در نقد آکسیونیسم کارگری(مورد تجمع یازده اردیبهشت ٩٨)

رضا کريم پور
June 10, 2019

از تظاهرات کارگران شهرهای مختلف ایران در 11 اردیبهشت 1325 تحت رهبری شورای متحده کارگران و زحمت­کشان [1]که تنها در تهران60 هزار نفر شرکت کننده داشت، تا تظاهرات نیم میلیون نفری کارگران در اردیبهشت 58 در تهران که هردو در بستر اعتلاء مبارزه طبقه کارگر شکل گرفته بودند، شکوه روز اول ماه مه به عنوان روز قدرت­نمایی طبقه­ی کارگر نمایان است.  به مناسبت چنین روز باشکوهی، در اردیبهشت 98 تجمعی روبروی مجلس شورای اسلامی برگزار شد . پرسشی که متن پیشِ رو در مطرح کردنش اهتمام می­ورزد، این است که تجمع اخیر در چه بستری از مبارزه­ی طبقاتی شکل گرفته و چه تأثیری بر آن گذاشته است.  

یک ارائه کوتاه: قطعات کارگری

در اکتبر 1917،  طبقه­ی کارگر روسیه در بستر رشدِ سازمان­های اقتصادی-سیاسی خود از جمله اتحادیه­ها، کمیته­های کارخانه و شوراهای کارگری، قدرت سیاسی را تصرف کرد و دیکتاتوری پرولتاریا را جایگزین دیکتاتوری سرمایه نمود. سازمان­های کارگری مذکور که پس از انقلاب فوریه[2]1917 نفوذ گسترده­ای در میان طبقه­ی کارگر یافته بودند، هرکدام نقشی منحصر به فرد و گاه هم­پوشاننده را، در بالا بردن قدرت طبقاتی کارگران ایفا نمودند.

 اتحادیه­ها که پیش از آن غیر قانونی بودند، توانستند در فضای ایجاد شده پیرامون تعیین مزدها، شرایطِ کار و بستن قرادادهای جمعی گام­های بزرگی را در جهت مبارزه­ی طبقه کارگر بردارند. مبارزه­ای که هرچند فراتر از چارچوب سرمایه حرکت نمی­کرد اما به علت نبود سنت سازش­گرانه­ای که در اتحادیه­های غربی رایج بود، توانست به رشد آگاهی طبقاتی کارگران یاری رساند. از جمله مواردی که اتحادیه­ها­ی کارگری روسیه ارزش­هایی را فراتر از چانه­زنی در چارچوب سرمایه خلق نمودند، پیش بردن افزایش مزدها همراه با کاهش فاصله­ی مزدها میان کارگران ماهر و ناماهر بود.  هرچند دستیابی به آن با مخالفت­های ناچیزی در برخی از بخش­های کارگران روبرو شد اما موفقیت در این امر، نشان از روحیه­ی طبقه­ای دارد که فراتر از مسائل اقتصادی داعیه­ی آفرینش شیوه­ی تولید نوینی را در سر می­پروراند.

 کمیته­های کارخانه برخلاف اتحادیه­ها که متشکل از نمایندگان کارخانه­ها در شاخه­ی معینی از صنعت بودند، سازمانی کارگری در درون هر کارخانه بودند که علاوه بر تلاش برای بهبود مزدها و شرایط کار، ایده­ی کنترل کارگران بر تولید را پیش می­بردند. در شرایط پس از فوریه و بحران اقتصادی ناشی از جنگ، کمیته­ها توانستند بر خرید مواد خام و فروش محصولات مدیریت کنند و هم­چنین استخدام و اخراج کارکنان را بر عهده بگیرند. تصویب قوانینی برای برقراری نظم کارگری و نظارت بر انجام آن، داوری میان اختلافات کارگران و تمام مسائل روزمره­ی کارخانه از جمله مواردی هستند که کمیته­های کارخانه با آن درگیر بودند. به علت درگیری با این مسائل درون کارخانه و رابطه­ی مستقیم با توده­های کارگر، کمیته­های کارخانه محبوبیت بیشتری نسبت به اتحادیه­ها نزد کارگران داشتند. کارگران کمیته­ها را سازمانی از آنِ خود می­دانستند چرا که نماد قدرت­یابی طبقه کارگر در محیط کار بودند. کمیته­ها فراتر از رتق و فتق امور مربوط به تولید و توزیع در کارخانه، سیاست فرهنگی­ را برای بالابردن آگاهی طبقاتی و خلق و تثبیت ارزش­های پرولتاریا در خارج از محیط کار به کار گرفته بودند. ایجاد باشگاه­های فرهنگی و کتابخانه­ها، آگاهی جمعی توده کارگران را تحت تأثیر قرار می­داد. کمیته­های کارخانه محل رجوع کارگران حتی برای رفع مسائل شخصی­شان گشته بودند. اینگونه بود که کمیته­های کارخانه، کارگران را در قامت طبقه­ای تصویر می­کرد که فراتر از تلاش برای بهبود شرایط معیشتی، صلاحیت رهبری تمامی دیگر بخش­های تحت ستم جامعه­ی روسیه را برای گذر کردن از نظم سرمایه­داری موجود داشت؛ به گونه­ای که دیگر زحمت­کشان نیز رهایی خود را از انواع ستم در اتحاد با طبقه کارگر می­دیدند.

