![]() |
||
|
||
کمونیستها و خردهبورژوازی (نقدی بر واکنشها نسبت به اعتصاب کامیونداران)سعید میکائیلیانApril 10, 2019 کمونیستها و خردهبورژوازی نقدی بر واکنشها نسبت به اعتصاب کامیونداران
در دورهای از حیات اجتماعی و سیاسی منطقه که بیش از هر زمان دیگری خلاء سیاستهای مترقیِ طبقاتی بر گرده زحمتکشان خاورمیانه و ایران سنگینی میکند، وجود سندیکاهای مستقل و جنگندهای در ایران همچون سندیکای اتوبوسرانی شرکت واحد و سندیکای نیشکر هفت تپه امری است که مدتهاست مایه امیدواری کارگران ایران و متحداناش بوده است. در چنین دورههایی که طبقهی کارگر،تودهی کارگرانی است که هنوز به عنوان یک طبقه اعلام موجودیت سیاسی و اقتصادی نکردهاند و اصطلاحا طبقه نشدهاند، اینکه کارگران استقلال تشکیلاتی و سیاسی را به عنوان نقطهی شروع فعالیتهای خود در نظر گیرند، امری ضروری است. سندیکای واحد از ابتدای موجودیتاش با تکیه بر بدنهی کارگری و با موضعگیری در راستای منافع کارگران اتوبوسرانی، توانسته است تاکنون این استقلال را در عمل نشان دهد. سندیکا در طول یک دهه گذشته نشان داده است که چگونه این استقلال در برهههای حساس تاریخی میتواند از درافتادن به دام سیاستهای سرمایهدارانه تشکلهای وابسته[1] جلوگیری کند و چگونه تکیه بر قدرت جمعی کارگران متشکل، حتی میتواند فشار دستگاههای امنیتی را خنثی کند و موجودیت تشکل را حفظ کند. این استقلال سندیکا به بهای سنگینی به دست آمده و همواره به سان خاری در چشم تشکلهای زرد به اصطلاح کارگری و دستگاههای امنیتی و مایهی امیدواری برای زحمتکشان ایران ظاهر شده است. با توجه به این امر و با توجه به اینکه هر شیوه از سازمانیابی و تشکل طبقهی کارگر صرفا به عنوان لمحهای از فرایند «طبقهشدن» کارگران است؛ حفظ این استقلال و تلاش برای ارتقا آن ضرورتی است که پیشروی کارگران پیشرو قرار میگیرد تا اینکه جریان مبارزه طبقاتی امکان انکشاف مرحلهی بعد از تشکلیابی را برای کارگران، فراهم کند. آنچه پرداختن به مسأله اعتصاب کامیونداران را ضروری ساخته، تاثیری است که بر استقلال سیاسی و تشکیلاتی طبقهی کارگر ایران ـ اگر نگوییم سازمان یافته ترین بخش از آن ـ برجای میگذارد. بیانهی همبستگیای[2] که در مرداد ماه 1397 در حمایت از اعتصاب کامیونداران صادر شد و حمایتهای رسمی دیگری که در هر دو دور اعتصاب کامیونداران ـ مرداد و مهرـ از جانب سندیکای شرکت واحد انجام گرفت[3] اهمیت این اعتصابات را برای ما دوچندان میکند. این است آن ضرورتی که ما را بر آن داشت که از خود بپرسیم این حمایت و روندی که ادامهی منطقی آن است چه تاثیری بر مبارزهی طبقاتی کارگران ایران میگذارد. در این بستر است که سویههای این اعتصابات و حمایت سندیکا از آن مشخص میشود. اما پیش از آن لازم است جایگاه این نقد به سندیکا را روشن گردانم. با نگاهی به تاریخ مبارزهی طبقاتی دو دهه اخیر میتوان دریافت که «سندیکای واحد در ساحتی حتی فراتر از مبارزات اقتصادی کارگران اتحاد و همبستگی را میان کارگران بهبود بخشیده است. متشکل شدن کارگران در سندیکا مانند پیریزی ساختمانی است که نخستین طبقهاش بهبود وضعیت معیشتی را به ارمغان میآورد. طبقات فرازین آن میتواند گسترش هرچه بیشتر آگاهی طبقاتی و بازشناسی کارگران چونان پیکری واحد باشد. سندیکای واحد، فارغ از کمیها و کاستیهایی که در برساختن طبقات فرازین این ساختمان پرشکوه داشته است، کماکان در مقام سندیکا الگویی صحیح از مبارزه را نشان داده است که کارگران میتوانند با اتکای به آن مبارزات خود در برابر سرمایهداران را نظم و سیاق بخشند. تعیینکنندهترین عنصر در مبارزات اقتصادی حفظ اتحاد و همبستگی کارگران طی این پیکار است. سندیکا حفظ اتحاد و همبستگی کارگران را در نخستین رویارویی با سرمایهداران نه صرفا در حد یک شعار، بلکه در واقعیتِ عملی خود در دستور کار قرار میدهد. کارگران در نخستین گامهای خود طی مبارزات اقتصادی پیمیبرند که نه افرادی جدا افتاده، بلکه یک واحد همسرنوشت را تشکیل میدهند، آنان با متشکل شدن در سندیکا تلاش میکنند که این سرنوشت مشترک را بهبود بخشند. سندیکای واحد نیز نخستین چیزی که به کارگران بخشید بازشناسی خود در مقام یک واحد همسرنوشت در برابر سرمایهداران شرکت واحد بود و در فرایند بلوغش طی این سالها توانست این سرنوشت مشترک را فراتر از ساحت اقتصادی در ساحت سیاسی ـ اجتماعی نیز بازتاب دهد. بازتاب سرنوشت مشترک کارگران در ساحت سیاسی ـ اجتماعی نخستین گام شکل دادن به استقلال سیاسی طبقهی کارگر است. واضح است که سندیکای واحد با همهی کمیها و کاستیهایش در فرایند رشد و صیقل خوردنش این استقلال سیاسی را هر روز فزونتر از دیروز به نمایش گذاشته است. استقلال هردم فزایندهی سندیکای واحد از جریانات سیاسیای که بخشهای مختلف سرمایهداران را نمایندگی میکنند اجازه نداده که این جریانات بتوانند کارگران واحد را ملعبه و بازیچهی جدالهایشان بکنند.»[4]{تاکید از من است}آنچه که در ادامه خواهد آمد تلاشی است برای کمک به بنیاد گذاشتن طبقات فرازین این ساختمان باشکوه، یعنی اعتلای مبارزه سیاسی کارگران و نقدش معطوف است به یکی از این اعمال سیاسی، یعنی حمایت سندیکای واحد از اعتصابات کامیونداران.
اعتصاب به طور عام، اعتصاب شکلی از امتناع است که با هدف ازکارانداختن و متوقفساختن فرایندی یا ایجاد گسست در پیوستگی آن صورت میگیرد. میتوان از صور گوناگون اعتصاب سخن گفت: اعتصاب کارگران، اعتصاب غذای زندانیان، اعتصاب بازاریان و کامیونداران. این شکل از امتناع عملا به مقابله و اعلام وجود یک نیرو در مقابل نیرو یا نیروهایی که در امری مشخص با هم سر ستیز دارند؛ میانجامد. این شیوه از مبارزه و تقابل، مانند شکلهای دیگر مبارزه، فیالنفسه حامل معنایی مترقی یا ارتجاعی نیست. آنچه باعث میشود که یک اعتصاب را حامی بوده و در تقابل با اعتصابی دیگر باشیم، این است که این کنش امتناعی، در مناسبات پیوستگی چه چیزی را هدف گرفته و مختل میکند، در چه بستر زمانی و مکانی بروز یافته و توسط چه نیروهایی پیش برده میشود و همچنین در آن تاریخ و جغرافیای مشخص این کنش در صف چه نیروهایی خود را معنا داده و افقش تعریف میشود. اعتصاب کارگران موردی است که میتوان برای آن به صورت کلی، فرایند ذکر شده را نشان داد. کارگران بواسطۀ اعتصابْ، فرایند تولیدِ ارزش را بهشکل موقتی مختل میسازند تا از این طریق حرف خود را درتقابل با صاحبان سرمایه به کرسی بنشانند. علاوه بر این، اعتصاب نه فقط در فرایند تولیدِ ارزشِ یک سرمایۀ منفرد، بلکه همچنین در گردش و تولید سرمایههای دیگر نیز میتواند وقفه ایجاد کند. مثلاً اعتصابِ کارگران نیشکر هفتتپه در خوزستان صرفاً اختلالی جزئی در شرکت هفتتپه ایجاد نمیکند، بلکه اختلالیست در همۀ صنایع، کالاها و سرمایههایی که به نحوی به تولید نیشکر در هفتتپه متصلاند. به بیانی دیگر، در جهان سرمایه هر جزئی به شکل زنجیرهوار و درهمتنیده به دیگر اجزا متصل شده؛ سرمایه در کلیتاش بهسان دستگاه غول پیکری میماند که کارکرد آزادانهاش وابسته به چرخشِ هماهنگِ بیشمار چرخدندههای ریز و درشتیست که دندانههایشان به طرزپیچیدهای در هم فرو رفته. سرمایه، ارزشیست درحال حرکت، مدام باید از شکلی به شکل دیگر استحاله یابد و برای وجودش بیوقفه باید ارزشافزایی کند. ازمنظر انباشت سرمایه، فرایند تولید به هدف دستیابی به بالاترین سود انجام میگردد، که خود، سازماندهی بهغایت پیچیدهای از زمان را طلب میکند. کالاها باید با صرف زمان اجتماعاً لازم تولید شوند و بعد از آن طی دورۀ زمانی مناسب به فروش برسند تا از این طریق امکان شرایط تولید از نو مستقر و بازتولید شود. بدین ترتیب، اگر مناسبات سرمایهداری نوعی سازماندهی بهغایت پیچیده از زمان است، اعتصاب نوعی اختلال در چنین سازماندهی زمانی باید تلقی شود. سیاست اعتصاب ایجاد وقفه یا گسست در جریان سیالِ تولید و گردشِ سرمایه و درنتیجه در سازماندهیِ زمانیِ میان کالا و پول و تولید است؛ اعتصاب درمقام مقولهای زمانمند، سیاستی زمانمند را دنبال میکند. این قابلیتِ بهوقفهدرآوردنْ، اعتصاب را به مهمترین سلاح کارگران بدل میسازد. اما اعتصاب در حالت عینی فقط به همین جا خاتمه نمییابد. آنچه که اهمیت مییابد این است که این وقفه و گسست در چه لحظهی مشخصی بر کدام بخش اثرگذار خواهد بود و کدام حلقه زنجیر را نشانه خواهد گرفت و کدام را باید نشانه گیرد. مسأله بعدی فراروی از امتناع و به کنش در آوردن یک مبارزهی تهاجمیِ طبقاتی است. جریان مبارزه مابین طبقات اجتماعی فرایندی سیال و در حال حرکت است. اگر اعتصاب به عنوان یک کنش در مبارزه، که با امتناع شروع میشود، نتواند منطق مبارزه طبقاتی را دنبال کند تبدیل به درجا زدنی شده که به راحتی در هم شکسته میشود. اعتصاب در یک بخش، به دلیل اینکه گردش سرمایه را به صورت محدود و موقت مختل میکند، توازن قوا را در آن بخش مشخص به نفع کارگران برمیگرداند و اگر کارگران آن بخش نتوانند این قدرت کسب شده را تبدیل به بنمایه مادی متشکل شدن خود کنند و از امتناع فراتر رفته، در این قالب دست به تهاجم زنند، فرصتی را که به دست آمده برباد میدهند. در این مرحله دیدن این واقعیت بسیار حائز اهمیت است که این توازن قوا به صورت محدود به نفع کارگران تغییر یافته است و بنابراین آن شکل از تشکل که منطقی است از دل این اعتصاب برون آید، باید که محدود به آن فضایِ کاریای باشد که توازن قوا در آن تغییر یافته و در وضعیت کنونی، این تشکل باید که یک تشکل حوزهای یا به بیان دقیقتر سندیکا باشد. مادامی که شرایط بدین صورت است ندیدن این واقعیت و دم زدن از تشکلاتی وسیعتر همانند حزب یا اتحادیه سراسری و ... ـ درحالی که هر کدام از اینها باید در زمان مشخص خود به وجود آیندـ نشاندن تمایلات ذهنی به جای مبارزه بر زمین سخت واقعیات است، خواستی که اگر کارگران در این لحظهی اشتباه بدان سمت و سو روند، نتیجهای جز شکستی فاجعه بار برای کارگران ایران، نخواهد داشت. بر همین اساس برای فهم و موضعگیری دربارهی اعتصاب کامیونداران باید ابتدا روندی که حمل و نقل ایران طی کرده و همچنین وضعیت کنونی ایران در تقسیم کار جهانی را بررسی کنیم و سپس دست به شناخت خود کامیونداران زنیم تا ببینیم آنها به صورت پیشینی در کجایِ جامعه ایستادهاند. سپس در روندی معکوس کامیونداران را در بستر واقعیات سیاسی ـ اقتصادی ایران قرار داده و نشان خواهیم داد که اعتصابشان امتناع در برابر چه روندی است و این امتناع چه افقی در پی داشته و چه سبک کاری را متحمل شده و ناگزیر، پیش میبرد.
