انقلاب پیروز

حمید قربانی
June 02, 2019

انقلاب قهری کمونیستی  کارگران مسلح به یک ضرورت فوری برای نجات جامعه بشری، تبدیل شده است!

جامعه سرمایه داری هم مانند سیستم های اجتماعی قبل از خود، یعنی برده داری، فئودالی – زمینداری بر اثر رشد تضادهای ذاتی اش  و اساسا  مثل هر موجود زنده ، یعنی چیزی که زاده شده باشد، می میرد. این قانون دیالکتیک ماتریالیستی کشف شده توسطِ کارل مارکس است. به این فاکت از پیشگفتار کارل مارکس بر انتشار دوم جلد اول کاپیتال به زبان آلمانی توجه کنید :

" به نظر بورژوازی و بلند گویان عقیده ای آن طبقه، دیالکتیک در صورت عقلانی خود چیز رسوا و نفرت انگیزی است زیرا بنا بر دیالکتیک درک مثبت آن چه وجود دارد در عین حال متضمن درک نفی و انهدام ضروری آن نیز هست، زیرا دیالکتیک، هر شکل به وجود آمده ای در حال حرکت و بنا براین از جنبه ی قابلیت درگذشت آن نیز مورد توجه قرار می دهد، زیرا دیالکتیک حکومت هیچ چیزی را بر خود نمی پذیرد و ذاتا انتقاد کُن و انقلابی است." –

http://www.nashr.de/1/marx/kapitalBakhsh1.pdf

اما این جامعه سرمایه داری به شیوه ای دیگری هم میتواند بمیرد که باعث مرگ نسل انسان نگردد، بلکه انسان را به یک جامعه بدون طبقات استثمارگر و استثمار شونده راهنما باشد که در آن از خود بیگانگی انسان پایان یابد و تاریخ انسان شروع گردد و آن، پیروزی انقلاب قهری کمونیستی کارگران است که به ناگزیر باید از درون یک دوره ی تصادمات خونین و سخت طبقاتی بگذرد، جامعه ای که در آن جنگ ها و کشتارها پایان گیرند و طبیعت هم از ویرانی نجات پیدا کند!

هیج جنبش اجتماعی( ملیتی، جنسیتی، نژادی، مذهبی و... ) قادر نیست، تغییر لازم و ضرور و فوری در وضعیت موجود یعنی جامعه سرمایه داری امپریالیستی بغایت ارتجاعی  و فاسد شده ایجاد کند و بشریت را از مرگ ناگزیر نجات دهد، مگر جنبش طبقه کارگر یعنی نیروی اجتماعی تعیین کننده در تولید جامعه کنونی که همه جیز با کار او بر روی مواد موجود در طبیعت تولید شده  که باید نیازهای انسان زنده و واقعی را تأمین نماید، ولی با بودن شرایط اجتماعی موجود، بیش از پیش در دستان اقلیتی که هر روز از تعداد آنها کمتر و بر ثروت شان افزوده می گردد، انباشته می شود. برای نگه داری  و حفط این شرایط ضد انسانی است که طبقه ی حاکمه، یعنی، سرمایه دار با دولتی که از هر زمان دیگری بیشتر از جامعه جدا شده و به صورت یک انگل واقعی و نیرو – دسته های مسلح در آمده است، دست بهر جنایتی زده و می زند.

اما طبقه ی کارگر با توجه به تئوری تدوین شده  مبارزه ی طبقاتی تا کنون که اساسا توسط کارل مارکس و فردریک انگلس انجام گرفته است و واقعیات موجود، نمی تواند، موفق به پیروزی رساندن انقلاب اجتماعی – انقلاب قهری کمونیستی که با درهم شکستن دولت های موجود و جانشین نمودن دولت خود در شکل شوراهای مسلح کارگران و زحمتکشان، یعنی بهترین شکل کشف شده تا کنونی قدرت پرولتاریا گشته و زمینه را برای نابودی مالکیت خصوصی سرمایه داری به همراه خانواده، مذهب و نظم و آرامش گورستانی کنونی گردد، مگر اینکه، خود را در یک ارگان سیاسی – حزب سیاسی  با استراتژی و سیاست انقلابی که می داند باید طبقه را آموزش داده، یعنی آماده کند، متشکل از کارگران آگاه، انقلابی و کمونیست در اساس و فرزندان دانشجو و جوانشان می باشد، متحزب، متحد و سازمان داده و مسلح شود.  این راه و مسیری است که طبقه ی  کارگر برای رهایی خود که رهایی اش متضمن رهایی جامعه  از نابودی بوسیله نابودی سرمایه داری است، باید به پیماید!

