دوازده گرایش مهلک در اپوزیسیون کمونیستی ایران

پیشرَوی جنبش در سال ۹۷ از یکسو و سطح بالای همبستگی و خودسازماندهی طبقه کارگر در شرایط مختلفی از اعتراض محیط کار گرفته تا امدادرسانی به سیل‌زدگان، در اغلب اوقات باعث اصالت دادن به این فعالیت‌های خودجوش و فراموشی وظایف کمونیست‌ها و ارزیابی ضعف‌هایشان می‌شود. در این‌جا به برخی از مهم‌ترین ضعف‌هایی که جبرانشان ضرورت دارد اشاره می‌شود:

۱- گرایش به سازماندهی علنی:

 اینکه «سازماندهی مخفی» لازمۀ فعالیت انقلابی در شرایط استبدادی است نه تز و فرمول ماست و نه امری ذهنی و من‌درآوردی. معدن غنی از تجارب مخفی‌کاری در جنبش کمونیستی دنیا وجود دارد که تنها انقلاب سوسیالیستی جهان (یعنی انقلاب اکتبر) به اتکای این تجارب از دل استبدادی‌ترین کشور امپریالیستی شرق زاییده شد. از آنسو جنبش چپ ایران هم انبوهی از تجارب سازماندهی مخفی داشته که امروز مدفون و به دست فراموشی سپرده شده‌‌اند. تسویه حساب‌های خونین دهه شصت تأثیر زیادی بر گسست از تجارب گذشته داشت. با بازشدن روزنه‌هایی در دهه هفتاد که حساب‌شده و از طرف حاکمیت بود، بخشی از چپ‌هایی که از دهۀ جهنمی شصت جان سالم به در برده بودند، تحت تأثیر تغییر فضای سیاسی به سطح عمومی و علنی وارد شدند و بخشاً به ظرفیت دمکراتیک و آستانۀ تحمل رژیم توهم پیدا کردند. اساساً پدیده‌ای به اسم «فعال کارگری» محصول این دوره و چنین تلاشی است.

چرخش به «علنی‌گرایی» در چند دهۀ اخیر  میان طیف سوسیالیست‌ها مشخصاً زیر سایه دو جریان است: ۱- فعالان کارگری که هنوز در ذهنیت دو سه دهه پیش مانده‌اند و نه حاضرند کارنامه فعالیت علنی گذشته خود را نقد کنند و نه رو به جلو حرکت. ۲- گرایش‌های حزبی پیرو منصور حکمت که سبک کار علنی را فرموله و ترویج می‌کنند.

این درحالیست که تقریباً بلااستثنا تمام جریانات بالا زمانیکه پای بحث در میان باشد لزوم «مخفیکاری» را در حرف نفی نمی‌کنند تا تناقض‌هایشان را بپوشانند، اما در عمل و تئوری نقض آن را فرموله می‌کنند.

در دوره اخیر متأسفانه با وجود تجربه سرکوب و اعتراف‌گیری‌های اجباری، هنوز روابط گل و گشاد علنی «تئوریزه» می‌شوند. استفادۀ کوتاه‌مدت و تبلیغات فردی در این سبک کار، رویه‌ای است که ریشه در فرمول «حزبِ شخصیت‌ها[۱]»ی منصور حکمت دارد.

 این سبک از فعالیت نه تنها بهترین استعدادهای جوان و تازه‌نفس جنبش چپ ایران را سوخت می‌کند، بلکه چنانکه در عمل ثابت شده به اعتماد خودِ کارگران هم در ارتباط‌گیری آسیب‌های جدی وارد می‌کند. به طوری که دخالت سیاسی یک کمونیست، به شکل هزینه‌تراشی و مصادره یک حرکت  در چشم کارگر جلوه می‌کند.