حمل و نقل در ایران اقتصاد سرمایهداری که تولید انبوه و گسترده کالاها اصل مقدساش است، نیاز مبرمی به توسعهی شاخههای مختلف تولید و توزیع بر اساس نیازهای سرمایه، دارد. این است که در دورههای آغازیناش و همزمان با انفجار در تولید مادی، شاهد انفجاری در دیگر زمینههای دانش و فن بشری نیز هستیم. هر شاخه از این مجموعه، به تناسب ضرورتهای پیش رویش این شروع انفجاری را پشت سرگذاشته و سرعت رشدش را از یک طرف ضرورتها مادی انباشت و از طرف دیگر تاثیر پارامترهای دیگر همچون مبارزه طبقاتی، تسریع یا کند میکند. در این پرتو است که میتوان اتفاقی همچون توسعه گسترده نیروی دریایی انگلستان در دوران انقلاب صنعتی را فهمید و یا ساخت راه آهن در دوران رضاشاه را درک کرد. حمل و نقل همچون مابقی اجزای این مناسبات، در تناسب با کلیت مناسبات و ضرورتها و تحولات آن تحول یافته و تنها با در نظر گرفتن هر بخش در ارتباط با این کل است که میتوان تغییراتاش را فهمید. حمل و نقل جادهای در دوران سلطنت پهلوی دوم، شامل کامیونداران خودْ راننده و همزمان، شرکتها و انحصارات حمل و نقلی بود که به تازگی و بعد از اصلاحات ارضی روند شکلگیری و توسعه را طی میکردند.[5] پیامد این امر وجود جمعیتی از کارگرانِ بخش حمل و نقل درکنار رانندگانی بود که خود مالک وسیلهی نقلیهی خویش بودند. آنچه سیر تحولات سرمایهداری ایران از اصلاحات ارضی تا انقلاب به ما نشان میدهد این است که در این دوره خردهبورژوازی و لایههایی پایینی بورژوازی از لحاظ جمعیتی حجیم تر شده و همزمان گرایش دولت برای دادن امتیازها و حمایتهای ویژه به بورژوازی بزرگ رفته رفته فزونی مییابد. این امر تا بدان جا ادامه مییابد که در بحبوبهی انقلاب 1357 دیگر نظام سلطنتی به عنوان یک دولت سرمایهداری، کلیت سرمایهداری ایران را نمایندگی نمیکند و اینگونه است که علاوه بر فشار از پایینِ طبقهی کارگر، اپوزیسیون بورژوازی و خردهبورژوازی با سیاست سرنگونی نظام سلطنتی همراه میشود. اینگونه است که دولت جدید جمهوری اسلامی نمایانگر توازن قوای جدید است و ناچار است که نمایندگی کلیت سرمایهداری ایران را به عهده بگیرد. وجود همین سیر را میتوان در روند تاریخی وضعیت مالکیت حمل و نقل جادهای مشاهده کرد. تلاشهای دولت سلطنتی برای توسعه حمل و نقل، شامل میدان دادن هر چه بیشتر به انحصارات در حال شکل گیری برای سازمان دادن به ناوگان حمل و نقل جادهای بود. ناوگانی که بتواند هم بر نظم ناکافیِکامیونداران پراکنده فایق آمده و هم نیازهای به شدت رشد یابنده تولید و گردش کالا در سراسر ایران را برآورده سازد و هم درخور آن پادشاهی فرتوت 2500 ساله باشد. در نهایت در دههی 40 و 50 شمسی این روند تکوین انحصارات نتوانست بر حمل و نقل ایران چیره شود و به تمامی کامیون داران منفرد را از میدان به در کند زیرا که اولاً قبل از آن که به صورت کلی انحصارات بر سرمایهداری ایران چیره شوند و همین امر حمل و نقل را نیز دربرگیرد، دولت با بحران سیاسی مواجه شده و فروپاشید و از پس آن، دولت جمهوری اسلامی که نمایندهی توازن قوای جدیدی از ترکیب عوامل سرمایه در ایران بود برنامهها و چالش های جدیدی را پیش روی خود میدید که باعث شد این روند اینگونه ادامه نیابد. ثانیاً اقتصاد ایران قبل از انقلاب در نتیجه تناقضات روند تاریخی سرمایهداری جهانی و خود ایران با وجود تمام تمایلات دولت سلطنتی بیش از آن وابسته به اقتصاد امپریالیسم بود که بورژوازیاش بتوانند چنین جولانی در تمامی زمینههایی تولید و توزیع کالا داده و مسأله اصلا نه در ناتوانی، بلکه در نبود چنین ضرورت عاجلی برای سرمایهداری نوپای ایران بود. تا بدانجا که به بازار داخلی ایران مربوط بود، در آن سطح از تولید و توزیع کالا، همان شکل پراکنده حمل و نقل کامیونداران منفرد هم جوابگوی ضرورتهای توزیع کالا بود و در سطح منطقهای و جهانی نیز ضرورتی فوری برای چنین توسعهای پیش روی سرمایهداریِ ایران قرار نداشت، با وجود اینکه این دورنما را پیش روی خود میدید -انحصارات حمل و نقلِ در حال تولد و گسترش را نیز میتوان از این منظر درک کرد- . بعدها و در دهه 60 و 70 که بورژوازی ایران همچنان معطوف به بازار داخلی و جایگزینی واردات[6] است خواهیم دید که چگونه همان شکل منفرد حمل و نقل، در کنار بخش مالکیتیِ شرکتی جوابگوی ضرورتهای اقتصادی جایگزینی واردات و ضرورتهای سیاسی پسا انقلابی است و در دهه80 و 90 که دهه سرمایهداری انحصاری صادرات محور است چگونه «نظم بخشیدن به حمل و نقل» ضرورت عاجلی میشود. در انقلاب 57 و به علت روند رادیکالیزه شدن طبقهی کارگر در بسیاری از بخشهای صنعتی، طبقهی کارگر زمام امور را به دست گرفته و تولید را به وسیلهی شوراهای کارگری کنترل میکرد. از طرف دیگر این رادیکالیزه شدن طبقهی کارگر نتوانست که تا سرحد منطقی خود که همانا سرنگونی سرمایهداری بوده به پیش رود و بدیل سیاسی اجتماعی خود را ارائه داده و بنیان نهد[7]. در نتیجهی این شکست، دولت سرمایهدارانه که در قالب جمهوری اسلامی در حال انکشاف بود، باید برای این جنبش رو به اعتلایِ کارگران تمهیدی میاندیشید و اندیشید. تمهیدی که هم سرمایه را از بحران انقلابی نجات داد و هم رضایت لایههای عقبمانده از لحاظ آگاهی کارگران و فرودستان را جلبکرد. این تمهید جمهوری اسلامی ـ خوانده شود تمهید سرمایه ـ بسته به بخشهای مختلف صنعتی و خدماتی متفاوت بود. در برخی از صنایع مادر که شوراهای کارگری تنها قدرت موجود بودند و همچنین بخشهایی که بیم این قدرتگیری از سوی کارگران می رفت، واگذاری به دولت و کنترل دولتی در دستور کار قرار گرفت. طبیعتا مرحله اول و نانوشته این اقدام در هم شکستن قدرت شوراهای کارگری بود. دولتی کردن ، نه تنها راه نجات سرمایه از کنترل کارگری، بلکه راه مناسبی برای تثبیت صنایع نوین در دورههای بحرانی بوده است.[8] در صنایعِ دورانِ سرمایهداری که ابزار تولید به اندازهای گسترده و عظیم است که امکان چند تکه کردن آن و دادن مالکیت هر قسمت از آن به یک فرد ممکن نیست، و در شرایطی که وضعیت انقلابی اجازه مالکیت یک سرمایهدار منفرد را نمیدهد بهترین راه برای جلوگیری از تصاحب آن توسط کارگران ، این است که دولت به عنوان منجی سرمایه وارد عرصه شده و مالکیت را از کارگران ـ این صاحبان حقیقی وسایل تولید ـ بستاند. اما این تنها شیوهی ممکن نیست. زیرا که بخش مختلف خدماتی و صنعتی ویژگیهای مختلفی دارند. در قسمت حمل و نقل امکان چند تکه کردن و تقسیم ابزار تولید وجود داشت سیاستی که در بخشی از صنعت کامیونداری ایران اتخاذ شد و کامیونهای شرکتی بین رانندگان منفرد تقسیم شد. این تقسیم البته نه به صورت انقلابی بلکه با سازوکارهای سرمایهدارانهای همچون تخصیص وامهای بلند مدت به کامیونداران، انجام گرفت[9]. بنابراین در بخش حمل و نقل هم شاهد دولتی کردن بعضی شرکتها و هم شاهد چند تکه کردن مابقی آنها هستیم. این عمل حکومت نوپا همزمان با قانونی کردن سلب مالکیت از صاحبان شرکتها و کارخانهها که عملا انجام گرفته بود، فرصت تنفسی به سرمایه داد تا «خطر انقلاب» را از سر بگذراند. بعضی شرکتها همانند «ایران یوروپ کریر» که بالغ بر 400 دستگاه کامیون در اختیار داشت از طرف دولت مصادره و بعد از 1364 تحت نام شرکت حمل و نقل جمهوری اسلامی فعالیت کرد تا اینکه در 1386 به بخش خصوصی سپرده شده و به «شرکت حمل ونقل بینالمللی آریا ترابر راد» تغییر نام داد. همچنین به علت نیاز هرچه سریع تر به گردش کالا در دوران جنگ، دولت اقدام به واردات کامیون از کشورهایی همچون ترکیه کرده و آنها را نیز با وام بلندمدت به رانندگان واگذار کرد. نتیجه این بود که در دوران بعد از انقلاب، در کنار شرکتها و کارگران بخش حمل و نقلبه صورت گستردهتری شاهد رانندههایی هستیم که خود مالک کامیونها و وسایل باری خود هستند. آنچه در ابتدای دههی هفتاد در دستورکار دولت رفسنجانی قرار میگیرد سرعت دادن به تجدید سازمان سرمایهداری ایران است. جهتگیری حاکم بر اقتصاد ایران در آن دوران، استراتژی جایگزینی واردات بود این امر البته بدون سهم بزرگ واردات کالاهای سرمایهای در دوران قبل از انقلاب ممکن نمی بود. با رجوعی به آمار می توان ابعاد این واردات قبل از انقلاب را درک کرد. «تركیب واردات كشور كه در سال 1300 شمسى شامل 96 درصد كالاهاى مصرفى و فقط ۴ درصد مواد اولیه واسطهاى شامل نفت، آهن و سیمان بود، در سال 1355 تقريبا برعكس شد; يعنى در اين سال واردات از 17.2 درصد كالاهاى مصرفى (شامل 9.4 درصد مواد غذايى) 30 درصد كالاهاى سرمايهاى و 53.1 درصد كالاهاى واسطهاى تشكیل مىشد.»[10] و «نگاهى به تركیب كالاهاى وارداتى در سالهاى آخرِ حكومت پهلوى، نشان مىدهد كه علیرغم تغییراتى كه در سه سال آخر حكومتِ پهلوى در سیاست استراتژى توسعه كشور داده شد سهم كالاهاى سرمايهاى در واردات همچنان افزايش پیدا كرد و از بیست درصد در سال 53 يكباره به بیش از 29 درصد در سال 54 رسید و تا سال 57 از 27.5 درصد پائین نیامد.»[11] پیامد همه اینها انبار عظیمی از ماشینآلات بود که تبدیل به پشتوانهی مادیِ بورژوازی ایران برای پیاده کردن سیاست جایگزینی واردات شد. این تجدید سازمان که از همان بعد از انقلاب شروع شده بود دیگر سر آن نداشت که به همان روال سابق ادامه دهد زیرا از یک طرف به دلیل اتمامِ جنگ و پایان آنچه که ضرورتهای جنگ بر اقتصاد خوانده میشد و اکنون در دورهی جدید به شدت در تقابل با توان اقتصاد ایران برای گسترش هرچه بیشتر بود و از طرف دیگر به علت دورشدن نسبی سرمایهداری ایران از خطر انقلاب هم لازم بود و هم امکان آن موجود، که مرحله به مرحله، هر آنچه که در دهه شصت، در نتیجه فشار از پایین طبقهکارگر و نیروهای رادیکال بر سرمایهداری ایران تحمیل شده بود، رها شود . ذکر چند تحول میتواند کلیتی از آنچه که بازنمایی کنندهی تغییرات اقتصاد ایران ایران در دهه هفتاد شمسی بود را به دست دهد.[12] دهه هفتاد، دهه شکلگیری و وسعتیابی فزاینده بورژوازی بوروکرات است، طبقهای که تشکیل شده از مدیران رده بالایِ سابقاً کارکنان بلندپایهِ دولت که در فرایند «واگذاری اموال و داراییهایی ملت به خود ملت» توانستند با استفاده از رانتها و امتیازات ویژه از لحاظ طبقاتی ارتقا درجه یافته و بخشی از سرمایهداری ایران را تشکیل دهند. همزمان با این فرایند، تغییر و تحول بازاریان سنتی و فرماندهان نظامی را شاهدیم که مرحله به مرحله در دورهی جدید، آن فرایندی را از سرمیگذرانند که بعدها اردوگاه خاتمالانبیا و امثالهم را برساخت. در همین دوره و با شکلگیری این دو جناح از بورژوازی ایران شاهد به وجود آمدن طبقات میانی گستردهای (از لحاظ جمعیتی) هستیم که از دوجهت پیامد این بازآرایی جدید در جامعهی ایراناند. از نظر سیاسی این طبقات میانی باید در آنچه منفعت آنیِ تغییرات خوانده میشود، سهیم شوند تا جریان تغییر و تحول، سوپاپ اطمینان بیشتری برای بقا داشته باشد. این سهمبری آنچه طبقه متوسط ایرانی خوانده میشود است که آن را مبدل به نیرویی برای حمایت از جریان اصلاحات و مهم ترین نیروی سیاسی ، جهت مبارزه با تغییرات انقلابی و مدافع اصلاح وضعیت موجود میکند. این پیامد که در دورههای مختلف از حیات سرمایهداری جهانی شاهدش هستیم، در واقع از فروکاهیدن عینی جامعه سرمایهداری به دو طبقهی اصلی، بورژوازی و پرولتاریا، جلوگیری میکند. این نقشِ طبقات میانی است که آن را در دورههای رونق به نیرویی ضد رادیکالیسم انقلابی طبقهی کارگر تبدیل میکند، نه برنامه آگاهانهای برای طبقات میانی. از نظر اقتصادی نیز، گسترش طبقات میانی در واقع پیامد دورههای رونق و رشد اقتصادی است. آنچه اما ناگفته پیداست این است که این سفرهای که اینگونه سرمایهداری گسترانده و بورژوازی بزرگ و طبقات میانی را از آنچه بر آن موجود است متعنم میکند نتیجه مستقیم به بار آوردن فقر و فلاکتی سرسام آور برای فرودستان و حمله به سفرههای آنهاست. در دهه ی 70 سرمایه های کوچک و متوسط در کنار سرمایه های انحصاری با تشدید استثمار طبقه ی کارگر و به قیمت فلاکت اقشار وسیعی از زحمتکشان به سرعت رشد کردند. طی دهه ی 70 گرایش نزولی نرخ سود ناشی از افزایش ترکیب ارگانیک سرمایه در بخش انحصاری به راحتی با بازتوزیع سود ناشی از استثمار روزافزون کارگران در بخش تولید کوچک و متوسط جبران می شد. بخش حمل و نقل نیز از این روند برکنار نماند و همزمان با شکلگیری و رونق شرکتهای حمل و نقل و واگذاری شرکتهای دولتی حمل و نقل به بخش خصوصی، رشد به مراتب گستردهتری در تسهیلات را برای خرید کامیون توسط دولت تجربه کرد که پیامد آن افزایش تعداد کامیونداران خودْ راننده میباشد. در حمل و نقل زمینی این کامیونداران خودْ راننده همان طبقات میانی صنعت حمل و نقل هستند که هم روند انقلاب 1357 و هم بازآرایی سرمایهداری ایران در دهه هفتاد وزنشان را بالا میبرد و مهمتر اینکه همین طبقه میانی به وجود آمده، در دوره رونق و بازتقسیم ثروت اجتماع به همان سرعت در دوران رکود و بحران در هم شکسته میشوند و فرایند پرولتریزهشدن به مانند بخشهای دیگر برایشان اتفاق میافتد. جلوتر و در بررسی دهه 1390 خواهیم دید که چگونه این اتفاق در حال وقوع و تکوین است. در دهههای هفتاد و هشتاد شمسی و در نتیجهی ضرورتهای انباشت سرمایه، مالکیت دولتی مرحله به مرحله به حراج بخش خصوصی گذاشته شد و در پی آن آخرین امتیازاتی که طبقه کارگر در انقلاب 1357 کسب کرده بود، سلب گردید. این بازپسگیری در بخش حمل و نقل ممکن نبود. زیرا در اینجا دیگر پای دولتی در میان نیست تا به بهانه ناکارآمدی و فساد، اموال کارگران به حراج گذاشته شود، بلکه قسمت اعظم کامیونها متعلق