شمشیر «اندیشه‌های مارکس در قرن ٢١» بهرام رحمانی علیه انقلاب مارکس، و چه باید کرد واقعی طبقۀ کارگر ما

ناصر احمدی
May 12, 2019

شمشیر «اندیشه‌های مارکس در قرن ٢١» بهرام رحمانی علیه انقلاب مارکس، و چه باید کرد واقعی طبقۀ کارگر ما

 

https://www.facebook.com/kitab.arzan/videos/2138927859477894/

 

ـ1ـ چکیده و عمق کلام بهرام رحمانی ـ2ـ  تناقض های بهرام رحمانی ـ3ـ چه باید کرد

 

ـ 1 ـ چکیدۀ امانت دارانۀ کلام بهرام رحمانی

بهرام در معرفی کتاب و لینک 155 دقیقه، 100 دقیقه تمام بحث دارند. از دقیقۀ 45 به کودکی و رنج روحی خاص از سادیسم پدر بزرگ مذهبی، به انقلاب 57 و باج دهی شاه به روحانیت پرداخته، و به چپ و خودشان انتقاد دارند که به اعتراض زنان علیه خمینی نپیوستند، و از اعدام اویسی ها شاد شدند اما بدترش عاید خودشان شد، حتی فریدون فرخزاد را که دکترینش دربارۀ مارکس بود نپذیرفتند. فرخ نگهدار که پشت به مردم نشست و با بهشتی مصاحبه کرد، مردم هم صداقت ندیدند و به رهبریش پشت کردند. بهرام از انتخاب زودگذر سازمان پیکار و علاقه به‌ کومله و بنکه های کردستان، از کار با حزب کمونیست ایران و 8 سال ساختن حزب کمونیست کارگری و دوباره برگشتن به حزب کمونیست ایران، می‌گویند من دیگر ضمن احترام به حزبیت، بموازات فعالیت سیاسی، عضو انجمن قلم شدم، و در 9 سال گردآوری اندیشه‌ های مارکس، فراتر از انترناسیونال اول به 200 کتاب رجوع کردم و 18همین کتابم شد و به دو مخاطبم نسل جوان و همقظارانم ارائه می کنم .

 

 من هم بعد از 3 بار شنیدن و نُت برداری، پیچیده‌ترین جان کلام بهرام را از دقیقۀ 68 تا 83 در 3 صفحه پیاده کرده و عصاره گرفتم، و با نقد و نظری مختصر، به انقلابیون خارج و داخل، به ویژه به ادامه دهندگان «نان مسکن آزادی ادارۀ شورایی» از نوع شاهرخ زمانی و اسماعیل بخشی و علی نجاتی و سپیده قلیان ها می‌رسانم که علیه مالکیت خصوصی توپیدند و بدون ذره‌ای تحریک نیروی سرکوب، مودبانه گفتند «ناسیونالیست ها هم لطفاً خودشان را به ما نچسبانند»، به رضا شهابی و بهنام ابراهیم زاده ها، به محمود صالحی و پروین محمدی و عظیم زاده ها، به رسول بداغی و معلمین پیشگام و بازنشستگان، و به دانشجویان «اصلاح طلب و اصولگرا دیگر تمام ماجرا» می رسانم. به مبارزینی که با 40 سال جنگ بی امان اما بس پر تشتت و مردسالارانه، بارها زندانی و شکنجه شده و با اعتصاب غذای جانفرسا و وثیقه گذاری یارانشان آزاد می گشتند، اما بعد از جنبش سرنگونی سراسری و جهشی دی ماه، و بعد از تولد فرزند انقلابی هفت تپه و فولاد، با گامی جهشی تر، به گرایش مردسالاری و سکتاریزم  و آنارشیزم و ناسیونالیزم و رفرمیزم طبقه غالب آمده، زنان و مردان با فریادهای «کارگر معلم دانشجو اتحاد اتحاد» پُتک های سنگینی به پیشانی رژیم و مافیای منطقه و جهان کوبیدند. رئیس تک ابرقدرتی رو به زوال سرمایه، که از بحران چند وجهی بخود می پیچد، با استیصال و گسیل مدرنترین آرایش نظامی اش، تیزتر از بقیه رقبا این معنا را در می‌یابد، که سوای پتانسیل بی عقلی جمهوری اسلامی، اما این جنبش توفنده در دمدمای جنگ جهانی و انقلابات قرن 21 ی، چگونه موتور مبارزۀ طبقاتی منظقه را جان می‌بخشد، و اردوی کار و زحمت را گام بلندی جلو می راند که بیگ بنگ قیام ها و انقلابات نوین خواهد شد.

