چماقداران نظامی ـ فرهنگی انقلاب اسلامی / م.دلاشوب
مطلب
April 02, 2019چماقداران نظامی ـ فرهنگی انقلاب اسلامی
عباس معروفی ـ انتشارات انجام کتاب ـ نشریه اتحاد جوان
در چند هفته اخیر در پی انتصاب ابراهیم رئیسی به قوه قضاییه و سپس انتشار مصاحبهی عباس معروفی با نشریه دانشجویی الفبا و ترسیم چهرهای رئوف و صبور و منطقی از ابراهیم رئیسی واکنشهای زیادی را برانگیخته است. واکنشهایی که در وهله اول نشان از عدمشناخت جامعه ادبی و روشنفکران ما حداقل از پیشینهی جناب عباس معروفی داشت. در غیر اینصورت هیچ موضوع عجیب و غیرمنتظرهای در این مصاحبه وجود نداشت. در اینجا ما به این پیشینه (سابقهی چماقداری در زمان انقلاب فرهنگی در دانشگاه هنرهای دراماتیک و سپس مدیریت سانسور اداره شعر و ترانه وزارت ارشاد و کلاهبرداریهای مالی و...) نمیپردازیم و صرفا روی همین مصاحبهی نشریه الفبا تمرکز میکنیم.
عباس معروفی خاطرات زیادی از دوران جوانی و نوجوانی خود دارد. خاطراتی که در آنها به عنوان عضو موثری از اعضای کانون نویسندگان ایران در سالهای ابتدایی انقلاب (57 تا 60) با سرشناسترین نویسندگان و شاعران زمانه نشست و برخاست داشته است. با شاملو و گلشیری و مختاری و سپانلو "ندار" بوده است و چنان اعتباری نزد آنها داشته که در جلسات (حتی مخفی) آنها شرکت میکرده و چه بسا مسئولیتهای خطرناکی را عهدهدار میشده است. (در همین مصاحبه از ماموریت خطرناک خود برای شکستن پلمب دفتر کانون نویسندگان سخن میگوید)... خاطرات عباس خان واقعا خواندنی و شنیدنی است، تنها مشکلی که دارد این است که تمامی نقشآفرینان این "قصهها" به جز خود جناب معروفی، دیگر در قید حیات نیستند تا صحت این خاطرات را تایید کنند! عباس معروفی به گفتهی خودش در همان سالهای اولیه انقلاب با سفارش سپانلو عضو کانون نویسندگان شده است. اما تردیدی نیست که برای عضویت در کانون نویسندگان، قبل از هر چیز باید نویسنده بود. سوال این است آقای معروفی به پشتوانهی کدام اثر و کتابی عضو کانون شده بود و چگونه توانسته بود در جلسات هیئت رئیسه شرکت کند و این اندازه مورد اعتماد آنها باشد. سابقهی نویسندگی و فعالیتهای او تا آن تاریخ چه بوده است؟ عباس خان به ناچار باید آثار قابل قبولی را برای خود جعل کند. از مجموعه داستان "روبروی آفتاب" میگوید که در سال پنجاهونه در ده هزار نسخه توسط انتشارات "انجام کتاب" چاپ و فورا نایاب شده است. اصلا آب شده است و رفته است توی زمین، به طوری که هیچ محققی حتی نمیتواند نشانی از این مجموعه داستان بیابد. علاوهبر این ادعا میکند داستانهای کوتاهی از او در مطبوعات منتشر میشده است که بیتردید استقبال از آنها موجب محبوبیت، اعتبار و "معروفی"ات ایشان بوده است. چیزی که معروفی هرگز نمیگوید این است که کدام داستانهای کوتاه، در کدام نشریه و مجله، در چه تاریخی. همه میدانند که در آن سالها به دلیل آزادی نصف و نیمهای که به وجود آمده بود، نشریات بسیاری منتشر میشد. در همان سالها "کتاب جمعه"ی شاملو یکی از نشریات جدی و معتبر بود و با توجه به آشنایی و شناختی که شاملو و دیگران از تواناییهای عباس معروفی داشتند، دور از ذهن نیست که منظور از "مطبوعات"، همین کتاب جمعه باشد یا گاهنامههایی که کانون نویسندگان منتشر میکرد!! ولی خیر چنین نیست.
مجموعه داستان مفقودهی "روبروی آفتاب" ظاهر توسط انتشارات "انجام کتاب" منتشر شده است. (این کتاب در لیست کتابهای منتشر شدهی این انتشاراتی وجود ندارد و در سازمان اسناد و کتابخانهی ملی هم با آن که نام آن وجود دارد ولی فاقد اطلاعات ثبت و فهرستنویسی است، تنها مشخصهای که از آن ثبت شده است "مصور" بودن آن است) انتشارات انجام کتاب که هنوز هم با چاپ آثاری مثل "جرج کنجکاو" ، "قورباغهی شجاع" ، "جیکجیکو و مورچه دانا" (برای کودکان) مشغول فعالیت است، انتشاراتی رانتی است که در زمانهای که چاپ کتاب به تیراژ 200 نسخه سقوط کرده است هنوز کتابهای خود را با تیراژ 10000 نسخه و بالاتر منتشر میکند. از این گذشته حوزهی فعالیت این انتشارات کتابهای کودکان با رویکردی مذهبی و ارتجاعی بوده و است. کتابهایی با اقتباس از قصص قرآن و تاریخ انبیا و.... از قضا کتابی که معروفی از آن نام نمیبرد کتاب مصور "انوشیروان ظالم" است در 16 صفحه برای کودکان توسط همین انتشارات رانتی "انجام کتاب".
