بسیاری از معترضین خود را در میدان تیان‌آن‌من یعنی میدان اصلی پایتخت چین (پکن) سازماندهی نموده و در نوک پیکان حمله، دانشجویانی بودند که مطالبه‌ی شرایط بهتر تحصیلی و مبارزه برای حقوق دموکراتیک و نیز برعلیه فساد اداری حکومت روزیونیستی را در نظر داشتند. در این اعتراضات جریانات بسیاری مشارکت داشتند، اما همگی در یک چیز با هم متفق القول بودند: اعتراض علیه ستمِ دولت بر مردم. در 17 ماه می اعتراضات جایگاه خود را در بین اعتصابات غیر قانونی کارگران یافت. کارگران برای بازپس‌گیری آن حقوقی که در دوران صدر مائو داشتند دست به اعتصاب زدند و زیر یک چتر مشترک در شعاری تحت این عنوان با یکدیگر متحد گردیدند: "آزادی ما را بازپس دهید". و البته وجه مشخص‌تر آن حق ارائه انتقاد عمومی و نیز اعتصابات کارگران بود. در چهارم جون 1989 اعتراضات توده‌ای ب توسل به تانک به شکلی خشونت بار سرکوب گردید و در این بین احزاب و جریانات مائوئیستی در بسیاری از کشورهای غربی اقدام به برگزاری اعتراضات در برابر سفارت‌خانه‌های چین نمودند.
موزیک مشترک معترضین در طول قیام تیان‌آن‌من، سرود انترناسیونال بود و برای تداوم این جریان از متدهای انقلاب فرهنگی از جمله حرکت توده‌ای در برابر دستگاه حکومتی و نیز بحث و جدل و انتقاد از مقامات حکومتی در ملاء عام استفاده گردید. پس از بحث با سربازانی که به توسط حکومت برای سرکوب فرستاده شده بودند، بسیاری از آنها و پس از کسب آگاهی در مورد مطالبات، با معترضین اعلام همبستگی نمودند و از سرکوب مردم خویش به فرمان حکومت سرباز زدند.

اما وضعیت در ادامه تغییر یافت، و حکومت بروکراتیک و سرمایه‌داری دن‌سیائو‌پینگ با ملقب کردن معترضین به انقلابیون‌تندرو و ارسال نیروهای نظامی بیشتر، فرمان یک قتل و عام توده‌ای را صادر کرد. در خصوص اینکه چه تعداد در این قیام کشته شدند، اطلاعات دقیقی موجود نیست.

در همین مقطع و آنچنان که پیشتر نیز ذکر شد، رسانه‌های سرمایه‌داری به دورغ دلیل این قیام را وجود دیکتاتوری کمونیستی در چین اعلام داشتند. و چیزی نزدیک به 10 سال طول کشید تا دن‌سیائو‌پینگ بتواند سوسیالیسم را به صورت کامل شکست داده و چین را سمت راه تماماً سرمایه‌داری بکشاند.
اما پس از این جریانات، روند رو رشد تناقضات در جامعه سرمایه‌داری شده‌ی چین شدت یافت. آنچنان که در طی سالهای اخیر اعلام گشته و با توجه به بحران جاری سرمایه‌داری، دست کم از 130 میلیون کارگر استخدامی چین، 20 میلیون نفر از آنها کار خویش را از دست داده و ایشان به همراه خانواده‌هایشان در انتظار یک آینده نا‌معلوم هستند، این در حالی است که در چین تحت رهبری مائو، مسائلی از قبیل کار، مسکن، تحصیل و بهداشت، بنابر استاندارد‌های دوران خودش، به صورت کامل مرتفع گردیده بود.

به هر روی به دلیل سرکوب‌های پیاپی جنبش‌های توده‌ای از پس از مرگ مائو که با کشتار نیروهای مائوئیست آغاز گردید (و رسانه‌های جهانی نیز برای سانسور آن کمی از نیروهای رویزیونیست چینی نگذاشتند) بسیاری می‌پندارند که در چین، این پرجمعیت‌ترین کشور جهان، توده‌های زحمتکش و آگاه خلق، آن سنت سیاسی به میان گذاشته شده به توسط صدر مائو، یعنی حقانیت شورش در تمامی فصول تاریخ جامعه طبقاتی را به فراموشی سپرده و جامعه‌ی چین به یمن وجود یک دستگاه سرکوبگر کاپیتالیستی و امپریالیستی فاقد وجود هرگونه اعتراض سیاسی و اجتماعی است. هر چند چنین چیزی آرزوی حاکمیت‌های سرمایه داری که منشاً اساسی هرگونه تناقض و مشکل اجتماعی اند می‌باشد، اما لازم به ذکر است رشد تناقضات در جامعه کاپیتالیستی چین که تحت رهبری حزب (کمونیست) روزیونیست است تنها در سال 2008 یعنی در مرحله آغازین بحران سرمایه‌داری جهانی شاهد 120 هزار اعترض توده‌ای و در سال 2009 شاهد 58 هزار اعتراض توده‌ای به مسائلی از قبیل خصوصی‌سازی و بحران‌های زیست محیطی بوده است که در نوع خود بی‌نظیر می‌باشد و این آنچیزی است که فعالان حقوق بشر و رسانه‌های بورژوایی جهانی، دل خوشی از آن ندارند.

در پایان این مطلب می‌توان سوالی این چنینی مطرح نمود که آیا امکان رخداد یک انقلاب کمونیستی دیگری در چین یک و نیم میلیاردی وجود دارد؟ پاسخ در آنچنان شرایط سرشار از تناقضات عظیم به اضافه شرایط ستم بار پدید آمده به توسط حاکمیت سرمایه‌داری، در صورت وجود یک رهبری و حزبیت کمونیستی و انقلابی، آری است. انقلاب در هر کشور و هر شرایطی در هر گوشه و کنار جهانِ تحت حاکمیت امپریالیسم امکان‌پذیر است و چنانچه هر کادر انقلابی‌ای چیزی جز این بپندارد، نه کمونیست است و نه انقلابی، که البته امکان پذیری این ضرورت تاریخی نیز در گرو تلاش و کوشش نیروهای انقلابی و صادق در عرصه های عملی و نظری مبارزه در سازمان پیشاهنگ و پیشبرد مبارزه انقلابی طبقاتی تا برقراری دیکتاتوری پرولتاریا و پیگیری دامنه‌دار این مبارزه در عرصه های گوناگون اجتماعی در دوران سوسیالیسم است.
وحید محمدی
این متن قبلا با نام مستعار پویان.م منتشر شده است
 
 
* لازم به ذکر است که در تهیه بسیاری از فاکت‌های تاریخی مطلب از نوشته‌ی رفیق جان میردال نویسنده مارکسیست لنینیست هفته نامه‌ی پرچم سرخ(آلمان) کمک گرفته شده است.


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com