به خرده مالکانی پراکنده، تحت نام کامیونداران است که باید خود را با ضرورتهای جدید هماهنگ سازند، ضرورتهایی که به تمامی ماهیت طبقاتی آنها را قرار است، تغییر دهد. در دهه 1370 بورژوازی ایران مرحله به مرحله و در فضای پسا جنگی اقتصاد به سمت تعمیق و تسریع روند استراتژی جایگزینی واردات رفت، روندی که در همان انقلاب 1357 شروع شده بود. رابطه ايران با بازارهاى جهانى يكى از عرصههايى بود كه با سرنگونى رژيم سلطنتى دستخوش مهمترين تغییرات شد. در الگوىِ حاكم بر توسعه سرمايهدارى در ايران دوران پهلوى، بازار جهانى نقشى اساسى ايفا مىكرد. اقتصاد ايران در اين دوران معروف به اقتصاد باز بود. اين وضع بعد از روى كار آمدن جمهورى اسلامى اساساً دگرگون شد. نگاهى به نقش صادرات در دو دوره متفاوت، به خوبى ابعاد اين تغییر را به نمايش مىگذارد. «در سال 1975 بیش از 45 درصد تولید ناخالص ملی صادر مىشد كه نقطه اوج صادرات محسوب مىشود و در سال 1985 فقط 9.2 درصد از تولید ناخالص ملی صادر مىشد كه نشان دهنده كمترين نسبت، در اين دوران است. البته اين روند دوباره تغییر كرد، به گونهاى كه تا سال 1996 سهم صادرات به حدود ۲2 درصد رسید» [13]مستقل از بررسى اجزاى مختلف تشكیل دهنده صادرات ايران و نقش بهاى نفت در اين نوسانات، در اين واقعیت ترديدى نیست كه درجه ادغام اقتصاد ايران در بازار جهانى در دوران بیست ساله جمهورى اسلامى به مراتب كاهش پیدا كرد. تغییر رابطه اقتصاد ايران با بازار جهانى تنها از نقطه نظر تضعیف موقعیت ايران در رابطه با كشورهاى ديگر نیست كه اهمیت دارد. امرى كه بورژوازى هیچگاه از آن سخنى به میان نمىآورد اين است كه اين تغییر رابطه و كاهش ادغام در بازار جهانى در عین حال به معناى افزايش وزن و اهمیت بازار داخلی در روند ارزش افزايى در جامعه بود و اين فرصتى تاريخى براى بورژوازى به ارمغان آورد تا مناسبات سرمايهدارى را در تمام وجوهش بر حیات اجتماعى در ايران مسلط كند و تمام نارسايىها، ضعفهاى تاريخى و ناهنجاريهاى مناسبات سرمايهدارانه را به مصاف طلبیده و به سمت استقرار سرمايهدارىاى متكى به خود و بى نیاز از عصاهاى كهنه گام بردارد. بورژوازى همین شرايط انقباض را هم دستاويزى براى تغییر رابطه توزيع ثروت اجتماعى قرار داد و هم به اهرمى براى تسلط اخلاقیات ويژه جامعه سرمايهدارى، انضباط كار و تسلط حق خدشه ناپذير مالكیت، تبديل كرد[14] گفتیم که پیامد اولیه سیاست جایگزینی واردات در اقتصاد، حجیم شدن هر چه بیشتر طبقه متوسط بود. در بخش حمل و نقل نیز همین روند را شاهدیم، کامیونداران در این دوره به لحاظ اماری نسبتمشابهی را تجربه کردند. در سال 1374 کل ناوگان باری ایران شامل 16402 کامیون بود که از این تعداد 44.6 درصد خودْ راننده، 20.3 درصد ملکی فرد دیگر، 17.5 درصد ملکی شراکتی، 17.3 درصد شرکتی(294 دولتی، 2586 خصوصی) بوده است.[15] همین آمار بعد از یک دهه در سال 1385 با وجود رشد چندین برابری ناوگان و رسیدن تعداد کل آن به بیش از 130 هزار کامیون بدین قرار است: 64 درصد ملکیِ خودْ راننده، 3 درصد ملکی شرکتی، 18 درصد ملکی شخص دیگر، 15 درصد ملکی شراکتی[16]. تغییر آمار طی این ده سال نشان میدهد که سهم مالکیت خودْ رانندهها افزایش پیدا کرده است و در مقابل سهم بخش مالکیت شرکتی کاهش داشته است، این روند ده ساله نشان از گسترش شتابان سرمایهی خرد در بخش حمل و نقل است. این اتفاقی نیست که با آماری مواجه هستیم که از رشد سرمایههای خرد در بخش حمل و نقل در این مقطع حکایت میکنند . رشد و توسعهی سرمایهی خرد همزمان با کارکردهای اقتصادی و سیاسی که به صورت عام در سطور قبلی برشمردیم؛ توانایی پاسخگویی به نیازهای آن نوع از سرمایهداری را دارا بود. تکیه بر بازار داخلی، اقتصاد ایران را واجد ویژگیهایی همچون: قرار گرفتن محدود در زنجیره تجارت جهانی، ناتوانی تولیدکننده داخل برای رقابت در سطح منطقهای و بینالمللی، سطح پایین تولید ناخالص داخلی نسبت به دورههای بعد کرده بود. در نتیجه نیاز به بخش حمل و نقلی با توان پوشش بینالمللی وجود نداشته و «نظم و انضباط» ضرورت عاجلی نبود. با پایان یافتن آن دوره ـ دوره جایگزینی واردات ـ به خاطر ضروررتهایی که پیامد آنها پیدایی و چنبره انحصارها بر اقتصاد ایران و شکلگیری بورژوازیِ قدرتمندی بود که می توانست در سطح منطقه رقیبی جدی برای قدرتهای منطقهای و جهانی باشد. اینها خود در هم تنیدهاند با استثمار بیشتر طبقهی کارگر، افزایش تولید ناخالص داخلی و نهایتاً رویآوری این بورژوازی قدرتمند به صادرات. این مجموعه تحولات نیز زنجیرهوار مرتبطاند با افزایش نیاز به حمل و نقلی سازمانیافته که بتواند این زنجیرهی عظیم از نیاز به گردش کالا را برآورده سازد. به این مسأله در ادامه میپردازیم. پیامدِ تغییرات اقتصاد ایران و رشد انحصارات و تغییر استراتژی به توسعه صادرات[17] روندی بود که باعث ناکارآمد شدن حمل و نقل جادهای به شیوهی سابق گردید، دستاندازی سرمایههای کلان به بخش حمل و نقل را نیز می توان زایده همین تحولات دانست. برای روشن شدن روند، به مثال شکلگیری و فرایند روآوری هُلدینگ غدیر به حمل و نقل میپردازیم. برخورد این هُلدینگ به حمل و نقل را می توان به عنوان مثالی از تحول بخش حمل و نقل پا به پای تحولات در سطح تمرکز سرمایهداری و سرازیر شدن سرمایه برای چرخش در یک بخش جدید و سودآور، در نظر گرفت. تاریخچهی هُلدینگ غدیر و ارتباط آن با حمل و نقل را می توان ساده شده ارتباط سرمایهداری ایران با بخش حمل و نقل جادهای و مسأله کامیونداران دانست.[18]همین اتفاق در بعضی انحصارات دیگر همانند گروه تولیدی سایپا با تغییرات جزئی اتفاق افتاده است و مهمتر اینکه هماکنون در بیشتر انحصارات، این فرایندی است که یا در حال انجام است و یا برای انجام آن در آینده، برنامههایی وجود دارد. شركتتوسعه سرمايه و صنعت غدير كه با سرمايه گذاري بانك صادرات در سال 1376 فعاليت خود را شروع كرد، توانست در مدت كوتاهي در زمينهی راهاندازي كارخانجات توليد سيمان به شركتي انحصاري تبديل شود. برخي از شركت هاي زير مجموعهي غدير كه تا نيمههاي دهه 1380 به وجود آمدند عبارتند از: شركت سيمان شرق، شركت سيمان سپاهان، شركت سيمان كردستان، شركت سيمان دشتستان، شركت سرمايهگذاري دي، شركت سرمايهگذاري آذر، شركت سيمان خزر، شركت سيمان ني ريز، شركت سيمان خوزستان، شركت بينالملل ساروج بوشهر. توسعه اين شاخه از سرمايه گذاري در حال حاضر باعث شده كه ايران در حال حاضر به عرصه صادرات سيمان وارد شده و بر طبق گزارش سازمان زمينشناسي آمريكا، با توليد 65 ميليون تن سيمان، به عنوان پنجمين توليد كنندهی بزرگ سيمان جهان، در سال 2012 شناخته شود. غدیر در سال 1389 اقدام به تاسیس شرکت حمل و نقل کرده است که در ابتدا فقط برای تولیدات درونی هُلدینگ غدیر و سپس برای حمل تولیدات مابقی شرکتهای دیگر فعالیت میکرد. هم اکنون غدیر، فقط در حمل و نقل سیمان دارای شرکتهای حمل و نقل زیر میباشد: حمل و نقل ایرسا، حمل و نقل سپهر سیمان مشهد، حمل و نقل کالای رهنورد سیمان سپاهان، حمل و نقل اعتماد ترابر گروس، حمل و نقل دامون، حمل و نقل میلاد بار.[19] آنچه که از اوایل دهه1380 تاکنون در حال رخ دادن است شکلگیری و گسترشِ انحصاراتی است که بخشهای مختلف تولید و توزیع را اینگونه یکی پس از دیگری تسخیر میکنند. این دهه، با شتاب گیری در توسعه بخش انحصاری بورژوازی ایران شروع گردید، این فرایند در سرتاسر آن تشدید شد و نهایتاً به رکودی مزمن انجامید. این روند رشد و رکود دوگانه نمیتوانست در دراز مدت ادامه پیدا کند و بخش انحصاری اقتصاد را درگیر خود نکند. به همین دلیل و اساساً به منظور جلوگیری از تسری رکود به بنگاههای انحصاری که میتوانست به بحران عمیق اقتصادی منجر شود، دولتهای نهم و دهم تلاش اصلی خود را بر مقابله با این رکود در بخشهای میانی و خرد اقتصاد ایران متمرکز کردند. تلاشی که ناموفق بود. با ورشکستگی بخشهایی از بورژوازی خرد و متوسط عملا زیر پای بورژوازی انحصاری ایران نیز خالی میشد، و آن را مجبور میکرد تا به دنبال بازارها و منابعی در بیرون از مرزهای ایران بگردد. برونگرایی اقتصادی محصول این دوره از توسعه سرمایه داری ایران بود. استراتژی توسعه صادرات، جستجوی بازارهای جهانی و منطقهای، و تلاش برای یافتن متحدین و بوجود آوردن بلوک های سیاسی و اقتصادی توسط جمهوری اسلامی، همزمان بود با شکست های بورژوازی ترانس آتلانتیک در افغانستان و عراق. با شروع دههی 1390 کاهش چشمگیری در رونق بخش انحصاری به وجود آمد و نشانههای آن تقریباً در همه شاخههای سرمایهی انحصاری مشاهده میشد. در این هنگام بود که تحریمهای آمریکا به عنوان ابزاری از جانب بورژوازی ترانس آتلانتیک در برههای حساس در مقابل بورژوازی ایران قرار گرفت تا آن را از میدان به در کند. همتراز همین اقدام در سطح سیاسی هجومِ نظامی ـ تسلیحاتیِ همدستان و متحدانِ این بورژوازی بینالمللی، برای سرنگونی اسد و مجبور کردن جمهوری اسلامی به عقب نشینی در استراتژی تشکیل بلوک منطقهای بود. همزمان شدن این دو امر ظاهراً باید گریزگاههای بورژوازی انحصاری ایران را میبست و آن را به دست کشیدن از آرزوهای بلندپروازانهاش وادار میکرد. اما بورژوازی ایران آنگونه که تصور میشد نه تنها در هم شکسته نشد بلکه با تحکیم روابط خود با همسایگان منطقهای و فرامنطقهای که به نحوی سر ناسازگاری با آمریکا داشتند به این مسأله پاسخ گفت[20].با شتاب در توسعه بخش انحصاری ، تراکم و تمرکز سرمایه در هلدینگها و تراستهای تولیدی و مالی باعث افزایش قابل توجه حجم ارزش اضافی مورد نیاز برای تامین نرخ رشد لازم گردید. لازمهی این امر بازتوزیع حجم بیشتری از سود سرمایه کل به نفع سرمایههای بزرگ و به ضرر سرمایههای کوچکتر بود. با هرچه متراکم و متمرکزتر شدن سرمایههای انحصاری؛ هلدینگها و تراستهایی جدید پا به میدان گذاشتند که از ترکیب ارگانیک سرمایهی بالاتری از بورژوازی خُرد برخوردار بودند. هردم بر سهم سرمایه ثابت به سرمایه متغیر افزوده میشد و مکانیسم گرایش نزولی نرخ سود را فعالتر میکرد. در طی این دوران واحدها و بنگاه های متعددی که نتوانسته بودند و یا نمی توانستند سرمایهگذاری کافی برای ارتقاء سطح تکنیکی و فنی و سازمان تولید به عمل آورند تعطیل شدند. این الگوی انباشت مبتنی بر ارجحیت توسعه انحصارات ، از یک سو به سقوط سریع بخش کوچک و متوسط بورژوازی منجر شده و میشود و از سوی دیگر به تداوم دور باطلِ تورم و فساد فزاینده و فقر و فلاکت میانجامد.[21] نتیجه هردو روند یعنی رقابت و کشمکش بورژوازی ایران در سطح منطقه با رقبا و روند داخلی رشد انحصارات به ضرر سرمایههای خرد بخش حمل و نقل تمام شد. یکی از پیامدهای روند اول، قرارگیری ایران در جاده ابریشم ـ که چین را به اروپا وصل میکند و از طرف دیگر محورهای ترانزیتی ایران را به شدت پرتردد میکند ـ است و این خود ضرورت وجود شرکتهای حمل و نقل گسترده و بهصرفه را بیشتر میکند. پیامد این ضرورتها را به شیوههای گوناگون میتوان در عملکرد و سخنان نهادهای مختلف مشاهده کرد. به عنوان مثال سخنان مدیر سازمان راهداری در بهمن 96 همین نکته را به صورتی پوشیده در ملاحظات اخلاقی بیان میدارد. «مدیرکل دفتر حملو نقل کالای سازمان راهداری با بیان این که رشد بار و ناوگان جادهای در کشور متعادل نیست، گفت: طبق گزارشهای تهیه شده از سوی دفتر حملو نقل کالا طی 10 سال گذشته حد فاصل سالهای 85 تا 95 تعداد ناوگان ایرانی حدود 200 درصد رشد داشته است. ... وی با اشاره به دلایل عدم بهرهوری در حمل و نقل جادهای کالا تصریح کرد: 82.5 درصد از خودروهای ناوگان باری جادهای خود مالک هستند و راننده با وجود داشتن دغدغههایی مانند خودرو و اقساط آن باید به فکر پیدا کردن بار نیز باشد و قاعدتاً این مسئولیت باید در اختیار شرکت حمل و نقل یا بازارگاه باشد تا راننده تمرکز و توجه خود را معطوف به رانندگی کند.»[22] مذاکرات اتاق بازرگانی ایران با همتاهایش در کشورهای همسایه [23]و برنامههای عباس آخوندی[24] هم شاهد دیگری بر این ضرورت است . روند دوم نیز که تحت تأثیر رشد انحصارات است باز کامیونداران را به عنوان سرمایهی خُرد بخش حمل و نقل به نابودی میکشاند. این تحول اما با وجود اینکه همگی این دلایل و ضرورتها آن را اینگونه ایجاب میکنند به سادگی نمیتواند اتفاق بیافتد و برای اجرایی شدن نیازمند میانجیمندیخاص خود است تا بر همگان بهسان امری پسندیده و ضروری جلوه کند. از آن جا که بخش حمل و نقل در اختیار بخش دولتی نیست که به بهانههای مختلف اموال دولتی به حراج بخش خصوصی گذاشته شود، مسأله بر سر کامیونداران منفردی است که هنوز بخش اعظم حمل و نقل جادهای را در دست دارند[25] و در شرایط کنونی میتوانند واکنشهای پردامنهای از خود بروز دهند. ***
تا اینجا ث نشان دادیم که بخش اعظم کامیونداران در کجای جامعه ایستادهاند و متعلق به چه طبقهای[26] بوده و آن را اجمالا در بستر تاریخ سه دههی اخیر ایران قرار دادیم. حال لازم است ابتدا به صورت عام به بررسی آن طبقات ـ خردهبورژوازی ـ پرداخته و رفتارهای متفاوتشان را در چند دورهیِ متفاوتِ تاریخی بررسی میکنیم. بعد از آن دلالتهای ضمنی این بررسی عام را در رفتار عینی و مطالبات کامیونداران نشان دهیم و از این راه یک مرحله به تعیین اینکه در شرایط کنونی، خردهبورژوایِ کامیوندار، دنبالهرویِ منافع کدام طبقه میشوند، نزدیک شویم. سپس با اشاره اجمالی به این دنبالهروی، روشن میسازیم که چرا طبقه کارگر، با درگیری در این سیاست تبدیل به دنبال رو و بازندهی میدانِ نبردِ سهمگینِ طبقاتیِ پیش رو خواهد شد.
