توجیه گری و ابهام زایی دو ابزار تخریب درون حزبی

جمشید عبدی
June 20, 2019

توجیه گری و ابهام زایی دو ابزار تخریب درون حزبی

نیاز به ایده پردازی و توجیه مداوم این ایده ها، در تمامی احزاب سیاسی، در راستای منافع سیاسی و برای بسیج عمومی، از واقعیات دنیای سیاسی است.

مشروعیت بخشی به یک ایدئولوژی که می باید شکل واقعی خود را در ذهن توده های هوادار این باور بیابد، هر بار به تازه سازی و توجیه گری اقدامات افراد سیاسی پیشبرنده این اهداف سیاسی، نیازمند است. رابطه ای مستقیم بین بحران در مشروعیت یک ایده، با حجم توجیه گری های افراد حامی آن وجود دارد. به گونه ای که هرچه این جهان بینی که به قامت حزب سیاسی خود را بازیافته است، از اهداف واقعی خود دورتر شده باشد و اعتماد عمومی خود را ازدست داده باشد، دستگاه توجیه گری از سوی بازیگران سیاسی طرفدار آن نیز گرم تر خواهد بود. توجیه گری ابزاری است در سیاست که سعی می کند، "به نفع آنچه می خواهد درست باشد"، اقامه برهان می کند. از این رو معادل های زیادی در زبان پیدا می شوند که بخشی از فعالیتهای را که در "توجیه گری" اتفاق می افتند، بیان کنند. عوام فریبی، سفسطه، دروغ پردازی، کج فهمی خودخواسته، برداشت های متضاد از یک موضوع مشخص"؛ همه دست های توجیه پذیر ساختن امور سیاسی هستند.تشریح ساختار سیاسی یک گروه سیاسی هنگامی به نتیجه می رسد که "هدف اصلی" یک گروه سیاسی را در  سایه تلاش برای توجیه پذیرکردن آن برسی کرد. با این وصف میتوان معیاری به دست داد که بازیگران سیاسی چگونه برای مشروعیت یابی اقدام به توجیه وسایل دسترسی و خلق امکان هایی برای هدف خود اقدام می کنند.. بوسیله توجیه گری میتوان اقدامی اشتباه را در دقیقه ای مشخص بایسته نشان داد و در دقیقه ای دیگر برای غیرعقلانی بودن آن توجیه آورد. " توجیه گری سیاسی در احزاب سیاسی به اینگونه است که برای پیشبرد اهداف سیاسی در ساختاری کلیت یافته به نام حزب ایفای نقش می کند. اهداف مشخص و منافع مشخص، که در راستای تحقق بخشیدن به هدف غایی اعضای متشکل امکان های رسیدن را مهیا می کنند.

اکنون ساختار کلی یک حزب را در نظر بگیرید که حول یک هدف مشترک به توجیه اعمال سیاسی خود پرداخته است. بیشترین ضربه را به ساختار منسجم یک حزب تنها میتوان به وسیله تضعیف درونی آن و تار کردن افقهای مشترک که برای اعضا آن جریان و هوادارنش، حکم نقشه راه را دارد، به دست آورد. به سخنی دیگر، به وجود آوردن  فضای شک و ابهام بهترین گزینه برای دودلی در عمل مشترک خواهد بود. در یک مبارزه سیاسی وقتی که هدف بیرون از سنگر مشترک ما باشد، به روشنی زمان حمله و چند و چون دفاع را می توان سنجید و تناسب نیروها را به دست آورد. این تناسب مسلما عددی نخواهد بود، چرا که معیارحقیقی، میزان باور هوداران یک اندیشه به برحق بودن راهی است که در غایت به آن خواهند رسید. با تیره و ابهام آلود کردن فضا و سلب مشروعیت از این اهداف، زمینه برای متلاشی شدن بافت فعال فراهم می شود و در یک روند آرام تمامی آنچه زمانی ارزش انقلابی و تشکیلاتی بود، از ارزش بودن خود تهی می شود. این دقیقا کاری است که یک بافت بیمار در درون یک ارگانیسم زنده انجام می دهد.