۲-خلط آژیتاسیون و تحلیل:

یکی از بدترین آفات اپوزیسیون کمونیستی ایران آنست که کارکرد «آژیتاسیون» و «تحلیل» را با یکدیگر خلط می‌کند و تفکیکی برای استفاده از این دو قائل نیست. اساساً کارکرد آژیتاسیون، تهییج رو به جنبش کارگری و توده‌ای است؛ بنابراین بنا به ماهیت همیشه سطحی از اغراق و مبالغه در آن نهفته است. اما هدف از «تحلیل» ارزیابی هرچه دقیقتر مناسبات عینی و واقعی است. زمانی که کمونیست‌ها با یکدیگر و به قصد سازماندهی و ارزیابی از وضعیت جنبش و تعیین گام‌های بعدی به صحبتِ درونی می‌نشینند، اغراق کردن دربارۀ توازن قوای جنبش و جایگاه کمونیست‌ها سم مهلک محسوب می‌شود. در پشت این رویکرد نوعی تلاش برای حفظ اعتماد به نفس کاذب در نبرد با دشمن به چشم می‌خورد. چه در مورد شورش دی ماه که برخی آن را فوراً فاز قیام مسلحانه اعلام کردند و چه بعد از شکل‌گیری «مجمع نمایندگان هفت تپه» که ورود جنبش به فاز شورایی اعلام شد، شاهد این دست اغراق‌ها بودیم. سرکوب و افول سریع در آن موارد نشان می‌دهد که آن تزها تناسبی با مرحلۀ توسعۀ جنبش نداشتند. تهییج صرف و مبالغه باعث می‌شود که فرد کمونیست آمال و آرزوها و ذهنیات خود را به جای واقعیت بنشاند و در فضای فانتزی خود غرق شود.

ریشۀ این گرایش به مبالغه را باید تا حد زیادی در جغرافیای تبعیدی اپوزیسیون چپ و نداشتن سنسورهای وسیع در جامعه برای ارزیابی از شرایط جستجو کرد. نتیجۀ بلاشرط این دست از اغراق‌ها هم البته دست کم گرفتن دشمن طبقاتی و اتخاذ تصمیم‌های نامتناسب با وضعیت است.

۳-دست‌کم گرفتن دشمن طبقاتی:

آفت اغراق و مبالغه و تمرکز بر تهییج باعث میشود که خودِ کمونیست‌ها فراموش کنند که با یک دستگاه عریض و طویل سرمایه‌داری و جناح‌های متنوعی از آن طرف هستند که با درهم شکستن انقلاب ۵۷، به اندازه چهار دهه تقلا برای حفظ بقایش تجربه کسب کرده و آبدیده شده است. ضمناً در شرایطی که بخش زیادی از تمرکز و افشاگری اپوزیسیون چپ بر جریان مرده و ازکارافتاده اصلاح‌طلبی متمرکز است، توجهی به رقبای جناحی و دخالت آن‌ها در حوزۀ جنبش کارگری و حتی نسل جدید چپ نمی‌شود. چه نفوذ جریاناتی مانند «بسیج عدالتخواه»، چه بازوهای امپریالیستی مثل «سولیداریتی سنتر» و «توانا» و «ایران وایر» در حوزه کارگری و چه پاگیری جریان‌های نئوتوده‌ای مثل «محور مقاومت» و امثالهم در حوزه جنبش چپ.

۴-سلطۀ برخوردهای منزه‌طلبانه:

 کارگران را- ولو پیشرو- باید با تمام انحرافات و آلودگی‌ها و ظرفیت‌هایشان در نظر گرفت. اما رویکردی در میان اپوزیسیون چپ رایج است که تمایل دارد تصویر ایده‌آل ذهنی خود از یک «کارگر مبارز» را به جای واقعیت عینی بنشاند. به همین خاطر مثلاً باور نمی‌کند که یک معلم سازمانده و مبارز با سابقه بازداشت، می‌تواند ته‌مانده‌ای از توهمات به رژیم سلطنتی سابق داشته باشد یا یک کارگر هفت تپه می‌تواند در نتیجه فشارهای امنیتی و البته ناپختگی به احیای شورای اسلامی کار توهم پیدا کند یا کارگر مبارز دیگری می‌تواند آلوده به پیش‌داوری‌های سکسیستی، مذهبی و ملی باشد. برخورد منزه‌طلبانه باعث می‌شود که کمونیست‌ها زبان اقناعی، نقد سازنده و به قول لنین سازماندهی صبورانه را کنار بگذارند، فراموش کنند که بخش زیادی از زیگزاگ زدن‌های یک کارگر مبارز محصول بی‌تجربگی و خامی و بعضاً فقدان یک تشکیلات کمونیستی بانفوذ است و اگر قرار بود کارگر مبارز غریزتاً همواره خط طبقاتی درست داشته باشد، پس اصلاً چه نیازی به حضور کمونیست‌ها می‌بود؟