خرده بورژوازی؛ چند برخورد در دو صده اخیر[27] اعتصاب کامیونداران یک نمونه خصلتنما برای بررسی برخورد چپ به خردهبورژوازی در دورهی کنونی میباشد. با هر تحرکی از جانب این طبقات همچون تجمع مالباختگان یا اعتصاب بازاریان؛ شور و هیجانی عظیم چپ را فرا میگیرد. بیشتر جریانهای چپ به جای تلاش برای تفکیک و تقسیم بندی دقیق و دقیقتر نیروهای تشکیلدهندهی این اعتراضات، با یک کاسهکردن همهی آنها تحت نام اعتراضات مردمی، فقط خاک در چشم خود و تشکلهای کارگری میپاشند. این چپ چنان درگیر فانتزیِ رهبری است که به تمامی فراموش کرده که رهبری طبقهی کارگر نه یک امر آیینی که بدان تقدیم کنند بلکه فرایندی از مبارزه طبقاتی است که طبقهی کارگر باید برای تعیّن دادن به آن بجنگد. این چپ که همان رویکرد بورژوایی را نسبت به مفهوم نمایندگی دارد، تصورش از رابطهی خودش و کارگران نیز بدین صورت است. این نمایندگان خودخوانده، طبیعی است که هنگام تحرکاتی مانند اعتصاب کامیونداران شروع به حمایت کرده و «کار فکریِ» مدنی خود را مکمل کار مبارزاتی کارگران بداند. برای همین ضروری است به چند تجربهی تاریخی، برای بررسی رابطهی خردهبورژوازی و طبقهی کارگر بپردازیم و نشان دهیم که اتفاقاً رهبری طبقهی کارگر امری نیست که تمامی طبقات فرودست به صورتی فراتاریخی بدان پایبند باشند بلکه بستگی تام به توان طبقهی کارگر و حزب انقلابیاش برای کسب این رهبری در پروسهی مبارزهی طبقاتی دارد. با نگاهی به تاریخ سرمایهداری میبینیم که بورژوازی خود از دل طبقه متوسط شهری در قرون وسطی به وجود آمده و خرده بورژوایِ دوران گذار به سرمایهداری به نحوی خود از اسلافِ بورژوازی محسوب میشود و متفاوت از خردهبورژوازی دوران جدید است که از اخلاف بورژوازی است. بورژوازی اسلاف خود را در همان دورهی پیدایشاش به دریوزگی و نابودی کشاند و اخلاف خود را به صورت دورهای و در مواقع بحران به نابودی میکشاند. اما هیچ کدام از اینها توانایی قدرتنمایی در مقابل بورژوازی و نابودی آن را ندارند. نه دهقانان و پیشهوران که خردهبورژوای دورههای ابتدایی سرمایهداری بودند و نه خردهبورژوای دورهی کنونی که زایدهی سرمایهداری است؛ تنها پرولتاریاست که توانایی نابودی بورژوازی و نظم متبوعاش را دارد. اما پرولتاریا نباید نسبت به فراز و نشیبی که رابطهی بورژوازی و خردهبورژوازی دارد بی تفاوت باشد. این فراز نشیب از لحاظ تاریخی نشان داده است که خرده بورژوازی در دورهای میتواند باعث نابودی انقلاب شده و فرزندان دلیر انقلاب را به پای دیوارِ جوخههای مرگ بکشاند و در دورهای دیگر تبدیل به متحدی مهم در ابتدای انقلاب شود و نقشی به سزا در پیروزی انقلاب ایفا کند. این دوگانگی و نوسان، بسته به شرایط مشخص هر عصر، نقشهای متفاوتی به طبقات میانی داده است و این نقشهای مختلف را در دورههایی همچون انقلابات 1848 یا روسیهی1917 و یا انقلاب ایران میتوان دید. مسألهی ائتلاف با دهقانان در شرایطی مطرح شد که در دهه1840 دهقانان در اکثر کشورهای اروپایی دارای جمعیت تعیینکنندهای بودند و همین آنها را به وزنهای تعینکننده در معادلات سیاسی تبدیل کرده بود، با این حال تعیینکنندگی دهقانان در بخشهای مختلف اروپا متفاوت بود. کشورهای اروپایی در میانه قرن 19 را میتوان به سه دسته تقسیم کرد: 1. انگلستان که به تمامی میتوان آن را جدا از سایر کشورهای قاره دانست و انقلاب بورژوایی در آن به سرانجام رسیده و میتوان گفت مناسبات سرمایهدارانه بر آن حاکم شده بود. 2. کشورهای غربی قاره اروپا که حالت گذار داشته و از لحاظ سیاسی ـ اقتصادی، هنوز بقایای نظام فئودالی وزنهی سنگینی در کنار مناسباتِ دنیای سرمایهداری تشکیل میدادند؛ همانند فرانسه و سوئیس 3. کشورهای شرق اروپا، که میتوان آنها را تحت سیطره مناسبات فئودالی دانست همانند روسیه و لهستان. در این سه نوع مناسبات در 1848 سه نقش و رابطهی متفاوت را میتوان مابین خردهبورژوازی و انقلاب تشخیص داد. در انگلستان، خردهبورژوازی همان خردهبورژوازی دنیای جدید است، دکانداران، بازاریان، خردهمالکان روستا و صنعتگران. در دهه منتهی به 1848 به علت وجود مبارزات خودانگیختهی طبقهی کارگر تأکید بر حفظ و گسترش جنبش مبارزاتی مستقل طبقهی کارگر (مثلا چارتیستها) موضعی مترقی بود. در طول سه دهه بعد گام اساسی برای طبقهی کارگر، حفظ این استقلال بود و نهایتاً در دهه1880 رساندناش به بالاترین سطح سیاسی که همان تشکیل حزب مستقل کارگری بود . اما همان گونه که انگلس در مکاتباش دربارهی ایالات متحده آمریکا تصریح میکند[28]،تشکیل حزب مستقل سراسری، باید بدون وسواس لازم درباره خط سیاسی حزب و با تاکید بر استقلال طبقاتی از سایر طبقات باشد. در آن شرایط مشخصِ انگلستان و ایالات متحده، نمیتوان سخنی از ائتلافهای زود هنگام در میان طبقات زد و تاکید فقط بر استقلال سیاسی ـ تشکیلاتی کارگران از سایر گروههای سیاسی است[29]. کما اینکه در همان دوره مارکس و انگلس در نقد برنامهی گوتا نسبت به حزب سوسیال دمکرات آلمان بیشترین سختگیریها را اعمال کرده و با اتحاد دو جناح از طبقهی کارگر مخالفت میکنند و تاکیدشان بر خط سیاسی مترقی حزب است؛ که با این ائتلاف لطمه میبیند.[30] در کشورهای اروپای غربی، به عنوان مثال فرانسه، که رویارویی بورژوازی و پرولتاریا واضحتر از مابقی نقاط بود شاهد نوسانات شدیدی در مواضع طبقاتیِ خُرده بورژوازی در فرایند انقلاب از 1851 ـ 1848میباشیم. دهقانان در ابتدا همراه با بورژوازی جمهوریخواه و پرولتاریا در صف انقلابیون قرار داشتند. با پیروزی بر قدرت حاکم و تشکیل "جمهوری" توسط بورژوازی و همچنین تشکیل نهادهای موازی توسط پرولتاریا،، این دو طبقه مستقیما در مقابل هم قرار گرفتند. بورژوازی از جانب نهادهای پرولتری احساس خطر کرده و از سوی دیگر، دهقانان فرانسوی در نتیجهی اقدامات جمهوری بورژوایی مرحله به مرحله از انقلاب فاصله پیدا میکردند؛ تلاقی این دو جریان، اتحاد بورژوازی و خردهبورژوازی بر علیه پرولتاریا و سرکوب انقلاب با هدفِ برقراری قانون و نظم و حفظ مالکیت خصوصی بود. در شرق اروپا همانند لهستان، آنجا که اساساً نمیتوان در دورهی 1848 از طبقهی کارگر سخن گفت؛ بعد از سرکوب انقلاب توسط ارتش با بدنهی دهقانی، انقلابیون به این آگاهی رسیدند که بدون حل مسألهی ارضی و جلب حمایت دهقانان، انقلاب به پیروزی نخواهد رسید. راهکار احزاب سوسیالیست در قبال مسألهی ارضی و دهقانی این کشورها عبارت بود از حمایت از بورژوازی این کشورها برای انقلاب بورژوایی و از این راه آزادسازی دهقانان از قید مناسبات فئودالی. رفته رفته در اواخر قرن 19 در اکثر کشورهایاروپایی و حتی در جاهای عقبماندهای مانند روسیه سرواژ لغو شده بود و دیگر تاکتیک سابق دربارهی دهقانانی که بعد از لغو قانونی مناسبات فئودالی همچنان در برخی کشورها وزنهی تعینکنندهای بودند؛ نمیتوانست مترقی باشد. موضع سابق، اکنون به حمایت از عملی تبدیل میشد که پیشترها بورژوازی آن را به اتمام رسانیده بود. در دو دهه آخر قرن 19 و با ظهور احزاب سوسیال دمکرات، موضع این احزاب درباره مسألهی ارضی، حول ملی کردن زمینها میچرخید.در تمام این دوره دهقانان پرجمعیتترین طبقهای بودند که با این احزاب به دشمنی پرداختند، با این حال این احزاب در چند دههی ابتدایی حیات خود، برای تغییر این دشمنی، در مجموع کاری انجام ندادند.[31] در روسیهی تزاری اوایل قرن 20 مسأله پیچیدگی خاص خود را پیدا کرد. در روسیه حتی در اوایل قرن 20 دهقانان بزرگترین و پرجمعیتترین طبقه بودند. با وجود جمعیت بالای دهقانی ، احزاب طبقهی کارگر در روسیه نمیتوانستند به دشمنی دهقانان وقعی ننهند و لازم بود سیاست دیگری جایگزین سیاست ملی کردن بی قید و شرط زمین گردد. این خلاقیت تاریخی را طبقهی کارگر انقلابی روسیه و در راس آن بلشویکها انجام دادند. آنها به شکاف تقسیم دهقانان به دو دستهی اکثریتِ بیزمین و اقلیتِ زمیندار در روستا، که نفوذ سرمایهداری در روستا تسریع کرده بود بیان تئوریک دادند.. سیاست بلشویکی، اتحاد تاکتیکی طبقهی کارگر و دهقانان بیزمین در مرحله اول انقلاب، حول خواست تقسیم زمینهای اربابی میان دهقانان بی زمین بود. این سیاست ـ همان گونه که بلشویکها پیشبینی میکردند ـ اکثریت دهقانان را با آنان همراه ساخت ولی در دورهی بعد که نوبت به ملی سازی زمینها رسید، دهقانان تمام قد در برابر انقلاب قرار گرفتند. طبقات اجتماعی به واسطهی سطح تشکلیابی شان منافعشان را تشخیص میدهند و بر اساس منافعشان، در تحولات موضعگیری میکنند. در این فرایند گرچه خاطرهی تاریخی بیتاثیر نیست اما تاثیر آن دیری نمیپاید.[32]مسأله بعدی، تفسیر و پیشبینی رفتار یک طبقه برای آینده، بر اساس جایگاه و سمت و سوی منافعاش و بعد از آن اتخاذ اقداماتی متناسب با این سمت سو است. متد برخوردی اینچنینی، کارگران روسیه و در رأس آن بلشویکها را، یک گام پیشتر از وقایع قرار میداد؛ امتیازی که در کوران تحولات انقلابی بسیار با اهمیت و تعیین کننده است. هر چه از اوایل قرن 20 فاصله میگیریم دیگر کمتر جایی میتوان یافت که مناسبات پیشاسرمایهداری بر اقتصاد آن حاکم بوده و در آن دهقانان نیرویی تعیینکننده باشند. دهقانان به عنوان طبقهای متعلق به دوران پیشاسرمایهداری در مقابل مناسبات نوین از بین رفته، و امروزه سرمایهداری خرده بورژوازی مخصوص به خود را تولید کرده است. در نیمهی دوم قرن 20 دیگر مسأله نه ارتباط جنبش طبقهی کارگر با دهقانان بلکه کم و کیف ارتباط با خردهبورژوازی نوظهور بود. -یکی از مهمترین انحرافات در رابطهی میان تشکلهای طبقهی کارگر با گروههای خرده بورژایی نمونه انقلاب 1357 ایران است. در انقلاب ایران، اکثریت چپ ایران(حزب توده و فداییان اکثریت) با نادیده گرفتن تجربه ی 1917، سمت و سویی که منافع خردهبورژوازی در آن دوران داشت را در نظر نگرفته و دست به تفکیک آن به عنوان طبقات ناپایدار نزدند. اینان با تحلیل اشتباهی که از فرایند انقلاب داشتند و به بهانهی همراهی با قدرت تودههای مردم در مقابل امپریالیسم، دست به اتخاذ رویکردی زدند؛ که نهایتاً نتوانست رفتار این خردهبورژوازی را پیشبینی کرده و تحلیل نماید. عملا در این فرایند، آنها به دنبالهرو این طبقات و در نهایت ـ چون خود این طبقات دنبالهرو بورژوازی ضد سلطنت بود ـ دنبالهرو بورژوازی، تبدیل شدند. در مقابل اینها اما سازمانهای خط سه، رویکردی چپروانه نسبت به خردهبورژوازی داشتند و نتوانستند از پتانسلهای لایههای پایینی آن استفاده نمایند. پیامد همهی اینها همراستا شدن جمعیت عظیم طبقات میانی با منافع سرمایهداری ایران بوده و همین نقشی عظیم در شکست انقلاب و سرکوب آن توسط دولت بورژوایی نوپا داشت. در این مرور مختصر تاریخی میتوان سه برخورد طبقهی کارگر و سازمانها و احزاب متبوعش با خردهبورژوازی را در سه شرایط تاریخی خصلتنمایی کرد:
دلالتهای طبقاتی مطالبات کامیونداران با در نظر گرفتن تحولات تاریخی سرمایهداری ایران و همراستا با آن بخش حمل و نقل که مختصرا بدان پرداختیم و همچنین در نظر گرفتن این نتیجه که در این بخش، کامیونداران همان نماینده سرمایههای خرد هستند اکنون میتوانیم به بررسی اعتصاب آنها بپردازیم. طبقات میانی یا آن طبقاتی که به صورت کلی خردهبورژوازی خوانده میشوند، در سرمایهداری ویژگیهایی دارند که برآمده از نقش آنها در زنجیرهی تقسیم کار اجتماعی بوده و به تمامی آنها را از طبقهی کارگر جدا میکند. ویژگی اول این طبقات این است که وجودشان گره خورده با سهمی است ـ هر چند در اکثر موارد سهمی بسیار ناچیز ـ که از استثمار طبقهی کارگر میبرند و به همین دلیل منافع آنها نه با دگرگونی رادیکال و انقلابی سرمایهداری بلکه یا معطوف به بازگشت به دوران گذشته است و یا اینکه سهمِ به زعم خود عادلانهای برای خود طلب میکنند. آنها نه به دنبال انقلاباند و نه سوسیالیسم، بلکه هم و غمشان چرخیدن چرخهای اقتصاد ـ به هر قیمتی ـ و رونق بازار است. این طبقات میانی گاه در اثر بحرانهای اقتصادی به چنان وضع فلاکتباری میافتند که با وجود یک طبقهی کارگر متشکل و انقلابی میتوانند متحدی تاثیر گذار، برای پروژهی سوسیالیستی طبقهی کارگر باشند ولی این اتحاد از لحاظ تاریخی محدود و تاکتیکی خواهد بود . در صورت نبود چنین طبقهی کارگر متشکلی، این طبقات میانی میتوانند به سوی هر پروژهی ارتجاعی دیگری رهسپار شوند و هستنددورههای تاریخیای که اینگونه عمل کرده و حتی توانستهاند کارگران غیر متشکل را نیز با خود همراه کنند.[33] از منظر همین ویژگی است که دفاع سندیکای واحد از اعتصاب کامیونداران با وجود این آگاهی که کامیونداران در واقع نمایندهی سرمایه خُرد بخش حمل و نقلاند و در شرایطی که طبقهی کارگر در سطح سراسری سازماننیافته است، از منظر منافع تاریخی طبقهی کارگر ایران نادرست بوده و در صورت ادامه این روند کارگران را دنبالهروی پروژههای ارتجاعی آنان میکند، زیرا که نباید فراموش کنیم که سندیکا فقط یک سندیکاست و بیانگر ارادهی کارگران یک بخش و حامی منافع آنان، نه یک حزب سراسری طبقهی کارگر که به دنبال دفاع از طبقات دیگر و یا ائتلافهای بینا طبقاتی باشد. جلوتر به این خواهیم پرداخت که این پروژه کامیونداران به کجا انجامیده و چرا ارتجاعی است. ویژگی دوم این طبقات میانی پراکنده بودن است که سازماندهی آنها را به صورت مادی توسط خود آنها ناممکن کرده و این امر ضروری را به نیروها و طبقات دیگر وامیگذارد. کامیونداران از لحاظ نقشی که گردش کالا در زنجیرهی تولید سرمایه دارد و همچنین از منظر شرایط کاری و مشکلاتی که با آن درگیرند تشکیل یک طبقه را میدهند اما پراکندگی آنها از لحاظ نوع کارشان، اجازه نمیدهد این طبقه بودگی اقتصادی آنها، تبدیل به طبقه برای خود شود؛ در نتیجه با وجود تمامی نزدیکیهای مابین کامیونداران، آنها فرهنگ و کنش سیاسی ـ طبقاتی خود را تولید نمیکنند. کامیونداران، نه یک طبقه واقعی بلکه مجموعهای از افراد منفرد و گروهی از رانندگاناند. در شرایط حاضر طبقاتی که اینچنین ماهیت پراکنده دارند به تمامی تحت پرچم پروژهی بورژوایی اپوزیسیون سرنگونی طلب قرار میگیرند. [34]ربطی هم به این ندارد که این نیروهای پراکنده، کارگران غیر متشکل باشند یا کامیونداران. به همین دلیل است که این اپوزیسون در مواقعی که پای حمله به تشکلات مستقل کارگری در میان باشد پا به پای دولت جمهوری اسلامی در سرکوبِ تشکلهای مستقل کارگری، پیشرفته و پیش میرود.[35] با در نظر گرفتن این مسأله است که میتوان فهمید چگونه بدون هیچ سندیکا یا تشکلی ـ که کامیونداران خود در یک فرایند آن را ساخته باشند ـ شاهد گسترش منظم و هماهنگ شده اعتصابات کامیونداران هستیم، اعتصاباتی که فقط از یک تشکل دارای سابقهی فعالیت میتوانست سربزند و نه کامیونداران پراکنده در سراسر ایران. این شیوهی بخصوص سازماندهی، ما را به یاد نمونه های مشابه زیادی میاندازد، نمونههایی از قبیل دیماه 1396: اعتراض به خاطر مسألهای معیشتی[36] شروع میشود و بعد از آن در فضای مجازی بزرگنماییهایِ دامنهداری اتفاق افتاده و انگاری همینها آن اعتراض ابتدایی را تبدیل به جنبشی پرتوان و گسترده میکند، بعد از آنهم کم نیستند تحلیلگرانی که از جنبش مذکور به عنوان چیزی مردمی و خودانگیخته یاد کرده و تازه اگر چپ هم باشند که همین را دستمایه ناکارآمدی تحزبیابی پرولتاریا میکنند. آنچه که این تحلیلگران نمیخواهند ببینند نقش تبلیغاتی کلان رسانهها و نقش عملی نیروهای پروغرب در پیشروی اینگونه جنبشها و نهایتاً تأثیر همسو کنندهای است که امپریالیسم بر وقایع میگذارد. ویژگی سوم این طبقات میانی عدم وجود منافع مستقل و ناپایداری خود آنهاست. منافع آنها یا با منافع بورژوازی گره خورده است و یا در دورانهای انقلابی منافع لایههایِ پایینیشان به منافع کارگران نزدیک میگردد. این موضوع باعث میشود که موجودیت و جمعیت این طبقات به تمامی در سرمایهداری دستخوش دگرگونی و ناپایداری باشد. اینان اگر دست به اعتراض و یا ابراز مطالبهای بزنند این مطالبه به صورت پیشینی در یکی از دو اردوگاه آشتیناپذیرِ کار و سرمایه، تعریف شده و قرار میگیرد. درهر حالتی به منصه ظهور رسیدن مطالباتشان، از لحاظ عملی به معنای نابودی و نفی خودشان است. این طبقات اگر به دوران گذشته دست یابندـ که نمییابندـ باز در یک فرایند زمانی تنها بخشی از آنها به بورژوازی پیوسته و مابقی پرولتریزه میشوند. نابودی و بازتولیدشان، محصول تکامل و رشد سرمایهداری است. در هر حالتی خواهیم دید که به ثمر رسیدن مطالباتشان همان است و نفی خودشان به عنوان یک طبقه همان. یعنی اگر که اینان جنبشی نیز تشکیل دهند پیامد منطقی مطالباتشان در راستای نفی موجودیت طبقاتی خودشان است. این را در بررسی مطالبات کامیونداران میتوان مشاهده نمود. مطالبات آنها عملاً به تقویت بورژوازی بزرگ حمل و نقل میانجامد، روندی که در هر صورت شروع شده و در حال اتفاق افتادن است اما مطالبات کامیونداران آن را تسریع میکند. مطالبات کامیونداران را میتوان به دو دسته تقسیم کرد.
"کاهش قیمت لوازم یدکی" و "لاستیک و افزایش سهمیه سوخت" که به سان همان درخواستهای یارانه برای بخش تولید است. یعنی دولت با اختصاص بودجهای بخشهای مختلف را سرپا نگه میدارد تا از گزند تلاطمات اقتصادی در امان بمانند. این درخواستها با وجود اینکه سقوط سرمایههای خرد را به تعوبق میاندازند اما استفادهی کلانتر را، انحصارات و شرکتهای حمل و نقل میبرند و در بلند مدت و در نتیجهی رقابت میتوانند کرایهها را بیشتر پایین آورده و همین کامیونداران را از میدان به در کنند. همین مسأله را میتوان در مورد درخواست کامیونداران مبنی بر "محاسبهی کرایه بر مبنای تن ـ کیلومتر" که تقریباً هم ارز با مطالبه "حذف دلالان از باربریها و پایانههاست"، نشان داد. آنچه مدتهاست به صورت روالی عادی در آمده است وجود دلالانی به عنوان واسطه در فرایند معاملات مابین دارنده کالا و کامیوندار است. البته این دلالان معمولاً نه بدان صورت که تصور میشود افرادی منفرد بلکه در قالب شرکتهای حمل و نقل سازماندهی میشوند. شرکتهای حمل و نقلی که از خود کامیون ندارند و کارشان هماهنگ کردن کامیونداران با مالکان کالاست. آنچه در این جا از جانب کامیونداران مطالبه شده مبنی بر محاسبه کرایه بر مبنای تن ـ کیلومتر، عملا بساط این شرکتهای واسطه و دلالان را در هم میپیچد، مطالبهای که اتفاقا دولت نیز به آن رضایت داد.[38]آن تحلیلی که از لحاظ نظری در پس این مطالبه قرار دارد را بدین گونه میتوان فرمولبندی کرد که: مشکلاتی را که گریبانگیر کامیونداران و به صورت عامتر سرمایههای خرد قرار دارد،نتیجهی فعالیت دلالان و واسطهها است . این دید ایدئولوژیک بر این واقعیت سرپوش مینهد که اینان پیامدهای بیواسطه و با واسطه منطق رشد انحصاراتاند و این خود نتیجه روند تاریخی سرمایهداری در عصر حاضر بودهاست. [39] در واقع موضوع از این قرار است که در نتیجه رقابت بین خود انحصارات حمل و نقل و همچنین انحصارات و کامیونداران منفرد، کرایهها به چنان حدی پایین آمده است که حمل بار دیگر برای کامیونداران منفرد بهصرفه نیست در حالی که برای انحصارات حمل و نقل هنوز سود سرشاری دارد.[40] در اینکه از سهم ناچیز کامیونداران، دلالان نیز قسمتی را برمیدارند شکی نیست ولی مسأله در این برداشت آنان نیست بلکه در این است که آنچنان سهم ناچیزی برای مجموع کامیوندار و دلال باقی گذاشته شده است که با همان مقدار برداشت دلال، این بار صدای کامیوندار در میآید. اما دلیل فلاکت آنان را دلال دانستن؛ در واقع اکتفا به پدیداریترین سطح از واقعیت است. با این مطالبات کامیونداران در مقام مدافع حقوق انحصارات ظاهر شده و به آن اجازه میدهند که به بهانه توسعهی حمل و نقل، اصلاحات مطلوب خویش را اجرایی سازند. سه مطالبهی "کاهش نرخ عوارضی اتوبانها"، "ترمیم جادههای پرتردد"، "کاهش هزینههای اضافی در پایانههای مرزی جهت ترانزیت در سراسر کشور"، را هم به صورت مفصل در بخش مربوط به وضعیت کنونی و ضرورتهای حمل و نقل در ایران بررسی کردیم و دیدیم که این مطالبات در واقع مطالبه بورژوازی صادرات محور ایران از دولت است که از زبان کامیونداران بیان میشود. مطالبهی آخر که "نوسازی ناوگان حمل و نقل" است را میتوان در هر روزنامه و خبرگزاریای که در مدت یکسال اخیر، هنگام اعتصابات یا پیش از آن به حمل و نقل پرداخته است؛ دید. مطالبهای که به شیوهها و زبانهای مختلف، از مهمترین راهکارها برای حل موانع حمل و نقل ایران برشمرده شده است و حال هم، در لیست مطالبهی کامیونداران آن را مشاهده میکنیم. معنای عملی این مطالبه، فشار بر دولت برای اسقاط کامیونهای فرسودهی ناوگان حمل و نقل و ارائه تسهیلات به صرفه برای خرید دوباره کامیون است. حال سوال اینجاست که این تسهیلات به چه کسانی داده شود؟ کامیونداران یا شرکتهای حمل و نقل. با توجه با آنچه در قسمتهای قبل دربارهی وضعیت منطقه ای و داخلی اقتصاد ایران گفته شد این سوال فقط یک جواب میتواند داشته باشد و آن شرکتهای حمل و نقل است. بدین گونه کامیونداران در این مطالبه نیز به حامیان رشد انحصارات حمل و نقل در ایران تبدیل میشوند. اینکه مطالبات اعتصاب کامیونداران، اینگونه منافع بورژوازی را فریاد میزند، یک بعدش همان ناطبقه بودن کامیونداران و عدم توانایی آنها برای نمایندگی منافع خود میباشد؛ بعد دیگرش این است که کامیون دارانی که از خود منافع مستقل و اردوگاه مشخصی ندارند، هنگامی که در اردوی بورژوازی قرار میگیرند مطمئناً گامی بر ضرر منافع پرولتاریا برداشتهاند. نمود این مسأله را می توان در مطالباتی همچون کاهش قیمت لوازم یدکی، افزایش سوخت و ... نام برد که گفتیم همان مطالباتی است که تحت نام یارانه به بخش تولید خوانده میشود. کمکهای دولت به مراکز تولیدی خدماتی سویهی دیگری نیز دارد و آن ارزانسازی نیروی کار و نابودی حقوق قانونی آن به بهانه برداشتن قوانین دست و پاگیر برای سرمایهگذاری میباشد[41]. اینکه اعتصابی این اندازه پر سروصدا این مطالبات را مطرح میکند، به دولت ابزاری ایدئولوژیک میدهد که به تقویت سرمایهداران این بخش بپردازد و دست سرمایهداران این بخش را برای استثمار هر چه بیشتر نیروی کار در آینده باز گذارد.[42] لازم است از ذکر این نکته غافل نشویم که مطالبات کارگری نیز ممکن است به صورت محدود یا دورهای، مخصوصا در مراحل ابتدایی مبارزهی طبقاتی و هنگامی که سطح تشکلیابی پایین است، به طور کامل ضدسرمایهدارانه نباشد و یا حتی رفرمیستی باشند. این مسأله با وجود اینکه در یک دوره ممکن است از طبقهی کارگر یک نیروی رفرمیست بسازد اما در سوژگی آن و جایگاهی که در شیوه تولید سرمایهداری دارد، خللی وارد نمیکند. این جایگاه طبقات در مناسبات سرمایهداری است که تعیین میکند در بلند مدت چه رفتاری خواهند داشت. در نتیجه بحث ما دربارهی اعتصاب کامیونداران صرفا این نیست که چون مطالبات کنونی آنها، همراهی با منافع سرمایهداران است، پس همواره در اردوی بورژوازی خیمه زدهاند و بنابراین ارتجاعیاند. این بررسیِ مطالبات آنها، همزمان با اینکه میدانیم خردهبورژوازی از لحاظ اردویِ طبقاتی در نوسان است ما را به این نتیجه میرساند که اردوی کنونی کامیونداران اردوی بورژوازی است و نه اردوی همیشگی آنها. حال اگر از سه نوع برخوردی که در طول تاریخ برای ائتلاف طبقهی کارگر با خردهبورژوازی برشمردیم سعی کنیم متد بلشویکی را اتخاذ کنیم، میفهمیم که کامیونداران در لحظهی کنونی، آن قسمت از خردهبورژوازی نیستند که مناسب برای ائتلاف با طبقهی کارگر باشند. جایگاه اجتماعی کامیونداران و مطالبات اعتصابشان بدینگونه این حرکت را در تقابل با منافع کارگران قرار میدهد و آن را غیر قابل جمع با مطالبات کارگران میکند. در ادامه به دلالتهای سیاسی اعتصاب میپردازیم.