این تجربه­ی تاریخی، تحقق بالاترین سطح مبارزه­ی طبقاتی از زمان تثبیت نظام سرمایه­داری تاکنون است. مبارزه­ی طبقاتی در حد اعلاء خود مبارزه­ی کل طبقه­ی کارگر علیه کل طبقه­ی سرمایه­دار است که در صورت پیروزی، دیکتاتوری سرمایه را نابود و با تثبیت دیکتاتوری پرولتاریا در مسیر نابودی کل نظام طبقاتی به پیش می­رود. مبارزه طبقاتی به صورت خودجوش و در مسیری مستقیم از سطحی به سطح دیگر اعتلاء نمی­یابد. بدون صرف کار و نیرو و تنها با ایستادن در نقطه­­ی نهایی مبارزه طبقاتی نمی­توان از دل کشمکش­های طبقاتی به این بالاترین سطح که همراه با آگاهی متشکل طبقه کارگر است رسید. برای نمونه نمی­توان با  بازگو کردن تجربه­ی انقلاب­ اکتبر، با جمع­بندی و ارائه­ی تجربه­ی شوراهای کارگری در روسیه و تبدیل آن به یک شعار و راهکار برای پیش­بردِ مبارزات کارگران در وضعیت فعلی ، مبارزه طبقاتی را به سطحی بالاتر ارتقا داد. داشتن تصویری از هدف نهایی که انقلاب اکتبر اولین گام را در تحقق آن برداشت بی­شک شرطی لازم برای تشخیص گام­هایی است که برای رسیدن به آن باید پیمود اما تبدیل این تصویر به  گامی که اکنون باید برداشته شود، در نظر نگرفتن بستری است که مبارزه طبقاتی در آن جریان دارد.

از همان آغاز ایجاد نطفه­های تولید سرمایه­داری درون جامعه­ی کهن، مبارزه­ی طبقاتی میان اردوی کار و سرمایه آغاز گشت هرچند این مبارزه در ابتدای امر به علت وجود ائتلافی طبقاتی میان دو طبقه علیه نظام فئودالی پوشیده ماند. با تثبیت شیوه­ی تولید سرمایه­داری و کوشش طبقه­ی کارگر برای تعمیق آزادی و برابری به عنوان شعارهای اصلی انقلاب بورژوایی در ساحت اجتماعی و اقتصادی، مبارزه­ی طبقاتی میان این دو طبقه­ی اصلی جامعه­ی نوین آشکار گشت. مرکز این مبارزه طبقاتی در محیط تولید بود که در آن سرمایه­دار از طریق استثمار کارگران ارزش سرمایه خود را افزایش می­داد. کارگران هر چه بیشتر کار می­کردند، تولیداتشان هرچه بیشتر در قامت سرمایه از آن­ها دور می­شد. کارگران در مقابل سرمایه­دار در هر واحد تولیدی به ستیز بر سر آن­چه در مقابل فروش نیروی کار خود باید دریافت کنند پرداختند. بهداشت محیط کار، ساعت کار و قوانین مربوط به شرایط کار از دیگر موضوعاتی بود که محور ستیز آن­ها با سرمایه­داران را تشکیل می­داد. فراتر از محیط کار، مبارزه­ی طبقاتیِ آشکار گشته در تمام وجوه زندگی در جریان بود.

ستیز فردی و غریزی یک کارگر در مقابل سرمایه­دار و اعوان و انصار مزدبگیرش برای آنچه در قبال فروش نیروی کار عایدش می­شود و شرایطی که در آن کار می­کند، پایین­ترین سطح از جریان مبارزه طبقاتی در محیط کار است. از این منظر مذاکره، فریاد و زیرکی فرد کارگر برای دریافت حق خود برای غذا، هزینه ایاب و ذهاب در یک کارگاه کوچک و یا مراجعه به نهادهای مذهبی در کارخانه­های بزرگ ایران برای گرفتن مساعده، جریان مبارزه طبقاتی در این سطح را نمایان می­کند. اقبال کارگران به شعارهای عدالت­طلبانه در ادوار مختلف انتخابات نیز سطحِ نازلِ جریان مبارزه طبقاتی در وجه سیاسی زندگی کارگران را نمایش می­دهد.

تمرکز وسایل تولید و نیروی کار در واحدهای تولیدی و تجربه­ی مشترک هزاران کارگر در یک واحد تولیدی، به آن­ها نشان داد که تنها اهرم برای مقابله با تهاجم هر چه بیشتر سرمایه­داران برای پایین آوردن سطح زندگی کارگران، اتحاد و نفی رقابت میان خود است.[3] اعتصاب یا تظاهرات برای حقوق معوقه، افزایش دستمزد و هر آنچه به شرایط و محیط کار مربوط است، ابزاری در دست کارگران یک واحد تولیدی است که با استفاده از آن بر اتحاد خود صحه گذارند و در صورت کافی بودن قدرت­شان بتوانند دستاوردهایی در مقابل سرمایه بدست آورند. تاثیر درس­های شکست و پیروزی این اعتصاب­ها بر کارگران یک واحد تولیدی و یا شاخه­ای از صنعت در نهادهایی انباشت می­شد که ابتدا در اروپای غربی با ظهور آن­ها مواجه بودیم، نهادهایی که به لحاظ تشکیلاتی شکل مستقلی از نهادهای طبقات حاکم به خود گرفتند. اتحادیه­ها به عنوان نوعی تشکل کارگری برای رسیدن به خواسته­های اقتصادی کارگران و پیگیری آن­ها فراتر از سرمایه­دار منفرد و یک واحد تولیدی شکل گرفتند. اتحادیه­ها به عنوان نمایندگان کارگران در مقابل دولت به عنوان نماینده­ی طبقه­ی سرمایه­دار وسرمایه­داران منفرد، وظیفه­ی چانه­زنی را برای تحقق مطالبات کارگران در چارچوب نظام سرمایه­داری بر عهده داشتند.