۵-گرایش به سندیکاپرستی:

دهه‌ها سرکوب سخت جمهوری اسلامی علیه هر نوع تحرک و سازماندهی مستقل کارگری باعث شده‌ که دفاع از معدود تشکل‌های مستقل کارگری و رهبران عملی‌شان (به درستی) جزو مهمترین اولویت‌ها و وظایف اپوزیسیون چپ شود. دو سندیکای شرکت واحد و هفت‌تپه از بدو تشکیل و تا همین امروز در آماج بیشترین سطح از حملات سخت حکومت بوده‌اند و دفاع همیشگی از آنان در برابر این تعرض‌ها همیشه امری مفروض بوده‌است. با اینحال قاطبه همین اپوزیسیونِ چپ فراموش می‌کند که نقد، نافیِ دفاع نیست؛ بلکه مکمل آنست. اپوزیسیونی که نتواند تشخیص دهد کمونیست‌ها وظایف دیگری هم در قبال تشکل‌های مستقل کارگری و رهبرانشان دارند که هل دادن آنان به جلو است، در واقع اسیر برخوردهای دنباله‌روانه می‌شوند. سرکوب سندیکاها و قطع پیوند با محیط زنده همکاران از یک سو و دنباله‌روی اپوزیسیون چپ و فروخوردن نقدهایش، به محملی برای به پیدایش و رشد آفتی به اسم بوروکراسی کارگری شده است.

تشکل مستقل کارگری، خانقاه نیست که نقد کردن در آن ممنوع باشد. این سنن ارتجاعی و مذهبیِ تقبیح نقد، فاجعه‌بار است اگر بدانیم که در محیط های کار و در میان خود کارگران نقدها همیشه با آتشین‌ترین زبان‌ها و صراحت‌های طبقاتی طرح می‌شوند؛ اما غالبِ کمونیست‌های ما حتی از فرهنگ غالب در محیط کارگری هم عقبتر و دنباله‌روانه‌تر برخورد می‌کنند.

نتیجه سیاسی این نوع برخوردها در درازمدت مغفول ماندن از بخش‌های پیشتاز کارگری  و تقویت آن‌ها خواهد بود.

۶-گرایش به جایگزین‌گرایی:

جایگزین‌گرایی سطوح مختلفی را در بر می‌گیرد. اینکه امروز احزاب پیرو منصور حکمت هدف صریح سیاسی خود را قدرت گرفتن حزبشان و نه شوراها تعیین کرده‌اند تا بدین وسیله حزب را به جای طبقه بنشانند بر کسی پوشیده نیست[۲]. اما گرایش به جایگزین‌گرایی گسترده‌تر از صرف انعکاس در برنامه سیاسی این یا آن حزب است و قاطبه اپوزیسیون چپ را آلوده کرده است (حتی آنانیکه در حرف با آن مخالفند). برای مثال می‌بینیم که این روزها بعضی جریانات، رسماً با امضای کارگران این یا آن کارخانه بیانیه بیرون می‌دهند و قبح این دست از فعالیت‌ها تماماً در درون اپوزیسیون چپ ریخته است. این گرایش، مکمل و روی دیگر سکه برخورد منزه‌طلبانه با جریانات کارگری است. کمونیستی که نمی‌تواند یک کارگر مبارز را با تمام انحرافات و کاستی‌ها و ناخالصی‌هایش بپذیرد و زبان اقناع را پیشه کند، در نتیجه کارگر ایده‌آل خود را می‌سازد که هم آگاهی سوسیالیستی دارد و هم به ادبیات مارکسیستی مسلط است! هم با زبان آتشینش شوراهای اسلامی دانشجویی را نقد می‌کند و هم شوراهای اسلامی کار را! خلاصه تصویری از یک کارگر سوسیالیست تخیلی به جای یک کارگر مبارز نشانده می‌شود. هم جعل و هم جایگزین‌گرایی و هم مبالغه و همه این‌ها برای آنکه کارنامه کمونیست‌ها روی کاغذ خوب نشان داده شود!