باید تمامی توهمات و خرافاتی که ما را از برگزیدن چنین مسیری باز می دارند و به جای آن،  توصیه می کنند که مبارزات اساسا مدنی، مبارزاتی که قهر آمیز نیستند، در صورتی که هر روز قهر سازمان یافته طبقه حاکم را می بینیم، به جای مبارزه و نبرد و جنگ طبقاتی ، ما را به سازش و صلح طبقاتی ناموجود، به جای انقلاب سرخ به رفورمیزم و اینکه نیروی برتری هست که نیست، فرا می خوانند، به کناری نهیم و با تمام توان و نیروی طبقاتی مان، در جهت پیروزی انقلاب مسلحانه ی پرولتاریای مسلح – انقلاب قهری کمونیستی کوشا باشیم و اگرنه، نابود میشویم!

چنین حزبی اکنون موجود نیست و باید بوجود آورد، زیرا که با نگاه نه چندان عمیق به سازمان ها و احزاب موجود، برای هر کسی آشکار میشود که این احزاب و سازمان ها نه فقط در سطح جامعه ایران ( باضافه اپوزیسیون خارج از کشور) و منطقه، بلکه جهان، اولا مخالف انقلاب قهری کمونیستی کارگران هستند و دوما هیچکدام بطور روشن و شفاف خواهان  درهم شکستن و به قول لنین به نقل از مارکس و انگلس داغون کردن و نابود کردن دولت های موجود نیستند، زیرا که اولا اساسا جامعه را طبقاتی بررسی نمی کنند و بطور آشکار و پنهان مخالفت خود را با طبقاتی بودن جامعه و مبارزه ی طبقاتی کع در جامعه کنونی بین طبقه ی کارگر و طبقه ی سرمایه دار جاری است بود و بنابراین،  مخالف انقلاب قهری  پرولتاریا یعنی وسیله در هم شکستن دولت کنونی  و اینکه  دولت را  اصلا به عنوان دیکتاتوری طبقاتی طبقه ی حاکم و در شرایط کنونی دیکتاتوری طبقه ی سرمایه دار که تا بن دندان دولتش مسلح است، بر علیه طبقه ی کارگر برسمیت نمی شناسند. دوما  عملا  و در پراتیک مبلغ  و مروج دیکتاتوری پرولتاریا – دولت کارگران سلاح بدست که به قول انگلس سلاح شان رعب و وحشت در دل طبقه سرمایه دارایجاد می کند، نیستند.

برای اطمینان به نشریات و اعلامیه ها و بیانیه های کلیه احزاب و سازمان های موجود ( سوسیال دموکرات، سوسیالیست، چپ و باصطلاح کمونیست و کمونیست کارگری و حتی انقلابی نگاه کنید، اثری از شعار انقلاب مسلحانه پرولتاریا و دیکتاتوری پرولتاریا نخواهید دید ولی  تا دلتان بخواهد شعارهای دلبخواهی، توهم ایجاد کن، هپروتی و تخیلی به وفور دیده میشوند. آری، شعارهایی مانند انقلاب انسانی، انقلاب زنانه، انقلاب مردم ، انقلاب توده های ملت، مرگ بر رژیم چطور؟ زنده باد آزادی، زنده باد سوسیالیسم، کار نان آزادی، دموکراسی شورایی، دموکراسی مشارکتی، آزادی برابری حکومت کارگری و... را می دهند و طبقه کارگر  را برای  ایجاد تشکل های شورایی و سراسری توده ای اقتصادی فرا خوان می دهند که ایجاد نمی شوند.) ، سوما  کمونیسم را به عنوان حرکت طبقه ی کارگر برای لغو شرایط موجود تبلیغ و ترویج نمی کنند. بنا براین، این احزاب، جریانات و سازمانها و تشکل ها به باور من،  در کمپ دشمن طبقاتی ما کارگران و زحمتکشان ، یعنی طبقه ی سرمایه دار امپریالیست و هار شده  در عمل قرار گرفته و می گیرند.

در این رابطه که کارل مارکس و فردریک انگلس، در رابطه با  جامعه طبقاتی و مبارزه ی طبقاتی، سرنوشت آن، حزب پرولتاریا، جنگ طبقاتی، انقلاب قهری پرولتاریا چه نوشته اند، توجه شما را به این فاکت ها جلب می کنم .