دلالتهای سیاسی اعتصاب کامیونداران پیشتر در بحث اعتصاب، سخن از کارکرد آن به عنوان یک امتناع در سطح عام و در اعتصاب کارگری، امتناع در برابر تولید یا توزیع و در حالت کلی امتناع در برابر گردش سرمایه در آن بخش مشخص سخن گفتیم؛ در ادامه ذکر کردیم که چگونه در آن بخش مشخص و به صورت محدود و موقت توازن قوا به نفع کارگران رقم خورده و کارگران میتوانند و باید از دل این واقعه سندیکای خود را بنا نهند. حال بیاید چنین بررسیای را در مورد کامیونداران داشته باشیم. اعتصاب کامیونداران، گردش سرمایه در سطحی خرد را دچار اخلال نکرد که بتوان گفت باید از آن سندیکای محلی به وجود آید، این اعتصاب تلاشی برای ایجاد اخلال در گردش سرمایه در سراسر ایران بود و بنابرین هر تشکلی که از آن برون آید تشکلی سراسری است که بر پایههای محلی بنا نشده است و همچنین این کنش به ناچار در سطح سیاسی به تقابل با دولت میانجامد.[43]جمهوری اسلامی در نهایت یک دولت بورژوایی است و این یعنی که طبقه کارگر ایران در دورهای از حیاتاش ناچار است بر علیه آن مبارزه ی سراسری را شکل دهد و خیابانی که اکنون تماماً در اختیار نیروهای بورژوایی است را با سنگربندیهای خود تسخیر کند. اما نباید فراموش کرد که جمهوری اسلامی یک دولت بورژوایی است، یعنی دولت طبقهای که در طول بیش از 3 قرن حیات اش بارها با گستردهترین و سهمناکترین امواج انقلابی برخورد کرده و توانسته آن را مهار کرده و یا در منطق سرمایه حل نماید. برای شکست یک دشمن باید که درک درستی از نقاط ضعف و قوت آن داشت و در هر لحظهی مشخص تاکتیکی مشخص اتخاذ کرد؛ برای وارد آوردن عمیقترین ضربهها ـ که الزاما بزرگترین ضربهها نیستند ـ در راستای استراتژی نابودی کامل دشمن و پیروزی نهایی. تقابلی که اعتصاب کامیونداران با دولت ایجاد میکند حتی اگر موفقیت آمیز میبود، در بهترین حالت، باز هم برای طبقهی کارگر ایران یک پروژهی زودرس بود زیرا که نابودی دولت بورژوایی جمهوری اسلامی فقط زمانی باید به رهبری و نقش قاطع طبقهی کارگر انجام گیرد که این طبقه از توان عملی ارائه بدیل خود برای بعد از آن اطمینان یابد. پیشتر از این گفتیم که دوگانگی و نوسان این طبقه را نباید بدین صورت در نظر گرفت که پرولتاریا نمیتواند هیچ وقت موئتلف خرده بورژوازی باشد. این که در آن موقع مشخص خرده بورژوازی رو به سوی کدام طبقه دارد را شرایط مشخص آن دوره تعیین میکند. شرایط مشخص کنونی، این طبقات را به بورژوازی امپریالیستی متصل کرده و سرانجام این مجموعه و همراهان، به سوی اجرایِ پروژههای ارتجاعی رهمیسپارند، زیرا که برنامهی این بورژوازی سالهاست سرنگونی جمهوری اسلامی است. این شرایط مشخص برای کارگران دارای حلقهی مفقودهای است که پروژههای ائتلاف طبقاتی میان کارگران و دیگر طبقات را در چنین سطحی، پیشاپیش به شکست میکشاند؛ حلقهی مفقودهای که برخاسته از خود واقعیتهای کنونی شرایط ایران است. این حلقهی مفقوده حزب انقلابی طبقهی کارگر است. حزب انقلابی طبقهی کارگر؛ به سان قامت مادی آگاهی پرولتاریا، موظف است که رابطهی میان پرولتاریا و طبقات دیگر را تنظیم کند. حزب طبقه همچون مقر فرماندهی طبقه، حمایتها، ائتلافها، حملهها و عقب نشینیها و تمامی آنچه دستورات لحظهای و دراز مدت نبرد شمرده میشود؛ را صادر میکند. تنها حزب قادر است این نقش را ایفا کند و حزبی موفق عمل میکند که دستورات لحظهای و دراز مدت نبرد را از نبض توازن قوای وضعیت بگیرد. بدیهی است کارگران بدون داشتن این سطح از تشکل نمیتوانند و نباید به سمت چنین اقدامات خطرناکی روند؛ اقداماتی که آنها را به عنوان سپاهی بدون برنامه و رهبر در اختیار دشمن قرار میدهد. حال بپردازیم به اینکه آیا برای کامیونداران غیر از این ممکن بود که شیوهای دیگر از امتناع و رویارویی را پیش گیرند یا افقهای دیگری را در دستور کار قرار دهند. کامیونداران تشکیل شده از بخشها و حوزههای مشخص و کوچک نیستند؛ در صورت تقسیم کردن در نهایت به کامیونداران منفردی میرسیم که نمیتوان از آن به عنوان یک حوزه نام برد. به این معنی که یک کامیون دار در خوزستان به همان انداز با یک کامیون دار خوزستانی دیگر ارتباط دارد که با یک کامیوندار شیرازی. در نتیجه حوزهیهای مشخصی نمیتوان در آنان تشخیص داده و کارحوزهای عملا ناممکن است. همین امر سازماندهی مرحله به مرحله و از پایین را ناممکن میکند. یعنی مشخصات این ناطبقه، خود سبککاری سراسری را ایجاب مینماید که در دورهی کنونی تنها آلترناتیوی که از دل این سبککار برون میآید همان سبک کار سرنگونیطلبانه است. اما ممکن است اینگونه استدلال شود که در وضعیت کنونی، که نیروهای طرفدار سرنگونی بورژوایی ـ امپریالیستی جمهوری اسلامی بر جامعهی ما هژمون شدهاند؛ هر نیرویی حتی طبقهی کارگر، در معرض این خطر قرار داشته و کامیونداران نیز از این امر مستثنی نیستند و اگر بخواهیم هر نیرویی که سمت و سوی سرنگونی طلبانه دارد را رها کنیم، حتی از تأثیر گذاری بر جنبش کارگری نیز باز میمانیم و اتفاقاً باید به کارگران در هنگامه اعتصاب و مبارزه نیز پیشنهاد دهیم به خانههایتان برگردید.[44]اما بین آن امکانی که برای طبقهی کارگر مطرح است با آن امکانی که برای کامیونداران مطرح است تفاوتی عمیق نهفته است. طبقهی کارگر برای جلوگیری از درگیری در سیاستهای امپریالیستی، میتواند خود را به حوزهی کاری خود در سطح محلی محدود کرده، تشکل متناسب با آن ـ سندیکا ـ را برای خود تشکیل دهد و در آن سازمان یابد. کارگران اگر اینچنین متشکل شوند، آنگاه در مرحلهی بعد از مبارزه که میدان عمل آنها همزمان با سطح محلی محیط کارشان، سطوح گستردهتری را پوشش میدهد؛ میتوانند قاطعانهتر از درافتادن به سیاستهای بورژوایی جلوگیری کنند. در این فرایند آنها در سطح محلی مبارزه کرده و متشکل میشوند و تشکل آنها سنگ بنای مبارزه در سطح گستردهتر خواهد بود و از این راه میتوان امیدوار بود که مبارزات طبقهی کارگر از لحاظ سبککاری و سیاسی استقلال خود را از سیاستهای سرنگونیطلبانه حفظ کند. اما برای کامیونداران هیچ کدام از اینها مقدور نیست. مسأله فراتر از این است که جنبش کنونی کامیونداران ارتجاعی است، مسأله این است که این جنبش سمت و سویِ بورژوایی داشته و ماهیت طبقاتی آنها سبککار بورژوایی را به همراه خواهد داشت؛ زیرا به دلیل نبود بخشهای منفرد حوزهای که امتناع و مقاومت در آن سطح، به پایهای برای مرحله بعد تشکل تبدیل شود، اعتصاب آنها ناگزیر امتناعی در برابر دولت است؛ گسستی است که دولت را با بحران مواجه میکند. بحرانی که زمانی لزوماش ضروری میشود که طبقهی کارگر ایران توانایی ارائه بدیل عملی خود را داشته باشد. در این سطح و با ایجاد این بحران ها برای دولت همان تاثیری را خواهد داشت که اعتصاب سراسری، هردو به یک اندازه به صورت زودرس دولت را دچار بحران میکنند. بنابراین این ناطبقهی کامیوندار، در این شرایط مشخص، کنشاش نمیتواند افقی جز سرنگونی بورژوایی جمهوری اسلامی داشته باشد. اگر بخواهیم کل این دلایل را به صورتی منظم کنار هم بچینیم، باید بگوییم که به دو دلیل اعتصاب کامیونداران در شرایط کنونی آن چیزی نیست که طبقهی کارگر باید از آن حمایت کند: وضعیت کنونی خودِ طبقهی کارگر و توازن قوای داخلی ایران، وضعیت طبقهی کارگر نوعی دیگر از کنشگری را پیشروی کارگران میگذارد و اصرار بر تشکلیابی و تقویت پایههای سندیکاهای موجود را به امری مترقی تبدیل میکند؛ شرایط داخلی نیز ایجاب میکند که خطر سرنگونی بورژوایی و از پی آن انهدام اجتماعی به واسطهی نیروهای پرو امپریالیست خطری جدی است و در این شرایط تنها میتوان از راه کار محلی ـ حوزهای بر این خطر فائق آمد. حال با تمامی این سویههایی که اعتصاب کامیونداران حاوی آن است برگردیم به چند ادعایی که در قسمتهای پیشین مطرح کردیم. گفتیم که حمایتهایی از جنس حمایت سندیکای شرکت واحد از اعتصاب کامیونداران، در شرایط کنونی به استقلال طبقهی کارگر لطمه میزند و اکنون ضروری است به تشریح این ادعا بپردازیم. استقلال طبقهی کارگر شرط لازم و کافی برای پیگیری منافع تاریخی کارگران در هر سطح از تشکلیابی این طبقه است. این استقلال اما ابعاد گوناگونی دارد که میتوان تحت سه سطح عام نظری، سیاسی، تشکیلاتی دستهبندی کرد و با استقلال در این سه سطح است که میتوان یک تشکل را مستقل نامید.[45]در سطح سیاسی اعتصاب کامیونداران همانگونه که گفتیم به تقابل با دولت میانجامد و در راستای سرنگونی بورژوایی جمهوری اسلامی قرار میگیرد. همراهی سندیکای اتوبوسرانی با این حرکت، خود سندیکا را در آن لحظه، در همین راستا قرار میدهد و در درازمدت به تقویت جناح پروغرب جنبشکارگری و ایجاد چنین جناحی در سندیکا میانجامد. از لحاظ نظری پیامد تقابل سراسری با دولت به معنای این است که وضعیت کنونی را انقلابی درک کنیم. چنین نظرگاهی بر این اساس استوار است که به محض فراهم آمدن فرصتی در یک کشور و یا تضعیف دولت آن میتوان کل نیروها را برای تغییر قدرت بسیج کرد. این نظرگاه تفاوتی میان انقلاب با رژیم چنج ندیده و به جای تحلیل جامعه بر اساس تضاد و تخاصم میان طبقات بر مبنای تضاد میان دولت و جامعهی مدنی بنا شده است. این دیدگاه بدین نتیجه میانجامد که زمانی که عملکرد دولتها چه در امور داخلی و چه بینالمللی از خطوط قرمز عبور کرد باید که مردم همه با هم بدون در نظر گرفتن سمت و سوهایی که ممکن است در دام آن افتند؛ به مقابله با آنها برخیزند. چنین برخوردهایی در نظر نمیگیرند ـ انتظار هم نمیرود که در نظر گیرند ـ که علاوه بر بحرانی که طبقهی حاکم را فراگرفته است وضعیت طبقهی کارگر چگونه است و آیا عملاً امکان ارائه بدیلی غیر سرمایهدارانه وجود دارد. حمایت از چنین اعتصابی عملا به معنای قبول این موضع نظری است که لزومی ندارد که طبقهی کارگر به سطح تشکل سراسری خویش رسیده و وضعیت بینالمللی نیز لزوم چنین تغیری را فراهم کند؛ زیرا که اساساً طبقهی کارگر نیز وزنهای هم وزن در کنار سایر اقشار است و باید که همراه با آنها دست به اقدام زند. از لحاظ تشکیلاتی و سبککاری نیز واضح است که ادامهی چنین حمایتهایی ممکن است به مرحلهای برسد که منجر به ارتباطات نزدیکتری میان سندیکای اتوبوسرانی و کامیونداران برسد. چنین چیزی به علت وسعت و پراکندگی کامیونداران به جای اینکه کامیونداران را به زیر پرچم رهبری سندیکا آورد سندیکا را تابع آشفتگی کامیونداران میکند. چنین امری عملا تشکیلات سندیکا را از هم پاشانده و بعد از آن ما با رانندهی اتوبوسران، به جای سندیکا طرف خواهیم بود، رانندهای که این بار به راحتی با حرکتهایی همچون اعتصابِ کامیونداران همراه میشود. بدین صورت است که میتوان گفت چنین برخوردی میان سندیکا و اعتصاب کامیونداران استقلال کارگران را در وضعیت کنونی خدشهدار کرده و در ادامه توان نابودی آن را در همه سطوح دارد.اگر که همهی این مطالب را بپذیریم باز یک مسأله بدون جواب مانده و این است که در دورهای که وضعیت اقتصادی، اقشار و طبقات مختلفی را در تنگایِ اقتصادی و معیشتی قرار داده است؛ چه باید کرد؟ کارگران و کمونیستها چگونه نسبت به واقعیاتی که خود طبقهی کارگر و دیگر فرودستان را درگیر کرده است، برخورد کنند که در راستای منافع تاریخی طبقهی کارگر قرار گیرد. این مسأله یک مسأله کلی بوده و طبیعتاً نمیتوان بدان پاسخی دقیق داد که برای تمامی حالات ممکن درست از آب در آید. اما میتوان در سطح عام به تبیین اصولی پرداخت، که در همهی برخوردها باید در نظر گرفته شود. در شرایط کنونی که کارگران ایران به غیر از چند مورد انگشت شمار همچون سندیکای اتوبوسرانی، یا هفتتپه و ... تشکل نیافتهاند، لازم است در دو سطح تشکلیافته و تشکل نیافته به بحث بپردازیم. در اکثریت قریب به اتفاق بخشها که هیچ تشکلی کارگری مستقلی تا کنون شکل نگرفته است در گام اول ضروری است که کارگران پیشرو همدیگر را یافته و به تشکیل جمعها و محافل کارگریشان حول موضوعاتی اعم از بررسی وضعیت فضای کاریشان تا مباحث سیاسی کلان ایران و جهان و تجربیات ارزندهی طبقهی کارگر در طول تاریخ بپردازند. در فرایند این بررسیهاست که نطفههای اولیه هستههای کارگری شکل میگیرد. این نطفه البته در هنگام کارهای جمعیشان باید همواره امکانهای عملیای که وضعیت پیش رویشان میگذارد را دریافته و از قِبل آن دست به اقدام در سطح محلی خود زنند. در مسیری اینچنین پر فراز و نشیب و زمانبر است که این هستهها میتوانند به سمت تشکیل سندیکای خود پیشروند. در سطح تشکلیافتهی سندیکایی نیز این وظایف ساقط نمیشوند بلکه سندیکا باید که همواره پایههایی که خود برروی آنها استوار است را تقویت کرده و بدینسان خود را همواره بازتولید کند. همزمان با این، سندیکا، برای آنکه خود را نیز پابرجا سازد لازم است که به کارگران دیگر بخشها کمکهای عملی و نظری خود را جهت تشکیل سندیکای کارگری مختص آن بخش برساند، با این کار است که سندیکا در مقابل هجومهای سرمایهداران و دولتهایش تنها نبوده و راه را برای تعمیق مبارزه طبقاتی هموار میسازد. در این سطح اما وظایف و مسائل دیگری پیشِ رویِ کارگران پیشروی متشکلِ در سندیکا قرار میگیرد. یکی از این ها وظایفی است که تحرکات طبقات دیگر بر دوش سندیکا میگذارد.