 مبارزه­ی خودانگیخته در محیط کار و مبارزه اتحادیه­ای دو سطح متفاوت از جریان مبارزه طبقاتی در نظام سرمایه­داری است و هر دوسطح مبارزه در چارچوب حقوقی نظام سرمایه­داری قرار می­گیرد که بر مبادله­ی آزاد و برابر کالاها بنا شده است. اتحادیه­ها نهادهایی مختص طبقه کارگر هستند اما نه با زبان و شعار و بیان آرمان­های مختص به طبقه کارگر. زمانی دستاوردهای کارگران در این سطح از مبارزه طبقاتی پیروزی برای طبقه کارگر محسوب می­شود که کارگران علاوه بر داشتن نهادهای مستقل خود به بیان مختص خود از مبارزه­ی طبقاتی دست یابند و در اینجاست که داشتن تصویری از هدف نهایی ضروری است. تصویر هدف نهایی طبقه کارگر را نه قشری ستم­دیده از جامعه در کنار دیگر گروه­های ستم­دیده بلکه تنها نیرویی نشان می­دهد که عامل گذار از سرمایه­داری است. این نقش طبقه کارگر به علت حضور در رابطه­ای است که به استخراج ارزش اضافی، بازتولید سرمایه، بازتولید کارگر و بازتولید کل مناسبات سرمایه­داری می­انجامد. این جایگاه کارگران تولید کننده­ی ارزش اضافی است که امکان روییدن آگاهی طبقاتی را در بستر مبارزه طبقاتی فراهم می­نماید. پس در پیوند با هدف نهایی، عموم اتحادیه­های کارگری در غرب علی­رغم پیروزی­هایی که در بهبود کیفیت زندگی کارگران به وجود آورده­اند نمی­توانند تجسم آگاهی تشکل­یافته­ی کارگران باشند چون مانعی در برابر عروج آگاهی طبقه کارگر به عنوان طبقه­ای جهانی ایجاد کردند. این اتحادیه­ها نمادی از سیاست سازش طبقاتی را جایگزین سیاست پیش بردن مبارزه­ی سازش ناپذیر طبقه کارگر با طبقه سرمایه­دار تا مرز نابودی سیادت سرمایه کرده­اند. این اتحادیه­ها به علت در نظر نگرفتن خصلت امپریالیستی دولت­های غربی و تقلیل مبارزات طبقه کارگر به مبارزه­ای برای رفاه مادی بیشتر در چارچوب سرمایه، نمادی ازسطح بالای مبارزه­ی طبقاتی در این کشورها نیستند. پیروزی­های مبارزات خود انگیخته کارگران را نیز به عنوان سطحی دیگر از مبارزه طبقاتی، زمانی به عنوان گامی به سوی هدف نهایی می­توان ارزیابی کرد که به تشکیل صف مستقل طبقه کارگر یاری رساند نه مانند بسیاری از موارد تاریخی که این مبارزه تنها ابزار کمیت (جمعیت زیاد طبقه کارگر) و یا ابزار اعتصاب را دو دستی تقدیم استراتژی بورژوایی و یا امپریالیستی کرده است.

در حد نهایی مبارزه طبقاتی که تنها با اتکا به تجربه­ی طبقه کارگر روسیه در 1917 می­توانیم تصویری از آن ارائه دهیم، با طبقه کارگری روبروییم که بخش­های مختلف آن در سطوح متفاوتی از آگاهی طبقاتی هستند و درگیر مبارزه طبقاتی در اتحادیه­ها، کمیته­های کارخانه، شورا و هر نهاد دیگری می­شوند که تاریخ از این پس نشانمان می­دهد و بستری را فراهم می­کنند که بر روی آن رهبران پرولتاریایی  به عنوان اجزاء سازنده­ی حزب پرولتاریا برویند که با تشکیل دیکتاتوری پرولتاریا به سوی نابودی نظام طبقاتی به پیش روند؛ کارگران کمونیستی که در بستر مبارزه طبقاتی در محیط کار، فراتر از مبارزه برای معیشت بهتر، برای آگاهی طبقه کارگر و اعتلاء مبارزه آن نیروی عظیمی را خارج از محیط کار صرف می­کنند. در این سطح از مبارزه طبقاتی، حتی اتحادیه­ها که در چارچوب مزد و شرایط کار با دولت و سرمایه­دار مذاکره می­کنند، محتوایی که در مذاکره پیش می­برند به چیزی فراتر از منافع اقتصادی گروهی از کارگران ارجاع می­دهد. همانطور که در مورد کاهش فاصله­ی مزد کارگران ماهر و غیر ماهر در یک شاخه­ی صنعتی عنوان شد. و کمیته­های کارخانه به عنوان سازمانِ کارگران در محیط کارخانه فراتر از بهبود شرایط کار نظم و قوانین نوین، فرهنگ پرولتری و کنترل تولید را پیش روی طبقه کارگر قرار می­دهد و کارگران را نه چون قشری ستم دیده و فرودست بلکه عاملان و سازماندهندگان شیوه­ی تولید نوینی می­سازد که بر مبنای آن جامعه­ی نوین از دل جامعه­ی کهن زاییده می­گردد.