کارل مار کس و فردریک انگلس : مانی فست کمونیست فصل اول  بورژواها و پرولتارها (سرمایه داران و کارگران – من)  

"  تاریخ کلیه جامعه هایی ( مقصود جوامع طبقاتی است که تا آنزمان هنوز کمونیسم اولیه کشف نشده بود- من)  که تا کنون وجود داشته** تاریخ مبارزه طبقاتی است.

مرد آزاد و بنده، پاتریسین و پلبین، مالک و سرف، استاد کار*** و شاگرد، - خلاصه ستمگر و ستمکش ( استثمار کننده و استثمار شونده – من) با یکدیگر در تضاد دائمی بوده و به مبارزه ای بلاانقطاع، که گاه نهان و گاه آشکار، مبارزه ئی که هر بار یا به تحول انقلابی سازمان سراسری جامعه و یا به فنای مشترک طبقات متخاصم ختم می گردد، دست زده اند.

جلمعه نوین بورژوازی، که از درون جامعه زوال یافته فئودال برون آمده، تضاد طبقاتی را از میان نبرده است، بلکه تنها طبقات نوین، شرایط نوین جور و ستم و اشکال نوین مبارزه را جانشین آنچه که کهنه بوده ساخته است.

ولی دوران ما، یعنی دوران بورژوازی، دارای صفت مشخصه است که تضاد طبقاتی را ساده کرده است. سراسر جامعه بیش از پیش به دو اردوگاه بزرگ متخاصم، به دو طبقه بزرگ که مستقیما در برابر یکدیگر ایستاده اند تقسیم میشود : بورژوازی و پرولتاریا.

قدرت دولتی نوین فقط کمیته ایست که امور مشترک همه طبقه بورژوازی را اداره می نماید.

... جامعه نوین بورژوازی،با روابط بورژوازی تولید و مبادله و با مناسبات بورژوازی مالکیت آن، جامعه ایکه گوئی سحرآسا چنین وسائل نیرومند تولید و مبادله را بوجود آورده است، اکنون شبیه به جادوگری است که خود از عهده اداره و رام کردن آن قوای تحت لارضی که با افسون خود احضار نموده است بر نمی آید.

 تصادمات بین افراد جداگانه کارگر و افراد جداگانه بورژوا بیش از پیش شکل تصادم میان دو طبقه را بخود می گیرد.

نتیجه واقعی مبارزه آنان، کامیابی بلاواسطه آنان نیست بلکه اتحاد کارگران است که همواره در حال نضج است. ... هر مبارزه طبقاتی خود یک مبارزه سیاسی است.

این تشکل پرولتاریا بشکل طبقه و سرانجام بصورت حزب سیاسی – هر لحظه در اثر رقابتی که بین خود کارگران وجود دارد مختل میگردد. ولی این تشکل بار دیگر قویتر و نیرومندتر بوجود می آید و از منازعات  بین قشرهای بورژوازی استفاده نموده، آنها را ناگزیر میکند که برخی از منافع کارگران برسمیت شناخته و به آن صورت قانونی داده شود.

بین همه طبقاتی که اکنون در مقابل بورژوازی قرار دارند تنها پرولتاریا یک طبقه واقعا انقلابی است. تمام طبقات دیگر، بر اثر تکامل صنایع بزرگ راه انحطاط و زوال را می پیمایند و حال آنکه پرولتاریا خود ثمره و محصول صنایع بزرگ است.

پرولتارها از خود چیزی ندارند که حفظش کنند، آنها باید آنچه را که  تا کنون مالکیت خصوصی را حفط مینمود و آنرا مأمون و مصون میساخت  نابود گردانند.

ما ضمن توصیف مراحل کلی رشد و تکامل پرولتاریا آن جنگ داخلی کم و بیش پنهانی درون جامعه موجوده را، تا آن نقطه ای که انقلابی آشکار در می گیرد و پرولتاریا، با برانداختن بورژوازی از طریق زور، حاکمیت خویش را پی می افکند، دنبال کرده ایم. "،

فصل آخر – پاراگراف آخر : " کمونیستها عار دارند که مقاصد خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همه نظام اجتماعی موجود، از راه جبر، وصول به هدفهایشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند. پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را بدست خواهند آورد.

پرولتارهای سراسر جهان، متحد شوید ! "

به نقل از کتاب به قطعه جیبی- بدون اسم مترجم.