خلط کردن مدام دو مقولۀ «فعال کارگری» (مجهز به آگاهی سوسیالیستی- ولی دور از محیط کار) به جای کارگران مبارز هم انعکاسی از همین گرایش است.

۷-جان سختی در نشاندن «فعال کارگری» به جای «پیشتاز کارگری»:

برای دو دهه متمادی که جنبش در وضعیت رکود و سرکوب به سر می‌برد، فعالان کارگری بودند که سعی کردند با ترتیب دادن آکسیون‌ و تجمع و گلگشت‌ها و کتابخوانی‌ها و خبررسانی درباره وضعیت کارخانه‌ها و غیره نفسِ تازه‌ای به آن فضای پر از سرکوب بدمند. اما در چند سال اخیر که جنبش وارد فاز سیاسی شده‌است و اعتصاب‌های گسترده و سراسری رخ داده‌اند، این محفل‌ها عملاً از ریتم جنبش عقب‌افتاده‌اند، فعالان کارگری نه الزاماً کارگر هستند و نه رهبران عملی محیط کار. امروز پرچم مبارزه را هزاران رهبر عملی کارگری بی‌نام در محیط‌های کار بلند کرده‌اند.

اپوزیسیون چپ باید تشخیص بدهد که نبض جنبش کارگری در دست این رهبرانِ عملی می‌تپد و باید انرژی خود را متمرکز بر ارتباط‌گیری با این رهبران کرد. اشتباه فاحش است که در این وضعیت به عقب برگشت و سبک کاری را برجسته کرد که تناسبی با ریتم کنونی جنبش ندارد.

۸-اهمال در ادای وظیفه رهبران اخراجی:

در هر دور از مبارزه که جمهوری اسلامی تیغ سرکوب را بر رهبران عملی کارگری می‌کشد، متاسفانه عده‌ای از این رهبران از محیط کار به بیرون پرتاب می‌شوند: با اهرم اخراج، زندان و بازنشستگی اجباری. این الگویی است مدام تکرارشونده. یکی از بدترین خلأها و ضعف‌هایی که در رابطه با این کارگران مبارز و ایزوله شده از محیط کار وجود دارد، آنست که تجارب هر دور از مبارزه را مکتوب و مستند نمی‌کنند و برنامه مدونی برای انتقال این تجربیات به نسل جدید کارگران ندارند. وظایف کمونیست‌ها صرفاً مانورهای حمایتی و تبلیغاتی و تهییجی و نیست، بلکه یکی از مهمترین این وظایف عبارت است از ترغیب و کمک به این پیشروان برای آنکه نگذارند گسست تجربی و نسلی در هر واحد کارگری اتفاق بیافتد.

۹-چهره‌سازی‌های پوپولیستی با اهداف تبلیغاتی:

گرایش پوپولیستی به چهره‌سازی همیشه از سنن جریانات طرفدار منصور حکمت بوده‌است. این گرایش چنانکه در بند اول همین مقاله هم اشاره شد، مکملی است در تزهای «علنی‌گرایی» و به قصد تشکیل آنچه حکمت آن را «حزب شخصیت‌ها» می‌نامید. در دوره اخیر حد و مرزی برای بی‌پرنسیپی‌ها، اغراق‌ها و جعل و تحریف‌هایی که به قصد «چهره‌سازی‌» از سوی برخی کمونیست‌ها صورت گرفت وجود نداشت. رسماً و علناً گفته می‌شد که فلان فرد از حزب ما به فلان کارگری که زیر حکم زندان و شکنجه است خط می‌داده و شعار تعیین می‌کرده‌است. رسماً آدرس دادند که «ما کردیم» و «فلانی و فلانی کرد». به خاطر همین دست از بهره‌برداری‌ها و مصادره‌کردن‌های کوتاه‌مدت، افرادی را بی هیچ سابقه مبارزاتی یکشبه در مقام «رهبری» جعل و خلق کردند. تبعات فضاحت‎بار این ماجراجویی‌های علنی و شخصیت‌سازی‌های بادکنکی دیر یا زود تأثیرش را بر اعتبار اپوزیسیون چپ ایرانی وارد خواهد کرد.

۱۰-باندبازی و سنت کثیف تخریب سیاسی:

سال‌ها فضای استبدادی، فرهنگ منحط تخریب کردن، انگ زدن و تحریف‌کردن را در درون اپوزیسیون کمونیستی ایران جا انداخته است. جمهوری اسلامی به خوبی از باندبازی‌های حاکم و ضعف‌های مهلک درون اپوزیسیون چپ آگاه است. زمانی که طراحی سوخته را می‌ساخت می‌دانست که بر بستر کدام خلأها می‌تواند بتازد.

یکی از بدترین و سیاه‌ترین لحظات اپوزیسیون چپ در سال ۹۷، زمانی بود که در اوج سرکوب و دستگیری و شکنجه و بگیر و ببندی که رژیم در هفت‌تپه به راه انداخته بود، عده‌ای با جعل و تحریف مدعی آن شدند که شکستن اعتصاب در هفت‌تپه به خاطر دخالت اتحادیه آزاد بوده‌است! بنابراین کثیف‌ترین تهمت‌های امنیتی را به سمتش روانه کردند و در کمترین زمان ممکن بدترین موج تخریبی علیه این جریان به راه افتاد. دیگر مهم نبود چه چیز واقعی است و چه چیزی نیست! دیگر این فاکت بسیار ساده هم شنیده نمی‌شد که اتحادیه آزاد اصلاً هرگز در مقام رهبری اعتصاب هفت‌تپه نبوده که حالا بخواهد آن را بشکند! برای رقبا مهم بود که زهرچشم‌های قبلی را حالا بگیرند. نتیجه آن شد که اپوزیسیون چپ در شکننده‌ترین و حساس‌ترین لحظه سال ۹۷، به درون پیله دعواهای درونی‌اش تنید و دن‌کیشوت‌وار به خود شمشیر زد!

فرهنگ منحط باندبازی و رقابت‌های ناسالم حزبی و تشکل‌های فعالان کارگری این اپوزیسیون را از کار خواهند انداخت اگر نتواند آن را با زبان نقد سیاسی و مبنای اطلاعات عینی و دقیق جایگزین کند.

۱۱-جنگ اطلاعاتی رژیم و فیک نیوز:

جنگ طبقاتی فقط با تسلیحات سخت‌افزاری پیش نمی‌رود، در این جنگ ابزار رسانه، سازش و مذاکره و رهبرسازی، حیله و ترفند و نفوذ اطلاعاتی و تحمیق و  دروغ و جعل و هزار سلاح نرم دیگر هم وجود دارد. یکی از این سلاح‌ها نشر عامدانه اخبار جعلی است که به خاطر نفوذ شبکه‌های اجتماعی، دولت‌های سرمایه‌داری و اپوزیسیون بورژوایی‌شان با راحتی بیشتری آن را علیه دشمنان و رقبای خود به کار می‌گیرند. در چنین وضعیتی شفافیت اطلاعات و مصونیت اپوزیسیون چپ نسبت به نشر اخبار جعلی تبدیل به یک ضرورت حاد شده‌است؛ ضرورتی که البته بدون وجود یک تشکیلات حرفه‌ای انقلابی البته تحقق ایده‌آلش ناممکن است. اما حداقل باید از الآن برای رفع آن چاره‌ای اندیشید. بارها فیک‌نیوزهای رژیم (از نشر خبر جعلی آزادی بخشی تا …) کمونیست‌ها را سر کار گذاشته است.