بدون تکامل مبارزه­ی طبقاتی از سطح فردی و خودانگیخته به سطح تشکل­یافته­ی این مبارزه در محیط کار نزد کارگران تولید کننده­ی ارزش اضافی، صحبت از رسیدن به آن هدف نهایی، حرفی توخالی است. آنچه اهمیت دارد آشکار شدن مبارزه­ی طبقاتی و شکل­گیری آن در ذهن جمعی کارگران با مفاهیمی است که از موقعیت کارگر تولید کننده­ی ارزش اضافی می­روید. آشکار شدن مبارزه طبقاتی در ذهن جمعی کارگران به این معنی است که کارگر منفرد به جای زیرکی و ستیز فردی و در رقابت با دیگر کارگران برای دستیابی به مطالبات خود، به سوی اتحاد و نفی رقابت میان کارگران باشد تا مطالبات با ستیز و زیرکی جمعی پیگیری شود.  این آشکارگی به معنای دستیابی به نهادی مستقل در محیط کار برای مقابله با تهاجم سرمایه به زندگی کارگران است به جای یاری گرفتن از نهادهای ایدئولوژیک یک کارخانه. این آشکارگی علاوه بر رهنمون شدن به ایجاد نهاد مستقل به ایجاد مفاهیم و بیانی نوین خواهد انجامید که مختص طبقه کارگر خواهد بود و در مجموع صف مستقل طبقه کارگر را ایجاد خواهد کرد که بدون آن شرکت کردن در هر جنبش سیاسی-اجتماعی جز تبدیل طبقه کارگر به پیاده نظام مجریان طرح­های بورژوایی دستاوردی نخواهد داشت.

هنرِ گامِ زمان یا پرواز خیال

پس از دی ماه 96 و بروز اعتراضات توده­های فرودست جامعه­ی ایران و پس از آن بروز اعتراض­های کارگران نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز مبارزه طبقاتی شکل آشکارتری یافت اما با آشکارشدن مبارزه­ی طبقاتی در ذهن جمعی طبقه کارگر با مفاهیمی که مبتنی بر جایگاه کارگر تولید کننده­ی ارزش اضافی است  فاصله بسیار زیادی دارد. نشانه­های این فاصله در تمام واحدهای تولیدی و حتی در این دو واحد که کارگران علیه تهاجم سرمایه مقاومت توده­ای کردند مشهود است. "سیاست مقابله با آمریکا"، "کمک به دولت سوریه"، "رانت و فساد" به جای مناسبات سرمایه­داری  عامل به وجود آورنده­ی وضعیت نابرابری طبقاتی شمرده می­شود و این نشانه­ای است از بستری که مبارزه طبقاتیِ اکنون در آن جریان دارد. در کنار کارگران مبارزِ این دو واحد تولیدی، با تعداد زیادی از واحدهای بزرگ و کوچک تولیدی روبرو هستیم که در آن­ها، هیچ گامی در جهت حرکت جمعی کارگران برداشته نشده است.  این واقعیت مبارزه طبقاتی ایران باید مبنای هر تحلیل طبقاتی برای برداشتن گام­های کمونیستی به سمت سازمان­یابی طبقه کارگر و آماده­سازی بستر مناسب عروج آگاهی طبقاتی قرار گیرد. در چنین بستری در سال 98 جمعی از فعالین کارگری و دانشجویی تجمعی را به مناسبت روز جهانی کارگر روبروی مجلس برگزار می­کنند و منجر به دستگیری برگزار کنندگان آن توسط نیروهای پلیس می­گردد. مهم­تر از مواضع، بیانیه و قطعنامه­ی[4] این تجمع،  شکل برگزاری این تجمع و عناصر شرکت کننده در آن است. سوالی که در این بررسی باید پاسخ داده شود این است که برگزاری این تجمع  همچنان که در دهه گذشته مرسوم بوده است چه کمکی به پیشبرد سازمان­یابی طبقه کارگر و افزایش آگاهی طبقاتی کرده است؟

 به جز فعالین سندیکای شرکت واحد، عناصرشرکت کننده­ی دیگر تشکل­های کارگری مرتبط با محیط کار نبودند. دانشجویان چپ به عنوان شرکت­کنندگان این تجمع پس از دی­ماه 96، جنبش دانشجویی را هم­ارز جنبش طبقه­کارگر ارزیابی می­کردند و اتحاد جنبش­های اجتماعی را راهکار مبارزه با کلیت چارچوب سیاسی موجود و رفع هرگونه ستم می­دانند. از این منظر دانشجویان به عنوان کارگران بالقوه­ی آینده خود را در کنار طبقه­ی کارگر می­بینند. با قبول خوشبینانه­ی این دیدگاه که بخشی از دانشجویان به لحاظ جایگاه طبقاتی در آینده در زمره طبقه کارگر قرار می­گیرند[5] اما به هرحال به صورت بالفعل، جمعی درگیر با تضاد کار و سرمایه در محیط تولید ارزش اضافی نیستند. سندیکای کارگران شرکت واحد از سال 84 حول مطالبات اقتصادی شروع به مبارزه کرد و سندیکا را احیا نمود و در آن سال­ها توانست با متحد کردن کارگران و کسب پیروزی­هایی اعتماد به نفس کارگران را افزایش داده و بستری به وجود آورد که مبارزه طبقاتی را به سطوح بالاتری ارتقا دهد. سرکوب سندیکا توسط دولت سرمایه­داریِ مبتنی بر دیکتاتوری سرمایه و فراز و نشیب­های مبارزه طبقاتی در ایران مبارزه جمعی کارگران شرکت واحد علیه تهاجم سرمایه را دچار افول کرد. هرچند در سالیان گذشته مواضع و بیانیه­های سندیکا همچنان بر مسیر صحیحی[6] قرار داشته است، اما همین که در تجمع 11 اردیبهشت به جای کمیت قابل توجهی از اعضاء خود و بدنه کارگران شرکت واحد ، در کنار دانشجویان و فعالین کارگری[7] قرار می­گیرد، نشان از عدم حرکت تکاملیِ آن دارد.