 

کارل مارکس در رابطه با ضرورت حزب کمونیست : " کارل مارکس:

مبارزات اقتصادى و مبارزات سیاسى 
یک:
طبیعتا هدف نهایى جنبش‏ سیاسى طبقۀ کارگر، تصرف قدرت سیاسى است؛ و طبیعتا براى این منظور، سازمانى از طبقۀ کارگر که داراى درجه‌اى از انکشاف قبلى بوده و در جریان خود مبارزات اقتصادى تشکیل شده و رشد یافته است، ضرورى مى‌باشد. (توجه کنید کارل مارکس از سازمان سیاسی طبقۀ کارگر صحبت می کند و این را با گفته های منصور حکمت و مخصوصا (حزب زنان، حزب کودکان، حزب منصور حکمت، بیانیه بمناسبت یازدهمین سالگرد تأسیس حککا)، مقایسه نمائید- من)

 اما از طرف دیگر، هر جنبشى که درآن طبقۀ کارگر به عنوان طبقه به مخالفت با طبقات حاکم برمى‌خیزد و مى‌کوشد آنها را به وسیله فشارى از خارج تحت سلطه‌ى خود درآورد، جنبشى سیاسى است. مثلا کوشش‏ براى به چنگ آوردن کاهش‏ زمان کار از سرمایه داران منفرد در یک کارگاه یا فقط در یکى از شاخه هاى صنایع به وسیله‌ى اعتصاب و نظایر آن، جنبشى صرفا اقتصادى است. در مقابل، جنبش‏ به منظور به دست آوردن قانون هشت ساعت کار و نظایر آن، جنبشى سیاسى است. و به این ترتیب است که از همه‌ى جنبش‏ هاى اقتصادى منفرد کارگران، در همه جا جنبشى سیاسى پدید مى‌آید. یعنى جنبش‏ طبقه به منظور پیروز گرداندن منافع خویش‏ در شکلى عمومى، و در شکلى که داراى نیروى الزام اجتماعى عام مى‌باشد. اگرچه این جنبش ‏ها به وجود یک سازمان قبلى نیاز دارند، معهذا به نوبۀ خود وسایل انکشاف چنین سازمانى مى‌باشند.

 
در آن جایى که هنوز طبقۀ کارگر به درجه‌ى کافى سازمانى دست نیافته، تا بتواند علیه قهر دسته جمعى _ یعنى اقتدار سیاسى طبقات حاکم _ به مبارزه‌اى قاطع بپردازد، در هر حال باید با کار تهییجى پیاپى علیه شیوه‌ى برخورد سیاسى دشمنانۀ طبقات حاکم نسبت به ما، این طبقه را به آن درجه‌ى سازمانى ارتقا داد. در غیر این صورت، طبقۀ کارگر به صورت آلت دست طبقات حاکم باقى خواهد ماند.
(تلخیص‏ از نامه‌ى مارکس‏ به ف. بولت، مورخ بیست و سوم فوریه ۱۸۷۱،  به نقل از «کارمزدى و سرمایه»، انتشارات سوسیال، پاریس‏، ۱۹۷۲)

دو :

_ با توجه به این که پرولتاریا به عنوان طبقه، فقط در صورتى مى‌تواند علیه قهر دسته جمعى طبقات مالک وارد عمل شود که در حزب سیاسى مجزاى خویش‏، در تخالف با همه‌ى اشکال قدیمى احزاب طبقات مالک، متشکل گردد؛ _ با توجه به اینکه تشکل پرولتاریا در حزب سیاسى‌اش‏ براى تضمین پیروزى انقلاب اجتماعى و هدف نهایى آن، نابودى طبقات، ضرورى است؛ _ با توجه به این که باید وحدت نیروهاى طبقه‌ى کارگر، که از قبل در مبارزات اقتصادى تحقق یافته، به عنوان اهرم توده هاى این طبقه در مبارزه علیه اقتدار سیاسى استثمار کنندگانشان به کار آید؛ کنفرانس‏ به اعضاى انترناسیونال خاطرنشان مى‌سازد که در جریان مبارزه‌ى طبقه‌ى کارگر، فعالیت اقتصادى و فعالیت سیاسى این طبقه به طرزى ناگسستنى با هم پیوند دارند. 
(تلخیص‏ از قطعنامه‌ى کنفرانس‏ لندن انجمن بین المللى کارگران _ انترناسیونال _ سپتامبر ۱۸۷۱، به نقل از همان ماخذ.)]

