بحران نظری با نخ نمایی از فوبیای راست گرایی

جمشید عبدی
June 10, 2019

در نقد نوشته اخیر "مظفر محمدی، فرشید شکری و محمد فتاحی" که در تکراری غیرخلاقانه ؛ حرفهای همدیگر را بازگو کرده اند.

در ابتدا بایستی ذکر کنم که من از یک منظر خاص به شرایط کنونی می نگرم و این نوشته در دفاع و توجیه هیچ راست روی  از  سوی اشخاص و احزاب نیست. تنها نشان دادن خصلت نوشته های و اعمال دوگانه افرادی است که از راست هشدار میدهند اما با صورتهایی از نقد که خالی از هر محتوایی است و گفتاری در قسمی روش شناسی کاملا غلط این حریفان مدعی که گویا از متد نقد مارکسیستی بهره می برند. در حالی که تنها چیزی که بهره ای از آن ندارند، چشم اندازی عینی از مبارزه نظری با متد مارکسیستی است و افقی محدود با مخاطبانی محدود تر را پیش چشم دارند که به علت ناتوانی از دگماتیسم فرونشسته چندهساله در اذهانشان مجالی برا عبور و ارتقا به عرصه یک تفکر مارکسیستی در معنای کامل این مفهوم را از دست داده اند. از همین آغاز هم باید ذکر کنم که تمام مبارزه طبقاتی سرتاسری برای آنان در محدوده جغرافیایی به عنوان "کردستان" معنا پیدا میکند و اتفاقا با گلایه های مستمر خود از  "سازمان کردستان حکا" به ظاهر داعیه منظر و مصلحت تمام طبقه کارگر ایران را بر دوش میکشند، که هر چند در تمام رنگ ها و لعاب گوناگون پیچیده شده باشد و در هر خرده جریان های سیاسی تبلور یافته باشد، مشتی خرده گلایه محلی بیش نیست و هیچ افقی از جنبش سراسری در آن دیده نمیشود.

روزانه از سوی بخشی از افراد "سیاستباره"( یعنی از سیاست عینی جدا شده اما باری بر دوش فضای سیاسی گشته)، شاهد حمله های هیستریکی به با برجسپ راست روی و اهداف ناسیونالیستی و هشداری مستمر از بی کفایتی این مکتب ایدئولوژیک در پاسخگویی به نیازهای کنونی جامعه ی در قصد گذار در ایران می باشیم. این دغدغه تا چه اندازه واقعیت عینی در جامعه دارد؟ آیا توانایی بسیج پذیری ناسیونالیزم هنوز می تواند، هشداری جدی برای ایده های مارکسیستی و در حالت کلی تر، برای آلترناتیوسازی سیاسی قلمداد شود؟

این راست گرایی که به حکا منتسب و از آنجا به ناسیونالیزم کُرد مرتبط می کنند، چه اندازه قدرتمند است که این سیاستباره ها را به تکاپو انداخته است؟

هر چه در متون افرادی که همفکران "مظفر محمدی ها" هستند دقیق می شوی، میبینی که تنها یک دغدغه بیشتر برایشان وجود ندارد، و آن "سازمان کردستان حکا" است. م"حمد فتاحی" را اگر دنبال کنی حتی در سرتیتر های نوشته هایش تنها انتظاری که از فضای سیاسی کنونی ایران دارد،  نقدی بر سیاست های سازمان کردستان حکا  است، تو گویی سازمان کردستان حکا، تصمیم گیرنده اصلی در تعیین آلترناتیو سرتاسری ایران است. از سوی دیگر مشتی از همفکران این جماعت هم که در داخل خود حکا قرار دارند و هنوز در انتظار ظهور مجدد لنین هستند، همچون این رفیق ما "فرشید شکری"، ادامه همان حرفهای آنها را با اصطلاحاتی  ملانقطی وارتر تکرار می کند و معیارشان، تنها پیمانه این به ساحل نشسته ها در تفکر حکمتی است و اسیر در چپ گرایی کودکانه ای که فکر می کند، هر چه بی ربطتر به سیاست بنویسد: چپ تر و هر چه تخیلی تر و دور از واقعیات عینی باشد، ایدئولوژیک تر است.

این شمشیر چوبی ناسیونالیسم، خون از پیکره های قدیسان این دونکیشوتیسم سیاسی جاری کرده و گویا هر چه بیشتر پیش می رود، آسیاب های بادی بیشتری از مکتب مقدس فکری آنان فرومیرزاند. مشروعیت نظام فکری این افراد که تنها بر دوش کاردینال اعظمشان منصور حکمت بود، اکنون به آهستگی همچون ستونی زنگار گرفته فرو می ریزد و حتی با گرفتن روز گرامیداشت و هفته یابود و نذر و قربانی نیز جایگاه سابق خود را نمی یابد، در این بین است که به تکاپو و جنگ بر علیه ایدئولوژی هایی چون ناسیونالیسم می روند، چرا که دشمنی ضعیف تر از او پیدا نمی کنند و شمشیر های چوبی ناسیونالیسم در تقابل عصای سحر آمیز منصور حکمت، قرار است، امواج این دریای طوفان خیز سیاسی را بگشاید، تا این قوم برگزیده به سوسیالیزم موعود خود در یک کشور برسند.