برگزاری یک تجمع کارگری با خواسته­هایی علیه تهاجم سرمایه جزئی جدایی ناپذیر از مبارزه طبقه کارگر است. تجمع کارگری  می­تواند موجب رشد اتحاد و تجربه­ی جمعی کارگران ، ارتقا دهنده­­ی اعتماد جمعی ، دعوت کننده­ی بخش­های منفعل کارگران به حرکت جمعی و در سطوح بالای مبارزه­­ی طبقاتی مبلغ بدیلی برای وضعیت موجود باشد. آیا تجمع اخیر در برابر مجلس پیش­برنده­ی موارد مذکور بود؟ زمانی از رشد اتحاد و تجربه­ی جمعی در تجمع کارگری می­توان سخن گفت که کمیت قابل توجهی از کارگران حول مسئله­ای مشخص اعتراض می­کنند و یا راهکاری جمعی ارائه می­دهند. در تجمع اخیر که در بسترِ نقش پررنگ رسانه­ها برگزار شد، مخاطب نه کارگران برای اتحاد و حرکت جمعی بلکه جامعه است. در این بستر  خواسته­های کارگری همراه با  مواضع فعالین کارگری شناخته شده به جامعه ارائه می­شود تا در میانه­ی جدال راهکارهای بورژوایی  برای گذر از وضعیت موجود خطی متمایز ایجاد کنند. چنین ارائه­ای می­تواند مقاومتی در برابر تهاجم راه­کارهای سرمایه­دارانه ایجاد کند و در رفع موانع قدرت­یابی پرولتاریا گامی بردارد اما در هیچ سطحی نمی­تواند محرکِ ارتقاء مبارزه­ی طبقاتی باشد.[8] با کاهش اصطکاک بدون حضور نیرویی محرک حرکتی ایجاد نمی­شود. نیروی محرک مبارزه­ی طبقاتی برای ارتقاء سطح، سیاست پرولتری است که نه از راه تبلیغ مطلعان از کمونیسم و نه از دلاوری و شجاعت آن­ها شکل می­گیرد. سیاست پرولتری با مبارزه­­ی آگاهانه طبقه­ی کارگر شکل می­گیرد که کارگران کمونیست به عنوان حاملین آن با تشخیص سطح مبارزه­ی طبقاتی فعلی وصرف نیرو برای سازمان­یابی، گام­های صحیح را در پیوند با تصویر نهایی هدف برای منسجم کردن آن بر می­دارند. عدم وجود سیاست پرولتری است که هر آن چه در تصویر هدف نهایی در سطح بالای مبارزه­ی طبقاتی به چشم می­آید را جز رنگ و لعابش وارونه می­کند. این گونه است که از تشکل و اعتصاب سراسری، سرنگونی دولت، رهبری خواسته­های کل اقشار تحت ستم جامعه توسط کارگران، جز کلیشه­ای کمونیستی باقی نمی­ماند.

در سطح موجود مبارزه­ی­ طبقاتی، تجمع برای بزرگداشت روز جهانی کارگر در محیط­های کار، حول خواسته­های مشخص، ارائه­ی تصویری از مسیر مبارزه­ی طبقاتی و درگیر کردن بدنه­ی کارگری به کار جمعی حول مسائل مشخص محیط کار، آن چیزی است که مفاهیمی متفاوت از مفاهیم مسلط را در ذهن جمعی کارگران می­رویاند که به کمک آن به تمام وجوه زندگی کارگری بنگرند. نمی­توان به جای برداشتن گام­هایی در مسیر ایجاد این رابطه­ی زاینده، مسیر مبارزه­ی طبقاتی را با پرواز خیال پیمود. برای مثال نمی­توان "چون کارگران شاغل در مراکز کارگری به دلیل محدودیت­ها و فشارهای موجود در شرایط حاضر آن­چنان که باید نمی­توانند اقدام به برپایی تشکل­های مستقل خود بنمایند"[9] اقدام به تشکیل اتحادیه­ی سراسری کارگران برای تمام شاخه­های تولیدی کرد که هدف آن حصول یک زندگی انسانی است. یا نمی­توان در صورتی که می­دانیم جایگاه طبقه کارگر برای گذار از سرمایه­داری نه از فقر یا موقعیت رفاهی­اش درون طبقه بلکه در رابطه­ای است که منجر به تولید ارزش اضافی، سرمایه، و کل مناسبات سرمایه­داری می­شود[10]، با این استدلال که" بخشی از کارگران که دارای شغل‌های رسمی هستند، هرچند که دست‌مزدها نسبت به تورم رو به کاهش است و ساعت کار بدون پرداخت اضافه‌کاری رو به افزایش، اما به خاطر قرار داشتن در موقعیت بهتر نسبت به بیکاران و کارگران فصلی و حاشیه نشینان پی‌گیری کمتری نسبت به مبارزات ریشه‌‌ای برای دگرگونی کل ساختار اقتصادی و اجتماعی دارند."[11]، این آموزه­ی طبقاتی را رها کرده و به جای محور قرار دادن تولید کنندگان ارزش اضافی به عنوان طبقه­ی کارگر و بسترسازی برای سازمان­یابی آن به سازمان­دهی سراسریِ "تهیدستان شهری و تشکیل‌دهندگان خیل عظیم کارگران غیررسمی و رانده شدگان و حاشیه‌نشینان" توصیه کنیم چون آن­ها "بار اصلی ظلم وستم این نظام را بر دوش می­کشند" و "تا به آخر مبارزه را ادامه می­دهند" 12[12].