در رابطه با قهر طبقاتی  و لزوم آن

لنین به نقل از آنتی دورینگ نوشته ی انگلس : " لنین : - نقش انقلابی قهر در تاریخ ❗️

« درباره این که قوه  قهريه  در تاریخ  نقش دیگری  نیز  ایفا می کند» (علاوه بر عامل شر بودن) «که همانا نقش انقلابی است، درباره این که قوه ی قهریه، بنا به گفته مارکس، برای هر جامعه کهنه‌ ای که آبستن جامعه نوین است، به منزله ماما است، درباره این که قوه قهريه آنچنان سلاحی است که جنبش اجتماعی بوسیله آن راه خود را هموار می سازد و شکلهای سیاسی  متحجر و مرده را در هم میشکند - درباره هیچیک از اینها آقای دورینگ سخنی نمیگوید. فقط با آه و ناله این احتمال را می دهد که برای  برانداختن سیادت استثمارگران، شاید قوه قهریه لازم آید - واقعا که جای تأسف است! زیرا هرگونه بکار بردن قوه قهریه بنا به گفته ایشان، موجب فساد اخلاقی کسانی است که آن را بکار می برند و این مطالب علیرغم آن اعتلای اخلاقی و مسلکی شگرفی گفته می شود که هر انقلاب پیروزمندانه‌ ای با خود به همراه می آورد!» تأکید از من است.

 

ونیز کارل مارکس و پایان کتاب فقر فلسفه : " طبقه کارگر در سیر تکاملی خود، سازمانی را جانشین جامعه کهنه بورژوایی خواهد ساخت که فاقد طبقات و اختلافات آن ها است و دیگر در واقع قهر سیاسی ای وجود نخواهد داشت، زیرا درست همین قهر است که مظهر رسمی اختلافات طبقاتی در درون جامعه بورژوائی است.

در این فاصله، آنتاگونیسم بین پرولتاریا و بورژوازی، مبارزه یک طبقه علیه طبقه دیگر است مبارزه ای است که عالی ترین تجلی آن، یک انقلاب کامل است.

در ضمن آیا جای تعجب است که جامعه ای که براساس اختلافات طبقاتی بنیان گذاری شده است، به تضاد بی رحمانه ای که نتیجه غائی آن تصادم تن به تن است، منتهی گردد؟

نباید گفته شود که جنبش اجتماعی در برگیرنده جنبش سیاسی نیست. هیچ جنبش سیاسی ای وجود نداشته است که در عین حال یک جنبش اجتماعی نیز نبوده باشد.

در نظامی که طبقات و اختلافات طبقاتی در آن وجود نداشته باشد، رفورم های اجتماعی، دیگر انقلابات سیاسی نخواهند بود. تا وقتی که این زمان فرا برسد، در آستانه هر تغییر شکل کلیِ جدید جامعه، آخرین جمله علم الاجتماع همواره چنین خواهد بود:

« یا مرگ یا مبارزه، جنگ خونین یا نیستی، مسئله به صورت سرسختانه مطرح است. »

(ژرژ ساند ) (1)

ص ۱۷۹ تا ۱۸۲

در باره درهم شکستن دولت کنونی : "

کمون ثابت کرد که طبقه  ی کارگر نمی تواند به طور ساده ماشین دولتی حاضر و آماده ای را تصرف نماید و آنرا برای مقاصد خویش به کار اندازد." مانیفست کمونیست، پیشگفتار چاپ آلمانی، سال ۱۸۷۲". حروف درشت از من است.

ضرورت دیکتاتوری پرولتاریا :  کارل مارکس : "" وقتی که در جریان حرکت امور، امتیازات طبقاتی از بین رفت و سراسر تولید در دست جمع بزرگی از کل ملت قرار گرفت، قدرت عمومی صبغه ی [جنبه ی] سیاسی خود را از دست خواهد داد. منظور از قدرت سیاسی  دقیقا، عبارت است از فقط قدرت سازمان یافتۀ یک طبقه برای ستم روا داشتن بر طبقۀ دیگر. اگر پرولتاریا در طول مبارزۀ خود با بورژوازی، به مقتضای شرایط، مجبور شود خود را به عنوان یک طبقه سازمان دهد، و اگر از طریق انقلاب خود را تبدیل به طبقۀ حاکم کند و از این طریق با نیروی قهریه، شرایط قدیم تولید را بروبد و از میان بردارد، پس در واقع در کنار این شرایط، شرایط لازم ادامه تخاصمات طبقاتی و به طور کلی طبقات را نابود کرده، از این طریق سیادت خود را به عنوان یک طبقه نیز لغو خواهد کرد."