این افراد در حالی از روبناهایی چون "ناسیونالیسم" و "دین سنی" و غیره صحبت می کنند و حکا را به آن منتسب می کنند، که سر خود را در برف فرو کرده و نمیدانند که امروزه حتی یک "خرچنگ" هم این آگاهی را دارد که نه تنها در جامعه کنونی بل در همه جای گسترده کاپیتالیزه شده این دنیا، تقابل واقعی، بین آلترناتیوهای اقتصادی است، و این بدیل های اقتصاد سیاسی است که تعیین تکلیف مشخص و نهایی را در یک جامعه بر عهده دارد. مجرایی که این افراد قصد عبور از آن را دارند و میخواهند از کاخ امیال سرکوب شده شان به مبارزه ای نگاه کنند که همیشه بازنده آن بوده اند، هیچگاه توان دیدن جدال  مکاتب اقتصادی منشعب از لیبرالیسم در گسترده منافع متعارض انحصار طلب، رانتخوار و نئولیبرالیسم دست و پاشکسته و نیم بند گروه دیگر در فضای همین نظام حاکم موجود و رسیدن به بنبست عدم رشد این مرحله در ایران را نمی بینند. و براستی انسداد سیاسی  برای این افراد در تولید نظریه برای رهایی به جایی رسیده، که سیاست برای آنها، یعنی اینکه یه دسته بورژوا و ناسیونالیست هستن و یک طرف ماجرا، کمونیست و انترناسیونالیست.این دوگانه های کودکانه تنها به درد تحلیل این جماعت دور از جامعه و گم شده در اسناد های تشکیلاتی می خورد و در دنیای جدی نقد اقتصاد سیاسی هیچ هواخواهی نخواهد داشت.

اختلال نزدیک بینی و محدودنگری، این نگارندگان تومارهای پر از گلایه، به اندازه است که برای مظفر محمدی هنوز سازمان کردستان حکا با ابراهیم علیزاده تداعی می شود، هنوز یک حزب سیاسی یعنی یک نفر و تصمیم او.  گویا این جماعت نمی خواهند یا نمی توانند متوجه باشند که جامعه ما از این تک بعدی دیدن های شما عبور کرده است و زمان آن بسی است که گذشته که احزاب با نام اشخاص نامیده شوند و این ایده ها که مثلا یک حزب سوسیالیستی نام خود را حکمتیست بخواند؛ حتی نزد ارتدوکسهای مذهبی نیز رنگ باخته است. تا چه اندازه یک سوژه فعال بایست پس روی در اتونومی فکری داشته باشد و به حقارت ساده لوحانه ای رسیده باشد که مثلا بگویید، من کمونیستی هستم که طبق تفسیر مارکس از سوسالیزم و خوانش لنین و مرید منصور حکمت هستم. معادل این در اسلام می شود: من مومن هستم به اسلام، در آیین محمد و با مذهب سنی طبق دیدگاه شافعی. واقعا به نظر من جای تاسف نداره، چون برای فردی که این برداشت ها را از یک ایده انقلابی  یا یک حزب سیاسی_انقلابی داشته باشه، نباید تاسف خورد، باید بهش خندید.

به هر حال به موضوع اصلی برگریدیم ؛ این محمد فتاحی خیلی دلپذیر و همیچین خودمونی تر تحلیل می کنه پس ابتدا به متون او خواهم پرداخت. فتاحی در بخشی از نوشته اخیرش با نام " چرا ناسیونالیسم چپ در کردستان به جایی نمیرسد؟" بعد از شرحی از تاریخ ناسیونالیسم کرد، سعی می کنه دلایل مانع ناسیونالیزم را برسی کند و در نام بردن این دلایل به روشنی خودش کلید فهم ساده لوحانه اش رو از چپ سراسری ایران به دست می ده. فتاحی میگه: مانع بازدارنده از رشد ناسیونالیزم  اینه" مانع دیگر وجود و حضور یک کمونیسم قدرتمند در فضای سیاسی این جامعه است، که یک سرش در شهرهای اروپا و سر دیگرش در شهرهای کردستان است.".