 

 بهرام عصبی و هیستریک برخلاف ادعای مارکسیستی اش، بدون یک ذرّرّرّه انصصاف در وصف عصارۀ تاریخ بشر و تکامل کمون پاریس مارکس یعنی انقلاب کارگری شگرف و کسب قدرت سیاسی اش، می گویند: «لنین در تزهای آوریل شعار همۀ قدرت به شوراها داد اما بعد از اُکتبر و سقوط تزار که فراخوان کنگره شوراها داده شد گفت که شب قبل دولت تشکیل شد! اما قرار بوده کنگرۀ شوراها تعیین کنه چه دولتی بشه و کی بشه رهبر! لنین با اتکا به دیکتاتوری پرولتاریا، که مارکس در بحث (دولت آزادِ) دوستان آلمانیش گفته بوده (دولت طبقاتیه و پرولتاریا هم به دولت برسه دیکتاتوری خودشو میاره)، اما لنین اینو کرد دیکتاتوری حزبی! و در راس آنهم خود لنینه که تا روز مرگش نمیشه رو حرفش حرف زد! لنین و روزا لوگزامبرگ تا انترناسیونال دوم دو رفیق نزدیکند و قرار بوده بعد از انقلاب آثار روزا چاپ شود اما که نشد!! لنین در مورد زنان انتقاد میکنه! لنین در لغو اعدام انتقاد میکنه! لنین در مسئلۀ لهستان انتقاد میکنه! لنین در آزادی احزاب انتقاد میکنه! و بعدش هم دیکتاتوری استالین میاد میگه، ما وظیفۀ بچه‌ داری را از زنان گرفتیم! پس دوباره مردسالاری آمد و زن برگشت به خانه و روزا هم شد کفر»!

 

بهرام بازهم هیستریکتر میگویند: «چرا بعد از 70 و خرده ای4 سال 74 سال، هنوز دولت سوسیالیستی اونجا حکومت میکنه کسی جرأت نداره حرف مارکس رو تکرار کنه که دولت کی زوال میره! 5، 10، 15، 20 سال، کِی؟! اما بعد از 170 سال به مارکس چیزی بگیم میشه ایدئولوژی! مارکس میشه پیامبر! کاپیتال میشه قرآن! و چشم و گوش ما کر و کور میشه! من دیکتاتوری پرولتاریا را از خود مارکس هم نمیپذیرم و در کتابم نقد دارم».

 

در دقیقۀ 75 میگویند: « من در آلترناتیوم به خود مارکس برمیگردم که در آزادی بیان کتاب صریح داره، در لغو اعدام مقالۀ صریح داره، در برابری زن و مرد حرف صریح داره، در کار کودک بحث صریح داره، و در نقد مذهب و جدایی دین از دولت میگه دین افیون توده ها، و همه رو میرسونه میگه بزرگترین نقض حقوق بشر استثمار انسان از انسانه».

 

 در دقیقه 81 می گویند: « مارکسیزم و آنارشیزم یک تن واحدند و مارکس و باکونین در انترناسیونال اول صرفاً اختلاف نظری داشتن مثل همه، اما استالین اینها را در اسپانیا به جان هم انداخته بود»!

 

 در دقیقۀ 82 هم مدیریت شورایی روژاوا و پیروزی کوبانی علیه داعش را ستوده میگویند، یک محقق آلمانی با پرسش از 110 نفر، از دهقان و کاسب و راننده تا خانم رزمنده و این و آن، گفت که از مسلمان و مسیحی و کُرد و عرب همه راضی بودند. در مورد ایران هم می‌گویند در شورای محلۀ ما مثلا یکی نویسنده یکی دانشگاهی یکی کارگر بیکار و یکی مادر خودمه، و در همه جا نمایندگان خود را انتخاب می کنیم، و سه، نیروی زمینی دریایی هوایی هم نمایندگان خود را انتخاب میکنند، و با یک شورای مرکزی با هدفی دفاعی به راحتی اداره می کنیم.

 

ـ 2 ـ تناقض های بهرام رحمانی

یک ـ  می‌گویند «اگر کارگر را از دریچۀ بیل و آچار و داس و چکش ببینی مارکس را درک نکرده ای». خُب ممنون از اینهمه درک دقیق از مارکس که بدون دولت انقلابی و دیکتاتوری پرولتاریا، با انقلاب مخملی و همه باهم شورایی، خیال 200 حکومت مافیا را به استثمار و تثبیت ابدی همین درک کارگر بیل و آچار و داس و چکش راحت کردید.