کارل  مارکس در نامه به واید مایر ۱۸۵۲ : " تا آنجا که به من مربوط می شود، هیچ امتیازی به واسطۀ کشف وجود طبقه ها در جامعۀ مدرن، یا کشف پیکار میان آنها ازآن ِ من نمیشود… کاری که من انجام دادم و تازگی داشت نشان دادن این نکته ها بود:
۱ )هستی ِ طبقه ها صرفاً وابسته به مرحلۀ تاریخی ِ خاصی در تکامل تولید است.۲) پیکار طبقاتی به طور ضروری به دیکتاتوری ِ پرولتاریا منجر می شود.۳) این دیکتاتوری صرفاً پایۀ گذار به انحلال تمامی ِ طبقه ها و استقرار یک جامعۀ بدون طبقه خواهد بود." ، تاکید از من است

مارکس، نقدی بر برنامه گوتا، ترجمۀ سهراب شباهنگ

"اما این کمبودها در فاز نخست جامعۀ کمونیستى، هنگامى که این جامعه تازه پس از دردهاى طولانى زایمان از شکم جامعۀ سرمایه دارى سر برآورده، اجتناب ناپذیرند. حق هرگز نمى تواند بالاتر از ساختار اقتصادى جامعه و تکامل فرهنگى اى که مشروط به آن ساختار است، باشد.

در فاز بالاتر جامعۀ کمونیستى، پس از ناپدید شدن تبعیت برده ساز فرد از تقسیم کار و همراه با آن تضاد بین کار ذهنى و کار بدنى، پس از تبدیل شدن کار از صرفا وسیله اى براى زندگى به نیاز اصلى زندگى، پس از افزایش نیروهاى مولد همراه با تکامل همه جانبۀ فرد و فوران همۀ چشمه هاى ثروت تعاونى، آرى تنها در آن زمان مى توان از افق تنگ حق بورژوایى در تمامیت آن فراگذشت و جامعه خواهد توانست بر پرچم خود چنین نقش کند: از هرکس برحسب توانائى اش و به هرکس برحسب نیازهایش!

 

بین جامعۀ سرمایه دارى و جامعۀ کمونیستى یک دورۀ تحول انقلابى از اولى به دومى وجود دارد. متناظر این دورۀ تحول، یک دورۀ گذار سیاسى نیز هست که دولت در آن چیزى نمى تواند باشد جز دیکتاتورى انقلابى پرولتاریا.

اکنون برنامه [گوتا] نه به این آخرى مى پردازد و نه به سرشت دولت در جامعۀ کمونیستى.".

آری، رفقای کارگر به نوشته ی لنین : « بدون انقلاب قهرى، تعويض دولت بورژوايى با دولت پرولترى محال است. نابودى دولت پرولترى(دیکتاتوری پرولتاریا- من) و بعبارت ديگر نابودى هر گونه دولتى جز از راه "زوال" از راه ديگرى امکان پذير نيست.»، لنین- دولت و انقلاب.

بدون در هم شکستن دولت های کنونی، بدون  مرگ - زوال دولت، رهایی جامعه غیرممکن است و در نهایت نابودی و نیستی جامعه، امری اجتناب ناپذیر است.  کارگر و کسی که  ادامه مبارزه طبقاتی را تا جنگ طبقاتی  و پیروزی انقلاب قهری پرولتاریا و ایجاد دولت پرولتاریا به عنوان آخرین دولت جوامع طبقاتی که به محو طبقات و خود کارگر به عنوان یک طبقه ی ویژه می شود را، قبول نداشته باشد، کارگر و انسان کمونیست، کارگر انقلابی، کسی که برای رهایی خود و جامعه ی انسانی می کوشد، نیست و محکوم به زندگی برده وار در جامعه ی استثمارگر و مرگزای کنونی است.

به نقل "چپ" در ایران و طبقه ی کارگر در مصاحبه با حمید قربانی - انسان بیوطن!

 

انقلاب سرخ > دیکتاتوری پرولتارهای مسلح –> ضامن پیروزی ماست!

 

به لینکی در باره آخرین تظاهرات جلیقه زردهای فرانسه توجه کنید.

 

https://t.me/GoftandNO/1470

حمید قربانی-  ۲ جون ۲۰۹۲ اسپارتاکوسی


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com