در چنین وضعیتی پدیده ای رخ می دهد که به آن "ریزش سیاسی" می توان گفت. در بیشتر احزاب سیاسی دیر یا زود، اختلاف هایی رخ می دهد که منجر به این پدیده می شود. اگر مقدار این تخریب درون بافتی به حدی برسد که دیگر از مجرای منافع  مشترک حزبی بیرون باشد، ما وارد یک مرحله بحران سیاسی درون ساختاری شده ایم.

در این لحظه برسی تناسب قدرت دو طرف به شدت اهمیت می یابد. در اینجا نیز یک رابطه مستقیم بین جناح ضعیف و از بین بردن سریع سنگر های دفاعی حزب و اتلاف وقت وجود دارد. جناحی که این بحران را به وجود آورده سعی می کند تا وقت بیشتری برای خود داشته باشد، که خود را تکثیر و بازتکثیر کند. پس به شدت معطوف به ارگان های تبلیغی حزب و   دست به تلاشی برای کسب اهرم های مالی تشکیلات خواهد زد. زمان و اتلاف وقت بیشتر، از سوی دیگری هم برای این افراد مهم است، چرا که در موازنه قدرتی که وجود دارد، به راحتی می توانند ببینند که بازنده اصلی تصمیمات کلی اعضا خواهند بود. این شیوه که در بالا با مثال بافت بیمار در یک ارگانیسم شرح دادم، با حملات تند پیاپی در واقع خواستار یک صلح است، اما در این هنگام، صلح کاری جز شناسایی قدرت تناسب نیروها نخواهد کرد و تنها بر مبنای خرید فرصت بیشتر برای تخریب حداکثری و سهم خواهی بیشتر را به دنبال خواهد داشت.. این دقیقه ای است که توجیه گری دوباره به میدان می آید و این سوال پیش می آید؛ اگر واقعیتی وجود داشته باشد که می بایست طرح شود، چرا اکنون مشروع بودن طرح آن از بین رفته است. تمامی استدلال هایی که به صورت تهمت هایی کلی مطرح می شوند، درواقع هیچ هدفی جز به وجود آوردن ابهام ندارند و استفاده از این فضای ابهام به افراد توجیه گر فرصت این را می دهد که خود را در نهادهایی از حزب ابقا کنند. این بخش آخر دقیقا همان راه کار سیاسی همه دولت ها و احزاب سیاسی است که با بهانه قرار دادن، زمین و آسمان و امنیت و عدم شرایط مناسب و دشمنان خارجی و غیره، سعی در توجیه اهمیت وجود خود دارند و در واقع همه تلاش خود را انجام می دهند که اعضای این نهادها، دوباره مشروعت آنان را به پرسش نگدارند. با طفره رفتن از حضور بحث های سرتاسری در بین اعضا، به تعویق انداختن مجامع اظهار نظر عمومی، انتخابات ها و دیگر ابزارهای درون ساختاری، سعی در خرید فرصت و زمان برای تخریب بیشتر کل ساختار به منظور استفاده حداکثری از فضای مبهم ایجاد شده دارند.

روند مبارزه واقعی در درون همه نهاد های اجتماعی که حزب نیز به مثابه تجلی یک ارگانیسم پویا، سمبل مبارزه در درون جامعه و پیشاهنگ هدایت این مبارزه است، به چالش کشیدن  افرادی است که از درون اقدام به تخریب مستقیم آن می کنند. و از تمام ابزارهای توجیه گری استفاده می کنند تا بگویند چه هنگام مصلحت در تخریب آرمانهای حزب است و چه هنگام  در سکوت موفق به یارگیری بیشتری می شوند. هنگامی که این بحران در یک ارگانیسم پویا شکل گیرد، زمان به فساد بیشتر بافتهای فعال منجر می شود و دقیق ترین راه حل سیاسی، محدود کردن فضا و زمان در مقابله با از بین رفتن حداقلی ساختار است. نمی توان تصور کرد که در درون یک تشکیلات سیاسی و بوسیله ابزار و نیروهای آن، اقدام به تضعیف و بهره برداری از آن برای ساخت متضاد آن را داشت. این پاردوکس درونی الگویی است که بوسیله توجیه گری و ساختار تولید ابهام در باورهای مشترک، قصد نابودی کل ساختار را به سود خرید وقت برای ابقای خود دارد.

 


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com