 

دو ـ  می گویند من کتاب اندیشه‌های مارکس را به نسل جوان و همقطاران خود نوشته ام. خُب پس مارکس غلط درک کرد که مانیفست کمونیست را با خواست کارگران انقلابی نوشت، و انگلس هم بد فهمید که در مراسم تشییع مارکس نوشت: «... پرولتاریای اروپا و آمریکا بزرگترین اندیشمند خود را از دست داد...»!!

 

سه ـ می‌گویند بیشترین علاقه ام به کومله و بنکه های کردستان بوده و هست، و می‌گویند آنارشیزم و مارکسیزم یک تن واحدند. خُب گرایش ناسیونال آنارشیست ماله کش همه باهم شورایی درون جنبش کارگری، خوب می‌بیند که گرایش انقلابی و سوسیالیستی جنبش کارگری، چگونه به مبارزات سراسری شوندۀ جامعه  جان می بخشد. بهرام با حذف حزب انقلابی و دولت کارگری و دیکتاتوری پرولتاریا، در آستانۀ سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی، به بهانۀ قرن 21 ی کردن مارکسیزم، ذهن و دل نسل جوان مستعد را مسموم و کور می‌کنند، و عامدانه به روی تضاد طبقاتی بین محسن حکیمی با شاهرخ زمانی ملات می پاشند.

 

چهار ـ  می‌گویند: «درد اصلی مارکس استثمار انسان از انسانه و مارکسیزم هم علم رهایی بشره». خُب همانطور که در این مقطع جنگ سوم جهانی و انقلابات سوسیالیستی و تاریخی، ققنوسِ ناسیونایستی، علمِ دانشمندان سکولار دمکراسی در خدمت وضع موجود همه باهم آریایی شد، ققنوس مارکسیستی بهرام رحمانی هم، علم اندیشمندان سوسیال دمکراسی در خدمت وضع موجود همه باهم اوجالانی و روژاوایی است. فرخ نگهدار در کنار سروش در BBC می‌گویند من سوسیال دمکراتم. حتی اسماعیل نوری علای سکولار دمکرات هم می‌گویند من سوسیال دمکراتم،ُ باری بهرام رحمانی و سعید صالحی نیا، سوسیال دمکرات ها از نوع درونی اند.

 

پنج ـ  جنگ کوبانی علیه داعش را می ستایند. منهم به وپژه به برابری زن و مرد بقیمت جنگندگی زنان کوبانی ارج می نهم. اما آیا همان تکمورد جهش پیروزی، با اتکا به دیکتاتوری روژاوایی ممکن شد یا مرحمت رحمانی!

 

شش ـ این مدیریت ارزشمند شورایی 4 میلیون روژاوا، اما حتی بعد از معامله و هدیۀ ترامپ به پوتین، و تجاوز اردوغان به افرین و تحمیل صدهزار آواره، همچنان کعبۀ آمال بهرام رحمانی مستاصل و درمانده میباشد! اما اگر چند دولت کارگری و دیکتاتوری پرولتاریا در منطقه بود، قطعاً بعد از چزانیدن داعش، قوم اردوغان را نیز حسابی می چلانیدند، و گرگ ترامپ و پوتین روبه صفت هم، با دیدن چند لنین انقلابی شیر می ر ی د ند.

 

هفت ـ در اینجا می‌گویند شورای انقلابی هفت تپه رژیم را ترساند و عقب راند، و نیروی رژیم هم برگشت و شدیدا کوبید. در کتاب 460 صفحۀ «جنبش های اجتماعی در ایران» نیز بهرام، با 14 بخش بندی، 6 فصل بندی،6 جمعبندی و خروارها جمله و حرف، از شوراهای انقلابی نفت «کارگر نفت ما رهبر سرسخت ما» می‌گویند که رژیم پهلوی را انداخت، اما خمینی آمد و شدید کوبید. خُب با اینحساب، بدون دولت انقلابی و دیکتاتوری پرولتاریا، هم ویران شدن افرین و ایران توسط اردوغان و خمینی، و هم نابود شدن 40% آبزیان و 35% مرجان ها و 10% حشرات و میلیون‌ها کیلومتر جنگلها و آبها و بشر توسط نظام سرمایه، مدیون گرایش ناسونال آرنارشیزم بهرام ها نیز خواهند بود. زیرا در آنهمه جمعبندی، نه کارگران نفت به ضعف اساسی خود پی بردند، و نه انقلابیون شورای جاری هفت تپه، حرفی از تشکیل رهبری سازمانی و تشکل سراسری و برنامۀ انقلابی می‌خوانند.