موضوع اما زمانی حادتر و خطیرتر می‌شود که بدانیم و به چشم ببینیم که بخشی از همین اپوزیسیون چپ، فقط برای آنکه اغراق‌هایش تغذیه شوند و آن «تصویر خیالی از جایگاه کمونیست‌ها در جنبش» مخدوش نشود، خود به ورطه ترویج فیک‌نیوز می‌افتد. طبقه کارگر احتیاجی به این ابزارهای مسمومِ جعل و تحریف در نبردش ندارد. این زنگ خطر برای کمونیست‌ها است که بعضی از احزاب کمونیستی عامدانه به سراغ فیک نیوز رفته‌اند و از آن بدتر آنکه هیچ حساسیتی هم نسبت به انتشار این فیک نیوزها درون جنبش کمونیستی وجود ندارد (مثلاً زمانیکه اعتصاب هفت تپه بعد از ۲۸ روز بخاطر کارشکنی نمایندگان مجمع و سرکوب حکومت شکسته شد، تا مدت‌ها هنوز اپوزیسیون چپ خبر تداوم اعتصاب را جعل می‌کرد، درحالیکه تبعات این جعل اخبار و تحریف واقعیت، صدها بار بدتر از خود خبر است. یا مثلاً در اول ماه مه امسال، بسیاری از کادرها و شخصیت‌های کمونیست (حزبی و غیرحزبی) تصاویر تجمع خانه کارگر را به جای تصاویر تجمع مستقل روبروی مجلس منتشر کردند و به این فهرست می‌توان همچنان ادامه داد.

۱۲- سکتاریسم:

خصیصه دیگری که مع‌الاسف بارها تبعات منفی‌اش را نشان داده، تمایلات غلیظ سکتاریستی در میان بخش‌های مختلف اپوزیسیون چپ است که بلااستثنا همه ما را آلوده کرده. باید این سنت را جا انداخت که می‌توان اختلافات اصولی و نقدهای بی‌تخفیف داشت، اما در مواقع دفاع در برابر سرکوب پشت هم ایستاد. می‌توان بر سر مسائل امنیتی (مانند شناسایی افراد مشکوک یا نفوذی‌های رژیم) با یک‌دیگر همکاری اطلاعاتی داشت و مانع انتقال ضربه از یک منفذ در تشکلات مختلف کمونیستی شد. می‌توان بر سر موضوعات مورد توافق (مانند آکسیون‌های موردی حول مسائل مشترک) ضمن حفظ استقلال و محفوظ داشتن اختلافات، همکاری عملی داشت و غیره. اتحادعمل باعث می‌شود که بُرد نقد و تأثیرگذاری‌اش بیش‌تر بشود.

۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۸

[۱] «فعالیت سیاسى باید در بــُعد علنى، وسیع و جلوى چشم مردم صورت بگیرد… فرد در مبارزه سیاسى مهم است. فرد آن پدیده اى است که به اتحادیه ها، احزاب سیاسى و جنبش‌ها چهره می‌دهد، براى توده وسیع مردم ملموسشان می‌کند و آن‌ها را در دسترس مردم قرار می‌دهد… کمونیسم کارگرى، به این اعتبار همواره “حزب شخصیت‌ها” است… تحلیل بردن هویت فردى کمونیست‌ها در یک سازمان ادارى و نظامى بى چهره، تا حد تبدیل کردن اسامى آن‌ها به حروف اختصارى، سلب هویت کردن از کمونیست‌ها و تبدیل کردن تبلیغ و ترویج و شعار و فراخوان به محصولات دبیرخانه‌ها و ستادهاى سازمان‌هاى غیبى، محصول جنبش ما نیست» (حزب و جامعه: از گروه فشار تا حزب سیاسى، منصور حکمت)

[۲]   رجوع شود به بحث «حزب و قدرت سیاسی» از منصور حکمت (آوریل ۱۹۹۸)