واکنش سندیکا بسته به شرایط مختلف میتواند متفاوت باشد اما آنچه باید در نظر داشته باشد در حد و حدود توان و جایگاه سندیکا واکنش نشان دادن است. این وظیفه اما با همکاری روشنفکران ارگانیک طبقهی کارگر و یا همان کمونیستها انجام پذیر است که یا خود از کارگران پیشرو میباشند و یا کارگر نبوده اما همپیمان تاریخی طبقهی کارگر محسوب میشوند. نیاز به این ترکیب نیازی است که با گسترش مبارزهی طبقاتی و بالارفتن سطح تشکل کارگران ناگزیر است. با بالارفتن تشکلیابی کارگران، رفته رفته این نیاز به صورتی نیازی حیاتی درآمده و بالاترین سطح خود را در حزب انقلابی طبقهی کارگر مییابد که ترکیبی است از کارگران و روشنفکران ارگانیک طبقهی کارگر. آنچه از این موضوع میتوان برداشت کرد وظایفِ رو به گسترشی است که با افزایش سطح تشکل کارگران و در شرایط کنونی در مورد سندیکاها، بر دوش کمونیستها میافتد. با این اوصاف باید جمله پیشین خود را بدین صورت درآوریم که تحرکات سایر طبقات وظایفی را بر دوش کمونیستها و سندیکاها میگذارد. یکی از وظایف پیشرو این است که تشکل کارگری باید در سطح توان و قدرت خود به سمت ائتلاف، حمایت و همکاری با سایر نیروها پیش رود. نوع این ائتلاف بسته به ویژگیهای مشخص تاریخی و جغرافیایی میتواند متفاوت باشد اما اصل غیر قابل فسخ در این فرایند این است که این مجموعهی موئتلف تحت رهبری تشکل کارگری اداره شده و به کنش بپردازد، در غیر این صورت کارگران به ناگزیر دنبالهروی سیاستهای طبقات دیگر خواهند گشت. همزمان با این لازم است بررسیای از وضعیت آن لحظهی مشخص به عمل آید که به روشن ساختن توازن قوا طبقاتی موجود در جامعه انجامد و در این بررسی لازم است مولفههای سرمایهداری و بحرانهای آن، تاثیر امپریالیسم و همچنین سطح مبارزهی طبقاتی در نظر گرفته شود[46] و در ادامهی اینها، سبککاری که ضرورتهای وضعیت را در نظر گرفته اتخاذ گردد. بعد از این است که میتوان به بحث پرداخت که آیا تحرک فلان طبقه، رو به سوی منافع تاریخی پرولتاریا دارد یا نه و ویژگیهای آن اجازهی اتخاذ سبککار مترقی هر دوره را میدهد یا نه. بدیهی است که خلاقیت طبقهی کارگر امری است که در دورههای مختلف تاریخی خود را نشان داده است و همهی آنچه که ما امروز به عنوان علم مبارزهی طبقاتی میشناسیم، وامدار این خلاقیتهای تاریخی است. این را برای آینده نیز نمیتوان نادیده گرفت و مطمئنا نیز در آینده بارها و بارها این خلاقیتهای راهگشا را خواهیم دید، بحث اما این است که هر کنشی در عصر سرمایهداری اگر که بخواهد گامی در راستای رهایی پرولتاریا بردارد باید اصل رهبری طبقهی کارگر و استقلال تشکلات این طبقه را از سایر طبقات رعایت کند. این تاکید ما بر اساس سه نوع برخوردی است که در طول تاریخ، پرولتاریا با خردهبورژوازی داشته و در قسمتهای پیشین بحث کردیم و با توجه به این بود که فقط یکی از آن سه برخورد در راستای منافع تاریخی پرولتاریا قرار داشت؛ برخورد بلشویکها. در اعتصاب کامیونداران برخورد سندیکای اتوبوسرانی را میتوان برخوردی دانست که سمت و سویی از نوع اول داشت، البته نباید از نظر دور داشت که خوشبختانه سندیکا فقط حمایت کرده است و برای همراهی با آنها اعتصابی سازمان نداد؛ امری که تمامی چپ پروغرب ایران یکصدا آن را از طبقهی کارگر ایران میخواستند. برخوردی که بخواهد در راستای منافع تاریخی کارگران ایران قرار گرفته و همچنین نسبت به مطالبات کامیونداران بیتفاوت نباشد، باید که در سطح اول دست به چنین بحث و بررسی زده و در سطح بعدی به تفکیک این طبقه بپردازد و آن قسمتهایی که توان همراهی با کارگران دارند را پیدا کرده و دفاع از منافع آنان را علم کند. این قسمت همان کارگران شرکتی کامیوندارند که با وجود اینکه درصد کمی از کامیونداران را تشکیل میدهند اما بخش رو به گسترش صنعت حمل و نقل اند و در آینده، کامیونداران نیز به آنها میپیوندند. از همه مهمتر اینکه کارگر حمل و نقلاند، یعنی از جنس همان کارگران سندیکا و باید که مانند سایر کارگران تشکل خود را سازمان دهند، در این کار چه نهادی اصلحتر از سندیکای اتوبوسرانی که به آنها کمک کند. از این روست که ما با این حمایتهای شرکت واحد مخالف بوده و آن را خلاف استقلال طبقه کارگر میدانیم. اکنون طبقه کارگر در آن سطحی نیست که بتواند از این ائتلاف ها چیزی گیرش بیاید و اتفاقا مجبور است تا سرحدات مسخ ماهیت طبقاتی جنبش کارگران پیش برود. آن چه اکنون ضروری است ساختن و مستحکم کردن سندیکا در درون طبقهی کارگر است. رفقا و دوستان کارگر سندیکای شرکت واحد، ضروری است سندیکایتان را حفظ کنید و با تمامی توان این تشکلی که به بهای زیادی به دست آمده را توسعه دهید. رفقای کارگر، به جای نظر انداختن به سوی طبقات دیگر و یافتن همپیمانانی در میان آنان به کارگران دیگر بخشها نظر کنید. کارگرانی که تجربیات مبارزاتی ارزنده شما، میتواند کمکی شگرف به سازمانیابی آنها بکند. با این کار و کمک به اینکه کارگران دیگر بخشهای صنعتی خدماتی سندیکایِ مستقل خود را بسازند، شما کاری سترگ در راستای مبارزهطبقاتی کارگران ایران انجام دادهاید. چنین سازماندهیای باید به وسیلهی خودِ کارگران انجام گردد. در آینده سیاسی طبقهی کارگر ایران، در امتدادِ تشکلیابی مستقل در بخشهای مختلف هر حوزهی کاری است که میتوان انتظار برآمدن نیروی عظیم کارگران، حزب انقلابی طبقهی کارگر، را داشت. آن روز دور مباد.
سعید میکائیلیان ـ بهار 1398
[1] . تاریخ مبارزهی طبقاتی دو دههی اخیر مثال بارزی از انحطاط و غلتیدن به درون سبککار بورژوایی تشکلهای غیرمستقل و از بالا به پایین است. کافی است در نظر آوریم که تشکلهای خودخوانده کارگری و احزاب سنتی کمونیست در حالی از تحلیل پروژهی امپریالیستی جنبش سبز باز ماندند که سندیکاها خط خود را از آن جدا کرده و به حمایت از آن نپرداختند و یا در واقعهای همانند بزرگداشت روز کارگر دیدیم که چگونه تشکلی وابسته میتواند مترقیترین طبقهی عصر جدید را به سمت حمایت از یک پروژهی نژادپرستانه بر ضد همطبقهای های افغانمان روانه کند. برای فهم چرایی درافتادن تشکلهایی که متکی بر اراده کارگران نیستند در دام چنین سیاستهایی در دو دهه اخیر، به کتابچهی نقد لیبرالیسم کارگری اثر خسرو خاکبین نشر اینترنتی 1396 مراجعه نمایید. با وجود تمامی نقدها، آن چه مایهی تاسف است این است که بعد از یک ماه و اندی مبارزه قهرمانانه کارگران هفت تپه در آبان 1397 هم اکنون به وضوح شاهد آنیم که سندیکا روز به روز بیشتر به حاشیه رفته و دو گزینه شورای کارگری و شورای اسلامی کار بیشتر عملا به بدیل تبدیل میشوند. این دو نوع تشکل برای کارگران نمیتوانند دستآوردی بهتر از اسلافشان به دست آورند، دستآوردهایی که در این خطوط به آن اشاره شد. [2] . بیانیه سندیکا به تاریخ 10 مرداد در همبستگی با کامیونداران اعتصابی در سایت سندیکا موجود است. لینک خبر: https://vahedsyndica.com/archive/3299 [3] . حمایت سندیکا از اطلاعیه فدارسیون جهانی کارگران حمل و نقل در حمایت از اعتصاب کامیونداران: https://vahedsyndica.com/archive/3364 [4] . مبارزات کارگران، خسرو خاکبین، انتشار اینترنتی، آذر 1397 [5] . از تعداد مزدبگیران شاغل در بخشهای مختلف صنعتی {در سالهای1342 تا 1357} آمار دقیقی در دست نیست اما حدس قریب به یقین نشان میدهد که طبقه کارگر در از 1342 تا 1356 پنج برابر افزایش یافت. درقلب این طبقه 880000 کارگر در مراکز صنعتی که شامل: 30000 کارگر در صنعت نفت، 20000 کارگر در صنایع الکتریکی، ... 150000 کارگر بخش حمل و نقل شامل کارگر راه آهن، راننده کامیون، دیگر وسایل حمل و نقل مدرن. (یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، نشر مرکز، 1378، ص397) مشاهده میکنیم که کارگران حمل و نقل پنج برابر کارگران نفت و حدود 17 درصد از کل کارگران صنعتی آن دوره ایراناند. باوجود راهآهن نه چندان گسترده آن دوره و عدمِ توسعه مابقی بخش های حمل و نقل میتوان دریافت که به نسبت کارگران آن دوره کارگران راننده کامیون جمعیت بالایی بوده و این تایید کننده گزارشاتی غیر آماری از وجود شرکتهای حمل و نقل آن دوره است. [6] . این سیاستها عبارت است از کوتاه کردن حداکثری دست سرمایههای خارجی با استفاده از ابزارهای مانند افزایش تعرفههای واردات، کنترل نرخ ارز، محدودیت واردات کالاهای سرمایهای، ارائه وام به صنایع در حال توسعه داخلی و توسعه بازارهای داخلی در اختیار همین سرمایه داخلی. [7] . چرایی این مسأله که چرا انقلاب 1357 شکست خورد نیازمند بررسی این انقلاب در شرایط داخلی و جهانی طبقهی کارگر آن دوره، اشتباهات احزاب چپ و شرایط عینی و ذهنی انقلاب و مجموعهای از وقایع است که نیازمند بررسی دقیق و انتقادی است که در حیطهی بحث ما نمیگنجد، اما انجام این کار سترگ از ضروریات جنبش طبقهی کارگر ایران است. کاری که در طول این چهار دهه بارها از سوی افراد و گروههای مختلف برای انجاماش گامهایی ارزشمند برداشته شده ولی هنوز این ارزیابیهای تئوریک توسط جنبش انقلابی طبقهی کارگر چکشکاری نشده است. [8] . پاسخ سرمایهدارانه به بحران اقتصادی ـ اجتماعی مابین دو جنگ جهانی که به صورت دولت رفاههای بعد از جنگ درآمد بارزترین مثال این پاسخ به بحران است. [9] . وقتی موضوع توزیع کامیونهای وارداتی در تمامی استانها مطرح شد، شبکه تعاونیهای کامیونداران خودْ راننده در کشور را راهاندازی گردید. این اقدام موجب شد مشکل دپوی کالاهای وارداتی در تهران و سپس انتقال مجدد آنها به شهرستانها حل شود و به خصوص استانهای محروم و دورافتاده که کمتر رانندهای حاضر بود به آنجا برود با وام بلند مدت، صاحب کامیون شوند و رانندگان بومی، نیازهایشان را تامین کنند. حتی در مورد مناطق محرومی چون ایلام، تسهیلات دیگری هم فراهم شد. مثلا واگذاری کامیون با وام بلندمدت به رانندگان پایه دومی که حداقل ۵ سال تجربه کارحرفهای داشتند، زیرا در آن منطقه با کمبود جدی رانندههای پایه یکم مواجه بودیم. روزنامهی دنیای اقتصاد، شماره خبر: ۴۳۰۴۴۹. [10] . سیاستهاى اقتصاد كلان و اصلاحات ساختارى، دكتر علیرضا رحیمى بروجردى، موسسه مطالعات و پژوهشهاى بازرگانى، شهريور1377. [11] . توسعه صنعتى ايران، تجربه گذشته و افق آينده، دكتر علی رشیدی، اطلاعات سیاسى ـ اقتصادى شماره 154ـ153 خرداد و تیر 1379 [12] . این کلیات برگرفته از مجموعهی نگاهی به توسعه سرمایهداری در دو دهه اخیر نوشتهی وحید صمدی منتشر شده در سایت تدارک کمونیستی است. [13] . صادرات و بخش صنعت در ايران، دكتر ارسطو امامى خويى، اطلاعات سیاسى-اقتصادى شماره ،130-129 خرداد و تیر 1377. [14] . دولت و مبارزه طبقاتی در ایران؛ انباشت سرمایه در دورهی آغازین جمهوری اسلامی، بهمن شفیق، انتشار در سایت تدارک کمونیستی. [15] .مرکز امار ایران، https://amar.sci.org.ir/PlanList.aspx [16] . سالنامه آماری حمل و نقل جادهای1385، ص57 [17] . این استراتژی به تعریف سندِ "تصویب نامه توسعه صادرات" که در تاریخ 16 اردیبهشت 1383 با پیشنهاد اتاق بازرگانی، صنایع و معادن به تصویب هیئت وزیران رسید عبارت است از: «افزايش درآمدهای صادراتی کشور، گسترش و تنوع بازارهای هدف، افزايش تنوع کالاها و خدمات صادراتی، افزايش سهم کشور در تجارت جهانی، افزايش توليدات صادراتی، بهبود کيفيت محصولات و خدمات صادراتی.» راهکارهای عملی برای رسیدن به این اهداف توسط سند بدین صورت آمده است: «1- توسعه آزادی و رقابت در محيط کسب و کار. 2- تشويق و حمايت از سرمايه گذاریخارجی با هدف توسعهی صادرات. 3- توسعه زير ساختهای مرتبط با امر صادرات از قبيل حمل و نقل دريایی، زمينی، هوايی و ريلی، خدمات بانکی، خدمات بيمه و ضمانت صادرات و استقرار نظام رقابتی در استفاده از اين زير ساختها. 4- حرکت به سمت استقلال بورسهای اوراق بهادار و کالا. 5- متصل کردن بازارهای مالی داخلی به بازارهای مالی بينالمللی. 