اما جریان داستانهای کوتاه معروفی و انتشار آنها در مطبوعات مختلف (!) جالبتر است. آنچه در سالهای قیل از خرداد 60 از عباس معروفی منتشر شده است، منحصر به داستان کوتاه "شکار" است در شماره 16 مجلهی "اتحاد جوان"!!
"اتحاد جوان" نشریهای دانشآموزی و وابسته به "موسسهی خدمات فرهنگی رسا" بوده است که وظیفهی چماقداری فرهنگی حکومت را به عهده داشته است و گردانندگان آن گروهی متشکل از اعضای قدیمی موتلفه و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و... بودهاند که همهگی پس از سپری شدن دوران سرکوبها در دههی شصت، به پستهای بالای اجرایی در حکومت رسیدهاند. محمدرضا ناجیان اصل، یکی از گردانندگان اصلی این نشریه، در نشست تاریخ شفاهی ایران میگوید: «در فضای آن موقع تنها چند ناشر مذهبی معروف داشتیم و کتابهای مذهبی به خوبی در شهرها توزیع نمیشدند. تصمیم گرفتیم که یک مؤسسه توزیع کتاب راهاندازی کنیم... و مؤسسه خدمات فرهنگی رسا شکل گرفت. قرار شد علاوهبر توزیع کتاب و اعلامیه، هر کار فرهنگی دیگری نیز انجام بدهیم؛ مانند تکثیر نوارهای امام(ره)، دکتر شریعتی، آیتالله مطهری، امام موسی صدر و... اولین کتابی که ما در "رسا" چاپ کردیم، کتاب آقای "علی جنتی" در مورد جنبش فلسطین بود. این کتاب مجموعه اعلامیههایی در مورد فلسطین بود که ایشان ترجمه کرده بود... دیگری "پیام حجاب زن مسلمان" بود که ما آن را چاپ کردیم. کتاب "وقتی مارکسیستها تاریخ مینویسند" که با اسم جعلی "واقف شریفی" چاپ کردیم... ما همپای نشر و توزیع کتاب، با کمک "اسماعیل جلیلیان" مجلهای به نام «اتحاد جوان» داشتیم که افکار خودمان و مسائل مربوط به انقلاب را در آن گنجاندیم. این مجله به مدت یک سالونیم و حدود 70 شماره منتشر شد. بعد بچههای تحریریه رفتند و مشغول سمتهای اداری و اجرایی شدند و عملاً این مجله تعطیل شد.»
موضوع جالب دیگر این است که گردانندگان این مجله همانهایی بودند که بعدها انتشارات امیرکبیر را تصرف کردند. آقای ناجیان اصل در همان نشست میگوید: «سه یا چهار روز از پیروزی انقلاب گذشته بود که آقای بنکدار گفت: حجتالاسلام محمدجواد باهنر گفته است که بروید و زندان اوین را تحویل بگیرید. بعد از انقلاب ساواکیها فرار کرده بودند و یک عده ناشناس بعد آنها رفته و زندان را به دست گرفته بودند. چون اسلحه در آنجا بود بسیار خطر داشت. "گروه رسا"، همهگی با هم رفتیم و حدود دو ماه آنجا دست ما بود که بعد شهید [محمد] بروجردی از سپاه آمد و زندان را تحویل گرفت و ما به کار کتاب برگشتیم. ما اسم رسا را به شوخی "رسا نیروز" میگفتیم، زیرا هر اتفاقی که در کشور میافتاد، با توجه به رابطهای که بچهها داشتند، ما را در جریان میگذاشتند... (با شروع جنگ) "گروه رسا" شش ماه در اهواز، در قسمت آموزش نیروهای بسیج بود و کار نشر تعطیل شده بود... من حدود یک سالونیم در سیاسی عقیدتی سپاه بودم و تابستان سال 1361 از سپاه استعفا دادم... من شخصاً اعتقادی به مصادره انتشارات امیرکبیر نداشتم. چیزی که باعث شد تا قبول کنم و به امیرکبیر بروم، این بود که شنیدم در حال به تاراج بردن بعضی از کتابهای امیرکبیر هستند...»
بله با چنین پشتوانهی فرهنگی و ادبی است که شاملو و گلشیری و مختاری و دیگران، عباس معروفی را که ادعا دارد حتی در همان سال شصت از نظر ادبی همسطح شاملو و مختاری بوده است، به عضویت کانون نویسندگان درمیآورند و ماموریتهای خطرناکی را به او محول میکنند چرا که شخصی مورد اعتمادتر از او وجود نداشته است!!!!
عنوان برخی از کتابهای انتشارات انجام کتاب در سالهای اولیهی انقلاب:
* دعای امام حسین(ع) در روز عرفه: به انضمام زیارت عاشورا ـ سال 1381
* رساله نوین روحالله خمینی ـ سال 1362
* پیامبری و جهاد ـ جلالالدین فارسی ـ 1362
* روح توحید: نفی عبودیت غیرخدا ـ علی خامنهای ـ 1360
* بچههای فلسطین (کتاب مصور برای کودکان) ـ 1360
* برگزیده داستانهای کوتاه از تاریخ اسلام ـ 1362
و
* روبروی آفتاب (مجموعه ده قصهی مصور) ـ عباس معروفی 1359
* انوشیروان ظالم (داستان مصور) ـ 16 صفحه ـ عباس معروفی 1360
تصویرهایی از مجلهی اتحاد جوان