 

هشت ـ بهرام 8 سال در ساختن حزب کمونیست کارگری بوده، و  9 سال در گردآوری مارکس به 200 کتاب رجوع کرده و به دیکتاتوری پرولتاریا نقد دارند. منصور حکمت گفته «کسی که 500 صفحه کتاب بنویسه و آخرش هم چیزی نگه ول معطله»، و مارکس گفته «همۀ فیلسوفان، وضع موجود را وصف کردند اما مسأله تغییر آنست».

 

نُه ـ می‌گویند بعد از سقوط رژیم، نیروی نظامی ما با هدف دفاعی و مدیریت شورایی و با احترام متقابل با همسایگان به راحتی اداره میشود. خُب، حتما بدون پرولتاریای انقلابی، از اسرائیل و عربستان به و یژه از اردوغان همسایه میخواهند که خوزستانِ نفتی و کردستان جنگندۀ ما را محترم بشمارند، و ابر قدرت ترامپ هم که سوسیالیزم صورتی کشور 30 میلیونی چاوز و مادورو را بر نمیتابد حتماً یاور کشور 80 میلیونی انقلابی ما میگردد!

 

ده ـ  زمانی که می‌گویند چرا بعد از 74 سال هنوز دولت سوسیالیستی اونجا حکومت میکنه اما کسی جرأت نداره حرف مارکس رو تکرار کنه این دولت کی زوال میره! در‌واقع نشان می‌دهند که مثل فرخ نگهدار ها با مردم صادق نیستند. خُب اگر شما آن دولت های استالینی و خروشچف را سوسیالیستی می‌دانید پس دیگر آنهمه عصبی و ضد لنینی بودنتان به کجاست؟! و اگر انقلاب روسیه از همان اولش دولت ناسیونال سوسیالیستی بوده، پس دیگر اینهمه از زوال دولت گفتن هیستریک به چه معنیست؟! آیا سفسطه است یا صداقت بهرامی؟!

 

 ـ 3 ـ  چه باید کرد

 

یک ـ فرد فرد کارگران و روشنفکران انقلابی 5 قارۀ جهان، ضمن افتخار و دفاع از انقلاب پیروزمند کارگری و اولین کسب قدرت سیاسی بعد کمون پاریس، که هم کمپ سرمایه را محکم لرزاند و هم اردوی کار را قوام بخشید، و کوهی از تجارب تاریخی نیز به انبان ظبقۀ کارگر افزود، نه تنها باید به نقد بی رحمانه حول ضعفهای آن انقلاب و بلشویزم و شخص لنین بها دهند و بلکه با تحلیل مشخص از شرایط مشخص، همواره باید کمونیست های انقلابی قرن نوین تر باشند. باری از نظر کیفیت طبقاتی و جایگاه جهانی نقد نیز، بررسی نکات ضعف و قوت آن انقلاب و آن کسب قدرت سیاسی تاریخی پیروزمند را، به وپژه نقد خطاهای بسیار مهم حزب رهبری و شخص لنین و ارتقای واقعی مارکسیزم را، قطعاً باید به عنوان ضروری ترین کار انقلابی انترناسیونال آتی بشماریم

 

 روش بورژوایی نقد، بدون ذرّرّه‌ای انصصاف و بدون ذره‌ای تأیید دستاورد انقلابی تاریخ مبارزه، حزب انقلابی بلشویکی، جسارت لنین، و اولین کسب قدرت سیاسی، به ویژه بدون ذره‌ای اشاره به تهاجم امپریالیستی و تحمیل فقر و قحطی و جنگ، نخست از مارکسیزم ایدئولوژی میسازد، و سپس مارکس و لنین بخصوص شخص لنین را به استالین وصل کرده می‌کوبد و بدینحو  مهارت تاریخی خود را در حفظ وضع موجود بکار می گیرد. ایدئولوزی یعنی منافع گرایش بورژوایی ناسیونالی و آنارشی و لیبرالی و مذهبی و  منافه جهانخواری طبقۀ حاکمه را با دوز و کلک و علم و ققنوس و دمکراسی و همه باهم شورایی و غیره، بجای منافع مردم جا بزند.