کارگران کمونیست از آن روی در این سطح از مبارزه طبقاتی کار حوزه­ای را محور عروج آگاهی طبقاتی می­دانند که پیمودن مسیر مبارزه طبقاتی با ایستادن در نقطه­ی پایانی­اش و توصیه به کارگران برای رسیدن به آن میسر نمی­شود. نکته­ی مهم در اینجاست که کار حوزه­ای را نباید با کار صنفی اشتباه گرفت. صنف به معنای هر گروه و دسته و طبقه! از پیشه­وران و صاحبان حرفه و کسبه­ی هم­شغل است مانند صنف بزار، صنف قصاب و صنف کلاهدوز[13]. انجمن­های صنفی در دوران فئودالیسم برای حفظ منافع پیشه­وران در یک شاخه­ی معین تولید ایجاد شدند. تعیین حد و مرز برای ورود افراد به این صنف، حفظ رمز و رازِ فرآیند تولید مخصوص به شاخه­ی تولید و تعیین ساز و کار فروش محصولات تولیدی از جمله اموری بودند که انجمن­های صنفی با آن سر و کار داشتند. همراه با صنعتی شدن سرمایه، تمایز سازمان­های کارگران با انجمن­های صنفی هرچه بیشتر پر­رنگ می­شد. آموزش همگانی و ساده­سازی فرآیند کارِ ناشی از تقسیم کار ( تبدیل یک فرآیند مرکب کار به چندین جزء ساده)، مهاجرت کارگران از شاخه­ای از صنعت به شاخه­ای دیگر را تسهیل می­کرد بنابراین کارگران به عنوان فروشنده­ی نیروی کار هیچ منفعتی در حفظ منافع یک شاخه­ی تولیدی ندارد. به عنوان مثال یک کارگر بسته­بند در خط تولید برایش تفاوتی نمی­کند که کالاهای صنعت نساجی را بسته­بندی می­کند یا محصولات صنایع غذایی را. کارگران مبارزه اقتصادی را در واحد تولیدی با سرمایه­داران و همدستان مزد­بگیرش پی می­گیرد که مانند او در همان شاخه­ی صنعت مشغول به فعالیتند. از این منظر مبارزه­ی اقتصادی به عنوان سطحی از مبارزه طبقاتی کیفیت کاملاً متفاوتی از مبارزه­ی صنفی دارد. با هرچه بیشتر تمرکز یافتن سرمایه، این خصلت طبقاتی کارگران بیشتر محقق می­شود،  همانگونه که سرمایه هر چه بیشتر سیالیت پیدا می­کند و در چارچوب تنگ یک شاخه از صنعت باقی نمی­ماند و یک سرمایه­دار خود را با زمینه­ی تولیدی خاصی در پیوند نمی­بیند. نگاه صنف­گرایانه در کارگران از اجداد پیشه­وری در زمان ماقبل سلب مالکیت به ارث رسیده است و این نگاه  در یک لحظه از تاریخ ناپدید نمی­شود و چشم کارگران به یکباره با مفهوم طبقه روشن نمی­شود، چنانکه شرایط عینی وجود چنین نگاهی نیز به یکباره ناپدید نمی­شود.

در ذهن بسیاری از کارگران ایران رویای به راه انداختن کاری مستقل برای خود و رهایی از کار مزدبگیری در پرواز است که این نگاه متأثر از صنف­گرایی است، "تصویرکارگر ماهری که از بدِ روزگار نتوانسته مهارت خود را از گزند سرمایه حفظ کند و برای خود کار کند" نمایشی صنف گرایانه از حرفه­ی به خصوص کارگر دارد. ستیز  دیدگاه صنفی با دیدگاه طبقاتی در عصر سرمایه در ماهیت تشکل­های کارگری نیز نمایان است؛ به گونه­ای که همزمان با انقلاب کارگری روسیه، در غرب نفوذ اتحادیه­هایی از نوع صنفی[14] مشهود بود در حالیکه در روسیه اتحادیه­های صنعتی­ای[15] غلبه داشتند که فارغ از شغل و مهارت، کارگران یک شاخه از صنعت را حول مسائل مزد و شرایط کار متحد می­کرد و این موضوع در افزایش مزد همراه با کاهش فاصله مزد کارگران ماهر و ناماهر در قراردادهای جمعی­ای که اتحادیه­های کارگری در روسیه به پیش بردند، نمایان است.  آنچه از نامِ "سندیکای کارگران شرکت واحد" و عملکرد آن بر می­آید، ما نه با تشکلی از کارگران هم­شغل مانند رانندگان، تعمیرکاران و ... بلکه با متشکل شدن کارگران شاغل در شرکت واحد روبرو هستیم و این خود نشان از سطح کیفی متفاوتی از مبارزه­ی طبقاتی­ای دارد که در اتحادیه­های صنفی کارگران موجود است. تمایز گذاری بین نگاه طبقاتی و نگاه صنفی با عمل پیشروان کارگری انجام می­پذیرد عملی که همزمان نقد نوع نگاه بازمانده از گذشته­ای زوال­یابنده همراه با نقد بازماند­ه­ی تغییر شکل­یافته آن در دوران جدید یعنی خرده­ بورژوازی  است. برای مثال جلوگیری از غلبه­یافتن این نگاه در صفوف کارگران شرکت واحد، با تمایزگذاری میان مبارزه و جایگاه رانندگان کامیون­دار با جایگاه و مبارزه کارگران شرکت واحد ممکن می­شود[16]. شغل افراد(در این مورد رانندگی) و  شکل مزدبگیری(در این مورد رانندگان صاحب کامیون که برای جابه­جایی از مصرف کننده­ی خدمات مزد دریافت می­کنند) نمی­توانند از منظر طبقاتی دلیلی بر همراه شدن با اعتراضات آن­ها باشد. باز هم اشاره به تصویری از هدف نهایی ضرورت پیدا کرد زیرا در آن سطح بالسای مبارزه طبقاتی که طبقه کارگر متشکل و سازمان­یافته گام­های نهایی نابودی سرمایه­داری و گام­های ابتدایی تشکیل دیکتاتوری پرولتاریا را بر می­دارد، رهبری کردن مبارزات اقشار خرده بورژوا ضرورتی انکار ناپذیر است. در سطح فعلی مبارزه طبقاتی همراستایی با این اعتراضات تنها نفوذ خرده بورژوازی متشکل را درون صفوف کارگران تسهیل می­کند و به همین دلیل تمایز­گذاری میان مبارزه طبقه کارگر با اعتراضات توده­ای"اقشار فرودست" بر اساس نارضایتی اقتصادی دارای اهمیت می­شود.