جناب فتاحی، استاد معظم تاریخ ناسیونالیزم از ملا مصطفی تا استالین، این چپی که یک سرش در اروپا و یک سرش در کردستان می باشد، پس کجایش در بقیه ایران است. رفیق من تو که ماشالا خوب فارسی مینویسی، پیشفرض ما اینه که حتما بلد هم هستی فارسی بخونی، پس یک نگاه ساده به کتاب جغرافیای دوران دبستان باید اینو به شما یاد داده باشه که ایران تنها یک استان نیست و چپ ایران هم تنها افراد خارج از گود اروپا و رفقای کردستان نیستند. تمرکزی که شما در تمام نوشته های اخیر خود متوجه کردستان و چپ کرده اید، در واقع تنها بحث از چپ کردستان در کردستان و برای کردستان است. رفیق دیگر شما هم مظفر محمدی که حرفی بیش از این ندارد که بگویید، تمام ادبیاتی که در نوشته های سیاسی شما حاکم است از این قبیل است،"کارگران در کردستان" و "کمونیست ها در کردستان" و "زحمتکشان در کردستان"، و در انتها هم حکا رو محکوم می کنید که ناسیونالیستی عمل می کند و از سرتاسر ایران صحبت نمی کند.

 کسی نیست از شما بپرسد این سوسیالیزم سرتاسری شما چرا در نوشته ای وجود ندارد که منتشر شده باشد و غیر از کردستان را مخاطب قرار داده باشد. سخنی بگویید در باره، سازمان خوزستان حزب و سازمان آذربایجان و سازمانهای شمالی و مرکزی و جنوبی حزب شما، البته اگر غیر کردستان در جای دیگری فعالیت می کنید یا می توانید فعالیت بکنی،  گویا هیچکدام مشکلی ندارند و همه معضلات سیاسی و ایدئولوژیک در آنجا حل شده و تنها کردستان است که اجازه نمی دهد اتحاد جماهیر سوسیالیستی ایران را برقرار کنید. چون تا جایی که به مناطق آذری زبان و عرب برمی گردد، در آنجا نیز ستم ملی هست و این استثایی که برای کردستان قایل هستید چرا معطوف به آنها نیست یا از سر استیصال از سراسری شدن این ایده ها است که به کردستان چسپیده و حتی در کردستان هم هیچ دغدغه دیگری جز راست روی سازمان کردستان حکا ندارید! و باز هم افق محدود تر شما در حکا نیز تنها به علیزاده معطوف است.  در جایی می خواندم تنفر ما از دیگران به خاطر ناکامی های خودمان است، اگر این را پیش فرض بگیریم تلاش شما نیز چیزی جز شکست هویتی و ناامیدی از سرتاسری بودن ایده هایتان و چهل سال شکست مداومتان از سرتاسری اندیشیدن نیست. با جماعتی همفکر شما ما به جای انقلاب مداوم، تنها تجربه سرگردانی مداوم را خواهیم داشت. البته این تنها شما نیستید که مشمول این بدافقی و بی افقی سراسری و محدودگرایی هستید. نوشته اخیر فرشید شکری هم با عنوان " نشانه های ادامه ی راست روی در اوضاع جاری" داره همین حرفایی که از شما یادگرفته رو داره تکرار می کنه. اما در جواب به او باید از سبک نوشتاری کلاسیک "مناجات خواجه عبدالله انصاری" استفاده کنم، چرا که او، خویش را نه در زمین که در ابرها میجوید و پیش از آنکه راه رفتن آموزد، قصد رقصیدن دارد.

 رفیق فرشید شکری رفرمیزم چه معنایی دارد؟ ایا از کارکرد ابزار-مفهومی این ترم سیاسی در نوشته های خود آگاهی دارید؟ حال بنگریم که چه راهی پیموده می شود تا استاد اعظم ما را به معنای این گرانبار اهرم انحراف طبقه کارگر مظلوم و رنجکشیده از جور انقلاب و مرارت روزگار و فریب ایام در "احزاب بورژوا-رفرمیست" مطلع گرداند.

ایشان در نوشته خود فرموده اند که "در این زمینه به بهانه ی " فعالیت برای توانمند کردنِ جنبش های مطالباتی " ، بطورِ واقع تداومِ پیمودنِ همان کج راهه ایی است که قبل و بعد از انقلابِ هزارِ و سیصد و پنجاه و هفت به امیدِ دگرگونی در ساختارِ روبنایی جامعه و شکلگیری یک حکومتِ " بورژوا – دموکراتیک " آغاز گردید."