 

دو  ـ سرعت جهتگیری سرمایه و خط تولید به سمت جنوب شرق آسیا و پاگرفتن قدرت اقتصادی چین شانگهای، تک ابرقدرتی آمریکا را که گرفتار بحران نیروی مولد و درونی خود شده بود، از درون اورژانسی هراسان کرد بطوری بیش از پیش عقل بباخت و قدم به قدم یاران اروپایی و غربی را پراکند و از کف داد. لذا می‌بینیم که از یکطرف با قوی‌ترین قطب اقتصادی شانگهای و چین و جنگ فزایندۀ تعرفه ها درگیر است که کره شمالی اتمی را هم به خود چسبانده، و از طرفی هم با روسیه و سهم خواهی منطقه درگیر است که بازهم کره شمالی اتمی را به خودش چسبانده. اکنون در این کانتکست بحران چند وجهی جهانی و منطقه ای، آمریکا، انواع اسلام سیاسی خمینی و حزب الله و داعشی و طالبان و غیره را هم باید شمرد و افزود که تا دیروز دست ساخت خودش بوده و علیه شوروی و  انقلاب کارگری 57 و خیزش های منطقه انداخته بود، اکنون موی دماغ جدی خود و اسرائیل خودش شده است. بنابراین یکچنین ابرقدرت بحران گرفتۀ درونی، و بحران گرفتۀ دو لایۀ بیرونی، آنهم با تشتت همپیمانان اروپایی و غربی و قبلی خود، سخت در مانده و مستاصل است و قوای عقل ترامپ و یارانش را حسابی ربوده است که به مرزهای همان عراق باتلاقین و انقلاب کارگری 57 لشگر کشیده است.

 

چه باید کرد ـ زمانیکه با پوست و گوشت درمی یابیم که جنبش کارگری بعد از 40 سال در دمدمای جنگ خانمانسوز منطقه و جهان، چگونه پوست انداخته و فریاد «کارگر معلم دانشجو اتحاد اتحاد» سرمی دهد، و طبقۀ کارگر جوامع منطقه هم چگونه پر از نطفه های قیام و شورش شده اند، و نیروی کار  و زحمت فرانسه هم چگونه بی‌قرار  و مدام می جنگد، لذا بهترین و صحیح‌ترین چارۀ کار، بنظر من این است که پا به پای مبارزات درون جامعه، ما احزاب و سازمان ها و فعالین متشتت و منفرد اپوزیسیون چپ نیز پوست اندازیم. به چه شکل و چطور؟! با حفظ هویت تشکیلاتی و خط و خطوط سیاسی خود، اما ضمن اعلام این جهتگیری ضروری به جامعه، که بموازات جهت گیری خود جنبش های اجتماعی جامعه است، در ساخته شدن حزب انقلابی طبقه کارگر بدست خودشان نیرو بخشیم. به زبان ساده، نشان دهیم و تشویق کنیم و یاری کنیم که برای سازمانیابی سراسری خودشان و برای ساختن حزب انقلابی و رهبری خود، با قوت قلب و زیر زمیین بشتابند. البته قطعا چنین خط و خطوطی بسیار محطاطانه در کار است، باری شنیدن و خواندن خط و جهت نوین چپ خارج  نیز قوی و موثری خواهد داشت.

 

ما در آنچنان تنگنای زمانی و تاریخی هستیم که بدون سرعت در سازمانیابی سراسری، و بدون تلاش به ساخته شدن حزب انقلابی کارگری و بدون برنامۀ مدون انقلابی و ارائۀ الگوی خیزش انقلابی به جوامع منطقه و اروپا، از بن و ریشه برای همیشه و همگی خواهیم سوخت، اما با پوست اندازی داهیانه می‌توانیم ،اولا با سرنگونی انقلابی رژیم ،نقدا نصف جبهۀ جنگ و بهانۀ ترامپ و ناتو را کنار زنیم، دوما به اردوی کار و زحمت منطقه و جهان نیرو بخشیم. بسیار دور از عقل و انصاف سیاسی و مارکسیستی و تاریخی خواهد بود که، با وجود طیف وسیع از اندیشمندان و مبارزان اپوزیسیون چپ، که به هرحال دستمایه های تاریخ 200 سالۀ مبارزه اند، و ارتباطات خوبی هم با مبارزات کارگری و اجتماعی درون دارند، اما میدان انتخاب را به دست مافیای درمانده و دیوانه شوندۀ اسلام سیاسی خامنه ای و طالبان و داعش و القاعده و ترامپ و اردغان و بن سلمان و ناتانیاهو و القاعده و غیره دهیم.

 

ناصر احمدی   12.05.2019  /             22 اردیبشت 1398 /             nahmadi100@yahoo.com  

 


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com