توصیه به مبارزه صنفی –حتی اگر با اغماض به معنای مبارزه­ای در جهت مطالبات اقتصادی کارگران در نظر گرفته شود- به معنای این است که کارگران پیشرو در یک واحد تولیدی فارغ از سیاست­ و جریان­های سیاسی بورژوایی و خرده بورژوایی و یا پرولتری که خارج از واحد تولیدی­شان است به مطالبات معیشتی خود بپردازند. اختلاف در این است که کار حوزه­ای دقیقاً بر مبنای درک جریان­های سیاسی و سطح مبارزه طبقاتی جریان می­یابد. به این معنا اتخاذ آن به معنای گسترش سیاست پرولتری و  آگاهی طبقاتی در یک واحد تولیدی است به عنوان جزء سازنده­­ای از کل طبقه کارگر. در وضعیت فعلی این گسترش و ارتقاء در ابتدای امر مبتنی بر پیگیری خواسته­های اقتصادی اعم از مزدها و شرایط کار است اما به آن محدود نمی­شود و در همین سطح نیز تفاوت کیفی با مبارزه صنفی(در مقابل مبارزه سیاسی) دارد. فاصله­گذاری کارگران متشکل در محیط کار با جنبش سبز و در نیامیختن با آن نه از روی منزه­طلبی صنفی بلکه از صلاحیتی بر خواسته بود که در مبارزه حوزه­ای در محیط کار بدست آورده بود، مبارزه­ای که در ذهن جمعی آن­ها نطفه­های نگاه طبقاتی را ایجاد کرده بود. توصیه به مبارزه صنفی (نه از نوع سرنگونی طلبانه­اش) در شرایط مشخص ایران به معنای بر حذر داشتن کارگران از مبارزه سیاسی تا برآمدن شرایطی است که بدیل­های امپریالیستی وضعیت تضعیف شده و امکان برآمدن سیاست پرولتری پدیدار شود در حالیکه مبارزه حوزه­ای سازنده­ی وضعیتی است که امکان برآمدن سیاست پرولتری را همزمان با به عقب­راندن بدیل­های امپریالیستی و بورژوایی به وجود می­آورد یعنی امکانی برآمده از مبارزه طبقه کارگر و اعتلاء مبارزه­ی طبقاتی. کار حوزه­ای همان سطحی است که در شرایط فعلی مبارزه­ی اقتصادی را به بهترین وجه قرین مبارزه­ی سیاسی و استلزامات آن می­کند.

کار حوزه­ای در بستری به عنوان سبک کار کمونیستی اتخاذ می­شود که پس از دی ماه 96 بسیاری از جریانات چپ، اعتصابات سراسری کارگران را به عنوان ضربه­ی نهایی به جمهوری اسلامی و سرنگون کردن آن ارائه دادند.  در بستری که طبقه کارگر صف مستقل و منسجم خود را ایجاد نکرده است، این ضربه نهایی و سرنگونی نه به معنی قدرت گرفتن طبقه کارگر است و نه حتی گامی در جهت افزایش آگاهی طبقاتی بر می­دارد.  در مقابل این "سراسری شدن" و به هم پیوستن بدون وجود تشکل­های محیط کار[17] است، که کار حوزه­ای به عنوان سازنده­ی آن صف و زبان مستقل به عنوان راهکار کمونیستی اتخاذ می­شود. تنها بخشی از این کار حوزه­ای ، مبارزه اقتصادی حول مطالبات مشخص در محیط کار و متشکل شدن آن در قالب سندیکا است؛ در وضعیت فعلی می­توان منتظر خلاقیت­های نوین کارگران نیز در سطح کار حوزه­ای بود.

 

خرداد 98

 

1- شورای متحده کارگران از 186 اتحادیه کارگری تشکیل شده بود که بسیاری از اعتصاب­ها و تجمعات کارگری در دهه­ی 20 به رهبری آن صورت می­گرفت. در سال 1325، 300 هزار کارگر در سراسر ایران با رهبری شورای متحده در تظاهرات روز اول ماه مه شرکت کردند.در این سال در خوزستان راهپیمایی با شکوهی برگزار شد که سرآغاز رشته­ای از اعتصابات سازمان­یافته­ی کارگران شرکت نفت علیه وضعیت ضد کارگری تحمیل شده از جانب مسئولان انگلیسی شرکت نفت بود.

2- 23 فوریه 1917 هزاران زن خانه­دار و کارگر خشمگین از قحطی نان، بدون توجه به توصیه­های رهبران کارگری، خروشی خیابانی را ترتیب دادند و روز بعد 200 هزار کارگر در پتروگراد اعتصاب کردند. در خلال بحرانی که حاکمان روسیه دچارش شدند، شورای کارگران و سربازان (پس از سرکوبی که در سال 1905 پس از دوام 50 روزه دچارش شده بود) سربرآورد و موقعیت قدرت دوگانه در روسیه به وجود آمد و در نهایت با کناره­گیری تزار دولت موقت جایگزین آن شد. یکی از مهم­ترین دستاوردهای طبقه کارگر در فردای فوریه 1917، تغییر ساعت کار روزانه از 11 ساعت به 8 ساعت بود و همچنین به وجود آمدن بستری بود که توازن قوا را به نفع طبقه کارگر برای ظهور سازمان­های کارگری فراهم می­کرد. دو کتاب زیر تصویر روشنی از سازمان­های کارگری در این برهه از تاریخ روسیه را ارائه می­دهند:

-  Red Petrograd , Revolution in the factories, SA.Smith, Cambridge university press 1983

- شوراها در غرب، شوراهای کارگری بدیل پارلمان­ها 1920-1915، دانی گلکستین، ترجمه علیرضا ثقفی، نشر آزادمهر

 

3- برای نشان دادن تأثیر این تمرکز در شکل­دادن به طبقه­ی کارگر به وضعیت شهر پتروگراد روسیه نگاه می­کنیم: در 1917 پتروگراد دارای جمعیت 4/2 میلیون نفر بود که آن را پنجمین شهر بزرگ در اروپا می­­کرد. در این سال حدود 70 درصد کارگران در کارخانه­هایی با بیش از 1000 کارگر و دو سوم آ­ن­ها در 38 کارخانه­­ی بزرگ با بیش از 2000 کارگر مشغول به کار بودند. درجه­ی بالای تمرکز نیروی کار، پتروگراد را در جهان منحصر به فرد کرده بود (Red Petrograd, SA. Smith, Chapter1). البته نمی­توان از این آمار نتیجه گرفت که دلیل پیشتاز بودن طبقه­ی کارگر پتروگراد نسبت به دیگر شهرهای جهان تنها به این علت مادی تمرکز نیروی کار بستگی دارد. برای مثال در همان پتروگراد دو شاخه­ی صنعت فلزکاری و نساجی از تمرکز بالایی برخوردار بودند ولی  کارگران نساجی به اندازه­ی کارگران فلزکار متشکل نبودند.

4- هرچند این بررسی نیز می­تواند نکاتی را روشن کند اما سعی شده است برای اهمیت دادن به خودِ برگزاری تجمع، فرض شود که مواضع سیاسی تجمع انحرافی از تحلیل کمونیستی وضعیت موجود ندارد یعنی سطح مبارزه طبقاتی و نقش امپریالیسم را در آن در نظر می­گیرد. گرچه عبارت "محکومیت هرگونه نظامی­گری و عظمت طلبی" - که این ابهام را در ذهن به وجود می­آورد که دخالت­های دولت جمهوری اسلامی در وضعیت منطقه هم­­وزن با  تهاجم امپریالیستی آمریکا سازنده­ی وضعیت هستند- ناقض این فرض است. برای شرح عناصر سازنده­ی وضعیت ایران به مقاله "مبارزات کارگران: استراتژی‌ها و تاکتیک‌ها، خسرو خاک­بین، نشر اینترنتی،آذر 97" رجوع شود.

5- بخشی از فارغ­التحصیلان در مدیریت بخش­های دولتی و خصوصی به کار گرفته می­شوند و بخشی به خوداشتغالی روی می­آورند که در این دوحالت نمی­توانند اجزاء سازنده­ی طبقه کارگر باشند. به این منظور به متن­های" رهایی کار، رضا کریم­پور، نشر اینترنتی، مهر 97" و  هم­چنین "طبقه متوسط جدید و سیاست سوسیالیستی، نوشته الکس کالینیکوس، نشر اینترنتی، پاییز 96" مراجعه شود.

6-برای مشاهده­ی نقدی صحیح به موضع دفاع سندیکا نسبت به اعتصاب کامیونداران به "کمونیست­ها و خرده­بورژوازی، سعید میکائیلیان، نشر اینترنتی، بهار 1398" رجوع شود.

7-برای نقد "اصطلاح فعالین کارگری" به " نقد لیبرالیسم کارگری، خسرو خاک­بین، نشر اینترنتی، اسفند 96" رجوع شود.

8- به خصوص که این نوع فعالیت و تلاش برای تبدیل شدن به شخصیت­های معتبر در یک جنبش اجتماعی برای تاثیر گذاری مواضع، درسال­های اخیر الگویی برای فعالین کارگری نیز بوده است و این خود مانعی برای ارتقاء مبارزه­ی طبقاتی است. این الگوی فعالیت اگر  براساس شعارهای صحیحی با توجه به وضعیت موجود یعنی تشخیص سطح مبارزه طبقاتی و لحاظ کردن نقش امپریالیسم  نیز عمل کند، نمی­تواند نقش­آفرینی مثبتی در ارتقاء مبارزه طبقاتی داشته باشد.

9- بیانیه تغییر نام اتحادیه سراسری کارگران اخراجی و بیکار به اتحادیه آزاد کارگران. این پرواز خیال در مسیر مبارزه­ی طبقاتی است که اتحادیه را به حمایت از کودتای آمریکایی در ونزوئلا سوق داده است، لابد به این دلیل که کمونیست­ها در نهایت دولت را سرنگون می­کنند.

10- در متن "رهایی کار، رضا کریم پور، نشر اینترنتی، مهر 97" مفهوم طبقه کارگر از منظر تولید­کنندگان ارزش اضافی تشریح شده است.

11- روز جهانی کارگر و ضرورت ایجاد تشکل سراسری کارگران، علی رضا ثقفی، نشر اینترنتی، اردیبهشت 98

12- همان.

13- لغت­نامه­ی دهخدا

14-Craft union

15- Industrial union

16-  سعید میکائیلیان در "کمونیست­ها و خرده بورژوازی " به روشنی ضرورت این تمایزگذاری را تشریح کرده است.

17- برای  نقد سراسری­گرایی به " گم­گشت راه مقصود(نقدی بر سامان حق­وردی)، نوشته بیژن فرهادی، نشر اینترنتی، خرداد 98"  مراجعه شود.


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com