وی در همین پارگراف اول متن خود تصور می کند که هر گونه کوششی  "برای توانمند کردنِ جنبش های مطالباتی " ؛ مصادف کجراهه است و این درک مفتی اعظم از رفرم است. و بی شک می توان فهمید، تصور وی از انقلاب نیز، تنها میتواند ده روزی  باشد که دنیا را می لرزاند، بدون آنکه هیچ کوششی برای توانمند کردنِ جنبش های مطالباتی برداشته شود. از زیربنا صحبت می کند و تنها نکته ای که در تمام متنش مورد نقد قرار نمی گیرد همین زیربنای اجتماعی است، نه اینکه نخواهد، بلکه به این علت که تمام فهم او از مارکسیسم نه نقد اقتصاد سیاسی مارکسیم که تنها همان فحش ها و ایسم هایی است که از لنین یاد گرفته است. این رفیق ما که علاقه وافری به استفاده از کلمات دو بخشی شبیه،" بورژوا – دموکراتیک، بورژوا – اسلامی" و با کارکرد بی جا در جملاتش دارد، هر بار که می نویسد می خواهد تمام  ایسم هایی که لنین در مقالاتش به کار برده را بدون در نظر گرفتن هسته تاریخی مباحث و تنها بر مبنای یک دگماتیسم ساکن در افکار خود، دوباره به روی کاغد بیاورد و هر آنچه را لنین در شرایط مشخص برای موضوعات مشخص به کاربرده، شکری در هر شرایطی غیرمشخص و بدون هیچ موضوعیت مشخصی به بخشی از رفقای خود و تنها  رفقای خود نه مثلا کسی مثل "حمید تقوایی" نسبت دهد. چرا نباید از شکری انتظار داشت که نقدش را به گستره دیگر احزاب و افراد چپ بکشاند، چون آگاه است که پاسخ آنان نه به نرمی ما که به سختی پتکی تمام بنای فکری او را هدف قرار میدهد و اساس استخوان بندی متن هایش را خرد خواهد کرد، چرا که او خود آگاهی از سطح توانایی نظری نوشته هایش را دارد ومیداند که تنها مصرفی داخلی برای اهداف مشخص را می تواند دنبال کند. در صورتی که اگر افراد صاحب نظری چون تقوایی را نقد کند، یک بازی را شروع کرده که خود به باختش اذعان دارد. من شخصا برای تقوایی احترام قایلم،(حداقل میداند چه می گوید) چون میدانم که بهتر از این جماعت، مارکسیسم ارتدکس را می شناسد و اگر هم یک تصمیم سیاسی گرفته، بسیار ماهرانه با استراتژی مطلوب او سازگار است و اگر می خواست میتوانست از همه این افراد دقیق تر حتی مواضع خودش را نقد کند.

از شکری باید پرسید که تفکر ناسیونالیستی که منظومه ذهنی تو را آشفته کرده، به عنوان کدام آلترناتیو اقتصادی است که می خواهد مطرح شود؟  در نوشته های این جماعت اگر با هر شکل ادبی که بنویسند و بگویند و تکرار کنند، به راحتی می توان تشخیص داد که با تمام ادعای نگرش سوسیالیستی به مسائل اجتماعی، هیچ کدام از تحلیل هایشان رنگ و بویی از سوسیالیزم از دیدگاه مارکس نبرده است. این مورد در مورد رفیق فرشید شکری حتی در وضعیت بدتری هم قرار دارد، وی که مدعی است بخشی از آثار مارکس را با زبان انگلیسی مطالعه کرده، که مشخص است با سطح آشنایی که وی با این زبان دارد، تنها خدا می داند چگونه وارونه تفکرات مارکس را برای خودش بازتوصیف کرده که این از آب در آمده است. به عنوان مثال در یکی از پست هایش در فیسبوک جملاتی از زبان مارکس نقل کرده و هنوز نیز در صفحه او قرار دارد این چنین است:  "تفکر انتقادی در مسیر خود به نیروی مادی تبدیل می شود"، هنگامی که از وی پرسش می کنم که کجا مارکس اصطلاح "تفکر انتقادی" را در این جمله به کار برده اظهار می دارد، رفیق جان من متن انگلیسی نقد فلسفه حق هگل را خوانده ام و آنجا ذکر شده است. این تمام منطقی است که قرار است در بحث با او انتظار داشت، حالا هر فردی می تواند این ادعای او را برسی کند و ببیند این اصطلاح را این رفیق ما چه اندازه بدفهمیده است. به هر حال تحلیل یک مارکسیست تنها هنگامی یک تحلیل واقعی است که متشکل از سه ترکیب نقادانه مرتبط در سه منظر ایدئولوژیک، سیاسی و اقتصادی و ارتباط این سپهرها در یک کلیت انضمامی مربوط به یک شرایط مشخص باشد، به قول یک از متفکران، "حقیقت واجد هسته ای زمانمند است تا جوهری تغییر ناپذیر که بناست در تقابل با تاریخ قرار گیرد." این جمله رو این رفقا باید بزرگ چاپ کنند و همیشه جلوی دیدشون باشه تا از این دگماتیسم محدودنگر و اندیشه صلبی و سلبی نجات پیدا کنند.


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com