6- تلاش برای کاهش ريسک فعاليتهای اقتصادی سرمايهگذاران خارجی در کشور. و ...» منبع: http://qavanin.org/Law/163813 [18] . هرچند لازم است تاکید کنیم فقط حالت ساده شدهی این رابطه و نه بیشتر از آن. چون در سادهترین حالت مسأله یک شرکت یا انحصارِ اقتصادی عملکردش تابع سود بلاواسطهی انحصار و در آیندهنگرانهترین حالت تابع دورنمایی استراتژیک همین سود در بازار است و اعمالش ممکن است و بسیار پیش میآید که به ضرر انحصارات دیگر باشد. اما دولت در اعمال خود ناچار است منافع سرمایه را ــ که عموماً منافع عام کلیت سرمایهداران یک کشور است ـ نمایندگی کند. خلاصه کلام آنکه منظور از این مثال فقط برای درک بیشتر مسأله بوده و نه برای برقرار کردن رابطهای یک به یک و مکانیکی میان دولت و منافع سرمایهداران منفرد. از همین روست که ما شاهدیم که هُلدینگ غدیر به محض درک ضرورت کارایی و سودآوری بیشتر یک شرکت حمل و نقل دست به تاسیس آن میزند اما دولت بیش از یک دهه بعد هنوز در فرایند حل مسأله حمل و نقل قرار دارد. [19] . سایت هلدینگ سیمان غدیر: http://www.giidc.com/Transport.aspx [20] . روی دیگر تحریمهای آمریکا اما پیامدهای فاجعه بار آن برروی وضعیت زیست طبقهی کارگر بود، امری که هم خود در حال تکوین بود و هم بورژوازی به بهانهی آن سفرهی کارگران را بیشتر مورد هجوم قرار داد. این امر با وجود اینکه هیچگاه به عنوان هدف تحریم از جانب کاخ سفید مطرح نشد اما مگر نه اینکه ایجاد نارضایتی داخلی یکی از اهداف تحریمهای اقتصادی است و مگر نه اینکه این نارضایتی زمانی ایجاد میشود که کارد به استخوان فرودستان برسد. استراتژیستهای کاخ سفید که این نارضایتیها را به عنوان هدف مستیقیم تحریمها درک کرده و در تلاش برای ایجاد و سمت و سو دادن به آنند به مراتب روشنبینتر از اکثریت چپ ایرانند. چپی که به قیمت سرنگونی جمهوری اسلامی همهچیز را کنار گذاشته و حتی از سیاستهای امپریالیستی همچون تحریم حمایت کرده و آثار آن را بر زندگی طبقهی کارگر به عنوان «پیامد ناخواستهی تحریمها» زیر سبیلی رد میکند. این تفاوت نشان میدهد که هر نیروی نظری اگر که در جایگاه واقعی و طبقاتی خود در جامعه قرار گیرد تا چه اندازه میتواند به تحلیل مسائل بپردازد و در مثال استراتژیستها تا چه اندازه میتواند خطرناک باشد و اگر که نظریه در جایگاه درست خود قرار نگیرد تا چه اندازه کاریکاتوری خندهدار میشود. [21] . این بخش برگرفته از مقاله روشنگر وحید صمدی با عنوان آشکار شدن تنگناهای توسعه سرمایه داری در ایران و تکوین زمینه های تلاطمات نوین اجتماعی منتشر شده در سایت تدارک کمونیستی است. [22] . مصاحبه با سایت خودرو کار در تاریخ 3 بهمن 1396،کد خبر : ۱۳۸۶۸. [23] . نمونه بارزی در این زمینه ابراز نظر طرفین اتاق مشترک ایران و آذربایجان در اسفند1395 است. در این جلسه که افتتاحیه اتاق ایران و آذربایجان بود یکی از موانع همکاری تجاری دو کشور موانع موجود در حمل و نقل ایران بیان میشود. منبع: http://otaghiranonline.ir کد خبر : 74333. [24] .در برنامههای عباس آخوندی مواردی در جهت تایید هر دو روند میتوان مشاهده کرد. در برنامه به عنوان اهداف وزارتخانهی تحت نظر او آمده است که« کمک به شکلگیری هُلدینگهای سرمایهگذاری به ویژه در بخش حمل و نقل» و « جذب سرمایهگذاری خارجی از طریق حمایت از تشکیل شرکتهای بزرگ و چندملیتی، شرکتهای سهامی عام قابل عرضه در بورس اوراق بهادار» که چیزی به جز تسریع روند دوم برای حمل و نقل، نیست. همچنین اهدافی همچون« استفاده حداکثری از موقعیت قرارگیری مناسب ایران در کریدورهای شمال- جنوب و شرق- غرب جهت عبور کالا و مسافر ترانزیت.» و «کسب سهم بیشتر از بازار حمل و نقل منطقه ای» برنامههای جهت رسیدگی به ضرورتهای روند اول پیشروی حمل و نقل ایران است. متن کامل برنامه پیشنهادی عباس آخوندی برای وزارت راه و شهرسازی در خبرگزاری خانه ملت به آدرس: http://www.icana.ir/Fa/News/233593 موجود است. [25] . تعداد ناوگان باری شناسایی شده در سطح کشور(پلاک ایران) در سال 1395 در حدود 360 هزار دستگاه بوده که از این تعداد 294 هزار دستگاه(81.7 درصد) خودْ راننده، 22.6 هزار دستگاه (6.2 درصد) ملکی شراکتی، 27.4 هزار دستگاه (7.6 درصد) ملکی شخص دیگر، 16 هزار دستگاه (4.4 درصد) ملکی شرکت یا مؤسسه میباشد. این آمارها نشان میدهد که هنوز در بخش عمده ناوگان باری کشور (87.9 درصد)، راننده در مالکیت دستگاه سهیم ( مالکیت کامل یا شراکتی) میباشد. [26] . برای آن که یک جمعیت انسانی را بتوان طبقه دانست علاوه بر ویژگیهای مشترک اقتصادی، که برآمده از جایگاه آنها در مناسبات تولیدی است، باید که دارای ویژگیهای سیاسی اجتماعی مختص به خود نیز باشند. طبقه بیش از آن که مفهومی سلب و اقتصادی باشد، فرایندی تاریخی است. فرایندی که علاوه بر ویژگیهای مشترک اقتصادی، شامل تونایی ایجاد یک خط سیاسی مشخص و کسب آگاهی طبقاتی در مبارزه است. در ادامه نشان خواهیم داد که به این مفهوم دقیق، کامیونداران، طبقه نیستند. همین دید را برای قسمتهای مختلف خردهبورژوازی میتوان انجام بسط داد اما در قسمتهای مختلف متن، برای نامیدن کامیونداران و خردهبورژوازی، ناچاراً از کلمه طبقه استفاده کرده و آن را بر کلماتی همچون قشر یا گروه ترجیح دادیم. [27] . اطلاعات تاریخی این بخش در صورت لزوم به صورت دقیق ارجاع داده شده است، مابقی اطلاعات کلی دیگر برگرفته شده از منابع زیر است: اطلاعات مربوط به تاریخ قرن نوزدهم اروپا:
دادههای مربوط به انقلاب روسیه:
[28] . نامه انگلس به اف . ك. ويچنيوتسكي F.K. Wischnewstzkyدر 28سپتامبر1886 ، منتخب مكاتبات ماركس و انگلس،چاپ مسکو 1962، صفحات398 و 399. به نقل از کتاب مارکسیسم و حزب، جان مالینوکس، ص119. [29] . در آن دوره در ایالات متحده و انگلستان کارگران تابع احزاب طبقهی حاکم بود و حزب مستقل خود را نداشتند پس ائتلافهای بینا طبقاتی منجر به حرکت کارگران در راستای منافع طبقات دیگر میشد. [30] . باید در نظر داشت که نمی توان اینگونه استقلال طبقاتی را از خط سیاسی حزب جدا دانست. استقلال طبقاتی در گرو استقلال خط سیاسی و نظری یک طبقه است. مادامی که آن طبقه نتواند افق سیاسی و خطوط نظری خاص خود را ایجاد کند نمیتوان آن را مستقل نامید. آنچه که مارکس و انگلس را به چنین موضعی درباره تشکیل حزب طبقهی کارگر کشاند، بیشتر اولویتی زمانی بود تا نظری. خواست آنان این بود که ابتدا حزب جداگانهی طبقهی کارگر تشکیل شده و سپس این حزب جریان تکامل خود را به سمت نظریه و کنش سیاسی مترقی طی کند. [31] . ای اچ کار، تاریخ روسیه شوروی، صص 457ـ445. [32] . . مثلا در اینکه بورژوازی خاطرهی تاریخی دهشتناکی از اسم کمونیسم دارد شکی نیست اما به محض داشتن سمت و سویی سرمایهدارانه در بطن هر نیرو و طبقه، دولتهای امپریالیستی از کنار آن قرار گرفتن ذرهای شک به خود راه نمیدهند؛ حتی اگر این نیرو بر خود اسم کمونیست بگذارد. از این قبیل است که آمریکا حامی آحاد گرایشات چپ ایران میشود و یا پرچماش در سوریه همراه با «چپگرایان» کُرد به اهتزاز در میآید. [33] . مثلا در انقلاب ایران، کارگران غیر متشکل و حتی بعضی احزاب و سازمانهای طبقهی کارگر، جذب برنامهی سیاسی خرده بورژوازی شدند که این تاکتیک، نقشی به سزا در نجات سرمایه و شکست انقلاب 57، ایفا کرد. [34] . اینکه یک طبقه در خود چه شرایط و ویژگیهایی را برای رسیدن به طبقه برای خود داشته باشد را در بررسیای که مارکس در هجدهم برومر لویی بناپارت مورد دهقانان داشت میتوان مشاهده کرد:«دهقانان كم بضاعت توده عظيمي را تشكيل ميدهند كه اعضايش در شرايطي مشابه يكديگر زندگي ميكنند، ليكن بدون وارد شدن در روابطي چند جانبه با يكديگر. شيوه توليد آنان، ايشان را به جاي وارد كردن به يك رابطه دو طرفه، از يكديگر جدا و منفرد مي سازد ... بدين طريق، بسيار شبيه سيب زمينيهايي كه در يك كيسه تشكيل يك كيسه سيب زميني را ميدهند، توده عظيم ملت فرانسه از جمع سادهی اندازههاي همگن (جمع جبري افراد) تشكيل شده است. تاجاییكه ميليونها خانواده تحت شرايط اقتصادياي زندگي ميكنند كه نحوه زندگيشان و منافع و فرهنگشان را از طبقات ديگر جدا ساخته و آنها را در مخالفتي خصمانه با طبقات ديگر قرار ميدهد، ايشان يك طبقه را تشكيل ميدهند. ليكن تا جايي كه صرفاً يك ارتباط دروني محلي در بين اين دهقانان كم بضاعت وجود دارد و تا جاييکه يكساني منافعشان، جماعتي را به وجود نياورده و هيچگونه همبستگي ملي و هيچگونه سازمان سياسي را ايجاد نكند، دهقانان تشكيل يك طبقه را نميدهند. در نتيجه آنها قادر نخواهد بود كه چه از طريق پارلمان و چه از طريق كنوانسيون (انجمن نمايندگان) منافع طبقاتي خويش را به نام خود به اجرا درآورند. آنها قادر به نمايندگي خويش نيستند، بايد كه نمايندگي شوند.» این بنبستها در فرایند خودرهاسازی یکه طبقه را میتوان علاوه بر خردهبورژوازی، در مورد گروهها و طبقاتی چون حاشیهنشینان، مطرودان و هر آنچه اسمهای عام اینچنینی که چپ بورژوایی سعی در سوژهسازی از آنها دارد؛ مشاهده کرد. [35] . به عنوان نمونهای از بسیار موارد اتفاق افتاده میتوان حمایتهای ضمنی و آشکار خادمان و مبلغان چپِ این اپوزیسیون از پروژهی سندیکاسازی جعلی را نام برد. برای توضیحات بیشتر در این زمینه ر.ک به سندیکاسازی حکومتی؛ تلاقی دو انحراف جنبش کارگری،محمدرضا حنانه، نشر اینترنتی، آذر 1397. [36] . مسألهی معیشتیای که اتفاقاً اگر در انفراد و بدون در نظر گرفتن نسبتاش با واقعیتهای برسازنده کنونی همچون سطح مبارزهی طبقاتی، توازن قوای داخلی و امپریالیسم تحلیل شود، قابل دفاع میانگارد و تمامی اتفاقاتی که از پی آن میآید را هم بدین وسیله میتوان توجیه کرد. اما موضع کمونیستی نمیتواند و نباید که بدین سان دچار فریبندگی پدیدارها گردد، چنان که شیفتگان "خیابان" دچارش میشوند. اما مسألهی که به همان اندازه انحراف محسوب میشود آن است که موضع کمونیستی نباید به تمامی پدیدار را نفی کند و بدینسان از ترس بدام افتادن در دام ایدئولوژی تمامّیّتی مهیب بدان دهد که فراروی از آن ناممکن است چنان که چپ محور مقاومتی میکند. موضع کمونیستی از پدیداری دیدن پدیدارها میآغازد آن را میانجیمند میکند و در زنجیرهی پدیدارهای دیگر و ارتباط آنها با خودشان و کلیت مناسبات، معنای هر واقعه را میفهمد، معنایی که لاجرم زمانمند و مکانمند است. بدینسان است که مسألهی معیشتیای که آغازگر اتفاقات دیماه1396 بود و یا مسائل معیشتی گریبانگیر کامیونداران و دیگر اقشار با وجود واقعیت داشتن، ما را نباید بر آن دارد که به صرف آن، از جنبشها و تحرکات آن اقشار حمایت کنیم. [37] . نباید در مورد این بیمه به اشتباه افتاد. این مطالبه از اساس با مطالبهی بیمهای که کارگران در پیآنند تفاوت دارد و در واقع نه بیمه رانندگان کارگرـ که در این متن نشان دادیم که هم درصد بسیار پایینی دارند و هم این اعتصاب متعلق به آنها نیست ـ بلکه بیمه کامیونهاست و بر همین مبناست که خواهان کاهش نرخ آنند. این تفاوت بسیار ساده بعضی مدافعان اعتصاب کامیونداران را به خطا انداخته است. خود همین مطالبه بیمه نیز مانند مطالبات قسمت دوم ماهیتی دوگانهدارد و همزمان با نفع کامیوندار خودْ راننده، انحصارات حمل و نقل نیز از آن بهرهای به مراتب بالاتر میبرند. [38]. در روز ۲۱ مهر ۱۳۹۷سرانجام پس از کش و قوس های فراوان،دولت با یکی از مهمترین درخواست های کامیونداران موافقت کرد و در دویست و نهمین نشست شورای عالی هماهنگی ترابری کشور، محاسبه کرایه بر پایه تن ـ کیلومتر تصویب شد. [39] . این نوع نگاه خود قسمتی از ساز و برگ ایدئولوژیک به مراتب کلان تری است که سعی دارد کل بحرانهای سرمایهداری ایران را در «الگووارههایی نابسنده»ای همچون سرمایهداری نامتعارف، حکومت دینی، رانت خواری و دلالی و... تحلیل کند. پرداختن به این مسأله که این دیدگاه در کجای جامعهی ایران ایستاده و آن را به کدامین سو رهنمونند، کاریاست ضروری، اما از حوصله این متن خارج است . [40] . بیهوده نیست که هنوز هلدینگهایی مانند غدیر به کار حمل و نقل جادهای ادامه داده و سرمایهشان را به بخش دیگری منتقل نکردهاند. به جز سود سرشار، چه چیزی میتواند این مسأله را توجیه کند. [41] . در دوره نئولیبرالیسم دولتها به بهانهی رفع موانع تولید و سرمایهگذاری دست به مقرراتزدایی از بازار میزنند و یکی از ابعاد این کار، مقرراتزدایی از بازار نیروی کار است که به کاهش مقدار واقعی دستمزدها و از بین رفتن خدمات اجتماعی میانجامد. [42]. در بخشهای پیشینی گفتیم که درصدی هر چند کم از حمل و نقل به صورت شرکتی بوده و کارگران حمل نقل در آن بخش فعالیت دارند. [43] . البته لازم است ذکر کنیم که چون تمامی حمل و نقل فقط حمل و نقل جادهای نیست و تمامی کامیون داران در اعتصاب نبودند این اختلال در گردش سراسری سرمایه نتوانست به توقف گردش سرمایه بیانجامد، و صرفا یک اختلال بود. [44] . همانگونه که کارنامه چپ محور مقاومتی در حال مزّین شدن به افتخارِ پیشنهاداتی اینچنینی است؛ البته افتخار نه از منظر کارگران ایران بلکه از منظر بورژوازی ایران. پیشنهادهایی که تمامیت دادن به خطر امپریالیسم چنان آن را از لحاظ نظری فلج کرده بود که تا پیش از این برای نیآلودن دامان خود به عمل اشتباه، ترجیح میداد هیچ عملی انجام ندهد. اما جریان تاریخ گاه، طنزهای گزنده و تلخی دارد، در این جریان همانگونه که عجیب نیست که «دراویش معصوم و صلحطلب» درگیر در خشنترین و تبهکارانهترین پروژهها شوند، عجیب هم نیست که این چپ پرهیزگار از کنج خلوت خود بیرون خزیده و امکانهایی که وضعیت برای آن فراهم کرده چنگ زند. در چند ماه گذشته دیدیم که در روند مبارزات و جریانات در هفتتپه در تقابل باسندیکا و همزمان با شورای کارگری گزینه شورای اسلامی کار نیز به میان آمده و در سندیکای اتوبوسرانی تهران نیز با تهدید سندیکای تقلبی مواجه بوده است. چپ محور مقاوتی در حال به هم بافتن نظریاتی است که میتوان توجیه کننده این نهادهای دولتی ـ دولتی که ستون محور مقاومتشان است ـ در تقابل با سندیکاهای مستقل کارگری باشد. اگر تا قبل از این تنها و عمدهترین خطر تهدید کنندهی جنبش طبقهی کارگر خطر چپ پروغرب بود اکنون با وجود اینکه کماکان چپ پروغرب عمدهترین خطر است؛ میتوان گفت تنها خطر نیست. [45] . برای تفکیک و تدقیق بیشتر در رابطه با استقلال تشکلهای کارگری خواننده میتواند رجوع کند به: دربارهی مبارزه طبقاتی کارگران ایران، رضا شهابی، نشر اینترنتی پروسه، 1392. [46]. برای توضیحات بیشتر در رابطه با این مولفهها رجوع شود به: مبارزات کارگران، خسرو خاکبین، انتشار اینترنتی
|
||
|
||
Copyright © 2006 azadi-b.com |